قدرت گرفتن بنی عباس

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

چهارشنبه، 26 مهر 1396

44 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

قابل انکار نبودن عنوان اهل‌بیت و ذی­القربی

عرض شد که عنوان اهل‌بیت و ذی­القربی که در قرآن مورد تأکید قرار گرفته است، به‌قدری در زمان رسول اکرم(ص) درخشان بود که قابل انکار نبود و به‌همین‌جهت، بعد از پیامبر(ص) مورد استفاده قرار گرفت؛ چه در زمان خلافت خلیفه اول که پدرزن حضرت است و چه در زمان خلیفه دوم که باز هم پدرزن حضرت بوده و چه در زمان خلیفه سوم که او را به‌هرتقدیر داماد رسول­ خدا(ص) معرفی کردند – گفته‌اند او شوهر دو دختر پیامبر(ص) بود – و چه در زمان حضرت امیر(ع) که ایشان، هم پسرعم و هم داماد رسول‌الله(ص) بودند. در زمان بنی­امیه، معاویه نیز خودش را داماد رسول خدا(ص) معرفی می­کند؛ همچنان‌که بنی­مروان خود را از بستگان حضرت معرفی می­کنند و این رویه تا پایان کار بنی­امیه ادامه پیدا می­کند.

پس عنوان ذی­القربی و اهل­بیت مسأله قابل انکاری نبود؛ منتها مصداق آن را دگرگون کرده بودند. در طول مدتی که مصداق اهل­بیت در زمان بنی­امیه برای مردم آشکار و شکوفا می­شد، حادثه کربلا در شکوفا شدن آن، خیلی تأثیرگذار بود و عنوان اهل­بیت را توسعه داد و مصداق را برای مردم روشن می­کرد.

آزار و اذیت امام سجاد(ع) توسط آل‌زبیر

بعد از واقعه عاشورا، یک آشفتگی در طی 10 سال بر جامعه حاکم بود. حرکت عبدالله­بن­زبیر، جریان داخل این حرکت یعنی حرکت مختار، جریان داخل حرکت مختار یعنی جریان ابراهیم­بن­مالک­ اشتر، درگیری شام با آنها و سپس حرکت عبدالملک­بن­مروان و بعد از آن، حجاج و سپس سرکوب عبدالله­بن­زبیر، حدود 10 سال طول کشید. در نتیجه، مدینه و مکه دچار یک آشوب شده بود. در این آشوب، آل‌زبیر خیلی امام سجاد(ع) را مورد آزار و اذیت قرار دادند. چون حضرت با آنها همکاری نکرد، زبیری‌ها کمال معاندت را با ایشان نشان دادند. در برخی تعابیر دیده شده است که آل‌زبیر روی همه را در سخت­گیری بر آل­الله سفید کرده بود؛ یعنی حتی سخت­گیری­هایی شدیدتر از یزید داشتند.

موقعیت امام سجاد(ع) در زمان عبدالملک مروان

بعد از استقرار عبدالملک، او نمی­تواند نسبت به امام سجاد(ع) نقطه‌ضعفی در دستگاه خودشان بگیرد. آنها طالب قدرت بودند؛ لذا بالاجبار برای امام سجاد(ع) یک فضای بازی در مدینه قرار می­دهد. حضرت در آن شهر با عنوان علی­بن­حسین­بن­علی­بن­ابی‌طالب یعنی نواده رسول خدا(ص) و همین‌طور به‌عنوان عالِم شناخته شده است و مردم به ایشان مراجعه می­کنند؛ لذا سخنان زیادی از ایشان نقل کرده­اند و این باعث رشد اهل­بیت(ع) در جامعه است.

بدل‌سازی برای عنوان اهل‌بیت

دشمن می­داند که عنوان اهل­بیت­ جامعه را فتح خواهد کرد؛ بنابراین مجبور می­شود آرام­آرام بدل‌سازی را شروع کند. همچنان‌که جلسه قبل گفته شد، عبدالله­بن­عباس به رشد عنوان اهل­بیت کمک می­کند؛ اما در توسعه مصداق، فقط تا امام حسین(ع) تطبیق می­دهد. چون او می­داند که فوران این حرکت با امام حسین(ع) است، لذا تا همین‌جا همکاری می­کند؛ ولی از امام حسین(ع) به بعد متوقف می­شود و عنوان اهل­بیت را بر بنی­عباس منطبق می­کند.

در زمان بنی­امیه، شهرهای دیگر غیر از کوفه و بصره زندانی نداشتند

برای تحقیق، خوب است دانسته شود که در زمان بنی­امیه، غیر از کوفه و بصره در جاهای دیگر چیزی به نام زندانی کردن وجود ندارد؛ نسبت به اهل­بیت(ع) اصلا وجود ندارد. نه نسبت به امام سجاد(ع) و نه نسبت به امام باقر(ع) و نه نسبت به امام صادق(ع) در زمان بنی­امیه هیچ‌گونه زندان و یا حصری وجود ندارد؛ یعنی موردی یافت نمی­شود که مثلا امام سجاد(ع) محصور باشند و یا دسترسی مردم به حضرت سخت باشد. موردی وجود ندارد که فردی در زمان امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به‌دلیل ارتباط داشتن با این بزرگواران به زندان افتاده باشد. البته غیر از کوفه و بصره – چون وضعیت این دو شهر با دیگر شهرها فرق دارد و باید جداگانه مورد بررسی قرار بگیرد – اما در جاهای دیگر مثل یمن، مدینه، مکه و شام موردی وجود ندارد که فردی به‌خاطر ارتباط با امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و یا امام صادق(ع) دستگیر و به زندان افتاده باشد.

شبکه‌های نفوذی حضرات معصومین(ع) در سیستم حکومت

از طرف دیگر، با دقت و تحقیق معلوم می­شود که حضرات معصومین(ع) در شبکه­های حکومتی ورود کرده و افرادی تحت امر ائمه(ع) در حکومت کار می­کنند؛ بدون اینکه سیستم بنی­امیه متوجه قضیه ارتباط فلان شخص با امام معصوم و خط گرفتن از ایشان باشد.

حال، یک سؤال این‌جا پیش می­آید و آن اینکه جریان بدل‌ساز یعنی بنی­عباس، از شبکه­ای که ائمه(ع) روی آن کار کرده و آن شبکه در سیستم حکومتی وارد شده و نمی­گذاشتند اصل و اساس اسلام از بین برود و در هر جایی که وارد می­شدند، نام اهل­بیت اصلی را پایه­گذاری می­کردند، چه‌قدر مطلع است؟ طبیعتا زیاد مطلع است؛ چون در طول این مدت، شبکه بدل‌ساز (بنی­عباس) هم­نام اهل­بیت(ع) است و با همان عنوان کار می­کند؛ لذا وقتی در رأس قرار بگیرد، شبکه اصلی، ضربه زیادی می­خورد؛ یعنی اگر حکومت از بنی­امیه به بدل (بنی­عباس) منتقل شود – که هر دو یکی­اند – این شبکه پنهانی که برای حضرات معصومین(ع) به وجود آمده است، به مقدار زیادی ضربه­پذیر خواهد بود.

برای بررسی این نتیجه، باید زندان­های بنی­عباس را از موقعی که روی کار آمدند، بررسی کرد. زندان­های فراوانی درست می­شود تا اینکه به زندانی شدن و حصر خود اهل­بیت(ع) منجر می­گردد.

ظاهرا بنی­عباس مدتی بنی­امیه را قلع‌وقمع کردند. اولین نفر از بنی­عباس که روی کار می­آید، ابوالعباس سفاح است. این افراد با عنوان اهل­بیت به قدرت رسیدند؛ لذا در زمان ­سفاح نمی‌توانند شمشیر خود را علیه اهل­بیت(ع) بکشند؛ چون هنوز ریشه قدرتشان در زمین نفوذ نکرده است. بنابراین در ابتدا باید رابطه را با امام صادق(ع) حفظ کنند و به همین دلیل است که در زمان ابوالعباس­ سفاح، هیچ جسارتی در مدینه به امام صادق(ع) نمی­شود.

استفاده بنی‌عباس از بنی‌الحسن در به قدرت رسیدن خود

از طرف دیگر، بنی­عباس در به قدرت رسیدن خود کاملا از بنی­الحسن (افرادی مثل عبدالله‌بن‌الحسن‌بن­الحسن، محمد، ابراهیم و دو فرزند عبدالله) برای مقاصد خود استفاده کردند؛ لذا در زمان ابوالعباس­ سفاح، این افراد محترم­اند و بنی­عباس با وجود امام صادق(ع)، بنی‌الحسن را به‌عنوان اهل­بیت بالا می­برند.

پس با مطالعه تاریخ معلوم می­شود که راجع به اهل­بیت، سه شاخه تشکیل می­شود: بنی­الحسین، بنی­الحسن و بنی­عباس؛ درحالی‌که قبل از روی کار آمدن بنی­عباس، آنچه که در عرف اجتماع به‌عنوان اهل­بیت مطرح بود، بنی­فاطمه بودند – به عبارتی، یک شاخه بیشتر وجود نداشت – اما با روی کار آمدن ابوالعباس­ سفاح، سه شاخه مطرح شد.

اطلاع عبدالله‌بن‌عباس از جریانات و اتفاقات بعد از حادثه عاشورا

اگر روایات عبدالله­بن­عباس جمع‌آوری و مورد بررسی قرار گیرد، معلوم می­شود که او از جریانات و اتفاقات بعد از حادثه عاشورا اطلاع داشت. روایتی است که شیخ صدوق و شیخ مفید آن را نقل کرده‌اند: عبدالله­بن­عباس می­گوید: در خانه نشسته بودم که یک‌مرتبه، متوجه شدم ام­سلمه همسر رسول خدا(ص) در حال فریاد زدن و فغان کردن است و صدای او از خانه­اش به خانه ما رسید. با قائدم (چون ابن­عباس در زمانی که امام حسین(ع) به کربلا می­رفت کور بود، لذا می­گوید با قائدم) به خانه ام­سلمه رفتم و متوجه شدم که گریه می­کند و زنان دیگر هم جمع شدند. به او گفتم چه شده؟ گفت: حسین شهید شد. گفتم: از چه کسی این را می­گویی؟ گفت: پیامبر(ص) را در خواب دیدم با حالت حزن و اندوه و ناراحتی و پریشان‌حال. به ایشان گفتم چه شده؟ حضرت در جوابم فرمود: از دفن حسین برمی­گردم. به رسول خدا گفتم مگر چه شده؟ فرمود: حسین و سایر فرزندانم را کشتند و من الآن در کربلا آنها را دفن کردم. از خواب پریدم و به سراغ آن خاکی که حضرت قبلا به من داده بود، رفتم. آن خاک برای سرزمین کربلا بود و حضرت به من داده و فرموده بودند: آن را نگه دار و هر موقع فرزندم حسین به شهادت برسد، این خاک خونی می­شود. من الآن رفته و دیدم خونی شده است.

این روایت از عبدالله­بن­عباس نقل شده است. درباره امام حسین(ع) کسی دچار تقیه نبوده است. یک سؤالی که مطرح می­شود، این است که خانه ابن­عباس کجا واقع شده بود که صدای گریه ام­سلمه از خانه­اش به گوش ابن­عباس می­رسد؟! خانه­های قدیمی دارای دیوارهای ضخیم بود و به‌سادگی صدا به آن سمت نمی­رفت و از طرف دیگر، مگر صدای ام­سلمه چقدر بلند بود که صدای گریه او به گوش ابن­عباس برسد؟! و از طرف سوم، وقتی ابن­عباس این داستان را نقل می­کند، ام­سلمه حدود 80 الی 85 سال سن دارد؛ یعنی اگر ایشان در سن 25 سالگی هم ازدواج کرده باشد، در سال 61 هجری حدود 85 سال سن داشتند. خانم 85 ساله چگونه می­تواند دادوفریاد کند که صدای او به گوش ابن­عباس برسد؟!

وقتی انسان دقیق می­شود، متوجه می­شود که در نقل­ها خیلی طراحی وجود داشت و حساب­شده بود. داستان ام­سلمه و ماجرای خونی شدن خاک حق است؛ اما این نقل به این شیوه­ای که عبدالله­بن­عباس می­گوید، حساب‌شده و دقیق می­باشد. و همین­طور وقتی سایر روایاتی که از عبدالله­بن­عباس نقل شده در کنار هم قرار می­گیرد، معلوم می­شود که از همه‌چیز خبر و اطلاعات داشت. آیا ام­سلمه ماجرای خاکی را که نزد خودش بود، قبلا برای ابن­عباس تعریف نکرده بود؟! درحالی‌که رفت‌وآمد ابن­عباس به خانه ام­سلمه زیاد بود و با او ارتباط داشت. ابن­عباس از ماجرا اطلاع داشت و اطلاعات محمد­بن­عبدالله­بن­عباس از اوست.

قدرت گرفتن بنی‌عباس

بنی­عباس اهل­بیت را دارای سه شاخه کرده و در طی چهار سال حکومت ابوالعباس ­سفاح، پیازه حکومت خود را محکم کردند. کسانی که به اهل­بیت اصلی (بنی­الحسین) میل پیدا کردند، وقتی رابطه به‌ظاهر خوب را از ناحیه ابوالعباس ­سفاح با امام صادق(ع) دیدند، خوشحال شدند ولذا هیچ اقدام دیگری انجام ندادند. از این طرف، بنی­الحسن هم وقتی توسط ابوالعباس­ سفاح، به‌عنوان اهل­بیت دارای جایگاه اجتماعی می­شوند، خوشحال می­شوند. لذا این اقدامات باعث قدرت پیدا کردن بنی­عباس می­شود.

ابومسلم خراسانی، ید بیضای بنی­عباس است و مشغول فعالیت می‎‌باشد. در زمان ابوجعفر منصور دوانیقی وقتی بنی­عباس توانستند نام اهل­بیت را برای خود از طریق محبوب جلوه دادن خود نزد بنی­الحسن و بنی­الحسین بالا ببرند، همه زکات­ها از روی رغبت برای بنی­عباس ارسال می­شود؛ از شام، عراق و… . در عراق، طی چهار سال حرکتی دیده نمی­شود؛ درحالی‌که در زمان بنی­امیه چنان‌که قبلا بیان شد، غیر از کوفه و بصره، بقیه مناطق، زکات را به‌دلیل درگیری با بنی­امیه به آنها نمی­دادند. دعاة بنی­عباس درمنطقه خراسان مستقر شده بودند و منطقه خراسان دارای درآمد زیادی بود. وقتی شبکه پنهان بنی­عباس به آن‌جا راه پیدا کرده بودند، زکات را به بنی­امیه نمی­دادند و همیشه در منطقه خراسان دعوا بود و موسی‌بن‌نُصیر و امثال او در حال درگیری بودند. به‌دلیل استقرار دعاة بنی­عباس در آن منطقه، هرچه به اواخر دوران بنی­امیه نزدیک­تر می­شد، پول و درآمد بنی­امیه کمتر می­شد؛ چون مردم زکوات را نمی­دادند. در طی این چهار سال که بنی­عباس پایه­های حکومت خود را محکم کرده بود، تقریبا از همه‌جا برای اینها زکوات می­آمد؛ در نتیجه، درآمد منصور به‌حد زیادی بالا می­رفت.

شروع محدودیت‌ها علیه اهل‌بیت(ع) و شیعیان توسط بنی‌عباس

از این جا به بعد، حرکت معکوس علیه بنی­الحسن و بنی­الحسین از طرف بنی­عباس شروع شد. بنی­عباس ابتدا به آن شبکه پنهان ضربه می­زنند. آنها آن شبکه پنهان را شناسایی کرده بودند و می­دانند که آن شبکه پنهان برای آنها خطرناک است؛ لذا ابتدا امام صادق(ع) را محصور کردند تا ارتباطات شبکه با حضرت قطع شود؛ چیزی که در زمان بنی­امیه اصلا وجود نداشت. امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) در مدینه آزاد بودند و کسی برای ارتباط داشتن با حضرات مشکلی نداشت؛ اما در زمان بنی­عباس ابتدا امام صادق(ع) را محدود کردند. وضع به‌گونه­ای شد که افراد در قالب مشاغل مختلف مثل خیارفروشی به امام خود نزدیک ­می­شدند تا مسائل خود را مطرح کنند. کم­کم در مناطقی مثل کوفه، بصره، مکه و خراسان هم محدودیت­هایی شروع شد. البته حضرات معصومین(ع) شبکه را به‌روز کردند. مسئله فقهی «تقیه»، از دوران بنی­عباس شدت پیدا کرد؛ درحالی‌که تقیه در دوران بنی­امیه به شدتِ دوران بنی­عباس نبود. اهل­بیت(ع) در زمان بنی­عباس، به اصطلاح امروز، حفاظت را بالا بردند.

عنوان رافضی در زمان بنی­امیه کمتر استعمال می­شد؛ ولی بنی­عباس آن را زیاد مطرح کرده و گفتند: کسانی که خلفای سه‌گانه را لعن کنند، رافضی­اند. به‌همین‌جهت، فشارها و محدودیت­ها شدت پیدا کرد و در نتیجه، شبکه اهل­بیت(ع) بایستی پنهانی­تر عمل می­کرد.

آزادی کتابت و نقل حدیث در زمان بنی‌عباس؛ فرصتی برای اهل‌بیت(ع)

بنی­عباس یک‌سری ناچاری­ها داشتند که برای اهل­بیت(ع) فرصت محسوب می­شد. بنی­عباس برای جلب مردم به‌سمت خود، اشکالات بنی­امیه را مطرح می­کردند که اگر این اشکالات توسط بنی­عباس مطرح نمی­شد، مردم به سمت آنها نمی­رفتند. یکی از این اشکالات موجود در زمان بنی­امیه، خفقان علمی بود. کتابت حدیث، ممنوع و روایات رسول اکرم(ص) مکتوب نمی­شد و هرکس کتابت می­کرد، او را شلاق می­زدند. این شبکه علمی باز شده و بنی­عباس مجبور است ائمه جمعه­ها را حفظ کند؛ چون قصد دارد ظاهرا دینی بماند. در زمان بنی‌امیه، ائمه جمعه­ها حق نوشتن نداشتند؛ بلکه باید از حفظ بخوانند و وقتی قصد نقل حدیث داشتند، حتما باید سلسله سند را هم بگویند. به‌همین‌دلیل، خیلی محدودیت داشتند. برای مثال، فردی که نزد امام سجاد(ع) ­آمده و حدیث می­شنید، حق نوشتن نداشت و این، نوعی خفقان علمی بود. بنی­عباس با شعار شکستن این خفقان علمی بالا آمدند. وقتی بنی­عباس روی کار آمدند، به‌دلیل اینکه اعتراض آنها به بنی­امیه از همین جهت بود، نوشتار و کتابت حدیث آغاز شد و این آغاز نوشتار، زمینه را برای امام صادق(ع) و یاران او باز می­کند. حکومت، قصد محدود کردن امام صادق(ع) را دارد؛ اما نمی­تواند بقیه را محدود کند؛ چون خیلی از این افراد از یاران حضرت نیستند. با آغاز نوشتار، بسیاری از مطالبی که در سینه­ها از ائمه(ع) و افراد دیگر وجود دارد، ثبت می­شود.

اوج فرقه‌فرقه شدن امت اسلام در زمان بنی‌عباس

یکی از مطالبی که جای تحقیق دارد، این است که روایتی از پیامبر(ص) وجود دارد و اهل سنت هم آن را نقل کرده‌اند و آن اینکه حضرت فرمودند: آنچه که در بین بنی­اسرائیل اتفاق افتاد، در بین شما هم اتفاق می­افتد؛ بنی­اسرائل بعد از حضرت موسی(ع) 71 فرقه شدند و از این تعداد، 70 فرقه، اهل آتش و 1 فرقه، اهل نجات است و بعد از من هم امتم 72 فرقه می­شوند. آنچه در روایات معتبر وجود دارد، این است که حضرت فرمودند: بنی­اسرائیل بعد از حضرت موسی(ع) 71 فرقه و بعد از حضرت عیسی(ع) 72 فرقه و بعد از من 73 فرقه می­شوند. یک سؤال این است که تفرق و گروه‌بندی، درست و تشدید شد؟ حضرت فرمودند: بعد از من 73 فرقه می­شوند؛ در زمان خود حضرت تفرقی وجود نداشت. بعد از رسول خدا(ص)، فرقه­ها و گروه‌ها چند تا و چگونه بودند؟ در این مورد، جا برای تحقیق وجود دارد؛ باید بررسی شود که در زمان بنی­امیه و بنی‌عباس چند فرقه وجود داشت؟

این روایتی که از رسول اکرم(ص) درباره تفرق امت‌ها بیان شد، از لحاظ سندی، محکم و مرحوم کلینی آن را در کافی نقل کرده است. راوی آخر آن عبدالله­بن­سنان است. مرحوم کلینی از محمدبن­یحیی­ العطار از محمدبن­عیسی و او با واسطه ثقه دیگری از عبدالله­بن­سنان و او از امام باقر(ع) نقل می­کند. یعنی اگر کسی بخواهد خدشه­ای در روایت داشته باشد، باید در سند آن خدشه کند و حال آنکه سند آن قابل خدشه نیست. و ازجمله روایاتی است که فریقین آن را نقل کرده‌اند و نوعی تواتر دارد. بحث در این است که این تفرقه از چه زمانی به اوج خود رسیده است؟ این تفرقه در زمان بنی­عباس به اوج خود رسیده است. بعد از شهادت رسول خدا(ص) غیر از تفرقه­ای که منجر به حاشیه راندن و خانه‌نشین شدن حضرت علی(ع) و روی کار آمدن دشمنان خدا شد، و غیر از خوارج که با شعار «لا حکمَ الا لله» جدا شدند و غیر از کیسانیه که خود را تابعین محمدبن­حنفیه معرفی کردند، آیا فرقه دیگری هم وجود داشت یا نه؟ و حتی باید تحقیق و بررسی شود که آیا فرقه کیسانیه در زمان بنی­امیه اتفاق افتاد یا اینکه این فرقه هم در زمان بنی­عباس نمایان شد؟ یکی از کارهایی که بنی­عباس با قدرت انجام دادند، کثرت فرقه­ها بود تا با این کار، مانع ورود جامعه در یک وحدت، حول محور امامان معصوم(ع) و در نتیجه، به‌دست‌گیری جامعه توسط آن حضرات شوند.

ایجاد تفرقه یک تهدید است؛ حال اگر از طرف جبهه مؤمنین یک مدیریت عالی وجود داشته باشد و همین تفرقه را مدیریت کند، یک فرصت خواهد بود؛ چون تفرقه در اجتماع باعث می­شود هر گروه و فرقه­ای یک حرفی بزنند. حال اگر چند شاگرد زبده توسط امام تربیت شوند و همه این گروه‌ها و فرقه­ها را از لحاظ علمی حریف باشند، در نتیجه افکار مردم به سمت آنها گرایش پیدا می­کند.

یک سؤال که ممکن است به ذهن برسد، این است که چرا پیامبر(ص) از بنی­اسرائیل شروع کرده و فرمودند: بنی­اسرائیل بعد از حضرت موسی(ع) به فلان تعداد فرقه تبدیل شدند، درحالی‌که بعد از حضرت عیسی(ع) هم هنوز بنی­اسرائیل حضور دارند؟

جواب این است که چون همان خط در حال ادامه است و به عبارتی، هدف یهود از همان ابتدا این بود: وحدتی را که برای امت پیامبر(ص) حول محور ایشان ایجاد شده بود و باعث از بین رفتن کثرت و تفرقه می­شد، از بین برده و جامعه را دچار کثرت کنند تا این وحدت، نتیجه‌بخش نباشد. قله این کثرت، در زمان بنی­عباس بود و در این برهه خیلی توانستند پیشرفت کنند.

آزادی نوشتار در زمان بنی‌عباس، تهدید در کنار فرصت بود

هدف ائمه اطهار(ع) این بود که از دل این تهدید یک فرصت ایجاد کنند. یکی از فرصت­هایی که بنی­عباس مجبور به ایجاد آن بودند، آزادی نوشتار بود؛ چون این اشکال از اشکالاتی بود که توسط بنی­عباس به بنی­امیه گرفته می­شد. این آزادی نوشتار، برای اهل­بیت(ع) یک فرصت است؛ ولی در کنار این فرصت، یک تهدید درست می­شود و آن این است که اگر تا الآن، دروغ فقط قابلِ گفتن بود، ولی از حالا به بعد، قابل نوشتار نیز هست.

امروزه این فضای مجازی یک نوشتار محسوب می­شود و این، یک تهدید است. قبلا نوشتار محدود بود؛ چون می­بایست در قالب کتاب یا روزنامه چاپ می­شد و افراد یا آن را می­خریدند و یا نمی­خریدند؛ اما حالا این نوشتار به‌سادگی به خانه­ها می­رود و به‌عبارتی، یک توسعه اطلاع‌رسانی ایجاد شده است. با این بیان، قبل از گسترش فضای مجازی، برای مثال اگر یک دروغ روی هزار نفر اثر می­گذاشت، اما امروزه این دروغ روی یک میلیون نفر اثر می­گذارد.

در زمان بنی­امیه که نوشتار آزاد نبود، فرد مجبور بود فقط در خطبه نماز جمعه آن را مطرح کند و حق کتابت نداشت؛ ولی وقتی فضای نوشتار در زمان بنی­عباس باز شد، اگرچه یک فرصتی برای ائمه(ع) به وجود آمد، اما یک تهدیدی در کنار آن نیز به وجود آمد؛ مثلا اگر فردی می­خواهد تاریخ بنویسد، همه چیز را خراب می­کند. به‌طورکلی، در زمان بنی­امیه هیچ کتابی وجود ندارد و هرچه هست، در اذهان و سینه­ها موجود است. مطالب موجود دراذهان، وقتی در قالب نوشتار آمد، دروغ نیز همراه آن به نوشتار راه پیدا می­کند. وقتی مطالب نوشتاری شد، اگر دروغ هم نوشته شود، آن را به‌عنوان حق می­پذیرند. با نوشتار، احادیث دروغینی که در سینه­ها و اذهان بود، تبدیل به نوشته شد. قبل از نوشته شدن احادیث، کسی نمی­توانست بفهمد که چه‌قدر دروغ گفته شده است؛ چون در ذهن­ها بود و نمی­توان همزمان آن­ها را باهم مقایسه کرد؛ اما وقتی به نوشتار تبدیل شد، یک‌مرتبه متوجه شدند که در یک کتاب حدیثی که جمع‌آوری شده، درباره یک مطلب، توسط یک نفر 10 جور حدیث نقل شده و همگی هم به پیامبر(ص) استناد داده شده است. با این کار، راه حق را برای مشتاقان حق و حقیقت مشتبه و دشوار کردند.

نوشتار، از باب توسعه دادن یک دروغ تهدید بود؛ اما یک فرصتی هم دارد و آن اینکه تناقض­گویی­ها راحت­تر خود را نشان می­دهد. در این زمان، یک دامنه وسیعی از تشویش ایجاد شد. فردی که شاگرد امام صادق(ع) است، این‌گونه نیست که واقعا شیعه حضرت هم باشد و چنین افرادی قبلا هم روایات زیادی نوشته بودند. در آزادی نوشتار، وقتی روایت امام صادق(ع) را می­نویسد، با روایات خودش مخلوط می­شود و نمی­داند آنچه از امام صادق(ع) نقل کرده است، مقداری از آن، از حضرت نیست؛ لذا آشوبی در نوشتار احادیث به وجود می­آید. در این آشوب، پیدا کردن حق خیلی سخت می­­شود. در چنین محیطی، مدیریت ائمه اطهار(ع) خیلی کارساز است؛ ضمن اینکه تربیت شاگرد خیلی سخت می­شود. اینکه چگونه حضرات معصومین(ع) باید از این شاگردان خوب و بد، افراد خوب را تربیت کنند، خیلی مهم است. برای مثال، اگر یک مسؤولی در یک جایی در حال سخنرانی است و مستمع او در جایی دیگر مطلبی دیگر از فرد دیگری می­شنود، اما یک‌مرتبه می­گوید: فلانی چنین مطلبی بیان کرد – درحالی‌که فلان مسؤول چنین حرفی نزده بود – یعنی از سه موضع، سه حرف گوناگون را باهم ترکیب کرده است. چنین چیزی در مورد شاگردان امام صادق(ع) هم رخ می­داد و تطهیر چنین اتفاقاتی خیلی مشکل است. لذا در زمان امام صادق(ع) تا زمان منصور فعالیت و اقدامات زیادی انجام شد؛ اما منصور یک‌مرتبه محدودیت ایجاد کرد.

وقتی دشمن قلم را آزاد کرد، تاریخ نوشته شد و این باعث شد یک تهدید و آشوب نوشتاری حاصل شود. در چنین مواردی، ائمه (ع) می­بایست کار کنند و همین‌طور امدادهای الهی در یک جاهایی ظهور و بروز بیشتری دارد. در این هنگام، نفوذ اصحاب ائمه(ع) در دستگاه حاکمه سخت­تر شد. برای مثال، زراره مسؤول اداره صندوق مالی منصور دوانیقی بوده است. منصور دوانیقی را به این علت دوانیقی می­گفتند که دانق­دانق محاسبه می­کرد و گفته شده که خیلی بخیل بود. زراره، مسؤول امور مالی چنین فردی بود؛ یعنی تا چنین جاهایی امام صادق(ع) افراد را قرار می­داد.

شرایط سخت برای ائمه(ع) در زمان بنی‌عباس

حفاظت خیلی سخت شده بود؛ تا جایی که امام صادق(ع) حتی به زراره نفرمودند که بعد از ایشان، چه کسی امام جامعه است؟ زراره 6 ماه بعد از امام صادق(ع) از دنیا رفت. بعد از شهادت امام صادق(ع) اوضاع به‌هم ریخت و اصحاب مردد بودند.

این داستان نیز نقل شده است که منصور برای فرماندار مدینه نوشت تا بررسی کند که امام صادق(ع) به چه کسی وصیت کرده است؟ وقتی حضرت به شهادت رسیدند، فرماندار مدینه آمد و گفت: آیا جعفر­بن­محمد وصیت هم کرده و کسی را وصی خود قرار داده است؟ گفته شد: بله. فرماندار گفت: به چه کسی وصیت کرده است؟ وصیت‌نامه را باز کردند و دیدند 5 نفر را وصی خود قرار داده است: یکی خلیفه مسلمین، دوم فرماندار مدینه، سوم قاضی­القضات، چهارم همسر و پنجم فرزندشان و فرمودند: هرکدام توانستند. فرماندار مدینه به منصور نامه نوشت که یا باید گردن تو را بزنم و یا گردن خودم را و یا گردن قاضی­القضات یا گردن بقیه را!

از این جریان فهمیده می­شود که این زمان با زمان بنی­امیه فرق کرده بود. همه می­دانستند جانشین امام سجاد(ع) امام باقر(ع) است – حتی هشام­بن­عبدالملک هم می­دانست – اما در زمان امام صادق(ع) حتی زراره هم نمی­دانست. در احوالات زراره نوشته‌اند که هنگام مرگ، قرآن را روی سینه خود گذاشت و گفت: خدایا من در حال احتضارم و کسی را بعد از امام صادق(ع) امام می­دانم که در این قرآن معرفی کردی و من او را نمی­شناسم. سپس از دنیا رفت. روایت می­گوید: «من مات و لم یَعرِف امامَ زمانِه مات مِیتةَ الجاهلیة»؛ لذا زراره گفت: خدایا من امام بعد از امام صادق(ع) را به اسم نمی­شناسم؛ ولی هرکس که تو در قرآن او را به‌عنوان امام معرفی کردی، من هم قبول دارم. وضع به‌گونه­ای بود که امام صادق(ع) حتی برای زراره هم نفرمودند که امام بعد از ایشان کیست؛ چون زراره از طرف امام(ع) در دستگاه حاکمه است و ممکن بود ناخودآگاه نام امام بعدی از دهانش بیرون بیاید. این‌قدر خطر به امامت نزدیک شده بود؛ ولی امام، مظهر مکر الهی است و بهتر می­داند که چگونه باید کار کند.

خلاصه آن چیزی که ائمه اطهار(ع) در برابر بنی­عباس شروع کردند، یکی استفاده از فضای آزاد نوشتاری و دوم سامان دادن به شبکه درون این افراد و سوم اثرگذاری بر انسان‌هایی که همکاری علمی دارند، بود.