دوران امام رضا(ع) 3

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

یکشنبه، 2 دی 1397

55 دقیقه

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

رب اشرح لي صدري و یسر لي امري و احلل عقدة من لساني یفقهوا قولي

خط تماس چیست؟ مرز یا خط تماس؟

در رابطه با دوران هارون و سپس دوران مأمون به‌دلیل پیچیدگی روابط برای رسیدن به واقعیات آن روز اموری را باید مورد بررسی و مطالعه قرار داد تا مقداری بتوان نظم جریانات را متوجه شد و پی­گیری کرد. یکی از آن امور این است که در زمان هارون وضعیت اروپای آن زمان به چه شکلی بود؟ خط تماس کشور و منطقه­ای که به نام کشور اسلامی است با کشورهایی که با عنوان مسیحی اداره می­شوند و یا با کشورهایی که با عنوان سایر ادیان اداره می­شوند، در چه نقطه­ای قرار دارد و این خط تماس چقدر جابه‌جا می­شود و اگر جابه‌جایی آن کم است، علتش را در چه چیزی باید جست‌وجو کرد؟

خط تماس نقطه­ای است که از آن نقطه به بعد کشوری است که با تفکر مسیحیت اداره می­شود و یا کشوری است که با تفکر سایر ادیان مانند بودایی، هندویی و یا بت­پرستی اداره می­شود. در آن زمان مانند امروز چیزی به‌عنوان مرز وجود نداشت. پدیده­ای به‌نام مرز، جدیدالاحداث است. بین کشورهای اسلامی و غیراسلامی چیزی به‌نام مرز نباید وجود داشته باشد و به‌طور کلی در اسلام، مرز وجود ندارد. مرز یعنی نقطه­ای که دو کشور باهم توافق می­کنند تا حاکمیت و مردم هرکدام از آن دو کشور در آن سوی مرزهای خود، حکومت و زندگی کنند و متعرض یکدیگر نشوند. با این بیان، موردی در اسلام وجود ندارد که پیامبر(ص) نسبت به کشور و بلادی فرموده باشند: با کفر آن سرزمین کاری ندارند و حکومتِ کفر خود را ادامه دهند و آنها نیز با اسلام کاری نداشته باشند و هرکدام به حکومت خود ادامه دهند. اینکه پیامبر(ص) به حکومت ایرانِ آن زمان نامه­نگاری کردند، دلیل بر به رسمیت شناختن مرز ایران به‌عنوان یک کشوری مجزا با یک حاکمیتی غیراسلامی نبود. محتوای نامه حضرت به پادشاه ایران این بود که او مسلمان و تسلیم اسلام شود و از او می­خواهد تا فرستادگان و مبلغین پیامبر(ص) را جهت تبلیغ امر دین در ایران بپذیرد. پیامبر(ص) حاکمیت­های کشورهای اروپایی آن زمان را نیز قبول نداشتند و چنین چیزی یعنی قبول حاکمیت­های سایر بلاد غیراسلامی، با تعالیم و آموزه­های اسلام همخوانی و سازگاری ندارد. خداوند در آیه «إنِ الحُکمُ إلا لله» (1) حکومت را فقط مختص خداوند می­داند و خداوند باید حکومت را برای کسی جعل کند؛ همچنان‌که در آیه «یا داوودُ إنّا جَعَلناکَ خلیفةً فی الارض فاحکُم بین الناس بالحق» (2) به آن اشاره می­کند.

اینکه به واژه «خط تماس» در ابتدای جلسه اشاره شد، ناظر به همین مطلب است؛ چون از لحاظ سیاسی، مرز دارای تعریف است و به‌معنای خطی است که کشیده شده و در هر نقطه­ای یک حاکمیت سیاسیِ مورد قبولی وجود دارد و این دو طرف، اصل حاکمیت دو طرف را قبول دارند؛ اگرچه ممکن است بر سر مرز، اختلاف و نزاع داشته باشند؛ به این صورت که هرکدام نقطه­ای خاص را به‌عنوان خط مرزی معرفی می­کنند؛ اما اصل حکومت یکدیگر را قبول دارند. ولذا امروزه مرز با عراق و سوریه پذیرفته است؛ اما مرز با اسرائیل مورد قبول نیست؛ چون اصلا اسرائیل مشروعیت ندارد و کشوری نیست تا برای او مرزی تعریف شود. کشورهایی که رژیم اشغالگر قدس را به رسمیت شناختند و پذیرفتند – مانند اردن، لبنان و مصر- نزاع و اختلافشان باهم بر سر مرز است و هرکدام از آنها با اسرائیل بر سر نقطه­ای به‌عنوان مرز اختلاف دارند و هیچ‌کدام از کشورها مانند جمهوری اسلامی ایران، نزاع ماهوی با اسرائیل ندارند. جمهوری اسلامی ایران اصلا اسرائیل را به رسمیت نمی­شناسد تا برای آن، حد و مرز تعیین کند. مرز یعنی فاصله بین دو قدرت سیاسی که هرکدام از آنها اصل وجود همدیگر را قبول دارند.

با این بیان، اسلام اجازه نمی­دهد در برابر خودش حاکمیت سیاسی­ای که به حکومت اسلامی اجازه حاکمیت بدهد و خودش نیز در منطقه جغرافیایی، حاکمیت خود را اعمال کند و هیچ کاری با حاکمیت اسلام نداشته باشد، وجود داشته باشد. پیروان ادیان آسمانی نیز یا باید اهل ذمه باشند و یا اینکه زمینه را برای تبلیغ اسلام خالی بگذارند و در غیر این صورت، حکومت اسلامی باید با شمشیر و زور، زمینه را برای تبلیغ باز کند.

بحث این است که بعد از بعثت، مدینه و مکه و بلادی که تحت نظر پیامبر(ص) است، با جایی مرز ندارد؛ بلکه خط تماس دارد و خط تماس یعنی تا جایی که مکتب پیامبر(ص) پیشروی کرده و حاکمیت ایشان مورد قبول قرار گرفته است و از آن نقطه به بعد، تحت حاکمیت ایشان نیست؛ لذا این نقطه، همان خط تماس حکومت پیامبر(ص) با سایر حاکمیت­ها است و این خط تماس یا به خط نبرد تبدیل می­شود و یا اینکه به خط ترک نبرد مبدل می­گردد.

اسلام خطی به‌عنوان حاکمیت سیاسی را که طرف مقابل در آن سوی خط به حکومت بپردازد، به‌طور مطلق قبول ندارد. در داستان حضرت سلیمان(ع) طرف مقابل ایشان بِلقیس بود. اگر مردم همراه پادشاه خودشان بودند، حضرت آنها را نمی­کشت و از اصل چنین چیزی تصور ندارد. وقتی حضرت سلیمان(ع) اسلام واقعی و ناب را به مردم تحت حاکمیت بلقیس ارائه می­کند، امکان ندارد مردم آن خطه آن‌ را قبول نکنند. در هر منطقه­ای، مردم، طالب بهترین هستند. اهالی مکه پیامبر(ص) را به‌زور قبول نکردند؛ همین‌طور اهالی مدینه پیامبر(ص) را با جان و دل پذیرفتند. وقتی حضرت به مدینه تشریف آوردند، اهالی مدینه متوجه شدند دینی که پیامبر(ص) مردم را به آن دعوت می­کنند، از آنچه قبلا به آن اعتقاد داشتند، بهتر است. به‌طور کلی اسلام از همه آنچه سایرین دارند، بهتر است. آنچه موجب خلط مبحث شده، این است که به مردم، با دید به سران و حکام و فرماندهان نگاه شده است و مردم، عین سران حاکم بر خودشان تصور شده­اند. اگر هم در موردی تمام مردم آن خطه مخالف اسلام ناب باشند، اسلام با آنها کاری نخواهد داشت و آنها را رها خواهد کرد؛ اما چنین چیزی تصور ندارد. اگر بین چنین مردمی 10نفر خواهان اسلام ناب باشند، وظیفه و تکلیف این است که برای آن 10نفر اقدامات لازم را انجام داد و سایرین حق اعمال محدودیت بر آن 10نفر را ندارند. برای مثال، امروزه قدرت جمهوری اسلامی ایران به اندازه­ای نیست که فشار کشورهای اروپایی را بر کسانی که می­خواهند با حجاب در آن مناطق تردد کنند، بردارد و اگر روزی چنین قدرتی به حول و قوه الهی حاصل شود، باید فشار از طرف حاکمیت غرب بر سر کسانی که می­خواهند با حجاب اسلامی در آن بلاد رفت‌و‌آمد کنند، برداشته شود و چنین اقدامی وظیفه حاکمیت اسلامی است. اگر دیده می­شود در آن بلاد، مسلمانانی هستند که خواهان حجاب اسلامی هستند، معنایش این است که نمی­توان محیطی پیدا کرد که مطلقا مخالف اسلام باشند و خواهان اسلام نباشند. با این بیان، حضرت ولی­عصر(عج) هیچ­گونه مصالحه­ای با بلاد غربی نخواهند داشت؛ همچنان‌که در دعای بعد از زیارت آل‌یاسین آمده: «یَملَأُ الأرضَ قسطا و عدلا کما مُلِئَت ظلما و جَورا» (3). حتی اگر امروز بلاد اسلامی به آیه «و لا تَهِنُوا و لا تَحزَنوا و أنتم الأعلونَ إن کنتم مؤمنین» (4) عمل کنند، قدرت زیادی مقابل استکبار پیدا خواهند کرد. حضرت به مصالحه با کفار نیازی ندارند؛ بلکه دین خدا را در آن بلاد ابلاغ می­کنند.‌

به طور کلی امروزه مردم جهان طالب اوضاع بهترند و نوع مردم از زندگی­ای که در اروپا جریان دارد، راضی نیستند. اکثر مردم با مصرف قرص­های آرام­بخش شب‌ها به خواب می­روند. اکثریت قریب به اتفاق، به مشروبات مبتلا هستند. کسی قرص­های اعصاب را مصرف می­کند که دچار افسردگی باشد. از نظر علمی آنها می­گویند: مردم ایران هم زندگی سختی دارند؛ اما وقتی به آنها گفته می­شود چرا مردم ایران از این نوع قرص­ها مصرف نمی­کنند، در جواب می­گویند: مذهب، مردم ایران را آرام می­کند. این جواب آنها همان معنای آیه «ألا بذکر الله تَطمَئِنُّ القلوب» (5) است. اما تفاوتی که بین مردم ایران با مردم کشورهای غربی در این زمینه وجود دارد، این است که مردم ایران بدون خرج، آرام می­شوند و وقتی از لحاظ روحی، گرفتار و در مضیقه قرار می­گیرند، با اقامه دو رکعت نماز در مسجد و یا منزل آرام می­شوند؛ درحالی‌که آرامش مردم غرب هزینه­بردار است؛ یعنی حتما باید مشروب بخورند و برای آن هزینه کنند و بخش قابل توجهی از درآمدشان بابت خرید مشروبات هزینه می­شود. از طرف دیگر کسی که با نماز و ارتباط با خداوند به آرامش می­رسد، آرامشش واقعی است؛ اما کسانی که با مشروبات می­خواهند به آرامش برسند، آرامششان خیالی است و عقل خودشان را زایل می­کنند.

بنابراین اگر مردم اروپا علیه حکام ظالم خود قیام کنند تا دین الهی بتواند به‌طور آشکارا به آن‌جا راه پیدا کند، با دل و جان آن ‌را پذیرا خواهند بود.

حال چرا خط تماس در آن زمان کم شده بود و پیشروی اسلام با کندی صورت می­گرفت و بسیاری اوقات متوقف و حتی با آن مقابله می­شد؟

شناسایی جریانات متصل به اهل‌بیت(ع)

مسئله بعدی این است: جریاناتی که به هر تقدیر یا واقعا با اهل­بیت(ع) مرتبط بودند و یا اینکه تاریخ آنها را مرتبط با اهل­بیت(ع) معرفی می­کند، باید مورد بررسی و شناسایی قرار بگیرند.

شناسایی اطرافیان حکومت‌ها و اقداماتشان

مسئله سوم این است: مجموعه سازمانی که خود حکومت­ها واجد آنها بودند – مانند وزرا و ایادی حکومت­ها- اقداماتشان باید مورد بررسی و شناسایی قرار گیرد.

هر پیامبری، زمینه را برای پیامبر بعدی آماده می‌کرد

مطالبی که قبلا عرض شد و برای یادآوری بیان می­شود، این است که تقریبا پیامبری در تاریخ نبوده که پیامبر قبلی برای آمدن او اقداماتی انجام نداده و او را معرفی و زمینه را برای ظهور او آماده و فراهم نکرده باشد؛ لذا هر پیامبری ظهور کرده، در جو و فضایی ظهور کرده که مردم نسبت به ظهور او علم و آگاهی داشتند و می­دانستند و به‌نوعی آمادگی داشتند. مشرکین ظاهرا بت­پرست هستند. افرادی مانند ابوسفیان، ابوجهل و ابولهب بت­پرست هستند؛ اما همه آنها منتظر ظهور پیامبر(ص) بودند؛ یعنی آن‌قدر خبر آمدن پیامبر(ص) توسط انبیای سابق به‌طور دقیق و حتمی و قوی گفته شده و منتشر شده بود که حتی افرادی مانند ابوسفیان در این زمینه دارای اطلاعات است. بنابراین می­توان گفت: یکی از عوامل اصلی سهولت پیشرفت اسلام در عرض 23 سال، همان پیش­زمینه­ای بود که قبلا ایجاد شده بود؛ یعنی مردم منتظر چنین پدیده­ای بودند.


ضرورت بررسی اروپای صدر اسلام

اما اروپای امروز که همان روم آن زمان بود، باید مورد بررسی قرار گیرد. آیین رومی­های آن زمان، مسیحیت بود. چرا در زمان امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) و بعد از این دو امام همام، پیشرفت اسلام به آن منطقه یعنی روم متوقف می­شود و همیشه در حال جنگ و نبرد با رومیان بودند؟

پیامبر اکرم(ص) هیچ‌کدام از مناطق را مانند یمن با نبرد و جنگ تحت تصرف اسلام درنیاوردند و اسلام به‌راحتی در این مناطق پیش‌روی می­کرد و تمام نبردهای پیامبر(ص) جزئی و دفاعی بود؛ یعنی مجموعه شهدای تمام نبردهای پیامبر(ص) از ابتدا تا انتها، مجموعا به حدود هزار نفر می­رسد؛ اما بعد از پیامبر(ص) چقدر کشته دادند و به چه میزان پیش­روی حاصل شد و مناطقی را که به تصرف اسلام درآمد، چقدر دارای التهاب است؟! علت چیست؟

خیلی از مناطق ایران در همان زمان خلفا و قبل از به حکومت رسیدن علی(ع) فتح می­شود. وقتی به تاریخ فتح ایران مراجعه می­شود، معلوم می­شود اشتیاق مردم آن خطه به اسلام چقدر بوده است. مطلبی جالب در تاریخ فتح ایران وجود دارد که شاید کمتر کسی به آن توجه کرده باشد و آن اینکه وقتی سپاه رستم فرخ­زاد در برابر سپاه سعد ابی­وقاص قرار گرفت و سپاه سعد به سپاه رستم حمله­ور شد، در بین سپاه رستم بسیاری از یاران بودند که با شکست سپاه خودشان، اظهار خوشحالی می­کردند؛ به‌دلیل اینکه آنها منتظر فرد منجی بوده و خیال می­کردند نیروی طرف مقابل همان نیروهای منجی است که از راه رسیده است.

بنابراین خود ایران نیز در جو و فضای خبری که از ظهور پیامبر(ص) قبلا در ایران ایجاد شده بود و مردم منتظر بودند، فتح می­شود. حال چرا هرچه پیش­روی صورت می­گیرد، فتح سخت­تر می­شود؛ درحالی‌که در روم آن روز به‌دلیل وجود آیین مسیحیت، اخبار پیامبر اسلام(ص) نسبت به سایر بلاد بیشتر بوده است؟ چه اتفاقی می­افتد که پیش­روی کند می­شود و در نقطه­ای متوقف می­شود و از آن نقطه جلوتر نمی­رود و هرچه جهت پیش­روی اسلام تلاش می­شود، نتیجه‌بخش نیست؟ آیا اخبار پیامبر اسلام(ص) از آیین مسیحیت جمع شده بود و یا اینکه اخبار ظهور حضرت در بین مردم روم آن زمان وجود داشت، اما آنها از وضعیت داخل بلاد اسلامی بعد از رسول خدا(ص) باخبر شده بوده و متوجه شدند کسانی که در رأس حکومت اسلامی هستند، پیامبر و یا وصی او نیستند؛ یعنی کسانی که در رأس حکومت قرار گرفتند، حاکمانی دروغین هستند و خود پیامبر(ص) و یا وصی او در رأس حکومت نیستند؛ چون هر تلاشی در جهت جمع­آوری اخبار پیامبر اسلام(ص) صورت بگیرد، نمی­توان آن اخبار را جمع­آوری کرد. در انجیل و تورات این اخبار وجود دارد و اگرچه علمای اهل­کتاب آن اخبار را کتمان می­کنند، اما خودشان نسبت به وجود اخبار پیامبر اسلام(ص) در تورات و انجیل علم دارند.

اعتقاد بر این است که آیه «الذین آتَیناهُمُ الکتابَ یَعرِفونه کما یَعرِفون أبنائَهم» (6) همین الآن نیز زنده است؛ یعنی علمای یهود و مسیحی همین الآن پیامبر اسلام(ص) را عین فرزندان خود می­شناسند و نسبت به برحق بودن ایشان علم دارند؛ اما چرا در برابر مکتب ایشان مقاومت می­شود؟!

توقف پیشروی اسلام در زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس

در زمان هارون این مسئله مورد بررسی قرار می­گیرد؛ درحالی‌که قبل از آن یعنی در زمان بنی­امیه نیز این مسئله مطرح بوده است. در آن زمان پیش­روی اسلام در اندلس متوقف شد و از سمت دیگر یعنی به‌سمت سوریه و سپس به سمت انگلستان، فرانسه، ایتالیا و یونان فعلی باید پیش­روی کند؛ درحالی‌که مکتب اسلام در منطقه مَلَطیه و طَرسوس متوقف می­شود و پیش­روی نمی­کند. حال چرا در این‌جا متوقف می­شود؟

منطقه طرسوس بالادست ترکیه به‌سمت مدیترانه است و اصطلاحا به این مناطق، ثغور گفته می­شود. کلمه «ثُغور» جمع «ثَغر» به‌معنای جایی که برای حفاظت جنگی و مرزبانی، اردوگاه زده می­شود است. عرض شد حکومت اسلامی با سایر حکومت­ها خط تماس داشت و خط تماس آن زمان به‌صورت خاکریز و سیم خاردار نبود. برای اینکه هرکدام از حاکمیت­ها به‌سمت منطقه حاکمیت دیگر پیش­روی نکند، از ابتدا تا انتها به‌صورت نقطه‌به‌نقطه پادگان­هایی احداث شده بود که همیشه در آنها نیرو و سرباز بود و به مرابطه و مرزبانی می­پرداختند و در حال آماده­باش به سر می­بردند تا اگر از طرف حاکمیت دیگر مورد هجوم واقع شدند، از این پادگان­ها نیرو به آن‌جا برود.

در روایتی راوی از امام(ع) در مورد شرکت در جهاد به امر حکومت طاغوت سؤال می­کند؛ به این صورت که راوی در این پادگان­ها حاضر شود و به مرابطه و نگهبانی بپردازد. امام(ع) فرمودند: نگهبانی و مرابطه اشکالی ندارد. راوی در ادامه سؤال می­کند: اگر دشمن حمله کند، چه باید کرد؟ حضرت فرمودند: دفاع کن، نه جهاد؛ یعنی از اصل کشور اسلامی دفاع کن؛ نه از حاکم.

ثغور مکان مشخصی است؛ اما آن زمان ثغور در یک نقطه­ای متوقف می­شود و پیش­روی نمی­کند و به‌مقدار کمی جابه‌جا می­شود. علت چیست؟ این بحث به تحقیق نیاز دارد. شاید یکی از علل آن این باشد که مردم سایر حاکمیت­های غیراسلامی متوجه شدند که حاکمیت موجود در بلاد اسلامی با آنچه در منابع خودشان آمده، منافات دارد و آن اسلام، اسلام حقیقی و ناب نیست.


افزایش گرایش به اسلام در دنیا با پیروزی انقلاب اسلامی

توضیح بیشتر اینکه می­توان از امروز کمک گرفت و علت آن زمان را فهمید. وقتی انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، گرایش به اسلام در دنیا به‌طور چشمگیری زیاد شد. برای مثال، پایتخت تایلند قبل از انقلاب اسلامی ایران، 850 نفر مسلمان داشت که حدود 30 نفر از آنها شیعه بودند. وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، تعداد بسیار بالایی از مردم تایلند مسلمان می­شوند و عدد بسیار بالایی از آنها امروزه شیعه هستند. چه اتفاقی افتاد؛ درحالی‌که قبل از انقلاب اسلامی ایران، با وجود عربستان و سایر بلادِ به‌ظاهر اسلامی، با آن قدرتی که داشتند، پیشرفتی برای اسلام حاصل نمی­شد و حال آنکه کشور ایران بعد از انقلاب به‌دلیل فشارهایی که سایر کشورها مخصوصا کشورهای غربی وارد می­کردند، قدرتی برای ایران جهت ترویج اسلام در سایر بلاد وجود نداشت و سرمایه­گذاری زیادی در سایر بلاد بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب وجود نداشت. پس چرا یک‌مرتبه گرایش به اسلام زیاد شد؟ دلیل آن این است که یک نفخه­ای از اسلام نبوی توسط انقلاب اسلامی ایران در سایر امت­ها دمیده شد و مردم دنیا احساس کردند اسلام اصلی همین است؛ ولذا مورد استقبال قرار گرفت. به همین جهت وقتی حضرت ولی­عصر(عج) ظهور کنند، مردم اروپا به‌راحتی اسلام را می­پذیرند و اروپا در این زمینه مشکلی ندارد؛ چون اسلام ناب را همه، طالب آن هستند و با فطرت انسان­ها سازگار است.

آنچه در زمان هارون عباسی و حتی قبل از آن مانع بود و سپس بعد از هارون یعنی در زمان مأمون، مُعتصِم، مُعتضِد و سپس در زمان عثمانی­ها و بعد از آن در زمان مغول­ها مانع بود و مغول‌ها کشتار مردم را به راه انداخته بودند، این بود که اسلام ارائه‌شده توسط آنها، اسلام ناب نبود؛ ولذا با آن مقابله می­شد و مردم اروپا علیه چنین اسلامی موضع­گیری می­کردند.

اقدامات جریان یهود برای مقابله با پذیرش اسلام توسط مردم دنیا

از همین‌جا مطلبی را می­توان فهمید: آن جریانی که از ابتدا بعد از رسول ­خدا(ص) ظاهر شد تا مانع پیشرفت اسلام شده و آن را متوقف کند، در حاکمیت موفق بوده است؛ یعنی جریان یهود در این برنامه خیلی موفق بوده که توانسته از درون، جریان حاکمیت را به جایی برساند تا اقدامات انبیا(ع) در جهت آماده­سازی مردم دنیا برای پذیرش اسلام را از درون دچار تخریب کند تا مردم چنین اسلامی را پس بزنند. لذا اعتقاد بر این است که در چین و حتی کُنفوسیوس راجع به پیامبر اسلام(ص) مطالبی وجود دارد؛ منتها واضح نیست و بلکه معوّج است و باید تبیین شود و به‌صورت شفاف برای مردم روشن شود که در این صورت اگر مردم، آن حقیقت را درک کنند، ایمان می­آورند. چنین مطلبی راجع به هندوها و بودائی‌ها نیز صادق است.

ممکن است گفته شود چنین مطالبی به دلیل نیاز دارد و به‌راحتی نمی­توان آن‌ را قبول کرد و به‌دلیل آیه «و جَحَدوا بها و استَیقَنَتها أنفُسُهم ظلما و عُلُوّاً فانظُر کیف کان عاقبةُ المُفسدین» (7) همه مردم انکار می­کنند. اما باید گفت خداوند در آیه دیگری می­فرماید: «فقاتِلوا أئمّةَ الکُفر» (8). حتی در مورد کشورهای کمونیست باید دانست وقتی مارکسیست­ در آن کشورها از بین رفت، درصد بالایی از مردم شوروی به‌راحتی از کمونیست برگشتند و به مسیحیت گرایش پیدا کردند؛ لذا خداوند در قرآن می­فرماید: «فقاتلوا أئمة الکفر» (9). ائمه کفر هستند که چهره اسلام را تخریب می­کنند و به مردم دنیا ارائه می­دهند. مردم دنیا به‌دنبال حقیقت و واقعیت هستند و چنین چیزی در اسلام ناب محمدی(ص) وجود دارد. برای مثال چند سال قبل در چچن انقلابی اتفاق افتاد و از آن‌جا به چند روحانی شیعه آشنا به زبان چچنی اعلام نیاز کردند تا به آن مناطق اعزام شوند. گرایش به تشیع در آنها وجود دارد؛ ولی عربستان پیش­دستی کرد و مبلّغ فرستاد و همه به مذهب تسنن گرایش پیدا کردند.

مردم دنیا به‌حدی طالب و خواهان اسلام ناب و حقیقی هستند که افرادی از سراسر دنیا به گروه­های تکفیری مانند داعش می­پیوندند و عملیات انتحاری انجام می­دهند؛ در نظر شیعه، آن عملیات، انتحاری است؛ اما در نظر خودشان، آن عملیات، استشهادی است. این افراد کسانی هستند که بارقه اسلام ناب به‌شکل غلط به آ­ن­ها رسیده است.

با این بیان، یک اقدام یهود این بود که از مرکز بلاد اسلام، یک اسلامی تبلیغ و ارائه شود که با رفتن نام پیامبر(ص) و حقیقت آن به سایر بلادی که زمینه پذیرش در آنجا به وجود آمده، متوجه عدم انطباق آن شوند؛ ولذا مانع ورود اسلام به سایر بلاد، قدرت­های حاکم در آن بلاد نبودند؛ بلکه مانع ورود، حکومت و قدرت­های داخل بلاد اسلامی بودند. وقتی ثغور جابه‌جا نمی­شود، علتش همین حکام جور در بلاد اسلامی بودند.

در داخل بلاد اسلامی افرادی وجود دارند که منسوب به ائمه(ع) هستند و باید مورد مطالعه و بررسی قرار گیرند.

چرا هارون با جعفر برمکی برای به شهادت رساندن امام رضا(ع) مخالف بود؟

حال سؤالی مطرح می­شود و آن اینکه چرا هارون بعد از شهادت امام کاظم(ع) امام رضا(ع) را به شهادت نرساند؛ با اینکه اطلاعات او در این زمینه کامل بود و می­توانست حضرت را به شهادت برساند؟ یعنی کسی که حاضر است امام کاظم(ع) را به شهادت برساند، حاضر می­شود امام رضا(ع) را نیز به شهادت برساند. در جریان اصرار جعفر مبنی بر شهادت امام رضا(ع) و امتناع هارون، آیا هارون به بقای ائمه(ع) تمایل داشت یا اینکه در این زمینه از جعفر سیاستمدارتر بود؟ به عبارتی آیا هارون احساس کرد اگر پیشنهاد جعفر را اجرایی کند، نمی­تواند بر مسند خلافت باقی بماند؟ قطعا هارون به بقای ائمه(ع) تمایل نداشت.

قیام زیدبن‌علی و فرزندان او

در این زمینه جریاناتی وجود دارد که از زمان زیدبن‌علی و در زمان بنی­امیه شروع می­شود. زید در زمان بنی­امیه تقریبا اولین کسی است که عملیات مسلحانه را بعد از واقعه عاشورا با عنوان اهل­بیت(ع) شروع می­کند؛ یعنی بعد از شهادت امام حسین(ع) حرکت توابین و مختار، همه در زمانی است که تشتت در کل حکومت اسلامی وجود دارد و بیشتر نزاع­ها با آل‌زبیر است. وقتی عبدالملک­بن­مروان بر مسند خلافت قرار می­گیرد، اقدام مسلحانه از طرف اولاد امام حسین(ع) دیده نمی­شود؛ یعنی کسی از اولاد دیده نمی­شود که اقدام مسلحانه انجام دهد تا اینکه مطرح و نامدار شود. در زمان هشام­بن­عبدالملک یک‌مرتبه زید قیام می­کند و حدود سال 121 شهید می­شود (10). زید حرکت خود را شروع می­کند و بعد از او فرزندش یحیی حرکت را ادامه می­دهد. حرکت زیدیه با حرکت و روی کار آمدن بنی­عباس همزمان می­شود و بنی­عباس نیز مبارزه را به‌طور قوی در کوفه و خراسان شروع کردند. این دو حرکت تقریبا باهم موازی می­شود؛ منتها حرکت بنی­عباس حرکت بسیار قوی­ای است و اگرچه از درون سازمان بنی­امیه حامی دارد، اما حمایت به‌شکل پنهان است. وقتی علی­بن­عبدالله­بن­عباس به دیدار هشام­بن­عبدالملک می­رود، دربان هشام به داخل رفت و به هشام گفت: کسی در ورودی قصر منتظر اذن برای ورود است. هشام از هویت او سؤال کرد و دربان در جواب به او گفت: او علی­بن­عبدالله­بن­عباس است. در این لحظه هشام از جای خود برخاست و گفت: او کسی است که حتما باید به او اجازه داد. علی­بن­عبدالله­بن­عباس وارد شد و مورد احترام و تکریم واقع شد و هشام از خواسته­های علی­بن­عبدالله­بن­عباس سؤال کرد. علی­بن­عبدالله­بن­عباس نیز چهار خواسته مطرح و هشام تمام خواسته­های او را برآورده کرد و گفت: شما کسانی هستید که امید در شماها است. این سخن هشام دلیل بر این است که آنها از اقدامات بنی­عباس اطلاع و آگاهی داشتند و باهم هماهنگ بودند.

در هر صورت حرکت زیدیه به‌شدت سرکوب شد و سپس فرزندش یحیی حرکت را ادامه داد تا اینکه بنی­عباس به قدرت رسیدند. از ناحیه بنی­امیه بعد از هشام­بن­عبدالملک، ولیدبن­یزید­بن­عبدالملک به قدرت رسید و بعد از او سلیمان حکومت کرد و در نهایت محمدبن­مروان، ملقب به مروان دوم یا مروان حمار حدود پنج سال حکومت کرد و در سال 132 بنی­امیه سرنگون شد و بنی­عباس به قدرت رسیدند.

در این ماجرا بنی­الحسن ابتدا با بنی­عباس همکاری کردند و بنی­عباس از بنی­الحسن نهایت استفاده را بردند تا اینکه در زمان منصور دوانیقی، شمشیر او علیه بنی­الحسن نشانه رفت و بنی­الحسن را دستگیر می­کردند. بنی­الحسن پنهان و به مبارزین علیه منصور تبدیل شدند. برای مثال ابراهیم­بن­عبدالله­بن­الحسن­بن­الحسن و برادر ابراهیم یعنی محمد قیام کردند و در منطقه باحمرا درگیری شدیدی رخ داد و بعد از آن با حسین­بن­علی­بن‌حسن­بن­حسن، معروف به حسین صاحب فخ درگیر شدند و حرکت و مبارزه بنی­الحسن آغاز گردید. قیام زیدیه یعنی یحیی­بن­زید و فرزندان او یعنی عیسی­بن­زید و بعد از او جعفربن­عیسی­بن­زید و احمدبن­عیسی­بن­زید آغاز و با بنی­الحسن همکاری کردند و یک جریان نبرد دائمی علیه بنی­عباس را شکل دادند و به قول معروف، موی دماغ بنی­عباس شدند. اگر در کوفه سرکوب می­شدند، در بصره قیام می­کردند و اگر در بصره سرکوب می­شدند، در مدینه سربرمی­داشتند و علیه بنی­عباس شورش می­کردند و اگر در مدینه سرکوب می­شدند، در خراسان قیام خود را آغاز می­کردند و یک زمان عمده­ای از بنی­عباس را گرفتند. یکی از این افراد، فردی به‌نام احمدبن­عیسی­بن­زیدبن­علی­بن­حسین­بن­علی­بن­ابی‌طالب(ع) یعنی نوه زید است. جالب است که براساس برخی روایات، بنی­عباس شصت سال دنبال این فرد می­گشتند تا او را پیدا و دستگیر کنند. این فرد شصت سال متواری بود. او سی سفر به حج رفت و از کسانی بود که در نبردی که علیه منصور شکل گرفت، شرکت داشت و جزء سران سپاه بود. منصور هر اقدامی که جهت پیدا کردن او انجام داد، با شکست مواجه شد و نتوانست او را پیدا کند. هارون او را پیدا کرد و به فضل­بن­ربیع تحویل داد. ظاهرا ارتباط فضل با ائمه(ع) خوب بود؛ البته باید مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد. در فقه نیز فضل روایاتی دارد. هارون زندانی­های مهم خود را تحویل فضل می­داد؛ ولذا امام کاظم(ع) و احمدبن­عیسی را تحویل فضل­بن­ربیع داد. هارون در شهر موصل بود که برمکیان علیه امام کاظم(ع) نزد هارون سخن­چینی و نمامی کردند و به هارون گزارش دادند که موسی­بن­جعفر(ع) زندانی فضل نیست. هارون جاسوسان خود را برای اطلاع دقیق­تر به بغداد فرستاد و متوجه شد فضل برخورد خوبی با موسی­بن­جعفر(ع) دارد و درواقع ایشان زندانی فضل نیست و امکاناتی را برای امام(ع) فراهم کرده است. هارون به برمکیان دستور داد و آنها به همراه مسرور خادم نزد فضل رفتند و حضرت را از او تحویل گرفتند و به سِندی­بن­شاهَک(لعنه­الله) تحویل دادند و حضرت توسط آن ملعون به شهادت رسیدند.

احمدبن­عیسی­بن­زید با شبکه زیدیه در ارتباط بود. شبکه زیدیه این فرد را از خانه فضل­بن­ربیع فراری دادند. کسی که منصور دوانیقی سالیانی به‌دنبال او بود و هارون با زحمت بسیار او را دستگیر کرد، توسط زیدیه از خانه فضل فراری داده شد. در چگونگی فراری دادن او گفته شده: در یک ظرف پر آلو یک بسته بنگ (11) قرار داده بودند. این ظرف را برای احمدبن­زید هدیه بردند و او نیز متوجه ماجرا شد؛ ولذا این ظرف پر از آلو را به نگهبانان می­دهد. آنها بعد از خوردن محتویات ظرف، حالت خواب­آلودگی و نعشگی پیدا کرده و احمد از زندان فرار می­کند. بعد از فرار او از زندان، بنی­عباس نتوانستند او را پیدا کنند؛ تا اینکه در زمان متوکل عباسی (سال 247) و در سن 88 سالگی درحالی‌که نابینا شده بود، به مرگ طبیعی از دنیا رفت. در تمام این مدت، بنی­عباس به‌دنبال دستگیر کردن او بودند.

هراس هارون از شبکه مرتبط با احمدبن­عیسی­بن­زید

زمانی که امام کاظم(ع) به‌دست هارون به شهادت می­رسند، زمانی است که احمدبن­عیسی از زندان هارون فرار کرده بود و کسی که توانسته بود از زندان فرار کند و سیستم نتواند او را پیدا کند، معنایش این است که این فرد دارای یک عقبه خیلی قوی­ بوده است. وقتی هارون امام کاظم(ع) را به شهادت رساند، در اینکه تیغ خود را به‌سمت امام رضا(ع) ببرد، هراس دارد و هراس او از شبکه­ای است که توانسته احمدبن­عیسی را از زندان فراری دهد و هراس از اینکه ضربه­ای به خود هارون نیز وارد کند.

اینکه آن شبکه نسبت به امام کاظم(ع) حساسیت دارد یا نه، هارون متوجه چنین موضوعی نیست و او تمام گروه­های مقابل خود را علوی می­بیند. بحث در به‌حق بودن و یا بر باطل بودن گروه زیدیه نیست؛ بلکه بحث در این است که اگر خداوند نیز در این­گونه موارد ورود پیدا می­کند، با علل و اسبابی وارد می­شود که یکی از آنها ترس هارون از جریانی است که احمدبن­عیسی را فراری می­دهد.

پیام استفاده ائمه(ع) از قدرت اعجاز

حکام جور غیر از عوامل ظاهری از هیچ‌چیز دیگری ترس و هراس ندارند؛ ولذا فرعون از آب دریایی که به اعجاز حضرت موسی(ع) بالا رفته و شاهراه باز شده بود، نترسید و وارد آن شد. اگر ائمه(ع) در برخی موارد، با اعجاز، قدرت خود را نشان می­دادند، پیامی برای شیعیان است مبنی بر اینکه آن بزرگواران قدرت سرنگونی دشمن خود را داشتند؛ اما قرار نیست با این قدرت­ها کارها پیش رفته و سروسامان بگیرد. این اعجازها برای شیعه پیام دارد؛ درحالی‌که امثال هارون می­دانستند حضرات معصومین(ع) از این نیروها برای نابودی آنها استفاده نمی­کنند و اسلام باید طبق روال ظاهری خود پیش برود. فرعون نیز به این مطلب واقف بود. فرعون اشتباه کرد که بعد از خروج موسی(ع) و بنی­اسرائیل وارد نیل شد. اگر او وارد نیل نمی­شد و همان سمت رود نیل می­ماند، خداوند توسط قضایای طبیعی ماجرای او را خاتمه می­داد.

آیا فضل‌بن‌ربیع نیروی امامان(ع) بود؟

ولذا در تاریخ، جریانات بسیاری وجود دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد. در تاریخ توسط بسیاری از مورخین، نوشته شده علت احضار امام رضا(ع) از مدینه به‌سمت طوس توسط مأمون عباسی این بود که مأمون می­خواست با این واسطه، حرکت علویون را علیه خود با ولایت‌عهدی امام رضا(ع) مهار کند؛ در حالی‌که این علت صحیح نیست.

بحث این است که اقدامات گروه­هایی مانند زیدیه به‌قدری از بنی­عباس فرصت گرفته بود که آنها نمی­توانستند به یک­باره تیغ خود را علیه ائمه(ع) بگیرند و به‌طور کلی اسلام ناب را از بین ببرند؛ یعنی به یک هراس دائم مبتلا بودند. وقتی جعفر برمکی بعد از شهادت امام کاظم(ع) به هارون پیشنهاد قتل امام رضا(ع) را می­دهد، هارون معتقد است نباید زیاد به علویون فشار وارد کرد که اگر این کار صورت بگیرد، آنها وارد فاز دیگری می­شوند که برای هارون معلوم نیست. اینکه فضل­بن­ربیع نیروی امام کاظم(ع) است یا نه، معلوم نیست؛ چون همچنان‌که مرحوم شیخ‌مفید نیز مطرح کرده و قطعی است، فضل­بن­ربیع دستور قتل امام کاظم(ع) را از هارون دریافت کرد؛ اما از دستور تمرد کرد؛ ولذا هارون آن دستور را به سِندی­بن­شاهَک داد. ممکن است گفته شود فضل آن اندازه از خبث باطن برای چنین اقدامی ندارد؛ اما باید دانست کسی که در کنار هارون و مأمون، و وزیر آنهاست و از امام سؤالات اساسی می­پرسد و هارون نیز می­خواهد ماهیت او برایش معلوم شود، اما لو نمی­رود و امامان(ع) هم کمک می­کنند، نمی­تواند نیرویی باشد که به‌دلیل عدم خبث باطن نتواند امام(ع) را به شهادت برساند. وقتی انسان به دنیا گرایش پیدا کند، دست به اقدامات جنایت­بار نیز می­زند؛ درحالی‌که فضل بر امام(ع) سخت­گیری نمی­کرد.

اما آیا فضل­بن­ربیع نیروی حضرت است؟ اگر نیروی حضرت باشد و هارون هم به‌نوعی نسبت به این مطلب حساس شده باشد، یکی از عوامل بازدارنده قتل امام رضا(ع) توسط هارون خود همین جریان فضل هست؛ چون آنها یک تیره­ای در حکومت هارون بودند. کسانی مانند علی­بن­یقطین و فضل­بن­ربیع هرکدام یک قدرتی در حکومت هستند و هارون به‌دلیل وجود چنین جریاناتی به قتل امام رضا(ع) دست نمی­زند.

سرّ مطرح شدن این مطلب این است که شبکه­های موجود در زمان هارون و امام رضا(ع) را باید به‌خوبی مورد شناسایی قرار داد. اگر این شبکه­ها به‌خوبی شناسایی شوند، وضعیتی که اروپای آن زمان نسبت به این افراد پیدا کرده بود، طبق آن می­توان اقدامات اهل­بیت(ع) را به‌خوبی ارزیابی کرد و فهمید.

  • انعام/57

  • ص/26

  • الاحتجاج، ج2، ص494

  • آل­عمران/139

  • رعد/28

  • بقره/146

  • نمل/14

  • توبة/12

  • همان

  • هشام در سال 105 به قدرت رسید و در سال 125 مُرد و قیام زید هم 60 سال بعد از واقعه عاشورا اتفاق افتاد.

  • بنگ ماده­ای مخدر است که استعمال آن باعث خواب­آلودگی و حالت نعشگی برای انسان می­شود.