تاریخ دوران خلفا

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

چهارشنبه، 12 اسفند 1394

36 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

ایجاد سبک زندگی مسافرانه توسط پیامبر(ص)

در جلسات قبلی گفتیم که تغییر فرهنگ عمومی مردم در دستور کار نظام حاکم بعد از پیامبر(ص) بود. آن‌ها برای رسیدن به این مقصود، به دو اقدام اساسی مبادرت کردند: اول آن‌که سعی کردند فضایی را به وجود بیاورند که در آن فضا، لقمه‌های مردم از حرام به دست بیاید. دومین موردی که به دنبال تحقق آن بودند، این بود که نطفه‌ها آلوده و ناپاک شود.

پیامبر اکرم(ص) با ایجاد یک سبک زندگی الهی، جلو انحرافات اقتصادی و اخلاقی جامعه مدینه را گرفته بود؛ در نتیجه، سبک زندگی مردم آن شهر بر اساس به دست آوردن نیازها بود و آن هم نیازهای منطبق با یک زندگی مسافرانه؛ و نه نیازهای منطبق با یک زندگی ماندگار.

خیلی تفاوت دارد بین این‌که ما خود را در زندگی ماندگار تصور کنیم و بین این‌که خود را به عنوان مسافر بدانیم. کسانی که به مسافرت می‌روند، نوع زندگی آن‌ها در مسیر، با نوع زندگی آن‌ها در شهر خود متفاوت است؛ در سفر، تنها چیزهایی را با خود به همراه می‌برند که برای آن‌ها ضرورت دارد. زیادتر از نیاز را با خود به سفر نمی‌برند.

اگر ما توانستیم به این مطلب برسیم که کل عمر ما در این عالم یک مسافرت است، در این صورت، زندگی ما مسافرانه خواهد شد. با این نگاه به زندگی، همه نیازهای انسان، کنترل و محدود به حدودی خواهد شد.

خدای متعال می‌فرماید: «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ»(اعراف/176)؛ کسی که در روی زمین احساس خلود کرد، لاجرم به دنبال هوای نفس خود حرکت می‌کند. هوای نفس در انسان، همان خواسته‌های بالاتر از نیاز است. در شهوت جنسی هم اوضاع به همین منوال است. اگر شهوت جنسی افراد جامعه به صورت کاذب تحریک نشود، افراد جامعه به برطرف کردن نیاز جنسی خود قناعت می‌کنند و نیاز جنسی‌شان به یک حد مشخصی محدود خواهد شد.

اقدامات امیرالمؤمنین(ع) در مقابل جریان حاکم

پیامبر اکرم(ص) جامعه مدینه را به صورتی تربیت کرده بود که نطفه‌‌ها پاک و لقمه‌ها حلال بود؛ اما نظام حاکم بعد از پیامبر(ص) این فرهنگ را تغییر داد. حال باید به این نکته بپردازیم که عکس‌العمل امیرالمؤمنین(ع) در برابر جریان حاکم بعد از پیامبر(ص) چه بود؟

در جلسات گذشته بیان کردیم که امیرالمؤمنین(ع) در این برهه با همان چهار نفر اولیه که عبارت بودند از سلمان، عمار، ابوذر و مقداد، سازمان شیعه را تشکیل داد. آن حضرت در این برهه زمانی باید به دو اقدام اساسی مبادرت می‌کرد: اول این‌که نباید اجازه دهد که خواسته نهایی جریان حاکم که نابودی کل ساختمان اسلام است، محقق شود. دومین اقدامی که حضرت به آن مبادرت کردند، این بود که از ذهن‌های مردم پاک نشوند. حضرت باید در اجتماعات حاضر بشود تا به این وسیله در ذهن‌ها باقی بماند. اگر حضرت در آن ایام به طور مطلق از مردم و جامعه کناره‌گیری می‌کرد، کسی برای امر حکومت به ایشان مراجعه نمی‌کرد. بنابراین حضرت در این بیست و پنج سالی که از قله حکومت به دور بود، با شرکت در اجتماعات، حضور خود را در اذهان مردم تثبیت می‌کرد. در این مدت، نسل جدیدِ تصمیم‌گیرنده در جامعه مدینه شکل گرفته است. این نسل جدید باید به توانمندی امیرالمؤمنین(ع) واقف باشند. از طرف دیگر، کسانی که در حکومت قبلی‌‌ها خراب شده‌اند، برای آن حضرت تبلیغ نمی‌کنند. این افراد کسانی هستند که اگر بتوانند، مذمت ایشان را هم می‌گویند. البته این‌که این‌ها بدی امیرالمؤمنین(ع) را بگویند، به نفع آن حضرت تمام می‌شود؛ چون همین کار باعث می‌شود که حضرت در اذهان مردم باقی بمانند. خیلی وقت‌ها زمانی که دشمن از شخصی بدگویی می‌کند، باعث می‌شود که اذهان به سوی آن شخص حرکت کند و بعد از تحقیق، متوجه بشوند که او شخص مثبتی است. چنان‌چه امام(ره) را هم دشمنان به دنیا معرفی کردند؛ ما ابزاری برای معرفی امام(ره) و انقلاب نداشتیم.

بنابراین این‌که گفته می‌شود امیرالمؤمنین(ع) در این بیست و پنج سال خانه‌نشین بود، به این معنا نیست که ایشان در سطح جامعه حضور نداشت؛ بلکه به این معناست که حضرت در رأس قدرت حضور نداشت. به عنوان مثال، اگر کسی در آن زمان قصد داشت در بین مردم شناخته شود، باید در نماز جمعه شرکت می‌کرد؛ چون ابزار دیگری برای معرفی اشخاص وجود نداشت. بنابراین امیرالمؤمنین(ع) هم در نماز جمعه‌های حاکمان بعد از پیامبر(ص) شرکت می‌کرد. البته در زمان خلیفه اول، حضور امیرالمؤمنین(ع) در کنار حاکمان وقت خیلی زیاد نبود؛ ولی این‌گونه هم نبود که اصلا حضور پیدا نکند.

پس علی(ع) در همه آن سال‌ها در سطح اجتماع حضور داشت و سازمان شیعه را که ویژگی اصلی آن، مخفی ماندن بود، به وجود آورد.

مشکلات زمان خلیفه اول

در زمان حکومت خلیفه اول، یک سری مشکلات به وجود آمد. اولین مشکل خلیفه اول این بود که با وجود دوره‌دیده بودنش، کاربلد کامل نبود. این‌که می‌گوییم کاربلد نبود، در مقایسه با پیامبر(ص) است و این مقایسه بین او و پیامبر(ص) ناخودآگاه در اذهان مردم به وجود می‌آمد؛ چون او سیستمی را به دست گرفته بود که توسط پیامبر(ص) به بهترین شکل ممکن اداره می‌شد؛ وقتی که خلیفه اول نمی‌توانست این سیستم را به خوبی اداره کند، تردید‌هایی در اذهان مردم نسبت به او به وجود می‌آمد.

مشکل دوم این بود که اساسا قرار نیست کارها به درستی انجام شود؛ چراکه آن‌ها قصد داشتند جامعه اسلامی را به تدریج خراب کنند.

سومین مشکل این بود که امیرالمؤمنین(ع) منتقد این حکومت است و درباره خرابکاری‌های این حکومت انتقاد می‌کند.

مجموع این سه مورد باعث شد که مردم از نظام موجود رویگردان شوند و این قضیه در باب خلیفه اول به تدریج شروع شد؛ چون خلیفه اول بعد از پیامبر(ص) به عنوان خلیفه آن حضرت حکومت را به دست گرفته بود و مردم عملکرد او را با عملکرد پیامبر(ص) مقایسه می‌کردند. از طرفی، چون امیرالمؤمنین(ع) هم در کنار آن‌ها حضور داشت، ناخودآگاه مردم متوجه می‌شوند که چرا پیامبر(ص) برای جانشینی خود، علی(ع) را معرفی کرد.

پیامبر اسلام(ص) حکومت را به صورت فردی اداره نمی‌کرد. آن حضرت افرادی را برای نقاطی که تا آن موقع مسلمان شده بودند، تعیین کرده بود تا اوامر ایشان را در آن مناطق به اجرا دربیاورند. در زمان خلیفه اول، مدینه با او همراه است، ولی کسانی که پیامبر(ص) برای دیگر نقاط تعیین کرده بود، با وی هماهنگ نیستند؛ چون اساسا جزء تیم حاکمان نبودند و شاید انتظارشان هم این بوده است که خبر به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین(ع) از مدینه به آن‌ها برسد؛ چراکه در غدیر خم حضور داشته و شاهد قضایای آن روز بودند.

از میان برداشتن خلیفه اول

با توجه به آنچه گفته شد، خلیفه اول مجبور است افراد قبلی را که در نقاط مختلف از زمان پیامبر(ص) مسؤولیت داشتند، عوض کند و کسانی را به جای آن‌ها بگمارد که با او همراه هستند. اما وقتی این افراد توسط او عوض شوند، خلیفه در ذهن اهالی آن منطقه مسئله‌دار می‌شود؛ چون برای مردم سؤال می‌شد که چرا خلیفه این شخص را عوض کرده است. بنابراین تعویض والی‌ها مشکل‌ساز است و به آشوب می‌انجامد. راه حل برطرف کردن آشوب‌ها این است که رأس قدرت تغییر یابد؛ چون خیلی از مردم با عوض شدن رأس یک حکومت، امید دارند که اوضاع بهبود پیدا کند.

اگر حکومت خلیفه اول چند سال دیگر ادامه پیدا می‌کرد، شاید آشوب‌های به وجود آمده باعث می‌شد که مردم زودتر به سراغ امیرالمؤمنین(ع) بروند؛ لذا آن‌ها مهره خود را در رأس حکومت عوض کردند. خلیفه اول به صورت ناگهانی با خوردن یک خربزه سمی می‌میرد و وصیت می‌کند که خلیفه دوم بعد از او به حکومت برسد.

همه حرف خود حاکمان این بود که خلافت، وصایتی نیست و پیامبر(ص) برای بعد از خودش کسی را جانشین قرار نداده است. پس ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا وقتی خلیفه اول، جانشین خود را تعیین می‌کند، اعتراضی بلند نمی‌شود؟

پاسخ این است که مردم به دنبال یک تغییر بودند و با این تغییر، تا مدتی آرام خواهند بود.

خلیفه اول به صورت ظاهری با سیاست نرم‌خویی آمده بود؛ ولی خلیفه دوم با سیاست تندخویی به سر کار می‌آید؛ بنابراین در زمان وی، اعتراض نسبت به مسائل مربوط به حکومت ممنوع شد و هر کس که به حکومت اعتراض می‌کرد، مورد برخورد شدید خلیفه دوم قرار می‌گرفت.

خلافت عثمان

خلیفه دوم بعد از خود شورای شش‌نفره‌ای قرار داد. ترکیب شورا به گونه‌ای بود که امیرالمؤمنین(ع) از آن بیرون نمی‌آمد. حضرت به این دلیل در شورای شش‌نفره شرکت کرد که حضور ایشان در آن، باعث ایجاد بصیرت بین مردم شد.

به هر حال عثمان به خلافت رسید و او شخصی بود که پل رسیدن قدرت به شام شد. مهره اصلی سقیفه، معاویه است که در حکم جدار بیت‌المَقدِس بود. کسی که مانع ورود نیروی علوی به بیت‌المقدس شد، معاویه بود.

به وجود آمدن شورش‌ها در زمان عثمان و به قتل رسیدن او

عثمان در طول حکومت خود، فرماندارانی را انتخاب می‌کرد که همگی از بنی‌امیه و با معاویه همراه بودند. حزب بنی‌امیه هماهنگی کاملی با هم داشتند، ولی مردم با آن‌ها هماهنگ نبودند و در نتیجه شورش‌هایی بر علیه عثمان به وجود آمد.

این را بدانید که کوفه به وسیله یاران امیرالمؤمنین(ع) دچار به هم ریختگی نشد. کوفه و شهرهای دیگر به خاطر ناهماهنگی حاکمان وقت با مردم به هم ریخت. البته یاران امیرالمؤمنین(ع) که توسط سیستم ایشان تربیت شده‌اند، می‌توانند به این شورش مردم جهت بدهند.

به هر حال در کوفه و مدینه و مصر و یمن، شورش‌هایی بر علیه نظام موجود به وجود آمد. در همه این مناطق، یکی از یاران امیرالمؤمنین(ع) حضور دارد؛ مالک اشتر در کوفه، حَکیم بن جَبَله در بصره و… . این افراد به شورش‌های مردم جهت می‌دادند.

شورش‌ها به جایی رسید که استاندارهای عثمان به صورت خودکار از این شهرها عزل می‌شدند و مردم به صورت خودجوش، شخصی را از خودشان به عنوان استاندار انتخاب می‌کردند. تنها یک نقطه برای عثمان باقی مانده بود که فرماندار تعیین‌شده توسط عثمان عزل نشده است و آن نقطه، شام بود. در این‌جا انتقال قدرت از مدینه به شام دارای ظرافت فوق‌العاده‌ای است. امیرالمؤمنین(ع) در این برهه باید کاری کنند که به جای انتقال قدرت به شام، شام توسط مدینه سرنگون شود. حالت دوم این بود که مدینه توسط شام سرنگون بشود و این، همان خواسته معاویه بود. خواسته امیرالمؤمنین(ع) و یارانش این بود که معاویه توسط خود عثمان عزل بشود؛ ولی خواسته معلویه این بود که با تحریک شورشیان، قبل از این‌که توسط عثمان عزل شود، عثمان توسط شورشیان به قتل برسد. و به این ترتیب، معاویه‌ای در قدرت باقی بماند که از طرف عثمان عزل نشده است و بعد از کشته شدن عثمان، ادعای خونخواهی او را می‌کند.

این‌جا بصیرت مردم از اهمیت فراوانی برخوردار است. نیروهای تحت امر امیرالمؤمنین(ع) باید اطاعت‌پذیر باشند که وقتی آن حضرت می‌فرماید نباید به خانه عثمان حمله کنید، نگویند که علی هم محافظه‌کار شده است. اصلا نباید در مقابل خانه عثمان تجمع می‌کردند؛ در صورتی که این تجمع ادامه داشت تا ناگهان خبر کشته شدن عثمان رسید و قاتل هم از داخل خانه عثمان بود. مروان عثمان را به قتل رسانید و بهترین بهانه و ابزار را در اختیار معاویه قرار داد که به بهانه خون‌خواهی عثمان، به شورش علیه امیرالمؤمنین(ع) اقدام کند.