بسم الله الرحمن الرحیم
ما در جلسات گذشته بیان کردیم که اقدامات امام حسن(ع) در مدینه، باعث شد که جایگاه اهلبیت(ع) در میان مردم بازیابی شود. امام حسن(ع) توانست در مقابل جریان مخالف که خواهان حذف اهلبیت(ع) از اذهان مردم بود، ایستادگی کند.
فضاسازی برای پیامبر اسلام(ص) قبل از بعثت
ما مطلبی را در گذشتهها بیان کردهایم و آن مطلب این است که قبل از بعثت هر پیامبری، برای آمدن او فضاسازی شده است؛ یعنی هیچ پیامبری در بیاطلاعی مردم مبعوث نشده است. هر پیامبری درباره پیامبر آینده، به مردم اخباری را ارائه میکرد و این اخبار تا ظهور پیامبر بعدی در میان مردم باقی میماند. لذا شما میبینید که در مکه با وجود اینکه فضای بتپرستی در آن حاکم است، ولی این اخبار وجود دارد که پیامبری قرار است مبعوث بشود. گفته میشود در آن سالی که پیامبر(ص) به دنیا آمد، خیلیها اسم فرزند متولدشده خود را به نام ایشان نامگذاری کردند تا شاید فرزندشان همان پیامبر موعود باشد. قبل از ظهور پیامبر اسلام(ص)، در همه مراکز تمدن آنزمان، برای آمدن ایشان فضاسازی شده بود. به عنوان مثال، سلمان فارسی از کسانی بود که به دنبال همین اخبار، از ایران حرکت کرد. البته خیلیهای دیگر هم برای دین پیامبر آخرالزمان حرکت کردند؛ ولی موفق به دیدن ایشان نشدند.
بنابراین در زمان بعثت پیامبر(ص)، این اخبار در میان مردم در نقاط مختلف وجود داشت. علت این مسئله هم این است که اگر یک مصلح و پیامبری در میان بیاطلاعی محض مردم، مبعوث بشود، مردم به او گرایشی پیدا نمیکنند. پس شما میتوانید از این مطلب، یک نکتهای را استفاده کنید و آن نکته این است که بالاترین خطر برای حق در یک جامعه این است که مردم، صاحب الحق را فراموش کنند. لذا عزاداری امام حسین(ع) از جمله وظایف شرعیه و از جمله اوجب واجبات است؛ چون این عزاداری در طول تاریخ باعث زندهنگهداشتن نام و یاد حق بوده است.
زندهنگهداشتن نام اهلبیت(ع) توسط امام حسن(ع)
امام حسن(ع) در طول اقامت خود در مدینه توانست یاد و نام اهلبیت(ع) را در میان مردم زنده نگه دارد و این مهمترین دلیلی بود که معاویه را بر آن داشت تا ایشان را به شهادت برساند؛ چون معاویه میدانست که اگر اقدامات حضرت ادامه پیدا کند، مشکلاتی برای حکومت به وجود میآید.
البته اقدام معاویه در جهت حذف فیزیکی امام حسن(ع)، نتیجه معکوس برای او داشت؛ چون خود تشییع جنازه باشکوه آن حضرت در مدینه باعث شد که نام ایشان بیشتر در میان مردم مطرح بشود. این مطلب را بدانید که در همین تشییع جنازه بود که روایاتی در فضیلت اهلبیت(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از سوی بعضی صحابه که رابطه خوبی هم با اهلبیت(ع) نداشتند، بیان شد. به عنوان مثال، کسانی مانند سعدبنابی وقاص و یا ابوهریره از پیامبر(ص) نقل کردند که ایشان فرمود: «الحسن و الحسین سید الشباب اهل الجنه»(کشف الیقین، ص305).
فعالیت سرّی سازمان شیعه در زمان امام حسن(ع)
از طرف دیگر، امام حسن(ع) در طول این ده سال به نحوی عمل کرد که طرف مقابل نمیتوانست خواص و یاران اصلی حضرت را پیدا کند؛ چون دوره امام حسن(ع) زمان این نبود که سازمان شیعه حرکت علنی انجام داده و در نتیجه، منجر به شناخت این سازمان و اعضای اصلی آن بشود. این مطلب در زمان امیرالمؤمنین(ع) هم اتفاق افتاد؛ یعنی حضرت در طی آن بیستوپنج سال، بهنحوی عمل کرد که هیچیک از یاران ایشان توسط طرف مقابل شناسایی نشود؛ ولی درعینحال، حضرت یاران خود را تا عمق جریان مخالف نفوذ داده بود. امام حسن(ع) هم در این مسئله، راه امیرالمؤمنین(ع) را ادامه داد.
بحثی در مورد شخصیت عبداللهبنجعفر
این مطلب را بدانید که عبداللهبنجعفر شخصیت کمی نیست. عبدالله داماد امیرالمؤمنین(ع) و شوهر حضرت زینب(س) است. عبدالله به خاندان اهلبیت(ع) ارادت داشت. نشانه این مسئله هم این است که عبدالله، زن و دو پسر خود را همراه با امام حسین(ع) به کربلا فرستاد. البته بعضی میگویند که عبداللهبنجعفر در زمان واقعه حادثه عاشورا به وظیفه خود عمل نکرد.
عبداللهبنجعفر درعیناینکه از ارادتمندان امام حسین(ع) بود، از مشاورین معاویه هم بود. به اعتقاد من، اگر ما بخواهیم یک مثال از نفوذ جبهه حق به جبهه باطل در زمان حیات پیامبر(ص) مثال بزنیم، این شخص، ابوطالب خواهد بود. حضرت ابوطالب، بزرگترین حامی پیامبر(ص) بود و درعینحال، دشمن از این جریان بیاطلاع بود.
حال اگر بخواهیم به یک نفوذی درجهیک در جبهه باطل و در زمان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) اشاره کنیم، این شخص، عبداللهبنجعفر خواهد بود. عبداللهبنجعفر بهنحوی عمل کرد که معاویه متوجه نبود که او اسرار حکومت را در اختیار امام حسن(ع) قرار میدهد؛ همچنانکه یزید این غفلت را در زمان امام حسین(ع) نسبت به عبدالله داشت.
ما اگر هم قبول بکنیم که عبداللهبنجعفر در زمان معاویه بهخاطر پول به دربار معاویه رفته بود، ولی این را که در زمان یزید هم به دربار او میرود، نمیتوانیم توجیه کنیم؛ چون یزید بعد از حادثه عاشورا، ملعون همه شده بود و هیچ جایگاهی در نزد مردم نداشت.
بنابراین، اینکه ما میبینیم عبدالله بهعنوان مشاور در دربار معاویه و سپس در دربار یزید حضور دارد، به اعتقاد من، دستوری است؛ یعنی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) ایشان را به دربار آنها میفرستند.
عبداللهبنجعفر کسی است که در قضیه حَرّه شرقیه، خیلی تلاش میکند تا یزید را از حمله منصرف کند؛ اما یزید، وساطت و مشاوره او را در این موضوع نمیپذیرد.
اتفاقات پیرامون حکومت معاویه در زمان امام حسن(ع) و امام حسین(ع)
حال ما میخواهیم ببینیم که در زمان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) چه اتفاقاتی در حکومت وقت افتاد. اولین اتفاق این بود که قدرت مالی دستگاه معاویه افزایش پیدا میکرد؛ چون هرچه میگذشت، زکاتهای بیشتری نصیب حکومت او میشد و از طرفی، دایره فتوحات هم گسترش پیدا میکرد. زمانی که قدرت مالی دستگاه معاویه افزایش پیدا میکند، توانایی جذب افراد بهوسیله پول هم در نزد این ساختار افزایش مییابد.
اما از طرف دیگر، این حکومت دچار عوارضی هم میشود. اولین عارضهای که حکومت معاویه دچار آن میشود، این است که بهتدریج، قله این حکومت که معاویه باشد پیر میشود. مؤمنین هرچه پیرتر میشوند، سبکتر هم میشوند؛ چون تعلقات دنیایی ندارند و بنابراین، ازدستدادن نعمتها برای آنها مشکلی ایجاد نمیکند و زمانی هم که با مرگ روبهرو میشوند، بهراحتی آن را می پذیرند؛ چون ترس از مرگ بهخاطر تعلقات انسان به این دنیا است. اگر انسان به دنیا تعلقی نداشته باشد، مرگ برایش آسان میشود. اما این مسئله درباره کفار برعکس است؛ هرچهقدر که از حکومت معاویه میگذرد، دایره حکومت او وسیعتر شده و اموال بیشتری در اختیارش قرار میگیرد و بالطبع معاویه باید همه این حکومت و اموال حاصله از آن را مدیریت کند. این در حالی است که سن معاویه بهتدریج بالا میرود و توانایی مدیریت او کم میشود.
از طرف دیگر، این را هم بدانید که خود حکومت انسان را پیر میکند؛ چون کسی که در رأس حکومت است، با دغدغهها و حوادثی روبهرو میشود که بهسرعت او را پیر میکند؛ مثلا معاویه در جنگ صفین که حدود هشت ماه به طول انجامید، بارها مرگ را در جلوی چشمان خود دید؛ یعنی در طی این مدت، مدام در ترس کشتهشدن بود و همین ترسها انسان را فرسوده و پیر میکند. درمقابل، امیرالمؤمنین(ع) در این جنگ، هرچه که میگذشت، سرحالتر میشد؛ چون حضرت عاشق شهادت است.
بعد از جنگ صفین هم معاویه باید با دغدغههای زیادی مقابله میکرد و مواجهشدن با این دغدغهها، انسان را از پا میاندازد.
از طرف دیگر، زیادهروی در فحشا انسان را بهسرعت پیر میکند و معاویه بهوسیله این عامل هم فرسوده میشد.
از طرف دیگر، یک چیزی که در خائنین وجود دارد، سوءظن به دیگران است. خائن چون خودش خائن است، به دیگران هم با همین چشم نگاه میکند. معاویه در حکومت خود مشاورینی دارد؛ ولی او باید همیشه مشاورین و درباریان خود را مدیریت کند؛ چون نسبت به آنها دچار سوءظن است و از طرفی، با بالارفتن سن، توانی برای این کار برای او باقی نمیماند.
معاویه خود خائن بود و این مسئله را میدانست که اطرافیان او هم خائن هستند. او میدانست که کسی مانند عمروعاص که به تثبیت حکومت او کمک کرده است، اگر فرصتی پیدا کند، خود او را هم کنار میگذارد و خلیفه میشود. بنابراین، معاویه سیستمی برای نظارت بر اطرافیان خود طراحی کرده بود که این سیستم وقتی میفهمید که شخصی در حال بزرگشدن و درنتیجه، خطرناکشدن در مقابل معاویه میشود، اقدام به ترور او میکرد. به عنوان مثال، معاویه بعد از اینکه فهمید عمروعاص در مصر خطری محسوب میشود، او را به قتل رسانید و اموالش را هم مصادره کرد. مُغِیرة بن شُعبه هم توسط معاویه کشته شد و از این نمونهها در حکومت معاویه فراوان یافت میشود.
بنابراین، حکومت معاویه با ازدستدادن یارانی مانند عمروعاص مواجه شد و درنتیجه، هرچه که از حیات این حکومت میگذشت، توان آن کمتر میشد.