اقدامات جبهه باطل برای از بین بردن تدریجی اسلام

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

سه شنبه، 3 آذر 1394

36 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

اقدام اولویت‌­دار علی (ع) پس از خروج از منزل

بعد از این‌که امیرالمؤمنین (ع) از منزل بیرون آمد، اولویت اول برای ایشان این بود که نظام حاکم را که در صدد نابودی مطلق اسلام بود، از هدفش منع کند و مانع موفقیتش شود. البته سران جریان حاکم، قابل هدایت نبودند و تصور هدایت در مورد آن­‌ها، مانند تصور هدایت درباره شیطان است؛ اگر شیطان هدایت­‌بردار است، آن‌ها هم هدایت­‌بردار می­‌شدند. پس هدف امیرالمؤمنین (ع) این بود که حرکت آن‌ها را در زمینه نابودسازی اسلام و علنی کردن آن کُند کند تا آن‌ها مجبور باشند که ظاهر را حفظ کنند.

اگر نظام حاکم می‌­خواست اسلام را از بین ببرد، باید در قالب خود اسلام از بین می­‌برد؛ یعنی اسلام علیه اسلام. همیشه این­‌گونه است که بهترین راه برای از بین بردن اسلام در بین مسلمان‌های معتقد، استفاده از خود اسلام می­‌باشد. راه از بین بردن اسلام به عنوان یک مکتب هدایت و مکتبی که انسان‌ها را از جهل به علم، از ظلمت به نور، از شرک به توحید و از بردگی به آزادی می‌برد و در حقیقت احیا می‌کند، این است که همین مفاهیم متعالی تحریف شود. به عنوان نمونه، جهاد که مُنجی و ابزار هدایت است، موقعی که از درون خودش تحریف شود، به عنوان امری کُشنده و از بین برنده معرفی خواهد شد؛ در حالی که جهاد اصولاً «علیه» نیست، بلکه «له» است. جهاد یعنی تلاش در راه خدا برای هدایت انسان‌ها. حتی جایی که شمشیر کشیده می­‌شود، له است و نه علیه. شمشیر پیامبر (ص) هدایت­‌گر است، نه مخرّب و نابود کننده. اما اگر جهاد از درون تحریف شود، هم جهادگر تخریب می­‌شود و هم جایی که جهاد انجام شده است؛ همچنان­‌که برخی از یاران امیرالمؤمنین (ع) برای آمدن همراه ایشان به جنگ شرط می‌گذاشتند و از درآمدش می‌پرسیدند. اعتراض بعضی از آن­‌ها در جنگ جمل این بود که چرا این جنگ، اسیر و غنائم ندارد؟!

پس تلاش اولیه امیرالمؤمنین )ع) این بود که از سرعت تحریف اسلام توسط آن­‌ها کاسته شود و در این راستا، یک حضور غیر اجباری از خود بر آن­‌ها تحمیل می­‌کرد.

عدم وجود مراکز تربیت مبلّغ در زمان پیامبر (ص)

به یک نکته باید دقت کنیم و آن این­‌که ما وقتی می‌خواهیم درباره اوضاع زمان پیامبر اکرم (ص) قضاوت کنیم، ایشان را از مدینه برمی‌داریم و در ایران می‌گذاریم و همین قضاوتی که الآن درباره برخی امور داریم، راجع به آن زمان هم داریم؛ اما این اشتباه است. ما باید بتوانیم مدینه و جهان اسلام را در آن زمان و با شرایط آن زمان تصویر کنیم که در این صورت، خیلی از معادلات در ذهن ما عوض خواهد شد.

امروز ما در کشورمان مراکز تربیت طلبه داریم. وقتی می‌خواهند امام جمعه‌­ای را در جایی منصوب کنند، از تربیت شده‌های همین مراکز انتخاب می‌کنند. حال سؤال این است که آیا پیامبر اکرم (ص) هم طی ده سالی که در مدینه بودند، موفق شدند حوزه علمیه تشکیل داده و به افرادی، قرآن و سنت و فقه آموزش دهند تا در موارد لازم از آن‌ها استفاده کنند؟ تاریخ چیزی را به ما نشان نمی‌دهد که افرادی مدتی طولانی در کنار پیامبر (ص) باشند و اسلام را یاد گرفته، سپس بروند. علت این امر، عدم فرصت پیامبر (ص) در مدینه برای انجام چنین اقدامی بوده است.

برای تقریب به ذهن، مثالی را از انقلاب خودمان بیان می­‌کنیم:

فتوای حضرت امام (ره) در کتاب «تحریر الوسیله» این است که قاضی باید مجتهد باشد. پس از پیروزی انقلاب، دستگاه قضایی در این مورد با مشکل مواجه شد؛ چراکه قضاتی که مربوط به قبل از انقلاب بودند، اکثرا فاسق بوده و در سیستم دانشگاه تربیت یافته بودند و اگر هم احیانا عده­‌ای از حوزه علمیه جذب دستگاه قضایی آن زمان شده بودند، منفور بودند؛ زیرا اعانت ظالم کرده بودند که کار حرامی است. پس باقی مانده­‌های آن دوران به درد نمی‌خوردند. حال اگر طبق فتوای امام (ره) لازم می‌­شد که قضاتی منصوب شوند که مجتهد باشند، سؤال این است که چند نفر مجتهد مسلم موجود بود که بتوانند در دستگاه قضایی قضاوت کنند؟ فرض کنیم که می‌­توانستیم 2000 نفر مجتهد را در سطح کشور پیدا کنیم؛ اما مسأله این بود که در سایر مناصب نیز به این افراد احتیاج بود: امامت جمعه، شورای نگهبان، سپاه، مجلس شورای اسلامی و … . علاوه بر این­‌که همان اول کار و طی یکی دو سال چندین نفر از مجتهدین و یاران انقلاب را شهید کردند؛ امثال شهید بهشتی، شهید دستغیب و … . بنابراین برای دستگاه قضایی چیزی نماند و‌ خلأ ایجاد شد. و این در صورتی است که حوزه‌­های علمیه ما از دوران صفویه تا انقلاب اسلامی کار کرده بودند، ولی با وجود آن، به کمبود برخوردیم.

حال شما پیامبر اسلام (ص) را در نظر بگیرید که ایشان برای تربیت نیرو به این معنا، ده سال بیشتر فرصت نداشت؛ اما امکان این­‌که در این مدت، تعدادی را انتخاب کند و بگوید شما هیچ کجا نروید و فقط به تحصیل علوم دینی بپردازید، نداشت؛ چراکه هر از چند گاهی عده‌­ای در گوشه‌ای مسلمان می‌شدند و از پیامبر (ص) درخواست می‌کردند شخصی را برایشان بفرستد تا احکام اسلام را برای آن‌­ها تعلیم دهد. در این موقع، آن حضرت مجبور می­‌شد فردی را که فقط شش ماه در کنارش بود، به نزد آن‌­ها بفرستد.

خطر تحریف اسلام در خطبه نماز جمعه مسجد النبی (ص)

با توجه به آنچه دکر شد، پس کسی که در کنار پیامبر اکرم (ص) ده سال به صورت مداوم مانده باشد، لاجرم کسی است که با برنامه مانده است؛ یعنی اصلاً نمی‌خواسته است که برود. همچنان­‌که در زمان ما هم بعضی‌ها بودند که در طول دفاع مقدس پایشان به جبهه باز نشد. این افراد نمی‌خواستند که بروند والا نمی‌شود کسی 8 سال زمان جنگ را درک کرده باشد و بعد بگوید هیچ نیازی نبوده است که من بروم. نیاز بوده است، منتهی نمی‌خواسته است که برود.

اگر به مدینه آن زمان دقت کنیم، قسمت عمده‌­ای از انتشار مطالب، از مسجد النبی (ص) صورت می­‌گرفته است؛ بنابراین وقتی که پیامبر (ص) از دنیا رفت، مسجد النبی (ص) و کسی که آن‌­جا خطبه می‌خواند، به شدت بر همه جا اثرگذار است. پس اگر بخواهد تحریفی در تعلیمات اسلام صورت بگیرد، از همان مدینة النبی (ص) و مسجد پیامبر (ص) صورت می‌گیرد. و اگر امیرالمؤمنین (ع) بخواهد جلو سرعت کار آن‌ها را بگیرد، باید از همین مسجد محافظت کند.

در خطبه نماز جمعه در مسجد النبی (ص) وقتی شخص اول نظام حاکم، مطلبی را خلاف بگوید، دیگر نمی‌شود آن را اصلاح کرد؛ چون همه از آن‌­جا خط می‌گیرند. پس اگر آن­‌جا جلو تحریف گرفته شد، وضعیت درست می‌شود. از همین رو بود که امیرالمؤمنین (ع) می‌آمد و در خطبه نماز جمعه مسجد پیامبر (ص) می‌نشست.

برنامه­‌های مخالفان برای از بین بردن تدریجی اسلام

در این قسمت، بحث درباره اقدامات امیرالمؤمنین (ع) را رها می‌کنیم و به اقدامات مخالفین می‌­پردازیم؛ چراکه اقدامات امیرالمؤمنین (ع) در اقدامات آن‌ها معنا پیدا می‌کند.

زمانی که آن‌ها بر اوضاع مسلط شدند، تردیدی در این نبود که می‌خواستند اسلام را از بین ببرند؛ اما در آن شرایط نمی‌توانستند به صورت مستقیم علیه اسلام شمشیر بکشند. آنان چهار برنامه را در دستور کارشان قرار داده و شروع به عملیاتی کردن آن برنامه­‌ها نمودند:

حذف علی بی ابی‌­طالب (ع)؛
تحریف قرآن؛
از بین بردن سنت؛
تغییر فرهنگ عمومی.
این برنامه‌­ها در مقابل اقدامات چهارگانه پیامبر اکرم (ص) در مدینه بود:

معرفی امیرالمؤمنین (ع)؛
تحویل قرآن به جامعه: «إنی تارکٌ فیکم الثقلین کتابَ الله و عترتی»؛
باقی گذاشتن سنت خود. آن حضرت طی ده سال در خطبه‌های نماز جمعه احکامی را صادر کرد و مطالبی را فرمود و قرآن هم همه آن‌ها را تأیید کرده است: «… وَ مَا آتَاكُمُ الرَسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» (حشر/7). و سرانجام هم در مسجد خیف فرمود: هر چه لازم بوده است، به شما گفتم.
ایجاد یک فرهنگ. پیامبر اکرم (ص) طی ده سال مردم را تربیت کرد و در نتیجه، یک فرهنگی بر آن­‌ها حاکم شد.
حال برای از بین بردن اسلام پس از پیامبر (ص) چه اقداماتی می­‌توانستند بکنند؟ این­‌که علی (ع) را که پیامبر (ص) معرفی کرده است، از بین ببرند؛ قرآن را خراب کنند؛ مطالبی را که پیامبر (ص) گفته است، از بین ببرند؛ فرهنگ مردم را عوض کنند. اگر این امور اتفاق می‌افتاد، علی الاسلام والسلام.

استقرار علی (ع) در اذهان مسلمین

در حذف علی بن ابی‌­طالب (ع) موفق نشدند؛ چراکه حضرت زهرا (س) به میدان آمد. در جلسات قبل گفتیم که آن‌ها به دنبال این بودند که علی (ع) را یا حذف فیزیکی کنند و یا حذف از ذهن‌ها. زهرای مرضیه (س) به میدان آمد و نگذاشت که علی (ع) حذف فیزیکی شود. از طرفی با توجه به این‌­که آن حضرت همیشه در ذهن­‌ها بود، از ذهن­‌ها هم حذف نشد. پیامبر اکرم (ص) هم در زمان حیات خویش به این قضیه کمک کرد که علی (ع) از ذهن‌ها حذف نشود. البته قبلا گفتیم که پیامبر (ص) تنها یک بار امیرالمؤمنین (ع) را به صورت عمومی مطرح کرد و آن در غدیر خم بود؛ اما مطرح کردن به صورت اشاره زیاد بود؛ مثلا زمانی که از قبایل دور برای بیعت با ایشان می­‌آمدند و موقع رفتن می­‌خواستند که جانشینش را معرفی کند، آن حضرت می‌فرمود: هر زمان که خبر مرگ من به شما رسید، به مدینه آمده و از هر کس که به عنوان خلیفه معرفی شده است، این سؤال‌ها را بپرسید (آن حضرت سؤالات خاصی را مطرح می­‌نمود)؛ اگر جواب داد، او جانشین من است، ولی اگر جواب نداد، بگردید و آن کسی را پیدا کنید که می‌تواند به سؤال‌ها جواب دهد؛ همو جانشین من است.

وقتی پیامبر اکرم (ص) از دنیا رفت، پای این هیأت‌ها به مدینه باز شد. در نماز جمعه وارد می‌شدند و می‌گفتند که ما می‌خواهیم سؤال‌هایی را از شما بپرسیم؛ چون رسول­‌الله (ص) فرموده‌اند که هر کس به این سؤال‌ها جواب دهد، خلیفه است.

معمولاً وقتی این‌ هیأت­‌ها به مدینه می‌آمدند، امیرالمؤمنین (ع) در نماز جمعه حاضر نبود؛ ولی شیعیان نزدیک حضرت از قبیل سلمان، ابوذر، مقداد و عمار بودند که موقع جواب نداشتن خلیفه در برابر سؤالات، آن هیأت‌­ها را به علی (ع) ارجاع می­‌دادند و از آن حضرت خواسته می­‌شد که برای پاسخ به پرسش‌­های مطرح، در مسجد حاضر شود. وقتی امیرالمؤمنین (ع) وارد مسجد می‌شد، جماعت حاضر در مسجد حالت وجدی پیدا کرده و تکبیر می‌گفتند. پس از آن، سؤالات از حضرت پرسیده می­‌شد و ایشان یک به یک به آن‌­ها پاسخ می­‌داد. در این موقع، سؤال هیأت­‌ها این می­‌شد که اگر شما می‌توانید جواب دهید، پس کسی که بالای منبر پیامبر (ص) نشسته است کیست؟ پاسخ امیرالمؤمنین (ع) این بود که درباره این امر سؤالی نکنید. آن حضرت نمی‌خواست اوضاع به هم بریزد.

به هر حال، آن افقی که مخالفین تصور کرده و خودشان را در ذهن‌ها گذاشته بودند و در مقابل، می‌خواستند علی (ع) را از ذهن‌ها بیرون کنند، نتیجه‌ عکس داد؛ یعنی آن‌­ها از ذهن مردم بیرون آمده و امیرالمؤمنین (ع) در ذهن­‌ها جای می­‌گرفت.

نمونه‌­ای از تحریف احکام در صدر اسلام

قضایای مربوط به تحریف اصل دین در زمان خلیفه اول خیلی کم اتفاق افتاد؛ چون هم زمان کوتاه بود و هم مردم شکننده بودند و عکس‌­العمل نشان می‌­دادند. لذا در این برهه، خیلی از اعوجاجات هنوز شدید نبود؛ از زمان خلیفه دوم بود که انحرافات از دین به تدریج شدت یافت.

خطرناک‌ترین چیزی که اسلام را از درون پوسیده می‌کند، این است که در حاکمیت اسلامی به قوانین اسلامی، بی­‌اعتنایی شود و آن­‌ها را غلط اجرا کنند. به عنوان مثال، نمونه­‌ای از تاریخ را در این زمینه می‌­آوریم:

زنی را می‌خواستند به اتهام زنا سنگسار کنند. او نگران بچه در شکمش بود و گریه می‌کرد. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: آیا این زن، باردار است؟ گفتند: بله. حضرت فرمود: او را برگردانید. وقتی خلیفه دوم که این حکم را داده بود، از علت برگرداندن زن پرسید، گفتند: ابوالحسن این­‌گونه گفت. از امیرالمؤمنین (ع) علت را پرسید. آن حضرت فرمود: بچه‌اش که به این عمل مرتکب نشده است. خلیفه دوم پرسید: حال چه کنیم؟ امام (ع) فرمود: باید صبر کنید تا بچه به دنیا بیاید، سپس از مادرش دو سال شیر بخورد و بعد از آن هم، سه سال توسط مادرش بزرگ شود؛ بعد از آن، باید آن مادر سنگسار شود.

امیرالمؤمنین (ع) همه این احکام را با دلیل قرآنی بیان نمود و جلو تحریف را گرفت. و البته این‌ مورد، نمونه‌ کوچکی است که نقل شده و الا هر جمعه، این افراد خطبه نماز جمعه می‌خواندند و از این مطالب زیاد بوده است.

سخنی در مورد خطبه‌­های ایراد شده در صدر اسلام

مطلبی که باید به آن توجه کرد، این است که ما اثری از خطبه­‌های نماز جمعه دوران خلفا نداریم که در تاریخ نقل شده باشد. علتش این است که اگر نقل می­‌شد، اشکالات متعددی بر آن­‌ها وارد بود. در همان زمان هم وقتی خطبه­‌ها توسط آنان ایراد می‌­گردید، مورد اعتراض علی (ع) یا سلمان یا ابوذر قرار می­‌گرفت که مثلا این آیه را که می‌گویی، پیامبر (ص) به شکل دیگری آن را معنا کرده بود. و اگر خطبه‌­ها به همراه این اشکالاتی که توسط آن بزرگواران وارد می‌­شد نقل می­‌گردید، دلیل بر حقانیت اهل بیت (ع) بود؛ و این امری است که مخالفین آن را برنمی­‌تابیدند.

اما در مقابل، خطبه‌­های علی (ع) در دوران 5 سال حکومت، به قدری بار علمی داشت که توسط خود آن­‌ها نقل شده است. در نهج البلاغه هم برخی از آن خطبه‌ها آمده است و در هر زمانی، بر آن­‌ها تفسیر نوشته شده است. باز هم هر قدر درباره کلمات نورانی آن حضرت مطلب نوشته شود، جا دارد؛ چراکه مانند قرآن تفسیر نو دارند.