مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب
سه شنبه، 22 مهر 1393
58 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم (1)
در جلسه گذشته به اینجا رسیدیم که پس از اینکه پادشاه مصر از دنیا رفت، حضرت یوسف (ع) به جای او رئیس مصر شد. گفتیم که مصریان این پیامبر الهی را قبول داشتند، اگر چه به دلیل اعتقاد دیرینه به بتپرستی، این طور نشد که همگی موحد شوند. دلیل پذیرفتن حکومت حضرت یوسف (ع) توسط آنها -همچنانکه گفتیم- زیبایی آن پیامبر الهی، نجات دادن مردم از قحطی و حکومت ممتاز وی بود.
حکومت حضرت یوسف (ع) ظاهرا حداقل 80 سالی طول کشید. ایشان فرزندی که بخواهد به حکومت برسد، نداشت؛ از این رووقتی از دنیا میرفت، حکومت به خاندان موروثی برمیگشت. از طرفی، برادران یوسف (ع) نیز نمیتوانستند رئیس حکومت شوند، چرا که از آل فرعون نبودند.
پیشبینی حضرت یوسف (ع) در مورد رفتار با بنیاسرائیل
طبیعتا موقعی که حکومت دست فرعونیان میافتاد، همه چیز عوض میشد و اتفاقا حضرت یوسف (ع) این موضوع را پیشبینی کرد؛ همه برادران و فامیل را جمع کرده و گفت: بعد از من، حکومت از دست شما میرود. شما که الآن برای مصر فرصت هستید، آن زمان تبدیل به تهدید میشوید، چون یک اقلیت دیندارید؛ اقلیت دینداری که اعتقاد دارد زمین و حکومت برای ماست و خدا باید حاکم باشد. هر گاه حاکمیت با گروهی دیندار، کاربلد و مدعی حکومت مواجه شود، معلوم است که با آن گروه چگونه رفتار میکند (2).
پیشبینی حضرت یوسف (ع) این بود که آنها برای مقابله با شما سه اقدام انجام خواهند داد:
1.سعی میکنند جمعیت شما را محدود نگه دارند؛ چرا که با وجود کثرت جمعیت، نمیتوانند با شما برخورد کنند. در مقابل، شما سعی کنید جمعیت خود را زیاد کنید.
تا موقعی که این هویت را دارید، برای آنها تهدید به حساب میآیید؛ اما اگر هویتتان را از دست بدهید، تهدید نیستید. بنابراین تلاش میکنند که هویتتان را از شما بگیرند و شما همرنگ جماعت شوید. پس سعی کنید هویت خود را حفظ کنید.
آنها سعی میکنند که شما را مأیوس کنند؛ میگویند: شما نمیتوانید به موقعیت اولتان برگردید. در مقابلِ ترفند آنها، نباید مأیوس شوید؛ بالأخره منجی شما میآید و شما را نجات میدهد.
حضرت یوسف (ع) این سه دستورالعمل را داد و پس از مدتی رحلت نمود. پیشبینیهای آن حضرت یک به یک اتفاق افتاد:
آمدند جمعیت اینها را کنترل کنند.
مطالبی درباره سیاست غلط کاهش جمعیت
البته آن زمان مثل حالا نبود که بتوانند با دست خودمان کار را خراب کنند. عدهای همان طرحی را که آن روز درباره قوم بنیاسرائیل انجام دادند، در این عصر، در مورد جمهوری اسلامی انجام دادند؛ گفتند: نگذارید جمعیت اینها زیاد شود؛ اگر جمعیتشان زیاد شود، نمیتوانیم با آنها مقابله کنیم. این را بدانیم که اگر جلو ازدیاد جمعیت ما را نگرفته بودند و با همان روال میرفتیم، ممکن بود امروز یک جمعیت 200- 250 میلیونی داشته باشیم، و در این صورت نمیتوانستند با جمعیت 250 میلیونی ما این طور بازی کنند.
توجیه مسؤولین سیاست کاهش جمعیت این بود که میگفتند: این جمعیت، نانش را از کجا میآورد؟! باید به این افراد گفت: کسی به دنبال نان میرود که گرسنه باشد؛ آدم سیر به دنبال نان نمیرود. شما پول فروش نفت را صرف خرید گندم میکردید (3). چون نیاز نداشتیم، به دنبال تولید گندم نرفتیم، و چون پول داشتیم، از خارج میخریدیم و میآوردیم. اما اگر جمعیت 250 میلیونی داشتیم، میگفتیم: نمیتوانیم وارد کنیم، و در نتیجه، میرفتیم زمین را آباد میکردیم.
توجیه دیگر برای سیاست کاهش جمعیت، کمبود آب است، در حالی که الآن شاهدیم آب را به خشکترین مناطق دنیا میبرند. البته مشکل دیگر ما این است که اکثر آبهای ایران هدر میرود.
چین 6 برابر کشور ماست و 21 برابر کشور ما جمعیت دارد. جمعیت ایران به اندازه جمعیت هاینان چین است. هاینان چین یک جزیره است که حدود 80 میلیون جمعیت دارد و نان خودشان را در میآورند؛ اما چون ما جمعیت نداریم، کارها خوابیده است .
البته کنترل جمعیت در مورد بنیاسرائیل، به صورت دیگری اِعمال میشد؛ فرعونیان افرادی را گماردند که به محض اینکه زنی از بنیاسرائیل وضع حمل کرد و فرزند او پسر بود، آن پسر را به قتل برسانند.
2.علاوه بر این، در راستای جلوگیری از کارآیی بنیاسرائیل برای موعودشان، تلاش میکردند که آنها کار یاد نگیرند. از آنجایی که حضرت یوسف (ع) و سایر انبیای بنیاسرائیل برای جلوگیری از ناامیدی قومشان، به صورت مدام از منجی و آمدن او صحبت میکردند، این گفتهها فاش میشد. علاوه بر آن، فرعونیان منجمهایی داشتند که آنها هم از چنین امری خبر میدادند. لذا در مصر دستورالعمل دادند که هیچ کس حق ندارد به بنیاسرائیل کار فنی بدهد. بنیاسرائیل فقط حق دو کار داشتند: یک. حمل و نقل اجناس؛ دو. نوکری و کلفتی کردن در خانهها. بنابراین، جماعت بنیاسرائیل مجبور بودند برای یافتن شغل در خانهها کار کنند.
اما این سیاست، برای خود فرعونیان آفتهایی داشت؛ از جمله اینکه در خانهها تنبل شدند. علاوه بر آن، نوکر و کلفت هم به تدریج کم شد. در نتیجه به فرعون فشار آوردند که جلو قتل بنیاسرائیل را بگیرد. فرعون گفت: پس یک سطح جمعیتی میدهیم؛ وقتی از این سطح جمعیتی بالا رفتند، دوباره کشتارشان را ادامه میدهیم. در نتیجه کشتار کمتر شد.
البته دستور حضرت یوسف (ع) این بود که بنیاسرائیل زاد و ولد کنند. در نتیجه، بنیاسرائیل در این شرایط که پسرانشان کشته میشدند، میرفتند در پستوها و این طرف و آن طرف زاد و ولد میکردند.
تولد حضرت موسی (ع) دور از چشم فرعونیان
نکته دیگر اینکه -همچنان که قبلا اشاره کردیم- در باب موعود هم طبق اطلاعاتی که از بنیاسرائیل گرفته شده بود، و نیز طبق اطلاعاتی که منجمان داده بودند، به فرعون گفتند: نطفه موعودی که بنیاسرائیل منتظر او هستند، فلان شب بسته میشود. فلذا دستور داده شد تمام مردان بنیاسرائیلی، آن شب به عنوان جشن بیرون برده شوند.پدر حضرت موسی (ع) آبدارچی کاخ بود. البته با اینکه جزء بردههای کاخ بود، اما با توجه به فهم و شعور زیادش، مشاور فرعون هم بود. فرعون دستور داد نگذارید امشب (شبی که طبق پیشبینیها قرار بود نطفه موعود بسته شود) بردههای کاخ به خانههایشان بروند. بردهها هم طبق دستور در آنجا ماندند. آن شب، هوا بارانی و همراه رعد و برق بود. مادر موسی (ع) از نیامدن شوهرش به خانه نگران شده و به کاخ آمد و نطفه جناب موسی (ع) هم در کاخ بسته شد. شب، منجمان نگاه کردند و گفتند کار از کار گذشته، و نطفه بسته شده و نمیدانیم کجا این قضیه اتفاق افتاده است. فرعون دستور داد از حالا هر بچهای را که به دنیا میآید، بکشید. سیستم بهداری آنها برای هر 10 تا 15 زن بنیاسرائیلی یک قابله ثبت نام کرد. قابلهها این زنان را دو ماه یک بار آزمایش میکردند که باردار هستند یا نه. اگر زنی باردار بود، باید وضع حملش پیش قابله مورد نظر انجام میگرفت. مادر موسی (ع) هم وقتی باردار شده و قابله فرعونیان به این مسأله پی برد، ترس وجود او را فراگرفت. قابله گفت: خیالت راحت باشد؛ اگر فرزندت پسر باشد، گزارش نمیدهم. وقتی مادر موسی (ع) وضع حمل کرد، قابله از خانه او بیرون رفت و فرعونیان درباره بچه متولد شده از او سؤال نمودند. قابله جواب داد: جنینی بود که سقط شد. در بعضی از روایات داریم که در این لحظه، ناگهان موسی (ع) شروع به گریه کرد. مأموران تصمیم گرفتند که خانه را بگردند. خدای متعال به مادر موسی (ع) الهام کرد که نترس و او را به آب بینداز. فرعون که با همسرش در بالای کاخ عبور آب را نگاه میکرد، صندوقی را در حال رد شدن دید. آن را برداشته و متوجه شدند بچهای در آن وجود دارد. فرعون احتمال داد که این بچه شاید یکی از بچههای بنیاسرائیلی است و در نتیجه ابتدا خواست او را بکشد. اما تعبیر ما این است که بین دو «عین» گیر کرد. در این عالم دو تا کلمه است که اولش عین است؛ یکی عشق است و یکی عقل. بین دو تا عین گیر کرد؛ عین عشق و عین عقل. عشقش میگفت: نکش؛ عقلش میگفت: بکش. بالأخره چشم عقل را کور کرد. خداوند، محبتی را که در دل قابله انداخته بود، در دل فرعون و همسرش نیز انداخت.
(1). در ابتدای این جلسه، توضیحاتی توسط استاد در مورد درس گذشته بیان شد که ما آن را نیاوردیم. در خصوص آن توضیحات به فایل صوتی یا تصویری این جلسه درسی مراجعه شود.
(2). همچنانکه ایران در مقابل دنیا در اقلیت است. دنیا برای خودش نظمی ایجاد کرده بود؛ سازمان ملل، آمریکا، شوروی، چین و ... که حالا کشوری به نام جمهوری اسلامی ایران درست شده و خلاف همه دنیا سخن میگوید. ما میگوییم: این تمدن موجود را قبول نداریم؛ حقوق بشر شما را قبول نداریم. یک جمهوری اسلامی با 80 میلیون جمعیت، در مقابل دنیا با 7 میلیارد جمعیت. ما یک سخنی خلاف آنها گفته، و پای کار هم ایستادهایم؛ در نتیجه تهدید برای دنیا شدهایم. طبیعی است که وقتی تهدید شدیم، علیه ما وارد عمل شوند.
(3). همین امروز، آماری را دیدم که ما در رده دوازدهم تولید گندم در منطقه هستیم و این برای ما فاجعه است.