تفسیر سوره توبه - جلسه ۴۱

مجموعه تفسیر سوره توبه از حاج آقا قاسمیان

جمعه، 21 آبان 1389

96 دقیقه

بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ حَتىَ‏ یُبَینِ‏َّ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمٌ(۱۱۵)إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یُحْىِ وَ یُمِیتُ وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىِ‏ٍّ وَ لَا نَصِیرٍ(۱۱۶)لَّقَد تَّابَ اللَّهُ عَلىَ النَّبىِ‏ِّ وَ الْمُهَجِرِینَ وَ الْأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فىِ سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ(۱۱۷) وَ عَلىَ الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتىَّ إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِْمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَ ظَنُّواْ أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ(۱۱۸) یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ(۱۱۹)

205n3-228x300.jpg

توصیه تشکیلاتی؛ با صادقان باشید!
در این آیات ۱۱۵ که ارتباط داشت با آیات قبل، در مورد حفظ ارتباطات با مشرکین و منحرفین که نهی شده اند. ادامه‌ی این بحث در آیه ی ۱۱۹ است. می‌گوید یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ(۱۱۹)یک وقت می‌گویند شما خودتان صادق باشید و یک موقع می‌خواهید تشکیلاتی داشته باشید پس می‌گوید با صادقین باشید. برای همین نگفته است که کونوا الصادقین، خوب این در دیگر دستورات دینی آمده است که باید صادق باشید. اینکه می‌گوید با صادقین باشید یعنی اینکه این اکیپ و انجمنی که می خواهید تشکیل دهید، با چه کسانی باشید. نه اینکه در ارتباط عاطفی با مشرکین و عدو لالله و منحرفین باشید، بلکه با صادقین هم پیمان باشید. صدق هم بیش از اینکه صدق در گفتار ببینید در قرآن، صدقی منظور است که ما در فارسی هم می گوییم که اگر راست می گویی فلان کار را بکن! یعنی ممکن است حرفی که می‌زنم درست باشد ولی علامت راستگویی من در اینجا این است که کاری را انجام دهم و عمل کنم. لذا صدق در رفتار بیش از صدق در گفتار داریم. آیه ی ۱۷۷ بقره را ببینید: لَّیْسَ الْبرَِّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَاکِنَّ الْبرَِّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ الْمَلَئکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّنَ وَ ءَاتىَ الْمَالَ عَلىَ‏ حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبىَ‏ وَ الْیَتَامَى‏ وَ الْمَسَاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائلِینَ وَ فىِ الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتىَ الزَّکَوةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابرِِینَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلَئکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ(۱۷۷)

صادق چه کسی‌ست؟
لَّیْسَ الْبرَِّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ برّ و نیکی این نیست که شما در نماز رویت را به سمت مشرق یا مغرب بچرخانی، نیکی این نیست. پس چیست؟ وَ لَاکِنَّ الْبرَِّ اما بر و نیکی مَنْ ءَامَنَ کسی است که، در حالی که نیکی، فرد نیست! ولی اینجا این‌گونه تعریف می شود که مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ الْمَلَئکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّنَ وَ ءَاتىَ الْمَالَ عَلىَ‏ حُبِّهِ با اینکه خودش دوست دارد، آن را می بخشد به ذَوِى الْقُرْبىَ‏ وَ الْیَتَامَى‏ وَ الْمَسَاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائلِینَ وَ فىِ الرِّقَابِ در راه آزاد کردن بنده ها وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتىَ الزَّکَوةَ و نماز را اقامه می کند و زکات پرداخت می‌کند وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وقتی که عهد می‌بندد به عهدش وفا می‌کند وَ الصَّابرِِینَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ در بأساء و سختی و در بیماری ها و در میدان جنگ صابر است، صابر است یعنی اینکه بی باک است. صبر به معنای ایستادن نیست بلکه به معنای تجلّد و بی باکی است اتفاقا. کسی که در کوه نوردی وا داده، بهش می گویند صبر کن! صبر کن یعنی بشین یا بیا؟ یعنی بلند شو بیا! خیلی وقت ها به آدم های ضعیف النفس می گویند صبور. طرف از فقر فقرا می گذرد و هیچ چیزش نمی شود و آن وقت یک مرغ هم جلوش نمیشه کشت! صبر آن است که بی باکی می کند و در صحنه می ماند. بعد به اینها می گوید که أُوْلَئکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ این همین تعبیر فارسی اگر راست می‌گویی است. خیلی وقت ها در گفتار راست می‌گوییم ولی انجام نمی‌دهیم، پس راست نمی‌گوییم! در گفتار می‌گوید خدا هست معاد هست قیامت هست حساب و کتاب هست. خوب دارد راست می گوید، ولی اگر این حرف ها او را به حرکت وا نمی دارد، یعنی راست نمی گوید. این تعبیر به مراتب از صدق در گفتار بالاتر است زیرا صدق در گفتار با اینکه خوب است ولی ساده است و میدان رزمی ندارد. حضرت علی (ع) می فرمایند الحق اوسع الاشیاء فی التواصف، حق وسیع ترین جولانگاه را دارد برای اینکه آدم وصف کند و بگوید کدام کار خوب است و اضیقها فی التناصف ولی در تناسف و عمل ضیق‌ترین مجال را دارد. همین را که گفته‌ای بخواهی عمل کنی یا بر مقتضای آن عمل کنی، تنگ‌ترین مجال را دارد. بنابراین صدق در قرآن، بیشتر از صدق در گفتار، به معنای مطابقت گفتار با عمل است، انطباق اعتقادات و عمل. برای همین دارد که من المومنین رجال صدقوا یعنی از مومنین کسانی هستند که راست گفتند، سر عهدشان راست گفتند. صادقون های قرآن را ببینید؛ می گوید کسانی که جهاد کردند اینها صادق‌اند و راست می‌گویند.

خداوند راه تقوا را برای همه تبیین کرده است.
شما اگر می‌خواهید پیوندی داشته باشید، با صادقین باش، با آدم های راست‌کردار. در این میانه ی بحث، حرفی است. شما می توانید بگویید که کسانی هم که مشرک شدند، تقصیر خودشان نبود و تربیت خانوادگی بد بوده و …. وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ حَتىَ‏ یُبَینِ‏َّ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ خوب به مفردات آیه توجه کنید. مَا کَانَ اللَّهُ گفتیم به معنای نفی شأنیت است، اصلا در شأن خداوند نیست که اضلال کند. خدا اصلا اضلال نمی کند، بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ بعد از اینکه هدایت کرده بخواهد اضلال کند. حَتىَ‏ یُبَینِ‏َّ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ بگذارید تفاوت این آیه را با آیات مشابه ببینیم. مثلا ما کنّا معذّبین حتی نبعث رسولا ما عذاب نمی‌کنیم مگر این‌که رسول بفرستیم، یعنی رسول بیاید و هدایت‌های ابتدایی را بگوید و آن وقت اگر نپذیرفت عذاب می‌کنیم. یک موقع بحث این است و گاهی بالاتر از این حرف‌هاست. این آیه را به عنوان تیتر می‌گوید و سپس تطبیق آن را بر بحثی از توبه در ادامه اش می گوید. بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ بعد از اینکه خداوند هدایت های عمومی‌ش را می‌آورد ‏ یُبَینِ‏َّ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ تبیین می‌کند ماده ی تقوا را برای شخص، بارها و بارها. نگفته وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا حَتىَ‏ یُبَینِ‏َّ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ این نیست آیه که بشود شبیه آن آیه. اگر این بود، یعنی اینکه خداوند تبیین هایش را می کند و بعدا عذاب می کند، معادل همان آیه‌ی بالا. ولی این نیست. به این معنی است که خداوند عذاب نمی کند کسی را بعد از اینکه هدایتش کرده، مگر اینکه تبیین هایش را هم بکند. یعنی تبیین مَّا یَتَّقُونَ را می‌کند برای شخص، مرتب. یُبَینِ‏َّ ببینید این باب تفعیل که در قرآن پر است، سرّش چیست. این مطلب را در خُلّفوا هم می گویم. خرد و خرد و به تدریج خداوند تبیین هایش را می‌کند. هی برای شخص حجّت تمام می‌کند، خدا که ول نمی‌کند. با حوادث مختلف حجّت ها را تمام کرده و دل او را نرم می‌کند. یک جنازه ای می بیند دلش نرم می شود، یک عکس شهیدی می بیند، مجلس وعظی می رود، بیماری ای می بیند یا بیماری برایش پیش می آید، هر چی. اینقدر به پر و پای او می‌پیچد تا اینکه برایش تبیین کند، بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ تازه. دقت کنید! هدایت های عمومی‌ش را که می‌کند، شروع می‌کند با او کار کردن و مایه ی تقوا را برایش تبیین می کند. بعد از اگر شخص ول کرد، خدا هم ول می‌کند.

اگر رها کنید، خدا هم هدایت شما را رها می‌کند
گفتیم که اضلال الهی به معنای وِل کردن است. این دو آیه را بیاورید با هم ببینیم، آیه ی ۱۹ سوره ی مبارکه ی مجادله صفحه ی ۵۴۴ و آیه ی ۶۷ سوره ی توبه. اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَئهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَئکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الخَْاسِرُونَ(۱۹) مجادله دارد که اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ چیره شد بر آنها شیطان فَأَنسَئهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ چه کسی انساء کرد؟ شیطان، وقتی چیره می شود شیطان و حالت ولایت پیدا می کند، ذکر خدا را از یاد این ها می برد. أُوْلَئکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الخَْاسِرُونَ. سوره ی مبارکه ی توبه چه دارد؟ الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَ یَنهَْوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیهَُمْ نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِیهَُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَسِقُونَ. نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِیهَُمْ اینها خدا را فراموش کردند و خدا هم این‌ها را فراموش کرد. اصلا خدا یادش رفت چنین بنده‌هایی دارد دیگر، نه اینکه در رزق و این چیزها یادش رفت، بلکه در هدایت فراموششان کرد. این می شود همان لِیُضّلّ در آیه ی ۱۱۵ یعنی ولشان کرده و اینها اضلال می شوند. خدا هم می داند چه کار باید بکند و شما در مقام قضاوت این نیستید که حالا خدا درست فهمید اینجا یا نه، در ادامه ۱۱۵ می گوید إِنَّ اللَّهَ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمٌ خداوند به همه چیز علیم است.این علمش هم ناشی از احاطه ی مُلکی اوست بر عالم. إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ این علم احاطی است که قَد اَحاط بِکُلِّ شیءٍ عِلمُهُ .

زنده و زندگی در لسان قرآن
در این آیه می‌گوید إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یُحْىِ وَ یُمِیتُ این احیاءو اماته هم همان است که می گویند یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یحُْیِیکُمْ … (انفال ۲۴) وقتی دعوت می کنند به سمت چیزهایی که شما را زنده می کند. وجود یُحْىِ وَ یُمِیتُ در این آیات همین است که مُلک آسمانها و زمین مال خداست و احیاء و اماته هم دست اوست. اینکه داریم در سوره ی یس إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْءَانٌ مُّبِینٌ(۶۹) لِّیُنذِرَ مَن کاَنَ حَیًّا وَ یحَِقَّ الْقَوْلُ عَلىَ الْکَافِرِینَ(۷۰) قرآن فقط آدم زنده را انذار می دهد، انذار به درد بخورش برای آدم زنده است. پیعمبر می ترساند تا اینکه چه کسی بترسد؟! آدم باید به یک حیاتی رسیده باشد که بترسد. بنابراین در اینجا گفته می شود یُحْىِ وَ یُمِیتُ پس یک حیات‌هایی هم داریم که مربوط به حیات اخروی و دینی شخص است. حیاتی است در مقابل لهو و لعب. در مقابلات قرآن است که شما خیلی وقت ها مفاهیم را می فهمید. سوره ی عنکبوت آیه ی ۶۴ را ببینید، از آیه ی بالاش نگاه کنید :وَ لَئنِ سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثرَُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ(۶۳)
وَ مَا هَاذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ(۶۴)اگر از آنها بپرسی که چه کسی از آسمان آب نازل کرده و زمین را بعد از مرگش زنده کرده است حتما می گویند خدا . قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثرَُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ اینها می‌گویند ولی نمی فهمند! بعدش می گوید وَ مَا هَاذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ ، الْحَیَوةُ الدُّنْیَا نه حَیَوةُ الدُّنْیَا. فرقش که می دانید چیست، فرق صفت و موصوف است با مضاف و مضاف الیه. حَیوةُ الدُّنْیَا یعنی حیات این دنیا. الْحَیَوةُ الدُّنْیَا یعنی حیات پست. اینجا اشاره به حیات پست است، ممکن است کسی در همین حیات دنیا، الْحَیَوةُ الدُّنْیَا نداشته باشد بلکه یک حیات اخروی بکند. اگر حَیَوةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ پس همه مشغول لهو و لعب اند! بعضیها واقعا مشغول لهو و لعب نیستند، خوردنشان هم عبادت است، خوابیدنشان هم عبادت است. وَ مَا هَاذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ یعنی همه چیز آخرش به این لهو و لعب بر می گردد حتی اگر تفصیلش بدهند به تفاخر میانتان و تکاثر در اموال و اولاد باز هم به این دو برمی گردد. وَ إِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ و آن سرای دیگر، زندگی و حبات مربوط به آن است. این کسانی که دارند زندگی می کنند، همین الان در باطن حیات دنیا دارند زندگی می کنند. اینکه حضرت علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند یک عده هستند وقتی مردم دارند به ظواهرش دارند نگاه می کنند، به بواطنش نگاه می کنند. یعلمون ظاهرا من حیاۀ الدنیا و هم عن الآخرتهم غافلون معلوم می شود که آخرت باطن حیات دنیا است، به قرینه ی مقابله. این حیات، حیاتی است در مقابل لهو و لعب کردن. بنابراین جا دارد در سوره ی توبه هم همین را بفرماید، دارد بحث اضلال را می گوید. بعد از اینکه تبیین ها را کرد، اضلال می کند و بر همه چیز عالم است و پایه ی علمش هم این است که مُلک آسمانها و زمین در دست اوست و اوست که احیاء و اماته می کند.

ولایت و نصرت الهی به چه معناست؟
و بعد هم وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىِ‏ٍّ وَ لَا نَصِیرٍ کسی جز او نه ولی است و نه نصیر. فرق ولی و نصیر هم بارها عرض شده است، برای اینکه مختصری از آن را دوباره عرض کنیم این است که؛ بچه تا نوزاد است به ولی نیاز دارد چون هیچ یک از کارهایش را نمی تواند خودش انجام دهد، خودش را کثیف می‌کند و نمی‌تواند بشوید و نمی تواند غذا بخورد و … اینجا او ولیّ می‌خواهد که به او برسد و همه ی کارهایش را اداره کند برایش. یک کم که بزرگ‌تر شد یک سری از کارهایش را خودش انجام می‌دهد و بعد می‌رود به پشتوانه‌ی پدرش زن می‌گیرد، اینجا پدرش می شود نصیر. حالا لذت آن است که کسی در مقام نصرت قرار نگیرد، بگوید خدایا من یک سری از کارها را خودم انجام می‌دهم و تتمه اش را تو انجام بده. برای همین است طرف به مقام ولایت که می‌رسد به این مقام می‌رسد که من هیچ چیز ندارم و هیچ کاری را خودم نمی‌توانم انجام دهم. اگر کسی واقعا به نیت صادقه و نفس صافیه به خدا بگوید که من هیچ کاری نمی‌توانم انجام دهم، خدا ولایت او را می‌پذیرد و می شود ولی‌اش. اگر بگوید خدایا من که دارم درسم را می‌خوانم و راه می‌روم و… از من حرکت و از تو برکت، خدا می‌شود نصیر. می‌گوید خودت برو ببینیم چه کار می‌کنی و ولش می کنند و می‌شود نصیر، اینش هم خوبه ولی اون یک چیز دیگه است! کلاََّ إِنَّ الْانسَانَ لَیَطْغَى(۶) أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنىَ(۷- علق) انسان وقتی احساس استغنا می کند، طغیان می کند. خودم درسم را می‌خوانم، تو کاری کن که من زیاد نخوابم. در این وضعیت دارد نصرت می طلبد. اگر بگوید که من نه بلدم درس بخوانم و نه کار بکنم و همه را تو کفایت کن تو خودت مرا هل بده و اینکه چه بخوانم و چه بفهمم از آن را تو خودت کفایت کن. این بچه ها وقتی خسته می‌شوند، می نشینند. هی پدر و مادره می گویند بیا و او می‌آید و همین طور ادامه دارد. اما اگر بنشیند و بگوید من دیگر نمی توانم بیایم، اون موقع بغلش می‌کنند و اون موقع سرعت حرکتش، سرعت حرکت پدره می شود و نه سرعت خودش. اگر کسی اینگونه به خدا مضطرّ شود که اگر روی هیکل من حساب کردی، ما که بلد نیستیم حرکت کنیم! اگر تو روی من حساب کردی که من همه ی پارامترها را می توانم بسنجم -در حالی که خیلی‌هایش اصلا در زاویه ی دید من نیست – و بهترینش را انتخاب می‌کنم، من که بلد نیستم! واقعا هم بلد نیست، اگر آدم توجه کند به ولایت می رسد. اینکه توجه کند که من در میان این همه شغل کدام یک را انتخاب کنم؟ از میان هزاران راهی که می توانم بروم تا به نتیجه برسم، من ۴ راهش را می فهمم. این کسی که یرزُقُه مِن حیثُ لا یحتَسِب رزق ها را بدون حساب می دهد، هزاران راه دارد که طرف اصلا نمی تواند محاسبه کند. حالا قلب چه کسی متمایل بشود که این کار را انجام بدهد که بعدش اینطوری بشه و … اینها را ما که بلد نیستیم. لذا وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىِ‏ٍّ وَ لَا نَصِیرٍ اگر خدا را کنار بگذاری، هیچ ولی و نصیری نیست. عبارت من دون الله هم بارها توضیح دادیم که منظور زمانی است که شما خدا را بگذاری کنار. می‌پرسی استنصار از اهل بیت اشکال دارد؟ نه. اون من دون الله نیست. اگر واقعا داره می گوید خدایا اگر کاری نمیکنی برو کنار بگذار حداقل حضرت ابوالفضل کاری بکنه! اون مشرک است. من دون الله اگر بخواهد ولی و نصیری بطلبد، کسی وجود ندارد و کسی در این عالم غیر از خدا کاره‌ای نیست. شرح بعد از متن هم وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ را که می‌گوید و گفتیم با وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتىَ‏ نَبْعَثَ رَسُولًا(۱۵اسراء) متفاوت است.

خداست که توبه می‌کند.
این فراز لَّقَد تَّابَ اللَّهُ را می‌گوید. تاب یعنی رَجَعَ. یکی از اصول کلی توبه اینجا توضیح داده شده است. بحث توبه در دو جا سلطان بحث است، یکی اینجا و از یک زاویه‌ای است و یکی هم در سوره ی نساء است که می گوید :
إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلىَ اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُوْلَئکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیهِْمْ وَ کاَنَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا(۱۷) وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیَِّاتِ حَتىَّ إِذَا حَضرََ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنىّ‏ِ تُبْتُ الَْانَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُوْلَئکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا(۱۸)
در اینجا داریم که لَّقَد تَّابَ اللَّهُ عَلىَ النَّبىِ‏ِّ وَ الْمُهَجِرِینَ وَ الْأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فىِ سَاعَةِ الْعُسْرَةِ اول اینکه خدا توبه می ‌کند، نه بنده توبه می کند. خدا رجوع می‌کند و یک انتباهی ایجاد می‌کند، خداست که به طرف متمایل می‌شود. سر چی ؟ ما نمی‌دانیم، یک دعای خیر والدینی پشت سرش است، یک صدقه‌ی مقبولی داده است و ….یک شیرین کاری کرده و ما نمی‌دانیم. خدا رجوع می کند، و به همه هم رجوع می‌کند و این همان یُبَینِ‏َّ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ است. این رجوع هم بدون گناه است. این یکی از شواهدی است که تاب الله و توبه ی خدا به معنای گناهکار بودن طرف نیست. هم قرینه ی خارجی دارد زیرا تَّابَ اللَّهُ عَلىَ النَّبىِ‏ِّ به نبی توبه کرده است و هم قرینه‌ی داخلی دارد که می‌گوید به این آدم خوب‌ها. این‌ها گناه نکردند که در ساعت عسرت پیغمبر را تبعیت کرده‌اند، این‌که از احسن اعمالشان است و خلافی نکرده‌اند. تاب علی که خدا توبه می‌کند، انتباه ایجاد می‌کند و یقظه ایجاد می‌کند، من باب اینکه هر نعمتی بخواهیم بگوییم از خدا ناشی می‌شود؛ اینکه در دل آدم یک چیزی پیدا شود مثلا یک میلی به عبادت پیدا شود، این توبه خدا است. این هم لزوما مبتنی به گناهی نیست بلکه خدا در او شوقی پدید می‌آورد که عبادت کند. داریم الهی لَم یَکُن لی حولٌ فَانتقِلَ به عن مَعصیتِکَ الّا فی وقت أیقظتَنی لِمحبّتک و کما أردتَ أن أکونَ کُنت خدایا من زورش را ندارم که بلند شوم و یک کاری بکنم، از معصیت تو خودم را خلاص بکنم، مگر در وقتی که أیقظتَنی تو مرا بیدار کنی و اون‌طور که تو می خواهی من باشم، بشوم. اگر روی من حساب کردی که من زورش را ندارم و تو باید یک یقظه هایی ایجاد بکنی و خدا این را برای همه ایجاد می‌کند، توی یک مجلس روضه است، دیدن عکس یک شهید است و یا دیدن یک جنازه، مردن پدر و مادر است و می بینی یک دفعه در طرف یک انتباهی ایجاد می‌کند ولی این کافی نیست. برای همین است که بعدش داریم ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ یعنی یک حرکت دیگر لازم دارد.

شرایط سخت تبوک
لَّقَد تَّابَ اللَّهُ عَلىَ النَّبىِ‏ِّ وَ الْمُهَجِرِینَ وَ الْأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فىِ سَاعَةِ الْعُسْرَةِ این مهاجرین و انصاری که تبع پیغمبر بودند در آن لحظات سخت، که همان تبوک است. اصلا همین عبارت نشان می دهد که فضا، فضای مه آلودی بوده و ساعت سختی بوده است برای مومنین که بخواهند انتخاب کنند تبوک را. دنیا کنندگی در اوج، از سوره های آخر است؛ بعد از فتح مکه و حنین و غنایم فراوان، بلند شویم برویم در مرزهای روم، با ابرقدرت عالم مبارزه کنیم! در فصلی که محصولات سال پیش تمام شده و محصولات جدید هم در نیامده و وقت چیدن نرسیده است. یک عده گروه مخلّفین هم مانده اند – و این خودش یک تضعیف روحیه است- از منافقین، کسانی که بهانه آوردند و بعضی هم که بهانه نیاوردند. این لشکر هم بدون زاد رفتند و اینقدر هم اسب و شتر نداشتند، در روایت داریم که هر اسب را ۱۰ نفر نوبتی سوار می شدند و بقیه را پای پیاده می رفتند. چند ماه بایستی مسافرت می کردند تا به آنجا برسند و با ابر قدرت عالم مبارزه کنند. ساعت سختی بود و کسانی که دور پیغمبر را گرفتند، در این لحظات گرفتند و این خیلی مهم است. سوره ی مبارکه‌ی فتح، آیه ی ۴ صفحه ی ۵۱۱ را بیاورید: این کسانی که برای حدیبیه می رفتند، بدون شمشیر می رفتند و هی به اینها می گفتند خر نشوید و اینجوری نروید ها! در آیه ی ۴ دارد که: هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّکِینَةَ فىِ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیزَْدَادُواْ إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانهِِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ کاَنَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا(۴ فتح)

نزول آرامش الهی در شرایط سخت
هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّکِینَةَ فىِ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ او کسی است که آرامش ایجاد می کند، در قرآن دارد که لِیربِطَ علی قلوبِهِم قلب اینها را می گیرد لِیزَْدَادُواْ إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانهِِمْ دقت بکنید، طرف مومن است ولی هنوز اضطراب دارد. أَنزَلَ السَّکِینَةَ خدا به او آرامش می دهد و در همین آرامش، ایمانش رشد می‌کند. کسانی که جنگ و موشک باران یادشان است، می دانند. مردم زیر باران موشک‌ها أَنزَلَ السَّکِینَةَ آرام بودند! چه کسی قلب اینها را نگه داشته بود؟ موشک می زدند و ما می‌خندیدیم! باورتان نمی شود. کی دل این مردم را گرفته بود؟ وَ رَبَطْنَا عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ (کهف ۱۴) یعنی همین. ما قلب‌شان را گرفته بودیم زمانی که بلند شدند و گفتند رب ما خدای آسمانها و زمین است. قلبشان را گرفته بودیم و گرنه قلبشان می‌ترکید اگر می خواستند این حرف را بزنند. این می شود سکینه و آرامشی که خدا در توبه ی به سوی مومنین بوجود می آورد، در ساعت عسرت که این هم مهم است. سوره ی مبارکه ی حدید صفحه ی ۵۳۸ را بیاورید. کارها هر کدام در زمان خودشان، یک ارزشی دارند.
در شرایط سخت، کارکردن اجر دیگری دارد
وَ مَا لَکمُ‏ْ أَلَّا تُنفِقُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ چرا در راه خدا انفاق نمی‌کنید، در حالی که میراث آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست. یک نگاهی امیرالمومنین دارد در نامه ی ۳۱ دارد که خیلی عجیب است. می گوید این اموال، باری روی کول تو. تو در کوه‌نوردی که می‌خواهی انجام دهی، باید سبک بار باشی. کوله پشتی‌ات را بده دیگران برایت بیاورند و قله به تو پس بدهند. یعنی این مال‌ها را به فقیر و … بده و بعد می گوید تازه بتکان و بده او بیاورد، اینگونه که تو نمی‌توانی به قله بروی. می‌گوید چرا هزینه نمی‌کنید؟! لَا یَسْتَوِى مِنکمُ مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُوْلَئکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُواْ مِن بَعْدُ وَ قَتَلُواْ مساوی نیستند از شما، کسانی که انفاق می کنند قبل از فتح و پیکار می‌کنند قبل از فتح با آنهایی که بعد از فتح انفاق و جنگ می‌کنند. کسانی که قبل از صلح حدیبیه با پیغمبرند، فرق دارند با کسانی که بعد از یدخلون فی دین الله افواجا انفاق می‌کنند و چون این‌ها می آیند جنگ، بقیه هم می آیند. وَ کلاًُّ وَعَدَ اللَّهُ الحُْسْنىَ‏ هر دوش هم خوبه، نمی خواهد بگوید یکی بعد است ولی این، آن نمی شود. وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ و خدا به آنچه می‌کنید خبیر است. این‌جا یک درجه‌اش خیلی زیاد است. مثلاً وقتی می‌گویند این درجه‌ی بهشت و درجه‌ی بعدی، نگویید خوب اشکال ندارد می‌رویم درجه ی بعدی بهشت حالا، این فواصل درجه‌ها خیلی با هم زیاد است.

توبه خدا؛ توجه ویژه الهی
آیه می‌گوید خدا به اینها توبه کرد و بعد یک عده از این‌ها و نه همه‌شان، نزدیک بود قلبشان منحرف شود در حالی که در عمل هم هیچ کوتاهی نکردند. این یک عده خاص است. خدا باید توبه‌ی ویژه می‌کرد به این‌ها. آن گرایش عمومی که خدا در مومنین می گذارد یک حرفی است و این توجه ویژه چیز دیگری است. می خواهم شما دقت کنید که در این‌جا چهار توبه وجود دارد. یک گرایش کلی است که خدا به مومنین دارد، و یک توبه نسبت به یک فریقی از این‌ها ( مهاجرین و انصار) مِن بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ که نزدیک بود دلشان و گرایشاتشان منحرف شود و کار بدی نکردند و مشمول غفران نیستند و به همین دلیل غفور رحیم ندارد بلکه دارد إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ . طرف یک لحظه نشسته می‌گوید برم یا نرم … نه برم! این همان جایی است که در بروم و نروم‌ها، خدا یک توبه‌ی دیگر می کند ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ به آنهایی که گرایششان داشت منحرف می‌شد. اینها یک هل دیگر هم احتیاج دارند. این توبه، بدون درد و خونریزی است چون بعد یک مدل دیگر هم می‌گوید. اینجا چون کار بدی نکردند، لیتوبوا ندارد. ولی در نوع بعدیش درد و خونریزی دارد و دیگر می افتند در یک سنت الهی. حالا یک عده ی دیگر ( ۳ نفر بخصوص) هستند که اینها وقتی برگشتند با دستور پیغمبر که شما عذرخواهی اینها را نپذیرید و آنها را بایکوت کنید که مفصل در جلسات پیش گفته شد.

عذاب‌ها و سختی‌ها تحتِ مهندسی رحمتِ الهی‌ست
همین دستور بایکوت، جلوه‌ای از رحمت الهی است و در این آیه مشخص می‌شود. جلوه ای از رحمت خدا همین عذاب‌ها و چلاندن های دنیوی آوردن است. عذاب دنیوی هم در دست مهندسی رحمت خداوند است. شما این آیه را بیاورید، سوره ی مبارکه‌ی سجده آیه ۲۱ صفحه ی ۴۱۷: وَ لَنُذِیقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنىَ‏ دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبرَِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ(۲۱) با دو تاکید ( لام و نون ثقیله ) دارد وَ لَنُذِیقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنىَ‏ که ما حتما از این عذاب ادنی و پست یعنی عذاب دنیا به طرف می‌چشانیم دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبرَِ به غیر از آن عذاب اکبر و آن دنیا. لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ چون عذاب اکبر دیگر بازگشت ندارد. ما عذاب دنیوی می چشانیم و این خودش جلوه‌ای از رجوع و توبه ی خدا هست. بستگی دارد که طرف همین توبه را بگیرد یا نگیرد. شما فکر کردید که توبه ی خداوند به انسان باید فقط این‌گونه باشد که در انسان یک شوق عبادت به وجود آورد؟! این یک جلوه‌اش است ولی جلوه های دیگرش می شود درد و خونریزی، طرف منحرف شده و باید برگردد سوره ی یونس آیه ی ۲۲ صفحه ی ۲۱۱ را بیاورید، چون این آیه نمونه‌ی این آیه است و یک داستان تیپ است و برای همه هم اتفاق می افتد:
احاطه سختی‌ها؛ جلوه‌های توبه الهی
هُوَ الَّذِى یُسَیرُِّکمُ‏ْ فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ حَتىَّ إِذَا کُنتُمْ فىِ الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بهِِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُواْ بهَِا جَاءَتهَْا رِیحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن کلُ‏ِّ مَکاَنٍ وَ ظَنُّواْ أَنهَُّمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللَّهَ مخُْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئنِ‏ْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَاذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ(۲۲)
هُوَ الَّذِى یُسَیرُِّکمُ‏ْ فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ خدا کسی است که شما را در بر و بحر سیر می دهد حَتىَّ إِذَا کُنتُمْ فىِ الْفُلْکِ وقتی نشستید در فلک وَ جَرَیْنَ بهِِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ می بینید که بادهای موافق دارد می آید، بعد تو خرکیف می شوی، فرح می شوی به جای اینکه شاکر و ذاکر شوی وَ فَرِحُواْ بهَِا اینجوری که می شوی جَاءَتهَْا رِیحٌ عَاصِفٌ تندباد می‌آید وَ جَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن کلُ‏ِّ مَکاَنٍ و حالا موج هم از همه طرف می‌آید وَ ظَنُّواْ أَنهَُّمْ أُحِیطَ بِهِمْ و یقین می‌کند که دیگر محاط شد و همه ی اسباب هم از او قطع شد، این جلوه‌ای از توبه‌ی خدا است. این ماجرای فلک یک جایی برای آدم رخ می‌دهد، که می‌فهمد دیگر کار از دست من و دکتر و همه خارج شد و یقین می‌کند که محاط شد و دیگر نه بر پست کسی و نه پول کسی و نه بر هیکل هیچ کس نمی‌تواند دیگر حساب کند. به این یقین می‌رسد و مضطرّ می‌شود و مضطرّ هم امن یجیب نمی‌خواند. مثلا کسی که دارد غرق می‌شود، امن یجیب بخواند! جمله ی عالمانه‌ی خوبی است ولی مضطرّ فقط داد می‌زند. اگر کسی بتواند امن یجیب بخواند، معلوم است که هنوز مضطرّ نشده است. چه کسی است که جواب مضطرّ را می‌دهد؟ سوالی است که جوابش معلوم است. اما مضطرّ داد و ناله می‌زند. این احاطه شدن، توبه‌ی خدا است که شخص متوجه شود و او هم خدا را می خواند و خدا هم بر این اخلاص او صحّه می گذارد دَعَوُاْ اللَّهَ مخُْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ و می گوید لَئنِ‏ْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَاذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ اگر از این مهلکه خلاص شوم، قطعا از شاکرین خواهم بود. حالا ممکن است یک عده ای این را بگیرند و برخی دیگر نگیرند و می شود فَلَمَّا أَنجَئهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فىِ الْأَرْضِ وقتی خدا نجاتش می‌دهد، انگار نه انگار. این یکی از براهین خدایابی است نه خداشناسی. برخی می‌گویند که شما از روی تلقین می‌گویید خدا. خب من این همه چیز دیگر هم به خودم تلقین کردم، چرا این‌ها را نمی‌گویم؟ این همه علوم به خودم تلقین کرده‌ام ولی فقط می گویم خدا. این را دیدید؟

آن سه نفر
سوره ی توبه این بخشش هم همین طور است، مال کسی که تخلف کردند. سه نفر بخصوص بودند و همه هم اینها را می شناختند وَ عَلىَ الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ و به همین دلیل با ال آمده است. ببینید نمی‌گوید علی الثلاثه الذین تخلّفوا، می گوید خلّفوا . باز هم باب تفعیل است. این که قرآن پر است از باب تفعیل، به خاطر این تدریجی بودن آن است. خدا اینها را تخلیف کرد یعنی خرد خرد آنها را عقب زد، تا اینها تخلف کردند. تخلّف، متابعه‌ی این تخلیف است. خدا طرف را یواش یواش پس می‌زند. در همین آیه ۴۶ سوره‌ی توبه می گوید وَ لَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً اینها اگر می خواستند خارج شوند، یک عدّه ای آماده می کردند پس معلوم می شود اراده ی خروج ندارند. بعد خدا می‌رود تو ریشه‌ی این وَ لَاکِن کَرِهَ اللَّهُ انبِعَاثَهُمْ اصلا خدا از انبعاث اینها بدش می آید. از اینکه تو بخواهی دین را یاری کنی ، خوشم نمی آید و باز دوباره باب تفعیل فَثَبَّطَهُمْ یعنی خرد خرد به اینها می‌گوید بتمرگ! و مانعشان می شود. این باب تفعیل که در قرآن پر است، یعنی اینکه فکر نکنید این اتفاق ها یکدفعه و دفعی می افتد. نفس خرد خرد، تطمیع می کند و شیطان خرد خرد تسویل می‌کند. این طور نیست که حجت ها بر آدم تمام نشود. اینقدر خدا با آدم کار می‌کند تا اینکه یک جایی آدم می برد. خرد خرد مانع می‌شود وَ قِیلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَعِدِینَ و می گوید تو با همان نشستگان بمان. اونجا هم اگر آنها تخلف کردند، خدا است که تخلیف کرده است. اینطور نیست که خودت نرفتی، بلکه نگهت داشتندکه نروی. تو تصمیم نگرفتی که نروی جبهه، بلکه نگهت داشتند و گفتند که نمی‌خواهیم تو دین ما را یاری کنیم. به هر حال توفیق همه چیز را که به آدم نمی‌دهند. در قرآن دارد که وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا( کهف۵۱) اصلا گمراه را بازوی خودم قرار نمی دهم. در داستان عبدالله بن حر جعفی هم همین رخ داد که امام حسین رفت و دعوتش کرد و او هی می گفت نمی‌آیم ولی اسب می‌دهم. گفت نه خودت بیاو بعد حضرت رفتند بیرون. گفت من که گفتم اسب می‌دهم، حضرت فرمود من خودت را می‌خواهم و بعد این آیه را می‌خوانند. ما امکانات مالی‌ات را نمی‌خواستیم، خودت را می‌خواستیم. خودِ انسان مهم‌تر است. آن وقت امکانات مالی‌اش را انّما یتقبل الله من المتّقین از متقین قبول می کنند. برای همین است که امیرالمومنین می‌گوید که خسارت‌بارترین حالت این است که طرف در راه غیر خدا برود انّ اعظم الحسرات یوم القیامه، حسره رجل کسب مال فی غیر طاعه الله فورثه رجل فانفقه فی طاعه الله فدخل به الجنه و دخل الاول به النار . بزرگترین حسرت ها در روز قیامت مربوط به کسی است که مالی را در غیر طاعت خدا بدست آورده و می میرد و مردی آن را ارث می برد که آن را در راه خدا انفاق می‌کند. پس او با این مال وارد بهشت می شود و اولی با آن وارد جهنم می شود. این خیلی سوختن دارد که آدم خودش را پاره کند برای ورثه و بعد یک ورثه‌ی مشتی پیدا شد که با این پول رفت بهشت و خودش رفت جهنم. بنابراین خدا از متقین قبول می‌کند. وَ عَلىَ الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ چه چیزی؟ همان تابَ اول. تاب عَلىَ الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ خدا گرایشی به اینها نشان داد. این گرایش در چه بستری نشان داده شد حَتىَّ إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِْمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ زمین به تمام فراخی بر اینها تنگ شد، خدا حلقه ی محاصره را از بیرون به اینها تنگ کرد. مومنین اینها را بایکوت کردند، زن و بچه شان تحویلشان نگرفتند. گفتند می‌رویم بیرون شهر. همان کسی که مقلّب القلوب است حلقه‌ی محاصره را از درون هم می تواند تنگ کند. وَ ضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ از درون هم تنگ شدند وَ ظَنُّواْ أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ این همان نقطه ای است که باید از آن می زدند بیرون، فهمیدند که پناهگاهی جز خدا ندارند. این همان دَعَوُاْ اللَّهَ مخُْلِصِینَ لَهُ است. این یک گرایش باید انجام می شد ولی این گرایش را همه نمی توانند استفاده کنند همان طور که در سوره‌ی یونس دیدیم. به همین دلیل یک هُل دیگر و گرایش دیگری نیز نیاز دارد. ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ خدا باید یک بازگشت دیگر به اینها بکند که به توبه بکشد و اینها توبه کنند. حالا که توبه کردند، من می‌پذیرم إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ . مادر و پدرها هم اینطوری‌اند. وقتی با بچه‌هایشان قهر می کنند، اول مامان‌ها می روند آشتی می‌کنند ولی مدل آشتی‌شان این نیست که معذرت می‌خواهم و آشتی! می‌گویند از کارِت پشیمون نیستی؟ می گوید نه و دوباره می‌گوید که فکر نمی‌کنی که کار اشتباه کردی؟ و بهرحال اول مامان دارد یک گرایش و واکنشی نشان می دهد حتی ممکن است به پدر بگوید تو برو بهش بگو که از مامان معذرت خواهی کند. خدا خیلی بیش از آنچه ما او را دوست داریم، ما را دوست دارد. لذا خود خدا زودتر توبه می‌کند تا گرایشی در ما ایجاد شود. در متن عذاب‌های خدا هم رحمت وجود دارد و عذاب بی‌فایده نیست. وقتی آدم مضطرّ شد، می‌رود به سمت خدا ولی اگر این گرایش برای انسان بماند. یک صلوات بفرستید.