مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب
چهارشنبه، 8 دی 1395
44 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
درباره 9 دی
فتنههایی که رخ میدهد، برای آینده، بسیار خوب است. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) وقتی فتنه میآید، همه را به اشتباه میاندازد و وقتی رفع میشود، شناخته میشود و چون به اشتباه میاندازد، میسوزاند. انسان در اشتباهات دچار خسارت میشود؛ مثلا میگوید فلانجا را اشتباهی یا با سرعت زیاد رفتم، خودرو واژگون شد؛ اشتباه کردم فلکه گاز را نبستم، خانه آتش گرفت و… .
همیشه اینگونه است که وقتی انسان خسارت خورد، متوجه میشود که کار خراب بود؛ ولی آن موقع، کار از کار گذشته است. اگر فتنه آمد و به اشتباه انداخت، خسارت خودش را وارد میکند. برترین چیزی که برای جبران خسارت به کار میرود، این است که برای بعد، حواس انسان جمع باشد تا دچار فتنه و اشتباه نشود. البته فتنه کار شیطان است: «لا یَفتِنَنَّکُمُ الشیطانُ»(اعراف/27) و طبیعتا همانگونه که از ذات و اسم او برمیآید، برای اغوای دیگران طراحی میکند. شیطان یعنی مَن یُشَیطِنُ؛ یعنی کسی که دائم در حال طراحی و نقشه است تا دیگران را از مسیر حق منحرف کند؛ لذا در هر فتنهای با طرح جدیدی به میدان میآید.
اعتقادم بر این است که برجام، طرح جدید فتنه بود و هردو یک هدف را دنبال میکردند. در فتنه 88، هدف، براندازی بود که از اساس، اسلام ناب از بین برود. البته آنها(دشمنان) به دنبال این نبودند که اصل اسلام را از بین ببرند؛ چراکه با آن مشکل ندارند – قبل از انقلاب، اسلام بود و شاه هم بود؛ شاه حتی حاضر بود در روضهها هم شرکت کند – بلکه آنها با اسلام انقلابی مشکل دارند؛ یعنی اسلام بدون تبری را میخواهند. اسلام با تولی را قبول دارند، ولی اسلام با تبری را قبول ندارند؛ یعنی اسلامی را که در آن، صرفا گریه بر امام حسین(ع) باشد، قبول دارند و با روضهخوانی مشکل ندارند، اما اسلامی را که روضهاش بخواهد عملا با یزید دربیافتد، مردود میدانند؛ چون یزیدِ مرده که فایدهای ندارد. دشمن میخواهد علیه یزیدِ حی چیزی گفته نشود. اسلام انقلابی یعنی اسلامی که تبریِ حی در آن وجود دارد؛ فلذا ظهور و بروز و عمق و عصاره فتنه 88، در شعار «نه غزه نه لبنان» بود؛ چون ظهور و بروز تبری ما از شیطان هم همانجاست. ما غیر از رژیم اشغالگر قدس، در جای دیگری مبارزه علنی نداریم و حتی با آمریکاییها هیچ درگیری بهصورت رسمی نداریم؛ ولی در باب اسرائیل، رسما حزبالله را حمایت و پشتیبانی میکنیم. نهتنها حزبالله، بلکه رسما اعلام شد هرکس با اسرائیل بجنگد، به او سلاح میدهیم و این، موضع رسمی جمهوری اسلامی ایران است.
وقتی شعار «نه غزه نه لبنان» سر داده شد، معنایش این است که انقلابیگری و مبارزه را کنار بگذاریم؛ چون ظهور و بروز اسلام انقلابی در غزه و لبنان بود.
دشمنان حاضرند که همه ایران نماز شبخوان باشند و تمام نماز جماعتها سر وقت انجام شود – مثل عربستان سعودی – و هیچگاه هم آن را محکوم نکنند. وقتی حجاج ایرانی به حج میرفتند، به نمازهای اول وقت آنها غبطه میخوردند؛ مساجد پر و نمازها همگی اول وقت و مغازهها تعطیل. اما چرا حتی یکبار هم دشمن، آنها را در باب حقوق بشر و ترویست محکوم نکرد؟! چون آنها با اسرائیل و آمریکاییها کاری نداشتند. دشمنان با چنین اسلامی مشکل ندارند؛ اما با اسلام انقلابی مشکل دارند.
ظهور و بروز اسلام انقلابی و تابلوی اصلی آن این است که اسرائیل باید از بین برود؛ چون مظهر کفر و شرک هستند. صهیونیستها فقط مظهر کفر نیستند؛ بلکه مظهر کفر و شرکاند. اگر در دنیای امروز شرکی باقی مانده، طراحی آنهاست؛ چون با این علم و دانش در جهان امروز، معنا ندارد که بتپرستی باقی بماند. اگر خوب بررسی شود، معلوم میشود که طراحی آنهاست. آنها با حکومتهای شرک ارتباط برقرار میکنند تا بتپرستی بههم نخورد.
در سال 88، غزه و لبنان محور مقاومت بود؛ ولی اگر الآن بخواهند شعار بدهند، باید چهار وجهی شعار بدهند؛ یعنی بگویند: «نه غزه، نه لبنان، نه کرانه باختری، نه سوریه».
در همین برجام، آمریکاییها اعلام کردند که ما زمانی تحریمها را برمیداریم که شما مشکل تروریست بودن خود را حل کنید. مگر در بیان تروریست بودن ما نگفتند که شما با اسرائیل و موجودیت او مخالف هستید؟ مگر نگفتند که از سوریه بیرون بروید؟ مگر در برجام نگفتند باید حزبالله را تعطیل کنید؟ مگر نگفتند که حزبالله و حماس تروریست هستند؟ ما را هم بهدلیل حمایت از حزبالله و حماس تروریست میدانند.
آمریکاییها در برجام دنبال همین بودند و مسائل هستهای بهانه بود. اصل برجام، هستی اسلام انقلابی، و ظهور و بروز اسلام انقلابی در نابودسازی اسرائیل است و به همین جهت، اینها همین را در برجام میخواستند از بین ببرند. تحریمها را برنمیداریم؛ پولهای بلوکهشده را پسنمیدهیم؛ تحریم بانکی را هم برنمیداریم؛ چون شما تروریست هستید و تروریست کسی است که با اسرائیل مبارزه میکند!
پس با قاطعیت میتوان گفت برجام، ادامه پیچیده فتنه 88 بود. کاری که آنها میخواستند بکنند، برجام هم میخواست بکند. برجام یک فتنه بود؛ فتنهای پیچیدهتر از فتنه 88. البته بنده معتقدم که آمریکا غیر از ضرر مالی که در این برجام به ما زد، نتوانست ضرر استراتژیک به ما زده و حضور ایران را در سوریه و در کنار حزبالله، حماس، کرانه باختری و عراقیها کمرنگ و ضعیف کند. البته خسارت مالی زد. آنچه در اراک و نطنز اتفاق افتاد، شاید در سال آغاز و آینده نزدیک برای مردم معلوم نشود که چه خسارت مالی به ایران وارد شد، ولی بالأخره کشف خواهد شد. یک روز ملت سؤال خواهد کرد که جمعآوری 23000 سانتزیفیوژ چه مخارجی روی دست مردم ایران گذاشت و خواهند دانست که چه فاجعه مالی رخ داده است. چه هزینهای در طی 10، 12 سال انجام شد تا اینها نصب شود، ولی بعد در طی 8، 10 روز، این ثروت را آتش زدند.
اما بالأخره عمق فتنه، اینها نیست؛ این خسارتها، لایههای بیرون فتنه است. عمق فتنه در سال 88، نابودسازی اسلام انقلابی بود که البته اعطای بصیرت توسط حضرت آقا بهگونهای شد که این فتنه نتوانست مؤثر واقع شود.
این آقایان در مورد 9 دی گفتند مردم بهعلت بیاحترامی به امام حسین(ع)، در آن روز بیرون آمدند. ما میگوییم شما خودتان را به خواب نزنید؛ درست است که به امام حسین(ع) و عاشورا بیاحترامی شده بود، ولی مردم در این میان، مطلبی را کشف کردند که باعث شد به آن صورت، در 9 دی به خیابانها بیایند و آن این بود که فتنهگران بهدنبال نابود کردن اسلام انقلابی هستند. پس لبه تیغ 9 دی، بر گردن فتنهگران بود. با این حرفی که آقایان میزنند، حرکت 9 دی علیه افرادی بود که روز عاشورا علیه امام حسین(ع) بیاحترامی کردند؛ آیا واقعا 9 دی علیه آنها بود یا علیه سران فتنه و کسانی که آنها را تأیید کردند و الآن هم تأیید میکنند؟ 9 دی علیه سران فتنه بود؛ چون حرکتی که در خیابانها علیه امام حسین(ع) انجام شد، مورد تأیید فتنهگران واقع شد.
امروز هم به برکت بصیرتی که حضرت آقا علیالدوام راجع به کلمه انقلابی دادند، باعث شد که این برجام به فرجام نرسد. هدف برجام مثل فتنه 88 نابودسازی انقلاب اسلامی ایران بود؛ ولی بهدلیل بصیرتی که به ملت داده شد، به نتیجه نرسید: «و مَکَرُوا و مَکَرَ اللهُ و اللهُ خیرُ الماکرین»(آلعمران/54). خدای متعال به همگی ما آن بصیرت لازم را در تداوم راه عنایت بفرماید.
ادامه بحث تاریخ
گفتیم که عاشورا حرکتی بود برای شکستن سد جهالتی که روی چشم مردم کشیده شده بود و حق را مطلقا نمیتوانستند ببینند و باطل مطلق را حق میدیدند. و نیز گفتیم که قیام عاشورا از آغاز تا انجام، تمام حرکاتش طبق برنامه الهی، و بهصورت فعالانه بود نه انفعالانه؛ فلذا امام سجاد(ع) دقیقآ میدانند که در کجا صحبت کنند. آن حضرت، شرایط را بهگونهای ترسیم میکنند که این اتفاق بیافتد؛ گرچه دشمن، خودش بهدلیل جهالتش نمیفهمد که این حرکتی که الآن در اینجا انجام میدهد، به سود جبهه حق است.
تأثیر روشنگریهای امام سجاد(ع) در شام
با سخنرانی امام سجاد(ع) در شام، ورق برگشت؛ لذا یزید گفت: اینها را با احترام برگردانید. در بازگشت اسرا از شام، ملاحظه کنید که این کاروان از کجا عبور کرد تا از شام خارج شود؟ آیا کاروان را شبانه از دمشق بیرون بردند یا روز؟ آیا از بیراهه بردند یا از وسط شهر؟ اگر کاروان را در روز و از وسط شهر بیرون بردند، معلوم میشود که چه تغییری حاصل شده بود!
ورود کاروان به شام، مثل خروجش نبود؛ ورود به شام، ورودی بود که مردم نسبت به این کاروان جهل مطلق داشتند؛ اما هنگام خروج، کاروان را شناخته بودند.
علت عبور کاروان اسرا از کربلا در بازگشت به مدینه
اما اینکه چرا کاروان در بازگشت به کربلا رفت، خیلی جای سؤال و تحقیق دارد؛ ولی اجمالا میتوان گفت برای الحاق سر سیدالشهدا(ع) به بدن، به کربلا آمدند. روایاتی که گفتهاند امام سجاد(ع) با انگشت سبابه روی قبر نوشتند هذا قبر الحسین بن علی، برای اربعین است، چون کسی با حضرت کاری نداشت؛ والا قبل از آن، حضرت در اسارت بودند. و اینکه میگویند حضرت بعد از عاشورا یکمرتبه غایب شده و برای دفن به کربلا آمدند، اگر صحت داشته باشد، از روی معجزه است.
سؤال: پس به این ترتیب، آیا سر امام حسین(ع) چهل شب از تن جدا بوده؟
جواب: بله، دقیقا چهل شب سر از بدن جدا بود. و اینکه میگویند روز سیزدهم، سر به بدن ملحق شد، غیرعادی و بهصورت اعجاز میشود.
سؤال: آیا فقط سر امام حسین(ع) برگشت؟
جواب: بله، فقط سر حضرت بود که برگشت. بقیه سرها به ابدان مطهر ملحق نشد و آنها را در دمشق در جایی که الآن به رؤوس الشهداء معروف است، دفن کردند.
سؤال: عدهای میگویند سر حضرت به بدن ملحق نشده؟
جواب: اختلاف است؛ ولی به نظر من، سر مبارک حضرت به بدن مطهر ایشان ملحق شد؛ بهدلیل اینکه یزید در موضع ضعف قرار گرفته بود و بنابراین، سر امام حسین(ع) را تحویل داد.
اینکه میگویند قبیله بنیاسد آمده و سر را به بدن حضرت ملحق کردند، ماندگار نشد؛ چون روایاتی که میگویند امام سجاد(ع) سر را از یزید گرفته و دفن کردند، با آن قضیه معارض است. مواردی در تاریخ گفته شده است که سند قوی نداشته و از مشهوراتاند. البته اینکه بدن شهدا را بنیاسد دفن کردند، اختلافی در آن نیست؛ آنچه مورد اختلاف واقع شده، این است که زمانی که بنیاسد در حال دفن کردن اجساد مطهر شهدا هستند، یکمرتبه ببینند امام سجاد(ع) آمده و سر مطهر امام حسین(ع) را به بدن ملحق کردند و این، خیلی مورد قبول نیست.
چرا کاروان اسرا در بازگشت به کوفه نرفت؟
به هر تقدیر، کاروان از کربلا حرکت کرد و به سمت مدینه آمد. قضیهای که مورد تأمل است، اینکه کاروان میتوانست به سمت کوفه برود، ولی نرفت. چرا حضرت سجاد(ع) کاروان را بهسمت کوفه نبردند و از کربلا مستقیم به سمت مدینه رفتند؟ خیلی قابل تحقیق و بررسی است که حضرت کوفه را در التهاب خودش باقی گذاشت. اگر کاروان به کوفه میرفت، ممکن بود یک حرکت غیرمترقبهای از طرف مردم رخ داده و اصل حرکت زیر سؤال برود؛ چون کوفه خیلی عصبانی شده بود و اگر این کاروان به کوفه میآمد، اوضاع بههم میریخت.
مردم مدینه چگونه از حادثه عاشورا باخبر شدند؟
وقتی کاروان به ابتدای مدینه رسید، امام سجاد(ع) فرمود: داخل شهر نشوید؛ همینجا بایستید. حضرت بهسراغ شاعر فرستاد و به او فرمود: برو و ورود ما را به مردم اطلاع بده.
یک علامت سؤالی در اینجا هست که آیا مردم مدینه، با آمدن کاروان از داستان عاشورا باخبر شدند یا قبل از آن، مطلع شده بودند؟ زمان، زمانی نیست که اهالی شهر قبل از کاروان باخبر شده باشند؛ بهدلیل اینکه حادثه در بیابان رخ داده و کسانی که از آن بیابان برمیگردند، از اهالی مدینه نیستند؛ بلکه همگی سپاه عمرسعدند که به کوفه برمیگردند. برای مطلع شدن مردم مدینه، باید مسافری از کوفه به مدینه رفته و خبر بدهد. تبادل تجاری زیادی هم بین کوفه و مدینه دیده نمیشود تا اینکه مسافر تجاری به مدینه رفتوآمد کند. مسافرانی که از کوفه به سمت مدینه میروند، نوعا باید برای عمره باشند؛ درحالیکه معمولا در محرّم کسی از کوفه به مدینه برای عمره نمیرود؛ چون تازه از حج برگشتهاند. معمولا مسافرت برای عمره از ماه صفر شروع میشود. پس میماند اینکه خود دستگاه حکومتی خبر را ببرد؛ اما دستگاه حکومتی هم هیچ انگیزهای برای انتشار خبر بعد از آن جوی که در کوفه با ورود اسرا به راه افتاده بود، ندارد؛ بلکه برعکس، دستگاه حکومتی میخواهد کاری کند که خبر پنهان بماند.
اگر گفته شود که امسلمه، همسر پیامبر(ص) از طریق معجزه از جریان باخبر شده بود، میگوییم این قضیه مخصوص ایشان است؛ اما از مردم مدینه، کسی باخبر نشد. برای مطلع شدن مردم، بایستی امسلمه میرفت در کوچه و خیابان داد میزد، درحالیکه طبق دستور آیه شریفه «و قَرنَ فی بیوتِکُنَّ و لا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهلیة الاُولی»(احزاب/33) نباید در جامعه حضور پیدا میکرد که البته وی به این دستور قرآن هم عامل بود. نهایتا برای اطرافیانی که محرم ایشان بوده یا درون خانه برای دیدار میآمدند، میتوانست اطلاع بدهد.
بنیهاشم هم مردی ندارد؛ هرکس که بود، همراه امام حسین(ع) به کربلا رفت. فقط محمد حنفیه مانده بود. عبداللهبنجعفر را هم نمیدانیم که مدینه بود یا مکه.
امام سجاد(ع) میخواهند طوری حرکت کنند که مردم ماجرا را بفهمند. حضرت به شاعری که احضار کرده بودند فرمود: برو به مردم مدینه خبر بده. نوع خبر دادن این شاعر خیلی زیبا بود: «یا أهلَ یثربَ لا مُقامَ لکم بها… »(لهوف، ص98). درعرب وقتی میگویند: یا أهل المدینة لا مُقامَ لکم بها، یعنی یک حادثهای اتفاق افتاده که نابودکننده است؛ مثلا وقتی سیل میآید، میگویند: لا مُقامَ لا مُقامَ؛ یعنی فرار کنید. این شاعر هم محلهبهمحله داد میزد: «یا أهلَ یثربَ لا مُقامَ لکم بها».
همه از خانهها بیرون ریختند که چه اتفاقی افتاده؟ گفت: بیایید مسجد تا خبر دهم. وقتی همه به مسجد آمدند و مسجد پر از جمعیت شد، بالای منبر رفت و تتمه شعرش را خواند:
«یا أهل یثربَ لا مُقامَ لکم بها قُتِلَ الحسینُ فَأدمُعی مِدرارُ»
… حسین کشته شد… و سرش را در شهرها چرخاندند.
مردم تعجب کردند و پرسیدند: حالا کجاست؟ گفت: کاروان امام حسین(ع) الآن بیرون شهر است.
یک بار مدینه برای جنازه امام حسن(ع) از مسجد به طرف قبرستان بقیع حرکت کرد و یک بار هم در این مورد که میگویند: خرجتِ المدینة. همه آمدند و دیدند کاروان با مردان بنیهاشم از مدینه رفته و الآن با یک مرد برگشته است.
مأموریت زنان مدینه برای عزاداری
مردم مدینه شروع به ضجه و گریه کردند. امام سجاد(ع) نگذاشت گریه تعطیل شود؛ ازجمله، مأموریت گریه برای زنهاست. شاید یکی از عللی که جناب امالبنین را بههمراه خود به کربلا نبردند، این بود که مأموریت بعدی روی دوش او باشد. در تاریخ نقل شده است که امالبنین در دو جا اقامه عزا میکرد: یکی در بقیع و یکی در خروجی راه مدینه به سمت عراق که خیمه زده و گریه و عزاداری میکرد. کاروانهایی که از آنجا عبور میکردند، با صدای گریه او توقف میکردند. حتی گفته شده گاهی که مروان حَکَم برای بررسی اوضاع میآمد، پشت خیمه امالبنین میایستاد و گریهاش میگرفت.
البته این را بدانید که امالبنین برای فرزندانش روضهخوانی نمیکرد؛ بلکه برای امام حسین(ع) روضه میخواند. به او میگفتند: خودت 4 پسر از دست دادی! پاسخ میداد: همگی آنها بهفدای حسین(ع). مرتب حسین حسین میکرد؛ یعنی حسین(ع) باید زنده بماند. حضرت زینب(س) و امکلثوم(س) و بقیه زنان بنیهاشم هم اگرچه گریه میکردند، اما آن گریهای که خیلی مشهور شد، گریه امالبنین بود.
سؤال: اینکه گفتهاند حضرت رَباب(س) زیر آفتاب گریه میکرد و زیر سایه نمیرفت یا اینکه نقل شده ایشان در کربلا ماند، آیا صحت دارد؟
جواب: همه زنان کاروان را به مدینه برگرداندند و کسی در کربلا نماند. اگر هم رباب(س) به کربلا برگشته باشد، مربوط به سنوات بعدی است؛ یعنی موقعی که زینب کبری(س) به شام رفتند که احتمال دارد ایشان هم به کربلا برگشته باشد. ولی این قول که از شام به مدینه برگشته و در آنجا مانده باشد، خیلی دقیق به نظر نمیرسد؛ چون در آن بیابان کسی نبود و رفتوآمدی هم به کربلا وجود نداشت. تردد و رفتوآمد به کربلا، بهتدریج و بعد از عزاداریهای بهوجودآمده در مدینه و هیجانات کوفه و همچنین بعد از اینکه ثواب زیارت کربلا بیان شد، در سنوات بعدی به وجود آمد. علاوه بر اینکه، اگر رباب(س) تا آخر عمر در کربلا مانده بود، باید قبرش هم همانجا باشد؛ در حالی که چنین نیست.