برنامه های سازمان نفاق برای محو اسلام 1

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

چهارشنبه، 2 دی 1394

42 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

برنامه های سازمان نفاق برای محو اسلام

در جلسات گذشته به این‌جا رسیدیم که بعد از وفات پیامبر (ص)، حکومت مرکزی تصمیم به محو اسلام گرفت. برنامه آن‌ها برای محو اسلام چیست؟ فکر نکنید که ما نوشته‌ای در این مورد پیدا کرده‌ایم. «إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَإِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَت»(1)؛ فتنه وقتی حمله‌ور می‌شود، همه را به اشتباه می‌اندازد و وقتی صحنه را ترک کند، تازه شناخته می‌شود که ماجرا چه بوده است. کار آن‌ها هم کار پنهانی است. فهمیدن این نکته که آن‌ها چهار برنامه داشته‌اند، محصول گذر زمان و خوابیدن خاک فتنه و شناخته شدن جریان حرکت آن‌هاست؛ یعنی از اقداماتی که انجام دادند، متوجه شدیم چهار برنامه را دنبال می‌کرده‌اند. اولویت‌بندی‌ها را هم از زمان اقدامات آن‌ها متوجه شدیم.

چهار برنامه آن‌ها به این ترتیب بود:

1.امیرالمؤمنین (ع) را حذف کنند. با وجود امیرالمؤمنین (ع) اسلام محو نمی‌شد؛ چراکه برای از بین رفتن اسلام باید دو چیز از بین برود: شناخت مردم از اسلام و بانی حفاظت از اسلام؛ مردم ندانند که اصلاً اسلام چیست و کسی هم نباشد که اسلام را به مردم معرفی نموده و به آن دعوت کند. همچنان‌که زمانی در بین مردم پزشکی جریان پیدا می‌کند که اولا مردم بدانند بیماری چیست و ثانیا کسی باشد که بیماری را به مردم بشناساند؛ اما اگر هیچ مرکز بهداشتی و پزشکی نباشد و مردم هم متوجه جریان بیماری نشوند که منشأ آن چیست، می‌بینند که ناگهان می‌میرند و کسی هم پیشگیری نمی‌کند.

در مسائل فرهنگی هم همین‌‌گونه است؛ اگر افرادی توانستند که افکار مردم را خراب کنند، ولی از طرف دیگر، متصدی ترویج افکار صحیح هم در جامعه باشد،‌ او می‌آید و افکار درست را ترویج می‌کند. لذا گام اول آن‌ها برای محو اسلام، از بین بردن امیرالمؤمنین (ع) بود؛ به دو شکل حذف شخصی و حذف شخصیتی.

وقتی تاریخ را مرور می‌کنیم، می‌بینیم که اقدامات اولیه جریان فتنه در آن زمان، کلا علیه امیرالمؤمنین (ع) بود؛ علیه ایشان شایعه می‌ساختند؛ به خانه ایشان حمله می‌کردند و … . البته در این زمینه توفیق کامل پیدا نکردند. آن‌ها توانستند که امیرالمؤمنین (ع) را از پیشانی جامعه و قله حکومت پایین بکشند؛ اما نتوانستند تصویر ایشان را از جامعه محو کنند. دلیلش این است که آن حضرت مثل خورشید بود. اگر خورشید را از بین بردی، تاریکی است؛ اما تا هنگامی که خورشید باشد، حتی می‌تواند ابر برابر خودش را هم حذف کرده و تلألؤ خود را ایجاد نماید.

مهاجمان در ادامه عملکردشان، نام همین امیرالمؤمنین (ع) را که به خانه‌اش حمله کرده بودند، در شورای شش نفره گذاشتند. اگر علی بن ابی‌طالب (ع) به یک فرد بیابان‌نشین مجهول‌الهویه تبدیل شده بود، نام ایشان را در شورای شش نفره نمی‌گذاشتند؛ پس علی بن ابی‌طالب (ع) در ذهن مردم بود و مردم به ایشان توجه داشتند و به این ترتیب، مخالفان در حذف امیرالمؤمنین (ع) موفق نشدند.

2.اولویت دوم آن‌ها، خراب کردن قرآن بود. اگر بتوانند قرآن را خراب کنند، وقتی امیرالمؤمنین (ع) بخواهد در جامعه صحبت کند، سخنش با مقیاس‌های قرآنی غیرمنطبق بوده و در نتیجه، مردود می‌شود.

زمانی که علی (ع) در قضیه حکمیت هیأت خودش را فرستاد، به عبدالله بن عباس که یکی از اعضای آن هیأت بود فرمود: در محاجه با آن‌ها نگذار کار به قرآن بکشد؛ چون قرآن قابل حمل به معانی مختلف است.

علت این‌که در زمان رسول‌الله (ص) این اتفاق نمی‌افتاد، این بود که آن موقع، هنوز قرآن دست نخورده بود و کسی برای آن، مفاهیم جانبی و تفاسیر گوناگون درست نمی کرد.

قرآن را به دو صورت می توانستند تحریف کنند:‌ تحریف ذاتی و تحریف مفهومی. تحریف ذاتی این است که آیاتی را از داخل آن بردارند. مهم‌ترین چیزی که مخالفان می‌خواستند آن را از قرآن حذف کنند، ضدیت با یهود است؛ یعنی قرآن را از ضد یهود بودن بیندازند. قرآن کاملا ضد یهود است. در جایی از این کتاب آسمانی آمده است: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْبَانًا وَ أَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ» (مائده/82). اگر ضدیت با یهود در قرآن باقی بماند، جریان نفوذ زمین می‌خورد.

مگر امکان داشت که ما در زمان پیامبر اکرم (ص) قرآن جامع نداشته باشیم؟! اگر کسی می‌خواست نسخه‌ای از قرآن را داشته باشد، از کجا می‌آورد؟ امروزه وقتی قانونی را وضع می‌کنند، در چندین جا ثبت می‌شود تا باقی بماند. حال آیا صحیح بود که پیامبر اکرم (ص) آیات را خوانده و سپس رها کند؟! آیا کتابت وحی، نظم خاصی به طور سیستمی نداشت و پیامبر (ص) بر نوشتار آن، نظارت نمی‌کرد؟! اگر قائل به چنین چیزی باشیم، معنایش این است که پیامبر اکرم (ص) از عالم مدیریت و برنامه‌ریزی چیزی نمی‌دانست!

این قرآن فوق قانون اساسی و قوانین جزئیه و دستورالعمل‌هاست و تحت نظر پیامبر اکرم (ص) و توسط امیرالمؤمنین (ع) نگاشته می‌شد. دیگران هم که وحی را می‌نوشتند، آن را با کتابت علی (ع) تطبیق داده و صحتش را بررسی می‌کردند.

اگر کسی به مسجد النبی (ص) ‌آمده و می‌خواست قرآن بخواند، چگونه می‌توانست آن را بخواند؟ مگر خود پیغمبر (ص) بر خواندن قرآن تأکید نکرده بود؟ آیا همه مسلمانان، قرآن را از حفظ بودند؟ همه که از اول در مکه نبودند؛ بعضی در سال نه هجری آمده‌اند. در سال نهم حداقل 29 جزء نازل شده است. ‌ آیا فرد تازه مسلمان شده می‌تواند 29 جزء را در مدت کوتاه حفظ کند و بخواند؟ اگر هم بخواهد حفظ کند، از روی چه چیزی باید این کار را انجام دهد؟ استحباب خواندن قرآن از رو هم، مربوط به بعد از پیامبر (ص) نیست؛ بلکه خود آن حضرت فرمود: قرآن را اگرچه حفظ هستی، از رو بخوان.

همه این‌ها قرینه است بر این‌که قرآن به صورت جمع‌آوری شده و منظم در مسجد النبی (ص) وجود داشته است و عرب بدوی هم که می خواست از آن‌جا عبور کند، از این قرآن می خواند؛ و یا اگر کسانی می‌خواستند از قرآن موجود در مسجد، در خانه هم داشته باشند، از روی همان، نسخه‌برداری می‌کردند.

موقعی که وحی نازل می‌شد، افراد زیادی از مسلمانان خودشان آیات را می‌نوشتند. کسانی که نسخه‌برداری می‌کردند، قرآنشان همیشه به صورت کامل نبود؛ چون وحی به صورت تدریجی نازل می‌شد. امیرالمؤمنین (ع) آیاتی را که جدید نازل می‌شد، بر اساس ترتیب در نسخه مسجد می‌نوشت؛ اما افراد دیگری که رونویسی می‌کردند، بعضی از اوقات در نوشتن آیات تازه نازل شده سستی می‌کردند. نتیجه این شد که بعد از وفات پیغمبر (ص) انواع و اقسام قرآن‌ها در خانه‌های مسلمانان بود؛ مثلاً تعداد آیات سوره بقره برای هر شخصی فرق داشت. ولی در این میان، نسخه مسجد، نسخه کامل بود و همه آیات‌، بر اساس نظم و طبق نظر پیغمبر (ص) چیده شده بود.

زمانی که مخالفین به قدرت می‌رسند، مسجد به دست آن‌ها می‌افتد و می‌توانستند هر کاری که ‌خواستند، در آن انجام دهند. ناگهان نسخه قرآن موجود در مسجد را جمع کردند و چون همه حواس‌ها بر سر غوغاسالاری و جریانات آن برهه بود، کسی متوجه این رخداد نشد.

نبود این قرآن چگونه جبران می‌شود؟ به همدیگر می‌گویند قرآنی را که در خانه دارید، به مسجد بیاورید. و به این ترتیب، 30 تا 40 قرآن که هر کدام نقص‌های فراوانی دارند، در مسجد جمع می شود. ناگهان فکری به وجود می‌آید که قرآن‌های متفاوت، مشکل‌زا است. اجازه نمی‌دهند کسی به این فکر کند که ماه‌های گذشته در مسجد قرآن کامل داشتیم و‌ حال چه شده اند؟

به هر حال، به این فکر می‌شود که به قرآن واحد نیاز داریم و در پی آن، هیأت تدوین قرآن تشکیل ‌می‌شود. گفته‌اند که در این هیأت حدود 50 نفر حضور داشتند. از کسانی که در باب حوادث صدر اسلام موضع گرفته و مخالف جریانات پیش‌آمده بودند، کسی در این هیأت وجود نداشت؛ بلکه همه آن‌ها موافقین جریان حاکم بودند و از این رو، به توصیه‌ها و راهکارهای آن‌ها عمل می‌کردند.

این قضیه ممکن بود منجر شود به این‌که قرآن جدیدی به وجود بیاید؛ اما به دلیل وجود امیرالمؤمنین (ع) شکست خورد. جریان تدوین قرآن به شکل مذکور، به بعد از حوادث به وجود آمده پس از رحلت پیامبر (ص) کشید. در آن دو ماه اول، فقط قرآن متعارف را برداشته و قرآن‌های ناقص را آوردند.

امیرالمؤمنین (ع) قبل از این‌ که زهرای مرضیه (س) به شهادت برسد، در نماز‌های جماعت شرکت نمی‌کرد و از خانه بیرون نمی‌آمد، مگر از روی اضطرار؛ چون اگر پایش را بیرون می‌گذاشت، شمشیر بر گردن آن حضرت گذاشته و می‌گفتند بیعت کن.

پس از آن که علی (ع) زهرای مرضیه (س) را دفن کرد، از ایشان خواستند که از خانه بیرون آید؛ اما باز هم حضرت قدم از خانه بیرون نگذاشت. علت را که پرسیدند، فرمود: در حال جمع‌آوری قرآن هستم.

مخالفین اگرچه علی بن ابی‌طالب (ع) را در موارد دیگر قبول نداشتند، اما درباره قرآن سخن آن حضرت را پذیرا بودند؛ چراکه می‌دانستند ایشان کاتب وحی است. این مسأله، چیزی نبود که بتوان آن را از ذهن‌ها پاک کرد.

اگر آن‌ها دست به پیکره قرآن زده و یک قرآن ناقص درست می‌کردند، ناگهان علی بن ابی‌طالب (ع) قرآن کامل را عرضه می‌کرد. کافی بود که امیرالمؤمنین (ع) قرآن کامل را فقط به ده نفر نشان می‌داد تا مردم تفاوت را بفهمند.

مردم، علی (ع) را به کاتب وحی بودن قبول داشتند و مخالفان نتوانستند این موضوع را در طول تاریخ از بین ببرند. نتیجه این شد که قرآن را به همان شکل رها کردند. آرام آرام نسخه امیرالمؤمنین (ع) بیرون آمد؛ اگرچه بین نسخ دیگر گم است. ولی به هر حال، قرآن تحریف نشد و سالم ماند.

بدون شک، قرآنی که اکنون در دست ماست، همان قرآن امیرالمؤمنین (ع) و چیزی است که تحت نظر خود پیغمبر (ص) جمع شد و حفظش هم با اقدام امیرالمؤمنین (ع) صورت گرفت.

این را بدانید که هر کس راجع به تحریف لفظی قرآن سخن می‌گوید، کار اشتباهی انجام می‌دهد؛ چه این موضوع را به اهل سنت نسبت دهد و چه به شیعه. دشمن به دنبال این است که بگوید این قرآن دست خورده و مانند تورات تحریف شده است. اگر قبول کنیم که یک کلمه از قرآن جابه‌جا شده است، معنایش این است که این قرآن، محرّف است. این معجزه است که حتی یک حرف از این قرآن تغییر نکرده و همان قرآنی است که پیامبر (ص) می‌خواست باشد که البته با اقدام امیرالمؤمنین (ع) باقی ماند.

یک دلیل بر این‌که این قرآن موجود، همان قرآن رسول‌الله (ص) است، داستان کربلایی کاظم است. کربلایی کاظم قرآن خود را از اهل ‌بیت (ع) گرفته بود و قرآن را به همین صورت موجود می‌خواند. تنها تفاوتی که داشت، این بود که ایشان نام‌ سوره‌های قرآن را با اول آن‌ها می‌شناخت، نه با نام‌های مرسوم فعلی. البته ما دلیل داریم که سوره‌ها در زمان رسول‌الله (ص) هم با اولشان، شناخته می‌شده‌اند؛ بعدها و در قرن دوم، نام‌گذاری به صورت فعلی انجام شد.

نکته: این را بدانیم: روایاتی که به تحریف قرآن اشاره می‌کنند، مراد از آن‌ها، تحریف معنوی است، نه تحریف لفظی.

بنابراین قرآن باقی ماند و نتوانستند به الفاظ قرآن دست بزنند؛ ولی تا می‌توانستند قرآن را تحریف معنوی کردند.

سؤالی که این‌جا مطرح می‌شود این است که چرا آن‌ها به دنبال وحدت نُسَخ رفتند؟

جواب این است که اصحاب رسول‌الله (ص) قرآن‌های متفاوت داشتند. زمانی که امام معصوم باشد، محور، هموست؛ اما اگر امام معصوم نباشد و یا به او رجوع نشود، هر کدام از آن اصحاب برای خودش استقلال قائل است؛ یعنی مثلا عبدالرحمن عوف، خودش دارای نسخه‌ای از قرآن است و نسخه او هم ربطی به نسخه زبیر ندارد. به این ترتیب، هر کدام از اصحاب، خودشان دارای مکتب شده و تعارض مکتب‌ها درباره قرآن، اختلافات عدیده‌ای را در جامعه به وجود آورد. این مسائل در زمان خلیفه دوم اتفاق افتاد و در زمان خلیفه سوم به اوج خودش رسید و کار داشت به ضعف حکومت مرکزی می‌انجامید. بنابراین حکومت مرکزی تصمیم گرفت که نسخه‌های مختلف قرآن را جمع کند و نسخه واحدی ارائه دهد تا همه بر اساس آن جمع شوند. همه نسخه‌ها را آوردند و حکومت مرکزی دستور داد تا همه آن‌ها را آتش بزنند. قرآن باید به نسخه واحدی می‌رسید و این کار هم در زمان خلیفه سوم و توسط امیرالمؤمنین (ع) انجام شد.

به هر حال، تحریف لفظی در قرآن صورت نگرفت، ولی تحرف معنوی به مقدار فراوان در قرآن صورت گرفته است و دلیل آن هم به وجود آمدن مکاتب تفسیری متفاوت است.

(1). الغارات (ابواسحاق ثقفی کوفی)، ج1، ص9.