لزوم تحقیق و تأمل در قیام‌های زمان ائمه(ع)

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

چهارشنبه، 16 اسفند 1396

35 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

قیام‌های داخلی در جامعه اسلامی و غفلت از محیط پیرامون

شناخت حرکت­هایی که به‌عنوان مبارزه با حاکمیت­های بنی­امیه و بنی­عباس رخ می­داد، در فهم دو چیز راهگشا بود: یکی پی بردن به ماهیت حاکمیت­های موجود؛ و دوم، علل اقدامات ائمه(ع).

نکته­ای که در این حرکت­ها وجود داشت، این بود که جامعه اسلامی را در درون خودش به‌گونه­ای مشغول­سازی کند و نگه دارد تا هرگز متوجه اتفاقات بیرون و پیرامونی جامعه اسلامی نشود. چرا اسلام نتوانست اروپای موجود را به تصرف خود درآورد؟! چرا هرگز اسلام به اروپای موجود نرسید؟! چرا در مجموعه شبه‌قاره هند، اسلام نتوانست تا انتهای آن پیشروی کند و چین را هم فتح کند؟! به عبارتی دیگر، محدودسازی در درون جامعه اسلامی چه سودی برای جریان یهود داشت؟!

تبدیل تهدید به فرصت؛ هنر رهبران دینی

یکی از هنرهای بالای رهبران دینی این است که تهدیدها را به فرصت تبدیل می­کنند. در میدان نبرد و جنگ رودررو، زیرکی فرمانده حکیم این است که طراحی عملیات را به‌گونه­ای قرار دهد که اقدامات طرف مقابل، به یک چالشی برای خودش تبدیل و زمینه پیروزی برای نیروهای خودی فراهم شود. به عبارتی، فرمانده حکیم، آرایش نیروهای خود را به‌گونه­ای قرار دهد که طرف مقابل، با هجوم خود، خودش را دور بزند؛ به‌نحوی که اگرچه طرف مقابل، حمله­کننده و مهاجم باشد، اما فریب خوردن و دور زده شدنش را متوجه نشده باشد و خودش را به چالش انداخته و ابزار شکست خود را فراهم کند. چنین کاری از رهبران حکیم در میدان نبرد ساخته است.

هارون‌الرشید یا عامل یهودی بود یا در راستای منافع آنها فعالیت می‌کرد

در مانحن‌فیه، طرف مقابل، قله حکومت را در بلاد اسلامی تحت تصرف خود درآورده است. برای مثال، هارون­الرشید، عامل یهودی است. اگر کسی نسبت به این قضیه، خوش­بینانه نگاه کند و از این نکته که شخص هارون­الرشید از طرف دستگاه یهود آمده باشد چشم­پوشی کند، اما فعالیت­های او در راستای منافع یهود خواهد بود. به عبارتی، اگر کسی این نکته را که شخص هارون نیروی سازمان یهود است انکار کند، اما در اینکه او برای سیستم یهود در حال فعالیت است، تردید وجود ندارد؛ یعنی در عمل، هارون مجری منویات یهودیان است و قطعا مصداق «لَتَجِدَنَّ أشَدَّ الناسِ عداوةً للذین آمنوا الیهودَ و الذین أشرکوا» (1) خواهد بود. به‌طور کلی اگر در مورد کسی که لبه تیز عملیاتش علیه ائمه(ع) است، گفته نشود یهودی است، قطعا برای سازمان یهود فعالیت می­کند؛ چون اَشَد اَعدا علیه مؤمنین، یهودیان هستند و هارون در حال فعالیت علیه امام زمان خود است و درنتیجه، این شخص به دلیل اشد اعدا بودن یهود، در حال فعالیت به‌نفع آنهاست؛ ولو خودش یهودی نباشد. ممکن است فردی در اینکه او عامل یهودی است، اشکال کند؛ اما باید گفت فردی که علیه امام معصوم شمشیر می­کشد، به‌دلیل اینکه اشد اعدا یهود است، با این کار، رضایت یهود را فراهم می­کند. همچنین اگر گفته شود فردی به‌دلیل هوا‌وهوس مقابل امام معصوم می­ایستد، باید گفت باز هم به‌دلیل شدت عداوت یهود نسبت به امام معصوم، کسی که برای هوا‌وهوس با امام زمان خود در حال نبرد است، درواقع به‌نفع یهود کار می­کند.

تدبیر و زیرکی رهبر الهی برای معکوس کردن توطئه یهود

زیرکی یک رهبر الهی این است که به‌گونه­ای طراحی و کار می­کند که عملیات فردی که در حال حاضر به‌نفع اشد اعدا یعنی یهود است، در نهایت علیه یهود برمی­گردد و خودِ سازمان یهود را به چالش می­کشد و زمین­گیر می­کند. ائمه اطهار(ع) دارای چنین توانمندی بودند. اگر حضرت امیر(ع) طی 25 سالی که در حکومت سه خلیفه اول زندگی می­کردند حضور نداشتند، جامعه اسلامی به سمت‌وسویی می­رفت که از دین نه‌تنها رسم آن، بلکه از اسم آن هم خبری نخواهد ماند. حضرت امیر(ع) در خطبه­ای فرمودند: لا یبقی من القرآن إلا رسمُه (2)؛ معنایش این است که اگرچه دشمن، حقیقت را از بین برد، اما اگر حضرت امیر(ع) حضور نداشتند، رسم قرآن نیز باقی نمی­ماند. برای این مطلب دلیل نیز وجود دارد و آن، سخن معاویه است: در زمان خلافت معاویه، مغیره از او خواست تا کشتار را متوقف سازد؛ چون معاویه خلیفه بود و به هرچه می­خواست، رسیده بود. معاویه چیزی نگفت؛ اما به‌محض اینکه مؤذن اذان گفت و معاویه باید برای نماز آماده می­شد، به مغیره گفت: آیا نشنیدی در اذان چه گفته شد؟! پسر عفان (عثمان) چند صباحی حکومت کرد؛ اسمی از او نیست. همین‌طور پسر خطاب چند روزی حکومت کرد؛ اما هیچ اسم و رسمی از او باقی نماند. پسر ابی‌قحافه مدتی بر مسند خلافت بود؛ اما از او نیز اسم و رسمی نمانده است؛ ولی پسر عبدالله مدتی یک ادعایی کرد و پادشاهی کرد و رفت؛ درحالی‌که روزی پنج نوبت بالای مناره اسم او را می­برند. معاویه سپس گفت: لا والله دفنا دفنا؛ تو متوجه نیستی؛ ما برای دفن اسم و رسم او آمدیم. معاویه با این حرف، نیت خلفای قبلی را آشکار کرد؛ یعنی آنها برای دفن اسم و رسم پیامبر(ص) آمده بودند؛ اما درواقع بعد از 25 سال نه‌تنها آن دفن اتفاق نیفتاد، بلکه مردم بعد از خلیفه سوم به حضرت امیر(ع) مراجعه کردند -ولو به‌عنوان امام مراجعه نکردند- چون به هر حال هنوز در وجود مردم چیزی به‌عنوان اسلام باقی مانده است که در آن اسلام، علی(ع) را برای حکومت مناسب می­دیدند؛ درحالی‌که قصد و هدف دشمن، دفن اسم و رسم اسلام بود.

بقای اسلام از توانمندی­های حضرت امیر(ع) بود. اینکه حضرت به‌گونه­ای کار کردند و کار را به جایی رساندند که طرف مقابل با وجود اینکه هدف و انگیزه‌اش نابودی اسم و رسم اسلام بود، می­گوید: “لو لا علیٌ لَهَلَکَ عمر” (3)، خیلی عالی و مهم است. چنین کاری فقط از عهده یک مرد و رهبر الهی ساخته است و این مطلب را طرف مقابل متوجه است. نقشه دشمن، حذف کلی اسلام و حضرت امیر(ع) از جامعه بود؛ اما حضرت امیر(ع) در همین جامعه­ای که یهود افرادی را برای چنین نقشه و هدفی در رأس حکومت قرار دادند، به‌گونه­ای عمل می­کند که همین جامعه به نقطه­ای می­رسد که بعد از سه خلیفه، سراغ علی(ع) می­رود؛ ولو جامعه و مردم، علی(ع) را به‌عنوان امام قبول نداشته باشند. آنچه مهم است، این است که مردمِ آن جامعه، مسلمان باقی ماندند. حضرت جامعه را به‌گونه­ای مدیریت کردند که جامعه در همین چارچوب، حضرت را اولی می­بیند و حال آنکه هدف طرف مقابل، انعدام اسلام از ریشه و اساس بود. با این بیان، معلوم می­شود اصطلاح خانه‌نشینی برای حضرت در مدت 25 سالی که در رأس حکومت نبودند، اصطلاح درستی نیست.

سعی و تلاش سازمان یهود بر مخفی ماندن است

اینکه جریان یهود از ابتدا فردی را مورد حمایت خود قرار دهد و سپس او را رها کند، تصور ندارد؛ بلکه تا لحظه­ای که بتواند، از آن شخص استفاده می­کند. و از طرفی، مردم متوجه چنین جریانی نمی­شوند؛ یعنی متوجه نیستند که پشت‌سر افرادی مانند معاویه و خلفای بنی­امیه و بنی­مروان چه شبکه­ای نهفته است. سعی و تلاش سازمان یهود بر مخفی ماندن است. خداوند نیز در آیه «إنه یراکم هو و قَبیلُه من حیث لا تَرَونَهم إنا جعلنا الشیاطینَ أولیاءَ للذین لا یؤمنون» (4) بر این مطلب اشاره دارد؛ شیطان و قبیله­اش شما را از جهتی که شما آنها را نمی­بینید، می­بینند. خداوند در قرآن می­فرماید: «قل أعوذ برب الناس مَلِکِ الناس إله الناس مِن شر الوسواس الخنّاس الذی یوسوس فی صدور الناس* من الجِنَّة و الناس» (5). بین برخی افراد، عبارت “فلانی خناس است” متداول است؛ به این معنا که طرف مقابل را چنان به خود مشغول کرده و در حیرت و سرگردانی قرار داده و بازی داده است که فردِ بازی‌خورده هنوز متوجه نشده است از چه ناحیه­ای بازی خورده است و حال آنکه اگر علنی و واضح باشد، همه متوجه خواهند شد. یهود در خناسیت، برگ برنده را از همه دنیا برده است.

لزوم تحقیق و تأمل در قیام‌های زمان ائمه(ع)

اهل­بیت(ع) محیط را به‌گونه­ای مدیریت می­کردند که شبکه اصلی نتواند ضربه نهایی را بر پیکره اسلام وارد آورد. یکی از شیوه­های سازمان یهود، مشغول­سازی حاکمیت از درون بود؛ یعنی کاری می­کردند که مجموعه حاکمیت هیچ­گاه نتواند فکر و ذهن خود را به بیرون متمرکز کند. اگر برخی از قیام­های بیهوده رخ نمی­داد، شاید مدیریت اهل­بیت(ع) به‌گونه­ای شکل می­گرفت که فردی که سازمان یهود او را بر مسند ریاست و قله حاکمیت قرار دادند، خودش علیه سازمان یهود قرار می­گرفت.

خلاصه اینکه پیرامون حرکت­های داخل جامعه اسلامی تحقیق زیادی لازم است. اگرچه زید انسان خوبی بود، اما آیا حرکت او بجا و لازم بود یا نه؟ آیا قیام زید، امام صادق(ع) را در تنگنا قرار داد یا اینکه راه را برای حضرت باز کرد؟ در این زمینه تحقیق لازم است.

روایتی از امام صادق(ع) که دلیل بر شهادت و حقانیت زید است

مرحوم صدوق در کتاب عیون أخبار الرضا(ع) به احوالات زید می­پردازد و روایتی را نقل می­کند که در آن، راوی می­گوید: امام صادق(ع) را دیدم که یک‌مرتبه گریه کردند. عرض کردم: علت گریه شما چیست؟ حضرت فرمودند: به یاد عمویم زید افتادم. عرض کردم: کجا به یاد عمویتان افتادید؟ فرمودند: آن زمانی که تیر به پیشانی او اصابت کرده و روی زمین افتاده بود؛ درحالی‌که پسرش یحیی بالای سر او بود. یحیی تیر را از سر عمویم بیرون کشید و همان دم، زید به شهادت رسید. او و برخی از نیروهای عمویم همان‌جا قبری کندند و او را به خاک سپرده و آب را بر قبر او مسلط کردند. غلام فلانی (حضرت اسم او را بردند) که شاهد ماجرا بود، نزد یوسف‌بن‌عمر رفت و او را از محل قبر آگاه کرد. عمویم را از قبر بیرون آورده و او را در کُناسه به دار آویختند.

متن روایت مذکور این است: زمانی که پدر یحیی یعنی زید به شهادت رسید، إنکبّ علیه (خود را روی جنازه انداخت) و قال له: أبشِر یا أبتاه (ای پدر بر تو بشارت باد) فإنک تَرِدُ علی رسول ­الله و علی و فاطمة و الحسن و الحسین صلوات­ الله علیهم (تو بر رسول ­خدا(ص)، علی(ع)، فاطمه(س) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) وارد می­شوی. این گفت‌وگو قبل از شهادت زید رخ داد. زید در جواب یحیی گفت:) أجل یا بُنَیَّ (بله ای پسرم) ثم دعا بِحَدّادٍ فنزَع السهمَ من جَبِینه (از آهنگری دعوت کردند تا تیر را از پیشانی زید بیرون آورد) فکانت نفسُه معه (همراه با کشیدن تیر، عمویم به شهادت رسید) فجِیء به إلی ساقیةٍ تَجرِی عند بستان زائدةٍ (او را در کنار یکی از نهر­هایی که به نخلستان­ها راه داشت بردند)فحُفِرَ له فیها و دُفِنَ و اُجرِیَ علیه الماء و کان معهم غلامٌ سِندیٌّ لبعضهم فذهب إلی یوسفَ ­بنَ ­عمر من الغَد فأخبره بدفنهم إیاه فأخرجه یوسف ­بن­ عمر فصلَبه فی الکُناسَة (مزبله و جایی که آشغال می‌ریزند) أربعَ سِنین ثم أمَر به فاُحرِق بالنار.

معلوم می­شود که جنازه سالم مانده که او را آتش زدند و خاکستر را به باد دادند. خیلی عجیب است! جنازه برخی از شهدا در بعضی از مراتب، به‌دلیل شهادت خراب نمی­شود و از بین نمی­رود. جنازه در کوفه، آن‌هم در تابستان که هوا خیلی گرم است، به‌سرعت تجزیه می­شود؛ اما اینکه روایت می­گوید تا چهار سال جنازه بالای دار مانده است، معنایش این است که جنازه بالای دار، سالم مانده است و اگر جنازه بالای دار سالم مانده، معنایش این است که او شهید است و وقتی زید شهید است، به این معناست که او در خط و صراط حق بوده است. عدم تجزیه و معدوم شدن جنازه، دال بر حقانیت اوست. البته طرف دیگر آن کلیت ندارد؛ یعنی گندیدن و تجزیه جنازه، دال بر عدم حقانیت نیست. شهید در برخی از شرایط، جنازه­اش سالم می­ماند. جنازه برخی از شهدای هشت سال دفاع مقدس، سالم مانده بود. خداوند شهید شفیعی را رحمت کند! مادر بزرگوار این شهید الآن نیز در قید حیات هستند. جنازه این شهید را بعد از چند سال از قبری در کاظمین که زمین شوره‌زاری دارد، تازه از دل خاک بیرون آوردند. جالب اینکه محاسن این شهید را به‌دلیل شیمیایی شدن، قبل از شهادت، در بیمارستان عراق کوتاه کرده بودند؛ اما بعد از خروج از قبر، محاسن او رشد کرده بود! خدای متعال برخی مواقع علائمی را نشان می­دهد تا کسانی که اهل شک و تردید هستند، متنبه شوند.

ادامه روایت: و ذُرِیَ بالریاح (خاکستر او را به باد دادند) فلعن الله قاتله و خاذله (خداوند هرکس که او را کشت و هرکس که یاری او را رها کرد، لعنت کند) و إلی الله جل اسمه أشکو ما نزَل بنا أهلَ ­بیت نبیه بعد موته و به نستعین علی عدونا و هو خیر مُستعان (6).

تعریفی که امام(ع) در این روایت از زید داشتند، با برخی روایاتی که در آنها زید را مورد مذمت قرار دادند، در تعارض است.

قیام‌هایی که حضرات معصومین(ع) ضمن تأیید آنها نمی­خواستند به‌شکل جامع اتفاق بیفتد

برخی از حرکت­ها و قیام­ها در زمان ائمه(ع) عبارت بودند از حرکت­هایی که درست است لازم بوده‌اند، ولی حضرات معصومین(ع) نمی­خواستند به‌شکل جامع اتفاق بیفتد؛ والّا طی آن، خود امام معصوم به شهادت می­رسید. حضرت این حرکت را مدیریت می­کردند؛ به‌نحوی که هم این حرکت صورت گرفته و اثر مثبت خود را داشته باشد، و هم از طرف دیگر، حاشیه­های مخرب آن به اصل حرکت و سیستم جبهه حق، ضربه وارد نکند تا جبهه مؤمنین در امان بماند و به‌طور کلی از بین نرود. به عبارتی، به عملیات محدود نیاز است؛ به این صورت که چند صد نفر برای عملیات شرکت کنند. حال اگر شخص امام معصوم رسما در کنار این عملیات قرار بگیرد، جماعت و سازمان شیعه نیز در کنار حضرت قرار می­گرفتند و دشمن نیز همه را شناسایی می­کرد و سازمان شیعه را به‌طور کلی از بین می­برد. برای مثال، به‌دلیل اینکه هشام­بن­عبدالملک تا حدی کنترل شود، باید علیه او یک حرکتی صورت بگیرد و درنتیجه، جبهه باطل و دشمنان که قصد داشتند عملیات بعدی را انجام دهند، به انجام آن موفق نشوند. لذا امام(ع) حرکت زید را به‌گونه­ای مدیریت کردند تا اینکه این عملیات، هم محقق شود و هم طرف مقابل، دچار خذلان شود.

قیام‌های علویون از چه گروه‌هایی تشکیل می‌شد؟

حرکت­هایی که به حرکت علویون معروف شد، به سه گروه منتهی می­شد: یکی به اولاد امام حسن(ع)؛ دوم به اولاد جعفربن­ابی‌طالب (عبدالله­بن­جعفر) و سوم به خود ائمه(ع). اکثریت حرکت علویون از نوه­های امام مجتبی(ع) بودند. اکثریت بعدی به اولاد جعفربن­ابی‌طالب مربوط می­شدند و در رتبه بعدی، ائمه(ع) و اولاد آنها حضور داشتند؛ یعنی از اولاد ائمه(ع) افرادی که در این حرکت­ها به‌طور مستقیم شرکت کرده باشند، نسبت به دیگران کمتر بودند؛ مانند محمدبن­جعفر برادر موسی­بن­جعفر(ع) که قیام کرد. این فرد به محمد دیباج معروف و فردی زیبارو بود. حرکت این افراد در زمان هارون و مأمون عباسی بود.

قیام محمد دیباج و فرجام او

محمد دیباج اولین نفری بود که بر خود ادعای عنوان امیرالمؤمنین کرد؛ یعنی نه محمد نفس زکیه و نه برادرش ابراهیم و نه یحیی­بن­زید، هیچ‌کدام چنین ادعایی نکردند؛ بلکه با شعار «الرضا من آل الرسول» قیام کردند؛ ولی محمد دیباج چنین ادعایی کرد و در مکه خطبه خواند. افرادی مانند فرزند خودش و یکی از نواده­های امام مجتبی(ع) و همچنین برادرزاده او یعنی زید فرزند امام کاظم(ع) اطراف او جمع شدند. او با ادعای امیرالمؤمنین بودن در قسمت­هایی از مکه به قدرت رسید. زید از طرف او دست و پای هر فردی را که در مکه از بنی­عباس دستگیر می‌کرد، قطع می­نمود و یا اینکه زنده‌زنده در آتش می­سوزاند. فضل­بن­سهل زید را دستگیر و او را به طوس منتقل کرد. ابتدا می­خواست او را به قتل برساند. فردی به او گفت: آیا می­خواهی زید را بکشی؟ فضل گفت: بله. آن شخص به فضل گفت: آیا به یاد داری آل‌برمک، سر از بدن حسن افطس که در زندان هارون بود، جدا کرده و برای هارون فرستادند؟ زمانی که هارون با آل‌برمک درافتاد، آنها را گرفت و گفت: چون پسرعمویم حسن افطس را در زندان گردن زدید، من هم شما را گردن می­زنم. این در حالی است که شخص هارون، دستور کشتن حسن افطس را داده بود. تو اگر چنین کاری انجام دهی و زید را بکشی و بعدا مأمون با تو کدورت پیدا کند، به‌بهانه قتل زید، تو را خواهد کشت. آن فرد به فضل گفت: او را به مأمون تحویل بده. فضل نیز او را به مأمون تحویل داد.

روایتی که تفاوت زیدبن‌موسی‌بن‌جعفر را با زیدبن‌علی‌بن‌الحسین می‌رساند

روایت: لمّا حُمِلَ زید بن ­موسی بن ­جعفر (زید پسر موسی­بن­جعفر(ع) و برادر امام رضا(ع)) إلی المأمون و قد کان خرج بالبصرة و أحرَقَ دُورَ وُلد العباس (در بصره خروج کرده و خانه­های بنی‌عباس را به آتش کشیده بود) وَهَبَ المأمونُ جرمَه لأخیه علی ­بن ­موسی الرضا(ع) (مأمون امام رضا(ع) را احضار کرد و به حضرت گفت: من به‌خاطر شما او را بخشیدم) و قال له: یا أباالحسن (مأموم به امام رضا(ع) گفت:) لإن خرج أخوک و فعَل ما فعَل (اگر برادرت زید خروج و جنایت کرده است) لقد خرج قبله زیدُ بن­ علی (قبل از او زیدبن­علی نیز این کار را کرده است. جالب اینجاست که اگر بنی­عباس با بنی­امیه درگیر بودند، چه دلیلی دارد حرکت زیدبن­علی را که علیه بنی­امیه بود، زیر سؤال ببرد؟!) فقُتل(کشته شد) و لو لا مکانُک مِنّی لقتلتُه (اگر تو ولی‌عهد من نبودی، او را می­کشتم) فلیس ما أتاه بصغیر (این کاری که او کرد، کار کوچکی نبود) فقال الرضا(ع): یا أمیر المؤمنین لا تَقِس أخی زیدا إلی زید بن­ علی… (7) (برادرم را با زیدبن­علی مقایسه نکن). سپس حضرت از زیدبن­علی تعریف کردند.

طراحی قیام‌های داخلی توسط یهود برای غفلت اذهان عمومی

در این تحرکات مسلحانه­ای که علیه حکومت­ها رخ می­داد، یک طراحی دقیقی وجود داشت که افراد قیام­کننده متوجه نبودند از چه ناحیه­ای مدیریت می­شدند. فایده نوع چنین قیام­هایی برای جریان یهود این بود که این قیام­ها تمام تفکر جامعه را به درون جامعه معطوف می­کرد و جریان بیرونی یعنی جریان یهود مورد غفلت واقع می­شد؛ لذا در امان می­ماند. قدرت جریان یهود در آن زمان روم بود و رومِ آن زمان متحمل هیچ­گونه خسارتی نشد و هیچ­گاه نشد که روم فتح شود و حرکت­ها متوجه روم باشد و به‌سمت آنجا نشانه رود؛ درحالی‌که جریان یهود برخی از قیام­های داخلی را با دقت طراحی می­کرد تا اذهان عمومی جامعه متوجه آنها نشود.

(1). مائده/82.

(2). تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص111.

(3). شرح نهج‌‌البلاغه (ابن‌ابی‌الحدید)، ج1، ص18 و ص141 و ج12، ص179 و ص205.

(4). اعراف/27.

(5). ناس/1-6.

(6). الأمالی (صدوق)، صص392-393.

(7). عیون أخبار الرضا(ع)، ج1، صص248-249.