"حوزه و روحانیت": تقسیم بر دو

مجموعه طرحی برای فردا از حسن رحیم‌پور ازغدی

شنبه، 25 خرداد 1398

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

سلام عرض می‌کنیم خدمت برادران عزیز.

شاید منشور روحانیت، آخرین مکتوب مفصل امام قبل از رحلت‌شان بود. اسفند 67 که بعد از دو ماه خرده‌ای از دنیا رفت. بنابراین از جهاتی می‌شود گفت که این یک جمع‌بندی امام در باب حوزه و روحانیت است، نقاط مثبت و منفی آن بود. چون این متن، مفصل‌ترین متن مکتوب در پایان عمر امام یا آخرین متن مکتوب مفصل ایشان است موضوع آن «حوزه و روحانیت» است و خطی که به نام مذهب و روحانیت در جامعه شیعه ما تا یک حدودی پایگاه اجتماعی داشته و دارد. و پایگاه حوزوی هم به موازات خط انقلاب داشته است و در درون حکومت هم همین‌طور. بنابراین این آخرین جمع‌بندی امام است در بررسی تهدیدها و فرصت‌ها نسبت به روحانیت که در واقع مرجعیت روحانیت لیدر انقلاب، رهبر انقلاب و نظام دانسته می‌شودو این که مراقب باشیم به صرف این که هرکس از دین و مذهب گفت، پایگاه یا ریشه یا جایگاه حوزوی داشت این برای سالم دیدن او کافی نیست. روح این مطلب را اگر بخواهیم دریابیم باید اشاره کنیم که امام در این منشور، توجه می‌دهد به یک نکته مهم، و آن این که در اغلب تاریخ،‌در صف مقابل انبیاء جریان‌های بی‌دین و ضد دین نبودند. همه کسانی که جلوی انبیاء، جلوی اهل بیت(ع) می‌ایستادند یک شعار دینی و شبه دینی، ظاهراً مذهبی در دست می‌گرفتند. همه با این عبارات تحریک‌آمیز به مردم بحث می‌کردند که این پیامبری که آمده می‌خواهد مقدسات شما را از بین ببرد! قرآن بارها اشاره می‌فرماید که در برابر انبیاء، جبهه ضد انبیاء نمی‌گفتند که خدا دروغ است، ملحد همیشه کم بوده، اصلاً در جبهه مخالف پیامبر(ص) ملحدین نبودند. ملحد کافر است به معنی کسی که اصلاً معاد و پیامبر را قبول نداشته باشد و ماتریالیست باشد، کلاً ضد مذهب باشد، اصلاً چنین کسانی ما در جزیره‌العرب نداشتیم که جلوی پیامبر(ص) بایستند چه برسد به بعد از اسلام که جلوی امیرالمؤمنین(ع) بخواهند بایستند. همه با شعارهای معنوی، دینی، مذهبی که ما مدافع مقدسات و دین هستیم و این‌ها مخالف آن هستند. به این عنوان آمدند. همان‌هایی که امام در منشور روحانیت از آن‌ها به ولایتی‌های بی‌دین تعبیر می‌کند که در حوزه شیعه شعار ولایت و اهل بیت و ولایت اهل بیت، دین و مذهب و مقدسات را می‌دهند ولی مهم‌ترین مانع در برابر رشد اسلام و تشیع و مکتب اهل بیت(ع) بودند. قرآن می‌فرماید کسانی که در برابر انبیاء می‌ایستادند، شما فرعون را ببینید چه با مردم خود می‌گوید، نمرود چه می‌گوید. حضرت ابراهیم(ع) و حضرت موسی(ع) و دیگر انبیاء را، همه را متهم می‌کردند به این که این‌ها می‌خواهند اصول و مقدسات شما را از بین ببرند! در مکه می‌گفتند که این می‌خواهد بیاید سرزمین مقدس را، مکه را خراب و تخریب کند. چون مقدسات و بت‌های ما، معبودهای ما که شفیع ما پیش خدا هستند می‌خواهند بیایند این‌ها را بشکنند و خراب کنند. تمام کسانی که با پیامبر(ص) جنگیدند، چه یهودی، چه مشرک، چه هر چیز دیگری، این‌ها با شعار دین و مذهب و دفاع از مقدسات مبارزه کردند. روحانی در برابر روحانی عَلَم می‌کردند! یعنی یک کسی که او هم از معنویت و روحانیت و دین جلوی این‌ها حرف می‌زد. بعد از پیامبر(ص) همین خط ادامه پیدا کرد. زمان امیرالمؤمنین(ع) کسانی که با ایشان درگیر شدند چه قبل از حکومت ایشان و چه بعد از حکومت ایشان، هرکس با ایشان مسئله داشت هیچ کس شعار ضد دینی نمی‌داد، کفر نبود که در برابر ایشان قد عَلَم کرد. صحبت از بی‌خدایی، بی‌ایمانی، لامذهبی، این که شعارشان این باشد که اصلاً خدا نیست، آخرت نیست، قرآن دروغ است و... این حرف‌ها را نمی‌زدند، همه می‌گفتند خدا هست، پیامبر هست، آخرت هست، بعد از اسلام، اهل حج بودند اهل نماز و روزه بودند. قبل از اسلام اهل خداپرستی و خدایان پرستی و به اصطلاح معنویت بودند. درگیری بنی‌امیه و بعد بنی‌عباس با امیرالمؤمنین(ع) دعوای دوتا قبیله، دعوای این‌ها با بنی‌هاشم سر قدرت نبود، دعوا سر دو تلقی از دین و مذهب بود. یکی مذهبی که با توحید و عدالت سازگار است و یکی مذهبی که به اسم اسلام از این مسیر منحرف می‌شود. درون خود جامعه شیعه هم باز دو و یا چند مذهب با همین عنوان پیش آمد. همه می‌گفتند ما اهل بیت(ع) را قبول داریم، حبّ اهل بیت(ع) ولایت اهل بیت(ع) عصمت را قبول داریم. امام(ره) در همین منشور روحانیت می‌گوید بزرگترین شکنجه‌ها را این‌ها به ما دادند. بیش از شاه ما از این‌ها کشیدیم که حالا عبارات آن را عرض می‌کنم.

دعوا سر دو تفسیر از توحید بود. یکی این که توحید یک مفهوم انتزاعی ذهنی است،‌ خدا هست، یکی است و نه چندتا. خیلی خب. ایشان هم پیامبر بودند و آخرین پیامبر هم بودند، این هم قرآن کلام خداست، بعد هم وصیّ ایشان علی‌بن‌ابیطالب است و اهل بیت و 12 امام و 14 معصوم است. این یک نگاه به توحید و ولایت است. خب که چی؟ این عقاید اولاً چه استدلالی دارد و ثانیاً چه لوازمی به لحاظ نظری دارد؟ ثالثاً چه لوازم و نتایج عملی دارد اعتقاد داشتن به این‌ها و بی‌اعتقاد به این‌ها، آیا دو نوع جامعه را می‌سازد؟ مثلاً جامعه‌ای که به توحید و ولایت و امامت معتقد است در عمل، دزدی و رشوه و کلاهبرداری در آن کمتر است یا نه مثل بقیه جوامع است و فرقی نمی‌کند؟ این عقاید فقط لغلغه زبان است و در ذهن‌هاست. مذهبی شدن، دینی بودن یک کاسبی است یا رسالت است و یک امانت است؟ یک دیدگاه می‌گفت همین که در شناسنامه ما مُهر اسلام و شیعه خورده است ما به بهشت می‌رویم. ما فقه و اصول خواندیم از بقیه بهتریم و به بهشت می‌رویم، مقامات بالاتر بهشت می‌رویم. یک نگاه هم، نگاه پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، نگاه قرآن و سنت است و نگاه امام بود، که توحید، ولایت، محبت اهل بیت(ع) این‌ها مُهر و برچسب نیست. اینها از ما آگاهی و مسئولیت و فداکاری بیشتر می‌طلبد. ثمره عملی در دنیا و آخرت دارد. یک تفاوت قراردادی نیست. ما شیعه اثنی عشری هستیم، شما فلان هستید، شما مسیحی، شما بی‌دین، در شناسنامه‌هایمان این است و الا سبک زندگی‌های همه‌مان مثل هم است! در بازار، در خانواده، در سیاست، در روابط بین‌الملل، این یک بحث بود که توحید، پرستش خداست و این پرستش، اطاعت خدا را می‌طلبد و این یک لوازمی دارد. یک مرزی است بین توحید و شرک، بین موحد و مشرک، جامعه توحیدی و جامعه الحادی و مشرکانه. یک فرق عملی و نظری و اخلاقی بین شیعه اهل بیت(ع) و غیر او هست. خدا به عنوان یک لفظ نیست، خداپرستی یک برچسب نیست بلکه ارزش‌های زندگی را در حوزه فردی و جمعی تعیین می‌کند. توحید، هم فلسفه تاریخ است، هم جهت‌گیری طبیعت و هم ماوراء الطبیعه است، هم بحث تسلیم شدن انسان در برابر ناموس بزرگ هستی است و هدف اصلی آفرینش است. این تعابیری بود که متفکران مسلمان ما قبل از انقلاب، در برابر این جریانات مذهبی‌نما مطرح می‌کردند که توحید، یعنی عقیده و التزام عقیده به این که راه خلقت و مسیر آفرینش، غایت آن، و هدف نهایی آن، آغاز و پایان آن خداست، و این خدا، خدای ساکت نیست. تکویناً تسلیم در برابر این نظام، به لحاظ رفتاری و سبک زندگی و حکومت، تسلیم در برابر این هدف است. و الا طاغوت می‌شود. طاغوت کسی است که در برابر این هدف، و در برابر این دعوت طغیان کرده است چه در زندگی فردی و چه اجتماعی. حرف از اسلام و مذهب و خدایان می‌زند اما در عمل، خلاف آن را عمل می‌کند و یا به آن‌ها التزامی ندارد فرقی با منکرین ندارد. یک فرق از اسلام و تشیع حرف می‌زنیم، دعوت بشریت به تسلیم در برابر خداوند و در برابر عدالت. طغیان در برابر غیر خدا. یک وقتی کسی می‌گوید مذهبی بودن، مسلمان یا شیعه بودن، یعنی بطور قراردادی ما قبول کردیم که اسم ما مسلمان یا شیعه است اما با هیچ کس در دنیا درگیر نمی‌شویم. طوری در برابر خدا تسلیم می‌شویم که تسلیم در برابر غیر خدا هم هستیم، در برابر قدرت‌های در دنیا، دیکتاتورهای در جهان در داخل، در برابر صاحبان ثروت و قدرت، در برابر فساد و شهوت، در برابر همه چیز تسلیم هستیم. ما هزاران خدا و خدایان داریم در عین حال خداپرست هم هستیم! در عین حال، مشرک هستیم، در عین حال ذلت و بندگی و تسلیم در برابر انواع بت‌ها. «بت» یعنی دروغ. تسلیم در برابر انواع دروغ‌ها. چه بت سنگی و چوبی، این تعبیر که خداوند در قرآن می‌پرسد که «أتعبدون ما تنحتون» آیا چیزی را عبادت می‌کنید که خودتان می‌تراشید؟ این هم شامل این بت‌هایی است که با دست می‌تراشیدند هم شامل خدایانی هست که ما در ذهن‌مان می‌تراشیم. انواع و اقسام هم هست. خدای یکی لات و عزّی و بت‌هاست، بت‌هایی که هندوها و شرق و غرب عالم دارند و آیین بت‌پرستی وارد مسیحیت شد چون در ادیان ماقبل از مسیحیت در اروپا، مجسمه خدایان را می‌گذاشتند عبادت می‌کردند بعد که مسیحیت آمد گفتند خب آن‌ها را برداریم به جایش مجسمه مسیح و مریم را می‌گذاریم و می‌پرستیم! بت، عوض شد. بت‌پرستی ماند. در سبک زندگی ما هم، امام در این منشور این بحث را مطرح می‌کند، یک خط بین دو اسلام و دو تشیّع، و دو تیپ روحانی، و دو تیپ مذهبی می‌کشد، و آن این که این‌ها را امانت الهی و معیار زندگی می‌دانیم یا بازی لفظی است، بازی ذهنی و بازی زبانی است؟ به اسم مذهب و اسلام و شیعه و دین، دکان باز کردیم یا یک مکتب است و یک جبهه برای مبارزه است، برای سلوک فردی، اجتماعی و مادی و معنوی است. بسیاری از ما به جای لات و عزّی، امروز پول می‌پرستیم. بسیاری ریاست می‌پرستیم، شهرت می‌پرستم. بعضی خون و نژاد می‌پرستند، تبار پرست هستند. یکی تکنولوژی می‌پرستد، یکی سرمایه می‌پرستد، یکی مدرک می‌پرستد، یکی شهوت می‌پرستد. پس همه انواع اقسام پرستش انواع خدایان را با خداپرستی جمع کردیم. یعنی به لحاظ شناسنامه ما همه خداپرست و موحد هستیم، به لحاظ عملی مشرک هستیم و انواع و اقسام شریک‌ها در عرض خدا قرار دادیم. ما هم مخاطب آن پیام خدا که «أتعبدون ماتنحتون» هستیم. آن چیزی که خودتان می‌تراشید می‌پرستید. چون توحید، یعنی جامعه تک قطبی است. فقط خداست. یعنی قدرت، ثروت، طبقه، نژاد، جنسیت، این‌ها هیچ کدام انسان‌ها را از هم به لحاظ انسانی جدا نکند.

خصوصیت دیگر؛ نکته سوم این بود که این دو نوع اسلام و تشیّع، یکی‌اش سازشکار و توجیه‌گر وضع موجود است. هیچ وقت نه به شاه نه گفت، هم به صدام در حوزه نجف نه گفت، نه به آمریکا نه گفت، نه به صهیونیزم، به همه گفت آری! گفت ما ولایت اهل بیت(ع) داریم شما هم هستید. ما می‌رویم زیارت شما هم حکومت کنید! تقسیم کار می‌کنیم! حکومت برای شما، زیارت برای ما. این دیدگاه، در برابر آن اسلام و تشیعی که انقلابی است، هجوم برای اصلاح ساختارها می‌کند و تطبیق ساختارها با توحید و عدالت؛ و بنابراین یک بینش انتقادی است نسبت به وضع کشور، وضع جامعه و وضع جهان.

این مقدمه‌ای که عرض کردم نکته‌ای بود که از قبل از انقلاب، دوتا صف بین مذهبی‌ها ایجاد کرده بود. مذهبی‌ای که مشغول زندگی‌اش است، منتهی عیش او، عیش مذهبی است. همه کارهایی که آدم‌های غیر مذهبی می‌کند، می‌کند منتهی مشروب نمی‌خورد، به جای مثلاً سینماهای آن موقع که خراب بود برود مثلاً حرم! به جای این که دوست و دوست پسر بروند جلسه رقص، زمان شاه علنی بود الآن مخفی است، به جای این که آنجا بروند، بروند هیئت سینه بزنند! تنها فرق‌شان با هم همین‌ها بود و الا او نماز نمی‌خواهد گاهی مثلاً این می‌خواند. و الا تفاوت دیگری در نگاه به مسائل نبود که من چه مسئولیتی دارم. این دوتا نگاه در داخل حوزه و روحانیت هم که درس دین به مردم می‌دادند وجود داشته است. امام(ره) کار بسیار مهم و خطرناکی کرد. غیر از او کسی جرأت نمی‌کرد این متن منشور روحانیت را بدهد. هیچ کس جرأت نداشت. چون بعضی از این حرف‌ها را جریان‌های ضد روحانیت، ضد دین گفته‌اند منتهی از موضع لامذهبی برای تضعیف حوزه، برای ضربه زدن به دین و روحانیت گفته‌اند اما این که یک مرجعیت تقلید بزرگ و اصیل و رهبر انقلاب، اولین انقلاب بزرگ دینی، اسلامی شیعی در عصر جدید که مسیر تاریخ را تغییر داد او بیاید این طوری حرف بزند آن هم دو سه ماه به پایان عمرشان که دیگر علائم بیماری ایشان آشکار بود و می‌دانست که دارند می‌روند در واقع یک وصیتنامه محتوایی – مضمونی خطاب به حوزه و مذهبی‌هاست.

خب در ذهن من این بود که راجع به این بحث کنم، ولی دیدم بهتر از بحثی خود ایشان – امام(ره)- معیارهایی داده‌اند. 20 نکته ایشان در این منشور دست‌کم بیان کرده‌اند که من فقط تیتروار به این‌ها اشاره می‌کنم. نمی‌خواهم قصه گذشته را بگوییم این غصه امروز و آینده است. ما با این جریان‌ها درگیر هستیم. آدم‌هایش عوض می‌شوند اما افکارهایش هست.

نکته اول؛ اولاً ایشان خطاب به طلاب جوان فقط نمی‌گویند بلکه به مراجع هم خطاب می‌کند، فقط به مراجع خطاب نمی‌کند بلکه به طلاب جوان هم خطاب می‌کنند یعنی امام اواخر عمرشان احساس خطری می‌کنند که احساس می‌کند این حرف‌هایی که بعضی‌ها می‌گفتند یواشکی بگوییم علنی نگوییم چون روحانیت تضعیف می‌شود و این حرف‌ها خوب نیست! اما امام علنی می‌آیند می‌گویند. و بعد خطاب به همه، می‌گوید همه حضرات روحانیون در سراسر کشور. همه مراجع بزرگوار اسلام، همه مدرسین، همه طلاب، همه ائمه جمعه، همه ائمه جماعت در سراسر کشور. این نکته مهمی است. کل روحانیت را از سر تا ذیل خطاب قرار می‌دهد. به آن‌ها می‌گوید مذهب و دین، مِلک من و شما نیست، امانت خداست، ما امین خدا و خلق در این مسئله هستیم. بزرگترین امانت، دین خداست. این دین، ابزار برتری ما نیست. روحانیت حامل امانت وحی و حامل رسالت همه مجاهدین و شهدایی است که برای دفاع از دین و جامعه دینی در طول تاریخ متعهد به یک تعهد سرخ و خونین شده‌اند. امام می‌گوید اگر فکر کنید می‌شود روحانی بود، بچه مذهبی بود و از زیر بار یک تعهد سرخ و خونین خودت را بیرون بکشی این اشتباه است. اگر ما بخواهیم پای حق و عدل بایستیم باید هزینه را بپردازیم، داخل کشور، خارج از کشور، حتی درون صنف روحانیت، توحید و عدالت دشمن دارد! چون بعضی‌ها در حوزه روحانی شدند که امام این‌جا تصریح می‌کند و می گوید هیچ هدف الهی نداشتند. بعضی‌ها با برنامه آمدند بعضی‌ها طبق عادت و اجبار زمانه آمدند. بعضی‌ها آمدند در حالی که چیزی را نمی‌دانستند و عقیده‌ای نداشتند. - این تعبیر مهمی است –امام می‌گوید ولایتی بی‌دین. می‌گوید ما کسانی را داریم که به عنوان طرفداران ولایت ائمه و اهل بیت(ع) در داخل و خارج شناخته شده‌اند در حالی که دین ندارند! از ادبیات مذهبی و آخوندی هم استفاده می‌کنند. دقت کنید. این حرف‌هایی بود که تا قبل از امام، ما از هیچ مرجع تقلید شیعی در تاریخ ندیدیم این‌گونه سخن بگوید. چون دیگر به امام نمی‌چسبید که ضد حوزه باشد، ایشان حوزه و روحانیت را احیاء کرد. بلکه روحانیت تمام ادیان در دنیا، قبل از انقلاب ما ذلیل بودند، بعد از انقلاب ما عزت پیدا کردند. همین آخوندهای وهابی هم اگر مطرح شدند این‌ها هم مدیون امام و انقلاب ما هستند. چون شما قبل از انقلاب ما که کسی شما را و امثال شما را تحویل نمی‌گرفت. پس این امانت است. درود بر حاملان امانت وحی. کسانی که، روحانیون و علمایی که تعهد سرخ و خونین را بر دوش خودشان حمل کردند فدای دین شدند و دین را فدای خودشان نکردند. چوب دین را خوردند، نان دین را نخوردند. آبرویشان را، سلامتی‌شان را، جان و مال‌شان را و همه چیزشان را به خطر انداختند. و در آن محور اولی که عرض می‌کنیم می‌گوید رساله علمی لازم است اما کافی نیست. یک رساله‌های عملی هم لازم است. یعنی فقط بحث علمی برای عالم شیعی بودن کافی نیست. عمل هم مهم است. می‌گوید سلام بر حماسه‌سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه‌شان را با دَمِ شهادت و مرکب خون نوشتند. منبر رفتند، هدایت کردند، خطابه و وعظ بود اما جان و حیات‌شان را گوهر شب چراغ کردند. سوختند تا روشن کنند تا دیگران بفهمند راه دین و بی‌دینی کجاست. تذکر می‌دهد که درس و بحث حوزه و مدرسه هم ممکن است به یک وابستگی و تعلق تبدیل شود. ممکن است آنجا بروی ولی خود آن هدف تو بشود، در حالی که این‌ها وسیله است، هدف خداست. می‌گوید آفرین و افتخار بر شهدای روحانیت که وقتی هنگامة نبرد پیش آمد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند. در لحظه‌ای که باید فداکاری بکنی، اگر در آن لحظه بنشینی درس هم بخوانی، تو اهل دنیا هستی! حقیقت علم، حقیقت تفقه، در مجمع ملکوتیان است. این‌جا امام در واقع تصریح می‌کند که آن تیپ‌هایی که به اسم عالم و فاضل و... تمام حواسشان این است که به آن‌ها بگویند نظریه‌پرداز، آیت‌الله، دکتر، روشنفکر، این‌ها آدم‌های بیچاره‌ای هستند. کسانی که بت‌شان این چیزهاست. برایشان مهم است که بگویند این‌ها جزو فضلا و بزرگان هستند ولو این که هیچ وقت هیچ غلط و فدکاری‌ای نکند. هیچ قدمی برای دین برندارد. یک بار جانش را، نامش را، آبرویش را به خطر نیندازد. ولی به آن بگویند جزو بزرگان هستند. و بزرگترین آرزویشان این است که این‌ها محترم باشند. وقتی وارد می‌شوند به آن‌ها بگویند آن بالا بنشین و همه جلوی پایشان بلند شوند! مدام به سمت بالای مجلس‌ها می‌خزند. و خیلی نگران هستند که این‌ها را با چه نامی خطاب می‌کنند؟ دکتر؟ پروفسور؟ آیت‌الله؟ می‌گویند نمی‌گویند. تمام دغدغه‌شان این حرف‌هاست. آقای نظریه‌پرداز، خانم نابغه، مدام در این نخ‌ها هستند.

امام در این منشور می‌گوید مراقب باشید این‌ها وقتی است که درس و بحث مدرسه تعلق می‌شود، وابستگی ایجاد می‌کند این‌ها حقیقت علم، و حقیقت تفقه نیست، این‌ها بی‌صداقتی با خدا و مردم است. حقیقت علم و تفقه در صداقت است. کسانی هستند می‌بینند به دین و عدالت، به حقوق مظلوم و محروم ستم می‌شود، به ارزش‌ها اهانت می‌شود جیک نمی‌زنند! برای این که خدای نکرده احترام‌شان مخدوش نشود. ولی به خودشان یک جسارت نمی‌شود. درست به یک جلسه‌ای دعوت نشوند، جای مناسبی به این‌ها تعارف نشود، و... می‌خواهند خودکشی کنند، وا اسلاما! همه چیز از بین رفت! من را تحویل نگرفتند من مرکز عالم هستم مگر نمی‌دانید؟! من مرکز عالم بودم من را تحویل نگرفتید! دین من برای من وسیله بود. لباس روحانیت هم برای من وسیله است. کل انقلاب هم برای من وسیله است. من مرکز عالم هستم. به آن‌ها احترام نگذاشتید و ارزش‌ها زیر پا رفت مهم نیست، به من نباید بی‌احترامی شود! امام می‌گوید مراقب باشید یک وقت خود همین درس و بحث حوزه دست و پایتان را نبندد. خود این بت نشود. خود این مانع و فاصله بین شما و خدا نباشد. می‌گوید درود بر آن روحانیون و علمای دینی که همیشه آماده کشته شدن و شهادت در راه حرف‌هایی که می‌زنند هستند. باز یک تقسیم دیگر، تقسیم روحانیون و مذهبیون، این سومین تقسیم است. آن‌هایی که در خط مقدم فداکاری و شهادت هستند، آماده برای کشته شدن در راه حرف‌ها و ارزش‌ها هستند و آن‌هایی که هیچ وقت آماده نیستند. هر جا خطر است فرار می‌کنند. زمان شاه هم همین‌طور. بعد از امام و انقلاب هم همین‌طور و الآن هم به یک شکل دیگر همین‌طور. امام می‌گوید آن تیپ مذهبی‌ها و روحانیونی که هرجا خطر است محال است این‌ها را پیدا کنید. می‌گوید درود بر کدام روحانیون اسلام و تشیع؟ آن‌هایی که هرجا اسلام و مسلمین را خطر می‌کند اولین قربانی‌ها هستند و آرزویی جز شهادت ندارند آماده شهادت هستند با قطرات خون‌شان و قطعات پاره پاره پیکرشان پای حرف‌هایشان می‌ایستند. این‌ها عالِم درست اسلامی شیعی هستند. این‌ها بچه مذهبی‌های واقعی هستند. این‌ها متدین هستند. این‌ها آن‌هایی که هرجا منافع آب و نان و سروصدا و ادا و اصول و قیافه و تیپ گرفتن وعکس گرفتن هست، این‌ها هستند. هرجا خطر است این‌ها نیستند غیب‌شان می‌زند. این را به شما بگویم ما در انقلاب و جنگ خیلی دیدیم که در خطر، گمنام بودند و در خط مقدم بودند وقتی که تمام می‌شد نوبت جایزه دادن و مدرک دادن و درجه دادن بود پیدایشان نبود اصلاً معلوم نیست کجا بودند. همین چند وقت پیش، در عملیات خیبر یکی فرمانده گردان ما بود، برادر دو – سه تا شهید و خودش هم جانباز بود از بچه‌های آن موقع سپاه بود، از روستای سبزوار، چند هفته پیش به من زنگ زد گفت که چند وقت پیش داشتی از عملیات خیبر می‌گفتی، چقدر گریه کرد و گفت چقدر فداکاری‌ها بود، چه شده، و... گریه به یاد شهدا و انقلاب می‌کرد. بعد هیچی از مشگلات خودش نگفت. بعد به او گفتم شما چکار می‌کنی؟ کجایی؟ گفت کارگرم. این جزو اولیاء الله بود و از جمله کسانی بود که باید صد بار شهید می‌شد، هرجا خطر بود می‌دیدم این از بقیه جلوتر است. بعد یک کسانی بعداً مطرح شدند که این‌ها در عمرشان یک بار در یک عملیات ما این‌ها را ندیدیم. در انقلاب، در خطر هیچ جا نبودند ولی مشهور شدند. امام می‌گوید ما روحانیونت و بچه مذهبی‌ها را تقسیم بر دو می‌کنیم آن‌هایی که آماده شهادت هستند و آن‌هایی که جز ورق و کتاب منیّت چیزی نمی‌خوانند. حتی فقه و اصول هم که می‌خواند درس دین هم که می‌خواند به منیّت و تکبّر خود اضافه می‌شود. علم، حجاب است. در شب یلدای زندگی گرفتار شده است. این‌ها مزه سحر عشق و عقد وصال و شهادت را نچشیده‌اند. حقیقتاً روحانی نیستند. جسمانی محض‌اند گرچه ما در اسلام تقسیم روحانی – جسمانی با این لفظ نداریم ولی به معنای معنوی و مادی.

نکته هفتم که امام(ره) در منشور به آن اشاره می‌کند این است که اگر فداکاری علمای دین، علمای صالح نبود، همان بلایی که سر مسیحیت و یهود درآوردند سر اسلام هم درمی‌آوردند. همان بلایی که سر انجیل و تورات آوردند سر قرآن می‌آوردند و امروز یک اسلام قلابی بود و جز اسلام‌های قلابی چیزی نبود. این که بدون دخل و تصرف عمدی دین را نگه دارند و در برابر انواع حملات از بیرون و درون، مقاومت فرهنگی و معنوی بکنند، خدمت بزرگ آن‌هاست. امام می‌گوید اگر فقهای عزیز نبودند معلوم نبود امروز چه علومی را به نام اسلام و قرآن و اهل بیت(ع) به خورد توده‌ها می‌دادند. چه چرندیاتی را به مردم به اسم اسلام و به اسلام دین و به اسلام اهل بیت(ع) می‌گفتند. این‌ها نگه داشتند. آن کتب اربعه، کتب متقدمین و متأخرین در انواع رشته‌های علوم، بخاطر فداکاری کسانی بود که در غربت و تاریکی محض، در مظلومیت با چراغ، با یک شمع و زیر نور شمع مطالعه می‌کردند و کار می‌کردند. گرسنه بودند. این‌ها نگه داشتند.

چند وقت پیش یکی از اساتید نقل می‌کرد می‌گفت مرحوم آقاشیخ هاشم قزوینی از اساتید حوزه مشهد بود، ایشان با آقای جلال‌الدین همایی که از علما و روحانیونی بود که بعد لباسش را تغییر داد، آدم دانشگاهی و آدم مُلایی در زمان قبل از انقلاب بود. در خاطراتشان نوشته‌اند که من با او هم مباحثه بودم، با آقاهاشم قزوینی هم مباحثه بودم – ببینید چطوری درس می‌خواندند – می‌گفت یک اتاق کوچک گرم، بحث و درس بود. ایشان داشت مباحثه می‌کرد وسط مباحثه درس فقه و اصولی، بیهوش شد افتاد، ترسیدیم که چه شد؟ بیماری‌ای دارد؟ بعد هم‌اتاقی‌اش گفت آقا این سه روز، سه روز چیزی ندارد بخورد این از گرسنگی افتاده است. می‌گفت ما رفتیم حجره‌مان را دیدیم، دیدیم حجره ما هیچی نیست، حجره بغلی اصلاً کسی چیزی ندارد یک تیکه نان برای این بیاورد. رفتیم سبزی فروشی سر محل دیدیم پولی نداریم که برای این میوه‌ای بخریم. بعد می‌گفت دیدم این کاهوهای خراب پلاسیده که روی زمین می‌ریزند که ببرند همان‌ها را برداشتیم چندتا از آن‌ها را پاک کردیم سالم‌هایش را شستیم آوردیم، می‌گفت آوردیم گذاشتیم گوشه لب این که کاهو! چند برگ کاهو! این جوید آبش را که کمی قورت داد حالش بجا آمد یک دفعه برخاست گفت خب کجا بودیم؟ کجای بحث بودیم! این‌ها تشیّع را نگه داشته‌اند. در گمنامی، در فداکاری، گرسنه. زمان رضاخان که این‌ها را دنبال می‌کردند عمامه این‌ها را از سرشان بردارند.

امام نکته بعدی را می‌گوید حوزه‌ای که تشیع را نگه داشت حوزه‌ای بود که در تمام رشته‌های متنوع علمی که مربوط به قضیه اسلام و مسلمین هستند این‌ها تخصصی کار می‌کردند. یعنی در حوزه‌های ما، در کنار فقه و اصول، کلام بود و مباحث عقیدتی، ریاضیات، فلسفه، نجوم، حدیث، تفسیر، رجال، ادب، ادبیات، عرفان، لغت و انواع و اقسام رشته‌هایی که مربوط بودند، بود. و لذا بزرگان حوزه در 7، 8، 10 رشته نظریه می‌دادند و نظریه‌پرداز بودند. نه فقط در یک رشته. خیلی جالب است من دیدم بعضی‌ها می‌گویند چرا فلانی در همه موضوعات اظهار نظر کرده‌اند؟ چرا در 8 تا موضوع اظهار نظر کرده است؟ شما بالاخره تخصص‌تان در چه رشته‌ای بوده است؟ این‌ها هر رشته‌ای که به نوعی با مفاهیم اسلامی سروکار دارد متخصص هستند. چندتا رشته با مفاهیم اسلامی سروکار دارد؟ 20تا رشته! منتهی فرق این‌ها با امثال شما این است که آن‌ها از 24 ساعت 18 ساعت کار می‌کنند، هم آن موقع، هم الآن.

نکته نهمی که در منشور روحانیت امام به آن اشاره می‌کند این است که حوزه شیعه هم در منابع، هم در روش‌ها، هم غنا و هم ابتکار، هر دویش هست. این 4 محور را اشاره دارد. چون فرصت نیست نمی‌توانیم بیشتر در مورد این‌ها بحث کنیم. شما در منابع دینی همه ادیان و مذاهب، شرق و غرب عالم، ابراهیمی، غیر ابراهیمی، توحیدی، مشرکانه و همین‌طور معنویت‌های بشری که با مونتاژ انواع و اقسام معنویت‌ها درست شده‌اند به کتب مقدس‌شان رجوع کنید و به پدران دینی، یعنی بزرگان و نظریه‌پردازان دینی‌شان رجوع کنید. این هم یک ادعای بسیار بزرگی است و قابل اثبات است. جایش اینجا نیست فقط اجمالاً اشاره می‌کنم که امام می‌گوید هم در منابع، هم در روش، هم غنا، کاملاً غنی است، ما فقیر نیستیم و هم کاملاً برای ابتکار است نه جمود. ابتکار ضد تحجر و ارتجاع است.

نکته دهم، اشاره به این که روحانیتی و حوزه‌ای را قبول داریم که مدافع محرومین باشد و منتقد سرمایه‌داران و صاحب ثروت باشد. این هم تعبیر دیگری از ایشان است که اسلام، یک نهال است متفکران اسلامی با نظر ابتکاری و خلاقانه و در عین حال، اصیل با متد درست این نهال را در طول این چند هزار سال بارور کردند. این همه معارف تولید شده که بشری بودن این‌ها به لحاظ این است که آدم‌های غیر معصوم به این نتایج رسیدند اما الهی بودن این‌ها از حیث دیگر است به آن معناست که منبع، منبع الهی است و روش هم، روش درستی برای استنباط است اما در استنباط‌ها خطا می‌شود. بنابراین این که تفکیک کنیم معرفت دینی را از معرفت بشری این یک تفکیک غلط است. ما چیزی مستقل به نام معرفت دینی نداریم. معرفت دینی، معرفت بشری است به این معنا که بشر دارد اینها را می‌فهمد و کشف می‌کند. بنابراین معرفت الهی است که از طرف خدا برای بشر نازل شده است. معرفت، یا هست یا نیست، یا معرفت درست است یا معرفت نادرست، ترکیب معرفت و نامعرفت. اگر معرفت است دینی است اگر آسیب‌پذیری در آن شده است به لحاظ انگیزه و هدف و منابع دینی است اگر دچار خطا شدی، به لحاظ نتیجه خطا کرده‌ای. و در عمل، امام می‌گوید همیشه روحانیت اصیل اسلام تکیه‌گاه محرومین و کنار مستضعفین بوده است. بنابراین، این هم شاخص بعدی. که امام می‌گوید اگر روحانیونی را دیدید که با نوع اظهارنظرهای دینی جوری قرآن و حدیث را بحث و گزینش می‌کند که ته آن، فقرا و مظلومین و گرسنگان بی‌پناه می‌مانند، و صاحبان سرمایه و ثروت‌های بزرگ و کلان، خوش‌شان می‌آید و توجیه مذهبی پیدا می‌کنند. امام می‌گوید این روحانیت انحرافی است.

شاخصه بعدی می‌گوید علمای صالح در صحنه هیچ وقت عافیت‌طلب نبودند، در عافیت هم نبودند. همیشه هدف گرفته شده‌اند. و حالا اسارت و تبعید و زندان و ترور و قتل، از همه این‌ها مهم‌تر امام می‌گوید ما شهدای زخم زبان‌ها در حوزه داریم. کسانی که خالص برای دین اقدام می‌کنند در عین حال انواع و اقسام مارک‌ها را می‌خورند. می‌گوید وقتی می‌گویند شهید، همه به یاد شهدای روحانی بعد از انقلاب و جنگ و ترور می‌افتد، مسئله برای الآن نیست این سنت علمای شیعه است. انواع و اقسام فداکاری‌ها را کردند و جلودار فداکاری‌ها در نهضت جهان اسلام هستند. دوستان می‌دانید انقلاب‌ها و نهضت‌هایی که در ایران شده است چه آن‌هایی که شکست خورده چه آن‌هایی که تا حدی پیش رفته است تمام در ایران، رهبران صف اول، علما بودند. همین انقلاب مشروطه را هم که مصادره کردند و تبدیل به یک نقطه عطفی برای حذف مفاهیم و ارزش‌ها و سبک زندگی دینی و غربزدگی و حذف روحانیت کردند، همین هم، اولین شهدای انقلا مشروطه، طلبه بود. نهضت مشروطه با فتوای علما اتفاق افتاد. انقلاب 57، آخر 56 اولین شهید آن طلبه است. ما نهضتی در ایران نداریم که رهبر آن علما نباشند و اولین شهید آن طلبه نباشد و سربازانش متدینین نباشند که پایگاه‌شان چه در بازار و چه در غیر بازار مسجدها بودند و طبقات معمولاً متوسط به پایین بازار بوده است. می‌گوید 15 خرداد همین‌طور بود، در بعد هم همین‌طور بود، در جبهه‌ها و ترورها همین‌طور بود. این را بدانید دو سه هزار شهید دادیم به نسبت جمعیت طلبه، بیشترین تعداد شهید را طلاب داده‌اند. بیشترین شهید در جنگ را طلبه‌ها دادند. بعد می‌گوید شکارچیان استعمار در دنیا دنبال شکار این افراد هستند. آن موقع امام می‌گوید نهضت ما، - این‌ها عبارت امام در منشور است – از مصر و پاکستان و افغانستان تا لبنان و عراق و حجاز، همه جا را این موج فرا گرفته است و در آینده خواهید دید که دنیا را بهم می‌ریزد و یادتان باشد شکارچیان استعمار سراغ این تیپ روحانیون مجاهد انقلابی می‌روند و این‌ها را ترور می‌کنند و می‌کُشند. سراغ علما و روحانیون متحجّر، عافیت‌طلب و تسلیم طلب که زیر سایه شاه در حوزه قم و مشهد و اصفهان بودند، در حوزه نجف، زیر سایه صدام بودند بعد هم آمریکایی‌ها آمدند! گفتند شما حکومت کنید ما زیارت می‌کنیم! این‌ها ولایت علوی را این‌طور معنا کردند! امام گفت، یکی از این‌ها را ترور نمی‌کنند. این نکته مهمی است. گفت اگر این‌ها ضد ارتجاع هستند چرا واقعاً چهارتا آخوند متحجر را نرفتند ترور کنند؟ چرا آمدند انقلابی‌ترین و روشنفکرترین علما را ترور می‌کنند؟ مبارزترین علما را ترور می‌کنند؟ شما ضد تحجر نیستید از خدا می‌خواهید حوزه شیعه و حوزه اسلام متحجر باشد تا زودتر نابود شود. شما اتفاقاً با علمای آگاه مبارز مشگل دارید. نکته دیگر، غیر از آن بحث دفاع از فقرا، امام یک هشدار دیگر هم می‌دهد. می‌گوید روحانیت واقعی شیعه هرگز دستش با سرمایه‌داران در یک کاسه نمی‌رود. ممکن است کسی با زبان از محرومین دفاع کند ولی خودش کاخ‌نشین باشد. سر سفره سرمایه‌دارها بنشیند.

شاخص بعدی؛ امام می‌گوید علمای اصیل اسلام هیچ وقت زیر بار پول‌پرستان، سرمایه‌داران و خوانین نرفته‌اند این شرافت را برای خودشان حفظ کردند. زندگی ساده و در کنار فقرا. پس این هم یک تشخیص است. امام می‌گوید مراجع، علما، مدرسین، طلاب، ائمه جمعه و جماعات، - از بالا تا پایین – دو تیپ آخوند داریم یکی آخوندی که دستش در کاسه سرمایه‌دارهاست و سر سفره آن‌هاست. خودش هم می‌رود مناطق اشرافی در خانه‌های بزرگ تا جایی که بتواند مثل سرمایه‌دارها زندگی می‌کند. امام فرمود اینها روحانیون اصیل شیعه نیستند، این‌ها را متهم کنید. ما روایت داریم از پیامبر می‌فرماید «فَتَمّهوهم علی دینکم» این‌ها را متهم کنید، بی‌آبرو و افشا کنید و الا این‌ها دین را بی‌آبرو می‌کنند. امام هم این‌جا این بحث را می‌کند و می‌گوید که کسانی که این‌طور تبلیغ کردند و این‌طور فکر می‌کنند خدا نمی‌بخشد که فکر کنند روحانیت اسلام و روحانیت شیعه، این‌ها دست‌شان با سرمایه‌داران در یک کاسه است. خودشان هم حرف می‌زنند می‌گویند قیامت و زهد و ساده زیستی و تقوا، اما هرجا دست‌شان برسد بهترین زندگی‌ها را برای خودشان و بچه‌هایشان فراهم می‌کنند. آب ندیدند وگرنه آب ببینند شناگران ماهری هستند. این هم امام اشاره می‌کند و می‌گوید روحانیت متعهد به خون سرمایه‌داران زالوصفت تشنه است. ما با این‌ها سر آشتی نداریم، این‌ها خون فقرا را مکیدند، ما هرگز کنار آن‌ها و سر سفره آن‌ها، یا زندگی و خانه‌هایی مثل آن‌ها نخواهیم رفت. آخوند سرخونة سرمایه‌دارها ما نخواهیم شد. بعضی‌ها منبر هم که می‌روند نگاه می‌کنند که کجا منبر است؟ محلش کجای شهر است؟ امام می‌گوید این‌ها از این مسیر منحرف هستند. می‌گوید علمای صالح ما، با زهد و تقوا و با ریاضت درس خوانده‌اند. با فقر و تهیدستی، بدون تعلق و تجملات دنیا. روحانی واقعی زیر بار ذلت و منت سرمایه‌دار نمی‌رود. زیر بار صاحبان قدرت نمی‌رود. علمای سلف ما، زیر نور شمع با قناعت و بزرگواری زندگی کرده‌اند. ترویج روحانیت و فقاهت شیعه نه با زور سرنیزه بود نه با سرمایه پول‌پرستان. این‌ها تعابیر امام است. می‌گوید هنر و صداقت تعهد خودشان بود. با فقر و گرسنگی، کنار فقرا ایستادند. پس آخوندی که کنار فقراست این یک ملاک است که این آخوند صالح است یا نه؟ از مرجع تقلید تا طلبه تا منبری. تا امام جمعه و امام جماعت. آن کسی که کنار سرمایه‌دارها و همسفره آن‌هاست و زندگی‌اش متشبّه و شبیه به آن‌هاست این‌ها منحرف هستند این آخوند فاسد است. نباید به این‌ها رجوع کرد.

تعبیر دیگری که امام می‌کند می‌گوید این که بعضی از روحانیون با بعضی از مظاهر تمدن غرب مخالفت می‌کردند این‌ها دو تیپ بودند همه مثل هم نبودند، بعضی‌ها نمی‌دانستند اطلاع نداشتند، نمی‌توانستند اجتهاد بکنند ولی بسیار از این‌ها اتفاقاً متوجه بودند منتهی می‌گفتند که این ابزار جدید، مثلاً رادیو و تلویزیون آمد با رادیو و تلویزیون مخالف نبودند می‌فهمیدند از این ابزار می‌شود استفاده درست هم کرد. اما در موقع جز استفاده غلط از آن نمی‌شد. امام می‌گوید فرهنگ مبتذل غرب از این طریق می‌آمد. رادیو و تلویزیون را که آوردند محتوایش را هم با آن آوردند! نگفتند که ابزار رادیو و تلویزیون را آوردیم حالا شما بیایید در این‌جا مفاهیم الهی را منتشر کنید، خیر. هرچه آوردند برای بی‌اعتقاد کردن عقاید مذهبی و برای بهم ریختن سبک زندگی و آداب و رسوم مردم و ملی بود. این‌ها تعابیر امام است من دارم عرض می‌کنم. و الا این علمایی که اهل قناعت و شجاعت و صبر و زهد و غیر وابسته به قدرت‌ها بودند، احساس مسئولیت در برابر توده‌ها داشتند این‌ها روحانیت را نگه داشتند. این‌ها اگر با بعضی از ابزارهای جدید گاهی مخالفت می‌کردند بخاطر کارکردش در آن شرایط بود. مثل این که الآن می‌گویند ماهواره، کسی با ابزار ماهواره یا اینترنت مشگلی ندارد ولی بحث این است که وقتی آمد شما می‌توانید مقابله به مثل بکنید یا یک ملت بی‌دفاع رها شد در برابر این‌ها؟ یک مرتبه آمار طلاق بالا رفت. و... آیا الآن راه حل آن جلوگیری است یا کار متقابل است یا کار اصلاحی است یا... این هم از نکاتی است که من خودم توجه نداشتم تا قبل از این که وصیت‌نامه امام را ببینم فکر می‌کردم این که علما دو دسته بودند یک عده می‌گفتند بلندگو بوق شیطان است نیاورید، این‌ها مثلاً مرتجع بودند، در حالی که امام می‌گوید نه بعضی از این‌ها لااقل کسانی بودند که می‌فهمیدند این ابزار و حامل، دارد محمول خودش را هم می‌آورد. لذا باید احتیاط کرد. می‌گوید آن‌ها با احتیاط کم و با معنویت ایستادند.

و نکته اصلی؛ آیا در حوزه استعمار نفوذ کرده است؟ آیا ما بین روحانیت نفوذی داشتیم و داریم یا این توهین به حوزه است اگر بگوییم در حوزه نفوذ شده است؟ امام صریح می‌گوید اگر کسی فکر کند استعمار را، روحانیت و حوزه را با این مجد و عظمت و نفوذ آن در مردم، و این صدماتی که به استعمار زده، رها می‌کند و برنامه و پروژه در مورد حوزه اجرا نکرده، این ساده‌اندیش است. این‌ها حماقت است. یک نوع توطئه، علنی است مثل کتاب آیات شیطانی. بعد می‌گوید ما هم از نابودی دین نمی‌ترسیم برای این که خداوند ضمانت کرده حافظ این مشعل مقدس باشد، منتهی به شرط این که ما فریب و مکر جهانخواران را بشناسیم. اگر نشناسیم چرا؟ بعضی‌ها می‌گویند خداوند فرموده «إنا له لحافظون» پس دیگر راحت باش! بله خداوند قرآن را حفظ می‌کند اما جامعه تو را که خداوند تعهد نداده است که یک جامعه قرآنی را حفظ کند. این که جامعه ما قرآنی بشود یا نشود، این را که خداوند ضمانت بی‌قید و شرط نکرده است. این مشروط به نوع تلاش ماست. بله خداوند فرمود من ضمانت می‌کنم کاری که با انجیل و تورات شد نمی‌گذاریم با قرآن بشود. خیلی خوب تا همین الآن نشده و بعد از این هم نخواهد شد. اما خداوند قول داده که جامعه مسلمین قرآنی باشد؟ چه آن‌ها اهل عمل باشند چه اهل عمل نباشند؟ امام صریح می‌گوید ما از همه روحانیون دفاع نمی‌کنیم – این‌ها عین عبارات امام است – کسی جز امام جرأت نمی‌کرد و نمی‌کند این حرف‌ها را بزند. روحانیون وابسته و مقدس‌نما و تحجرگرا کم نبودند و کم نیستند. امام می‌گوید صحبت یکی دوتا نیست این‌ها زیادند. در حوزه‌های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و علیه اسلام ناب دارند فعالیت می‌کنند. – این جمله‌ها خیلی جمله‌های مهمی است – می‌گوید در حوزه دارند علیه اسلام ناب فعالیت می‌کنند. روحانی هم هست، فقه و اصول هم می‌داند تا رده‌های بالای حوزه هم هستند. – همه این‌هایی که می گویم تعابیر امام است فردا نگویند فلانی به کی و کی جسارت کرد – می‌گوید امروز کسانی با ژست تقدس‌مآبی چونان تیشه به ریشه دین و نظام و انقلاب می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند! خطر تحجرگراها، خطر مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست. خب این جمله خیلی مهم است. امام می‌گوید خطر مقدس‌نمایان احمق در حوزه یک خطر جدی است و تشیع و اسلام و انقلاب را تهدید می‌کند. بعد به طلبه‌های عزیز خطاب می‌کند و می‌گوید طلاب عزیز آرام نگیرید لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش و خط و خال کوتاهی نکنید. تعبیر مار خوش خط و خال، مار خوش خط و خال یعنی بیرون که نگاه می‌کنی خیلی زیباست همه چیزش درست است، لباس روحانیت دارد، ادبیات فقهی دارد، قرآن و حدیث برایت می‌خواند از تقوا و اخلاق حرف می‌زند، از حبّ اهل بیت(ع) حرف می‌زند اما نیش زهردار دارد و خطر نابودی برای تشیع دارد. می‌گوید طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این‌ها کوتاهی نکنید، مروّج اسلام آمریکایی هستند دشمن رسول‌الله هستند. خیلی این تعابیر عجیب است. دشمن رسول‌الله! در برابر این افعی‌ها اتحادتان را حفظ کنید. می‌گوید استکبار دوتا راه برای ضربه زدن به حوزه انتخاب کرد: یکی جدایی دین از سیاست که در بخش مهمی از روحانیت ما، قبل از انقلاب این حرف را باور کردند و تأثیر کرد. کار خودشان را کردند. کاری شد که اگر یک روحانی عالم با ظلم و با یک دستگاه شاه و آمریکا و اسرائیل مبارزه می‌کرد می‌گفتند این‌ها دون شأن فقیه است. این‌ها وابسته به اجانب هستند. این‌ها بی‌سواد هستند. این‌هایی که کارهای سیاسی و مبارزه می‌کنند بی‌سوادند و نفوذی‌اند. امام می‌گوید روحانیون مجاهد از نفوذ، بیشتر زخم برداشته‌اند - یعنی از همین تیپ‌های داخل حوزه – تا از دشمن علنی رودررو که تهمت وابستگی و بی‌دینی به ما می‌زدند. داخل حوزه و از بین روحانیت به ما بی‌دین می‌گفتند چرا؟ برای این که علیه شاه و علیه آمریکا و علیه اسرائیل موضع می‌گرفتیم به ما می‌گفتند این‌ها بی‌دین هستند. می‌دانید اول آن‌ها به امام می‌گفتند آخوند انگلیسی! هرکس مبارزه می‌کرد می‌گفتند انگلیسی است، بی‌سواد است، بی‌تقواست. آدمی که تقوا دارد و سواد فقهی و اصولی دارد می‌رود مبارزه می‌کند؟ تبعید بشود؟ می‌گفت ما هر کار می‌خواستیم علیه شاه بکنیم می‌گفتند شاه شیعه است! تشیع پهلوی. تشیع انگلیسی. برای این‌ها کافی بود طرف بگوید شیعه‌ایم حرم امام رضا(ع) هم برود دیگر هر کثافت‌کاری که می‌خواهی بکنی بکن. شاه شیعه است. عده‌ای مقدس‌نمای واپس‌گرا همه چیز را حرام می‌دانستند. ما یک تشیع و یک فقهی داریم که کلاً همه چیز حرام است. چی حلال است؟ خب یک پیشنهادی بده. فقط تشیع است که لیست حرام دارد. لیست حلال و واجب‌تان کو؟ تمدن‌سازی و جامعه‌سازی‌تان کو؟ همین‌طور نشسته‌اید هرکس هر کاری بکند می‌گویید این حرام، آن حلال، تو چه گفتی؟ این هم حرام. خب با لیست تمام حرام که نمی‌شود جامعه ساخت. حرام‌ها را بگو و در کنارش هم بگو چه چیزی حلال است و چه جامعه‌ای را باید ساخت. اقتصادت، رسانه‌تان. در رسانه خب فلانی حرام است. خب چرا؟ در اقتصاد این حرام! در زندگی این حرام! مدل تفریح اسلامی، خب تفریح حرام را گفتی خب تفریح حلال را بگو. و همه چیز.

امام می‌گوید عده‌ای مقدس‌نمای واپس‌گرا همه چیز را حرام می‌دانستند «اصالت الحُرمه» دیدید ما دوتا اسلام و تشیع داریم. ما دوتا دین داریم! یک عده‌ای می‌گویند همه چیز حرام است مگر ثابت شود که حلال است. یک تفکر هم، تفکر اهل بیت(ع) است که می‌فرماید «کل شی حلال» همه چیز حلال است، مگر این که عیناً علم پیدا کنی که این حرام است، آن وقت می‌شود حرام. نه این که تو منتظر بنشینی دیگران برای تو تمدن‌سازی کنند بعد تو بگویی کجایش حرام است و کجایش حرام نیست! نه؛ شما باید تمدن اسلامی درست کنید و این وظیفه حوزه و دانشگاه است. دقت کنید، امام می‌گوید این‌قدر این‌ها قوی بودند و نفوذ داشتند و هنوز هم هستند هیچ کس قدرت نداشت در مقابل این‌ها قد عَلَم کند. امام می‌گوید ما هم جرأت نمی‌کردیم جلوی این‌ها بایستیم به ما هم می‌گفتند این‌ها فاسدند، این‌ها بی‌دین هستند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورد هرگز از فشار دیگران نخورد. یعنی بدترین خاطرات امام، از این تیپ آدم‌ها در داخل حوزه است. شعار جدایی دین از سیاست را در همین حوزه جا انداختند، یک منطق ناآگاهانه‌ای بود که می‌گفت فقاهت یعنی غرق شدن در احکام فردی و عبادی. فقه شما وقتی فقه است که فقط راجع به احکام عبادی و احکام فردی حرف بزند. خب فقه اجتماعی و فقه حکومتی‌تان کو؟ فقه سیاسی؟ فقه روابط بین الملل؟ فقه سبک زندگی؟ فقه خانواده امروز؟ فقه رسانه؟ فقه تعلیم و تربیت امروز؟ و انواع و اقسام این‌ها. امام می‌گوید فقط احکام فردی و عبادی. بنابراین این یک حصاری بود که اگر فقیهی پایش را آن‌طرف‌تر می‌گذاشت می‌گفتند این منحرف و مشکوک است، این مقدس نیست. و بعد این تعبیر امام را گوش کنید که جز امام، کسی جرأت نمی‌کرد این‌ها را بگوید. می‌گوید حماقت روحانی در معاشرت مردم فضیلت شد. روحانی هرچه احمق‌تر، مقدس‌تر. آن آخوندی که می‌توانی سرش را کلاه بگذاری این خیلی مقدس است چون هیچی نمی‌فهمد. آن آخوندی که زرنگ است دوست و دشمن را می‌شناسد در مسائل وارد است، او مشکوک است! امام می‌گوید به زعم بعضی‌ها روحانیت تا زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سروپایش ببارد. این آدم محترم است. دیدید بعضی‌ها می‌گویند هرچه ساکت‌تر و احمق‌تر، این خیلی مقدس است. این استاد اخلاق و معنویت است. اگر کسی در عین حال این که تقوا دارد زرنگ است، هوشمند است، محکم و مقاوم است این بی‌تقواست! امام می‌گوید منطقی در حوزه‌های ما حاکم شد و بین محافل مذهبی شیعه که عالِم کاردان و مبارز را می‌گفتند یک کاسه‌ای زیر نیم کاسه دارد! نگویید یک گوشه‌ای از این خبرها بود. این خیلی عجیب است امام می‌گوید این از مسائل رایج حوزه‌ها بود که هرکس کج راه می‌رود متدین‌تر بود. هر کس لخ لخ پاهایش را می‌کشید و صدایش را یک جوری می‌کرد این خیلی مُلا و خیلی باتقوا بود. هرکس کج راه می‌رفت متدین‌تر بود! هرکس شعور و سوادش بیشتر بود، و در دفاع از توحید و عدالت موضع می‌گرفت این بی‌سواد بود یا تقوایش کم بود و به اندازه کافی تقوا ندارد. امام می‌گوید داشت کار به جایی می‌رسید که – این خطر بازگشت هنوز هم هست دقت کنید – می‌گوید اگر آن روند ادامه می‌یافت وضع روحانیت و حوزه‌های ما وضع کلیساهای قرون وسطا می‌شد. درست بلای قرون وسطا داشت بر سر شیعه می‌آمد. روحانیت ما درست داشت همان مسیر کلیسا و کشیش‌ها را می‌رفت و درست مثل آن‌ها ما از بین می‌رفتیم. بعد به اسم رنسانس و امانیزم می‌آمدند تشیع را کنار می‌گذاشتند و یک نهضت ضد دینی راه می‌انداختند. درست مثل اروپا. ولی این انقلاب نگذاشت. گفتیم انقلاب و تحوّل آری، اما دینی نه سکولار. این مسئله برای قبل از انقلاب بود تمام شد. امام دو – سه ما قبل از پایان عمرشان می‌گویند هنوز حوزه‌ها به هردو به تفکر آمیخته‌اند مسئله تمام نشده و ادامه دارد. باید مراقب باشید تفکر جدایی دین از سیاست، دوباره به یک شکل دیگری از یک لایه‌های تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند.

من به شما عرض می‌کنم متأسفانه ما الآن قشری از طلاب جوان داریم که دارند در همین منطق تربیت می‌شوند. در قم هستند، مشهد هستند، اصفهان هستند، نجف هستند. به قصد قربت حوزه آمدند ولی دارند تربیت‌شان می‌کنند. مدارس ویژه دارند و دارند تربیت شان می‌کنند. که حتی امام و مطهری را لعن می‌کنند که این‌ها شیعه را فلان کردند و... امام می‌گوید یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم کنید این است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نفهم، و ساده‌لوحان بی‌سواد، می‌گوید خودشان هم بی‌سوادند هم ساده‌لوح‌اند. امام به این‌ها می‌گفتند بی‌سوا و بی‌تقوا. نفوذ مقدسین نفهم و ساده‌لوحان بی‌سواد یک دوران وانفسا بود عده‌ای در حوزه کمر همّت بستند برای نجات اسلام و روحانیت و حوزه، از جان و آبرویشان سرمایه گذاشتند اوضاع مثل امروز نبود، هرکس صددرصد معتقد به مبارزه نبود یعنی 90 درصد معتقد بود او هم نمی‌توانست دوام بیاورد، یا زیر بار فشار حکومت می‌شکست یا زیر بار فشار این جوسازی‌ها. می‌گوید زیر بار فشارها و تهدیدهای مقدس‌نماها از میدان درمی‌رفت. می‌گوید حتی اگر کسی 95 درصد یقین داشت باز هم نمی‌توانست تحمل کند باید صددرصد به حرف‌ها یقین می‌داشتی تا بتوانی زیر فشارها و تهدیدهای مقدس‌نماها حفظ کنی. رسماً به ما می‌گفتند که شاه سایه خداست! می‌گفتند با پوست و گوشت نمی‌شود جلوی توپ و تانک نمی‌شود ایستاد. می‌گفتند در عصر غیبت ما مکلّف به مبارزه و جهاد نیستیم. می‌گفتند جواب این کشته‌ها را در انقلاب و جنگ چه کسی می‌دهد؟ می‌گفتند قبل از ظهور امام زمان(عج) تشکیل هر حکومت باطل است، تلاش برای اجرای عدالت هم غلط است. آن‌هایی که گفتند قبل از حضرت مهدی(عج) هرکس بیاید او باطل است، متمهدیان را می‌گویند یعنی کسانی که ادعای مهدویت می‌کنند با این ادعا قبل از مهدی هرکس بیاید باطل است. یا این که هرکس قبل از حضرت، قیام کند و ادعا کند ما عدالت صددرصد را برقرار می‌کنیم راست می‌گوید این باطل است. اما اگرچه قیام کند بگوید امر به معروف و نهی از منکر، تلاش برای تشکیل حکومتی هرچه اسلامی‌تر در حد توان‌مان، صفر و صدی نیست که یا شاه یا امام زمان! یا آمریکا یا امام زمان! می‌توانی 40 درصدش را اجرا کنی برو 40 درصد، 60 درصدش را می‌توانی اجرا کنی، هرچه می‌توانی برو. امام می‌گوید این‌ها در برابر ما ایستادند با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات نمی‌شود جلوی آن‌ها را گرفت. تنها راه ایثار خون بود. خیلی عجیب است. امام می‌گوید تنها راهی که ما می‌توانستیم این تشیّع انحرافی را درون حوزه بشکنیم و زیر سؤال ببریم این بود که خون بدهیم، باید شهید می‌دادیم و کشته می‌شدیم. تنها راه، نثار خون بود با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات نمی‌شد جلوی آن‌ها را گرفت. تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیله‌اش را آماده کرد. ما شهید دادیم، یک عده از علمای ما به مسلخ عشق رفتند تا توانستند این تیپ روحانیت و مرجع را، این تیپ هیئت مذهبی را، این تیپ تشیع و روحانیت را افشا کنند. از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدس‌مأبی و تحجر به ما شلیک می‌شد! گلوله زخم زبان، دورویی و نفاق که هزار بار بیشتر از باروت و سُرب، جگر جان را می‌سوخت و می‌درید. آن زمان روزی نبود که حادثه‌ای نباشد، ایادی پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمت‌ها متوسل شدند. امام می‌گوید به ما تهمت تارک‌الصلوه و کمونیست می‌دادند. به ما می‌گفتند کمونیست. به ما می‌گفتند این‌ها نماز نمی‌خوانند، به این‌ها نسبت عامل انگلیس می‌دادند. می‌گوید روحانیون که هدایت مبارزه را به عهده داشتند متهم می‌شدند که این‌ها عامل انگیس هستند. همین‌هایی که ضد انگلیسی بودند. بعد امام می‌گوید به شما یک کلمه بگویم، روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می‏ گریست ما از دست اینها خون گریه می‌کردیم که چگونه از آن طرف آمریکا و شاه دارند ریشه دین و اسلام را می‌زنند و از این طرف یک عده روحانی مقدس‌نمای ناآگاه یا بازی خورده و یک عده روحانی وابسته که از رژیم شاه حقوق می‌گرفتند و دست شاه را می‌بوسیدند توی حرم امام رضا(ع) پای شاه را ماچ می‌کرد! امام می‌گوید این دو تیپ بودند که چهره بعضی‌شان بعد از پیروزی روشن شد. این‌ها با همدیگر مسیر این خیانت بزرگ را هموار می‌کردند.

خیلی نکات دیگری در این‌جا هست، ولی آن قسمتی که می‌خواستم عرض کنم یک بحثی است که الآن هم مطرح می‌شود که این شعارهای انقلابی باعث می شود ما صدمه بخوریم. این دیدگاه را هم من از رو می‌خوانم، عرضم را ختم می‌کنم. امام می‌گوید اصلاً کل فقه و اصول همه این درس و بحث ها برای این است که ما بتوانیم این ها را در بیرون عمل کنیم, این درس خواندن ها و ملاشدن ها وسیله است هدف گسترش این معارف و اجرای این احکام است و ما بدون انقلاب و بدون تشکیل حکومت نمی توانیم و نمی توانسیم این کار را انجام دهیم گرچه هزار مشگل و مانع داریم, محدودیت داریم, معصوم نیستیم, ضعیف هستیم, مشگلات داریم, دشمن داریم ولی این وقتی است که عمل شود. و الا می‌گوید یک کسانی می‌نشینند همین طور اصلاحات را توی ذهنشان تلمبار می‌کنند برای این که ادا اصول دربیاورد! می‌نشینند دور هم توی گعده‌ها او یک چیزی بگوید این یک چیز بالاتر بگوید و بعد بگویند انشاءالله این گعده که تمام شد انشا الله رفقا می‌گویند که فلانی چقدر فاضل بود! دیدید فلانی یک فرع اصولی را چطور مطرح کرد! فقاهت او را دیدید! امام می گوید یک عده عقده‌ای اهل دنیا این طوری هستند. اهل دنیا هستند. دنیای تو همین است. دنیای آن باز بازاری پول و حساب بانکی‌اش هست دنیای تو هم این است که بگویند فاضل است. فلانی از فلانی فاضل تر بود. امام می‌گوید این بیماری ها دست از سر ما برنمی‌دارد. در نجف می گوید خدا نکند قبل از این که تقوا پیدا بکنید عمامه هایتان بزرگ شود و ریش هایتان سفید که دیگر درست نمی‌شوید. وقتی عمامه‌ها بزرگ شد و ریش‌ها سفید شد و یک کم اصطلاحات فقه و اصولی و کلامی و فلسفی یاد گرفتید ولی تهذیب نکردید، خدا پرست نشدید، امام می‌گوید دیگر منتظر انواع صدمات از طرف این‌ها باشید، این‌ها پدر تشیع و دین را درمی‌آورند. این‌ها جامعه را بی‌دین می‌کنند. که تا دستش به شهرت می‌رسد ولی نمی‌کند، به قدرت و ریاست ول نمی‌کند، به شهوت، املاک، خانه و امکانات ول نمی‌کند. تا آب ندیده شنا بلد نیست ولی وقتی که آب ببیند شناگر ماهری است. امام این‌ها را در منشور روحانیت افشا می‌کند. می‌گوید به عمل این‌ها نگاه کن به ادا و اصول آن‌ها نگاه کن. حالا جنابعالی فاضل دهر، شما از همه فاضل‌تری، خب به چه درد دین می‌خوری؟ کدام مشگل معنوی و مادی مردم را حل کرده‌ای؟ هدف آخوندی همان هدف انبیاءست. هدف انبیاء که آمدند «لیقوم الناس بالقسط» کو قسط؟ در قسط و عدالت چه کاره‌ای؟ «لیعلمهم الکتاب و الحکمه» چقدر کتاب و حکمت را در جامعه نشر کردی؟ چقدر تهذیب کردی «لیزکّیهم» این‌ها وظیفه تو بود. حالا دقت کنید هدف ما این است که چگونه می‌خواهیم اصول محکم فقه را در عمل به فرد و جامعه پیدا کنیم بتوانیم برای معضلات جواب جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مسأله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد که مسلمین منفعل نباشند. بگویند ما می‌خواهیم یک تمدن اسلامی در سطح جهانی ایجاد کنیم. از این می‌ترسند. امام می‌گوید این‌ها از عمامه ما و آخوندی ما نمی‌ترسند، این‌ها اصلاً حاضرند ولایت فقیه در این کشور باشد، آخوند باشد، تمام نماینه‌های مجلس و خبرگان همه روحانی باشند، استانداران و شهرداران هم همه آخوند باشند همه این کارها را حاضرند به شرط این که این‌ها دغدغه توحید و عدالت نداشته باشند، موی دماغ استعمار و استبداد و استکبار نشوند. به خدا حاضرند و تحمل می‌کنند و مشگلی ندارند. امام می‌گوید نگرانی‌شان از این است که تشیّع اثبات کند که امروز می‌تواند در جامعه جهانی تمدن‌سازی کند و چند گام به سمت عدالت و توحید پیش برود. می‌گوید چرا وقتی من حکم شرعی و اسلامی مورد اجماع همه علما بود در مورد سلمان رشدی اعلام کردند از داخل و خارج حمله کردند، همه‌تان می‌دانید این حکم سلمان رشدی حکم خداست. چرا علیه این شروع کردند؟ چرا جهانخواران برافروخته شدند و سران کفر و بازار مشترک و امثال آنان به تکاپو و تلاش مذبوحانه افتاده ‏اند؟ فقط یک علت داشت: سران استکبار از قدرت برخورد عملی مسلمانان می‌ترسند. آن‌ها می‌گویند فقط حرف بزنید برخورد نکنید. سخنرانی بکنید فتوا بدهید ولی عمل نکنید، حکم ندهید. می‌گوید این‌ها به هراس افتاده‌‏اند چون می‌بینند اسلام یک مکتب بالنده متحرکِ پر حماسه شده است و فضای شرارت آنان محدود شده است و این‌ها با اسلام تا جایی که فضای شرارت آن‌ها را محدود نکند هیچ مشگلی ندارند. مزدبگیران‌شان چون گذشته با اطمینان نمی‌توانند علیه مقدسات قلمفرسایی کنند مضطرب شده‌اند.

این جمله‌ای که من می‌خواهم الآن در انتخابات مجلس هم هست به آن توجه کنید – از توی حرف‌های افراد هم در انتخابات خبرگان هم مجلس، هم دولت، به جناح‌ها و جریان‌ها کاری ندارم به حرف‌ها کار دارم من به آدم‌ها کار ندارم، این‌قدر آدم‌ها بین این جناح‌ها ردوبدل شدند چپ‌ها توی این مملکت راست شدند، راست‌ها چپ شدند. در دهه 60 چپ‌ها یک چیزهایی می‌گفتند حالا باز آن‌ها می‌گویند راست‌ها می‌گویند. لیبرال‌های دهه 60 یک چیزهایی می‌گفتند که باز چپ‌ها امروز همان‌ها را می‌گویند و امروز راست‌ها حرف‌های چپ‌ها را می‌زنند، اصلاً مؤدبانه‌اش بدجور شیرتوی‌شیر شده است! ولی این حرف‌های امام را دقت کنید، آن چیزی که می‌خواستم عرض کنم این است: مصادیق امروزی‌اش را پیدا کنید، آدم‌ها را نمی‌گویم بلکه جریان‌ها و افکار را می‌گویم. می‌گوید من قبلًا نیز گفته ‏ام همه توطئه‏ های جهانخواران علیه ما از جنگ تحمیلی گرفته تا حصر اقتصادی و تحریم‌ها و غیره، همه‌اش برای این بوده است که ما نگوییم اسلام جوابگوی جامعه است. اسلام به عنوان یک مکتب جامعه‌ساز تمدن‌ساز مطرح نشود و الا با دین شخصی فردی عبادی مشگلی ندارند. خود شاه هم حرم امام رضا رفت، صدام هم که آخر عمرش روی پرچم عراق نوشت الله اکبر! آل سعود هم که هرسال حج می‌روند! امام می‌گوید آن‌ها به شرطی ما را تحمل می‌کنند که ما حتماً در همه مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم. چون ما به آن‌ها می‌گوییم ما دیگر از شما اجازه نمی‌گیریم با ما دشمن شدند و تحریم کردند. حالا بعضی‌ها می‌گویند تحریم‌ها به خاطر افراط ما بوده است، ما افراط‌گری کرده‌ایم یا سوء تفاهم با آمریکا بوده است. امام می‌گوید اصلاً نه سوء تفاهمی بوده نه افراطی از طرف ما بوده است. ما کمترین حقوق‌مان را مطالبه کردیم، افراط نکردیم. ما نباید غفلت بکنیم، واقعاً باید به سمتی حرکت نماییم که ان شاء اللَّه تمام رگه ‏های وابستگی کشورمان از چنین دنیای متوحشی قطع شود.

امروز کسانی دارند مقاله می‌نویسند که در حکومت هم هستند وابستگی و استقلال توهم است این‌ها تلقین کمونیست‌ها و چپ‌ها بوده است. امام می‌گوید ما باید تمام رگه‌های وابستگی‌مان را قطع کنیم. می‌گوید غرب دنیای متوحش است. تنش‌زدایی با آمریکا، می‌گوید دشمن اسلام و تشیع آمریکاست. استکبار غرب شاید تصور کرده، این‌ها که فکر می‌کنند تحریم بعداً بوده و مسئله جدیدی است، استکبار غرب شاید تصور کرده از این که اسم بازار مشترک و حصر اقتصادی، تحریم را به میان بیاورد ما درجا می‌زنیم و از اجرای حکم خداوند بزرگ یعنی اعدام سلمان رشدی صرفنظر می‌کنیم. بعد می‌گوید خیلی جالب و شگفت‌انگیز است که این به ظاهر متمدنین و متفکرین وقتی یک نوسینده مزدور با نیش قلم زهرآگین خود احساسات بیش از یک میلیارد مسلمان را جریحه‌دار می‌کند و عده‌ای در این رابطه شهید می‌شوند خون این‌ها برایشان مهم نیست که یک عده آمدند تظاهرات کردند در پاکستان، این طرف و آن طرف که چرا توهین کردی؟ این‌ها را به گلوله بستند. خون این‌ها ریخته می‌شود کسی نگران نیست اما این که به آن نباید بربخورد به آن جاسوس انگلیس، برای او ناراحت هستند! و این فاجعه را می‌گویند عین دموکراسی و تمدن است. امام می‌گوید ما این دموکراسی را نمی‌خواهیم. ما این تمدن را نمی‌خواهیم. می‌گوید ما نمی‌خواهیم به قیمت اهانت و ارزش‌های الهی، حصر اقتصادی و تحریم شکسته شود. این‌ها حرف‌های امام در منشور روحانیت است. برای همین است که منشور روحانیت بایکوت است. من از شما هم تعجب می‌کنم که چطور برای منشور روحانیت جلسه گذاشته‌اید؟ می‌گوید ما کینه دنیای غرب را با جهان اسلام و فقاهت از این‌جا بدست می‌آوریم، قضیه و مسئله شان دفاع از یک فرد نیست، مسئله دفاع از کل جریان ضد اسلامی و ضد ارزشی است که بنگاه‌های صهیونیستی، انگلیس و آمریکا به راه انداخته‌اند با حماقت و عجله خودشان را روبروی کل جهان اسلام قرار دادند.

من به شما بگویم یکی از چیزهایی که کل جهان اسلام و جامعه اهل سنت را هم انقلابی کرد و وارد صحنه کرد گرچه وهابی‌ها و تکفیری‌ها دارند میوه آن را می‌چینند همین پیام امام برای سلمان رشدی بود. خیلی نقش داشت چون آنجا به آرم‌های شیعی که حمله نشده بود به بعضی از اصحاب پیامبر و همسران پیامبر اهانت شده بود که اهل سنت در واقع خودشان مدافع درجه یک می‌دانند، شیعه هم آن‌ها را قبول دارد، اصل مسئله را قبول دارد در بعضی از جزئیات بحث دارد و این‌ها کتاب سلمان رشدی را بر اساس بعضی از روایات در منابع اهل سنت، متأسفانه احادیث جعلی ساختند چنانچه فیلم «فتنه» بر اساس احادیث جعلی ساخته شد. امام می‌گوید که باید ببینیم بعضی از دولت‌ها و حکومت‌های اسلامی چطور با این فاجعه برخورد می‌کنند این‌جا مسئله عرب و حجم و فارس نیست، اهانت به اسلام است و نتیجه نفوذ بیگانگان در فرهنگ است اگر غفلت کنیم این اول ماجراست و استعمار از این مارهای خطرناک و قلم به‌دستان اجیرشده در آستین زیاد دارد و همین کار شد. در قضیه سلمان رشدی در حکومت جمهوری اسلامی، همان موقع بعضی‌ها بعد امام آمدند گفتند که منظور امام از این حکم این نبود که ما می‌خواهیم این را عمل کنیم یک اعلام موضعی بود! یک فتوای شخصی بود! امام خودش این‌جا پیش‌بینی می‌کند و می‌گوید می‌ترسم ده سال نگذرد بیایند بگویند این فتوای من و مواضعی که ما گرفتیم باعث شد کشور از نظر اقتصادی و توسعه عقب بیفتد و تحریم و محاصره شود و بگویند این حرف، خلاف دیپلماسی بود. خب این حرف‌ها زده شده و الآن هم دارد زده می‌شود. آن‌هایی که می‌گویند ما حتماً باید رابطه داشته باشیم. این جمله را ببینید: ضرورتی نیست که در چنین شرایطی ما به دنبال ایجاد روابط و مناسبات گسترده با غرب باشیم چون ممکن است دشمنان تصور کنند ما به وجود آنان چنان وابسته و علاقمند شده‌ایم که از کنار اهانت به معتقدات و مقدسات دینی خود ساکت و آرام می‌گذریم. آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید نظر کنیم – این‌جا را گوش کنید آن‌هایی که می‌گویند دیپلماسی ما از زمان امام مشگل داشته باید در دیپلماسی‌مان تجدید نظر کنیم – و ما خامی کرده‌ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم، آنان که معتقدند شعارهای تند ما، یا جنگ، سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و انزوای کشور شده است و اگر ما واقع‌گرایانه عمل کنیم آنان با ما برخورد متقابل انسانی می‌کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می‌گذارند می‌گوید این فقط یک نمونه است. بدانید این‌ها برای شما ذره‌ای ارزش قائل نیستند. این یک نمونه بود که خدا می‌خواست افشا کند و ببیند که تفرعن و بربریت چهره واقعی خودش را در این که با اصل اسلام این‌ها کینه دارند نه با من و شما. امام می‌گوید اگر الآن من بگویم ما با اسلام کاری نداریم این‌ها با من دوست می‌شوند. این‌ها با اسلام مشگل دارند. امام می‌گوید آمریکا دشمن اسلام است ما افراطی‌گری نکردیم. ما تند نرفتیم. ما بخشی از حرف‌هایمان را فقط زده‌ایم. می‌گوید این باعث شد یک عده‌ای از ساده‌اندیشی در جمهوری اسلامی بیرون بیایند و همه چیز به حساب اشتباه و بی‌تجربگی خودمان نگذاریم با تمام وجود درک کنیم که مسئله اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است و الا یک مسئله فردی سلمان رشدی آنقدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیست‌ها و استکبار پشت سر آن قرار بگیرند.

این هم بخشی از منشور بود که حالا دوستان خودشان مراجعه بفرمایند. این چندتا محوری که عرض کردیم، تطبیق بدهید با مسائل امروز ما. من نمی‌خواهم بگویم یک عده‌ای هستند که مصداق قطعی حرف‌های امام هستند به اشخاص کاری نداریم، به جناح‌های سیاسی مارک‌دار کاری نداریم، ولی خواهش می‌کنم این منشور را یک بار دیگر کامل بروید دقیق بخوانید ببینید این چقدر زنده است. این مسئله همین امروز ماست. امام این‌جا خطر وهابیت تکفیری را پیش‌بینی می‌کند و می‌گوید نگذارید پرچم انقلابی‌گری دست اسلام آمریکایی بیفتد یعنی همین وهابیها و تکفیری‌ها. این هم بخاطر این که بعضی‌ها معذرت‌خواهی کردند از غرب در دهه‌های گذشته، باعث شد که این‌ها به فکر افتادند...

من این خاطره را عرض کنم و تمام کنم. من در دانشگاه کانادا یک جلسه‌ای بود سر یک بحثی. بعد چندتا از جوانان مسلمان سنی که دانشجوی دکتری بودند اهل کانادا و آمریکا بودند این‌ها آنجا بودند بعد از جلسه صدا زدند یک جلسه خانگی ما می‌خواهیم راجع به بعضی از مسائل صحبت کنیم. من رفتم توی محفل این‌ها دیدم عکس امام را داشتند، گرایش وهابی داشتند ولی امام را قبول داشتند. آن زمان، بعد از قضایایی بود که یکی از رئیس جمهور ما آمد گفت شهید آبراهام نینکل. می‌دانید شهید آبراهام نینکل، بزرگترین برده‌دار، همین کسی که می‌گویند مبشّر آزادی بردگان است همجنس باز، ایشان شد شهید! و این که رابطه با آمریکا درست شود. همین بچه‌‌ها به ما گفتند که انقلاب بعد از امام، در این شرایط، گفتند پرچم اسلام دست شما بود و امروز دست القاعده و طالبان است. زمانی بود که تازه آمریکا افغانستان را گرفته بود من بدنم لرزید. آمدم این‌جا به بعضی از دوستان گفتم ببینید ما یک مواضعی نشان دادیم که این‌ها به ما شک کردند. متأسفانه چند وقت پیش یکی از دوستان به من گفت از توی همان جلسه یکی دو نفرشان الآن در داعش هستند. همین‌هایی که پیرو امام بودند. وقتی که معذرتخواهی می‌کنید و کوتاه می‌آیید نتیجه‌اش این می‌شود.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته