تاریخ دوران امام حسین 3

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

چهارشنبه، 24 آذر 1395

54 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسات قبل عرض کردیم که امام حسین(ع) چه در آغاز حرکت و چه در ادامه، آنچه که رسما و علنا بیان کردند، نفی صلاحیت یزید برای حاکمیت بود. حضرت گاهی به معاویه هم در همین مورد اشاراتی می کردند؛ ولی در مورد یزید، علنا صحبت می‌کردند.

حرکت امام حسین(ع) مثل حرکت امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) به‌گونه‌ای است که ظرف اسلام از بین نرود. هرچند این اسلام، اسلام ناب نیست، اما باید این ظرف اسلام حفظ شود تا آرام‌آرام در همین ظرف، اسلام ناب شکل بگیرد. و یزید کسی است که به‌طور علنی و رسمی می‌خواهد این ظرف اسلام را از بین ببرد.

آیا یزید شعر «لَعِبَت هاشم… » را بعد از حادثه عاشورا خوانده است؟

ما درصدد این نیستیم که بگوییم این شعر «لَعِبَت هاشمٌ بالمُلک فلا * خبرٌ جاء و لا وحیٌ نزَل» را یزید کجا و کی خوانده است -چون نوع بحث ما در تاریخ، بحث از جزئیات نیست- اما آنچه که یزید در عملکرد، به‌طور صریح می‌خواهد بگوید، همان عبارت «لعبت هاشم… » است؛ یعنی یزید می‌خواهد رسما این معنا را عملی کند. اما حالا آیا این شعر را خوانده یا نه و جایی که می‌گویند این شعر را خوانده، آیا واقعا هست یا نیست یا زمان دیگری خوانده بوده و اشتباه مصداقی است، فعلا درصدد بیان آن نیستیم؛ چون می‌گویند این شعر را هنگامی خواند که سر امام حسین(ع) را آوردند. با توجه به مجموعه قرائن، بعید است که آن‌موقع خوانده باشد؛ چون آن مجلس به نفع یزید نبود. در آن مجلس، یزید می‌خواست بگوید حرکت حسین‌بن‌علی حرکت خوارجی بوده: «خرج الحسینُ عَلَی حاکمیة الاسلام»؛ بنابراین اگر بخواهد بگوید «لعبت هاشم… »، به‌ضرر او خواهد بود. لذا به نظر می‌رسد که قبلا این شعر را خوانده بود؛ منتهی ماجرای عاشورا باعث شد همه اینها گفته شود. به عبارت دیگر، قبل از ماجرای عاشورا بعضی‌ها متوجه شدند که هدف یزید چیست؛ اما از یک طرف، زمینه و از طرف دیگر، جرأت اظهار کردن نداشتند.(1)

نمونه‌ای از روحیه تعبد اهالی شام در زمان معاویه

خیلی از افرادی که در زمان معاویه در شام بودند، ادعای اسلام داشتند و واقعا در جنگ‌ها که شرکت می‌کردند، به نام اسلام شمشیر می‌زدند. داستانی را نقل کرده‌اند که وقتی در زمان معاویه می‌خواستند برای نبرد جهادی بروند، می‌گویند برای نماز جمعه خیلی ثواب نقل شده و امروز چهارشنبه است و دفاع هم نیست که شهر در خطر باشد، بلکه جهاد است؛ بهتر است در شهر بمانیم تا ثواب نماز جمعه را درک کنیم. معاویه حرف‌های آنها را تأیید می‌کند؛ ولی می‌پرسد: منادی در آیه «نُودِیَ للصلاة مِن یومِ الجُمُعَة»(جمعه/9) کیست؟ گفتند: ولیّ زمان. پرسید: آیا من ولیّ زمان نیستم؟ پاسخ دادند: چرا؛ هستی. گفت: اُنادی بالصلاة یوم الأربعاء فاسعوا الی ذکر الله. هردو را جمع می کنیم؛ می‌توان نماز جمعه را جلو انداخت و روز چهارشنبه خواند!(2)

این جریان پرده از یک واقعیت برمی‌دارد: اینکه به معاویه می‌گویند ثواب نماز جمعه از دست می‌رود، معلوم می‌شود افراد اطراف معاویه به فروع متعبدند.

دو اقدام عمده سیدالشهدا(ع)

حضرت سیدالشهدا(ع) می‌خواست دو کار عمده را انجام دهند: اول آنکه آن سد مظلومیتی را که برای خلیفه سوم درست کرده بودند، از بین ببرد؛ مظلومیتی که جواز هر نوع کاری را برای طرف مقابل می‌دهد. دوم اینکه چون یزید می‌خواهد این ظرف را بشکند، حضرت می‌خواهند جلوی او را بگیرند. امام(ع) روی این کار خیلی صریح‌اند؛ لذا فرمودند: «و علی الإسلام السلام إذ قد بُلِیَت الاُمة براعٍ مثلِ یزید»(لهوف، ص24). چرا حضرت این جمله را در زمان معاویه نفرمودند؟ مگر یزید و معاویه باهم فرق دارند؟ خیر، فرقی باهم ندارند؛ نه در اوصاف و نه در نیات. فرق‌شان فقط این است که ظرف‌شکنی در معاویه پنهانی است؛ ولی در یزید علنی و این، خطر است. یزید می‌خواهد عادی‌سازی کند، ولی معاویه فعلا نمی‌خواست عادی‌سازی کند؛ اگرچه گاهی اوقات محک می‌زد، ولی می‌دید نمی‌شود. البته نه اینکه فقط معاویه می‌خواست این کار را انجام دهد، بلکه افراد قبلی هم می‌خواستند این کار را انجام دهند، ولی نمی‌شد.

برای اینکه امام حسین(ع) کار را شروع کند، نیاز به جوشکنی دارد؛ یعنی باید یک قضیه‌ای پیش بیاید که تا مغز استخوان مسلمانان(نه مؤمنین) نفوذ کند، طوری که اصلا نتوانند با این کار یزید کنار بیایند و هرکس بخواهد کنار بیاید، روسیاه شود.(3)

اهل‌بیت(ع) همیشه فعال و اثرگذار بودند نه منفعل و متأثر

حرکتی که امام حسین(ع) انجام داد، تا مغز استخوان مسلمانان در هر رده ای نفوذ کرد. این را بدانید که هیچ‌کدام از اهل‌بیت(ع) در برابر حوادث زمان منفعل نیستند و به‌طور کلی، انفعال در کار آن بزرگواران معنا ندارد و همیشه فعال بودند. اثرگذار بودند نه متأثر؛ یعنی این طور نبود که اهل‌بیت(ع) کاری کنند و بعد از آن، چیزی از دست آنها برنیاید و همه‌چیز اتفاقی باشد؛ بلکه حرکت امام حسین(ع) از همان اول کار، تأثیرگذار است. به عبارت دیگر، این یزید نیست که امام حسین(ع) را می‌دواند؛ بلکه امام حسین(ع) است که یزید را می‌دواند. تدبیر امام(ع) است که دشمن را به کربلا می‌کشاند. این حر نیست که امام(ع) را به کربلا می‌کشاند؛ بلکه کار حضرت است. مگر حضرت از قبل نمی‌دانستند که به کربلا می‌آیند؟ مگر حضرت امیر(ع) در مورد کربلا نفرمود «هاهُنا مُناخُ رِکابِهم»؟(بحار الأنوار، ج17، ص258). پس حضرت جریان را می‌داند.

تعمد امام حسین(ع) در انتخاب کربلا برای حادثه عاشورا

این را بدانید اگر این حادثه در نقطه دیگری اتفاق می‌افتاد، این سروصدا را ایجاد نمی‌کرد. حضرت می‌داند آثار این نقطه(کربلا) از لحاظ ژئوپولوتیک در طرح ارتباطی کل جهان چیست و باید این حادثه در این نقطه اتفاق بیافتد. زمان حرکت هم مهم است؛ یعنی اگر حضرت در حرکتشان یک یا دو ساعت دیرتر به این نقطه می‌رسیدند، با حر مواجه نمی‌شدند که در این صورت، مثل جنگ بدر می‌شد. در بدر، رسول اکرم(ص) می‌دانستند که کاروان تجاری قریش عبور کرده است. حضرت رسول(ص) طوری حرکت می‌کنند که سپاه ایشان با کاروان تجاری روبه‌رو نشود؛ بلکه با کسانی روبه‌رو شود که آمده‌اند از کاروان تجاری حمایت کنند. منتها وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنیم، می‌گویند پیامبر اکرم(ص) برای مصادره کاروان تجاری قریش حرکت کرد، ولی اشتباها با سپاه نظامی مکه روبه‌رو شد؛ در حالی که حضرت می‌دانست اگر نصف روز زودتر حرکت کنند، به آن کاروان خواهند رسید؛ اما ایشان دقیقا زمانی حرکت می‌کنند که وقتی برسند که کاروان تجاری رفته باشد و سپاه نظامی مکه رسیده باشد.

تأثیر سیراب شدن سپاه حر توسط امام حسین(ع)

حرکت امام حسین(ع) نیز این‌گونه است و رسیدن ایشان به حر یک اتفاق نیست؛ کما اینکه اکثرا می‌گویند یک اتفاق بوده است. حضرت دقیقا می‌دانند که حر در حال حرکت است و در مسیر رسیدن به کربلا، باید با این حر مواجه شوند. رفتن حضرت از مکه و توقف در منازل، به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌شود که دقیقا با حر مواجه شوند؛ آن‌هم نه با حر سیراب. اگر حضرت مقداری سریع‌تر حرکت می‌کردند، به حر سیراب می‌رسیدند که در این صورت، آن حادثه آب‌رسانی به حر تحقق پیدا نمی‌کرد؛ در حالی که این قضیه، یکی از انفجارهای سنگین در جهت شکستن آن جو بود.

ماجرای حر را کسی نتوانست انکار کند و قابل انکار نبود؛ چون آن ماجرا هزار راوی داشت؛ همان کسانی که توسط امام(ع) از مرگ حتمی نجات پیدا کرده بودند و امام(ع) به آنها آب داده بود و همگی هم عثمانی‌مسلک بودند؛ یعنی از خود حر تا تمام یاران او خونخواه عثمان بودند و می‌گفتند حسین کسی بود که آب را بر عثمان بست!

در آن شرایط، وقتی حضرت آب‌رسانی کردند، همگی پیام‌رسان ضد این تفکر شدند و گفتند اینکه حسین‌بن‌علی آب را بر عثمان بسته باشد دروغ است. خود حضرت دهانه مشک را می‌گرفت و آنها را آب می‌داد و این‌ها می‌فهمیدند که ایشان با طیب خاطر این کار را انجام می‌دهد. چون حضرت در آن زمان از طرف خدا مأمور بودند که اشراب محبت کنند. حضرت وجه اشراب حب الهی بودند. این خاندان، وجه‌الله هستند و در آن‌جا باید اشراب حب انجام می‌شد. وقتی حضرت آن‌جا به آن شخص گفتند: «أنِخِ الراویةَ»(بحار الأنوار، ج44، ص376)؛ یعنی دهانه مشک را تنگ بگیر، این شخص از خودش می‌پرسد: آیا چنین شخصی آب را بر عثمان بسته؟! امکان ندارد.

تمام کسانی که در سپاه حر بودند، همان وضعیت حر را پیدا کردند؛ منتها حر اعلای آن افراد بود که روز عاشورا برگشت والا قطعا در روز عاشورا، کسانی که در سپاه حر بودند، علیه امام حسین(ع) شمشیر نکشیدند. اگرچه به اردوگاه حضرت نیامدند، اما وقتی دیدند حر به سپاه حضرت ملحق شد، اینها هم خودشان را در سی‌هزار سپاه دشمن گم کردند و بعد هم راوی حادثه شدند. حادثه حر در صحرای کربلا واقع نشد. خود حادثه کربلا راوی داشت؛ اما در مسیر، راوی نداشت. داستان آب‌رسانی حضرت به سپاه حر همه‌جا ثبت شده است؛ چون 1000 راوی داشت.

اینکه امام حسین(ع) همه‌چیز را می‌داند، مؤیدش این قضیه است که همه مورخین نوشته‌اند حضرت در یک منزلی فرمود آب بردارید، آن‌هم زیاد. اصحاب فرمودند: برای چه؟ حضرت فرمود: فعلا آب بردارید و وقتی کاروان به حر رسید، همه گفتند: حضرت جریان را می‌دانست.

پس حضرت دقایق و حتی ثانیه‌ها را حساب‌کرده به جلو می‌روند. در کربلا هم حضرت آن ده‌روز را مدیریت کردند. از هنگامی که وارد کربلا شدند تا زمانی که به شهادت می‌رسند، میدان را مدیریت می‌کنند؛ به‌گونه‌ای که وقتی نبرد تمام می‌شود، افرادی که از این میدان می‌روند، همگی دو مطلب را روایت می‌کنند: یکی مظلومیت امام(ع) و دوم بطلان یزید.

وضعیت و موقعیت استقرار اردوگاه امام حسین(ع) در کربلا

در طی این چند روز، ارتباطات میان دو سپاه قطع نبود.(4) از روز هفتم به بعد است که صحنه، حالت نبرد به خود می‌گیرد؛ یعنی تا روز هفتم اگرچه حضرت نباید از کربلا بیرون بروند، ولی ارتباطات وجود دارد. حضرت نوه رسول خداست؛ نزد ایشان می‌روند می‌بینند دختربچه‌های اردوگاه امام(ع) باهم بازی می کنند.(5) اینکه چند زن و بچه با حضرت هستند، حدود یکصد و اندی را بیان کرده‌اند. دختربچه 3 ساله، 5 ساله و… دائم درخیمه نیستند؛ بلکه بیرون می‌آیند و باهم بازی می‌کنند و سپاه دشمن این را می‌بیند که این خانواده با بچه‌هایش محاصره شده‌اند.

خیمه‌ها نزدیک آب بود، اما نه به‌اندازه‌ای که آب برای بچه‌ها خطر داشته باشد؛ و از طرفی چون در کنار آب، نیزار بود، لذا باید خیمه‌ها جایی باشد که هم به آب نزدیک باشد و هم به اندازه‌ای نزدیک نباشد که حیوانات موذی به بچه‌ها آسیبی برسانند. خیمه‌ها از شریعه خیلی دور نیست. اینکه می‌گویند از آب دور بوده و 15 کیلومتر با آن فاصله داشتند، صحیح به نظر نمی‌رسد و مراد از دور بودن، دور جغرافیایی نیست؛ بلکه دور نیرویی است. البته حضرت کنار فرات نبودند؛ بلکه کنار شریعه(شریعة من الفرات) بودند.(6)

اینکه اصحاب امام(ع) نمی‌توانند آب بردارند، به‌دلیل وجود جماعتی است که اطراف آب را محاصره کرده بودند. وقتی حضرت عباس(ع) می‌خواهند آب بیاورند، با شریعه فاصله زیادی ندارند؛ اما حسب نقل باید 4000 نفر را که می‌خواهند مقاومت کنند، کنار بزنند. پس راه زیاد نیست؛ بلکه جماعت زیاد است.

مدیریت میدان در عاشورا توسط امام حسین(ع)

اباعبدالله(ع) میدان را مدیریت می‌کنند و به‌طور قطع، از نظر عملیات روانی، این میدان به نفع حضرت به روز عاشورا رسید؛ به این دلیل که فهم عمرسعد از شمر بیشتر بود؛ عمرسعد فهمیده بود فرآیند این عملیات به سود اینها نیست، لذا نمی‌خواست عملیاتی صورت بگیرد. ابن‌سعد می‌دید حضرت میدان را مدیریت می‌کنند؛ اما شمر نمی‌فهمید. شمر مرتب نامه‌نگاری می‌کرد؛ لذا عمرسعد گفت: فسَد علینا؛ یعنی کار را خراب کرد. باز دیده می‌شود که عمرسعد در روز عاشورا خیلی از جاها مغلوب مدیریت امام حسین(ع) واقع می‌شود؛ یعنی چاره‌ای ندارد برای اینکه میدان را به هم بزند، دست به عملی می‌زند که این عمل او را در موقعیت انفعال قرار می‌دهد. یک مورد از آن، صحبت‌هایی بود که حضرت در روز عاشورا داشتند تا جنگ طول بکشد. چون جنگ 73 نفر از سپاه حق درمقابل سی یا چهل هزار نفر، از صبح تا غروب طول کشید؛ در حالی که دشمن می‌توانست این 73 نفر را در یک تیرباران، همان اول صبح از بین ببرد؛ اما می‌بینیم این نبرد صبح آغاز می‌شود و حضرت نزدیک غروب به شهادت می‌رسند. این دقیقا مدیریت امام حسین(ع) بود.

حضرت تا ظهر مدیریت می‌کنند؛ ظهر موقع نماز می‌شود. سپاه عمرسعد می‌خواهند کاری کنند چهره اسلامی امام حسین(ع) آشکار نشود. از طرف دیگر، سپاه دشمن نمی‌خواهد ظرف اسلام بشکند. این قطعی است که در ظهر روز عاشورا، گروه‌گروه به نماز ایستادند؛ یعنی سپاه عمرسعد نماز جماعت می‌خواندند. در سوره نساء دارد که وقتی در برابر دشمن هستید، مراقب دشمن باشید. «فَلتَقُم طائفةٌ… »(نساء/102)؛ عده‌ای نماز بخوانید و عده‌ای شمشیربه‌دست آماده باشید. این عده که نمازشان تمام شد، بجنگند تا عده دیگر نماز بخوانند. سپاه عمرسعد چنین وضعیتی داشت و بنابراین، در مقابل امام حسین(ع) علی‌الدوام نیروی دشمن وجود دارد. اما حضرت عده و عُده‌ای ندارند که بخواهند اقامه نماز جماعت کنند؛ با وجود این، سپاه دشمن می‌بیند یک نفر جلوی امام(ع) ایستاد و امام(ع) گفتند «الله اکبر» و نماز خواندند. افرادی که در سپاه دشمن بودند این منظره را دیدند. کسی که نماز می‌خواند، نباید با تیر زده شود؛ ولی زدند، چون دیدند این نماز حضرت، صحنه را عوض می‌کند.

در آن‌جا اگرچه مدافع حضرت را تیرباران کردند و شهید شد، ولی از اذهان کسانی که این تیرباران را دیدند، هرگز پاک نشد و گفتند ما حسین را در حالی که نماز می‌خواند، تیرباران کردیم که جواب شنیدند: شما غلط کردید که چنین کاری انجا دادید؛ حق نداشتید در حال نماز بزنید.

یا مثلا در داستان علی‌اصغر(ع) که گفته شده امام حسین(ع) به طرف خیمه آمدند بچه را ببوسند، قابل هضم نیست؛ چون آنچه به ذهن می‌زند و با مدیریت حضرت قابل انطباق است، این است که ایشان برای علی‌اصغر(ع) طلب آب کردند. این، قوی‌ترین مدیریت صحنه است؛ چون حضرت می‌خواهد دو مطلب را برای طرف مقابل و به همه بفهماند: یکی مظلومیت و دوم شکستن طرف مقابل. حضرت بچه را آورد و فرمود با چه کسی جنگ دارید و چرا؟ ایشان روی فکر این جماعت کار می‌کند. گفتند: با تو جنگ داریم و به علت اینکه تو عثمان را تشنه نگه داشتی. سؤال می‌شود: آیا این بچه آن‌موقع بوده؟ آیا این بچه در جنگ شرکت داشته؟ آیا این بچه آب به کسی بسته؟ هل یؤخَذ الطفلُ بذنب أبیه؟ در کدام فقه است که بچه شیرخواره را به گناه پدر مؤاخذه کنند؟ همه گفتند حسین راست می‌گوید. گفتند: بهانه کرده‌ای تا آب بگیری. حضرت فرمودند: خُذُوه؛ بگیرید و سیرابش کنید و برگردانید. این کلام حضرت کاملا منطقی بود.

این قضیه برای صحنه عملیات، یک شکست بالا برای عمرسعد بود. عمرسعد گفت: صحنه را به هم بزن، چون سپاه عمرسعد در حال مسئله‌دار شدن است؛ چراکه اگر بچه را بگیرند، به فکر می‌روند که ما چرا اینها را می‌کشیم؟!

حرمله از طرف خودش تیراندازی نمی‌کند. او از تیراندازهای ویژه عمرسعد و تحت امر اوست. وظیفه شرعی حضرت است که که بچه را ببرد تا برای او طلب آب کند. «من سمِع رجلا یُنادی یا لَلمسلمین فلم یُجِبه فلیس بمُسلم»(کافی، ج2، ص164). حضرت علی‌اصغر(ع) طلب آب می‌کرد و امام حسین(ع) می‌بیند این بچه با زبان بی‌زبانی می‌گوید العطش.(7) حتی خود امام حسین(ع) هم لحظات آخر طلب آب کردند تا حجت تمام شود و بعدا نگویند حضرت یک کلمه به ما نگفت من تشنه‌ام و اینکه تشنه جان داد، تقصیر خودش بود.

حضرت درواقع صحنه را مدیریت می‌کنند؛ ایشان آب را برای رفع عطش نمی‌خواهند. این مطلب قابل قبول است که اگر سپاه اسلام در نبرد با دشمن(کافر) دچار عطش شود، اما طلب کردن آب باعث شود عزت مسلمانان زیر سؤال برود، هرگز حق تقاضا وجود ندارد؛ اما در روز عاشورا داستان از این قرار است که طرف مقابل می‌خواهد حسین‌بن‌علی(ع) را به نام اسلام بکشد؛ یعنی طرف مقابل می‌گوید: أنا مسلم. مسلمان حق ندارد کسی را تشنه‌لب بکشد حتی کاقر را. قتل صبر حرام است. وقتی شخصی عطش دارد و تشنه‌لب سر بریده شود، این، قتل صبر خواهد بود که ممنوع است. پس حضرت طلب آب کردند تا بعدا نگویند که حضرت چیزی نگفت.

حضرات معصومین(ع) در مورد امام حسین(ع) فرمودند: قتلوه صبرا. حتی خود دشمن هم نوشت که امام(ع) فرمود: اِسقُونی شربةَ من الماء؛ ولی دشمنان امتناع کردند.

مدیریت حضرت مِن الله است. اگر این مدیریت الهی نبود، کربلا ماندگار نمی‌شد. در جریان حضرت علی‌اصغر(ع)، امام حسین(ع) به دنبال این نیست که همین الآن این مدیریت ایشان اثر کند و از طرف مقابل، عده‌ای برگردند؛ این ماجرای عاشورا اصلا برای آن زمان نیست. کربلا منطقه ای است که 5 کیلومتر در 5 کیلومتر وسعت دارد و در بیرون از این محدوده، این تفکر وجود دارد که حسین‌بن‌علی خارجی است و یزید و پدرش بر حق‌اند. حضرت می‌خواهند این حصار شکسته شود و یک پیام لا ریب فیه از این منطقه توسط خود شاهدین به بیرون برود. یک قسمت از کربلا را خود طرف مقابل بیرون برد. راوی می‌گوید: دیدم شخصی دم دارالاماره مدام پشت دستش می‌زند و می‌گوید: مَن أخسَرُ منی؛ چه کسی از من زیانکارتر است؟! راوی می‌گوید از او پرسیدم چه شده؟ گفت: به‌خاطر پول رفتم نوه رسول خدا(ص) را کشتم و الآن پولی هم به دست نیاوردم! خلاصه اینکه حرکت عاشورا مغیّر حرکت طرف مقابل بود.

(1). همین امروز درمیان برادران اهل سنت، جریان داعش مخالف پیدا کرده است. کسانی که با داعش مخالفت می‌کنند، با آمریکا هم مخالفت می‌کنند. پس معلوم می‌شود که ظرف اسلام را نمی‌خواهند از بین ببرند و اکثریت هم هستند؛ اما تا 4 سال قبل جرأت نمی‌کردند علیه داعش چیزی بگویند و همگی خودشان را به‌دلیل این جو سنگینی که جریان وهابیت در جهان اسلام توانسته بود ایجاد کند، همنوا نشان می‌دادند. همین قضیه را به 38 یا 39 سال پیش ببرید؛ جهان اسلام علیه آمریکا حرفی نمی‌زدند؛ به‌دلیل آن جو غالبی که آمریکایی‌ها ایجاد کرده بودند. انقلاب آن جو را از بین برد؛ لذا علیه آمریکا حرف زده شد. در رابطه با داعش در این 5-6 سال اخیر جو شکسته شد؛ لذا علیه داعش هم صحبت می‌شود.

(2). در طول تاریخ، خیلی با فقه بازی کردند؛ چنان‌که بنی‌عباس اعمال خود را با فقه، توجیه و مردم هم تمکین می‌کردند. امروز هم شبیه این مطلب، فتوای جهاد النکاح در میان داعش و وهابیت است.

(3). خیلی جالب است؛ همین امروزه، یکی از علل روسیاهی وهابیت از زمانی شروع شد که خواستند با کار یزید کنار بیایند؛ در حالی که قبلا این‌گونه نبودند. از موقعی که خواستند چهره یزید را تطهیر کنند، جدایی اهل سنت از آنها شروع شد و سقوط کردند.

(4). نبردهای آن زمان مثل امروز نبود؛ امروزه دو طرف نبرد هیچ ارتباطی با هم ندارند، ولی آن زمان جنگ‌ها کوس داشت؛ کوس شروع و کوس پایان. وقتی بوق جنگ نواخته می‌شد، همه صف‌آرایی می‌کردند و وقتی جنگ تمام می‌شد، چون دو طرف ارتباط داشتند، باهم صحبت می‌کردند.

(5). تا الآن فیلمی که روزهای قبل از واقعه را به تصویر بکشد، ساخته نشده است.

(6). شریعه نهرهایی است که برای آب‌رسانی به نخل‌ها آنها را می‌کشیدند.

(7). در داستان حضرت زهرا(س) قبلا بیان شد که ایشان فریاد نزدند و اینکه گفته شده است حضرت فرمودند «یا فضةُ خُذِینی»، یقینی نیست. حضرت زهرا(س) با سکوت قضیه را طی کردند؛ چون اگر داد می‌زد، بر امیرالمؤمنین(ع) واجب می‌شد جلو بیایند. برای اینکه تکلیف بر گردن حضرت امیر(ع) نیاید، حضرت زهرا(س) همه درد را تحمل کرده و چیزی نگفتند.