تاریخ حوادث پس از رحلت پیامبر (ص) 6

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

چهارشنبه، 13 آبان 1394

39 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسات گذشته گفتیم که اگر امیرالمؤمنین (ع) پس از تدفین پیامبر اکرم (ص) از منزل بیرون می‌آمد، بایستی در نماز جمعه شرکت می‌کرد. شرکت در نماز جمعه به صورت مداوم، به معنای بیعت بوده است، چرا که احکام در آن‌جا ابلاغ می‌شد و اگر در آن‌جا اعلام جهاد می‌کردند و علی (ع) نمی‌رفت، سؤال می‌شد که چرا شما به جهاد نمی‌روید؟ ایشان هم اگر جواب می‌داد که من این حکومت را قبول ندارم، مصداق نقض بیعت ‌شده و به عنوان باغی، گردن ایشان را می‌زدند.

دلیل عدم بیعت امیرالمؤمنین (ع) با خلفا

شاید ‌سؤال شود چه اشکالی داشت که امیرالمؤمنین (ع) با آن‌ها بیعت می‌کرد؟

این سؤال را با ذکر مقدمه‌ای پاسخ می‌دهیم:

«بیعت» منشق از کلمه «بیع» به معنای فروختن است. خدای متعال در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ اشترَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أنفُسَهُمْ وَ أمْوَالهَم بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ (توبه/111)؛ خداوند از مؤمنین جان و مالشان را در مقابل بهشت خریده است»؛ یعنی هر کس مؤمن باشد، جان و مال خود را به خدای متعال فروخته است.

از آیه مذکور استفاده می‌شود که مؤمن در همان بدو ایمان، جان و مالش را به خدا می‌فروشد و الّا اصلاً مؤمن نیست. البته نمی‌شود گفت مسلمان هم نیست، زیرا اسلام و ایمان مرز دارند؛ می‌توان مسلمان بود، ولی مؤمن نبود، اما نمی‌شود کسی مؤمن باشد، ولی مسلمان نباشد. مرز اسلام و ایمانِ اصطلاحی این است که لزوماً مسلمان جان و مالش را به خدا نفروخته است و چه بسا بگوید: من خدا و پیغمبران را قبول دارم، ولی نمی‌خواهم در راه خدا جهاد کنم؛ می‌خواهم زندگی خودم را بکنم. زکات را قبول دارد، ولی زورش می‌آید که زکات بدهد. البته انکار خود زکات، مانند انکار پیامبر است و شخص منکر آن، کافر می‌شود؛ ولی در این مورد، زورش می‌آید که بدهد؛ مانند شیعه‌هایی که خمس را قبول دارند، ولی نمی‌دهند.

حال سؤال این است که تحویل گیرنده جان و مال مؤمن کیست؟

خدای متعال گفت نماینده من رسول است. برای صدق بیعتتان، با این رسول دست دهید. پس بیعت، یعنی منِ بیعت کننده تو را جانشین خدا روی زمین می‌بینم؛ جان و مالم را به خدا فروخته‌ام و تو تحویل گیرنده هستی.

پس به عبارتی، بیعت، هم اعلان فروش جنس به خدا می‌شود و هم به نماینده خدا. برای این مطلب در قرآن شاهد داریم: «فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا (نساء/65)؛ سوگند به پروردگارت که آن‌ها ايمان نمی‌آورند، مگر آن‌که در نزاعی که ميان آن‌هاست، تو را داور قرار دهند و از حکمی که تو می‌دهی، هيچ ناخشنود نشوند و سراسر تسليم آن گردند».

با بیعت و اعلان فروختن خویش به خدا و نماینده او، در حقیقت، ولایت خدا را پذیرفته‌ایم. در این عالم مُحال است که انسان‌ها بدون «ولی»، جلو بروند؛ حتماً باید با ولی بیعت کنند. البته یا ولی شخص، خدا می‌شود و یا شیطان.

اگر ولایت خدا را پذیرفتی و جان و مالت را به او فروختی، نهایت این راه، بهشت است: «إِنَّ اللهَ اشترَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أنفُسهُمْ وَ أمْوَالهَم بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» (توبه/111)؛ اما گر ولایت شیطان را پذیرفتی، عاقبتش دوزخ است: « … وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (بقره/257).

پس از بیان این مقدمه می‌گوییم: اگر علی بن ابی‌طالب (ع) با خلفا بیعت می‌کرد، نماینده چه کسی با چه کسی بیعت کرده بود؟ علی بن ابی‌طالب (ع) نماینده خداست. وقتی دست بیعت بدهد، معنایش این بود که جان و مالش را فروخته است و اگر اعلام جنگ می‌کردند، باید به جنگ می‌رفت؛ اگر اعلام صلح می‌کردند، باید صلح می‌کرد و بالأخره در تمام کارها باید تابع بود.بنابراین بیعت امیرالمؤمنین (ع) با آن‌ها معنا نداشت.

با توجه به آنچه گفته شد، می‌توان سؤال دیگری را در این‌جا پاسخ داد و آن این‌که چرا امام حسین (ع) قبل از یزید با معاویه درگیر نشد؛ مگر آن‌ها باهم فرقی داشتند؟

جواب این است که امام حسین (ع) در زمان معاویه مجبور به بیعت نبود و بنابراین با معاویه بیعت نکرد؛اما موقعی که یزید به سر کار آمد،‌ مصمم بود از آن حضرت بیعت بگیرد. او نامه‌ای برای فرماندار مدینه نوشت که قبل از اعلام خبر مرگ پدرم به مردم، حسین را احضار کن و خبر را به او بده و از او برای من بیعت بگیر و اگر امتناع کرد، گردنش را بزن. در حالی که چنین برنامه‌ای در زمان معاویه نبود. زمانی که امام حسن (ع) در کوفه با معاویه قرارداد بست، این قرارداد، شامل بیعت با معاویه نبود و صرفا آن امام بزرگوار متعهد شد از حکومت کنار بکشد. و چون بیعت نکرده بود، در هیچ کاری با معاویه همکاری نکرد؛ در صورتی که اگر بیعت کرده بود و معاویه به انجام کاری دستور می‌داد، ایشان مجبور بود از او متابعت کند. بعد از امام مجتبی (ع)، امام حسین (ع) هم با معاویه بیعت نکرد.

دلیل عدم خروج علی (ع) از منزل در جریانات پس از پیامبر (ص)

برمی‌گردیم به اول بحث امروز و آن این‌که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) خروج از منزل برای امیرالمؤمنین (ع) امکان‌پذیر نبود، چرا که اگر بیرون می‌آمد، دو راه بیشتر نداشت: یا باید بیعت می‌کرد که گفتیم بیعت نماینده خدا با آن‌ها بی‌معنا بود؛ و یا از بیعت کناره‌گیری می‌کرد که در این صورت هم گردنش زده می‌شد. صلاح نبود امیرالمؤمنین (ع) آن ‌زمان شهید شود که اتفاقا خواسته مخالفین هم همین کشته شدن ایشان بود.

پس امیرالمؤمنین (ع) برای خروج از منزل راهی نداشت.

اما بالأخره چند روز آن حضرت از خانه بیرون نیاید؟ اگر بیرون نرود، چگونه زندگی‌شان را بچرخاند؟ امیرالمؤمنین (ع) در آن‌ زمان 33 سال داشت و بزرگ‌ترین فرزند ایشان، یعنی امام حسن (ع) هم 8 یا 9 ساله بود و مسلّماً با این سن کم نمی‌توانست کار کند.

از طرفی، امیرالمؤمنین (ع) در زمان پیامبر (ص) چیزی جمع نکرده بود. شاهد این ادعا، شأن نزول آیه «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً» (انسان/8) است. زمان نزول این آیه، بعد از فتح مکه است؛ موقعی که حسنین (ع) 6 ساله و 7 ساله بودند. در این زمان بود که وقتی امیرالمؤمنین (ع) و اعضای این خانواده می‌خواستند افطار کنند، هر کدام یک قرص نان، سهمیه داشتند، که البته آن سهم را هم به فقیر ومسکین و اسیر دادند، و چیزی برای‌شان نماند.

شاهد دیگر برای ادعای مذکور، روایتی است که از خود امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است. ایشان وقتی اوضاع زندگی خودشان را در زمان پیامبر اکرم (ص) توضیح می‌دهد، می‌فرماید وقتی مکه فتح شد، پیامبر (ص) تمام غنائم را برای به دست آوردن قلوب قریش پرداخت، در حالی که دختر او در خانه من با عسرت زندگی می‌کرد؛ چون من چیزی نداشتم.

ضمن این‌که علی (ع) در آن برهه شغلی نداشت؛ چرا که ایشان وزیر پیامبر (ص) بود و به طور دائم به دستور ایشان به این طرف و آن طرف می‌رفت.

فدک هم با این‌که توسط پیامبر اکرم (ص) به حضرت زهرا (س) بخشیده شده بود، اما وقتی اصل حاکمیت را از علی بن ابی‌طالب (ع) گرفتند، معلوم است اموالی که مربوط به این‌ خاندان است، چه سرنوشتی خواهد داشت!

بنابراین امیرالمؤمنین (ع) در خانه هیچ چیز نداشت؛ پس برای مخارج خانواده چه کار باید می‌کرد؟ از طرفی، در آن برهه فامیل موافقی هم نداشت؛ چرا که روزهای اول، همه در طرف مخالف قرار داشتند؛ فقط سلمان و عمار و مقداد بودند که آن‌ها هم بردگان گذشته بودند و اگر می‌توانستند، یک نان بخور و نمیر به خانه علی (ع) می‌بردند تا ایشان برای به دست آوردن این امور بیرون نرود.

خروج فاطمه (س) از منزل به عنوان پس‌گرفتن فدک

اما بالأخره قرار بود آن حضرت تا چه زمانی بیرون نیاید؟ اگر این بیرون نیامدن مداومت داشته باشد، مردم فراموش می‌کنند که اصلاً چنین فردی بوده است.وقتی فراموش کردند، مخالفان خانه ایشان را آتش می‌زنند و بعد می‌گویند یک علی‌ای وجود داشت و حالا هم خانه‌اش سوخت و تمام شد!

بنابراین علی (ع) نیاز به یاور داشت. پیامبر اکرم (ص) برای این روز یک یاور قوی‌ گذاشته بود و او، زهرای مرضیه (س) بود. حضرت زهرا (س) از خانه بیرون آمد و در این کار هیچ منعی نبود؛ زیرا به علت رسم نبودن، نمی‌توانستند او را اجبار به بیعت کنند.

البته ایشان به عنوان دفاع از خلافت امیرالمؤمنین (ع) نمی‌توانست بیرون بیاید؛ و الا اهمیتی نمی‌دادند و می‌گفتند خلیفه انتخاب شده است. ایشان به عنوان فدک بیرون آمد. فدک ملک شخصی حضرت فاطمه (س) بود که با نظر خود ایشان درآمدش در زمان پیامبر اکرم (ص) در راه حکومت خرج می‌شد. وقتی پیامبر (ص) از دنیا رفت، فاطمه (س) به مسؤول دفتر فدک دستور داد که از این بعد، درآمد این‌جا را در اختیار شخص دیگری قرار نده و به خودم بده.

به هر حال، موقعی که حضرت زهرا (س) با مصادره فدک توسط افراد خلیفه مواجه شد، از خانه‌اش بیرون آمد (1). آن حضرت موقعی باید صحبت کند که مصادره کننده فدک بالای منبر نماز جمعه است. برای نماز جمعه همه مسلمانان می‌آمدند و هر کس نیاید، علامت نفاق اوست.

مضمون سخن حضرت زهرا (س) این بود که رسول‌الله (ص) اهل سرقت و ظلم وحرام‌خواری نبود؛ پس شما که ادعای خلافت آن حضرت را دارید، چرا مرتکب غصب فدک از روی ظلم شدید؟!

خلیفه اول پاسخ داد: فدک از اموال صدقه بوده است.

حضرت فاطمه (س) فرمود: این از اموال صدقه نبوده است؛ بلکه جزء انفال بود که پدرم در همین مسجد به من بخشید.

ابوبکر پرسید: بر بخشش پیغمبر (ص) شاهد داری؟

ایشان جواب داد: بله؛ مسلمان‌ها شاهد بوده‌اند.

اما کسی بر گفته بانوی اسلام شهادت نداد. اولین شاهد، همان فردی بود که بالای منبر بود؛ وقتی او شهادت ندهد، دیگران جرأت شهادت ندارند.

سپس حضرت زهرا (س)، علی (ع) و ام‌أیمن را به عنوان شاهد معرفی کرد. خلیفه گفت: شهادت آن دو فایده‌ای ندارد؛ زیرا علی شریک توست، در حالی که پیامبر (ص) فرمود: شهادت شریک در حق شریک مقبول نیست؛ ام‌أیمن هم چون زن است، شهادتش به تنهایی فایده‌ ندارد.

فاطمه (س) در جواب ابوبکر فرمود: این‌که پیامبر اکرم (ص) فرمود شهادت شریک قبول نیست، در مورد شریکی است که در مال، شریک است؛ اما علی (ع) در فدک با من شریک نیست. علی (ع) شوهر من هست، ولی در اموال من شراکت ندارد. اما در مورد آنچه که از پذیرفته نشدن شهادت زنان ادعا کردی، می‌گویم: مگر پیامبر اکرم (ص) نفرمود شهادت یک زن‌ در امور مالی کافی است؟

ابوبکر گفته حضرت فاطمه (س) را تأیید کرد و سپس گفت: ای دخت پیامبر خدا، فکر نکن که این‌ کارها را عمداً انجام داده‌ام؛ اجتهاد من این بود که پیامبر اکرم (ص) نمی‌تواند ارث بگذارد و فدک از اموال صدقه است. حالا که ثابت شد از اموال صدقه نیست، بگیر.

فاطمه (س) سند فدک را گرفت و به سوی دفتر آن ملک رفت. اما از آن طرف، چند نفر مأمور شدند که در راه، سند را از ایشان بگیرند. رفتند و سند را از آن بانوی بزرگوار گرفتند، که در این بین هم جسارت‌هایی به ایشان شد.

پس از این واقعه، حضرت زهرا (س) به مسجد برگشت و طی خطبه‌ای از بای بسم اللهِ اسلام را تا مسأله امامت و خلافت ایراد نمود. خطبه آن حضرت جو مسجد را تغییر داد.

خلیفه گفت: ای دختر پیغمبر خدا، این‌که سخنانت را گفتی، اما کسی جواب نداد، معلوم می‌شود قرائت تو از اسلام رأی ندارد! اگر بخواهی، بگو تا از اموال شخصی‌ام به تو بدهم! تشخیص این‌ها این است که فدک از اموال بیت‌المال است. اگر چه قبلا جزء انفال بوده و پیامبر (ص) آن را به تو بخشیده است، ولی الآن تشخیص این است که مسلمانان به آن نیاز دارند و باید به انفال برگردانده شود.

نکته‌ای در مورد روایت «نحن معاشر الأنبیاء … »

این روایت «نحنُ مَعاشرَ الأنبياءِ لا نُوَرِّثُ؛ ما تَرَكناه صَدَقَةٌ» (آنچه که به عنوان صدقه از ما پیامبران باقی می‌ماند، به ارث نمی‌رسد) سخن درستی است. اگر نزد مجتهدی اموال خمس باشد که می‌خواهد آن‌ها را به عنوان شهریه به طلبه‌ها بدهد، وقتی این مجتهد از دنیا برود، این اموال از او به ارث نمی‌رسد؛ بلکه به مجتهد بعدی داده می‌شود تا در محل خود خرج کند. اما اگر مجتهدی در زمان حیاتش، اموالی از خمس را به تملک خود درآورد و در آن‌ها تصرف، و به عنوان مثال، با آن مبلغ، چیزی برای خانه خود تهیه کرد، بعد از وفاتش به وارثانش می‌رسد. پیامبر (ص) هم فدک را در زمان حیات خود به حضرت زهرا (س) بخشیده بود؛ بنابراین ربطی به روایت «نحن معاشر الأنبياء لا نورّث؛ ما تركناه صدقة» نداشت.

(1). البته این را بدانیم که درب خانه علی بن ابی‌طالب (ع) به مسجد باز می‌شد و اصلاً‌ خانه ایشان به بیرون در نداشت. دری هم که به مسجد باز می‌شد، به گونه‌ای بود که به محض باز شدن، منبر رسول‌الله (ص) دیده می‌شد. اگر حضرت زهرا (س) بخواهد با مردم سخن بگوید، اصلاً لازم نیست از خانه بیرون بیاید؛ در را که باز کند و در آستانه آن بایستد، می‌تواند با همه صحبت کند.