تاریخ ابراهیم(ع)

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

سه شنبه، 8 مهر 1393

37 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

حرکت عمومی برای سوزاندن ابراهیم (ع)

جلسه قبل گفتیم که افراد زیادی برای سوزاندن حضرت ابراهیم (ع) از اطراف و اکناف آمده بودند. برای تمامی مناطقِ بت‌پرست القا شده بود که این بی‌احترامی به بت‌ها باعث می‌شود که آن‌ها علیه شما خشم بگیرند؛ فلذا کسانی که برای آتش زدن آن پیامبر الهی آمده بودند، قصد قربت داشتند.

کشاورزی که اعتقاد دارد باران توسط فلان بت نازل می‌شود، اگر برایش وانمود شود که خشم این بت، موجب می‌شود که دیگر باران نیاید، همه تلاش خودش را بر این می‌گذارد که رضایت آن بت را جلب کند. در ماجرای حضرت ابراهیم (ع) هم برای همه وانمود کردند که جلب رضایت بت‌ها بستگی به این دارد که اهانت کننده را مجازات کنند.

بنابراین، هر کس برحسب توانش هیزم آورده بود و کثرت هیزم، نشانگر کثرت جمعیت مخالف بود. البته همه این جمعیت در تردید بودند، چرا که بت‌ها توسط ابراهیم (ع) از بین رفته بود و آن پیامبر الهی، شبهه‌ای را مطرح کرده بود مبنی بر این‌که اگر این بت‌ها واقعاً قدرتمند هستند، چرا از خودشان دفاع نمی‌کنند؟

معجزه سالم ماندن در درون آتش

آنچه که باعث می‌شد تردید مردم، به سمت ایمان به ابراهیم (ع) سوق پیدا کند، این بود که آن پیامبر بزرگوار، معجزه‌وار و نه سحروار از این مهلکه نجات پیدا کند. ما این را با تحقیق فهمیدیم که سحر نمی‌تواند شیئی را در بین آتش، سالم نگه دارد، در حالی که ابراهیم (ع) درون آتشِ روشن تا پایان سالم ماند. پس برای مردم معلوم شد زنده ماندن آن پیامبر الهی، از روی معجزه بود، نه سحر؛ و با این اتفاق، کفه یقین آن‌ها نسبت به تردیدشان سنگینی کرد.

مردمی که برای سوزاندن ابراهیم (ع) از نواحی مختلف جمع شده بودند، به وطنشان برگشته و از آنچه دیده بودند، به دیگران گزارش دادند. به این ترتیب، حضرت ابراهیم (ع) برای محیط جانبی اسطوره شد و به همین جهت، نُمرود دیگر نتوانست آن پیامبر را بکشد، چرا که افکار عمومی اجازه چنین کاری را به او نمی‌داد.

هجرت بزرگ ابراهیم (ع) و سکونت در فلسطین

بعد از این‌که نمرود نتوانست ابراهیم (ع) را به صورت فیزیکی حذف کرده و بکشد، او را به منطقه‌ای که امروز به نام مسجد سهله است، تبعید کرد. آن حضرت به همراه تعدادی نیرو، مأمور به هجرت بزرگ شد، و در این هجرت، در هیچ نقطه‌ای با مقاومت منفی روبه‌رو نشد، چرا که خاطره او مبنی بر نسوختن در آتش، در ذهن‌ها مانده بود.

حضرت ابراهیم (ع) به شمال عراق رفت. سپس به حجاز آمد و از حجاز هم به مصر عزیمت نمود. پادشاه و رئیس مصر، ابراهیم (ع) را مورد احترام و تکریم قرار داد و هاجر را به او هدیه داد.

حضرت ابراهیم (ع) در این هجرت بزرگ، دعوت را به همه جا برد و مورد استقبال هم قرار گرفت؛ اما وقتی به سرزمین فلسطین فعلی رسید، از جانب خداوند مأمور به توقف شد.

فلسطین، مثلث ارتباطات آن روز دنیا بود، چرا که همه کاروان‌های تجاری، به نوعی از آن منطقه عبور می‌کردند. هر کس که در آن‌جا مستقر بود، می‌توانست فرهنگش را توسط کاروان‌ها به سایر نقاط صادر کند؛ و به همین جهت بود که خدای متعال به ابراهیم (ع) دستور داد تا در آن منطقه ساکن شود.

سرزمین فلسطین، اولین نقطه انتشار بدون تهدید دین روی زمین، بعد از طوفان نوح بود و به همین جهت که آن‌جا برای ابراهیم (ع) امن بود، نامش را اورشلیم و یا اورسلیم گذاشتند. اور، نام شهری بود که ابراهیم (ع) را آن‌جا درون آتش انداختند. وقتی به فلسطین آمد، به دلیل امنیتش، نام آن را اور‌سلیم گذاشتند که به معنای اور بی‌خطر است.

تولد اسحاق (ع) و اسماعیل (ع)

حرکتی که حضرت ابراهیم (ع) شروع کرده بود، باید جهانی ‌شده و گسترش پیدا می‌کرد؛ به همین جهت از خداوند برای خودش جانشین خواست که خدایا! به من ذریه‌ای بده که این حرکت را ادامه دهد. دعایش مستجاب شد و خدای متعال به او دو پسر داد: اسحاق و اسماعیل. تقدیر بر این بود که اسحاق (ع) در همان منطقه بماند، اما اسماعیل (ع) در نقطه دیگری برای تداوم حرکت ساکن شود. از این رو، خداوند به ابراهیم (ع) دستور داد که اسماعیل (ع) را با مادرش به مکه برده و آن‌جا ساکن کن. ابراهیم (ع) دستور خداوند را اطاعت کرد و اسماعیل (ع) و مادرش را به منطقه بی‌آب و علف مکه برد.

قرآن حرف دل ابراهیم (ع) را برای ما نقل کرده تا در جریان قرار بگیریم: «رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ»؛ (ابراهیم/37) ای پروردگار ما! من بعضی از فرزندانم را در دره‌ای بی‌کشت و زرع، نزد خانه حُرمت‌یافته تو ساکن کردم؛ پروردگارا! تا نماز را برپا دارند؛ پس دل‌هایی از مردم را هواخواه آنان گردان و از ثمرات نصیب آنان کن، شاید سپاسگزاری کنند.

حضرت ابراهیم (ع) از نسلش تنها یک نفر را آورده بود، ولی در دعایش ضمایر را جمع آورده است: «لِیُقیموا»، «الیهم»، و ... . مراد از این افراد که با ضمیر جمع به آن‌ها اشاره شده، پیامبر (ص) و آل اوست که از نسل اسماعیل (ع) هستند.

حال این‌که این افراد نماز را کجا اقامه کنند (لِیُقیموا الصلاةَ)، در آیه به آن اشاره‌ای نشده است؛ و وقتی به طور مطلق بیان شده است، پس مراد کل زمین است. اقامه نماز در روی کل زمین، نیروی عظیمی می‌طلبد که با نیروی اعتقاد از عمق جان میسر است، نه با نیروهای مادی و عادی.

بازسازی کعبه

به هر حال، حضرت ابراهیم (ع) فرزندش اسماعیل (ع) را در مکه باقی گذاشت و از این‌جا معلوم می‌شود که قرار است این منطقه، مرکز فراگیری دین روی زمین شود. بیت‌المَقدِسی هم که فرزند دیگر ابراهیم (ع)، یعنی اسحاق (ع) در آن‌جاست، مقدمه‌ای بر سرزمین مکه محسوب می‌شود و قبله یک روزی از آن منطقه به این‌جا خواهد آمد.

این نکته را اشاره کنیم که در آن زمان، کعبه نبود، چون در طوفان نوح (ع) همه جا خراب شده بود. در زمان حضرت نوح (ع) خانه خدا دست کفار بود و آن پیامبر از پروردگار عالم خواست که خدایا! صاحب‌خانه‌ای را روی زمین باقی نگذار: «وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً» (نوح/26). خداوند نیز گفت: هم خانه و هم صاحب‌خانه را از بین می‌برم. در زمان ابراهیم (ع)، خداوند به این پیامبرش دستور داد که خانه کعبه را آباد کن. حضرت ابراهیم (ع) امر الهی را اجابت نموده و با کمک فرزندش اسماعیل (ع) خانه خداوند را بازسازی کرد.

آزمایش ابراهیم (ع) برای رسیدن به مقام امامت

شبی حضرت ابراهیم (ع) در خواب دید که در حال بریدن سر فرزندش، اسماعیل (ع) است. از خواب بیدار شد و با خودش گفت: من پیغمبرم و خواب شیطانی نمی‌بینم؛ بنابراین این خواب، الهی است و باید اجرا شود.

ابراهیم (ع) در مورد خوابی که دیده بود، از اسماعیل (ع) پرسید که نظر تو چیست: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى ... » (صافات/ 102). اسماعیل (ع) در جواب پدر گفت: « ... يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» (صافات/102).

روایتی در این‌جا هست که البته سندش خیلی محکم نیست، ولی ما داعیه بر جعل در آن ندیدیم. نقل می‌کنند: بعد از این‌که خداوند به ابراهیم (ع) گفت دیگر اسماعیل (ع) را ذبح نکن، آن پیامبر الهی به خداوند عرض کرد: خدایا چرا نگذاشتی تا آخر، مأموریتم را انجام دهم تا این دلم بسوزد؟ جبرئیل آمد و گفت: ابراهیم! چقدر اسماعیل (ع) را دوست داری؟ ابراهیم (ع) گفت: خیلی. جبرئیل پرسید: آیا می‌دانی که اگر او بماند، نسلی خواهد داشت؟ ابراهیم (ع) جواب داد: بله. فرشته الهی پرسید: می‌دانی نسلش کیست؟ حضرت ابراهیم (ع) پاسخ داد: بله؛ پیغمبر آخرالزمان و فرزندانش. جبرئیل سؤال نمود: او را بیشتر دوست داری یا آن پیغمبر را؟ ابراهیم (ع) در جواب گفت: آن پیغمبر را. مَلَک الهی پرسید: بچه‌های آن پیغمبر را بیشتر دوست داری یا اسماعیل (ع) را؟‌ ابراهیم (ع) پاسخ داد: بچه‌های پیامبر آخر‌الزمان را. جبرئیل سؤال کرد: اگر سر اسماعیل (ع) را ببُری، بیشتر دلت می‌سوزد یا اگر بچه‌ او را سر ببرند؟ ابراهیم (ع) گفت: اگر بچه او را سر ببرند، بیشتر دلم می‌سوزد. در این‌جا جبرئیل (ع) گفت: پس بدان امتی که گمان می‌کنند از امت او هستند، فرزند او به نام حسین (ع) را کنار آب با لب تشنه سر می‌بُرند. تا این را گفت، ابراهیم (ع) شروع به گریه کرد. جبرئیل (ع) گفت: ای ابراهیم! به آن کمالی که قرار بود با ذبح اسماعیل (ع) برسی، با این گریه رسیدی.

از این‌جا معلوم می‌شود که مراد از «ذبح عظیم» که در قرآن آمده و آن را به عنوان عوض اسماعیل (ع) معرفی کرده است، امام حسین (ع) می‌باشد.

قبل از این، ابراهیم (ع) مقام رسالت را داشت، اما با این امتحان، به مقام امامت رسید. امامت، رهبری برای اجرا و استقرار دین روی زمین است. این مقام، آزمایش ویژه خودش را دارد. پیامبران در وصول به مقام نبوت آزمایش می‌شوند، اما مقام امامت،‌ از آزمایش ویژه‌ای برخوردار است.