بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از اینکه امام حسن(ع) قرارداد صلح را با معاویه امضا کرد، دیگر نمیتوانست در کوفه بماند و درنتیجه، به مدینه رفت. ما میخواهیم این مطلب را بررسی کنیم که امام حسن(ع) در دوران بعد از قرارداد صلح تا شهادت خود چه اهدافی را دنبال میکرد و در این راستا چه اقداماتی را انجام داد و از طرف دیگر، معاویه و دستگاه او در این مدت چه اقداماتی انجام دادند.
هدف مخالفان؛ حذف شخصی و شخصیتی امام حسن(ع)
در جلسات گذشته این مطلب را بیان کردیم که یکی از اهداف سازمان یهود بعد از وفات پیامبر(ص)، حذف امیرالمؤمنین(ع) بود؛ چون حذف ایشان موجب میشود که راه پیامبر(ص) استمرار نداشته باشد. بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) هم، دین و سنت با وجود امام حسن(ع) استمرار پیدا میکند؛ لذا طرف مقابل که هدف نهایی آن نابودی اصل دین و سنت پیامبر(ص) است، اصلیترین هدف خود را ازبینبردن امام حسن(ع) قرار میدهد.
در بررسی تاریخ امیرالمؤمنین(ع) گفتیم که مخالفین برای مبارزه با ایشان دو هدف را دنبال میکردند:
حذف شخصی؛
حذف شخصیتی.
حذف شخصیتی به این معنا که شخصیت امیرالمؤمنین(ص) در جامعه مخدوش بشود و در نظر مردم یک فرد عادی جلوه کند.
در دوران امام حسن(ع) هم، طرف مقابل تلاش میکرد که شخصیت ایشان را در نظر مردم کمارزش جلوه دهد و اگر توانستند، این مطلب را که حضرت نواده پیامبر(ص) است هم از ذهنها پاک کرده و برای مردم یک اهلبیت تقلبی درست کرده و در ذهنها جا بیاندازند. چون در قرآن از اهلبیت پیامبر(ص) تجلیل شده و آیاتی درباره ایشان نازل شده؛ از جمله: «قُلْ لَا أسْألُكُمْ عَلَيْهِ أجْرًا إلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»(شوری/23) و در آیه دیگر، خدای متعال فرمود: «إنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُم تَطْهِيراً»(احزاب/33). وقتی مسلمین با این آیات مواجه میشوند، طبیعتا به دنبال مصادیق آنان میگردند. تلاش طرف مقابل این است که امام حسن(ع) از ذهنها به عنوان اهلبیت و ذیالقربی پاک بشود و آنها، کسان دیگری را به عنوان اهلبیت و ذیالقربی به مردم معرفی کنند.
در مرحله بعدی، جریان مخالف سعی میکرد که ایشان را هم یک انسان عادی به مردم نشان داده و مقام علمی ایشان را زیر سؤال ببرد. در مرحله سوم، جریان مخالف تلاش میکرد که شخصیت ایشان را تخریب کرده و نواقص و آلودگیهایی را به ایشان نسبت بدهد. هدف جریان مخالف از اقدامات مذکور این بود که ایشان بهتدریج از ذهنها پاک شده و زمینه حذف شخصی و فیزیکی ایشان ایجاد شود. همچنانکه قبلا هم قصد داشتند همین کار را در مورد امیرالمؤمنین(ع) انجام دهند؛ یعنی اگر امیرالمؤمنین(ع) در خانه میماند، از ذهنها فراموش میشد و بعد ایشان را ترور میکردند و اگر ایشان از خانه بیرون میآمد، ایشان را شهید میکردند. مشابه همین وضعیت برای امام حسن(ع) پیش آمده بود؛ اگر امام حسن(ع) در برابر معاویه جنگ را ادامه میداد، به شهادت میرسید و کار تمام میشد و اگر ایشان در مدینه بماند، تلاش طرف مقابل این است که ابتدا ایشان را حذف شخصیتی کرده و بعد هم حضرت را ترور کنند.
اقدامات امام حسن(ع) در مدینه
اولین اقدام امام حسن(ع) در مدینه این است که با حذف شخصیتی خود مقابله کند و این امر، نیاز به این دارد که ایشان خود را به عنوان نواده پیامبر(ص) به مردم معرفی کند.
اگر معاویه واقعا زیرک بود، کاری نمیکرد که ایشان از کوفه به مدینه برود؛ چون کوفه در آن زمان مرکز تجمع نبود و کسی کاری با کوفه نداشت؛ اما شهر مدینه، محل تجمع و رفتوآمد مردم بود. امام حسن(ع) وقتی به مدینه آمد، طبیعتا به مسجدالنبی میرود. مردم مدینه هم ایشان را به عنوان نواده رسولالله(ص) میشناسند و هر کس از سایر بلاد اسلامی به مسجدالنبی میآمد و میدید که مردم مدینه به ایشان سلام کرده و احترام میکنند، متوجه میشد که ایشان نوه پیامبر(ص) هستند و او هم زمانی که به شهر و دیار خود بازمیگشت، میگفت که من نوه پیامبر(ص) را دیدم و این خود، اولین تبلیغ برای امام حسن(ع) بود.
از طرف دیگر، زمانی که امام حسن(ع) به مسجدالنبی میآید و میبیند که خطیب جمعه در سخنرانی، مطلب اشتباهی را بیان میکند، تذکر داده و مطلب صحیح را بیان میکند و همین مطلب باعث میشود که ایشان به علم و دانش شهرت یابد.
جریان مخالف وقتی با این اقدامات حضرت مواجه میشود، تخریب ایشان را آغاز میکند. یکی از کارهای تخریبی برای مخدوش کردن چهره امام حسن(ع) ایجاد شایعاتی بر علیه حضرت بود. اساسیترین شایعهای که جریان مخالف درباره امام حسن(ع) ایجاد کردند، مسئله ازدواج ایشان است که آن امام بزرگوار را به شهوترانی متهم کنند.
شایعه دومی که جریان مخالف درباره ایشان در جامعه پخش، و ایشان را به آن متهم میکرد، این بود که ایشان عافیتطلب است و از راه پدرش که جنگ با معاویه بود، برگشت. جریان مخالف چون در جریان قرارداد صلح، از امام حسن(ع) ضربه خورده بودند و حضرت با آن قرارداد، آنها را خلع سلاح کرده بود، سعی میکردند از همین مطلب علیه ایشان استفاده کنند. اینکه بعضی از ارادتمندان امام حسن(ع) به ایشان میگفتند: السلام عليك يا مُذِلَّ المؤمنين، نشان میدهد که جریان مخالف چه جو شدیدی را در جامعه درباره این مسئله به وجود آورده بود که اینها چنین سخنی را به حضرت میگفتند. البته حضرت هم با این افراد با ملاطفت برخورد کرده و به آنها دلایل پذیرش صلحنامه را میگفتند.
امام حسن(ع) با تمام شایعاتی که حول شخصیت ایشان شکل گرفته بود، مقابله کرد و در طول مدت ده سالی که آن حضرت بعد از قرارداد صلح در مدینه حضور داشت، دشمن متوجه شد که ایشان در این تقابل پیروز شده است و این مسئله بعید نبود که اگر روند اقدامات حضرت در مدینه ادامه مییافت، اهالی مدینه ایشان را در مقابل معاویه به قدرت میرساندند. این همان روندی بود که حضرت زهرا(س) بعد از پیامبر(ص) با گریههای خود ایجاد کرده بود و جریان مخالف فهمید که اگر جریان گریههای ایشان ادامه پیدا کند، قدرت به دست علی(ع) میافتد.
یکی از کارهای امام حسن(ع) که موجب شد ایشان در نظر مردم جلوه کند، اقدام حضرت در احداث یک مهمانخانه در مدینه برای اسکان آندسته از زائران پیامبر(ص) بود که جایی را در مدینه نداشتند. حضرت این کار را با استفاده از منابع درآمدی حاصل از موقوفات امیرالمؤمنین(ع) انجام میداد. نتیجه اقدام حضرت این شد که هر کدام از این مهمانها، به پیکی برای تبلیغ ایشان در سراسر بلاد اسلامی تبدیل شدند؛ چون هرکس در این مهمانخانهها ساکن میشد، وقتی به شهر خود بازمیگشت، به همشهریهای خود میگفت که من مهمان نوه پیامبر(ص) بودم.
یکی دیگر از اقدامات امام حسن(ع) در این دوره که موجب شناخت بیشتر مردم نسبت به ایشان شد، سفرهای عمرهای بود که حضرت از مدینه به مکه به صورت پیاده میرفت. در مسیر پیادهروی به سوی مکه، مسافرینی که از نقاط دیگر بهخصوص شام به مکه میرفتند، با کاروان حضرت برخورد کرده و زمانی که متوجه میشدند این کاروان متعلق به امام حسن(ع) است، با ایشان همراه میشدند و در این راه، حضرت امامجماعت آنها بود و بعضا برای آنها سخنرانی میکرد و به این وسیله، شخصیت حضرت در میان مردم شناخته میشد. مشهور این است که ایشان در طول ده سالی که در مدینه اقامت داشت، بیست بار به صورت پیاده از مدینه به مکه رفت.
این اقدامات حضرت باعث شد که جریان مخالف در مورد ایشان احساس خطر کرده و به فکر حذف فیزیکی ایشان بیفتد. آلاشعث، درون خانه حضرت، آدم دارند و امام حسن(ع) هم چارهای نداشت جز اینکه این آدم را بپذیرد؛ مانند خود پیامبر(ص) که دو نفر از آدمهای مخالفین خود را در خانه پذیرفته بود.
جَعده دختر اشعث و زن امام حسن(ع) است. این قسمت از تاریخ بسیار پیچیده است و انسان باید خیلی از روابط را بداند تا بتواند این قسمت از تاریخ را تحلیل کند. اشعثبنقیس کسی است که قطعا در ترور امیرالمؤمنین(ع) و همچنین شکست جنگ صفین نقش داشت و همان کسی بود که شمشیر بر گردن حضرت گذاشت و به ایشان گفت که مالک را برگرداند. جعده دختر اوست و زن پیچیدهای هم است. این مسئله که بعضی گفتهاند معاویه به دختر اشعث قول ازدواج با یزید را داد، مطلب دقیقی نیست و با این حرف، مسئله ترور حضرت را ساده کردهاند. اشعث و جعده افراد سادهای نیستند؛ بلکه این کارها را در یک سیستم انجام میدهند. لذا شما میبینید که مهمترین کارها توسط اشعث انجام میشود. اگر امیرالمؤمنین(ع) در صفین به پیروزی میرسید، مسئله قدس تمام میشد و کار به عاشورا نمیرسید. قدس تمام حیثیت یهود است و اشعث در جنگ صفین با بهشکستکشاندن آن جنگ، بزرگترین خدمت را به یهود کرد. این را میدانید که تبار اشعث هم مانند ابوموسی اشعری از یهودیهای یمنی بودند.
دختر اشعث، فرد سادهای نیست؛ بلکه یک فرد پیچیده است. اقتدار امام حسن(ع) هم مانند پیامبر(ص) به جایی نرسیده بود که خانه خود را از نفوذیها پاکسازی کند. درباره حدیث اِفک مطالعه کنید و ببینید که منشأ تهمت به ماریه کجا بود و حضرت یک ماه کدام نقطه را تحریم کرد و آیات درباره کدام ازواج نازل شد؟ خدای متعال میفرماید: « وَإذْ أسَرَّ النَّبِيُّ إلَى بَعْضِ أزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأتْ بِهِ وَ أظْهَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أنْبَأكَ هَذَا قَالَ نَبَّأنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ»(تحریم/3).
به این مسئله فکر کنید که چرا پیامبر(ص) نتوانست خانه خود را حتی پس از افشای سر آنها از نفوذی خالی کند؟ به همان دلیل هم امام حسن(ع) هنوز به آن نقطهای از اقتدار نرسیده بود که بتواند خانه خود را از نفوذیها پاکسازی کند. لذا یک تفاوتِ زمان امام حسین(ع) با امام حسن(ع) این است که نفوذی در خانه و حرکت امام حسین(ع) وجود نداشت؛ چون اقتدار دهساله امام حسن(ع) بعد از شهادت ایشان برای امام حسین(ع) ادامه پیدا کرد. این مطلب را بدانید که امام حسین(ع) در دوران اقتدار قیام کرد. دلیل ادعای مذکور این است که شهادت امام حسین(ع) به نام یزید در تاریخ باقی ماند؛ اما شهادت امام حسن(ع) به نام طرف مقابل، در تاریخ، مشکوک است. طرف مقابل قبول ندارد که معاویه ایشان را به شهادت رسانده است؛ بلکه آنها میگویند که زن ایشان، عامل شهادت حضرت است.
تفاوت معنای «شیعه» در اصطلاح امروز با زمان امیرالمؤمنین(ع) و پس از آن
حرکت و اقدامات امام حسن(ع) بعد از شهادت ایشان توسط امام حسین(ع) ادامه پیدا کرد. یک شبههای که این روزها مطرح میکنند، این مطلب است که میگویند: شیعیان، امام حسین(ع) را دعوت کردند و بعد خود شیعیان، ایشان را به شهادت رساندند و بعد هم شیعیان برای ایشان عزاداری میکنند!
ما قصد داریم که پاسخ این شبهه را بدهیم. ابتدا باید کلمه شیعه را مورد بررسی قرار بدهیم و ببینیم که آیا معنای کلمه شیعه در کوفه و مدینه آنزمان به معنای شیعهای است که امروز در میان مردم مصطلح است و یا معنای ایندو بهکلی متفاوت است؟
ما برای تحلیل این مطلب باید ابتدا کمی به عقب برگردیم. بعد از کشته شدن عمر، عثمان از میان شورای ششنفره به قدرت رسید. بعد از اینکه چند سال از خلافت عثمان گذشت، همان مردمی که عثمان را به خلافت رسانده بودند، گفتند که عثمان از خط دو خلیفه قبل منحرف شده و به همین دلیل بر علیه او شورش کردند و بعد هم همین شورشیان بر حسب ظاهر عثمان را کشتند. بعد از کشتهشدن عثمان، مردم از میان افرادی که از شورای ششنفره باقی مانده بودند، علی(ع) را به عنوان خلیفه انتخاب کردند. پس به این نکته دقت داشته باشید که آن مردمی که بعد از عثمان به سراغ علی(ع) آمده و ایشان را به خلافت رساندند، آن حضرت را خلیفه بلافصل بعد از پیامبر(ص) نمیدانستند؛ بلکه آنها علی(ع) را خلیفه چهارم بعد از آن سه نفر میدانستند. از آن طرف، اقلیتی در مدینه بودند که مخالف بهخلافترسیدن علی(ع) بودند. آنها میگفتند که علی(ع) توسط مخالفین عثمان انتخاب شده است و به خاطر همین، ما او را قبول نداریم. بنابراین آنها بر عثمان باقی ماندند. از اینجا دو نوع شیعه به وجود آمد: یک. شیعه علی(ع)؛ دو. شیعه عثمان. آنهایی که شیعه علی(ع) بودند، معتقد بودند که عثمان باید کشته میشد و آنهایی که شیعه عثمان بودند، میگفتند که عثمان نباید کشته میشد.
از طرف دیگر، علی(ع) در ماجرای کشتهشدن عثمان، تنها یک منتقد شفیق و غیرعملیاتی بود؛ یعنی علی(ع) نقش واسطه را بین عثمان و شورشیان ایفا میکرد و خواستههای آنها را به عثمان منتقل میکرد و خیلی وقتها با این کار، شورشیان را آرام میکرد. اما روند قضایا کمکم موجب شد که مخالفین تصمیم بگیرند به خانه عثمان حمله کنند که علی(ع) به عنوان واسطه، از طرف مخالفین به نزد عثمان رفته و به او فرمود: مخالفین میگویند که حاکم تو در مصر ظالم است و درخواست عوضکردن او را دارند. عثمان هم بعد از اینکه علی(ع) واسطه شد، پذیرفت که والی خود را در مصر عوض کند و نامه عزل او را نوشت و به محمدبنابیبکر داد که او به مصر رفته و والی را عزل کند. زمانی که مخالفین بههمراه نامه عزل والی مصر، عازم آن شهر بودند، در راه به صورت اتفاقی با فرستاده عثمان مواجه، و به او مشکوک شده و او را تفتیش کردند و نامهای در نزد او یافتند که به والی مصر میگوید که همه این مخالفینی را که به نزد تو میآیند، گردن بزن. زمانی که مخالفین این مسئله را متوجه شدند، به مدینه بازگشته و به خانه علی(ع) رفتند و قضیه را برای ایشان تعریف کردند.
به این نکته دقت داشته باشید: اینکه مخالفین عثمان به نزد علی(ع) رفتند، به این علت نبود که آنها شیعه علی(ع) بودند؛ بلکه آنها در این مسئله، علی(ع) را به عنوان واسطه خود و عثمان در نظر گرفته بودند.
حضرت که داستان را از مخالفین عثمان شنید، به نزد عثمان رفت و از او سؤال کرد که آیا تو این نامه را نوشته و مهر کردهای؟ عثمان هم پاسخ داد که من نامه را ننوشتهام؛ ولی تنها کسی که به مهر من دسترسی دارد، مروان است. حضرت به عثمان فرمود: پس تو باید مروان را از خانه خود بیرون کنی؛ چون دارد فتنه بهپا میکند. عثمان این مسئله را نپذیرفت و حضرت هم از نزد او رفت. بعد از این جریان، شورش مخالفین شدت گرفت تا جایی که به امیرالمؤمنین(ع) اطلاع دادند که مخالفین، آب را بهروی عثمان و خانواده او بستهاند و قصد دارند که به خانه او حمله کرده و او را بکشند. حضرت، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را فرستاد تا آب را بهروی عثمان و خانوادهاش بازکنند و در ضمن، اجازه حمله به خانه عثمان را هم ندهند. این قضایا در حال جریان بود و مخالفین هم در بیرون قصر عثمان بودند که مروان بالای پشتبام دارالعماره آمد و گفت: عثمان کشته شد.
بنابراین، علی(ع) در جریان قتل عثمان، با اینکه منتقد حکومت بود، ولی با کشتهشدن عثمان مخالفت داشت. اما ایشان در مدینه توسط کسانی به خلافت رسید که در همهجا شایع بود که آنها قاتل عثمان هستند.
از آن طرف، شیعیان عثمان که مخالف کشتهشدن وی بودند، با حضرت، به دلیل اینکه توسط شورشیانی که همه مردم آنها را قاتل عثمان میدانستند، به حکومت رسیده بود، درگیر شدند و از اینجا، تقابل میان شیعیان علی(ع) و شیعیان عثمان شروع شد و همین تقابل، به جنگ صفین منجر شد. اما به این نکته دقت داشته باشید: کسانی که در آن زمان به نام شیعه علی(ع) معروف شده و همراه حضرت به صفین آمدند، شیعه به معنای امروزی نبودند که حضرت را امام معصوم و خلیفه بلافصل پیامبر(ص) بدانند؛ بلکه ایشان را تنها خلیفه چهارم میدانستند.
اقدامات معاویه پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع)
این قضایا ادامه پیدا کرد و جنگ صفین هم به پایان رسید و در نهایت، حضرت در محراب کوفه به شهادت رسید و شیعیان عثمان که رئیس آنها معاویه بود، حاکمین بلامنازع جهان اسلام شدند. بعد از اینکه معاویه به ریاست کل جهان اسلام رسید، تمام تلاش خود و دستگاههای تبلیغاتی خود را مصروف این مطلب کرد که در ذهنها جا بیاندازد که عثمان، تنهااهلبیت پیامبر(ص) است. در تمام نمازجمعهها، فضایل عثمان گفته میشد و حضرت امیر(ع) هم مورد سب و لعن قرار میگرفت. چون در میان مردم جاانداخته بودند که قاتل عثمان، علی(ع) است.
یکی دیگر از کارهایی که معاویه از آن برای رسیدن به خواستههای خود استفاده کرد، این بود که از همه سخنرانهای خود خواست که در منابر، بعد از ذکر فضائل عثمان، برای او روضهخوانی، و این مطلب را مدام تکرار کنند که عثمان در حالت تشنگی و مظلومیت، توسط علی(ع) کشته شد.
بر اساس منابع خود اهل سنت مانند «الدر المنثور»، نقل شده است که معاویه به حکام خود دستور داد که همه شیعیان علی(ع) را بکشند. من دوباره این مطلب را تکرار میکنم که منظور از شیعه علی(ع) در اینجا، کسانی مانند شیعیان امروزی نیستند؛ بلکه شیعیان علی(ع) در آن زمان، به کسانی اطلاق میشد که موافق بهحکومترسیدن علی(ع) و کشتهشدن عثمان بودند. بنابراین، قضیه عاشورا هم اساسا، جنگ بین شیعه علی(ع) با تعریفی که بیان کردیم و شیعه عثمان بود.