بسم الله الرحمن الرحیم
تأثیر جنگ احد در سپاه اسلام و سپاه شرک
چنانچه در جلسات گذشته گفتیم، جنگ احد مقبولیتهای قبلی پیامبر اسلام (ص) را از بین برد. موقعی که پس از این جنگ، مشرکین به مکه بازگشتند، حالت پیروزمندانه داشتند و از یأسی که در جنگ بدر به آنها دست داده بود، درآمدند. مشرکان در جنگ بدر تقریباً به این نتیجه رسیده بودند که نمیشود پیامبر (ص) را شکست داد، زیرا آن حضرت در جنگ بدر اصلاً زخمی نشد، در حالی که تمام هدف مشرکان، کشتن ایشان بود. اما در جنگ احد تا یک قدمی کشتن پیامبر (ص) جلو رفتند.
برعکس، در این طرف، وقتی جنگ احد تمام شد و پیامبر اکرم (ص) به مدینه بازگشت، آن حضرت هیچ نیروی جنگندهای نداشت. مسلمانانی که پای کار بودند، همه زخمی بودند. از طرفی، در شهر مدینه ابزار نبرد شهری وجود نداشت. اما در مقابل، ابوسفیان ضربهای نخورده بود و تنها چند نفر از نیروهایش کشته شده بودند. اگر مشرکان در این برهه به مدینه حمله میکردند، همه چیز را نابود میکردند. موقعی که آنها از مدینه دور شده و به سمت مکه بازمیگشتند، به این فکر افتادند که چه شد ما از منطقه برگشتیم. اینکه چرا بعد از مجروح شدن پیامبر اکرم (ص) و مطلع شدن مشرکین از زنده بودن آن حضرت، منطقه را ترک کردهاند، سؤالی بود که خود ابوسفیان هم جواب آن را نمیدانست و هیچ عامل ظاهری نداشت!
اشارهای به قضایای یمن
نصرت و مدد الهی در بعضی مواقع به صورتی است که کسی اصلاً متوجه نمیشود و بعضی از قضایا را انسان نمیتواند با معادلات ظاهری تحلیل کند. در قضایای اخیر (1) بعضیها سؤال میکنند که چرا یمنیها عربستان را نمیزنند؟
در پاسخ میگوییم: باید به این مطلب توجه کرد که عربستانیها ساخته یهود هستند. در جلسات گذشته بیان کردیم که سرسلسله آنها یهود بوده است. قرآن مجید صفتی را درباره یهود به کار برده که در مورد هیچ فرد یا گروه دیگری به کار نبرده است و آن «تحریف» است. تحریف یعنی وارونه نشان دادن قضایا. این کار تخصص یهود است و ابزار آن را هم داراست.
برای روشن شدن مطلب، یک نمونه تاریخی را میآوریم: در جنگ صفین، هاشم بن مرقال، برادرزاده سعد بن ابیوقاص حضور داشت. پدرش، مرقال برادر سعد بود و در حال شرک مرد یا کشته شد؛ اما خود هاشم مستبصر، و طرفدار امیرالمؤمنین (ع) شد. او که در جنگ صفین در رکاب علی (ع) میجنگید، میگوید: جوانی از اهل شام را دیدم که مبارز میطلبید. در بین صفوف شمشیر میزد و میگفت: امروز علی را که نماز نمیخواند، میکشم. هاشم میگوید: شمشیر را غلاف کرده و به او نزدیک شدم تا با او صحبت کنم. گفتم: تو این علی را که میگویی نماز نمیخواند، میشناسی؟ گفت: بله؛ علی رئیس همین جنگ است. گفتم: میدانی که او داماد پیغمبر (ص) است؟ گفت: پیغمبر (ص) کسی را که نماز نمیخواند، داماد خودش میکند؟! سپس از همسر علی (ع) پرسید؟ گفتم: فاطمه (س). گفت: این شوهر فاطمه (س) است؟! گفتم: میدانی که این اولین فردی است که مسلمان شده؟ گفت: نه. هاشم میگوید: در ادامه، آن جوان شامی از من پرسید: تو کیستی؟ گفتم: من هاشم، پسر مرقال که برادر سعد بن ابیوقاص بود، هستم. گفت: در سخنانت صداقت میبینم؛ ولی آن علی که به ما معرفی کردهاند، این نیست!
بنابراین، زمانی که دستگاه تحریف میتواند از علی بن ابیطالب (ع) یک بینماز درست کند، آیا با این رسانهای که در دنیا هست، نمیتواند بگوید یمنیها به دنبال این هستند که کعبه را خراب کنند؟!
در سال 66 در حرم امن الهی 400 نفر از حجاج ایرانی را شهید کردند و در جهان اسلام، هیچ کس اعتراض نکرد، چون به همه دنیا اعلام کردند که ایرانیها در حرم امن الهی اراده اِلحاد داشتند و میخواستند کعبه را تخریب کنند! همین تحریف را جریان یهود برای یمنیها در حال اجرا کردن است که یمنیها ملحدینی هستند که میخواهند مکه و مدینه را خراب کنند!
وقایع بعد از جنگ احد
پس اینکه چرا ابوسفیان ادامه درگیری با مسلمانان را رها کرده و رفت، خودش هم نفهمید. بالأخره مشرکان به منطقهای در آن طرف حَمراء الاَسَد رسیده و سپس تصمیم گرفتند به سوی مدینه بازگردند. برای بازگشت، نیاز به اطلاعات داشتند که الآن اوضاع مدینه چگونه است؟
مطلبی را قبلاً گفته و الآن تکرار میکنیم که پیامبر اکرم (ص)، راه کاروانهای تجاری مربوط به مشرکین عادی را نبسته بود؛ بلکه آن حضرت راه کاروان تجارتی قریش را که در حال رفتن به شام بود تا درآمد کسب کرده و با آن درآمد، اسلحه و مزدور خریده و به مدینه حمله کند، بست. یکی از دلایل ما بر ادعای مذکور این جریان است:
شخصی به نام نعیم بن مسعود اشجعی، تاجر مکی بود. موقع برگشت از سفر تجاری شام، زمانی که همراه کاروانش به نزدیکیهای مدینه رسید و فهمید که در جریان جنگ احد، سپاه اسلام در مقابل ابوسفیان دچار شکست شده است، کاروان را نگه داشت و به دیدار پیامبر اسلام (ص) رفت. گفت: هر چند من مشرکم، ولی اهل مبارزه با شما نیستم و شما را دوست دارم. از این وضعیتی هم که پیش آمده است ناراحتم. آیا از دست من برای شما کمکی برمیآید؟ پیامبر (ص) فرمودند: ما اینجا نیازی به شما نداریم؛ اما اگر در راه مکه ابوسفیان را دیدی که میخواهد دوباره به این منطقه حمله کند، اگر توانستی، او را از تصمیمش منصرف کن.
نعیم قبول کرد و رفت. زمانی به حمراء الاسد رسید که ابوسفیان منتظر کاروانی بود که از آن، اوضاع مدینه را بپرسد. از نعیم پرسید: اوضاع مدینه چگونه بود؟ نعیم پاسخ داد: ابوسفیان! فرار کن؛ همه افرادی که محمد را در جنگ، تنها گذاشته بودند، ناراحت و پشیمان شده و حالا اسب و شتر و اسلحه آورده و هماهنگ و یکپارچهاند. من سپاهی را دیدم که زمین زیر پایشان میلرزد. فرار کن و برو. ابوسفیان توصیه او را قبول کرد که از آنجا فرار کند.
یک کاروان تجاری از سمت مکه به شام میرفت. ابوسفیان به آنها گفت: پیغامی دارم که اگر آن را به محمد برسانید، در بازگشت چندین بار شتر گندم به شما میدهم. پیغامم این است که به او بگویید: ابوسفیان با حالت غضب به سمت شما میآید و میخواهد شما را از بین ببرد.
پس از دیدار پیامبر اسلام (ص) با نعیم بن مسعود، جبرئیل بر آن حضرت نازل شده و گفته بود: یا رسول الله! ابوسفیان را تعقیب کن. پیامبر (ص) گفت: با چه کسانی به تعقیب او بروم؟ جبرئیل پاسخ داد: با تمام افرادی که دیروز فرار نکردند.
افرادی که روز قبلِ این ماجرا فرار نکرده بودند، هفتاد نفر مجروح بودند. یکی از آنها علی بن ابیطالب (ع) بود؛ به قدری زخم خورده بود که مسلمانان نمیتوانستند زخمهای ایشان را بدوزند.
بالأخره ندا داده شد که هر کس فرار نکرده و مانده است، برای جهاد بیاید. دو نفر از بچههای انصار بودند که برادر بوده و هر دو زخمی شده بودند. یکی از آنها به دیگری گفت: این ندا را تو هم میشنوی؟ جواب داد: بله. گفت: ما با این وضعیت، چگونه میتوانیم بجنگیم؟ آن دیگری جواب داد: به تنهایی که قدرت بر بلند شدن نداریم؛ ولی دو نفری میتوانیم. به هر حال آن دو مجاهد بلند شده و آماده جهاد شدند. همه هفتاد نفری که مانده بودند، خصوصیتشان اینگونه بود.
ابوسفیان به سمت مکه فرار کرد. از آن طرف، کاروانی که از مکه به شام میرفت، پیغام او را به سپاه اسلام رسانید. مسلمانان گفتند: مقاومت کرده و میایستیم: «الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ » (آل عمران/173). سپاه اسلام حرکت کرده و به منطقه حمراء الاسد رسید؛ اما دیدند که ابوسفیان فرار کرده است. پیامبر (ص) آنها را راهنمایی کرد تا با پولهایی که داشتند، معاملاتی در آن منطقه انجام داده و بر اثر آن، سود فراوانی بردند.
جنگ با بنینضیر
ابوسفیان با امید به مکه بازگشت و ستادی برای هماهنگی نیروها جهت تهاجم به مدینه تشکیل داد. اما در مدینه، روحیه شکست ایجاد شده بود؛ و از طرفی یهود، بنینضیر را فعال کرده و دستور داد تا اوضاع را به هم بریزند. بر اثر اقدامات بنینضیر، پیامبر اسلام (ص) در صدد برآمد که با آنها بجنگد؛ اما همه پیشنهاد صلح میدادند و میگفتند: با بنینضیر وارد جنگ نشو. سوره حشر در اینجا نازل شد.
جنگ با بنینضیر، برای مدینه خیلی گران تمام شد. بین اهالی شهر اختلاف افتاد. به پیامبر (ص) هم میگفتند: داریم محاصره میشویم؛ اما آن حضرت به آنها توجهی نمیکرد.
آمادگی برای جنگ با بنیقریظه
بعد از شکست بنینضیر، ابوسفیان جنگ را با بنیقریظه، گروه سوم از یهودیان مدینه هماهنگ کرد. (بعد از پیروزی پیامبر اکرم (ص) در بدر، بنیقَینُقاع حمله کرد. پس از شکست مسلمانان در احد، بنینضیر وارد عمل شد. این بار هم، مکه با بنیقریظه عملیات را هماهنگ کرد).
ده هزار نیرو با روحیه بالا و پول زیاد در مدینه جمع شدند که هدفشان هم کشتن پیامبر اسلام (ص) بود. به پیامبر (ص) خبر دادند که اینها میخواهند حمله کنند. آن حضرت، بزرگان اصحاب را جمع کرد و درباره شیوه دفاع، از آنها مشورت خواست. گفتند: یا رسولالله! دفعه قبل، تاوان نظر دادنمان را دادیم؛ دیگر نظر نمیدهیم. اگر پیامبر (ص) خواستار تعبد افراد در مورد امور حکومتی میشد، مقصر شکستها را آن حضرت میدانستند. رهبران الهی به مردم میدان میدهند. البته ممکن است با این میدان دادن، افراد جامعه به زمین بخورند؛ ولی او اوضاع را طوری کنترل میکند که این زمین خوردن، باعث از بین رفتن نشود، بلکه سبب رشد گردد.
سلمان در زمان پیدایش پیامبر اکرم (ص) از ساسانیان، و پدر و مادرش هم درباری بودند. سیر حوادث، سلمان را به یک برده تبدیل کرده بود؛ برده یک یهودی در مدینه. بعدها با امر پیامبر (ص) خودش را از صاحبش خرید. سلمان در این جنگ (بنیقریظه) در کنار پیامبر (ص) بود و نظری داد مبنی بر اینکه در ایران وقتی دشمن با نیروی زیاد حمله میکرد و توان مقابله با آن نبود، جنگ را فرسایشی میکردند؛ یعنی کانال میکندند و دشمن را آن طرف کانال نگه میداشتند. دشمن به قدری آنجا میماند تا غذایش تمام میشد و میرفت. پیامبر اسلام (ص) نظر سلمان را تأیید و آن را اجرا نمود. البته مسلّما آن حضرت به این شیوهها آگاهی کامل داشت، ولی چه بسا اگر خودشان این نظر را میدادند، مورد پذیرش واقع نمیشد.
اشاره به حمله عربستان به یمن که اوایل سال 1394 اتفاق افتاد.