وَ ءَاتُوا النِّساءَ صدُقَتهِنَّ نحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شىْءٍ مِّنْهُ نَفْساً فَکلُوهُ هَنِیئاً مَّرِیئاً(۴)
و اتوا النساء صدقاتهن نحله…تا آیه ۶ : مهری که ما در فرهنگ خودمان داریم غیر از مهری است که در فرهنگ قرآن است. و تقریبا یک چیز اختراعی است و مهری است که در ذمه قرار میگیرد ( عرف این را در ذمه بگیرد.) و پرداخت نمیشود تا به مخاصمه کشیده شود. به لحاظ حکم مهراست، اما به لحاظ واقعی مهر نیست .
لذا بحث قرآنی راجع به این نوع مهر چندان راه ندارد. مانند بسیاری از اختراعات خودمان آن را عرضه میکنیم به قرآن. اگر قرآن پذیرفت و شارع رد نکرد، قبول است و اگر نپذیرفت و حتی تحریم کرد، رد است. مثلاً در مورد تعدد زوجات دقت کنیم که همیشه بحث حلال و حرام نیست، بحث این است که ما یک سری ارشادات به حکم عقل داریم.چرا به ارشادات به حکم عقل توجه نمیکنیم؟ مگر دین فقط بر پایههای حلال بنا شده است. این ارشاد به حکم عقل یعنی اینکه اگر کسی اطمینان پیدا کرد نسبت به برقرای عدالت به زعم خودش. وقتی که در فضای تهران قرار میگیرد و ازدواج مجدد میکند و این ازدواج باعث میشود که حتی همان زندگیاش را از دست بدهد به جای اینکه دو تا زندگی داشته باشد. اینجا ارشاد به حکم عقل است و بحث حلال و حرام نیست.
ما که نمیتوانیم حکمی را ازحلیت خارج کنیم و به حرمت تبدیل کنیم. این حکم هزار جا میخواهد کار کند در جوامع روستایی، در گذشته کارکرد داشته، در آینده، در مواقع ضرورت قرار است کار کند. به صرف اینکه یکنفر خوشش نیاید نمیتوان حکم را تغییر داد. اتفاقاً بحث است که آیا باید تعدد زوجات را ترویج کرد یا خیر؟
بله طرح تعدد زوجات باید ترویج شود زیرا اگر این طرح مطرح نشود طرحهای رقیب جا میافتد و برای حل این مسائل چه طرح جایگزینی داریم و البته باید این فرهنگ جا بیفتد که انسان به ارشادات عقل توجه کند. مثلاً شکلات زیاد خوردن حرام است؟ خیر برای سلامتی مضر است. چرا همیشه به دنبال حلال و حرام میگردیم؟! وقتی چیزی حرام نیست یعنی جزء آن حداقل ها نیست.
وَ کتَبْنَا لَهُ فى الأَلْوَاح مِن کلِّ شىْءٍ مَّوْعِظةً وَ تَفْصِیلاً لِّکلِّ شىْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَک یَأْخُذُوا بِأَحْسنهَا سأُورِیکمْ دَارَ الْفَسِقِینَ(۱۴۵)
سوره مبارکه اعراف آیه ۱۴۵ص۱۶۸: بعد از این که جریان میقات و صاعقه و اینها پیش میآید و الواح به موسی(ع) داده میشود (و کتبنا له الواح موعظه و تفصیلا لکل شیء) این تصویری است که ما از الواح داریم روی یک تکه چوب مطالب است. در حالیکه آنگونه نیست. و این الواح (لکل شی موعظه) یعنی هرچه بخواهید، تفصیل همه چیز در این الواح بود. در مورد قرآن هم همین عبارت را داریم(نزلنا علیک الکتاب تبیان لکل شیء) اگر ایمان واقعی به این فرازها باشد اولین جایی که برای جواب سوالاتمان سراغش میرویم قرآن است. و مطمئن هستیم جواب آن در قرآن هست. و باید به این مطلب ایمان داشت به خصوص در مسائل هدایت که تخصص اصلی قرآن است.
تخصص اصلی ادیان برای تربیت است. در مسائل سیاسی، اجتماعی،مملکتداری،هدایت خانواده و هدایت فرد باید ببینیم نظر قرآن چیست. یعنی در همه فتنهها اول قرآن زیرا به واقع قرآن (تفصیل لکل شیء) است. در مورد الواح میفرماید(فاخذها بقوه و آمر قوتک یاخذوا باحسنها) در این الواح، در این قرآن حرف زیاد است. شما با قوت احسن آن را بگیرید. کما اینکه خدا به پیامبر میگوید (و اتبعوا احسن ما انزل الیکم من ربکم) در سوره زمر میفرماید:
(ما انزل الیکم من ربکم) زیاد است یکسری مقام پایین است، یک سری پیشرفته است شما احسن آن را بگیرید. چرا این پایینش راگرفتید؟ قران تمام مراحل را پوشش داده است. هم برای گنهکار پیام دارد تا او را رشد بدهد. برای عارف هم همینطور و باید او هم با قرآن رشد کند. نمیشود همان چیزی را که به او میگوید به اینهم بگوید و برای هردو از یک نوع تشویق استفاده کند. گاهی تشویقهایی است که برای کودکان است نه بزرگسالان. هرکس باید ببیند احسن اقوالی که میتواند به ان چنگ بزند چیست. جایی میفرماید: (لهم درجات) گاهی (هم درجات) اینها با هم فرق دارد، چون ادمها با هم فرق دارند. در مقابل احسن ، حسن است نه اینکه یک چیز زشت است. اقوال حسن به درد متوسطین میخورد. این میشود که شما ارشادات به حکم عقل را در نظر بگیرید. طلاق حلال است اما مغبوضترین حلال، نباید در غیر وقتش انجام شود. زیاد با بحث حلال و حرام پیش نروید، در فضای دین و قران هم مدام این بحث حلال و حرام را پیش نمیکشد. ارشادات حکم عقل را درنظر بگیرید.
قبل از ورود به آیات شاید از جهت آیه بشود برایش شواهدی دست و پا کنیم و اینکه اصلاً چرا این قانون وجود دارد؟ فلسفهاش چیست؟
شهید مطهری در این زمینه بیان میدارند: خدا یک موازنه قدرت را پیش آورد، اگر تمام قدرتها در دست مرد بود زن را له میکرد، قدرت بدنی که دارد، در استدالال هم میتواند مجاب کند، در این موازنه قدرتی که خدا درست کرده این آدم با همه قلچماقیها یک نیازهایی را از این طرف ابراز میکند آن طرف هم قاعده بر این است که ناز ابراز میکند. این نه تنها در جنس انسانی است در جنس حیوانی هم همینطور است. لذا در صیغه عقد قبلتٌ را مرد میگوید. این چیزی که شما میبینید در حقیقت صیغه نیست این که میگوید وکیلم ؟ وکیلم که بروم صیغه بخوانم یعنی هنوز اتفاقی نیفتاده است و هنوز نازها هست. صیغه را زن میخواند و قبلت را مرد میگوید. زوجت نه این که خودم را قالب کردم یعنی تو را پذیرفتم. زوجت به همین معناست یک حالت محوریت دارد. مانند یک حریمی است که من تو را به حریمم پذیرفتم. لذا برخی سوال میکنند اگر زن از مرد خواستگاری کند اشکال دارد؟ اگر منظورتان از اشکال حرام بودن آن است ، خیر، ولی اشکال دارد زنی که از مردی خواستگاری میکند یعنی به مرد پیشنهاد میدهد بیا مرا بگیر، اشکال دارد. اینها ارشادات عقل است. در اینجا موازنه قدرت را همه جنبهیی به هم میزند. و مردها هم چنین چیزی را دوست ندارند. و خوب است که مرد زحمت بکشد و تلاش برای جلب نظر زن بکند. این بحث قرآنی نیست حالا اگر زنی از مرد خوشش بیاید راهکارش این است که به فردی بگوید بدون اینکه از جانب خانم طرح کند، او را به عنوان مورد خوب معرفی کند به پسر و واسطه هم اینگونه عمل کند.
ودر ضمن همراه با خرج است. این یکی از چیزهایی است که آقای مطهری نقل میکند و این را میشود دید. آقای مطهری میگوید حتی در قالب لات بازی آقا باید پول بگذارد جیبش اما یک زن لازم نیست ، آن کادو گرفتن است. این همراه خرج کردن است. این قالب اصلاً برای مرد گذاشته شده که خرج کند و هزینه کند برای زن. خود مرد هم دوست دارد این کار را و واقعاً برای او لذت بخش است و وقتی که نمیتواند برای زندگیاش هزینه کند واقعاً در خودش شکسته میشود.
لذا این هزینه هم اجر کاری نیست. حکم در آیات مهر هم همین است اگر در آیات دیگری بحث اجر شد یعنی همین پول است نه اینکه در مقابل کاری و نه در مقابل تمکین جنسی این پرداخته شود. سوال شده از مهر بالا و پایین، گفته شد مهر پایین حرام- شریعت نمیتواند یک موضوع متحول را موضوع احکام ثابت قرار دهد. در روایات داریم اگر خانمی ۵۰۰ درهم مهرش شد رضایت نداد خدا تنبیهش میکند. ۵۰۰ درهم آن موقع کلاً مسائل اقتصادی به ارزشها تعلق میگیرد نه به خود این اسکناس. نرخ برابریها وقتی تغییر میکند این ۵۰۰ درهم میشود ۲هزارتومان الی ۲۰۰ هزار تومان . این مهر کمی است یعنی زیر آن مقداری است که باید باشد. مهر کم یعنی در عرفتان نگاه کنید آن مهر باید مهر کمی باشد. و گفتند زنان با فضیلت مهرشان کم است. از شومی زن این است که مهرشان زیاد است. و از این رقم حرفها زیاد است. راهکار در صورتی که خانوادهها به مهر کم رضایت ندادند شما چیزی دارید به نام اشتراط خیار فسخ مهر یعنی پیش از اینکه صیغهای خوانده شود مرد با زن توافق میکند در مهر مشخصی مثلاً۱۰۰ سکه و روی همین مهر صیغه را خودشان میخوانند یا اگر صیغه را خواندهاند روی همین عزمی که زن و مرد دارند ارده میکنند همین باشد. این را قانون حمایت نمیکند . این بحث شرعی است قانون همان چیزی است که نوشته شده است. و زمان طلاق همین مهر توافقی ملاک است. همین مقدار از شیر مادر حلالتر و بیش از ان از گوشت سگ حرامتر است. کاری به مقدار ذکر شده در عقدنامه نداریم خانم به آقا اجازه میدهد مثلاً از۸۰۰ سکه تا ۷۰۰ سکه را. اختیار فسخ داری و شرطهایی میتوان گذاشت مثلاً زن بگوید اگر تا آن موقع ثروتت به حدی نرسید یک مقداری از آن را فسخ کن و این شرط، شرط جاری است (المومنون عند شروطهم) این شرط قائم است.
آن موقع کسانی که متشرع اند دیگر نمیتوانند بیشتر بگیرند. این راهکار است. این فسخ اگرچه بار قانونی ندارد اما بار شرعی دارد و برای این کار میتواند دو شاهد عادل هم بیاورد.
سوره بقره آیه ۲۸ : این آیات چون مربوط به طلاق است، آیات مربوط به فضای طلاق مفصلاً شرح داده میشود. (وان طلقتموهن قبل ان تمسوهن) اگر قبل از مساس طلاق دادید که این عبارت ادب قرآن است. چرا بعضی جاها مساس میگوید؟ یک جا لازم است باید آن را ببینیم. چرا بحث دخلتم بهنّ را کرده اینجا بحث تمسوهنّ را کرده است. این طور نیست که با تماس مهر کامل شود. این تمسوهنّ همان دخول و مجامعت است. (وقد فرضتم لهنّ فریضه) آن موقع مهری را که برای آن تعین کرده بودید. -در مباحث مهر میتوان آن را تعیین نکرد ـ تعیین نکردن مهر اشکالی به عقد وارد نمیکند. در متعه و صیغه آیه ۲۴ مفصل شرح داده میشود. میشود مهر تعیین نکرد چون ضررکاری نیست. اگر تعیین نشود به مهرالمثل برمیگردد. یعنی این خانم در عرف مهرش چقدر است. ولیکن کسی نباید مهرش را خیلی پایین بگیرد. در روایات داریم مهرهای پایین مهر افراد زناکار است. مثل اجرت زنا میماند. نصف آن چیزی را توافق کردید آن را بدهید مگر اینکه زن ببخشد(برخی میگویند چرا زن فقط باید ببخشد؟ در گذشته مهر را اول میپرداختند، حال قبل تمسوهنّ میخواهند جدا شوند، میگویند باید نصفش را ببخشد – یعنی یا اینکه زن ببخشد چون هنوز اتفاقی نیفتاده – یا این که بخش زیادی بیش از نصف را ببخشد و یا این که کسی که گره نکاح به دست اوست که این گره نکاح به غیر از زن به دست دونفر است، به دست مرد است و به دست پدر زن، نکاح سه طرف دارد: یک طرف زن، یک طرف مرد و یک طرف ولی زن است که در دست آنهاست. البته این طور نیست که حتماً ولی زن باید باشد که حکم اجماعیاش باشد. حضور ولیّ زن لازم بودن، حتماً اینگونه نیست. البته حکم حقوقیاش اینطور است. وگرنه دختر رشید باشد اجازه ولیّ لازم نیست. دختر رشید یعنی سفیه نباشد.
در روایات در مورد ولیّ داریم اما آنجا در مورد کارهای بیمبالات است. البته اینها ربطی به قانون ندلرد و هر کس بر اساس فتوای مراجع خودش باید عمل کند. ولی چیزی که از مجموعه فقهی ـ روایی ما در میآید این است که اگر زنی بخواهد با یک نفر ازدواج کند و واقعاً لیاقت همدیگر را داشته باشند و ولیّ زن رضایت ندهد، این ازدواج درست است. اما کلاً توصیه میکنیم این کار را نکنید و خانوادهها را دخیل کنید. اگر ولی زن دخالت غیرعقلایی کند در این زمینه اینجا ولایت ساقط است. (فرضی که باید ولایت داشته باشد) مثلاً بهانههای الکی میآورد مانند قدش کوتاه است یا خیلی زیبا نیست، امثال آن . این که پدر زن کلاً در مساله عقد ولایت دارد یک حکم اجماعی نیست. ( میخواهیم در بحث علمی پشت صحنه هایش را ببینیم) آنقدرش مشخص است که یک زنی سفیه باشد یا رشیده نباشد یعنی سفهش خیلی کم باشد. ممکن است فردی بالغ باشد اما رشید نباشد در اینصورت رضایت پدر لازم است. در غیر اینصورت (فیه تامل و فیه اختلاف کثیر) که بعضی میگویند ولایت دارد و برخی میگویند ولایت ندارد. نظرها در این باره متفاوت است. برخی میگویند این چه کاری است وقتی دو نفر برای هم مناسبند رضایت ولی حتماً لازم باشد. این اگر عقلایی نباشد لازم نیست. در بحث عقلایی هم به نظر عقلاء مراجعه میشود. لذا (بیده عقد النکاح) یک ظرافتهایی را منتقل میکند. یک لطفی را در همدیگر متمرکز میکند. ظرافت قرآنی است که چیزی میگوید که هردو گروه را شامل میشود. هم ازدواجهایی که دو طرف دارد و هم ازدواجهایی که سه طرف دارد. یعنی یا این ببخشد یا او ببخشد. فضای قرآن اینگونه است که ببخشید بهتر است. فضل را فی ماببن خودتان فراموش نکنید. این فرهنگی است که حتی در طلاق هم بیان شده است. و اگر ما مهر بالای در ذمه را نقد کردیم به دلیل اینکه(طلقوهن و تصریحن باحسان) طلاق به احسان اتفاق نمیافتد. در این مهرهای بالاست که طلاق رجعی را تبدیل میکند به طلاقهای خلع و مبارات. و شخص مقابل باید کلی دختر را اذیت کند تا اورا مجبور کند بخش زیادی از مهرش را ببخشد. در این معنا فضل منصرف است به فضل مالی. مهر در فرهنگ قرآنی بیشتر به خریدهای پیش از ازدواج میخورد تا به آن ذمهها. این فضایی است که کلاً پسندیده است( ببخشش) در دین و آن را ترویج میکند. بحثهای قانونی یک چیز است و بحث فضل چیز دیگر. (مهر مزد کاری نیست اما بیارتباط هم نیست، به همین دلیل قبل از دخول نصف مهر به زن تعلق میگیرد)
یَأَیُّهَا النَّبىُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَک أَزْوَجَک الَّتى ءَاتَیْت أُجُورَهُنَّ وَ مَا مَلَکَت یَمِینُک مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْک وَ بَنَاتِ عَمِّک وَ بَنَاتِ عَمَّتِک وَ بَنَاتِ خَالِک وَ بَنَاتِ خَلَتِک الَّتى هَاجَرْنَ مَعَک وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَت نَفْسهَا لِلنَّبىِّ إِنْ أَرَادَ النَّبىُّ أَن یَستَنکِحَهَا خَالِصةً لَّک مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضنَا عَلَیْهِمْ فى أَزْوَجِهِمْ وَ مَا مَلَکت أَیْمَنُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْک حَرَجٌ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً(۵۰)
سوره مبارکه احزاب آیه ۵۰ ص۴۲۴
اگر این جاها بحث اجر شد این را نگذارید به صیغه بلکه بحث مالی مهر را مطرح میکند. یعنی پول، محکم این آیه همان آیه (صدقاتهن نحله) است. این محکم است ، نگویید اینجا بحث اجر شد در متعه هم بحث اجر شد. (ما هلال کردیم بر تو ازدواجی که مهرهایشان را دادی) یعنی معلوم است که مهرشان را قبلاً دادهاند.
یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا جَاءَکمُ الْمُؤْمِنَت مُهَجِرَتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَنهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلى الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لهَُّمْ وَ لا هُمْ یحِلُّونَ لهَُنَّ وَ ءَاتُوهُم مَّا أَنفَقُوا وَ لا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَن تَنکِحُوهُنَّ إِذَا ءَاتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصمِ الْکَوَافِرِ وَ سئَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَ لْیَسئَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ(۱۰)
سوره مبارکه ممتحنه آیه ۱۰ص۵۵۰: این آیه بحث صلح حدیبیه است. وقتی متن صلح حدیبیه را میبیند در ابتداء این به ذهن میرسد که چه خفتی را متحمل شده است. مومنین هم آنموقع این احساس به آنان دست داد اما بعداً در تحلیلهای امام صادق در روایات آمده که ( بالاتر از صلح حدیبیه گیر اسلام نیامد) در صلح حدیبیه یک قراردادی مینویسند مبنی بر اینکه: ۱-بحث حج آمدن مسلمین در مکه اشکال نداشته باشد. ۲- هر مردی از مشرکین که در مدینه مشرکشدند و حتی از مسلمانان برگشتند و رفتند مکه ، مطالبه نمیشود کرد اینها را. از آن طرف هر مردی که مسلمان شود و بیاید مدینه، شرکین میتوانند مطالبه کنند و پیامبر باید برگرداند. یعنی پیامبر یک پایگاه زده در مکه و چه اتفاقی میافتد؟ بعد از صلح جمعیت مسلمانان مکه به ۷ یا ۸ برابر میرسد. این میشود حرکت پیامبر در صلح حدیبیه. اما سر خانمها خدا کوتاه نمیآید و میگوید اگر اینها مسلمان شدند و آمدند مدینه، نباید آنها را برگردانید. (البته بحث خانمها در متن صلحنامه نیامده بود)
در آیه ۱۰ سوره ممتحنه میگوید: اگر این مومنات مهاجر آمدند پیش تو امتحانشان کن که اصلاً چرا آمدهاند آیا به جهت اختلاف با همسر آمدهاند یا برای جاسوسی یا غیره اگر اسلام آوردهاند اینها را برنگردان. خدا علم به ایمان آنها دارد شما مسئولید آنها را امتحان کنید.
اینجا خدا خود مسقیم وارد این عهد میشود. باید دید در اینجا خدا چه بحثی را دنبال میکند و این که چه فضایی از ازدواج را دارد دنبال میکند که نمیگذارد ازدواج مومن با کافر اتفاق بیفتد. چه چیزی در پس پرده است که اینها را حلال نمیداند. یعنی زنی که آمده مسلمان شده دیگر او را برنگردانید زیرا بر بر مرد کافر حلال نیست. اینجا اصلاً طلاق لازم نیست. زن آزاد میشود و البته باید عده را نگه دارد. اینها شکوهمندی دین میشود که تمام هزینههایی که بابت مهر او کرده (جدای از خوراک و پوشاک زن است) باید حکومت اسلامی بپردازد. این برخورد قرآن است که مهر را حکومت اسلامی میدهد و از زن مهر را نمیگیرند، که آن موقع کس دیگری میخواهد با او ازدواج کند. این پولی که دولت میدهد هزینه عفت زن است. در ازدواج مجدد با مرد مسلمان آن مرد دوباره به زن مهر بدهد. (و اشکالی برایتان ندارد اگر شما آنها را به نکاح خود در آورید به شرطی که مهرش را بدهید)(از این زنان که کافر شدند- حالت ازدواج دائم را تولید عصمت میداند- ازدواج دائم را نگه داشتن عصمت زن میداند.)
یعنی زن با ازدواج دائم معصوم میماند. بر خلاف متعه که این فضا را ندارد. میگوید این کافرهایی که عصمت داشتند در ازدواج دائم شما بودند و کافر شدند و رفتند مکه. این ها را نگه ندارید چون به هم حلال نیستند) ولی تعبیری که برای ازدواج دائم به کار میرود خیلی خاص است. همان عصمت و حصن است. (کد داشته باشید) (شما از کنار خرجآن ها را سوال کنید یعنی بخواهید از کفار که مهر زنانتان را به شما برگردانند) اینها عدالتهای خاص قرآن است که حتی راجع به مشرکین هم عدالت خاصی را دارد. حتی در آیات قبل میگوید: شما با مشرکی که کاری با شما ندارد چه کار دارید. ما خوشمان میآید که با آنها قسط و عدل داشته باشید. ما با کی کار داریم؟ با کسانیکه قصد دارند دین را خراب میکنند.) این فضای قرآن است نه اینکه کلاً بگوید مال مشرکین حلال است. اگر اینگونه بود میگفت بروید مال مشرکین را بدزدید. این مناسبات مالی بین مسلمین و مشرکین باید رعایت شود.
(در جنگ بینآنها بحث فرق دارد) پس دزدی از مشرکین اصلاً شرعی نیست حرام است.
این حکم خداست یعنی میخواهد بگوید این خارج از قراداد است. من دارم این را میگویم)
قرآن اصلاً مناقض عهد عمل نمیکند و نکرده است. گفته البته اگر خیلی ترسیدید که دارند خیانت میکنند آنموقع عهد را بینداز جلویش، آن موقع مساوی میشوید. پس هالو بازی نیست ولی مراعات عهد است.
وَ إِنْ أَرَدتُّمُ استِبْدَالَ زَوْجٍ مَّکانَ زَوْجٍ وَ ءَاتَیْتُمْ إِحْدَاتُنَّ قِنطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتَناً وَ إِثْماً مُّبِیناً(۲۰)
آیه ۲۰ سوره نساء ص۸۱: مشخص است که اولاً این مهریهها را میدادند . در این آیه هم اینها مشخص است. اگر خواستید به جای زنی بروید زن دیگری بگیرید (این نه اینکه از آن خسته شوید بروید سراغ یکی دیگر)
یعنی اینکه او را طلاق بدهید یک زن دیگر بگیرید. اگر برای اولی مهر دادید حتی به اندازه یک قنطار باشد(یک پوست گاو پر از طلا )به او مهر داده بودید. هیچ چیزش را نمیتوانید بگیرید. دیگر مستقر است. به او یک بهتانی میبندید(حالا این به خود آیه چه ربطی دارد؟ در فضای آیه در مورد آن شرح داده میشود.) مشخص است که حتی قنطار هم میشود مهر داد. حتی بالاتر. ولی این به معنای ترویج نیست – تزویج است، اما ترویج مهرهای بالا نیست. – این آیه لسانش، لسان تکثیر است. میگوید هر چقدر که باشد باید بدهید. برای اتمام بحث مهر این روایات هم ضمیمه میشود.(هنیئا مریئا: در وسائل الشیعه جلد ۲۱ ص ۲۸۵)
یکی از خاصیتهای مهر این است که: ۱- دستش به لحاظ اقتصادی باز است. یعنی اقتصاد مهر دست خودش است. ۲- این که مرد باید هزینه کند تا به زن برسد. البته الان با این فضای ذمه جوری شده است که مردها این هزینه را نمیکنند. الان مردها خرید میکنند زن هم باید خرید کند. مرد یک چیزهایی میخرد به زن مهریه میدهد. این ها یکسری بایدهای ننوشته است. ولی آن مهری که در قالب دین دیده شده این است که مرد باید هزینه کند تا به زن برسد.
به امام حسین میگویند: ای فرزند رسول خدا در منزلت چیزهایی هست که ما خوشمان نمیآید. میفرمایند: ما وقتی زن را میگیریم، مهرشان را میدهیم و هرچه دلشان میخواهد میخرند به ما هم هیچ ربطی ندارد. (فضا را هم دقت کنید. این حس تسلطی که گاهی اوقات آقایان میخواهند در فضای منزل داشته باشید در مورد نحوهی چیدمان اسباب و اثاثیه و امثال اینها )– البته این خوب است که آقایان دقت کنند. اما اظهار نظرهای بیجا نکنند. در موارد مشاورهای نشان داده شده که گاهی زن دوست دارد مرد متوجه تغییر فضای منزل بشود. پس دقت نظر مهم است.- توجه به کارهای همدیگر در ذهنها مؤثر است. این توجه کردنها و قدردانی کردنها خیلی مهم است بخصوص برای مردان که در این زمینه خیلی ضعیفاند و باید یاد بگیرند. این ضعف در ذات مردان است. ما نمیگوییم که زن مثل یک مرد شود یا مرد مثل یک زن، اما یک مرد باید یاد بگیرد که وقتی میآید منزل توجه کند. دقت کنید که به اینکه وقتی که یک زن میتواند بکند ولی اینجوری هم نباشد که هیچ وقتی نکند. کما اینکه به زنها هم گفته میشود شما یک مرد را مثل خوتان نینگارید. که همانطور با دقتها و ظرافتهایی که شما دارید او هم ببیند و یا واکنشهایی شبیه به خودتان بروز دهد. از آن طرف هم همینطور. اگر مرد کلی زحمت بکشد و زن بگوید خوب وظیفهات است این هم زشت است.
وسائل الشیعه جلد ۲۱ ص ۲۷۲: از امام رضا(ع) سؤال شده که آیا پدر دختر که دخترش را تزویج کرده میتواند از صداق بخورد. حضرت میفرمایند: اصلا ربطی به او ندارد. یعنی اصلا پدرزن نمیتواند در آن مهر دخل و تصرف کند. (اینکه در فرهنگهای خودمان میبینیم به نام شیربها یا چیزهایی که توقع میکنند پدر دختر بگیرد اینها اصلا ربطی به دین ندارد. اینها سلیقههای شخصی است. ولی مهر را هیچ کس بجز خود خانم نمیتواند استفاده کند. )
روایات دیگر در مورد مهر:
وسائل الشیعه جلد ۲۱ ص ۲۶۸: امام صادق(ع) میفرماید: سارقین سه دسته اند. ۱-مانع زکات ۲-کسانی که خوردن مهر زنان را حلال میدانند و فکر میکنند میشود مهر را خورد و نداد و فکر میکنند برایشان حلال است. البته در صورتی که زنان هبه کنند حلال است اما در غیر این صورت این طور نیست.
در روایت دیگری در وسائل الشیعه جلد ۱۱ ص ۵۴۴ کثیف ترین گناهان سه تاست. و یکی همان حبس کردن مهر زن است. یعنی ندادن مهر یا مانع تراشیدن برای اینکه مهر زن را ندهد. لذا بحث مهر با این فضا مقداری برای ما روشن میشود.
سؤال:
بحث تربیت و هدایت: تربیت فقط پرورش جسمی نیست. حتی در بحث هدایت اهمیت نقش زن بیشتر است. در بحث هدایت آن رحم پاک و آن تربیت پاک مهم است. چون کسی که دارد تربیت میکند زن است برای همین گرایشات بچهها به مادرانشان بیشتر است. نقش یک زن خوب در تربیت به مراتب بیشتر از یک مرد خوب است. مرد خوب ارتباط چندانی با بچه ندارد. برای همین در بحث ائمه، ائمه نطفههای پاک در مورد فرزندانشان مربوط به مادرانشان میشود.( نطفهی پاک در زمین بد که ریخته شود آنجا بد پرورش پیدا میکند. مثل پسر نوح) برای همین است که خیلی مهم است. البته برعکساش هم هست. اما آنجایی که خیلی مهم است خوب آن زمینی است که مدتها با دانهها کار میکند تا به رشد و بلوغ برسد. و لذا زن فاضل و معنوی گرفتن مهمتر است از زن زیبا گرفتن. پشت سر آدمهای بزرگ زنان بزرگ را ببینید. یعنی زنان بزرگی باید باشند که از دلش آدمهای بزرگی درآیند. لذا در بحث تربیت و هدایت در هر دو نقش زن مهمتر از نقش مرد است.
سؤال: این شبهه که مهر خرید و فروش زن است مطرح میشود؟
اگر مهر بحث خرید و فروش زن بود اصلا باید به کس دیگری تعلق میگرفت. ضمن اینکه قرآن اصلا این فضا را ندارد که خرید و فروش زن است. بلکه قرآن بحث نحلتاً و عطیتاً را مطرح میکند. فضای روایات هم همینطور است.
"