مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب
چهارشنبه، 4 اسفند 1395
34 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
حفظ ظاهری اسلام توسط حکام جور؛ هدف اول ائمه(ع)
در بررسی تاریخ زمان امام سجاد(ع) بیان شد که عملکرد حضرت در آن زمان، مانند سه امام قبلی دو هدف را دنبال میکند؛ هدف اول اینکه حاکمیت موجود، موفق نشود بیدینی مطلق را حاکم کند و خودش را مجبور ببیند تا ظاهر اسلام را حفظ کند و این با اثرگذاری بر سطح جاری جامعه – مطابق با همان چیزی که از اسلام میفهمند – است؛ مثل تأکید بر نماز و روزه و زکات. زکات را ولو به حاکمیت جور پرداخت میکنند، اما چون بالأخره یک درآمدی با نام اسلام درست میکند، لذا دولت جور مجبور میشود در همین قواعد حرکت کند و اگر بخواهد فقهای درباری تربیت کند تا بر اساس میل خودشان فتوا بدهند، باز هم همین فقها تلاش میکنند تا فقهشان اسلامی باشد.
این، تلاش حضرات معصومین(ع) بود و علت تغییر رفتار امام حسین(ع) را هم میتوان بر همین منوال فهمید که اگر روال قبلی، با یزید ادامه داشت، امکان نداشت حاکمیت موجود را مجبور به رعایت ظاهر اسلام کرد؛ چون هدف یزید، از بین بردن همین ظاهرسازی بود و روال قبلی که توسط خلفا دنبال میشد، یزید را مجبور به ظاهرسازی نمیکرد. لذا امام حسین(ع) شیوهای را برگزیدند که حاکمیت موجود را کنار زد و حاکمیت بعدی مجبور شد به آنچه قبل از یزید دنبال میشد، برگشته و ظاهر اسلام را حفظ کند. اثر این ظاهرسازیِ اسلام توسط حکام جور، این است که در ضمن همین ظاهرسازی، فرصتی برای ائمه(ع) به وجود میآید که بتوانند اسلام ناب واقعی را تبلیغ و نیرو تربیت کنند. اما اگر این ظاهرسازی نباشد، امکان تبیین اسلام و تربیت نیرو نیست؛ چنانچه الآن در حکومت اسرائیل نمیتوان نیروی مسلمان واقعی تربیت کرد.
بعداز شهادت حضرت رسول(ص) چهار نفر بودند که حق را با امیرالمؤمنین(ع) میدیدند؛ ولی الآن 400 میلیون نفر حق را با ایشان میبینند و البته اگر جامعه، یزیدیِ مطلق میشد، تلاش اهلبیت(ع) امکان نداشت. یکی از تلاشهای ائمه(ع) این بود که این حاکمیت، اسلام را بهطورکلی از بین نبَرَد و حداقل اسم اسلام را نگه بدارد. وقتی اسم اسلام بماند، فقها هم اسلامی هستند و نماز جمعهها برپاست و حدیث پیامبر(ص) بیان میشود. در این فضا امام سجاد(ع) میتواند بفرماید که پیامبر(ص) چه چیزی بیان فرمود.
حدیث سلسلة الذهب
قبلا در مورد حدیث سلسلة الذَهَب(1) مطالبی بیان شد. عامه فقط روایتی را قبول دارند که پیامبر(ص) آن را فرموده باشد؛ در نزد آنها، قول النبی(ص) سنت است و قول سایرین، سنت نیست. پس عامه هم حرص میزنند که یک روایتی، سلسله سند آن به پیامبر(ص) برسد تا بتوانند بگویند که پیامبر(ص) چنین چیزی بیان فرمود. وقتی به کتب اهل سنت مراجعه میشود، راویای که همگی بر صداقت او اجماع داشته باشند، کم است. روایتی که از طرق عامه بهعنوان سلسلة الذهب بیان شود، یک روایت بیشتر نیست. این روایت از امام رضا(ع) وارد شده است و ایشان هم از پدر بزرگوارشان و همینطوراز پدران بزرگوارشان نقل شده تا به پیامبر(ص) میرسد. عامه به این روایت سلسلة الذهب گفتند؛ چون شکی در این وجود ندارد که افراد در این سلسله، نزد عامه، صادق و عادل و مورد اطمینان هستند و فقهای اهل سنت، هیچ تردیدی در صداقت ائمه(ع) ندارند و لذا وقتی امام رضا(ع) فرمود که من از پدرم شنیدم، عامه گفتند که ایشان راست میگوید و پدرش هم راستگو بود و همینطور جدشان تا به پیامبر(ص) میرسد؛ ولذا این سلسله، طلایی است.
جایگاه علمی اهلبیت(ع) در نزد عامه
چه اتفاقی افتاد که عامه، ائمه(ع) را قبول دارند؟ اگر کاری انجام نمیشد که همین ظاهر اسلام حفظ شود، آیا چنین اتفاقی میافتاد؟ اگر در کتب عامه، وقتی اسم فقهای زمان امام سجاد(ع) را بیان میکنند، حدود چهار یا پنج فقیه را بیان کرده و اسمی از امام سجاد(ع) نمیبرند، به این دلیل است که ایشان را فوق فقیه میدانند. وقتی در لسان عامه، لفظ فقها بیان میشود، مراد، کسانیاند که فتوا میدادند و حال آنکه امام سجاد(ع) فتوا نمیداد. مرادشان از فقها، فقهای حاکمیتی بود. فقیه در نزد عامه، کسی است که برای حکومت فتوا میدهد و ائمه(ع) درعینحالی که تلاش میکردند حاکمیتها از اسلام جدا نشوند، همینطور تلاش میکردند که خودشان منسوب به حکومت، مشهور و شناخته نشوند تا گقته نشود جعفر صادق(ع) هم یک فقیه حکومتی است.
فقهایی که برای حکومت فتوا دادند، برای سؤال کردن از مسائل، خدمت حضرات معصومین(ع) میرسیدند؛ لذا ائمه(ع) به فقها مشهور نمیشدند، هرچند به ایشان فقیه میگفتند و حتی آن بزرگواران را یک درجه از فقها بالاتر میدانستند. عامه تقریبا قبول داشتند که ائمه(ع) معدن العلم هستند؛ منتهی میگفتند که ایشان از رسول خدا(ص) روایت نقل میکنند و آن حضرات را بالاصاله قبول نداشتند؛ بلکه در این حد که مثلا میگفتند: حسنبنعلی شاگرد پدرش بوده و پدرش کسی است که پیامبر(ص) در مورد ایشان فرمود: «أنا مدینة العلم و علیٌ بابها»(المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص137). خود عمر میگفت: «أقضانا علیٌ و أعلَمُنا علیٌ»(الطبقات الکبری، ج2، ص339)(2). اینکه آنها میگویند علی(ع) عالم است، به این معناست که عالم به احادیث رسولالله(ص) است؛ ولی عالم مطلق را پیامبر(ص) میدانند.
محدوده سهو النبی(ع) در نظر قائلین به آن
سؤال: چگونه برخی سهو النبی(ص) را قبول دارند؟
پاسخ استاد: سهو النبی(ص) را شیخ صدوق مطرح کرد. البته در مورد وحی، اجماع وجود دارد که سهوی در کار نیست، و آنچه که درباره سهو مطرح شده است، مربوط به امور جزئیه و معمولی و شخصی است؛ مثلا حضرت رسول(ص) شترشان را در جایی ببندند و یادشان برود که کجا آن را بستند. اما راجع به احکام الهی، سهو النبی(ص) را هیچ کس قبول ندارد.
دلیل مراجعه به غیراهلبیت(ع)
سؤال: اگر واقعا عامه، اهلبیت(ع) را عالم به احادیث پیامبر(ص) میدانستند، چگونه است که اطراف اشخاصی مثل کعبالاحبار و ابوهریره جمع میشدند؟
پاسخ استاد: وقتی علیبنابیطالب(ع) را قبول داشتند، دیگران را نفی نمیکردند و اگر یک جایی حضرت مطلبی برخلاف کعبالاحبار بیان میفرمود، آن را باب تعارض میبردند و شاید حرف کعبالاحبار را رد میکردند.
اثرگذاری ائمه(ع) بر فقهای مرتبط با حکومتها
یک مطلبی را باید توجه داشت و آن اینکه حاکمیتها، فقها را قبول نداشتند؛ بلکه فقها حاکمیتها را مجبور میکردند که از طریق همراه شدن با دینی که فعلا موجود است، ازاسلام فاصله نگیرند. حاکمیت به زکات نیاز داشت و زکات زمانی بهخوبی به حکومت میرسد که مردم دیندار باشند. پس در این قالب سعی میکردند برای خودشان فقیه درست کنند و ائمه(ع) روی این فقها اثرگذاری میکردند و حاکمیت این اثرگذاری را میدید و با این حال نمیتوانست کاری انجام دهد؛ چون حضرات معصومین(ع) یک جوری کار میکردند که طرف مقابل نمیفهمید که الآن آن بزرگواران دقیقا بر ضد حکومت حرف میزنند. حضرات بر فقها اثر میگذاشتند و همین باعث میشد که حکومت نتواند از اسلام فاصله بگیرد.
تربیت نیروی مطیع؛ دومین هدف اساسی ائمه(ع)
دومین کاری که ائمه(ع) انجام دادند، این بود که نیرو تربیت شود؛ نیرویی که اسلام ناب را بشناسد که اگر چنین نیرویی کامل و حاصل شود، حضرات معصومین(ع) میتوانند قدرت را از دست طواغیت بگیرند. در یک روایتی در باب امربهمعروف و نهیازمنکر راوی از امام(ع) پرسید: آیا امربهمعروف و نهیازمنکر بر عهده همه است؟ و حضرت در جواب فرمودند که خیر؛ بلکه بر قویّ مُطاع عالِم واجب است. وقتی قوی و مطاع و عالم حاصل شود، ائمه(ع) میتوانند حکومت را بگیرند. مطاع یعنی اطراف ائمه(ع) نیرویی باشد که از ایشان اطاعت کنند. ائمه اطهار(ع) قوی و عالم بودند، ولی مطاع نبودند. حاکمیت آن زمان از اعظم مصادیق منکر است و حاکمیت ائمه(ع) از اعظم مصادیق معروف است. اگر حضرات معصومین(ع) بخواهند مطاع باشند، باید مطیع تربیت کنند و برای این کار در زمان امام سجاد(ع) سنگ بنای قوی مشاهده میشود.
بسیاری از راویان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) از شاگردان امام سجاد(ع) بودند
در مورد امام باقر(ع) و امام صادق(ع) زیاد شنیده شده است که این دو بزرگوار شاگردان زیادی تربیت کردند و در دلیلش گفتهاند که زمان این دو امام(ع) مصادف شد با تغییر قدرت از بنیامیه به بنیعباس. اگرچه این دلیل را ظاهرا و بهطور تسامحی بیان کردند، ولی درست است.
درگیری بنیامیه و بنیعباس از حدود سال 126 یا 127 ظهور و بروز پیدا میکند تا اینکه در سال 132 خاتمه پیدا میکند و بنیعباس به حکومت میرسند. امام باقر(ع) در سال 112 به شهادت رسیدند. از سال 112 تا سال 122، ده سال فاصله است. اختلاف بنیامیه و بنیعباس در چه زمانی است؟ اینکه در دلیل بیان کردند این دو امام بزرگوار توانستند شاگردان زیادی را تربیت کنند، ولو حرف درستی است، ولی باید جریان بنیعباس را شناخت. اگر جریان بنیعباس مورد بررسی قرار گیرد، فهمیده میشود که این جریان خیلی زودتر شروع شده بود. جریان بنیعباس از زمان امام سجاد(ع) شروع شد تا اینکه آرامآرام ظاهر شد. اینکه تربیت شاگرد را به امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نسبت میدهند، نوعی مسامحه است. اگر ملاحظه شود، معلوم میشود راویان خوبی وجود دارند که شاگردان امام سجاد(ع) بودند؛ مثلا معروفبنخَرَّبوذ مکی از راویان درجهیک و از شاگردان امام سجاد(ع) بود و شخصی مثل سَدیر صیرفی از اصحاب امام سجاد(ع) است. بسیاری از راویانی که از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روایت دارند، از شاگردان امام سجاد(ع) بودند. بنیان را از زمان امام سجاد(ع) دریافت کردند؛ اما در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) تازه به مرحله ظهور و بروز رسیدند.
پس سنگ بنای اصلی در زمان امام سجاد(ع) گذاشته شده است. امام سجاد(ع) بهخوبی کار میکنند و در دستگاه حاکمیت نفوذی دارند و روی قضات و فقها اثرگذاری میکنند. رابطه فقهای حکومتی با امام سجاد(ع) خیلی خوب بود. در زمان امام سجاد(ع) فقیه درباری وجود ندارد که علناً علیه حضرت حرفی زده باشد. زُهری از کسانی است که اگر در مورد او دقت زیادی شود، یک شخص ناصبی است؛ ولی این شخص به امام سجاد(ع) اظهار ارادت میکند.
مدیریت امام سجاد(ع) بر یکی از سختترین دورانهای تاریخ اسلام
دوران امامت امام سجاد(ع) خیلی طولانی شد. حدود 35 سال به طول کشید و امام سجاد(ع) یکی از سختترین دورانهای تاریخ اسلام را مدیریت کردند. وقتی یزید امام حسین(ع) را به شهادت رساند، یک تزلزلی در جامعه افتاد و این تزلزل میتوانست برای کفار یک زمینه ورود محسوب شود. از طرفی، جامعه با کسی مثل عبداللهبنزبیر مواجه بود که همهچیز را دچار تزلزل کرده بود. سپس جامعه به شخصی مثل عبدالملکبنمروان دچار میشود. او شخصیتی دارد که در جلسه قبل در مورد او گفته شد یکی از پیچیدهترین نیروها است. ولی حضرت بهگونهای جامعه را مدیریت میکند که طرف مقابل مجبور میشود عمربنعبدالعزیز را بهعنوان فرماندار مدینه قرار بدهد. این یک تهدید بود؛ ولی حضرت همین تهدید را به یک فرصت تبدیل میکند. حضرت چنان بر فقها اثرگذاری میکنند که وقتی امام باقر(ع) به امامت میرسند، آن فقها تشنه معارف آن حضرت میشوند و در زمان امام صادق(ع) هم نسبت به دریافت معارف، تشنهتر میشوند. اینکه گفته شده امام صادق(ع) حدود چهارهزار شاگرد تربیت کردند، شاید تعداد بیست نفر از این شاگردان هم شیعه نبودند؛ همگی بهجز تعدادی قلیل، از فقهای اهل سنت هستند. بعضی از این فقها با اینکه حق را نمیفهمیدند، ولی بر سر بعضی از امور اسلامی به زندان میافتند؛ یعنی با حاکمیت رودررو میشوند. و این خیلی مهم است با اینکه این فقیه از حاکمیت حقوق میگیرد، ولی درعینحال یک نوع تعصب دینی به این فقیه تزریق شده که بهخاطر حرف خودش حاضر است زندان برود. خیلی از فقهای اهل سنت توسط حکومتهای بنیامیه و بنیعباس بر اثر اختلافات فقهی به زندان افتادند و این ناشی از اثرگذاریای است که این فقها، به آنچه معتقدند، پایبند باشند تا این حاکمیت موجود، فکر براندازی اسلام بهطورکلی و از ریشه را از سر خود بیرون کند. هر چهار نفر از رؤسای مذاهب اهل تسنن، شاگرد امام صادق(ع) بودند و حتی کسی مثل احمدبنحنبل که تفکراتش مخالف اهلبیت(ع) است، به زندان افتاد.
ضرباتی که بنیعباس به اهلبیت(ع) زد، روی بنیامیه را سفید کرد
برخی افراد میگویند تعدادی از خلفای بنیعباس شیعه بودند، و حال آنکه ضرباتی که بنیعباس به اهلبیت(ع) زد، روی بنیامیه را سفید کرد و لذا بنیعباس را قاطعتر میتوان مورد لعن قرار داد. در زمان بنیامیه، غیر از امام حسین(ع) کدام امام به زندان افتاد؟! کدام امام را در خانه خود حصر کردند تا کسی نتواند با او ارتباط بگیرد؟! معاویه با آن خباثتش نتوانست با امام حسن(ع) چنین کارهایی انجام دهد. زجری که اهلبیت(ع) در زمان بنیعباس دیدند، بیش از بنیامیه بود و ائمه(ع) نمیتوانستند آن را بیان کنند؛ چون دوران تقیه در زمان بنیعباس شدیدتر بود. در زیارت عاشورا میخوانیم «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخِرَ تابع له علی ذلک»(مصباح المتهجد، ج2، ص776). مأمون عباسی از خبیثترین حکام بنیعباس بود. اگر گفته شود او شیعه علی(ع) است، سؤال میشود که او چهجور شیعهای است که امام معصوم را به شهادت میرسانَد؟!
تصمیمات یهود برای مقابله با اهداف ائمه(ع)
آنچه دانستن آن مهم است و از فعل ائمه(ع) میتوان فهمید، این است که یک آرامش در حاکمیت نسبت به دین ایجاد کنند تا مرکزیتِ تربیت، بتواند نیرو تربیت کند و این تصمیم ائمه(ع) را یهودیان بهخوبی فهمیده بودند، ولذا باید دو کار را انجام دهند: 1. این آرامشی را که برقرار است و در طی آن، نیرو تربیت میشود، بههم بزنند؛ 2. از گرایش حکومت به سمت اهلبیت(ع) جلوگیری کنند.
فقهای زمان امام سجاد(ع) به این نکته توجه دارند که حضرت از اهلبیت(ع) هستند و حضرات معصومین(ع)، مشارالیه قرآن هستند؛ ولذا بهطورتدریجی، جامعه بهسمت اهلبیت(ع) گرایش پیدا خواهد کرد. دشمن این خطر را بهخوبی درک کرده است؛ پس باید کاری کند تا یک اهلبیت بدلی درست کند تا زمانی که این حاکمیت بخواهد به سمت اهلبیت(ع) تمایل پیدا کند، به سمت آن اهلبیت بدلی گرایش یابد. این یک کار عمیقی است که یهودیان آن را انجام دادند، ولذا بعداز رسول خدا(ص) حکومت بهسمت بدل گرایش پیدا کرد. یهودیان حدود بیست سال برای علی(ع) بدل ساخته بودند و کسی باور نمیکرد که این کسی که قرار است در رأس حکومت قرار بگیرد، هیچ ارتباطی با رسول خدا(ص) ندارد. همین الآن حدود یک میلیارد و صد میلیون مسلمان راجع به خلیفه اول چه تفکر و دیدگاهی دارند؟ دشمن برای گول زدن مردم، بدل درست کرد. یهود متوجه این خطر شد که دومرتبه، جریان اصل و حق، بهسمت مردم برمیگردد و مردم با کلیدواژههایی مثل اهلبیت، حُب و علم در حال مأنوس شدن هستند و به همین جهت، دشمن دوباره بهسمت بدلسازی رفت. دشمن متوجه شد که مردم در حال فاصلهگیری از بنیامیه هستند. کسانی که روی فقها اثرگذاری میکنند، امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) هستند. اگر این فقها بهسمت امامت اصیل گرایش پیدا کنند، دست طرف مقابل خالی خواهد ماند. ایده اهلبیت(ع) در این زمان خیلی کارآمد است، ولذا دشمن سراغ بدلسازی برای اهلبیت(ع) رفت.
اشارهای به جریان زیدیه
در این زمان باید در مورد بنیعباس تحقیق و بررسی شود که بنیعباس چه کارهایی کردند؟ حاکمیت موجود بهدلیل ارتباط با جریان یهود متوجه میشود که امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) در حال اثرگذاری هستند؛ لذا باید نوک حمله خود را بهسمت این بزرگواران ببرد؛ چون در این زمان، اهلبیت(ع) شمشیری ندارند و در زمان هُدنه به سر میبرند. اگر جریانی با شمشیر ظاهر شود که توجه حاکمیت را به خود جلب کند، وجودش خوب است؛ اما آیا این جریانات را اهلبیت(ع) ایجاد کردند یا اینکه خودبهخود به وجود آمد؟ مثلا در زمان امام باقر(ع) مشاهده میشود یک جریانی تحت عنوان زیدیه به وجود میآید. زید فرزند امام سجاد(ع) است و حدود بیست سال از امام باقر(ع) کوچکتر، ولی فقیه و فهمیده است. این شخص یکمرتبه قیام میکند. چرا؟ آیا آدم بدی است؟ آیا حرکت را اشتباه دیده است؟
یک روایتی وجود دارد که اگر سند آن خوب بود، خیلی به درد میخورد؛ ولی در سند آن یک اشکالی وجود دارد. یک جریانی به وجود آمد تحت عنوان زیدیه. امام صادق(ع) به تعدادی از اصحاب که نزد ایشان بودند فرمود: تقیه کنید تا ضربهای که حاکمیت قصد دارد به شما وارد کند، نتواند و زیدیه بهخوبی شما را نگه میدارند و یک پوشش خوبی برای شما تا ابد است.
وقتی بررسی شود، دانسته میشود که جریان زیدیه الآن هم فعال هستند و نمونه آن ظهور و بروز این جریان در یمن است. در روایت کلمه «ابداً» آمده است. بدلسازی که در زمان امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) انجام شد، خیلی ماهرانهتر از بدلسازی زمان رسول خدا(ص) بود. چنان بدلسازی کردند که تا قرن هفتم ادامه داشت.
(1). منظور از سلسله در اینجا همان سلسله رُوات است.
(2). عبارت «و أعلَمُنا علیٌ» در منابع حدیثی پیدا نشد.