مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب
چهارشنبه، 6 دی 1396
52 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه در دوران بنیعباس باید به دنبال آن بود، این است که جریان به دست آوردن قدرت، حفظ آن و تخریب چگونه پیش رفت و توانستند بالأخره ائمه(ع) را به دوران غیبت مبتلا کنند؟ غیبت در دوران بنیعباس رخ داد. در دوران بنیامیه سیر سنّ اهلبیت(ع) رو به افزایش گذاشت؛ ولی در دوران بنیعباس رو به کاهش گذاشت؛ بنابراین معلوم میشود بنیعباس به مرکزیت قدرت اسلام ناب روزبهروز نزدیکتر میشدند. باید بررسی شود که بنیعباس در چه فضایی قدرت را به دست آوردند و چگونه به قدرت رسیدند؟
چرا همیشه میگوییم یهود در قضایا نقش دارد؟
عرض شد طبق آیه 82 از سوره مبارکه مائده، هرگز نباید از یهود چشمپوشی کرد. اگرچه تکراری است، اما ممکن است برخی در گوشهوکنار بگویند برای چه همیشه میگویید در این قضایا یهود نقش دارد؟ اما باید دانست، چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم، مبتلا هستیم و این یک واقعیتی است؛ و اگر کسی بگوید نباید درباره آن صحبت کرد، معلوم میشود نمیخواهد درباره واقعیتها زیر بار برود. خداوند در قرآن میفرماید: «لَتَجِدَنَّ أشَدَّ الناس عداوةً للذین آمنوا الیهود والذین أشرکوا»(1). اعتقاد بر این است که این آیه فقط مربوط به زمان پیامبر(ص) نیست؛ بلکه الآن نیز جریان دارد و این آیه، حی و زنده است. حال سؤال میشود مراد از «الذین آمنوا» در آیه، چه کسانی هستند؟ همه ادعای ایمان دارند و میگویند: ما ایمان داریم؛ اما آیا مراد از «الذین آمنوا» همه افراد بهطور عموم هستند؟ آیا مراد از «الذین آمنوا» کسانی هستند که فقط به کعبه ایمان دارند؟ یا به پیامبر(ص) و یا به خداوند و یا به نماز فقط ایمان دارند؟ در این صورت شامل همه خواهد شد. یا اینکه مراد از «الذین آمنوا» افراد خاصی هستند؟ باید گفت قدر متیقن، شامل عدهای خاص میشود. به عبارتی، راجع به بقیه افراد میتوان تردید کرد؛ اما نسبت به قدر متیقن، هیچ تردیدی وجود ندارد. قدر متیقن در این آیه، همان کسانی هستند که در آیه ولایت به آنها اشاره شده است: «إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون»(2). خداوند میفرماید: ولیّ شما خداوند است. باید دانست ولایت تشریعی خداوند بهطور مستقیم در زمین ظهوروبروزی ندارد. انسان و طبیعت چه بخواهد و چه نخواهد، چه بداند و چه نداند، تحت ولایت تکوینی الهی است؛ اما در تشریع، اِعمال ولایت خداوند بهطور مستقیم نیست؛ بلکه باواسطه است. اعمال ولایت خداوند در تشریع، توسط رسولش صورت میگیرد. اگر پیامبر از طرف خداوند مبعوث نشود، ولایت تشریعیه خداوند معنا نخواهد داشت. در ولایت تکوینی، نیاز به گفتن و بررسی آن وجود ندارد؛ چون خداوند ولی همه است؛ لذا مراد از ولایت در آیه «الله ولیُّ الذین آمنوا یُخرِجهم من الظلمات الی النور»(3) ولایت تکوینی نیست؛ بلکه مراد، ولایت تشریعی است. خداوند میفرماید: اگر دستورات مرا اطاعت کردند، انتهای آن نور خواهد بود. «والذین کفروا أولیائُهم الطاغوت یُخرِجونهم من النور الی الظلمات أولئک أصحاب النار هم فیها خالدون»(4)؛ کسانی که به خداوند کفر بورزند و ولایت تشریعیه خداوند را منکر شوند، طبیعتا ولایت تشریعیه طاغوت را میپذیرند؛ چون راه سومی وجود ندارد؛ لذا نتیجه آن، خروج از نور به سوی ظلمت و از اصحاب جهنم شدن خواهد بود.
با این بیان، معلوم میشود اعمال ولایت تشریعیه الهی توسط رسول است؛ لذا خداوند میفرماید: «إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون»(5). در این آیه نیامده است «ثم رسوله». حال سؤال میشود: بعد از شهادت رسول اکرم(ص) تجلی ولایت تشریعیه الهی با کیست؟ در اختیار «الذین آمنوا» است؛ کسانی که ایمان آوردند. و از طرفی یقین وجود دارد که ولایت تشریعیه خداوند برای همه نیست و احدی به چنین چیزی قائل نیست؛ یعنی هیچ فردی در هیچ فرقهای قبول ندارد که مراد از «الذین آمنوا» در آیه ولایت، عام است؛ چون امکان ندارد؛ لذا ولایت، خاص خواهد بود. وقتی این ولایت خاص شد، سؤال میشود این ولایت ازآنِ کیست؟ شکی نیست که علی(ع) و اولاد معصوم آن حضرت، دارای ولایت تشریعیه الهیاند. وقتی مصداق «الذین آمنوا» در آیه ولایت مشخص شد، قدر متقین از «الذین آمنوا» در آیه 82 سوره مائده، ائمه اطهار(ع) خواهند بود.
برخی افراد که مریضالقلب هستند، میگویند اسم ائمه(ع) در قرآن نیامده است؛ ولی باید گفت: خداوند طی یک عبارت کوتاهِ «الذین آمنوا» مراد خود یعنی تمام ائمه(ع) را بیان فرموده است. خداوند بدون اینکه زمینه را برای تخریب قرآن ایجاد کند، اسامی ائمه(ع) را طی یک عبارت کوتاه بیان فرموده است. اینکه فرمودند «أما القرآن فحَرَّفُوه»، منظور این است که انطباقات «الذین آمنوا» را خراب کردند و این یعنی تحریف. اینکه گفته شده، یهود تورات را تحریف کرده است، به این معنا نیست که الفاظ را کم و زیاد کرده است؛ بلکه الفاظ همان الفاظی است که بر حضرت موسی(ع) نازل شده است؛ مراد از تحریف این است که انطباقات را بیان نمیکنند و آن را کتمان میکنند. تورات موجود، همان توراتی است که بر حضرت موسی(ع) نازل شده است. خاخامهای فعلی خائنترین انسانهای روی زمین هستند و هیچ استثنایی وجود ندارد؛ چون قرآن میفرماید: «الذین آتیناهم الکتابَ یَعرِفُونه کما یَعرِفون أبنائَهم وإن فریقا منهم لَیَکتُمُون الحقَ وهم یعلمون»(6). این آیه فقط مربوط به زمان پیامبر(ص) نیست؛ بلکه همین الآن نیز این آیه جاری و ساری است. «الذین آتیناهم الکتاب… » یعنی کسانی که تورات را میشناسند، همانطور که فرزندان خود را میشناسند، پیامبر اسلام(ص) را هم میشناسند. آن حضرت را از همین تورات میشناسند.
مراد از آیه «فویلٌ للذین یَکتُبُون الکتابَ بأیدیهم ثم یقولون هذا من عندِ الله لِیَشتَرُوا به ثمنا قلیلا… »(7) این نیست که الفاظ تورات را تغییر داده و تحریف لفظی کردند؛ بلکه مراد این است که تفسیر تورات را با دستان خود نوشته و واقعیت را مخفی میکردند. در این آیه، «الکتاب» یعنی اصل تورات موجود است؛ ولی آن را تفسیر میکنند و در تفسیر، آن را تحریف کرده و انطباقات آن را بیان نمیکنند. «ثم یقولون»؛ سپس میگویند: خداوند همین را نازل کرده است. «یکتبون» یعنی اینکه هرکدام از آنها یک نوشتهای داشتند. اگر مراد تحریف لفظی بود، میبایست الآن چندین تورات وجود داشته باشد و حال آنکه یک تورات بیشتر وجود ندارد. آنچه زیاد است، تفسیر تورات است که تحت عنوان تلمود بیان شده است. تلمود تفسیر بهروز، بههفته و بهسال از تورات است.
بعد از شهادت امام حسن عسکری(ع) مصداق «الذین آمنوا» در آیه 82 از سوره مائده، «بقیةاللهالاعظم» است؛ لذا این آیه میگوید: شدیدترین دشمن علیه حضرت ولیعصر(عج) یهود است. چرا برخی افراد از اینکه گفته شود همهچیز زیر سر یهود است، ترس و واهمه دارند؟! درحالیکه قرآن بهطور واضح بیان کرده است. اگر از ابتدا تا انتهای قرآن مورد بررسی قرار گیرد، در هیچ جای قرآن، خداوند مشرکین را دارای اتاق فکر نمیداند؛ اما در مورد یهودیان در چند جای قرآن میگوید آنها دارای اتاق فکر هستند. خداوند میفرماید: «ومِنَ الناس مَن یَقُول آمَنّا بالله وبالیوم الآخِر وما هم بمؤمنین یُخادِعون اللهَ والذین آمنوا وما یَخدَعون إلا أنفسَهم وما یَشعُرون فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا ولهم عذابٌ ألیمٌ بِما کانوا یَکذِبون وإذا قیل لهم لا تُفسِدوا فی الأرض قالوا إنما نحن مُصلِحون ألا إنهم هم المفسدون ولکن لا یَشعرون وإذا قیل لهم آمِنوا کما آمن الناسُ قالوا أ نُؤمِن کما آمن السُفَهاءُ ألا إنهم هم السفهاء ولکن لا یَعلَمون وإذا لَقُوا الذین آمنوا قالوا آمنا وإذا خَلَوا إلی شیاطینهم قالوا إنا معکم إنما نحن مُستَهزِئون»(8). خداوند در این آیات میفرماید: منافقین اتاق فکر دارند و از طرفی خداوند درباره مشرکین نمیفرماید: «ولا تَزال تَطَّلِعُ علی خائنة منهم إلا قلیلا منهم»(9)؛ بلکه این آیه در مورد یهودیان مطرح شده است. معلوم میشود یهودیان دارای برنامه پنهانی بودهاند. آیه «قد بَدَت البَغضاءُ مِن أفواهِهم وما تُخفِی صدورُهم أکبرُ»(10) هم راجع به یهودیان است. خداوند جریان یهود را صاحب اتاق فکر میداند.
به هر حال، نباید در مورد بنیعباس بهطور ساده نگاه کرد. بحث در این است که بنیعباس در چه فضایی به قدرت رسیدند؟ در مورد بنیعباس، فکر و کار شده بود.
در این جلسه، اولین خطبهای که ابوالعباس سفاح در اولین روز خلافت خود در سال 132 هجری در کوفه خوانده است، بیان میشود. اگر کسی نگوید این خطبه برای ابوالعباس سفاح است، هرکس این خطبه را بشنود، فکر میکند از حضرت امیر(ع) صادر شده است.
سؤال: ابوسلمه خلال وقتی در کوفه مردد میشود که خلافت را به بنیعباس بدهد یا به فرد دیگر، معلوم میشود چنین طراحی که یهود پشت قضایا باشد، وجود ندارد.
پاسخ استاد: همین الآن در حکومت جمهوری اسلامی ایران، عملیات سری را به همه کسانی که در جریان عملیات هستند، نمیگویند. ابوسلمه فرمانده کل عملیات بنیعباس و پادوی ابومسلم خراسانی بود. درحقیقت، نامه ابومسلم را ابوسلمه میآورد. ابوسلمه طبق یک جریانی به نام اهلبیت بالا آمده است. او با خود میگوید: اگر بنا بر اهلبیت است، بچهها و نوههای حسینی که به شهادت رسیده است، باید در رأس قرار بگیرند. اما چگونه ابوسلمه با یک کلمه عوض میشود؟!
اولین خطبه ابوالعباس سفاح در کوفه
خلافة أبىالعباس السفاح
لمّا بَلَغَ أهلَ الكوفة مَقتَلُ إبراهيم بن محمد (ابراهیمبنمحمدبنعلیبنعبداللهبنعباس) أراد أبو سلمة الخلال أن يحول الخلافة إلى آل على بن أبى طالب (اینکه قصد داشت خلافت را به آلعلی(ع) محول کند، اینگونه نبود که قصد داشته باشد به امام صادق(ع) محول کند) فغلبه بقية النقباء والأمراء (نقبای اثنیعشر به او گفتند: قرار نیست خلافت به جعفربنمحمد محول شود؛ این چه حرفی است که میزنی؟!) وأحضروا أبا العباس السفاح وسَلَّمُوا عليه بالخلافة، وذلك بالكوفة، وكان عمره إذ ذاك ستا وعشرين سنة (ابوالعباس را حاضر و بهعنوان خلیفه بر او سلام کردند. این ماجرا در کوفه اتفاق افتاد؛ درحالیکه ابوالعباس، 26 ساله بود) وكان أول من سلم عليه بالخلافة أبو سلمة الخلال (معلوم میشود ابوسلمه نسبت به مسائل آگاه نیست. در سقیفه در جریان مسجد، 4 یا 5 نفر ماجرا را میدانند و بقیه، پادو هستند؛ ولذا وقتی به سقیفه میآیند، 4 یا 5 نفر اصلی میآیند و بقیه نمیآیند. چرا مابقی را نمیآورند؟ چون تردیدی که در سقیفه بود، امکان داشت روی افرادِ پادو اثر بگذارد؛ لذا فقط چند نفر از اصل قضیه خبردار بودند. ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح، و سالم غلام عمر میآیند؛ ولی بقیه را نمیآورند. عمق قضیه را برای کسی بیان نمیکنند. تمام تلاش اهلبیت(ع) این بود که این عنوان زنده شود. یهود بهخوبی متوجه اقدامات اهلبیت(ع) شده بود؛ لذا در پنهانکاری بدلسازی کرد. در جلسه قبل عرض شد که بنیامیه در جریان کار مبنی بر اینکه بدل اهلبیت(ع) باید بالا بیاید، قرار گرفته بودند؛ لذا با آن برخورد نمیکردند. نبرد بنیامیه با بنیعباس و کشتار بنیامیه، دروغ تاریخی بود. کشتار بنیعباس از بنیامیه، مانند کشتار یهودیان توسط هیتلر است. در تاریخ گفته شد که چقدر از یهودیان توسط هیتلر کشته شدند؛ درحالیکه دروغ تاریخی است) وذلك ليلة الجمعة لثلاث عشرة ليلة خلت من ربيع الآخر من هذه السنة. فلما كان وقت صلاة الجمعة خرج السفاح على برذون أبلق (قاطر ابلق) و الجنود ملبسة معه (سپاهیان همراه او بودند) حتى دخل دارَ الإمارة. ثم خرج إلى المسجد الجامع وصلى بالناس ثم صعد المنبر (جالب است که ابتدا نماز میخواند و سپس روی منبر میرود) وبايعه الناس وهو على المنبر في أعلاه، وعمُّه داود بن على (عموی او داوود یعنی برادر محمد) واقف دونه بثلاث درج (منبر چند پله داشت) وتَكَلَّمَ السفاح وكان أول ما نطق به أن قال: (روی کلمات سفاح دقت شود) الحمد لله الّذي اصطفى الإسلام لنفسه دينا، وكرّمه وشرّفه وعظّمه واختاره لنا وأيّده بنا وجَعَلَنا أهلَه وكهفَه والقوام به والذابين عنه (با عبارات زیارت جامعه کبیره مقایسه شود) والناصرين له وألزمَنا كلمة التقوى وجعلَنا أحقَ بها وأهلها. خَصَّنا برَحِمِ رسول الله صلى الله عليه وسلم وقرابته ووضعَنا بالإسلام وأهله في الموضع الرفيع و أنزل بذلك على أهل الإسلام كتابا يتلى عليهم (خداوند کتاب را نازل کرد و در آن آیاتی قرار داد مربوط به اهلبیتی که ما هستیم) فقال تعالى: «إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»(11) وقال «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ في الْقُرْبى»(12) وقال: «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»(13) وقال: «ما أَفاءَ الله عَلى رَسُولِهِ من أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبى وَالْيَتامى وَالْمَساكِينِ»(14) الآية. فأعلمهم عز وجل فضلنا وأوجب عليهم حقنا ومودتنا وأجزل من الفيء والغنيمة نصيبنا تكرمة لنا (خمس را برای ما قرار داد) وتفضلة علينا واللهُ ذو الفضل العظيم. وزعمت السبابية الضلال أن غيرنا أحق بالرياسة والسياسة والخلافة منا (سبائیه به پیروان عبداللهبنسبأ گویند. عبداللهبنسبأ کسی است که گفته شده در شورش مدینه علیه عثمان سرکرده بود و او شورش را به راه انداخت و باعث شد عثمان کشته شود و در مورد علی(ع) سخنانی بگوید که امروز شیعه راجع به او میگوید: اینکه علی(ع) کان أحق بالولایة من اول الأمر؛ حکومت برای علی(ع) بود و بقیه زورگو و دروغگو بودند. گفتند: عبداللهبنسبأ پایهگذار شیعه ناب امروزی است؛ و همچنین میگویند: این فرد، یهودی بود و یهودیان این فرد را آوردند. سفاح در خطبه خود میگوید: طرفداران عبداللهبنسبأ معتقدند که حرکت اهلبیت برای دیگران (یعنی جعفرالصادق و محمدالباقر) است؛ ولی این حرکت برای محمدالباقر و جعفرالصادق نیست. کلام سفاح تا اینجا روی همان خط کلی اهلبیت جلو آمد؛ اما به یکباره خط را به سوی خودشان منحرف میکند. باید دقت کرد که عبداللهبنسبأ که فردی دروغین است و یک دروغی است که در تاریخ مطرح شده، توسط همین افراد، ساخته و پرداخته شده است) فشاهت وجوهُهم (رویشان سیاه باد). أيها الناس بنا هدى اللهُ الناسَ بعد ضلالتهم (خداوند مردم را بهواسطه ما بعد از گمراهیشان هدایت کرده است) ونصَرهم بعد جهالتهم وأنقذهم بعد هلكتهم وأظهر بنا الحقَ وأدحض بنا الباطلَ وأصلح بنا منهم ما كان فاسدا (به عبارات زیارت جامعه کبیره توجه شود) ورفَع بنا الخسيسة وأتم النقيصةَ وجمَع الفرقةَ (توسط ما اتحاد ایجاد شد) حتى عاد الناس بعد العداوة أهل تعاطف وبر ومواساة في دنياهم وإخوانا على سرر متقابلين في أخراهم. فتح اللهُ علينا ذلك منة ومنحة بمحمد صلى الله عليه و سلم، فلما قبضه إليه قام بذلك الأمر بعده أصحابه، وأمرهم شورى بينهم. فحووا مواريث الأمم فعدلوا فيها ووضعوها مواضعها وأعطوها أهلها وخرجوا خماصا منها. ثم وثب بنو حرب ومروان فابتزوها لأنفسهم، تداولوها. فجاروا فيها واستأثروا بها وظلموا أهلها، فأملى الله لهم حينا فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فانتزع منهم ما بأيديهم بأيدينا ورد اللهُ علينا حقَنا وتدارك بنا أمتنا وتولى أمرنا والقيام بنصرنا ليمنّ بنا على الذين استضعفوا في الأرض وختم بنا كما افتتح بنا وإني لأرجو [أن] لا يأتيكم الجور من حيث جاءكم الخير ولا الفساد من حيث جاءكم الصلاح وما توفيقنا أهل البيت إلا بالله. يا أهل الكوفة أنتم محل محبتنا ومنزل مودتنا وأنتم أسعد الناس بنا وأكرمهم علينا وقد زدتكم في أعطياتكم مائة درهم فاستعدوا فأنا السفاح الهائج والثائر المبير وكان به وعك فاشتد عليه حتى جلس على المنبر ونهض عمه داود فقال: (در همین موقع، تب، ابوالعباس سفاح را گرفت و بهجای او داوود بلند شد و گفت) الحمد لله شكرا الّذي أهلك عدوَنا وأصار إلينا ميراثنا من بيتنا. أيها الناس الآن انقشعت حنادس الظلمات (تاریکیها به هم خورد) وانكشف غطاؤها (پردهها کنار رفت) وأشرقت أرضها (اشاره به آیه «وأشرقت الأرض بنور ربها»(15)) وسماؤها فطلعت شمس الخلافة من مطلعها ورجع الحق إلى نصابه إلى أهل نبيكم أهل الرأفة والرحمة والعطف عليكم. أيها الناس إنا واللهِ ما خرجنا لهذا الأمر لنكنز لجينا ولا عقيانا (ما برای طلا و نقره نیامدهایم) ولا لنحفر نهرا (برای حفر نهر نیامدهایم؛ یعنی برای باغ و بستان نیامدهایم) ولا لنَبنى قصرا (نباید قصر هارون و مأمون عباسی را از نظر دور داشت!) ولا لنجمع ذهبا ولا فضة وإنما أخرجتنا الأنفة من انتزاع حقنا (علت اینکه ما قیام کردیم، غرور دینی بود و اینکه حق ما را گرفته بودند و حق پسرعموی ما را خوردند. مراد از پسرعمو، امام علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع)هستند و اینکه امام حسین(ع) را در کربلا به شهادت رساندند. اما داوود خودشان را اصل معرفی میکند. بنیعباس با شعار «یا لَثارات الحسین» قیام کردند) والغضب لبني عمنا ولِسوء سيرة بنى أمية فيكم (داوود حسابشده با مردم صحبت میکند. جریان اهلبیت در میان مردم رشد و نمو پیدا کرده است و مردم منتظر اهلبیت هستند. او در سخنرانی با کمال زیرکی بدون اینکه اهلبیت را کنار بزند، میگوید: قیام ما به دلیل زورگویی نسبت به پسرعموی ما حسینبنعلی است؛ ولی در ضمن آن میگوید که ما نسبت به حاکمیت، احق هستیم. خیلی روی این سخنرانی فکر شده است) واستذلالهم لكم واستئثارهم بفيئكم وصدقاتكم. فلم علينا ذمة الله وذمة رسوله العباس أن نحكم فيكم بما أنزل الله ونعمل بكتاب الله ونسير في العمامة والخاصة بسيرة رسول الله تباتبا لبني أمية وبنى مروان، آثروا العاجلة على الآجلة والدار الفانية على الدار الباقية فركبوا الآثام وظلموا الأنام وارتكبوا المحارم وغشوا الجرائم وجاروا في سيرتهم في العباد و سنتهم في البلاد التي بها استلذوا تسربل الأوزار وتجلبب الآصار ومرحوا في أعنة المعاصي وركضوا في ميادين الغي جهلا منهم باستدراج الله وعميا عن أخذ الله وأمنا لمكر الله فأتاهم بأس الله بياتا وهم نائمون فأصبحوا أحاديث ومزقوا كل ممزق، فبعدا للقوم الظالمين. وأدان الله من مروان (مروان حمار) وقد غره بالله الغرور وأرسل عدو الله في عنانه حتى عثر جواده في فضل خطامه، أظن عدو الله أن لن يقدر عليه أحد؟ فنادى حزبه وجمع جنده ورمى بكتائبه فوجد أمامه ووراءه وعن يمينه وعن شماله ومن فوقه ومن تحته من مكر الله وبأسه ونقمته ما أمات باطله ومحق ضلاله وأحل دائرة السوء به وأحاط به خطيئته ورد إلينا حقنا وآوانا. (وقتی خطبهها تمام میشود میگوید:) أيها الناس! إن أمير المؤمنين نصره الله نصرا عزيزا، إنما عاد إلى المنبر بعد صلاة الجمعة لأنه كره أن يخلط بكلام الجمعة غيره (نمیخواست خطبهها خراب شود) وإنما قطعة عن استتمام الكلام شدة الوعك (از شدت تب نتوانست ادامه دهد) فادعوا الله لأمير المؤمنين بالعافية (دعا کنید حال امیرالمؤمنین بهبودی یابد) فقد أبدلكم الله بمروان عدو الرحمن وخليفة الشيطان المتبع للسفلة الذين يفسدون في الأرض ولا يصلحون المتوكل على الله المقتدى بالأبرار الأخيار الذين أصلحوا الأرض بعد فسادها بمعالم الهدى ومناهج التقى. قال: فعج الناس له بالدعاء ثم قال: واعلموا يا أهل الكوفة أنه لم يصعد منبركم هذا خليفة بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا أمير المؤمنين على بن أبى طالب وأمير المؤمنين هذا -وأشار بيده إلى السفاح- (یعنی در کوفه بعد از رسول خدا(ص) خلیفهای که حق باشد، بالای منبر نرفته است؛ مگر علی(ع) و بعد از آن، ابوالعباس سفاح. باید دقت شود که نه ابوبکر و نه عمر و نه عثمان کوفه نیامده بودند و فقط علی(ع) آمده بود) واعلموا أن هذا الأمر فينا ليس بخارج عنا حتى نسلمه إلى عيسى بن مريم عليه السلام (در اینجا مهدی موعود را که از آلالبیت(ع) است کنار گذاشت و بهجای آن، حضرت عیسیبنمریم(ع) را نشاندند و این، اعتقاد یهود است. یهودیان میگویند: عیسی از ماست؛ او ظهور میکند و یهود را در عالم به قدرت میرساند. ابوالعباس در اولین روز حکومت خود، حکومت جهانی حضرت حجت(عج) را حذف میکند) والحمد لله رب العالمين على ما أبلانا وأولانا. ثم نزل أبو العباس وداود حتى دخلا القصر. ثم دخل الناس يبايعون إلى العصر ثم من بعد العصر إلى الليل (یکروزه همه کوفه با او بیعت کردند).
بدلسازی؛ روشی برای از پا درآوردن حق
اگر قرار باشد حق را به هم بزنند، هرگز از همان ابتدا به صراحت وارد میدان نمیشوند؛ بلکه با چهره بدلی میآیند. وقتی بدلسازی شد، توسط بدل، حق را از پا در میآورند و این، شیوه یهود است و انصافا خیلی خوب کار کرده بودند. مبارزه با بدل، بسیار سختتر از مبارزه با اصل است. به عبارتی، مبارزه ائمه(ع) با بنیامیه نسبت به بنیعباس راحتتر بود؛ چون چاقوی اهلبیت(ع) در دست بنیعباس بود و سر اهلبیت(ع) را با چاقوی اهلبیت بریدند. باید توجه داشت که در این فضا کار برای امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) چقدر سخت است.
لزوم بررسی قیامهای زمان بنعباس
این دوران، دوران رشد بصیرتی شیعه بود؛ چون از این فتنه کورکننده باید عبور میکرد. در این فضا قیامهایی مثل قیام صاحبالفخ، قیام عبداللهبنالحسن و قیام یحییبنعبدالله را باید مورد بررسی قرار داد که در این فضا، قیامهای اشارهشده چگونه توجیه میشود و چه معایب و محسناتی داشت؟ فضا، فضای اهلبیتی و اهلبیت دروغین بود. هر کس با این افراد و بنیعباس نبرد کند، با اهلبیت جنگیده است. اهلبیت چگونه باید با اینها مقابله کنند؟ آیا این قیامها سپر بلای اهلبیت واقعی بوده است تا در این صورت، حرکت، حرکت خوبی باشد و یا اینکه این قیامها باعث میشد چماق علیه دشمنان اهلبیت بالا برود و سپس آن را بر علیه اهلبیت راستین به کار ببرند که در این صورت، این قیامها مذموم بوده است. یافتن ریشه این قیامها که به چه منظوری محقق شده است، خیلی سخت است؛ اما چیزی که میتوان بهطور قطعی آن را بیان کرد، این است که این جریان با قوت یهود بهخوبی به قدرت رسید و کار اهلبیت(ع) بسیار سخت و دشوار شد.
اگر در فتنه بهخوبی تدبیر شود، محصولش عالی خواهد بود
البته نباید از نظر دور داشت که اگر در فتنه بهخوبی تدبیر شود، محصولی که بعد از فتنه میماند، خیلی عالی خواهد بود. به عبارتی، هادی جامعه باید بهخوبی عمل کند. راه رهایی از این فتنه این است که به نص پیامبر اکرم(ص) عمل شود. اگرچه در فتنهها نیروی بسیاری هدر میرود، ولی آنچه میماند خیلی عالی است. اهلبیت عصمت و طهارت، دهها نفر مانند محمدبنابیعمیر در همین جریانات تربیت کردند که ده نفر از آنها به هزار نفر انسان بیبصیرت میارزد. آنقدر این بنیانی که در دوران فتنه توسط ائمه(ع) گذاشته شده بود، قوی بود که یهود، هزار و اندی سال قصد براندازی نظام حق را دارد، اما هنوز نتوانسته است. اگر در فتنه، مردم چشم به هادی امت داشته باشند، نیرویی که تربیت میشود، نیرویی بسیار عالی است. دوران بنیعباس دوران شدیدترین فتنهها بود.
لزوم تأمل در اظهار نظر بعضی افراد نسبت به فتنه 88
امروزه برخی افراد راجع به فتنه 88 چیزهایی میگویند که باید در مورد آن فکر کرد که چرا این کلماتِ خوب از چنین فردی بیان شده است و به چه نیتی بیان شده است و چرا در این مقطع زمان آن را بیان کرده است؟ نباید سریع چنین موضعگیری علیه فتنه 88 آن هم در این زمان و آن هم از طرف برخی افراد، مورد تأیید و امضا قرار گیرد. نباید در چنین مواردی گفت این بسیار خوب است که فردی از آن طرف، علیه خودشان صحبت کند؛ چون به بازگشت او به سمت حق و حقیقت یقین وجود ندارد. و از طرف دیگر، نباید گفت ظاهر افراد ملاک است؛ چون ظاهر فتنه همین است که بسیار فریبدهنده است؛ لذا الآن بعد از گذشت هزار و اندی سال از بنیعباس میگوییم آنها دشمن اهلبیت(ع) بودند؛ ولی اگر کسی در آن فضا قرار میگرفت، بعد از سخنرانی و خطبهخوانی ابوالعباس سفاح و داوود، کسی نباید به بیعتکنندگان آن زمان ایرادی بگیرد.
مردم گروهگروه با او بیعت میکنند. وقتی داوود عموی ابوالعباس بالای منبر میرود، میگوید: ما بهخاطر غضب از ظلمی که به پسرعموی ما وارد شده، خروج کنیم. مراد از پسرعمو، امام حسین(ع) و امام صادق(ع) است. باید دقت کرد که کلمات و صحبتها مَعبَر ورود نباشد. اینکه گفته شده «اُنظُر إلی ما قال ولاتَنظُر إلی من قال»، عمومیت ندارد و همهجا صحیح نیست. شیطان به آدم(ع) گفت: بگو «بسم الله». آدم(ع) گفت: «بسم الله» خوب است؛ اما چون تو میگویی، من نمیگویم. شیطان گفت: برای چه؟ آدم(ع) گفت: مگر تو برای گمراهی من و اولادم قسم نخوردی؟ آیا «بسم الله» خوب است یا بد؟ شیطان گفت: خوب است. آدم(ع) گفت: تویی که برای گمراهی من قسم خوردی، چگونه است که به من میگویی تا «بسم الله» بگویم؟ معلوم میشود تو نیت بدی داری.
باید دقت شود که برخی کلمات و عبارات توسط چه کسی بیان و ادا میشود. در مورد برخی افراد که امروز آن سخنان را علیه فتنه 88 به کار میبرند، باید در مورد نیت آنها از این سخنان -آن هم امروز- خیلی دقت کرد. مراد، قضاوت کردن درباره چنین فردی نیست و خیلی خوب است چنین افرادی به راه راست هدایت شوند؛ بلکه مراد این است که نباید سریع آنها را تأیید و پای سخنرانی آنها امضا گذاشت.
دست پنهان یهود در قضایا
اگر زمان بنیعباس بهخوبی و بهدقت مورد تحلیل و مطالعه قرار گیرد، میتوان امروز را فهمید. سر سوزنی وضعیت امروز با آن زمان فرقی ندارد. اگر آن زمان دست یهود در قضایا بود و امروز دست پنهان یهود در قضایا آشکار شد، امروز نیز بهطور قطع و یقین، یهود در قضایا دست دارد. یهودیان بین مسلمانان و شیعیان در لباس نفاق پخشاند. یهود خواستار نابودی اسلام ناب است. هدف این جریان، حذف اهلبیت(ع) بوده است. همین جریان یهود باعث شده است جریان امامت به غیبت مبتلا شود. اینکه در مورد یهود گفته میشود آنها به مدینه آمدند تا به رسول خدا(ص) ایمان بیاورند، دروغ است؛ بلکه ورود آنها در مدینه به قصد مقابله با پیامبر(ص) بود. قرآن میفرماید: «و لمّا جاءهم کتابٌ مِن عندِ الله مُصَدِّقٌ لِمَا معهم وکانوا مِن قبلُ یَستَفتِحون علی الذین کفروا فلمّا جاءهم ما عرَفوا کفروا به فلعنةُ الله علی الکافرین»(16). وقتی یهودیان درگیر میشدند، میگفتند: پیامبری خواهد آمد و به ما کمک خواهد کرد. آنها نمیگفتند ما منتظر آن پیامبر هستیم؛ به عبارتی، استفاده ابزاری از حضرت میکردند.
سؤال: در روایتی از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) آمده که فرمودند: اسرار ما را فاش کردند؛ لذا امر ظهور به تأخیر افتاد. آیا این هم کار یهود است؟
پاسخ استاد: مطلبی که در این روایت بیان شده است، مربوط به طرفداران بیبصیرت است؛ «مَن أفشی سِرَّنا فقد شارک فی دمنا». در جلساتی عرض شد که بالاترین سرّ ائمه(ع) در آن زمان این بود که آن بزرگواران، جریان اولی و دومی را قبول نداشتند و برخی افراد، این سرّ را فاش میکردند. بلکه باید موجودین از دشمنان اهلبیت(ع) را زد و فعلا نباید وضعیت فعلی را به گذشته سرایت داد.
سؤال: عین همین حرفی که در مورد بنیعباس گفته میشود، عدهای همین را راجع به حرکت مرحوم امام(ره) میگویند که ایشان مهره انگلیس بود و بهخاطر شخصیت کاریزماتیکی که داشت، او را روی کار آوردند!
پاسخ استاد: باید پرسید مرحوم امام(ره) در کجا تربیت شده بود؟ این مواقع باید گفت: این نیرو در کجا تربیت شده است؟ محال است مهره دشمن در یک نقطهای بدون ارتباط با دشمنان تربیت شده باشد.
رویش نیرو در جبهه خودی بعد از فتنهها
سؤال: بعد از فتنه، معمولا نیروهایی ولو اندک بهصورت مهرههایی کلیدی ساخته میشوند. آیا امکان تطبیق آنها بر فتنه اخیر برای فهم دقیق و بهتر داده میشود؟
پاسخ استاد: بالاترین بیان، بیان مقام معظم رهبری است. ایشان فرمودند: این فتنه، مردم ما را واکسینه کرد. همه نیروی ما خود مردم هستند. اگر ریزش دارد، رویش نیز دارد. در انتخابات اخیر امسال (1396) رویش نیرو، 16میلیون بود. در همین انتخابات گفته شد اگر فلانی رأی بیاورد، جنگ خواهد شد؛ تحریمها صددرصدی میشود؛ و بین زن و مرد در خیابان دیوار میکشند! با این وجود، 16میلیون نفر گفتند اشکالی ندارد. اینها محصول بعد از فتنه است. آنچه ما به آن عادت کردیم، این است که انسانهای مسنتر را میشناسیم، نه جوانان را. نیرویی که بعد از فتنه از میان جوانان ساخته شد، خیلی عالی است. اعتقاد باید بر این باشد که افراد مسن، صحنه را برای جوانان خالی کنند. دوران فعلی، دوران بسیار سختی است و دشمن هرچه در توان داشته است، برای مشوشسازی به میدان آورده است؛ ولی حرکت به سمت جلو است؛ آن هم بهخوبی. ولی ریزش همیشه وجود دارد و خاصیت فتنه همین است. حضرت امیر(ع) فرمودند: «بقیةُ السیف أبقی عددا وأکثر ولدا؛ آن چیزی که بعد از نبرد میماند، هم عدد آن بیشتر است و هم ماندگاری آن بیشتر است»(17). نبرد بر دوگونه است: نبرد فیزیکی و نبرد روانی. فتنه، جنگ روانی است.
فتنه الآن همان فتنه زمان اهلبیت(ع) است
سؤال: آیا این درست است که فتنه الآن سختتر از فتنه زمان اهلبیت(ع) است؟ چون آن زمان وجود مقدس پیامبر(ص) و امام معصوم حضور داشتند و در رأس قرار گرفته بودند.
پاسخ استاد: فتنه الآن عین همان فتنه زمان اهلبیت(ع) است. باید دانست که حتی چهره خود معصوم را در آن فتنه تخریب میکردند. همین امروز نباید قبول کرد که هدایت کشور اسلامی و نجات آن از دست فتنه به دست غیر معصوم است؛ بلکه به دست معصوم است اما با واسطه.
(1). مائده/82.
(2). همان/55.
(3). بقره/257.
(4). همان.
(5). مائده/55.
(6). بقره/146.
(7). همان / 79.
(8). همان/8-14.
(9). مائده/13.
(10). آلعمران/118.
(11). احزاب/33.
(12). شوری/23.
(13). شعراء/214.
(14). حشر/7.
(15). زمر/69.
(16). بقره/89.
(17). نهج البلاغه، حکمت 84.