تفسیر سوره توبه - جلسه ۴۴

مجموعه تفسیر سوره توبه از حاج آقا قاسمیان

جمعه، 19 آذر 1389

70 دقیقه

بسم الله الرّحمن الرّحیم
مَا کَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (۱۲۰) وَلاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَ یَقْطَعُونَ وَادِیاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (۱۲۱) وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ

206-2-225x300.jpg

تفقّه در دین به چه معناست؟
بحثی در انتهای جلسه گذشته شد. بحث علم و این‌که در تعابیر قرآنی و روایات به چی علم می‌گویند و به چه کسی عالم می گویند، و یکی هم بحث تفقه در دین. اجمالا بحث تفقه در دین که در خود آیه هست یک اشاره ای بکنم تا آن بحث را در حد یک نگاه اجمالی بهش بکنیم. در آن آیه در پرتو “کونوا مع الصادقین” نفر نظامی را مطرح کرده است و نفر فرهنگی را هم در این آیه ۱۲۲ دارد مطرح می کند، کوچ فرهنگی. با یک عنوان تقریبا توبیخ آمیز این مطلب را می گوید: فَلَوْ لَا نَفَرَ مِن کلُ‏ِّ فِرْقَةٍ. این در که یک لنگه ندارد فقط یک لنگه اش من باب وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه است، جهاد نظامی و جهادهای علمی است. بالاخره یک بستر این چنینی هم برای حکومت اسلامی لازم است یا نه؟اگر بخواهد در محور ولایت حرکتی انجام شود، این لنگه هم یک لنگه در هست یا نه؟اگر این جور است با یک زبان توبیخ آمیزی این است که فَلَوْ لَا نَفَرَ مِن کلُ‏ِّ فِرْقَةٍ مِّنهُْمْ طَائفَةٌ چرا از هر فرقه ای طائفه ای کوچ نمی کنند لِّیَتَفَقَّهُواْ فىِ الدِّینِ تا این که این ها بروند و فقه در دین پیدا کنند. فقه در دین با این فقه اصطلاحی که ما می گوییم متفاوت است کما این که حکمت معنایش متفاوت است.این حکمتی که قرآن می گوید با این حکمت مصطلح که ما به فلسفه می گوییم حکمت. یک عده باید بروند لِّیَتَفَقَّهُواْ فىِ الدِّینِ، یعنی این ها فقیه بشوند در دین. فقه هم به معنای آن درک ظریف است. درک ظریف و عمیق را می گویند فقه. هم واژه، معنایش همین است و هم اگر در استعمالات قرآنی در همان آیه معروف سوره اسرا نگاه کنید همین است، و ان من شی الا یسبح بحمده ولکن لا یفقهون تسبیحهم همه چیز تسبیح گوی است شما، فقه اش را ندارید. فقه تسبیح را ندارید یعنی آن فهم باریکی که، ظریفی که، دقیقی که، ژرفی که بخواهید این تسبیح را بفهمید ندارید.پس یک عده باید بروند ژرف شوند، درک های ظریف پیدا کنند در دین تا این که بر گردند انذار کنند قومشان را. إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِْمْ وقتی بر می‌گردند به سمت قوم خودشان، مشخص است که این حتی بعضا تا فتواهای وجوبی رفته که طلبه باید برگردد سمت قوم خودش، یعنی مفروض واقع شده است که برگردد سمت قوم خودش، لَعَلَّهُمْ یحَْذَرُون این بگوید، تا آن ها عمل کنند. باید این طرف بگوید تا آن طرف لَعَلَّهُمْ یحَْذَرُون. نمی شود تا وقتی کسی چیزی نگفته و کسی تبلیغ نکرده از مردم انتظار داشت لَعَلَّهُمْ یحَْذَرُون این است که امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند که ما اخذ الله علی اهل الجهل أن یتعلموا حتی أخذ علی الاهل العلم آن یعلّموا بر اهل جهل خدا پیمان نگرفته است که تعلم کنند مگر این که قبلش از علما پیمان گرفته است که بگویند. پس مقدمه حذر در آن طرف، مقدمه زنهار در آن طرف این است که این طرف یاد بدهند. یاد دادن‌شان مسبوق چیست؟ یاد دادنشان مسبوق یاد گرفتن‌شان است، باید بروند یاد بگیرند. این هم در این روزگار ما با ۷ ، ۸ سال درس خواندن نیست. وضعیت عصر نزول با وضعیت الان خیلی متفاوت است. طلبه امروز باید حجاب ۱۴۰۰ را بشکافد خودش را به عصر نزول برساند و ۲۵۰ سال مأثورات علمی ائمه را بررسی کند، سندها را بررسی کند، قرآن را دقیق بررسی کند، قرآن را که دقیق بررسی کند تازه نمی تواند بگوید که من دین را فهمیدم، باید بگوید من قرآن را فهمیدم بعد باید برود سراغ روایات. ابواب روایات را بررسی کند، همه‌ی عام و خاص و مطلق و مقید و ناسخ و منسوخ و .. همه را به هم بزند، باز نمی تواند بگوید من دین را فهمیدم می تواند بگوید من سنت را فهمیدم. بعد قرآن و سنت را با همدیگر بتواند جمع بندی کند، جمع بندی که کرد باز نمی تواند بگوید من دین را فهمیدم، باید بگوید من جمع بندی قرآن و سنت را فهمیدم. بعدش ببیند مخصّ های لبی و این دلایل عقلی، این وسط چیست، این ها را هم مجموعا با همدیگر ترکیب کند و نهایتا بگوید من دین را در این بخش فهمیدم آن هم در ۱۴۰۰ سال حجاب فاصله با مأثورات ائمه. این است که در روی یک لنگه اش نمی چرخد. یک لنگه اش کار فناوری و چه و چه است و یک لنگه دیگرش، به خصوص در حکومت ولایی، ژرف شدن در دین است و هر کار فرهنگی در بستر تفقه در دین باید شکل بگیرد. شما بخواهید کار رسانه بکنید، کار فیلم بکنید، کار امور تربیتی بکنید، کار تبلیغ بکنید و هر کاری بخواهید بکنید، اگر بخواهید مورد نظر اسلام باشد باید در بستر تفقه در دین حرکت کند، در بستر ژرف اندیشی در دین حرکت کند. (در حالی که در توزیع نخبگانی ما در جامعه، این مسأله اصلا رعایت نمی‌شود و علیرغم این که آقا جلوی ما عرصه‌ای به اندازه دنیا باز کرده اند و انتظار این است که ما دنیا را باید سرویس بدهیم.)

معنی فرقه در این آیه چیست؟
من نتوانستم از خود آیه معنای فرقه را استخراج کنم. ولی سوره ابراهیم را ببینید. سوره مبارکه ابراهیم آیه ۴: وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَینِ‏َّ لهَم و ما هیچ رسولی را نفرستادیم مگر به لسان قوم خودش. آقای جوادی آملی، سر درس‌شان خیلی اصرار می‌کردند این‌که به لسان قومه یعنی، نه به زبان عربی یا به زبان دیگری. به لسان قومه یعنی به فرهنگ قومش. به زبان قومش یعنی به ادبیات پذیرفته شده در فرهنگ قومش. حرف درستی هم هست، شاهدش هم لیبیّن لهم است. برای این که تبیین کند نه این صرفاً حرف بزند. برای این که درست تبیین کند باید به لسان قوم خودش باشد. این موقع لازم است که کسانی که قرار است ژرف اندیش شوند در محتوای دین و درک های ظریفِ عمیق در محتوای دین پیدا کنند، این ها لازم است که به لسان قوم خودشان صحبت کنند. از هر فرقه ای طائفه‌ای باید باشد، با ادبیات همان قوم صحبت کند تا برای این‌ها جا بیافتد. یعنی باید با ادبیات اقتصاددانان حرف اقتصادی زد. با ادبیات هنری‌ها، حرف هنری در بستر اسلام زد. با هرکسی با ادبیات خودش باید حرف زد. شما عنصر ژرف نگری در دین دارید این را در قالب ادبیات خودشان پیاده می کنید و این را عرضه می کنید و گرنه همه‌اش می‌شود منبر. از هر فرقه ای، طائفه ای باید بروند ژرف شوند در دین، این ها حکم پیامبران رشته های خودشان را دارند، در رشته های خودشان این ها پیغمبری می‌کنند. این‌ها هستند که وقتی که انذار بکنند آن طرفش حذر پیدا می شود. شاید همچنین چیزی از قضیه قابل استفاده باشد.

علم و عالم از منظر آیات و روایات
آن چیزی که محل اشکال بود، بحث علم بود. آیا این چیزهایی که ما می رویم دنبالش علم است یا نه؟ علم چیست؟ در خود قرآن هم نسبت به این یک ادبیات واژگانی مستقر نداریم. علم در بعضی از استعمالاتش در قرآن، اصلاً به این چیزها نمی خورد. مثلاً مثل آیه معروف سوره مبارکه زمر آیه ۹ . این آیه را سردرِ دانشگاه‌ها می نویسند ولی این آیه نه به دانشگاه ربط دارد نه به حوزه. أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ الَّیْل آیا کسی که متواضع هست در پاسی از شب سَاجِدًا وَ قَائمًا یحَذَرُ الاَخِرَةَ این حذر می‌کند از آخرت وَ یَرْجُواْ رَحْمَةَ رَبِّهِ و امید به رحمت پروردگارش دارد، آیا این شبیه کسی است که این جور نیست؟ قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند مساوی اند؟ این یک چیز دیگری است. این علم و این دانایی یک چیز دیگر است! إِنَّمَا یخَْشىَ اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَؤُاْ فقط علمایند در میان بندگان که از خدا می ترسند. پس هر کسی که خشیت دارد و خداترس است جز علما محسوب می شود. این تعبیر خاص از عالم است. یک تعریف علم هم در قرآن وجود دارد شبیه همین چیزی که ما بهش می‌گوییم نالج. یعنی اطلاعات و آگاهی. آن جایی که از علمای حسی بهشان می گوید: ذلک مبلغهم من العلم این منتهای علمش همین است. این چیزی که تقریبا به عنوان سواد مطرح است، ولشان کن این ها بیشتر از این نمی فهمند. ذلک مبلغهم من العلم.
همین عدم استقرار واژگانی در خود روایات هم تکرار می شود. از بحث علم لاینفع داریم – علم لا ینفع یعنی چی؟ یعنی یک چیزی است که هیچ فایده‌ای ندارد. مثل این می‌ماند که گفته سوادٌ علی بیاضٍ. یک سیاهی بر سفیدی.- ولی انصاف که آدم مجموعه روایی را نگاه می‌کند این جور به نظر می‌آید.

باب علم در کافی
چندین روایت دارد من چند تایش را پشت سر هم می خوانم شما ببینید چه چیزی به ذهنتان می‌آید؟ روایت اول همانی بود که دفعه پیش خوانده شد. همان روایتی که عالمی به انساب عرب است و ادامه.
انّ العلما ورثه الانبیا. علما ورثه انبیایند.خود امام اینجا به صراحت در کتاب البیع شان اشاره می کنند که این علما منظور علمای دین است. علما ورثه الانبیا و ذلک أنّ الانبیا لم یورث درهم و دینار و انما أورثوا احادیث من احادیثهم. این ها ارثشان درهم و دینار نیست، این ها احادیث جز ارث این هاست. بعد می‌گویند عالم جلوی تحریف را می‌گیرد جلوی تأویل جاهلی را می گیرد. این هم جز صفات عالم است.
اذا اراد الله بعبد خیرا فقّهه قی الدین. کسی که خدا بخواهد خیر برای او مقدر کند او را در دین ژرف اندیش می کند
باز العلما امنا. علما امنایند یعنی این ها امین اند و الاتقیا حصونٌ و الاوصیا ساده. در روایت دیگر العلما منار علما منارند. یعنی محل جلوه ی نورند.
لا خیر فی العیش الا لرجلین عالم مطاع او مستمع واع .خیر نیست در زندگی مگر بر دو نفر یا عالم مطاع باشد، عالمی که اطاعت شود یا مستمعی که خوب به حرف گوش دهد.
یا آن جاهایی که عالم را با عابد مقایسه می کنند. عالمٌ ینتفع بعلمه افضل من سبع عابد عالمی که علمش نفعی دارد این از هفتاد هزار عابد بهتر است. و روایت آخر در این باب: قلت لابی عبدالله رجل راویه لحدیثکم یقصّ ذلک فی الناس و یشدده فی قلوبهم و قلوب شیعتکم. یک نفر از روایان حدیث شما این جور است که یقص ذلک فی الناس این احادیث شما را پخش می کند و آن را تو قلوب مومنین و شیعیانتان تشدید می کند ولعلّ عابد من شیعتکم و یک عابدی از شیعه ی شما باشد که لیس له هذه روایه صرفا عابد باشد کدامشان افضل است؟ گفتند الراویه لحدیثنا یشدد به قلوب شیعتنا افضل من ألف عابد. این از هزار عابد بهتر است.این فضل علماست. و امام هم در کتاب البیع می گویند که این بحث روایت حدیث مربوط به زمانی بوده که علما همین راویان حدیث بوده‌اند. یعنی در صدر اول علمای ما روایان حدیث بوده‌اند. انصافا چیزی که از مجموعه روایی ما به نظر می‌آید این است که علم و علما و تفضیل‌شان بر عابد و این‌ها، این مجموعه به یک علم خاصی تعلق می‌گیرد.

آن‌چیزی که پیش شهید شهریاری بود، لاشه علم نبود.
البته یمکن، یمکن اگر روی این علوم تجربی شخص، این جور شود که فکر کند که من قوانین فعل الهی را می خواهم کشف کنم اوّلاً یک عابدی در می‌آید سر جای خودش درست، در مورد شهید شهریاری چیزی شنیدیم که انصافا لذت بردیم که خدا چه‌جور حجت هایش را نگه می دارد. این آدم این جوری بود که نماز شب‌هایش را می خواند نماز صبحش را می‌رفت مسجد می‌خواند، بعد قرآنش را می‌خواند، بعد یک فایل صوتی از آقای جوادی آملی گوش می‌کرد و بعد می رفت سر کار. این جور خدا حجت‌هایش را همه جا قرار می دهد.این علمش واقعا نور است. این دارد می رود دنبال فعل الله. این استاد برجسته دانشگاه سر اذان می‌رفت وضو می گرفت با همین حالت وضویی می‌رفت در کلاس ها را باز می کرد یک نگاهی به همه می‌کرد که الان وقت نماز است. آن وقت یک استاد دانشگاه شریف می‌آید می گوید ماه رمضان نباید روزه گرفت چون قند خون می آید پایین! یعنی خدایی که روزه را واجب کرد و آگاه از اسرار توست و اخفی از اسرار توست نمی دانسته که روزه قند خون را پایین می آورد؟! آن وقت همین علمی که برای او نور است برای این حجاب اکبر است. این چیزی که الان در دانشگاه ها هست لاشه علم است. لاشه ی بی جان علم.این چه جوری شد این جوری شد؟ چرا شد؟ کی کرد؟ چرا کرد؟ به چه غایتی کرد؟ این ها اصلا مغفول است.
این یک روحی باید داشته باشد. این لاشه ی بی جان، غیر متحرک علم است. در آیات قرآن می بینید که همین بحث ها مطرح می شود، منتها با صدر و ذیل هو الاول و هو الاخر. کی کرد؟ چرا کرد؟ همه این ها درش است. این مجموعه وقتی با هم ترکیب می شود این یک نوری می شود که یمکن آن موقع به این هم گفته بشود علم. اگر کسی علمش این از آب در بیاید، بررسی فعل الله از آب در بیاید، فعل الهی را بخواهد بررسی کند، در پس و پیش هو الاول و الاخر بخواهد بررسی کند، علمش بشود نور. این هم ممکن ازش به عنوان علم یاد شود. این هم بحث صنفی نیست در مجموعه روایت مربوط به علم و درجه تفضیل عالم بر عابد این ها را ببینید. آن جیزی که پیش شهید شهریاری بود لاشه ی علم نبود.

نوع نگاه قرآن به علوم تجربی
در سوره رعد در همین آیات ابتدایی ببینید چه جوری شروع می شود. آیات ۳ و ۴ مثل این که دارد زیست می‌گوید، علوم کشاورزی می گوید، منتها مراتب این جوری می گوید: وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الْأَرْض کی کرد؟ از هو شروع می شود وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسىِ‏َ وَ أَنهَْارًا وَ مِن کلُ‏ِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَینْ‏ِ اثْنَین‏ و از هر ثمره ای قرار داد دو زوج یُغْشىِ الَّیْلَ النهار شب را با روز پوشاند و چرا این کار را کرد؟این ها را باید فکر بکنید إِنَّ فىِ ذَالِکَ لاََیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ شما در ببینید پشت صحنه این حوادث چیه؟ باز دوباره داره . حالا بیاید در کشاورزی وَ فىِ الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ در زمین یک سری قطاع های متجاور با همدیگر هست وَ جَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ وَ زَرْعٌ وَ نخَِیلٌ باغ هایی از انگور و زرع و نخل صِنْوَانٌ وَ غَیرُْ صِنْوَانٍ این‌ها یک ریشه ای و غیر یک ریشه ای‌اند . گاهی اوقات صنوان اند. یعنی از یک ریشه‌ای درآمده یکش شده یک میوه یکیش شده یک میوه دیگر. این پیوندی‌ها. یُسْقَى‏ بِمَاءٍ وَاحِدٍ الان دارد به یک آب بهش تزریق می شود. این هایی که صنوان اند این جوری ست که یک ریشه می کشد می برد در دو درخت. و این دو تا میوه می دهد. یک ریشه یک آب و یک مواد معدنی می کشد می برد دو میوه ازش در می آید. این چیزهایی که به همدگیر قلمه می کنند وَ نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلىَ‏ بَعْضٍ فىِ الْأُکُلِ در اُکل تفضیل دارند بر همدیگر. یکی آب دار است یکی بی آب إِنَّ فىِ ذَالِکَ لاََیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُون. این ها آیات است برا کسانی که تعقل می ورزند. در خود همین ها چنان آیاتی استخراج می شود. شما این حادثه طبیعی را ببینید و ببینید چطور معارف به عنوان آب )به دو نفر می رسد و دو میوه متفاوت می دهد).
آب را اصلاً به عنوان علم گفته‌اند. در آیات پایانی سوره مبارکه ملک ببینید قُلْ أَ رَءَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکمُ‏ْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکمُ بِمَاءٍ مَّعِین. اگر آبتان فروکش کند چه کسی به شما آب گوارا می‌دهد؟ گفته‌اند این یعنی امام غائب. ماء معین هم یعنی علم امام. اگر امام از دست برود غائب شود، غور کند، در زمین فرو رود چه کسی ماء معین در دسترس شما می‌گذارد فمن یأتیکم بماء معین.- این معارف عینا به دو نفر می رسد و نفضل بعضها علی بعض فی الاکل می بینید که یکی‌یکی ثمر می‌دهد، یکی میوه های آب دار شیرین ازش در می آید یکی یک میوه ی چروکیده. آیات قرآن مسائل کشاورزی را وقتی مطرح می کند، مسائل دامداری را وقتی مطرح می کند. این که شیر از بین فرس و لبنا خالصا می آید، همه ی این ها را وقتی مطرح می کند می خواهد بگوید کی کرد؟ چرا کرد؟ و بعد آیاتی که تو می توانی از این کشف کنی. این فرهنگ اگر بیفتد در لاشه علم آن موقع این علوم تجربی هم می شود علم. می شود حل مسائل تکوینی خدا. آن موقع دیگه نمی آید بگوید روزه نگیرید. اون وقت می فهمد که خیلی نمی فهمد آدم.

من باب وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه یک عده بروند در این علم. کی تشکیلات نظامی بسازد؟ کی رادار بسازد؟کی سد بسازد برای مملکت؟ کی نفت استخراج کند؟ من باب وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْل این باید آمادگی نیرو بکند، این کار را باید یک عده ای بکنند. همین، این ساینس و .. این باید انجام بگیرد در این‌ش هیچ تردیدی نیست ولی در دو شق کردنی که در سوره مبارکه توبه دارد یک عده نفر نظامی می کنند یک عده نفر فرهنگی می کنند این در کدام‌شان قرار می گیرد؟

علوم انسانی؛ علوم فرهنگ‌ساز
این که شما می خواهید وقتی خود محتوای علم را بررسی کنید، در محتوای علم نه به صرف خود علما و این که عالم اند نسبت به خود این علم ها. شما اگر بخواهید این جا یک تفضیل و تفاضلی حساب کنید، خب قطعی‌ست که این تفضیل و تفاضل با علوم الهی است. خدا در بندگانش زبدگانش را گزینش می کند به عنوان پیغمبر که همین کارها را بکنند. الان است که ماها آمدیم اینقدر نسبت این‌ها را بهم زدیم. اینقدری که حتی الان در ذهن ها برعکسش جا گرفته. علم این است که ما یاد می‌گیریم. چی حالا؟ مثلا ۴ تا ایکس و ایگرگ و انتگرال و اینا! انصاف این است که بر عکس است. اگر بخواهید یک رنکینگی در علوم بگذاریم (این علوم مهم ترند). تو خود غرب هم همین‌ها را فهمیدند. در غرب نخبگانشان را می فرستند تو علوم فرهنگ ساز. چون یک سری علومی هستند که بستر می سازند و یک سری علومی هستند که در این بستر باید حرکت کنند. قطعا آن راهسازی مهم تر است. یعنی می فرستد اقتصاد می خواند. رسانه می خواند.در اپلای کردن هم برای مهندسی سریع جواب می دهند ولی برای اقتصاد وعلوم سیاسی و رسانه و این جور علوم به راحتی پذیرش نمی دهند. این ها را نگه داشتند، این ها جز حوزه استحفاظی خودشان است. حالی‌شان است که دارند چکار می کنند.
امیر المومنین فرمودند – همین عبارتی که آقا هم هی تکرار می کنند- کسی که بخوابد دشمن برایش نمی‌خوابد. دشمن بیدار است. حواسش هست شما را در کدام رشته‌ها جا بدهد و در کدام رشته‌ها جا ندهد. یک سرش علومی هستند که در محتوای خودشان بستر سازی باید بکنند، راه‌سازی باید بکنند تا بقیه بروند در آن بستر حرکت کنند. این ها مجموعه علوم انسانی ماست. علوم انسانی ما پیچیده ترین علوم است. و این درد را باید یکبار دیگر گفت که ظرفیت نخبگانی ما (چه جور توزیع می شود). من اصلا فکر می کنم توطئه است. علوم مهندسی و پزشکی ما این‌جور حرکت می‌کند، علوم انسانی ما اون‌جوری حرکت می کند. به آن سمت حرکت می‌کند. تازه علوم انسانی ما چی می‌شود؟ تازه می‌شود اول الکلام. علوم انسانی مگر نباید بر طبق تعریفش از انسان باشد. اول کلام می آیید در این که باید ژرف در دین شوید. تعریف مال باید در اسلام مشخص شود، تعریف انسان در اسلام باید مشخص شود. رابطه دنیا و آخرت باید مشخص شود. همه این چیزها باید مشخص شود. بار همین است که وضعیت علوم انسانی ما الان این جور است.
یک جمله من گفته بودم که از قول آقای پارسانیا بود به بعضی برخورده بود! من قبلا ها که آقای پارسانیا گفته بود باورم نمی‌شد اما حالا باورم می شود. اگر کسی در علوم انسانی بتوانند متدین باقی بماند درسش ضعیف است، معلوم است که درسش را خوب یاد نگرفته. اگر درسش را خوب یاد گرفته بود نباید متدین باقی می ماند. چون که همه چیزش از آن طرف دارد می‌آید. همه ی محتوایش از آن طرف می آید، با تعاریف خودشان می آید. پس این فضلی که برای بحث علم و عالم است در درجه ی اول می خورد به علومی که بستر سازی می کنند، بعدش هم می خورد به این بحث های فعل الله که می شود علوم تجربی. این فضل علوم به این صورت در محتوای خودش، نه این که هر کسی با چه نیتی و یا با چقدر از کارکرد دارد این کار را انجام می دهد. یک نفر با کارکرد خیلی بالایی دارد کار فنی مهندسی می کند یک نفری با کارکرد بسیار پایینی کار مربوط به این علوم الهی می کند.

وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ آیا صرفاً به معنای ترساندن است؟
در ظاهر به نظر می رسد که به معنای ترساندن صرف نیست وگرنه احتیاج به ژرف نگری در دین ندارد. کسی اگر بخواهد بترساند، باید بترسد. اگر خوب بترسد می تواند بترساند احتیاجی به تعمیق در مسائل دینی هم ندارد. آن حکایتِ این است که امیرالمومنین راجع به صفات متقین فرمودند که أمّا الیل فصافّون أقدامهم، تالین لاجزاء القرآن یرتّلونها ترتیلا. یحزّنون به أنفسهم و یستثیرون به دواء دائهم. کسانی که متقیان اند شب هایشان این جور است که فصافّونند اقدامهم بلند می شوند، جان خودشان را بیمناک می کنند، قرآن می خوانند، با قرآن شفای دردهایشان را می طلبند، فأذا مرّوا بآیاته فیها تشویق وقتی می رسد به آیات تشویق رکنوا ألیها طمعا، و تطلّعت نفوسهم ألیها شوقا، و ظنّوا أنّها نصب أعینهم. انگار بهشت جلوی چشم اوست و إذا مرّوا بآیه فیها تخویف أصغوا إلیها مسامع قلوبهم و ظنّوا أنّ زفیر جهنّم و شهیقها فی اصول آذانهم خدا رحمت کند آن کسانی که در دبیرستان به ما گفتند خطبه متقین را حفظ کنیم. اینی که می رسد به آیات تخویفی، جوری خوف برش می دارد، جوری خوفناک می شود که انگار سر و صدای جهنمیان در بیخ گوشش دارد شنیده می شود. و اصلاً مومن حقیقی مومنی که قرآن می خواهد… سوره مبارکه انفال را ببینید. مومن حقیقی دارای چنین ویژگی ای است. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ مومنون تنها کسانی هستند که إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُُمْ هنگامی که یاد خدا می آید این ها دلشان می لرزد، وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتُهُ وقتی آیات قرآن برایشان تلاوت می شود زَادَتهُْمْ إِیمَانًا به جهت ایمانی زیاد می شوند.ایمانشان زیاد می شود. در سوره مبارکه اسرا در آیات پایانی اش دارد می فرماید: قُلْ ءَامِنُواْ بِهِ أَوْ لَا تُؤْمِنُواْ شما می خواهید به این قرآن ایمان بیاور می‌خواهی نیاور. إِنَّ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلىَ‏ عَلَیهِْمْ یخَِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا این اوتوالعلم اینجوری اند که، وقتی این آیات برایشان خوانده می‌شود با پوزه خودش را به زمین می کشد در مقابل آیات قرآن. تو می خواهی ایمان بیار می خواهی ایمان نیار به این آیات. آیات قرآن اینجوری است. یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعا بعد بر خشوعش اضافه می شود، گریه می کند. وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتُهُ زَادَتهُْمْ إِیمَانًا وَ عَلىَ‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکلَُّونَ .الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ نتیجه اش هم می شود که یک ارتباط وجه اللهی پیدا می کند، قوی. یک ارتباط وجه الخلقی پیدا می‌کند، قوی. أُوْلَئکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا مومنون حقیقی همین این‌هایند. حقاٌ این‌ها مومن‌اند. این می شود عمق باور فرد به دین
می‌گویند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی راجع به جهنم صحبت می‌کرد، تحّمارّ وجنتا کانّه منذر جیشٍ .این وجنات ایشان سرخ می شد، گونه هایشان، انگار که لشکر جرّاری دارد حرکت می کند و دارد خبر می دهد. وقتی حرف از جهنم می زدند این جور می شدند. این آدم از جهنم می‌ترساند. چرا باید بترساند؟ ‌ثر تربیتی ترس در بیشتر مواقع بیشتر از بشارت و شوق است. همه ی ما نماز شب نمی خوانیم، تقریبا همه‌مان هم نماز صبح می خوانیم. چرا؟ اون را می گویند ثواب دارد نمی‌خوانیم، این را می گویند جهنم دارد می خوانیم. این اثر جهنم است. اینقدر راجع به نماز شب گفته اند. گفته اند فلا تعلم نفسٌ ما اخفی لهم من قره أعین. گفته اند اصلا هیچ کس نمی داند چه خبر است در نماز شب. هیچ کس نمی‌داند خدا چی از نور چشمی برا نماز شب خوان کنار گذاشته؟ این را که این جوری می‌گویند نمی خوانیم. نماز صبح را می‌گویند بخوانید، نخوانید جهنم دارد همه بلند می شویم می خوانیم. شده لب طلایی هم بلند می شویم می خوانیم. این اثر تربیتی جهنم است. لذا ترساندن و منذر بودن جز ویژگی هایی ست که پیامبران دارند انّما أنت المنذر، قم فأنذر بلند شو و بیم ده. منتها آیا لینذرو لقومهم در محتوایش فقط ترساندن است یا نه؟ نه. باید در آیات اثبات کنیم. ترساندن دیگر ژرف اندیشی در دین ندارد. یک معنای دیگری خود نذر دارد که باید به آن معنا دقت کنیم. آن‌وقت فکر می‌کنیم که همه ی وظیفه ی روحانیت این است که بترساند.