تفسیر سوره توبه - جلسه ۳۹

مجموعه تفسیر سوره توبه از حاج آقا قاسمیان

جمعه، 30 مهر 1389

96 دقیقه

بسم الله الرّحمن الرّحیم
مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُواْ أُوْلِی قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ (۱۱۳) وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لأوَّاهٌ حَلِیمٌ (۱۱۴) وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۱۱۵) إِنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یُحْیِـی وَیُمِیتُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ (۱۱۶) لَقَد تَّابَ الله عَلَى النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ (۱۱۷)‏ وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (۱۱۸)

2051-300x225.jpg

بعضی مسائل اجتماعی، فقط به خودِ نبی و نقش محوری او مرتبط می‌شود.
این آیات من باب یک نوع تبری از مشرکین است و یک لحن غلیظی نسبت به هم نبی و هم مؤمنین دارد، چون که مساله صرفاً مربوط به نبی نیست. یک موقع مساله اجتماعی صرف است که حاکم بر آن مساله صرف خود نبی ست. زمامش به دست نبی است، مثل آیه۶۷- سوره انفال: اولاً این لسان ما کان نبی یا ما کان… برای حرمت خیلی اکید است.یعنی تاکیدش در مساله نهی بیش تر از مکان های دیگر است. چون این ما کان نبی ها یعنی حق نداری. این آیه مَا کاَنَ لِنَبىِ‏ٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَى‏ حَتىَ‏ یُثْخِنَ فىِ الْأَرْضِ صرف یک مساله اجتماعی ست. مساله جنگ است. یعنی حق ندارد نبی که اسیر بگیرد تا این که حَتىَ‏ یُثْخِنَ فىِ الْأَرْضِ زمین را تثخین بکند. یعنی مستقر بشود. آن موقع حق اسیر گیری دارد. قبلش که استقرار پیدا نکرده حق اسیر گرفتن ندارد. با این که پیغمبر این کار را نمی خواسته بکند.کیا می خواستند این کار را بکنند؟این کار را مسلمانان می خواستند بکنند به خاطر اینکه گاهی اوقات اشراف اینها را گیر می آوردند تو(وسط)جنگ. می گفتند اینها را نکشید، اینها را نگه دارید به درد می خورند برای گرفتن فدیه و…یک فدیه کلانی می توان از قومشان گرفت و آن ها هم از این مساله قوم و قبیلگی برایشان مهم بوده است گاهی اوقات برای یک نفر اگر از اشراف قومشان بوده یک فدیه حسابی می توانستند بگیرند. می گویند نبی این حق را ندارد انجام بدهد. مگر این کار را نبی می خواسته انجام بدهد؟ ولیکن فضای جنگ است و به محور جنگ که شخصیت خود نبی است، به او اشاره می شود که حق همچین کاری را ندارد. این مساله یک مساله صرف اجتماعی است تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الاَْخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیم شما این عوارض دنیا را می خواهید. من دین را می خواهم. می خواهم دین استقرار پیدا کند.

خطاب نهی و حرمت به پیامبر دلالت بر این ندارد که ایشان قصد انجام کاری را داشته‌اند.
در این مساله، مساله صرف اجتماعی نیست بلکه این جا مومنین هم شراکت دارند در مساله برائت وتقارب قلبی که طبیعتاً بین شان به وجود می آید. شما وقتی برای شرک استغفار می کنید، در آیات سوره مبارکه توبه آن جا می گوید مَا کاَنَ لِلنَّبىِ‏ِّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ این که پیغمبر مورد خطاب است اصلاً دلیل نیست که پیغمبر می خواسته همچین کاری بکند. شاهدش همین سوره انفال است، و گاهی در روایت جعلی ذیل این آیه است که پیغمبر می خواسته برای حضرت ابوطالب همچین کاری را بکند و حضرت ابوطالب هم مشرک بوده‌اند. اصلاً این که پیامبر مورد خطاب قرار گرفته هیچ دلالتی بر این نکته ندارد که پیامبر می خواسته یک کاری را بکند. شایسته مقام های اجتماعی این است که پیامبر را مورد خطاب قرار بدهد و بگویند پیامبرحق چنین کاری را ندارد.
این یک جنبه اجتماعی قضیه است که در این آیه دیده می شود. از عبارات ما کان نبی چیزی که آدم متوجه می شود این است که جنبه اجتماعی داشته باشد و از الَّذِینَ ءَامَنُواْ معلوم می شود که فقط اجتماعی نداشته. یعنی این آیه تذکر صرفاً اجتماعی نیست. (نهی به خاطر) تقارب قلبی می خواهد به وجود بیاید وقتی. می خواهند برای مشرکین استغفار بکنند -به ۲ شرط: یکی مشرکین و این که ‏ مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ‏َ لهَُمْ أَنهَُّمْ أَصْحَابُ الجَْحِیم که مورد تبیّن مومنین هم هست وقتی می خواهند چنین رابطه ای برقرار کنند می گویند نه. رابطه، رابطه برائت است.

برائت؛ اصل فراموش شده
این برائت که اخیراً در دین ما رقیق شده است؛یعنی همه دل دریای پیدا کرده اند! این که دل دریای نیست این یک بی تکلیفی نسبت به دین است. فکر می کنند دلشان دریایی شده، دل دریایی نشده، بی خیالی نسبت به دین است. نسبت های خودش را با آدم های دینی همان جور تعیین می کند که با آدم با دین.[در این صورت]معلوم است که شما دین برایت اولویت ندارد نه اینکه دلت دریایی شده. حتی ما در مراتب ضعیف تر از این داریم: مثلاً آدم بی نماز داریم ثم علی ثم علی ثم علی.دوری کن،دوری کن،دوری کن.زمانی می خواهی برای بی نماز دعا کنی که خدایا این بی نماز را هدایت کن؛ این اشکال ندارد ولی زمانی بحث از این است که با یک نفری که منکری انجام می دهد خیلی رله آن جوری که او منکری انجام نمی دهد[برخورد می کنید]من روایتش را برایتان خواندم.
وسایل الشیعه ج ۶ ص ۱۳۶: ذیل آیه ۷۹سوره مائده و لما جعلت تفضل فی بنی اسرائیل رجل منه جعل؟؟یری اخاه علی الذنب ینهی وقتی که تفضل بر بنی اسرائیل شد مردی رفیق، برادر خود را بر گناه می دید و نهی می کرد و لا تنهی و او هم نهی نمی شد فلا یمنعه ذلک ان یکون أکیله، جلیسه و شریبه . و این مطلب اصلا مانع نمی شد که باز هم با این هم نشین باشد. باز هم هم نشینی می کرد وقتی این کار را می کرد: حتی ضرب الله عزّ و جلّ قلوب بعض ببعض آن موقع خدا قلوب این ها را به همدیگر زد و نزل فیهم القرآن حتی یقول عزوجل: لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنىِ إِسرَْ ءِیلَ عَلىَ‏ لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِیسىَ ابْنِ مَرْیَمَ ذَالِکَ بِمَا عَصَواْ وَّ کَانُواْ یَعْتَدُون. کَانُواْ لَا یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَفْعَلُون این ها این جور بودند که نهی نمی شدند از منکری که انجام می دادند.متناهی نمی شدند.آن ها هم نهی نمی کردند باز دوباره مانعی نبود که ان یکون أکیله، جلیسه و شریبه این در رتبه های پایین ترش است.
این سوال در بعد از جلسه قبل شد که آیا می شود دعا کرد ؟چه رابطه ای باید داشت؟ اولاً دین در اولویت بود.در نزدیک‌ترین و جدی ترین نوع پیوند،که پیوندخانوادگی ست بحثی که حاکم است بر همه ی بحث ها صاحبهما فی الدنیا معروفا است ولی قبول نمیکند و ان جاهداک علی ان یشرک فی ما لیس به علم فلا تطعهما اگر بحث غیر دینی بود آن جا اطاعت نیست ولی صاحبهما فی الدنیا معروفا. یعنی شخصی باید در دنیا به معروف برخورد کند و زندگی کند. این که دعا کند برای هدایت مشرکین ،هنوز تَبَینَ‏َ لهَُمْ أَنهَُّمْ أَصْحَابُ الجَْحِیم نیست،خوب این هم اشکال ندارد.بالاخره تا لحظات پایانی این امید هست که خدا ببخشد این که با دشمنی که الان دشمن است و خواطیرش را نمی دانیم چه می شود، با دشمن در رابطه اجتماعی،این هم برائت است.

ابراهیم؛ اسوه حسنه در برائت
سور مبارکه ممتحنه آیه۴ قد کان لکم اسوة حسنه:ما در برائت هم اسوه حسنه می خواهیم.اسوه حسنه در برائت ابراهیم است و کسانی که با ابراهیم اند إِذْ قَالُواْ لِقَوْمهِِمْ إِنَّا بُرَءَ ؤُاْ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکمُ‏ْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا بین ما و شما عداوت و بغضاست ابدا کَفَرْنَا بِکمُ‏ْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتىَ‏ تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَه تا اینکه به خدای یگانه ایمان بیاورید این عداوت پا برجاست إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ مَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شىَ‏ْءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکلَّْنَا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ(۴)

اهل برائت مترادف با آدم خشن و عصبی نیست!
رَبَّنَا لَا تجَْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ وَ اغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الحَْکِیمُ خدایا ما را مایه فتنه این ها قرار نده و آدمی که اهل برائت است آدمی نیست که آدم خشنی‌ست در پایان همان آیه ای که راجع به حضرت ابراهیم است در سوره توبه دارد ان ابراهیم لاواه حلیم اولاً آدم اهل مناجات و آهی است بعدش آدم عصبانی ایی نیست. فکر می کنند برائت یعنی یک آدم کله خراب و عصبانی را می گویند آدم های اهل برائت. اواتفاقاً حلیم است.او اتفاقاً بردبار است.منتها این که می گویند اتقواغضب الحلیم از غضب حلیم بترس ببین مطلب چه مطلبی است که او غضب می کند.چرا آنجا می گویند ان ابراهیم لاواه حلیم ابراهیم اهل آه بوداهل حلم بود. در همان جایی که در سوره مبارکه انبیا ست و خطاب به عموی خود آزر می گوید، ببینید هنوز انس در عبارت وجود دارد.یا ابت یا ابت یا ابت هی پدر پدر پدر!عمو جان! عموجان! عمو جان! آن جایی هم که دارد غضب می کند در متن غضب خودش یک رحمتی موجود است

در عمق غضب، رحمتی موجود است.
در عمق غضب خودش رحمتی موجود است مثل خدا.اگر می گویند خدا شما را جهنم می برد .غیر مساله خلود ابدی که آن موضوع مستقلی‌ست برای خودش. ولی شما حتماً این معرفت را در مورد جهنم و بهشت شنیدید که شما را وقتی می برند جهنم-ان شاءالله که ما جزء لایسمعون الا حسیسا باشیم .چون یک لحظه اش هم را نمی شود تحمل کرد-ولی آن هایی که می روند جهنمی ک دوره ای عذاب می کشند که بروند بهشت. این دوره ای که عذاب می کشند دوره چیست؟ دوره غضب است یا رحمت؟ این دوره ی غضبی است که در متن خودش رحمتی گنجانده شده به دلیل این که مثل یک طلای با عیار بسیار پایین است که باید ذوبش کنند عیارش را بالا ببرند.چون که بهشت که اعتبار نیست.صحنه اعتبارات نیست صحنه جاگیری ها حقیقی ست.یعنی باید حقیقتاً جانش یک تناسبی با آن فضا داشته باشد تا برود در آن فضا.اگر کسی بخواهد با امیرالمومنین بچرخد آن جا؛ نمی گذارند که با این عیار پایین بچرخد آن جا نمی گذارند، حرام تکوینی است.داشتیم در قرآن که حرام علی قریه.حرمت تکوینی دارد. مثل اینکه شمارا الان ببرند المپیک مسابقه بدهید.اینقدر به زحمت می گیرندتان تا اهل المپیک شوید.
برای همین دارد ولکم فی القصاص حیات در متن آن یک حیاتی وجود دارد.این صرف برای اجتماع هم نیست که بگوییم ای اجتماع! برای خود شخص است همین که قصاص می شود درش یک حیاتی است.برای آن مجرم است که بسیاری از گناهان او را می ریزد وباعث پاکی او می شود.در روایات مربوطه به قصاص وآیات ما آمده که کسی چشم خدابین داشته باشد در این قضیه اگر قصاص بشود حیات یا اولی الالباب ای کسانی که مغز در کله تان است فکرکنید راجع به این ها.در متن جهنم این جور است.در متن برائت هم یک نوع رحمتی وجود دراد.اصلاٌ اعلام برائت ها و برائت جستن خیلی وقت ها ممکن است طرف را به راه بیاورد. در همین سوره ممتحنه آیه ۶ لَقَدْ کاَنَ لَکمُ‏ْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کاَنَ یَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الاَْخِرَ وَ مَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ کسی که پشت کند هُوَ الْغَنىِ‏ُّ الحَْمِید
بعدش عَسىَ اللَّهُ أَن یجَْعَلَ بَیْنَکمُ‏ْ وَ بَینْ‏َ الَّذِینَ عَادَیْتُم مِّنهُْم مَّوَدَّةً شما برائتت را انجام بده[شاید خدا بین شما وآن مودت قرار دهد] بگذار خدا کار خودش راانجام بدهد تو هم کار خودت را انجام بده. وظیفه ما نسبت به دشمنی برائت است ،شایدخدا بخواهد بین شما مودت برقرار کند. وَ اللَّهُ قَدِیرٌ خدا می تواند این را انجام بدهد. چرا فکر نمی کنید خدا نمی تواند.خدا می تواند! وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیم.

وظیفه ما در قبال پناهندگی خواستن مشرکان
از آن طرف، اگر وسط جبهه جنگ باشید ویک مشرکی پناهندگی بخواهد-در همین ابتدای سوره توبه داشتیم- وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتىَ‏ یَسْمَعَ کلََامَ اللَّهِ ببینندحرفتان چیه؟ گفته این را جوار بدهید، پناه بدهید ببینید حرفش چیه؟ حرفش را گوش کنید. بعدش ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ بعدش هم نه اینکه گفت اگر گفت من قبول نکردم بگویید تو غلط کردی که پناهندگی گرفتی. بعدش با سلام و صلوات ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ دستور فقهی ست.باید ببرند جایش. بعد جنگ باز دوباره شروع می شود!

نشانه رشد ابراهیم اعلام برائت و مخالفتش با شرک بود.
آیه ۵۱سوره انبیا قبل از این که جریان بت شکنی های حضرت ابراهیم شروع شود و جریان های برائت حضرت ابراهیم ،با این فراز شروع می شود: ابراهیم به رشد رسید. وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عَالِمِینَ.ما به ابراهیم رشد خودش را دادیم،رشد پیدا کرد،آدم رشد یافته ای شد. ما به او عالم بودیم از قبل. إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مَا هَاذِهِ التَّمَاثِیلُ تا می گوید رشدش را دادیم شروع می کند به گیر دادن به این ها(بت پرستان).داستان این جور شروع می شود.علامت رشد ابراهیم اتفاقاً در همین چیزهاست.این که می گویند صراط مستقیم از مو باریک تر است از شمشیر تیز تر است برای همین چیز هایش می گویند.که شما بتوانید هم اهل برائت باشید نسبت به دشمن خدا و هم باید دلتان سرشار از رحمت نسبت به این باشد که خدا این هدایت شود. اگر می خواهید دعایی بکنید مبنی بر هدایت او،دعا کنید.این باید باشد ولی اگر در وضعیت شرک و دشمنی با خدا بود که این وضعیت را به دو عنوان می توان تبین کرد (حق دعا ندارید).
چه جور می شود این را فهمید؟ بلاخره طرف یک کارهایی کرده است، یک مقالاتی نوشته یک سخنرانی هایی کرده و در همین وضعیت می میرد. این می شود تبین مومن. اگر این جوری شد حق ندارد حتی برود در مجلس ختم یک منافق و بگوید مرحوم آقای فلانی. نمی تواند این را بگوید .این رو دشمنی با دین مرد و بعد بگویی مرحوم آقای فلانی؟! مرحوم خودش یک دعاست، نمی شود گفت، این یک تقاربی می آورد.
و یا اینکه یک ولی از از اولیای خدا بگوید که این حسن خاتمیت ندارد.کسی که حرفش حرف باشد. نه این چیزهایی که همه می گویند .قشنگ مشخص باشد.این را دیده باشد، خلاصه لوح این فرد را دیده باشد وگفته باشد حسن خاتمیت ندارد و آن موقع هم تَبَینَ‏َ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِّلَّهِ تَبرََّأَ مِنْهُ.

آیا در ادبیات دینی لعن داریم؟
این چیزی که تحت عنوان لعن مطرح می شود و پرسیدند که ما لعن داریم یا نه؟! در همین آیاتی که خواندیم لعن داشت.ما لعن داریم، عرض کردیم که مشکل مسیحیت این است که امام ندارد، اگر امام خمینی داشت آن موقع این جور نبود. مسیحیتی که ما در قرآن داریم[غیر از این است که می بینیم]یک نکته بگویم بعد این را بگویم:یک سوال این است که آیا این حرف (بحث تبری) جزء شریعت و منهاج ماست یا جزء اسلام است؟ این یک سوال است. چون که یک اسلام داریم که انّ الدین عند الله الاسلام. اینجا اسلام منظورش این اسلامی که ما می گوییم نیست. و من یبتغ غیر الاسلم دینا فلن یقبل منه …این اسلام منظور همان شاهراه اصلی است که در زمان یهودیت،یهودیت است در زمان مسیحیت مسیحیت است ودر زمان اسلام، اسلام به تعبیر دوم است ولی آن تعبیر اصلی که به نام اسلام آمده است ان الدین عندالله اسلام همان شاهراه اصلی است که رود های کت وکلفت، این ها راه دسترسی دارند و آب آن جا آرام است و از آن جا می شود آب برداشت این ها را می گویند شریعه-شریعت هم منظور همان است-به این می گویند شریعت و منهاج- برای همین داریم لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا هر کدامتان شرعه و منهاج دارید.در طول تاریخ هر کدامتان شرعه و منهاج داشتید منتها ان الدین عندالله اسلام.آن رود اصلی، آن اسلام است. مثلا نماز ۱۷ رکعتی ما می خوانیم.بقیه ادیان چی؟آن ها نماز می خوانند یا نه؟روزه ی گرفتند یا نه؟ می گرفتند. منتها آن ها شرعه و منهاجشان یک جور دیگر است.شاید یک جور دیگر بوده نمازشان. مثلا تعداد رکعتشان فرق داشته و یا … الحمدالله در فیلم ها پیغمبرها اصلا نماز نمی خوانند! مثلا در همین “ملک سلیمان” سلیمان اصلا نماز نمی خواند. کلا انبیا بی نمازند! در صورتی که اصلا آدابی به نام نماز خواندن (در همه شریعت ها) وجود داشته است.سلیمان به همه چیز می رسد، اما بی نماز! در صورتی که ایشان به همه چیزی که می رسند با نماز می رسند.

سؤال این بود که آیا جزء احکام شریعت و منهاج است یا جزء احکام اسلام است؟ جزء احکام اسلام است، چون می گوید نبی حق ندارد این کار را انجام دهد، نه اینکه پیامبر اسلام حق ندارد شاهدش هم این است که می گوید ابراهیم حق نداشت. پس این مربوط به همه ی ادیان است. می گوید لعن قرار گرفت بر بنی اسرائیل به زبان داوود و عیسی ابن مریم: لُعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داوود و عیسی بن مریم (سوره مائده). حضرت عیسی هم اهل لعن است، لعن لسانی هم هست نه صرفا غضب. پس این از احکام اسلام است و ربطی به این شریعت و آن شریعت هم ندارد.
اگر کسی جزء الذین کفروا است، ایرادی نیست که لعن بر او باشد. مثلا شما لعن کنید این نتانیاهو را! حالا ممکن مسائل دیگری در دین اسلام باشد که مورد توجه قرار بگیرد. مثلا در مورد غاصبان ولایت، هیچ کس نگفته است که شما نسبت به اینها غضب هم نداشته باشید. غضبناک باشید ولی در این شرایط و جریان و از همه مهم تر امر ولی، این کار را نمی کنیم. وقتی ولی هست و او می گوید این کار را نکنید، نمی کنیم. باید غضب باشد و حالت برائت داشته باشیم اما صبر بر این هم بکنیم تا امر ولی محقق شود چون وحدت اهمیت بالایی دارد.

سوال در مورد استغفار حضرت ابراهیم برای عمویشان
ببینید ایشان در سوره ی شعراء می گوید سَاستَغفِرُ َلکَ . بعد از خدا می خواهد و می گوید واغفِر لابی انّه کان من الضالّین این اشکال ندارد چون شما همچنان دارید نسبت خودتان را مشخص می کند و برائت دارید و در ضمن او هنوز زنده است و حسن خاتمه ی او مشخص نیست. آدم ضالّ یک چیز است و اینکه من اصحاب الجحیم باشد، چیز دیگری است چون در مورد حسن خاتمه ی او اینجا نظر داده شده است. آدم ممکن است به فواق ناقه ای (کنایه از زمان اندک) سرنوشت اش عوض شود. واقعا باید به خدا پناه برد؛ که کار آدم از آن حر بشود آن حر! ما که از خاتمت حر اطلاع نداشیم. اینکه تا وقتی مثلا پدرش زنده است بگوید خدایا ببخشش ولی وقتی در عداوت با خدا رفت، دیگر بخشش ندارد یعنی وقتی صحنه ی عمل برای طرف تمام شد و مرد. گفتیم این لغو با خداست که درباره ی مشرک طلب بخشش کند چون خدا گفته که شرک را نمی بخشد. آیه ای در پایین است ۱۱۵که در ربط با بالا و پایین خودش است وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ خدا هیچ گاه یک قومی را گمراه نمی کند، بعد از اینکه هدایتشان کرده است؛ که اضلال الهی عبارت اخری رها کردن است. وقتی می گوید خدا گمراهشان می کند یعنی آنها را رها می کند نه اینکه هُل می دهد. وقتی یک بچه ای روی دوچرخه نشسته است و شما پشتش را گرفته اید، برای اینکه زمین بیفتد بازم نیست شما هلش بدهی، همینکه وِل کنی کافی است. عملا تفسیر یُضلُّ یُضلّ های قرآن، لا یهدی لایهدی است. خدا همه را هدایت عام می کند و همه چیز را تبیین می کند و وقتی طرف توجه نمی کند، رها می کند چون همه چیز را مشخص کرده است.

سوال: برائت فقط مربوط به مشرکین نیست که، مربوط به منافقین هم هست. حالا طرف از دنیا نرفته،آدم امید دارد هدایت شود، دعا کند یا نه ؟
ببینید یک وقت چهره ی اجتماعی قضیه هست، در این حالت اعلام برائت باید کرد. گاهی اوقات اینها می شود تحریف به کتمان. اصلا یک سری از تحریفاتی که در کتب آسمانی صورت گرفته است، تحریف به کتمان است. درست است که اکنون عصر اطلاعات است ولی می بینید یک نفر در برهه ای از تاریخ ما لطمات جبران ناپذیری و بزرگی می زند و از دنیا می رود و هیچ کس هیچ چیز نمی گوید! همه انگار که فقط یک عالمی رفته. اینها تحریف به کتمان است؛ آن وقت مردم فکر می کنند که مشکل شخصی آقا با آقا بوده است! و هر دوتایشان هم که رفته اند دیگر. اینکه کسی به این حوادث اشاره ای نمی کند می شود تحریف به کتمان. آخرش همه فکر می کنند که مهم نیست؛ یک نفر در برابر دو نفر از اولیای زمان قد علم می کند و اقدام هم می کند – نه اینکه فقط انتقاد کند – و هیچ فرقی هم نمی کند.

سوال: اینکه حضرت آقا در پیامشان، استغفار کردند چگونه است، از منافقین بوده‌اند
از مشرکین که نبوده است، استغفار برای مشرکین نباید باشد، سوال شما در مورد برائت بود که باید آن را داشت. دعا می کند و برائت هم می جوید، حضرت ابراهیم برای عمویش دعا می کند ولی بت شکنی خودش را هم دارد. در همین آیات داریم که برخی مُرجَون لامر الله هستند ( آیه ی ۱۰۶) یعنی طرف توبه هم نکرده است، کارش با خدا است که او را ببخشد یا نه.
سوال: آخرش یک نفر رفته و اگر منافق بوده دیگر استغفار ندارد، حالا بحث برائت نیست.
ببینید یک نکته ای در آن پیام بود و اینکه خداوند به خاطر خدماتی که داشته است – چون ایشان خدمات فوق العاده ای داشته است و تمام انقلابیون شاگرد ایشان بوده اند از جمله آقای خامنه ای – اینها را به هم دَر کند. البته باید دقت بیشتری هم کرد. ولی الان سوال اصلی این تبیّنی است که برای مومن هم – چون جداگانه آورده شده است – رخ می دهد. یعنی او هم می تواند تشخیص دهد. اگر قرار بود او هم برود و از ولی بپرسد که اینگونه نمی گفتند، ولی حالا شاید نکته اش در این عَدُوٌّ لِّلَّهِ باشد و باید بیشتر تامل کرد.

سوال: برائت را شاید بشود با استغفار جمع کرد ولی لعن را با استغفار نمی شود اینکه می گوید لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ؟
یک دل رحمانی دارد و دارد لعن می کند. حتی در متن یک لعنی هم که برای کسی می کند، با این نگاه که این لعن می تواند یک نفر را رشد دهد. مثل جهنم رفتن می ماند. وقتی یک نفر می رود جهنم، می رود که تخلیص شود. اصلا شما فکر می کنید که مرگ در مهندسی رحمت است یا در مهندسی عذاب است؟ عالم در مهندسی رحمت دارد می گذرد؛ در سَبَقَت رحمتی غضبی. خدا دارد یک عده را می برد که به ملاقات خودش نائلشان کند، به جهنم می برد تا تخلیصشان کند. اصلا این بلاهایی که خدا سر آدم می آورد، در مهندسی رحمت می بینید یا در مهندسی عذاب؟ یعنی می خواهد او را لگدکوب کند یا اینکه او را رشد دهد؟! تنبیه والدین در چه مهندسی است؟ برای این است که می گوید فبشّرهم بعذاب الیم؛ این از بشارت ها است؟ آن وقت اگر این نگاه به رحمت الهی نباشد می گوید می خواسته مسخره کند؟! آخه اصلا در جایگاه مسخره کردن است خدا؟! کسانی هم که خالد در بهشت می شوند، یک جریان دیگری دارد که آن هم تحت مهندسی رحمت است. گرگ را بگذارند پاره کند بهتر است یا ببرند در یک مهمانی با قاشق چنگال گوسفند را بخورد؟ اصلا قیامت، رفتن در جای متوازن است. البته در آنجا متن عذاب موجود است ولی رحمتی در آن منکد است. روایاتی داریم که می گوید: گاهی یک نسیمی از جهنم می گذرد، می گویند چه شد؟ پیغمبر از اینجا رد شد. می گوید در را ببند! یعنی اصلا نمی تواند آن را تحمل کند، اصلا تحمل بهشت را ندارد. مثلا بلاتشبیه، شما اهل قرآن اید. اگر کسی را که اهل گناه است در این مجلس بگذارید یک ساعت و نیم، اصلا انگار دارد می ترکد! اینجا واقعا برایش یک جهنم است.
سوال: گفتید بعد از مرگ شخص این تبیّن حاصل می شود، ولی در اینجا گفته است در مورد برائت، ابراهیم و الذین معه…
آن مربوط به برائت است، شما باید در همین دنیا برائت داشته باشید از مشرکین. بگویید کارتان بد است و من هم بدم می آید. نهی از منکر هم یک رقیقه ای از برائت است، تولی و تبری هم رقیقه ای از این برائت از مشرکین است. اصلا این برائت خودش را در جامعه نشان می دهد. خانمی که می رود آمریکا و حجابش را بر می دارد، یعنی این را نفهمیده است. که اتفاقا در آنجا حجاب یعنی اینکه جامعه ی مسلمین خودش را نشان دهد و یکی از پرچم های اسلام است. اینکه می گویند خودتان را در ظاهر شبیه کفّار نکنید، برای همین است که در جامعه این تفاوت دیده شود. این برائت در شکل و شمایل ما هم ظهور پیدا می کند.

بحثی در باب استقبال از بزرگان
یک بحثی اخیرا مطرح شده است، که من گفتم روایتش را اینجا بخوانم و توضیح دهم. منشا شبهه اش هم ظاهرا بی بی سی است. در این دیدار آقا در قم، بحث دنبال ماشین ایشان دویدن که قبلا هم مطرح شده است. روایتی در نهج البلاغه هست که به آن استناد می کنند و فکر هم نمی کنند شاید ایشان هم دیده باشند و مثلا نهج البلاغه هم بخوانند! بالاخره ایشان فوق تخصص نهج البلاغه است. این برای این است که اینقدر سطحی نگر نباشیم در برداشت از روایت، وگرنه دیگر حوزه نمی خواستیم، هر کسی روایت را بخواند و برداشت کند.
حکمت ۳۷ نهج البلاغه: وقتی امیرالمومنین در مسیرشان به شام، به دهقانهای شهر انبار. آنها پیاده بوده اند و می دویدند جلوی حضرت. حضرت گفت : ما هذا الذی صنعتموه؟ چی کار دارید می کنید؟ گفتند: خُلُق منّا نُعظِّمُ به أُمراءَنا. گفتند یک اخلاقی هست در ما که وقتی می خواهیم پادشاهان و امیرانمان را تحویل بگیریم، اینگونه تحویل می گیریم. می خواهند برای ولی امر مسلمین هم چنین رفتاری نشان دهند. وَاللهِ ما یَنتَفِعُ بهذا أَمَراوُکم! امرای شما هیچ نفعی از این کار نمی برند و إِنّکُم لَتَشُقّونَ علی أنفُسِکم فی دُنیاکُم شما در این دنیا دارید خودتان را به زحمت می اندازید و تَشقَونَ بِهِ فی آخِرَتِکُم آخرتتان را هم دارید خراب می کنید. و ما أَخسَرَ المشَقّهَ وَراءَها العِقابُ و أَربَحَ الدّعَهَ معها الأََمانُ مِنَ النّارِ! و چقدر خسران دارد که آدم مشقت بکشد و بعدش هم او را بیندازند در آتش و چقدر ربح آمیز و سودمند است که انسان رها و یله باشد و امان از آتش هم داشته باشد. پس کار بیخودی دارید می کنید. در باب مربوطه در کتاب وسائل، روایت دیگری هم هست. البته روایات دیگری هم داریم، مثلا در استقبال از حضرت رضا در نیشابور، یکی از امرای زمان نیامده است؛ بلکه یک رهبر دینی و از خاندان پیغمبر آمده است. به لحاظ ذهنی واضح است که چه اشکالی دارد آدم به استقبال بیاید ولی چون شبهه اش مطرح شده است، می گوییم. روایت دیگر این است که : ابوغرّه نامی می گوید مرا ببر پیش امام رضا. امام رضا اجازه می دهند. وقتی که داخل می شود، فرش زیر پای امام رضا را می بوسد و می گوید ما روشمان این است که شرافتمندان زمانمان را اینگونه احترام می گذاریم. حضرت هم هیچ چیز به او نمی گوید. پس این روایت هم داریم. یک بار کسی دارد با شرافتی را احترام می گذارد و در کنار احترامش، کار اینجوری هم می کند. حالا اتفاقا یک روایتی هست در نهج البلاغه که شاید توضیح خوبی برای این معنا باشد. حکمت ۳۲۲ نهج البلاغه: وقتی که از صفّین باز می گشتند، به قبیله ی شبامیان بر می خورند. صدای گریه ی زنان را بر کشتگان صفّین می شنوند، گریه ای تضعیف کننده بوده است. مردی از آبرومندان قوم و خواص و چهره های قوم به سوی حضرت می آید. حضرت ایشان را توبیخ می کند و می گوید آن گونه که من می شنوم، زنانتان بر شما غالب شده اند، نهیشان نمی کنید که اینگونه مویه نکنند؟! حضرت سواره می رفتند و این مرد پیاده با ایشان می رفته است. حضرت می گویند: برگرد. راه رفتن اینچنین مثل تویی با مثل من، اولا برای والی فتنه است و بعد هم برای مومن مذلّت است و خواری از آن انتزاع می شود. این مثل آن است که مراجع می آمدند و دنبال ماشین آقا می دویدند! این درست نیست، زیرا چیزی که از آن در سطح اجتماع انتزاع می شود مناسب نیست. باید طرف ببیند که آیا از استقبال مومنین، کسی مذلّتی انتزاع می کند یا همه می گویند این استقبال است. یک بار هم هست کسی نیت بدی ندارد ولی انتزاع خوبی نمی شود. مثلا شما می خواهید روی دیوار میخ بکوبید و چند تا قرآن بگذارید زیر پایتان! ممکن است نیت بدی هم نداشته باشید ولی برداشت خوبی از آن نمی شود و توهین انتزاع می شود و این کار را نمی توانید بکنید. نه مومن در خودش مذلّت احساس می کند و نه چنین چیزی انتزاع می شود، پس اشکالی نیست و صرف دیدن یک روایت در نهج البلاغه نیست. حالا گفته اند که یک چیزی گفته باشند در این زمینه.