تاریخ دوران خلافت امیرالمومنین و امام حسن(ع)

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

چهارشنبه، 8 اردیبهشت 1395

26 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسه گذشته بیان کردیم که نیروهای اثرگذار امیرالمؤمنین(ع) در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان به شهادت رسیدند و در نتیجه دست حضرت از نیروهای اصلی خالی شد.

شرایط جمعیتی کوفه در عصر امیرالمؤمنین(ع)

برای فهم واقعیت‌های زمان امیرالمؤمنین(ع) باید شرایط تاریخی و زمانی اتفاقات آن برهه تاریخی را در نظر گرفت. در زمان امیرالمؤمنین(ع) تنها راه ارتباط عمومی ایشان با مردم، از طریق نماز جمعه بود؛ ولی سؤال این است که چه تعداد از مردم کوفه می‌توانستند در نماز جمعه حضرت شرکت کنند؟ گفته می‌شود که کوفه در زمان امیرالمؤمنین(ع) حدودا سیصد هزار نفر جمعیت داشته است. اگر در نظر بگیریم که نیمی از این سیصد هزار نفر مرد بوده باشند، نتیجه می‌گیریم که صد و پنجاه هزار مرد در کوفه آن زمان وجود داشت. حال اگر فرض کنیم که از این صد و پنجاه هزار مرد موجود در کوفه، نیمی مکلف و بالغ بوده باشند، نتیجه می‌گیریم که نماز جمعه بر هفتاد و پنج هزار نفر در آن زمان واجب بوده است(1). حال فرض می‌گیریم که گنجایش مسجد کوفه در زمان حضرت، بیست هزار نفر بوده باشد. بنابراین همه نمی‌توانستند برای اقامه نماز جمعه به مسجد کوفه بیایند و بقیه هفتاد و پنج هزار مکلف موجود در کوفه مجبور بودند که در محله‌های خودشان نماز جمعه بخوانند.

روحیات اعتقادی ائمه جمعه در حکومت امیرالمؤمنین(ع)

امیرالمؤمنین(ع) باید برای رساندن بیانات و پیام­های خودش به مناطق مختلف، افرادی را تعیین می‌کرد و آنها هم می‌رفتند و از طرف آن حضرت برای مردم خطبه می‌خواندند. امیرالمؤمنین(ع) باید این اشخاص را از میان کسانی انتخاب کند که معارف خود را از ایشان گرفته‌‌اند و تحت تربیت و تعلیم حضرت بوده‌اند؛ اما اکثریت کسانی که با امیرالمؤمنین(ع) همکاری می‌کردند، معارف خود را از حضرت اخذ نکرده بودند. شهر کوفه در زمان خلیفه دوم به وجود آمد. حوزه علمیه کوفه که مفسر قرآن تربیت می‌کرد، در زمان عمر شکل گرفت و این حوزه‌ها تحت امر خلیفه دوم بود. ابن ملجم از کسانی بود که به حکم عمر برای تفسیر قرآن به مصر فرستاده شد. بنابراین حوزه علیمه کوفه در آن زمان تحت تربیت و اِشراف خلفا بود و بنابراین تفسیر قرآنی که ارائه می‌دادند، مطابق با نظر ابوبکر و عمر و عثمان بود. امیرالمؤمنین(ع) باید از همین تربیت‌شده‌های مکتب خلفای قبلی برای خطبه جمعه مناطق مختلف استفاده کند؛ چراکه دست حضرت بعد از به شهادت رسیدن افرادی مانند عمار و مالک اشتر و هاشم مِرقال خالی شده بود.

شما برای فهم مسائل آن زمان باید مسئله حکمیت و حواشی مربوط به آن را در ذهنتان مجسم کنید. حکمیت عمل به این آیه بود:«وَإن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أمْرِ اللهِ ۚ فَإِن فَاءَتْ فَأصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأقْسِطُوا ۖ إنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»(2). پذیرش حکمیت، صرف نظر از نتیجه آن به این معنا بود که افرادی از سپاه امیرالمؤمنین(ع) که آن را پذیرفتند، ایشان را معصوم نمی‌دانستند؛ چون حکمیت به این معنا بود که دو طرف بیایند و ببینند کدام یک حق و کدام یک باغی است. کسانی که در لشگر امیرالمؤمنین(ع) حکمیت را پذیرفتند، ایشان را حق نمی‌دانستند، و الا آن مسئله را نمی‌پذیرفتند. پذیرش حکمیت به معنای این است که آنها امیرالمؤمنین(ع) را در کنار معاویه قرار دادند. اگر کسی معتقد باشد که «عَلِی مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِی، یدورُ حَیثُما دارَ»(3) هرگز حکمیت را به امیرالمؤمنین(ع) تحمیل نمی‌کند. از طرف دیگر، این کسانی که حکمیت را به حضرت تحمیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، همان مفسیرین قرآن هستند؛ یعنی همان کسانی که حضرت باید آنها را برای خطبه نماز جمعه و سخنرانی به نقاط مختلف بفرستد.

لذا می‌توان گفت که بعد از جنگ نهروان، دیگر حکومتی برای امیرالمؤمنین(ع) باقی نمانده است. به این مسئله دقت کنید که اگر خطبای نماز جمعه با امیرالمؤمنین(ع) همراه بودند، زمانی که حضرت به شهادت رسید، روز جمعه در مدینه غوغایی به پا می‌شد؛ در حالی که حضرت مخفیانه دفن شد و هیچ کس از امام حسن(ع) سؤال نکرد که امیرالمؤمنین(ع) را در کدام نقطه دفن کردید.

انتقال حکومت به امام حسن(ع) بدون داشتن یاوران حقیقی

به هر حال، این حکومت با این مختصات به امام حسن(ع) منتقل شد. اینکه حکومت امام حسن(ع) در این شرایط به شش ماه هم رسید، به خاطر معجزه امامت بود. اگر تدبیر امام حسن(ع) نبود، همان روزی که امیرالمؤمنین(ع) را به شهادت رساندند، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را نیز به شهادت می‌رساندند. از طرف دیگر این را بدانید: علت اینکه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را نکشتند، این بود که آن دو، نوه پیامبر(ص) و از یک جایگاه مردمی برخوردار بودند.

زمانی که حکومت به امام حسن(ع) تحویل داده شد، ایشان امام جمعه و استاندار و فرماندار ندارد؛ یعنی دست امام حسن(ع) به معنای واقعی کلمه از یاور خالی بود. علت این مسئله هم این بود که حکومت زمانی به امام حسن(ع) رسید که تمام یاران امیرالمؤمنین(ع) به شهادت رسیده بودند و ایشان فرصتی برای تربیت نیروهای جدید نداشت.

تدبیر امام حسن(ع) در این بود که این حکومت با جنگ به دست معاویه نیفتد؛ چون اگر این حکومت با جنگ از دست می‌رفت، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) کشته می‌شدند. از طرف دیگر اگر امام حسن(ع) در همان ابتدای کار و بدون هیچ اقدامی، حکومت را به معاویه واگذار می‌کرد، معنایش این بود که پدر من یعنی امیرالمؤمنین(ع) بر باطل بوده است؛ چراکه در این صورت، مردم می‌گفتند علی تا به حال در باطل بود، ولی پسرش حق را به صاحب آن یعنی معاویه واگذار کرد. پس امام حسن(ع) باید در این شرایط به نحوی عمل کند که نه واگذاری حکومت حساب بشود و نه جنگ ادامه پیدا کند. لذا امام حسن(ع) در ابتدا برای جنگ با معاویه فراخوان عمومی کرد. البته حضرت از همان ابتدا می‌دانست که روی این لشگر نمی‌توان حساب کرد.

فرمانده این لشگر، عبیدالله بن عباس بود. عبیدالله بن عباس برادر عبدالله بن عباس است. عبدالله بن عباس که آبرویی در تاریخ دارد، یک روز بیت‌المال بصره را برداشت و به مکه رفت. عبیدالله بن عباس به اندازه برادرش هم در تاریخ آبرو ندارد. انتخاب عبیدالله بن عباس به عنوان فرمانده این لشگر نشان می‌دهد که دست امام حسن(ع) به کلی از نیرو خالی بوده است.

خیانت سپاهیان

عبیدالله بن عباس نیروها را به صفین برد. زمانی که نیروها در صفین مستقر شدند، معاویه نامه‌ای به عبیدالله نوشت و به او پیشنهاد کرد که اگر به ما ملحق بشوی، پانصد هزار درهم همین الان به تو می‌دهم و پانصد هزار درهم هم زمانی به تو خواهم داد که وارد کوفه شوم. عبیدالله بن عباس هم پیشنهاد معاویه را قبول کرد و به لشگر دشمن ملحق شد. صبح نیروهای حضرت متوجه شدند که رئیس لشگر به طرف دشمن رفته است؛ چون معاویه برای جنگ روانی، زمانی که افرادی را از سپاه مخالف جذب می‌کرد، نامه‌هایی را به وسیله تیر به اردوگاه سپاه امام حسن(ع) ارسال می‌کرد تا روحیه سپاهیان را تضعیف کند.

بعد از اینکه عبیدالله بن عباس با وعده پول، سپاه حضرت را ترک کرد، خبری برای عموم سپاه امام حسن(ع) آمد که اگر کسی به لشگر معاویه بپیوندد، صد درهم به او تعلق می‌گیرد. این خبر که در اردوگاه حضرت پیچید، خیلی‌ها نبرد را رها کردند و رفتند.

این مقدمه سپاه امام حسن(ع) بود که به این صورت درآمد. خود امام حسن(ع) همراه با نیرویی دیگر از عقبه به سمت صفین می‌آمدند و در ساباط مستقر شده بودند که خبر اتفاقاتی که در سپاه آن حضرت افتاده بود، به ایشان رسید. خبر که به ساباط رسید، عده‌ای شورش کردند و امام حسن(ع) را با چاقوی سمی، زخمی کردند. اینجا همه فهمیدند که امام حسن(ع) می‌خواست بجنگد، ولی سپاهیان او خیانت کردند و حضرت مجبور شد که به معاویه نامه بنویسد. حضرت در نامه به معاویه نوشت که نباید خون مسلمین بیشتر از این ریخته شود. و به این ترتیب بود که حضرت حکومت را به معاویه واگذار کرد.

(1). می‌دانید که عدم شرکت در نماز جمعه بدون عذر شرعی، نشانه نفاق است و باید شخص تارک نماز جمعه دستگیر بشود.

(2). حجرات/9.

(3). شرح نهج البلاغه، ج2، ص297.