تفسیر سوره توبه - جلسه ۳۸

مجموعه تفسیر سوره توبه از حاج آقا قاسمیان

جمعه، 23 مهر 1389

99 دقیقه

بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِنَّ اللَّهَ اشْترََى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالهَُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فىِ التَّوْرَئةِ وَ الْانجِیلِ وَ الْقُرْءَانِ وَ مَنْ أَوْفىَ‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِى بَایَعْتُم بِهِ وَ ذَالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ(۱۱۱)التَّئبُونَ الْعَبِدُونَ الحَْمِدُونَ السَّئحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الاَْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ الحَْفِظُونَ لحُِدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ(۱۱۲) مَا کاَنَ لِلنَّبىِ‏ِّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کَانُواْ أُوْلىِ قُرْبىَ‏ مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ‏َ لهَُمْ أَنهَُّمْ أَصْحَابُ الجَْحِیمِ(۱۱۳) وَ مَا کاَنَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَینَ‏َ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِّلَّهِ تَبرََّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ(۱۱۴)وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ حَتىَ‏ یُبَینِ‏َّ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمٌ(۱۱۵)

205-300x225.jpg

معامله با خدا
مطالبی در مورد معامله و اشتراء با خدا عرض کنم. انسان در قبال خدا چیزی ندارد که خدا بخواهد از او آن را بخرد. اگر در معنای توحید کسی دقت بکند، توحید به این معنا نیست که یک خدا بیشتر نیست، توحید به این معنا است که یک وجود بیشتر نیست. در معنای این است که یک وجود بیشتر نیست و بقیه ظهورات همان وجودند، حالت حیرت به دست می‌دهد زیرا آن کسی که دارد می‌رود به سمت خدا، خودِ هستی است که در خود می تَنَد و می رود و می رسد؛ یک هستی است که این اتفاقات دارد برایش می افتد. لذا در مقابل وجود حق، کسی چیزی ندارد که خدا بخواهد آن را ازش بخرد. شما ببینید وقتی که تشویق به انفاق مال می شود، می گوید: و انفقوا و آتوهم من مال الله الذی آتاکم از مال خدایی که به شما دادیم، انفاق کنید. البته اموال نسبت به هم رسمیت دارد؛ یعنی مالی که میان موجودات است، نسبت به همدیگر رسمیت دارد ولی نسبت به خدا، کسی چیزی ندارد. یعنی کسی چیزی از غیر خدا که به خدا نمی فروشد، این تعابیر و تعابیر نظیر آن که در قرآن فراوان است، مانند اینکه خداوند به شما اجر می دهد یعنی مزد کارتان را به شما می دهد، این ها تعابیر تشویقی است. یعنی اینکه بیایید و من جال و مالتان را از شما می خَرَم؛ چیزی را که به امانت گذاشتم، می خرم و امانت داری می کنم و بعدا به بهترین نحو تحویل خود شما می دهم. یعنی همه ی این ها را در پایان باید در بستر توحید نگاه کرد و اگر برای کسی معنای توحید خوب جا بیافتد و خوب با خودش زمزمه کند، یک نحو حیرت به او دست می دهد. بروید در این تأمل کنید که هستی در خودش حرکت می کند و می رود و می رسد. همه به ملاقات خدا می روند، مومن و کافر؛ یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ (۶ انشقاق) . إلیه المصیر، شدن ها به سمت اوست و همه مقرّب می شوند و همه می روند و می رسند؛ چه کسی؟ همه ی ظهورات و شئونات هستی. این است که هر چقدر آدم در معنای هستی غور بکند، می بیند که دارد بیشتر گیج می شود: پس ما چه کسی هستیم و … بگذریم. ولی حالا که می خرد بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ این فرق دارد با تعبیر یدخلون الجنه. یک بار کسی وارد بهشت می شود؛ کسی که وارد بهشت می شود فرق دارد با کسی که بهشت مالِ او است. و این مالکیت، مالکیت حقیقی است. ما تجربه ی مالکیت حقیقی را داریم در این دنیا؛ بارها عرض شده است که یک مالکیت حقیقی داریم و یک مالکیت اعتباری. مثلا اینکه این جوراب یا خودکار مال شماست، مالکیت اعتباری است و دلیلش این است که با یک بِعتُ و إشتَرَیتُ این مالکیت منتقل می شود. مالکیت حقیقی به این معنا است که مثلا دست و پای شما، قوای شما، فکر و تصاویر ذهنی شما مالِ شماست. اینها مالکیتشان اعتباری نیست، مثلا الان شما یک نفر را بیاورید به ذهنتان این تصویر مال شماست و اصلا فروخته نمی شود. اصلا جزء شوون خودش می شود و قابل فروش نیست. حالا یک عده بهشت می روند، تعابیری مانند یدخلون الجنه است و یک عده هستند که بهشت اصلا مال اینهاست! بحث این است که اگر کسی تا این حد آمد جلو که جان خودش را فروخت، دیگر بحث این نیست که این می رود بهشت بلکه بهشت مال اوست. بعضیها نَعَمات را بهشان می دهند، بعضی‌ها اینگونه اند که فَأَمَّا إِن کاَنَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ(۸۸) فَرَوْحٌ وَ رَیحَْانٌ وَ جَنَّتُ نَعِیمٍ(۸۹ واقعه) بهشت خدا را به اینها نمی دهند، بلکه اینها خودشان روح و ریحان بهشت اند! آن وقت اگر کسی جان خودش را فروخت؛ برای این است که ما داریم که شهدا حق شفاعت دارند، بهشت مال خودش است. اینکه شهدا زنده اند و حق شفاعت دارند در حق مومنین، به خاطر این است که بهشت مِلک خودش است و این فرق دارد. در جاهای دیگر شفاعت را به سختی می توان اثبات کرد ولی در مورد شهدا و کسانی که در این راه وارد شده اند، نه صرفاً شهدا هم، زیرا فضای این آیات و آنچه بعدش آمده است گواه این است که چنین کسی باید بیاید و امتحانش را در فضای سیاسی هم پَس بدهد. کسی که اهل مسجد بوده است و اهل رِجَالٌ یحُِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْ این طهارت خودش را باید در در فضای سیاسی هم پَس بدهد؛ اسلام آدمایی که اهل کیف الله بازی اند که نمی خواهد! بعضیها اهل کیف الله بازی اند یعنی اهل این اند که در مراکز مذهبی می چرخند اصلا! آنی که در این مسجد طهارت پیدا می کند، در فضای اجتماعی هم می آید و امتحانش را پس می دهد و به همین دلیل است که آیه ی بعد دارد که التّائبون و … از آنجا شروع می کند و بعد می رسد به فضای اجتماعی. اگر آیه ی ۱۱۲ را نگاه بکنید: التَّئبُونَ الْعَبِدُونَ الحَْمِدُونَ السَّئحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ این مال همان رِجَالٌ یحُِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْ است، اینکه درست شد حالا باید بیایی وسط و وارد میدان شوی وگرنه به کیف الله بازی که چیزی نمی دهیم: الاَْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ الحَْفِظُونَ لحُِدُودِ اللَّهِ وَ حالا می گوییم بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ . حالا قضیه کامل شد. لذا این آیه ای که آمده، مومن در فضای اجتماعی و سیاسی خودش باید بر اساس طهارتی که با سجده و رکوع و عبادت خودش بدست آورده است، عمل کند و در این میدان امتحانش را پس بدهد. این کسی که اینگونه عمل می کند، اجازه ی ضفاعت به او داده می شود، گرچه ممکن است شهید هم نشود: فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر . اینجا هم دارد فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ همیشه که یُقْتَلُونَ نیست، گاهی هم فَیَقْتُلُونَ. کسی که در این فضا هست و اینگونه دارد حرکت می کند، بهشت مال او است و حق شفاعت هم دارد. اینها مومنین رده بالا هستند. تراز این آیات را پایین نکشید، تراز بالایی دارند. این نیست که بگوییم حالا یعنی ما! جمع را خودمانیش نکنید!

مالکیت بهشت؛ پاداش معامله با خدا
بحث خیلی بزرگتر از اینهاست. هر چه که می گوییم، امید داریم که ما هم از اینها شویم ولی اینگونه نیست که حالا هر چی دیدیم بگوییم: اِ مثل ماها! اگر اینگونه بود که قرآن رشد نمی داد. این مربوط به جنگاوران جهاد اصغر است که آنجا حسابشان را پس داده اند و ایثار کرده اند و بعد هم عابد و حامد و تائب و اینها شده اند. پس اینکه بهشت مال اینهاست فرق دارد با تعبیر وارد بهشت می شوند. اصلا لِ در جاهایی که خارج از فضای تشریع است، به مالکیت های حقیقی اشاره دارد: و لله ما فی السموات و الارض یعنی اینکه ملکیت حقیقی است و به کسی هم نمی دهد، همه ی اینها قوا و شئون خودش است. اینکه حالا می خرد از ما، فرق دارد. اگر شیطان بخرد، او خریدنش فرق دارد: او می خَرد و به اسارت می گیرد. اگر علم طرف را بتواند بخرد، آن را نابود نمی کند بلکه به خدمت می گیرد: باهاش هزار جور شبهه درست می کند، چون خریده که باهاش کار کند. یُقَتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ هیچ راه سومی هم وجود ندارد. اینها اهل پیکار در راه خدا هستند و فقط هم این یک کار را می کنند! یعنی اگر کسی جانش را بفروشد به خدا، فقط یک کار ازش برمی آید که با جانش بکند. او فروخته و خدا به رسم امانت جانش را به او سپرد، در این صورت این مومن – مومنی که در این تراز است – فقط می تواند با جانش در راه خدا پیکار کند. در این پیکار هم دو گزینه بیشتر ندارد؛ یا پیروز می شود و یا کشته می شود. راه های سوم و چهارمی اگر هست، بحث اضطرار است یا راه های تاکتیکی است. ما اصلا اسارت نداریم، گزینه ای از گزینه های دینی نیست بلکه یک اضطرار است. فرار هم نداریم، مگر به کارهای تاکتیکی.

پیکار در راه خدا، چگونه؟!
آیه ی ۷۴ سوره ی نساء را ببینید تا تراز آیه مشخص شود: فَلْیُقَاتِلْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشرُْونَ الْحَیَوةَ الدُّنْیَا بِالاَْخِرَةِ وَ مَن یُقَتِلْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا(۷۴) باید پیکار کند، چه کسی؟ یک شرط بیشتر ندارد؛ کسی که حیات دنیایش را به آخرت فروخته باشد. چون اگر هنوز در من و مای این دنیا مانده باشد، این نمی تواند در « راه خدا » پیکار کند. آن هم سنجشش با خداست. یعنی اگر یک نگاه آخرت بین و آخرت سنج داشته باشد، می تواند معامله کند و در راه خدا پیکار کند. این یَشرُْونَ الْحَیَوةَ الدُّنْیَا بِالاَْخِرَةِ نه اینکه برود زندگیش را بفروشد، آنچه که مذموم است بفروشد؛ آسمان و زمین دنیا مذموم نیست بلکه این من و مای دنیا مذموم است. اینکه کسی هنوز فکر کند که من باید به این رتبه ی علمی برسم! باید! نه اینکه پیکار در راه خدا باشد، بلکه باید سری در بیاورم! این می تواند در راه خدا پیکار کند؟ اگر پایش بیفتد و وظیفه کارهای دیگری را ایجاب کند چه؟ نگاه آخرت بین است که شخص را می تواند مدام در این را نگه دارد و باید این نگاه همواره باشد. برای همین است که می گوید التَّئبُونَ الْعَبِدُونَ الحَْمِدُونَ السَّئحُونَ اینها اسم اند یعنی کسی که مدام دارد توبه می کند و حمد می گوید و .. یعنی می شود این نگاه آخرت بین را یک نفر شب قدر برای خودش تکرار کند و برود تا سال بعد؟! این را باید مدام تکرار کند: اگر آنجا را ببیند، حالا می تواند با هر چیز این دنیا کنار بیاید. حالا کسی که پیکار کرد، باز هم همین دو حالت را بیشتر ندارد: وَ مَن یُقَاتِلْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ یا کشته می شود و یا پیروز می شود. می شود منطق إحدی الحسنیین، منطق عجیب دینی ما؛ هر چه که می شود، می گوییم ما بردیم! و بر پایه ی حقیقت هم هست. فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا و ما اجر عظیم به او می دهیم. این راهی است که باید برود تا به یکی از این دو برسد و بازنشستگی هم ندارد. می گوید: ما ۸ سال جبهه مان را رفتیم؛ اون موقع که شما به سیب زمینی می گفتید دیب دمینی! ما پشت خاکریزها و توی کانال ها بودیم! ولی حالا چرا اینطوری هستی؟ مثلا از اون حالت های قبلی ام توبه کردم! نه این راه بازنشستگی ندارد و تا دم مرگ این پیکار ادامه دارد. این همان منطق سیاسی دین است. می بینید کسی ۲۰ سال است دارد قرآن می خواند، با ترجمه هم می خواند، ولی بند بند وجودش ادبیات سازش است! این چه جور قرآن خواندنی است؟! مستضعف و مستکبر را نمی فهمد، پس این چه جور قرآن خواندنی است؟! اینکه نفهمیدی راه انبیا راهی است که در آن مستضعفین عالم حمایت می کنند و نه مستکبرین آن. این که در داستان همه ی پیامبران است. چرا نفهمیدی که با مستکبرین آدم سازش نمی کند بلکه می ایستد! این است که در قرآن آمده است که برخی که قرآن می خوانند خرّوا صمّا و عمیانا یعنی می افتد روی قرآن ولی کر و کور! چه گونه بعد از این همه خواندن، این مفاهیم را نفهمیدی؟! در مورد اینکه فرار فقط یک حرکت تاکتیکی است، بیاورید سوره ی انفال آیه ی ۱۵:یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ(۱۵) ای مومنین! هنگامی که با کفار روبرو می شوید زحفا، با انبوه اینها مواجه شدید، به اینها پشت نکنید. وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِیرُ(۱۶)
وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئذٍ دُبُرَهُ اگر کسی در این روز به آنها پشت کند – تعبیر تحقیر آمیزی است – این وسط را بیندازید، فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِیرُ او جایگاه جهنم برای خودش درست کرده است و آدمِ بدی می شود. إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ یا دارید منطقه ی جنگ را عوض می کنید أَوْ مُتَحَیزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ یا برمی گردید تا تجدید قوا بکنید، در این دو صورت قبول است و گرنه به غضب خدا دچار می شوید. این منطق دین است، در آن سازش نیست. حتی صلحش هم تاکتیکی است. در صلح حدیبیه، پیغمبر در اقتدارش است. دستاوردهای صلح حدیبیه که فتح الفتوح است، واضح است، نه اینکه وعده ی بلند مدت باشد برای ۱۰۰ سال بعد. لطف زندگی کردن در دنیا، دیدن نصرت های الهی به فئه ی قلیل است. متدیّن باید با این منطق زندگی کند و حرکت کند تا کم کم مخاطب این آیات قرار گیرد.

وعده نصرت برای مؤمنان
یُقَتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فىِ التَّوْرَئةِ وَ الْانجِیلِ وَ الْقُرْءَانِ این وعده ی حقی است در تورات، انجیل و قرآن. بعضی خواسته اند که از این آیات استفاده های پلورالیستی بکنند. یعنی اینکه اگر ما متدین ایم، یهودی ها هم متدین اند و اگر نصرت برای ما هست، برای آنها هم است؛ چون می دانید که یهودی ها هم خیلی ایدئولوژیک می جنگند. دو کشور ایدئولوژیک در دنیا هست، که اینها شاخ اند برای هم: یکی ایران و دیگری کشور اسرائیل. اینکه اینها با قرآن و اسلام مشکل دارند همین فضای ایدئولوژیکی است که در قرآن سیطره بر همه ی شئون شخص می اندازد. پس می گویند هر دینی به وعده ی خودش. اصلا ربطی به این حرفها ندارد. اکنون دین حق اسلام است و کسی که آن را به عنوان دین خاتم می داند و ایمان نمی آورد، در واقع ایمان به خدا نمی آورد. زیرا خدا گفته است که این دین برای همه است. اگر یک یهودی یا مسیحی، دین را می داند و پیامش را می بیند و ایمان نمی آورد – مگر اینکه از مستضعفین من الرجال باشد – به خدا ایمان نیاورده است. این آیه می گوید که این وعده در تورات هست برای بنی اسرائیل، در انجیل هست برای قوم عیسی که همان بنی اسرائیل است و در قرآن هست برای مومنین. خدا می خواهد بگوید که این ها معارفی است که در همه ی ادیان الهی است.

مسیحیت امروز
مشکل مسیحیت امروز این است که یک امام ندارد! امام خمینی ندارد. اگر داشت، اینطور نبود. در قرآن وقتی دارد مسیحیت را گزارش می کند، در آیات پایانی سوره ی صف دارد، َأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کُونُواْ أَنصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسىَ ابْنُ مَرْیمَ‏َ لِلْحَوَارِیِّنَ مَنْ أَنصَارِى إِلىَ اللَّهِ قَالَ الحَْوَارِیُّونَ نحَْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فََامَنَت طَّائفَةٌ مِّن بَنىِ إِسْرَ ءِیلَ وَ کَفَرَت طَّائفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلىَ‏ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُواْ ظَاهِرِینَ(۱۴)می گوید مومنین رزمنده باشید مثل این مسیحی‌ها. حالا چیزی که اکنون از مسیحیت تبلیغ می شود کجا و این رزمنده بودن مانند آنها کجا! سوره ی صف که اصلا سوره ی جنگ است. انصار حزب الله باشید مثل مسیحی‌ها! این کجا و مسیحیت الان کجا، معلوم است که تحریف شده است. این پیام همه ی انبیا است. منها مسیحیت چون ادامه ی یهودیت بوده است، تعالیم حضرت عیسی ادامه ی یهودیت بوده است. اصلا حضرت مسیح مبعوث به قوم بنی اسرائیل بوده، در قرآن هم هست و خطاب هایش همه به بنی اسرائیل است. اینها به شدت دنیاگرا بوده اند و حضرت مسیح داره فاصله می دهد از دنیا و این خودش آفت شد. آن دنیاگریزی که حضرت عیسی تعلیم داد، تبدیل شد به رهبانیت. الان کسی با مسیحیت مشکلی ندارد؛ حالا یک پاپی هم هست که حرفهایی می زند ولی چه کسی گوش می کند؟!

اسلام اصیل، ‌دافعه هم دارد.
با این اسلام مخالفت بوده است. هر جا شما دیدید که اسلامی هست که با آن مخالفتی نیست، نماینده ی اسلامی هست که با آن مخالفتی نمی شود، این از احکام عمومی نبوت فاصله گرفته است. چون از احکام نبوت عام این است که آدم مسخره می شود : ما یاتیهم من رسول الّا کانوا به یستهزئون . جریان اسلامی باشد که اصلا مسخره نمی شود، همه دنیا هم تحویلش می گیرند، این از احکام نبوت عام فاصله گرفته است. جریانی باشد که دشمن ندارد: و کذلک جعلنا لکلّ نبی عدوا شیاطین الجن و الانس. هر جریان نبوتی دشمن دارد، چون که اصلا حرکتش در تقابل با اینها است. اگر نداشته باشد یعنی که این جریان از معارف فاصله گرفته است. اگر شما را هیچ کجا مسخره نکنند و فحش ندهند، یعنی یک جای کارتان گیر دارد! در آیات بعد توبه دارد که ما در برائت اسوه لازم داریم؛ و این اسوه حضرت ابراهیم است. اگر جایی رفتید که متموّلین از شما حمایت کردند و مستضعفین نه، به خودتان شک کنید! چون همیشه دعوت انبیا را مستضعفین اجابت کردند و اوحده ای از متموّلین و بقیه مخالفت کرده اند. اگر کسی بهتان فحش نمی دهد یعنی در صحنه هایی که باید وارد شوید و از آبرو خرج کنید، نمی کنید! ایستادید یک گوشه تا ببینید که ورق کدام سو می چرخد.
لذا این وعده در همه ی کتب آسمانی این وعده داده شده است و وَ مَنْ أَوْفىَ‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ چه کسی از خداوند به وعده اش پایبندتر است فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِى بَایَعْتُم بِهِ بشارت به این بیع و شراء که کردید وَ ذَالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ . حالا این مومنین، همانهایی که در مسجد به دنبال طهارت باطن بودند. ببینید گاهی می پرسد که اگر یک کم ریا کنیم، اشکال ندارد و می گوید یک خرده نه! ببینید ما اصلا دو عنوان داریم: یک بار عنوان مُستَهلَک است و یک بار مُهلِک است، اینها را تفاوت قائل شوید. یک مقدار خاک بخورید – بجز تربت سیدالشهدا – از نظر شرعی اشکال دارد ولی اگر بریزید در یک قابلمه ی بزرگ، مستهلک می شود و اشکالی ندارد. در حالی که اگر در همان دیگ بزرگ یک قطره نجاست بریزید، مستهلک نمی شود بلکه مهلک است و همه ی آن را آلوده می کنید. بروید از علمای اخلاق بپرسید، می گویند اگر ۹۹٫۹ درصد فعل برای خدا باشد و ۰٫۱ آن ریایی باشد، عنوان ریا مهلک است و چیزی ته کاسه نمی ماند! این طهارت چیز بزرگی است! همین قدری هم که ما آمدیم، بدون استحقاق آمده ایم. اگر کسی در متن یک فعل، برای ریا انجام می دهد – قبلا بحثش شده است – اصلا این عمل باطل است. آن طهارتی که باید به دست آید، می شود التَّئبُونَ الْعَبِدُونَ الحَْمِدُونَ السَّئحُونَ همه اش اسم است، السّئحون هم تعبیر به روزه دار شده است – البته یکی از تطبیق هاست. حالا یک مطلب هم برای اطلاعات عمومی؛ این واو که بعد از آمران به معروف آورده، واو ثمانیه است. چون عدد ۷ عدد مقدسی است، بعد از هرچه به ۷ مربوط باشد و ۷ را بشمرد، واو ثمانیه می آید.
سوال: جهاد اصغر و اکبر و تقدم آ‌ن‌ها؟!
ببینید تقدم جهاد اکبر بر اصغر تقدم های رتبی است نه زمانی. تقدم رتبی می دانید یعنی چه؟! شما کلید را می گذارید در قفل و می چرخانید. اول دستتون می چرخد یا کلید؟ با هم می چرخد زمانی، ولی دستتون می چرخد که کلید می چرخد، این یعنی تقدم رتبی. قطعا جهاد اکبر بر اصغر تقدم رتبی دارد و گاهی می گویند که تقدم زمانی هم دارد. این تقدم زمانی که گاهی علما می گویند دارد؛ در مورد انبیا هم هست. یعنی یک دوره ای می بینید که مانند دانه های زیر خاک اند. اینکه زود بخواهند وارد اجتماع شده و ثمر بدهند، نیست. مثلا به شما یک پیشنهاد یک شغل نان و آب دار شد – منظورم از نان و آب بیشتر شهرت است – و شما بگویید الان وقت آن است که من بروم در صحنه و بزنم جلو! نه این طورها هم نیست باید یک مقدار اول شما را ترشی بیندازند. نه اینکه طرف آن کار را نمی کند و فیگور عدم شهرت و خمول – در روایات داریم – می گیرد و از این طرف هیچ کاری هم نمی کند! شب بلند نمی شود. ولی گاهی هست که طرف دارد مانند دانه ی زیر خاک رشد می کند. شما بزرگتر شوید، این را می بینید که در این مسیرها اگر باشید، اشتهار به شدت به شما روی می آورد. به خصوص آقایان خیلی در ابتلای این قضیه هستند. اینکه الان این مصاحبه را از شما بگیرند، خیلی هم لازم نیست؛ فکر نکنید که حالا جهان اسلام منتظر است که شما ظهور کنید! الان یک مقدار کار کنید روی خودتان تا در فضای اشتهار گم نشوید و هر چه آن فضا تشدید شود، این خودسازی هم از این سوی باید تشدید شود و گرنه در صحنه ی تلاش های اجتماعی کم می آورد. پس تقدم رتبی هست ولی نباید از دو طرف زیاده روی شود. یکی دارد فقط در فضاهای سیاسی وقت می گذارد و خوب از این طرف دارد ریشه های خودش را می سوزاند و یکی فقط روی بعد دیگر کار می کند و می شود خواجه ربیع؛ امام حسین را یاری نمی کند و برای خودش می چرخد و وقتی گفتند امام حسین را کشتند، یک لعنتی کرد و بعد هم استغفار کرد که چرا من لعنت کردم! اگر نورانیت سر از اینجا در بیاورد، نمی خواهیم! این تقدم را در همین آیات هم دیدیم که پس از خودسازی می شود آمر به معروف و ناهی منکر. این را هم فکر کنم توضیح دادیم که کسی که خودش عمل نمی کند، نمی تواند بگوید که تو حق نداری امر کنی. این قاعده ی دین نیست، البته گفته اند که اگر خودت عمل کنی، تاثیرش بیشتر می شود. الاَْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ الحَْفِظُونَ لحُِدُودِ اللَّهِ این حافظ حدود الله که می آید، گاهی اصلا لازم به امر به معروف یا نهی از منکر نیست ولی باید حافظ احکام دین بماند؛ اینکه کسی حرف غلطی بزند و تو اعتراض کنی و حافظ حدود باشی. وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ و بشارت بده به مومنین.

استغفار نکردن و اعلام برائت از اهالی کفر و شرک
مَا کاَنَ لِلنَّبىِ‏ِّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ نبی و مومنین را نشاید که برای مشرکین استغفار کنند. شما باید در این زمینه کنترل احساسی شوید. وَ لَوْ کَانُواْ أُوْلىِ قُرْبىَ‏ مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ‏َ لهَُمْ أَنهَُّمْ أَصْحَابُ الجَْحِیمِ ممکن است کسی بگوید که نبی ممکن است بفهمد که طرف اهل دوزخ است، مومن هم می تواند. حالا یک سری گفتند که این آیه مربوط به حضرت ابوطالب است! خدا را شکر که دشمنان ما را از حمقاء قرار دادی! که وقتی می خواهد جعل کند هم درست جعل نمی کند! که می گوید در لحظات احتضار ابوطالب پیامبر به او گفت ایمان را قبول کن تا استغفار کنم برایت و او قبول نکرد و این آیه نازل شد! آخر نزول این آیات ۱۲ سال با آنچه تو می گویی فرق دارد! این شأن نزولش مال این است که اینها شروع کردند درباره ی ذوی القربی خودشان که در جنگ با سپاه اسلام کشته شده بودند، استغفار کردن، آیه نازل شد. ما در برائت ملاک دارم؛ شما نباید از لحاظ عاطفی به مشرکین نزدیک شوی. استغفارش که یک مقدار لغو است چون در همین سوره داشتیم که اگر ۷۰ بار هم برایشان استغفار کنی، نمی بخشیمشان چون استغفار لغو است. اینجا هم لغو است، و دارد با خدا بازی می کند، چون خدا می گوید من نمی بخشم و این باز دارد استغفار می کند. پس استغفارش برای دیگری سودی ندارد چون خدا نمی بخشد ولی از لحاظ احساسی دارد او را به مشرکین نزدیک می کند. پس ما هم در قنوت نماز شب بگوییم استغفر ابوجهل! نتانیاهو و … لذا قرآن می گوید حق ندارید برای اینها، بعد از اینکه مشخص شد برایتان که اینها مشرک اند، استغفار کنید حتی اگر ذوی القربی شما باشد . این را نگویید که مگر ما می فهمیم؟ فقط پیغمبر می تواند بفهمد؛ اگر نمی شد نمی گفتند و الذین آمنوا. بعضیها در همین حالت لجوج بودن و عناد داشتن با دین می رود، حالا اینکه خدا با او چه می کند به ما ربطی ندارد، ولی این تبیّن برای ما حاصل شده است و دیگر حق استغفار نداریم. اینجا جای اعلام برائت است. حتی درباره ی استغفار حضرت ابراهیم هم توضیح می دهد زیرا خدا ابراهیم را به عنوان اسوه ی برائت معرفی کرده است. سوره ی ممتحنه آیه ی ۴:َدْ کاَنَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فىِ إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَوْمهِِمْ إِنَّا بُرَءَ ؤُاْ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکمُ‏ْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتىَ‏ تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ مَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شىَ‏ْءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکلَّْنَا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ(۴)
قَدْ کاَنَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فىِ إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ برای شما در ابراهیم و کسانی که با او بودند، اسوه ی حسنه است در برائت. إِذْ قَالُواْ لِقَوْمهِِمْ إِنَّا بُرَءَ ؤُاْ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکمُ‏ْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا بین ما و شما عداوت و دشمنی همیشه هست حَتىَ‏ تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ . اینجا هم تصحیح می کند، مگر به آذر عموی خودش – تعبیر اَب برای پدر، عمو و کفیل بکار می رود، چون پدر ایشان موحد بوده است در آیات سوره ی ابراهیم نگاه کنید که مربوط به سالهای پایانی عمر ایشان است، آنجا برای والد خودشان استغفار می کند یعنی پدرش ربّ اغفر لی و لوالدیّ. شاهد آن هم آیه ی ۱۳۳ بقره که اَب برای عمو هم بکار رفته است. اینکه این چرا بحث حساسی است به این دلیل است که درباره ی والدین حضرت علی در روایات خیلی صحبت شده و حتی والدین حضرت پیامبر. شاید اینجا اهمیت وعده است، چون به عمویش وعده داده که برایت استغفار می کنم و اینجا روی وعده اش ایستاده است و هنوز تبیّن برایش حاصل نشده است. پس حس برائت و مبارزه باید در آدم نهادینه شود.

سوال در باب این‌که کسی حرفی را بزند که عمل نمی کند.
: اینکه گفته شده شما چیزی می گویید و عمل نمی کنید و این کبر مقتا عند الله است، در ماه رمضان توضیح داده شد و به آن رجوع کنید. البته این کار بدی است . دارد یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ(۲) کَبرَُ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ(۳) ببینید آیات باید با رعایت از فضای خودش خارج شود. این نیست که کسی وعده ای کند و انجام ندهد و بگوییم کبر مقتا عند الله. سوره صف، سوره‌ی جنگ است. اینکه پیغمبری را بگذارند سرِ کار: إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الَّذِینَ یُقَتِلُونَ فىِ سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنْیَنٌ مَّرْصُوصٌ(۴) وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنىِ وَ قَد تَّعْلَمُونَ أَنىّ‏ِ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُواْ أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لَا یهَْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ(۵)
ای قوم چرا مرا اذیت می کنید، مگر نمی دانید که من رسول خدا هستم؟! اینکه یک رهبر را بگذارید سر کار، بگویند برو ما هم آمدیم! این است که می گوید چرا چیزهایی می گویید که عمل نمی کنید و این کبر مقتا عند الله است. در روایات داریم، حضرت امیر المومنین می گویند که من هیچ گاه چیزی را به شما نگفتم که قبلش آن را انجام نداده باشم. اگر سوال این است که آیا این گفتن و انجام ندادن کار بدی هست یا نه؟ این از جانب نهی از منکر کننده ممکن است کار بدی باشد، تازه ممکن است. اینکه عمل نمی کند کار بدی می کند ولی باید نهی از منکرش را بکند و طرف مقابل هم نمی تواند بگوید که چرا خودت انجام نمی دهی. ولی این آیه مربوط به این فضای جنگ است و شما را ارجاع می دهم به فایل های صوتی مربوط به سوره‌ی صف که در ماه رمضان بحث شده است.