انتقال قدرت از مدینه به شام در امتداد حرکت سقیفه

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

چهارشنبه، 18 فروردین 1395

39 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

انتقال قدرت از مدینه به شام در امتداد حرکت سقیفه

همان طور که در جلسات گذشته بیان کردیم، تداوم حرکت سقیفه در شخصیت معاویه ادامه پیدا می‌کند؛ بنابراین لازم بود قدرت به شام منتقل شود. از مجموع برنامه‌ریزی‌ها و تصمیمات این جریان، این نتیجه به دست می‌آید که برای حرکت سقیفه، انتقال قدرت از مدینه به شام یک هدف است؛ چراکه شام از موقعیت جغرافیایی بهتری نسبت به مدینه برخوردار است؛ شام در منطقه‌ای واقع شده بود که ارتباط آن با دیگر نقاط جهان به صورت سهل‌تری صورت می‌پذیرفت. بنابراین اگر قرار است اسلامی ارائه بشود که سلطه یهود بر قدس را حفظ کند، بایستی قدرت از مدینه به شام منتقل شود.

نوع حکومت‌داری خلیفه سوم به صورتی بود که اگر حرکت و برنامه‌ریزی امیرالمؤمنین(ع) نبود، مآلش انتقال قدرت به سمت شام بود. جریان سقیفه برای خودش در درون مدینه جریان قدرتمندی را ایجاد نکرده بود. تمام تمرکزش بر روی شام قرار داشت و جریان قدرتمند را در آن‌جا شکل داد.

ما در پایان حکومت خلیفه دوم، از نظر استقلال در تصمیم و همچنین استفاده از بودجه‌های زکاتی منطقه، جایی قوی‌تر از شام را در کل جغرافیای اسلامی پیدا نمی‌کنیم. سرزمین شامات از نظر درآمد زکاتی، بهترین منطقه در آن زمان بود؛ زیرا به لحاظ کشاورزی بسیار غنی بود و بالطبع هر میزان محصول کشاورزی منطقه افزایش می‌یافت، درآمد اقتصادی و زکاتی حکومت هم بیشتر می‌شد. از طرف دیگر، کم اتفاق می‌افتاد که زکات از شام به مدینه ارسال شود.

بر این اساس، برنامه‌ریزی جریان سقیفه این بود که بعد از خلیفه سوم، قدرت را از مدینه به شام منتقل کند. اما آنها از جریانی که امیرالمؤمنین(ع) ایجاد کرده بود، بی‌اطلاع بودند و به همین دلیل، در این انتقال قدرت با مانعی به نام امیرالمؤمنین(ع) مواجه می‌شوند.

پس از این‌که عایشه آن جریان را در مدینه بر علیه عثمان به وجود آورده و به مکه می‌رود، در آن‌جا از مسافرینی که از سمت مدینه می‌آمدند، اوضاع مدینه را می‌پرسد و پاسخ می‌شنود که عثمان کشته شد. او بدون این‌که درباره قاتلین عثمان سؤال کند، از آن‌ها می‌پرسد: قدرت به چه کسی رسید؟ وقتی شنید که امیرالمؤمنین(ع) به حکومت رسیده است، بی‌درنگ گفت: عثمان مظلوم کشته شد!

از این‌جا معلوم می‌شود که آن‌ها فکر این مسئله را نکرده بودند که ممکن است بعد از عثمان، امیرالمؤمنین(ع) به قدرت برسد. آن‌ها از قدرت و جایگاه آن حضرت بی‌اطلاع بودند. البته این مسئله، ظاهر قضیه است.

فرضیه دوم این است که این جریان سعی داشت با هماهنگی عثمان و توسط او، قدرت به صورت آرام از مدینه به شام منتقل شود. در زمان عثمان، تمامی استاندارها از بنی‌امیه انتخاب شده و در هماهنگی کامل با معاویه قرار داشتند و با این سیر، هدف این بود که حکومت پس از عثمان با امضای او به دست معاویه بیفتد. اما در دو سال پایانی حکومت عثمان، متوجه شدند روند قضایا به صورتی پیش می‌رود که نمی‌توانند به صورت مسالمت‌آمیز قدرت را به شام منتقل کنند؛ بنابراین تصمیم گرفتند که با به وجود آوردن غوغاسالاری، کاری کنند که عثمان کشته شود و با استفاده تبلیغاتی از این حادثه، قدرت را به شام منتقل کنند.

قرینه‌ای که برای نظریه دوم وجود دارد این است که بعد از کشته شدن عثمان، یک وحدت شعاری بین عایشه و معاویه وجود دارد؛ شعار مظلومیت عثمان، که همزمان توسط عایشه و معاویه استفاده شد. ما از این وحدت شعار متوجه می‌شویم که یک هماهنگی بین عایشه و معاویه در این کار وجود داشته است.

به هر حال عثمان کشته شد و به طور طبیعی و بدون هیچ مخالفتی امیرالمؤمنین(ع) به قدرت رسید. مخالفت‌های امثال طلحه و زبیر هم از زمان تقسیم پست‌ها شروع شد.

سیاست جریان سقیفه در به شهادت رساندن یاران علی(ع(

یکی از برنامه‌های جریان سقیفه بعد از به قدرت رسیدن امیرالمؤمنین(ع) این بود که یاران حضرت را از ایشان بگیرد. در آن زمان، ارتباط سیاسی مردم با حاکم از طریق نماز جمعه‌ها بود. علی(ع) برای مناطق مختلف استاندارهایی را تعیین کرده بود که ضمنا خطیب جمعه هم بودند و در ارتباط مردم شهرها با حضرت، نقش اساسی را داشتند. آنچه که مردم را برای حکومت نگه می‌داشت، همین نماز جمعه‌هایی بود که توسط استانداران اقامه می‌شد؛ چراکه در خطبه نماز جمعه با دلیل از امیرالمؤمنین(ع) دفاع می‌کردند و مردم را به حمایت از ایشان فرا می‌خواندند.

از طرفی نماز جمعه باید توسط کسانی اقامه بشود که عادل بوده و نسبت به احکام دین هم عالم باشند. امیرالمؤمنین(ع) چه تعداد از این نیروها را در اختیار دارد که هم عادل و عالم باشند و هم بتوانند از حضرت به درستی دفاع کنند؟ علی(ع) تعداد اندکی از این نیروها را تربیت کرده بود، ولی وقتی آن‌ها را از حضرت بگیرند، ایشان مجبور می‌شود که از تربیت‌شده‌‌های خلفای اول و دوم و سوم برای استانداری استفاده کند و آنان کسانی بودند که وقتی توسط امیرالمؤمنین(ع) برای استانداری انتخاب می‌شدند، به جای دفاع از آن حضرت، از مخالفین ایشان دفاع می‌کردند.

دست علی(ع) برای فرستادن استاندار بسته بود. آن حضرت مجبور شد که به دلیل نداشتن جایگزین مناسب، افرادی مانند زیاد بن ابیه را که استاندار فارس بود از سمت خود برکنار نکند. وقتی حضرت افرادی مانند مالک اشتر و محمد بن ابی‌بکر را از دست می‌دهد، جایگزین مناسبی ندارد که به جای آن‌ها به مصر بفرستد.

به هر حال، آن‌ها تصمیم گرفتند که با گرفتن یاران امیرالمؤمنین(ع) ایشان را زمین بزنند. در جنگ جمل و بعد هم جنگ صفین، تمام یاران درجه‌یک آن حضرت به شهادت رسیدند و دست حضرت به کلی خالی شد. زمانی که خبر شهادت مالک به امیرالمؤمنین(ع) رسید، حضرت گریست و فرمود که ای روزگار! تو همه یاران علی را گرفتی. وضعیت به قدری برای امیرالمؤمنین(ع) سخت می‌شود که موقع خطبه خواندن آن حضرت در مسجد، یکی از خوارج جسارت کرده و ایشان را متهم به شرک می‌کند، اما یک نفر به او اعتراض نمی‌کند.