برنامه های سازمان نفاق برای محو اسلام 3

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

چهارشنبه، 23 دی 1394

48 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

اقدامات سازمان نفاق برای تحریف سنت پیامبر(ص)

در جلسات گذشته گفتیم که سومین سیاست سازمان نفاق پس از وفات پیامبر(ص)، تحریف سنت آن حضرت بود(1). برای نیل به این مقصود، باید دو کار انجام می‌دادند: 1. روایات باقی مانده از پیامبر اکرم(ص) را از بین ببرند؛ 2. به جای روایات واقعی پیامبر(ص)، به جعل روایات کذب بپردازند.نتیجه این دو اقدام، قرآن و مفاهیم آن را تخریب می‌کرد.

برای رسیدن به این اهداف، دست صاحبان علم و حدیث را بسته و دست جاعلان حدیث را باز گذاشتند. نتیجه، به وجود آمدن انبوهی از روایات ساختگی شد که خودشان هم نمی‌دانستند با آن‌، چه کنند! به عنوان نمونه، آنان در گفتارشان سعی دارند که بگویند پیامبر اکرم(ص) کسی را به جانشینی بعد از خودش، تعیین نکرد؛ در حالی که روایات متعددی در منابعشان با این مضمون آمده است که «نص رسولُ‌الله علی ابی‌بکر». این روایات، چگونه با عدم تعیین جانشین از سوی پیامبر(ص) که ادعای شماست، قابل جمعند؟!

آن‌ها دست به روایت‌سازی می‌زدند، ولی نمی‌فهمیدند که بر اثر این اقدام، در آینده با چه معضلاتی مواجه می‌شوند. برای عده‌ای شأن‌سازی کردند؛ اما دقت نمی‌کردند این‌ شأن‌سازی‌ها باعث می‌شود که ذوشأن از پیغمبر(ص) هم بالاتر بزند!

پس سومین سیاستشان، از بین بردن سنت بود که موفق هم شدند؛ البته نه توفیق صد در صد. روایاتی که امروز در منابع آن‌ها موجود است، این‌گونه نیست که به طور مطلق با اسلام منافات داشته باشد؛ هر چند هدف آن‌ها از حذف و جعل، نابودی مطلق اسلام بود. علت عدم توفیق کاملشان این بود که آن‌ها موفق نشده بودند علی(ع) را حذف مطلق کنند. نقش آن حضرت در راه باقی ماندن سنت، همانند نقش ایشان در باقی ماندن قرآن بود.

اقدام علی(ع) در جهت احیای خطبه‌های پیامبر(ص)

بعدها خواهیم گفت که مردم با امیرالمؤمنین(ع) به عنوان امام بیعت نکردند؛ بلکه به عنوان نفر چهارم پس از خلفای سه‌گانه با ایشان بیعت شد. به همین جهت هم، آن حضرت ابتدا نمی‌خواست این مسؤولیت را قبول کند؛ اما در ادامه پذیرفت و فرمود: قبول کردم تا شاید حقی را زنده کنم.

البته این‌که امیرالمؤمنین(ع) فرمود من خلافت را قبول می‌کنم تا حقی را زنده کنم، لزوماً به معنای احقاق حق فردی افراد نیست. بزرگ‌ترین ظلم در مورد سنت پیامبر اکرم(ص) انجام شده بود و حضرت می‌خواست با قبول کردن خلافت، این ظلم را برطرف کند. و البته ایشان در این امر موفق هم بودند؛ در طی مدتی که خلافت کردند، سنت پیامبر(ص) را احیا کردند. خطبه‌هایی که در نهج البلاغه می‌بینید، همه‌شان سخنان پیامبر(ص) است. امیرالمؤمنین(ع) از پیامبر(ص) که عالم‌تر و خوش‌ بیان‌تر نبود؛ خود ایشان فرمود: من علم خودم را از پیامبر(ص) گرفتم؛ پس چرا از پیامبر اکرم(ص) چنین خطبه‌هایی باقی نمانده است؟ علتش این است که آن‌ها تمام سخنان پیامبر(ص) را جمع کرده و آتش زدند. امیرالمؤمنین(ع) در 5 سال دوران خلافتشان، خطبه‌های پیامبر(ص) را دوباره خواندند.

مگر در زمان پیامبر اکرم(ص) فتنه نداشتیم؟ آیا آن حضرت در مورد فتنه‌های زمان خودشان صحبت نکردند؟ مسجد ضرار چه بود؟ مسجد ضرار مقدمه داشت؛ آن‌ها در مسجد النبی(ص) توطئه کرده، سپس توسعه سازمانی می یابند. آن موقع، به نقطه مستقلی نیاز پیدا می‌کنند، و در نتیجه، زمین تهیه کرده و بنا می‌سازند. این‌ امور یک روزه اتفاق نمی‌افتد. از این طرف، پیامبر اکرم(ص) هم بدون مقدمه‌سازی نمی‌توانند آن مسجد را آتش بزنند؛ باید مقدمه‌سازی کرده و در خطبه نماز جمعه سخنرانی کنند. اصولاً سیاست‌دهی به مردم در نماز جمعه است. امروزه به دلیل وجود وسایل ارتباط جمعه، سیاست‌دهی به روز شده است؛ اما آن زمان پیامبر اکرم(ص) فقط می‌توانستند روزهای جمعه با مردم ارتباط برقرار کنند.

در قضیه مسجد ضرار، خدای متعال به پیامبرش امر کرد که تو نباید به مسجدی که منافقین بنا کرده‌اند بروی. معنای امر پروردگار این بود که مسلمان به آن مسجد نمی‌رود. مسجد اگر مسجد باشد، اولین کسی که احق است در آنجا نماز بخواند، خود پیغمبر(ص) است. اگر خدا بگوید تو نباید به این مسجد بروی، یعنی هیچ مسلمانی حق رفتن به آن را ندارد. این، کمک خداوند به پیامبر(ص) بود در این‌که مردم علیه این فتنه حاضر شوند و مسجد را روی سر اهالی آن خراب کنند.

مسلمانانی که اطراف پیامبر(ص)بودند، جماعت تربیت شده در طول 30 یا 40 سال نبودند؛ بعضی از افرادی که دور آن حضرت جمع شده‌اند، شاید یک ماهی باشد که به نزد آن حضرت آمده‌اند. بر خلاف آنچه که قبلاً در مورد اطرافیان حضرت موسی(ع) گفتیم: آن‌ها یک جمعیت یکپارچه بوده و باهم ارتباطات خانوادگی داشتند. در حالی که پیامبر ما جمعیت خانوادگی در اختیارش نبود. سلمان فارسی، بلال حبشی و غیره، هر کدام از منطقه‌ای جدا آمده بودند. اگر پیامبر اکرم(ص) طی 5 – 6 سال برای آن‌ها کلاس درس گذاشته و آموزش می‌دادند، می‌توانستند با آنان راحت کار کنند؛ اما چنین امکانی نبود که همین تعداد، یکپارچه در اختیار پیامبر(ص) قرار بگیرند. این افراد به صورت تدریجی به نزد پیغمبر(ص) می‌آمدند و بعد هم می‌رفتند. پیامبر(ص) با این جماعت سیار و در حال تغییر قصد دارد با فتنه‌ای که می‌خواهد ریشه اسلام را بسوزاند برخورد کند. برخوردش این‌گونه بود که بایستی مسجد را روی سر افراد حاضر در آن خراب می‌کرد و مهلت نمی‌داد از آن بیرون بروند. مسلماً آن حضرت قبل از این اقدام، درباره فتنه‌گران مسجد ضرار افشاگری کرده‌اند؛ ولی حتی یکی از این خطبه‌ها موجود نیست.

امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌هایی که علیه فتنه داشته‌اند، خطبه‌های پیغمبر(ص) را زنده می‌کنند؛ چراکه همه آن فتنه‌ها در زمان پیغمبر(ص) هم بوده است. امیرالمؤمنین(ع) سنتی را که از بین رفته بود، در خطبه‌های نماز جمعه‌شان احیا کردند.

نقش ائمه(ع) در زنده کردن سنت پیامبر اسلام(ص)

بعد از امیرالمؤمنین(ع) هم امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع) و دیگر ائمه، سخنان و سنت پیامبر(ص) را زنده کردند. شما فکر می‌کنید که دعای ابوحمزه انشای امام سجاد(ع) است و پیغمبر اکرم(ص) آن را نخوانده ‌است؟ یا این‌که امام سجاد(ع) همان دعایی را خواند که قبلا پیغمبر(ص) خوانده‌ بود؟ جواب این است که دعای مذکور ابتدا توسط پیامبر(ص) قرائت شد؛ اما این‌که چرا از آن حضرت چنین دعایی نقل نشده است، علتش از بین رفتن آن توسط سازمان نفاق می‌باشد. وقتی در زمان خلفا گفتند احادیث پیامبر(ص) را بیاورید، تلی از حدیث درست شده بود که در بین آن‌ها مسلماً بعضی در قالب دعا بوده است؛ منتهی همه را آتش زدند.

پیامبر اکرم(ص) اصل مطالب را قبلاً فرموده‌ بود و ائمه(ع) پس از ایشان، آن مطالب را تفسیر و تطبیق کردند. ائمه هدی(ع) سِمَت و جایگاه رسالت پیامبر(ص) را ندارند؛ بلکه سمت و جایگاه امامت ایشان را دارا هستند که همان تطبیق است. البته تطبیق امور با مصادیق سخت است و تنها از دست معصوم برمی‌آید که دارای علم لدنی است.

امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در اِحیای سنت پیامبر(ص) در بین اهل سنت اقدامات بسیاری انجام دادند و آن‌ها را وادار نمودند که احادیث این بزرگواران را بنویسند. به همین جهت است که آنان احادیث زیادی از این دو امام بزرگوار دارند. این در حالی است که قبلا آن‌ها همه احادیث نبوی را از بین برده و چیزی باقی نگذاشته بودند.

چهارمین مورد از سیاست‌های سازمان نفاق برای محو اسلام

4.سیاست چهارمی که این افراد پیگیری کردند، تغییر دادن فرهنگی بود که پیامبر اکرم(ص) آن را ایجاد کرده بود. پیامبر(ص) در طول ده سالی که در مدینه سکونت داشت، یک فرهنگی را در طراز جامعه اسلامی ایجاد کرده بود. تا زمانی که آن حضرت در قید حیات بود، اوضاع مدینه مطلوب بود؛ طوری که اگر شخصی به آن شهر می‌آمد، نیازی به سؤال و تحقیق درباره اسلام نداشت، بلکه از خود مدینه می‌فهمید که روش اسلام، چقدر عالی و زیباست. پیامبر اکرم(ص) بدون هیچ گونه امکاناتی، یک شهر فوق‌العاده درست کرده بود که بهداشتش در وضعیت عالی قرار داشت؛ نزاع و دعوا در آن، اندک بود و مظاهر فحشا اصلاً وجود نداشت. شراب‌خواری علنی اصلاً نبود؛ اگر هم کسی به صورت پنهانی انجام می‌داد، بدمستی نمی‌کرد و به خیابان نمی‌آمد.

در آن برهه، فردی که وارد مدینه می‌شد، تفاوت را احساس می‌کرد و متوجه می‌شد که قوه قهریه هم در شهر وجود ندارد. احدی نقل نکرده است که پیغمبر اکرم(ص) در مدینه پلیس داشت؛ با این حال می‌بینیم که آن شهر امن بوده است و این براساس فرهنگی بود که توسط پیامبر(ص) ایجاد شد.

بهترین چیزی که مردم را به یک مدل حکومتی جذب می‌کند، امنیت است؛ چنان‌چه امروز جمهوری اسلامی امن‌ترین کشور دنیاست و کمترین قوه قهریه را دارد. ما در سایر کشورهای اسلامی مظاهر پلیس را به صورت محسوس در خیابان‌ها می‌بینیم؛ اما این‌جا در ساعت‌هایی که باید پلیس باشد(مثل شب‌ها که مغازه‌ها بسته می‌شوند)، هیچ پلیسی در خیابان نیست و امنیت هم برقرار است؛ چرا؟ درست است که ما صد در صد موفق نبودیم، اما آن تربیتی که مربوط به پیامبر اکرم(ص) و اسلام ناب است(همان اسلام اهل بیت) در این‌جا ترویج می‌شود.

کنترل و نهادینه شدن شهوت مال و شهوت جنسی در مدینة النبی(ص)

از دیگر ویژگی‌های شهر مدینه در زمان رسول‌الله(ص) این بود که زیاده‌خواهی وجود نداشت و مردم قانع بودند. این اخلاق ناشی از چه بود؟ دو چیز در مدینه نهادینه شده بود: یکم. پیامبر(ص) شهوت‌المال و سطح نیازها را کنترل کرده بود و مردم به اندازه رفع نیاز‌ها راضی شده بودند. تجارت می‌کردند؛ ولی موقع اذان به مسجد می‌آمدند. مستحب است انسان به میزان خرج روز که به دست آورد، کار را تعطیل کرده و برود. پیامبر(ص) این حکم را به مسلمانان یاد داده بود و آن‌ها هم عمل می‌کردند. اگر در کاسبی به دنبال تجمل و زیاده‌خواهی نباشید، حرام‌خور نمی‌شوید. رزق حلال راحت به دست می‌آید؛ به شرطی که همان اول زیاده‌خواهی را کنار بگذارید. در زیاده‌خواهی‌ها مجبور می‌شویم دروغ بگوییم. خیلی‌ها دروغ نگفتند و به سبکی که پیامبر(ص) فرموده بود زندگی کردند و زندگی‌شان هم ادامه پیدا کرد. البته زندگی تجملاتی ندارند، ولی زندگی‌شان راحت است.

لقمه حلال خیلی مؤثر است؛ وقتی فرد حلال‌خور باشد، در سایر کارها هم توفیق می‌یابد.عطای خدای متعال حد و حساب ندارد. اگر ما از عطای بی‌نهایت او محدود می‌گیریم، به خاطر این است که ما محدود هستیم. فرض کنید باران بر دشتی که شما 60 متر زمین در آن دارید، می‌بارد. باران به بیش از 60 متر می‌بارد، ولی زمین شما فقط در حد 60 متر باران تحویل می‌گیرد. اگر 5000 متر زمین داشتید، به اندازه 5000 متر باران می‌گرفتید. خدای متعال وقتی جود و بخشش خود را به فردی عنایت می‌کند، به این معناست که زمینه گیرندگی او بیشتر می‌شود؛ وقتی گیرندگی بیشتر شد، زمینِ قابل پیدا می‌کند و فیض می‌گیرد. وقتی فردی حلال‌خور بود و مطلبی را نزد پیامبر اکرم(ص) می‌گرفت، این مطلب در او ظرفیت ایجاد می‌کرد و باعث می‌شد که سخن بعدی را بهتر بفهمد. سخن بعدی را هم که بهتر می‌گرفت، رشد می‌کرد.

دوم. دومین چیزی که در مدینه نهادینه شده و باعث شده بود زیاده‌خواهی وجود نداشته باشد، کم بودن فحشای جنسی بود. پیامبر اکرم(ص) ارزش زن را بالا برد و فرمود چشم‌چرانی نکنید. از سوی دیگر، سطح ازدواج را پایین آورد. وقتی نیازمندی‌ها پایین آمد و مردم قانع شده و به خدا هم توکل نمودند، ازدواج راحت می‌شود.

نمونه‌ای از راحت بودن امر ازدواج در زمان پیامبر(ص)

اشرافیت و فاصله طبقاتی در زمان پیامبر(ص) به هم خورد. فرد سیاه‌پوستی در بین اصحاب صفه قرار داشت و به دلیل فقر و وضعیت رنگ پوستش کسی با او کاری نداشت؛ اما پیامبر(ص) گاهی با او می‌نشست و مزاح می‌کرد. روزی از او پرسید: دوست داری ازدواج کنی؟ پاسخ داد: بله. فرمود: به سراغ فلانی برو و بگو پیامبر خدا گفت دخترت را به ازدواج من دربیاور. مرد سیاه‌پوست تعجب کرد؛ چراکه فرد مورد نظر پیامبر(ص) از اشراف مدینه بود. به هر حال رفت و پیغام پیامبر(ص) را به شخص مورد نطر رسانید. او با عصبانیت فرد سیاه‌پوست را از خانه‌اش بیرون کرد و با ناراحتی به خانه‌ برگشت. دختر مرد اشرافی به پدرش گفت: اگر او واقعاً از طرف پیامبر(ص) آمده بود، پس تو آخرتت را نابود کرده‌ای. مرد متوجه کارش شد و به مسجد آمد و دید که آن سیاه‌پوست کنار پیامبر(ص) نشسته است. فهمید که قضیه درست بوده است. نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: چرا تناسب و شؤون را رعایت نمی‌کنید؟ حضرت فرمود: مگر تو چه کسی هستی؟ تو خدا و پیغمبر را قبول داری و مسلمانی؛ او هم خدا و پیغمبر را قبول دارد و مسلمان است. منزلت انسان به دین و ایمان است که او دارد. من برای از بین بردن همین موقعیت‌های کاذب مبعوث شده‌ام. مرد بعد از شنیدن سخنان پیامبر(ص) به فکر فرو رفت و گفت نظر دخترم چه می‌شود؟ حضرت فرمود: اگر دخترت موافق بود، ازدواج می‌کنند و اگر مخالف بود که هیچ؛ مسأله منتفی است. اما تو باید موافقت خودت را اعلام کنی. مرد به خانه‌اش آمده، گفته پیامبر(ص) را بازگو کرد و نظر دخترش را پرسید. دختر گفت: هر چه پیامبر(ص) فرموده باشد، مطاع است.

این قضیه را امام صادق(ع) نقل کرده و فرمود: بالأخره آن‌ها ازدواج کردند و مدتی بعد هم مرد سیاه‌پوست در یکی از غزوه‌ها همراه پیامبر(ص) رفت و شهید شد.

بنابراین ازدواج در زمان پیامبر(ص) راحت بود. تبرجی وجود نداشت و از این رو هر کس دختری در سن ازدواج داشت، در مسجد اعلام می‌کرد و به راحتی ازدواج انجام می‌گرفت.

(1). اولین سیاست آن‌ها، حذف علی بن ابی‌طالب(ع) و دومین سیاست، تحریف قرآن بود.