بسم الله الرّحمن الرّحیم
فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ وَکَرِهُواْ أَن یُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَّوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ (۸۱) فَلْیَضْحَکُواْ قَلِیلاً وَلْیَبْکُواْ کَثِیراً جَزَاء بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ (۸۲) فَإِن رَّجَعَکَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَةٍ مِّنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِیَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِیَ عَدُوّاً إِنَّکُمْ رَضِیتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِینَ (۸۳) وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَداً وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ (۸۴) وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ (۸۵) وَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَجَاهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُوْلُواْ الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُواْ ذَرْنَا نَکُن مَّعَ الْقَاعِدِینَ (۸۶) رَضُواْ بِأَن یَکُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ (۸۷) لَـکِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَأُوْلَـئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۸۸) أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۸۹)
در این دسته آیاتی که خدمتتان عرض شد، بعد از پرداخت به ریشههای نفاق و منافقین، میبینید که دسته آیات جدیدی مطرح میشود. و اسامی خاصی ارائه میگردد، مثلاً مخلّفون، معذّرون… این اسمگذاری آن موقع شناخته شده نبوده است. تا قبل از طرح توسط قرآن. مخلّف یعنی کسی که همه جا را می پیچاند! و سعی میکند در هیچ یک از وظایف اجتماعی نظام اسلامی شرکت نکند و خلاصه همهاش از قافله جا میماند. اینها دستهای از منافقین هستند با این ویژگیها. فرقشان با معذّرون این است که شاخصه معذّرون، عذر آوردن است. آنها تحت عنوان عذر، پوششی برای خودشان درست میکنند و این ها پوشششان چیز دیگریست.
اتّقوالله های سیاسی
نکته دیگر اینکه تمام مفاهیمی که تا کنون دیدهایم، که هم بار فردی و اخلاقی دارد و هم مفاهیم سیاسی و اجتماعی، مثل فسق، مثل انفاق، مثل تقوا و … اینها نشان میدهد که وظایف مؤمن فقط وظایف فردی و اخلاقی نیست. عرض شد که مثلاً اگر جایی توی قرآن، نسبت مؤمنین با پیامبر دارد مطرح میشود و بعد داریم اتّقواالله، جلو نیفتید از پیغمبر واتّقوالله، صدایتان را بالای صدای پیغمبر نبرید واتّقواالله. این به چه معناست؟ بارها شاید توی نمازجمعه از حضرت آقا شنیده باشید که ای احزاب! گروههای سیاسی! اتّقواالله! این اتّقواالله یک معنای خاصی می دهد، قبول است؟ این اتّقوالله بیان یک جور تقوای سیاسی، اجتماعی. همه مفاهیم را می شود همین طور پیگیری کرد توی قرآن. حتی همین بحث فرح را.
فرح و شادمانی
ببینید یک موقع هست که آدم شاد و خوشحال است به خاطر نهایت دنیازدگیاش. یعنی از این طرف خیلی شاد میشود از نعمتهایی و از طرف دیگر، اگر این نعمتها را از او بگیرند، خیلی ناراحت میشود. ما استاد اخلاقی داشتیم که میفرمود: حتی توی میزان درگیری ذهنی آدم با حرفهایی که بقیه به او میزنند. و ناراحتیها و خوشحالیهایش از تعریفها یا انتقادهای بقیه، این میزان درگیری ذهنی، این خودش میزاندنیاگراییِ اوست.
یک موقع است انسان اینطوری خوشحال است. یک موقع است که خوشحالی و ناراحتیاش مکتبی و سیاسی، اجتماعی است. یعنی فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ به واسطه مخالفت با پیامبر خوشحال است. از اینکه چیزی به نظام اسلامی برسد، ناراحت میشود. آیه ۱۲۰ آل عمران را ببینید: إِن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ اگر یک حسنه ای به شما برسد ناراحت می شوند. این ناراحتی و خوشحالی، مال ناراحتی و خوشحالی مکتبی و سیاسی است. وَإِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُواْ بِهَا وقتی یک پیشامد بدی برای شما میآید، خوشحال میشوند.
باز می بینید در خود سوره توبه هم داشتیم؛ آیه ۵۰: إِن تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ اگر خوبی به شما برسد، ناراحت میشوند. وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ و اگر ناگواری و ناراحتی به شما برسد، می گویند که ما قبل از این هم این موضوع را میدانستیم. وَیَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ و برمیگردند در حالت خوشحالی. این خوشحالی، خوشحالیِ معمولی نیست.
پس فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ الله یعنی اینها از مخالفتشان با رسول خدا خوشحال بودند. از اینکه در مخالفت رسول الله حرکت میکردند، خوشحال بودند. ببینید بحث گفتن خلاف رسول الله محل تأمل است. البته خلاف معنی بعد هم میدهد. اما ارجح این بود که اگر مراد، بعد، بود خلافک می گفتند. مثل این آیه وَإِن کَادُواْ لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الأَرْضِ و نزدیک بود تو را از روی زمین کوچ بدهند لِیُخْرِجوکَ مِنْهَا و بیرونت کنند وَإِذاً لاَّ یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاَّ قَلِیلاً و در این صورت، جز مدت اندکی بعد از تو نمیماندند و هلاک میشدند. غرض اینکه اینجا خلافک یعنی بعدک.
سستی و کرختی در وظایف اجتماعی؛ از نشانههای نفاق
یک مطلب دیگری هم که شما در سراسر سوره توبه می بینید و اینجا هم:وَکَرِهُواْ أَن یُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِی الْحَرِّ، این است که یک سستی و کرختی اینها در همه کارهای اسلامی شان هست. شما نگاه بکنید، وقتی که بحث نماز شد، شد و لا یأتون الصّلوه الّا و هم کسالی، وقتی که بحث انفاق و هزینه و خرج برای نظام اسلامی شد، شد و لا ینفقون الّا و هم کارهون. شد یقبضون ایدیهم. یعنی دست بستگی. وقتی که بحث جبهه و جهاد شد: کَرِهُواْ أَن یُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ. یک حالت کراهت، کرختی،سستی، میبینید که در مسائل اجتماعی اینها دیده میشود. اینطور نیست که تند و سریع عمل بکنند. در بحث اجتماعی نماز حاضر باشند، در برپایی نماز، چونکه این اقامه صلوه هم یک اقامه صلوه اجتماعیست.
تأکید به حرکتهای اجتماعی در قرآن؛ اقامه نماز، امر به معروف و نهی از منکر
بسیاری از اقامه صلوه های قرآن، به معنی برپایی نماز است نه خواندن نماز. شما ببینید این آیهای که الّذین ان مکّنّاهم فی الارض اقاموا الصّلوه کسانی که مکنت پیدا میِکنند توی زمین، نماز میخوانند؟ منظور این است؟ این چه ربطی به مکنت در زمین دارد؟ الّذین ان مکّنّاهم فی الارض اقاموا الصّلوه و آتوا الزّکوه و امرو بالمعروف و نهوا عن المنکر و امر به معروف و نهی از منکر میکنند اگر مکنت در زمین داشته باشند. این فرق دارد با آن وظیفه عمومی که مؤمنین دارند چه برای امر به معروف و نهی از منکر چه برای نماز خواندن. این فرضش این است که اِن مکّنّاهم فی الارض اقاموا الصّلوه. برای همین هم هست که توی زیارت نامه امام حسین (ع) میخوانی که اشهد انّک قَد اقمتَالصّلوه و آتیت الزّکوه و اَمرتَ بالمعروف و نهیتَ عن المنکر. این به این معنی نیست که من شهادت میدهم تو نماز میخواندی! بحث این است که من شهادت می دهم که تو نماز را برپا کردی. نماز راه انداختی. فرهنگ نماز را ایجاد کردی. فرهنگ ایتاء زکوه و امر به معروف و نهی از منکر را ایجاد کردی. یک موقع است شما آن فرهنگ عمومی امر به معروف و نهی از منکر را دارید، که کار و وظیفه عموم مؤمنین است و باید هم باشد. یک موقع است که بحث خاص است که ولتکن منکم امّه باید از میان شما یک عدهای باشند برای این کار. یک عده لازم دارد این قضیه. که اینها اولش یدعون الی الخیر بعد یآمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر. راهش هم این است. که آن عدهای که سازماندهی می شوند برای امر به معروف و نهی از منکر- که اصلاً در فقه اسلامی ما هم گروهی به نام گروه امر به معروف و نهی از منکر آمده و گروه حسبه. که همان کمیته و گشت نیروی انتظامی به ادبیات امروز ما میشود و آن شخصی که تحت یک قاعده و قانونی مدیریت میکند این کار را میکند که بهش میگویند محتسب که در ادبیات هم هست؛ محتسب مستی به ره دیده و گریبانش گرفت…- اول کار فرهنگی بکنند. یدعون الی الخیر. بله، نیروی انتظامی باید وظیفه قانونی خودش را انجام بدهد، اما پیش زمینه امر به معروف و نهی از منکر، یدعون الی الخیر است، کار فرهنگی است. چونکه به هر حال در مایه امر به معروف و نهی از منکر یک مرارت و یک تلخی نهفته است. به هر جهت اقل مراتب امر به معروف و نهی از منکر این است که اَمَرَنا رسول الله ان نَلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهرّه رسول الله امر کرد ما را که به وجوه اهل معصیت با چهرههای درهم کشیده و خشک برخورد کنیم. لبخند نزنیم به صورت اینها. به هر حال در همین اقل مرتبه هم تلخی و سختی نهفته است. اما از یدعون الی الخیر فهمیده می شود که این کار فرهنگی لازم است. این فرآیند کلی به فراموشی سپرده شده است در جامعه ما. من این را عرض میکردم به دوستان که توی این فیلم های تلویزیون و سینما توی مملکت اسلامی، ما فقط می بینیم که طرف صبح که از خواب بلند میشود یک حوله روی سرش هست و دارد سرش را خشک میکند و بعد می نشیند سر میز صبحانه! یعنی کأنّ ما اصلاً فرهنگی به نام نماز نداریم. نماز صبح نداریم. یعنی ما از همین هم دریغ می کنید در کار فرهنگی. این کار را نمیکنیم و بعد مستقیم میرویم سراغ امر به معروف و نهی از منکر.
سستی منافقین در حرکت های اجتماعی
این و لا یأتون الصّلوه الّا و هم کسالی را هم شاید بشود به معنی اجتماعی گرفت. اینها با کسالت نماز می خواندند را کسی نمی توانسته زیر ذره بین بگذارد. چون این ها اتفاقاً تا اذان می شد، میآمدند و پشت پیغمبر توی همان صف اول نماز می خواندند. به نظر میرسد توی اشاعه فرهنگ نماز حالت سستی و کرختی داشتند. به هر حال اینها به مصداق و هم ینئون عنه و ینهون عنه می بینید در همه موارد نه تنها خودش دور است و نائی است بلکه ناهی هم هست. خودش کمک به نظام اسلامی نمی کند، بقیه را هم لمز می کند؛ الّذین یلمزون المطّوّعین من المؤمنین فی الصّدقات. خودش جبهه نمیرود و اهل جهاد نیست، بقیه را هم سست میکند و قالوا لا تنفروا فی الحرّ . بقیه را هم نهی میکند. همهاش مشغول این هستند که اذن بگیرند که یک کار را نکنند. حتی مدل اذن گرفتنشان هم عجیب است. این اذن گرفتنشان هم پوششی ست که خدا افشا میکند و رسوایشان میکند. فَإِن رَّجَعَکَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَةٍ مِّنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ وقتی برگردید میآیند اذن میگیرند که توی جنگی بعدی حتماً ما میآییم. خب این اذن گرفتن نمی خواهد. خب این چطور اذنی هست؟ اینها مخلفند و میخواهند تحت پوشش این اذن خودشان را توجیه بکنند. خودشان را مخفی کنند.
تذکری ناظر به روز جزاء
قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً و این عبارتیست که آنها را و ما را متوجه یک روز دیگری و جریان دیگری میکند. اگر می فهمیدند لو کانوا یفقهون اگر قلب داشتند، اگر این فهمها بود، میفهمیدند این سختی و این گرما، در قبال آنجا هیچ است. و واقعاً باید از دوزخ ترسید. ما قدری سِر شدهایم! هر قدر این آیات جهنم را میخوانیم می گوییم خب این که ما نیستیم.
فَلْیَضْحَکُواْ قَلِیلاً وَلْیَبْکُواْ کَثِیراً جَزَاء بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ از این آیه نمی شود این که خیلیها استناد می کنند در آورد. که اسلام، دین گریه است و دین خنده نیست و … البته این هست که گریه، سلاح مؤمن است. سلاحه البکاء. خندیدن، نوعاً همراه با غفلت است. به هر حال به این آیه ارتباطی ندارد. این یا وصف دنیوی اهل نفاق است، یا وصف دنیوی و اخروی. باید کم بخندند و بیشتر گریه کنند. یا از این به بعد کم می خندند و زیاد گریه میکنند. جزاء بما کانوا یکسبون. همان جزاءً وفاقاً.
پروندهها را از وسط نخوانید
فَإِن رَّجَعَکَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَةٍ مِّنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ رجع هم لازم است و هم متعدی. یعنی هم معنای برگشتن دارد و هم معنای برگرداندن. این جا به معنای نتعدی آمده است. یعنی وقتی خدا تو را برگرداند به سمت گروهی از اینها، اذن میگیرند برای خروج برای جنگ بعدی فَقُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِیَ أَبَداً این ابزار را خدا از دستشان میگیرد. بگو: اصلاً دیگر از این به بعد، ابداً نمیآیید و نیایید با من. وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِیَ عَدُوّاً با من دیگر ابداً پیکار نمی کنید. إِنَّکُمْ رَضِیتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِینَ. بعد برای افشا کردن، قرآن میآید و پرونده شان را بازخوانی میکند. شما از همان اول هم به قعود رضایت دادید. لذا سابقه منفی را اینطور نیست که کلاً پاک کنند و پروندهها را از وسط بخواند. توی همین سوره توبه هم داشتیم که و هم بدؤوکم اوّل مرّه چه کسی اوّل شروع کرد؟ پرونده را از وسط نخوان. برو از اول ببین پرونده را. و هم بدؤوکم اوّل مرّه. آنها شروع کردند اولین بار. این سوابق منفی را نگه میدارد. سابقه منفی در صورتی که حذف شده باشد و رفع شده باشد، عین بیمعرفتیست که بگوییم الان میخواهم عکس بیحجابت را نشان بدهم! یعنی خب این موقعی بیحجاب بوده که بوده! چه ربطی دارد؟! الان که توبه کرده و محجبه است. اما یک موقعیست که از اول کسی خطاهایی داشته و الان هم دارد خطاهایش را تکرار میکند. پس حالا هم فاقعدوا مع الخالفین. شما هم بنشینید با همین خالفین، خالفه به زنانی که توی خانه میماندهاند میگفتهاند. این عبارت، متضمن نوعی تحقیر است. شما با همین اعرج و اعمی و با همین کر و کور و لنگها و همین پیرمردها و پیرزنها بنشینید. همان و لکن کره الله انبعاثهم فثبّطهم و قیل اقعدوا مع القاعدین. خدا از آمدن اینها کراهت داشت، پس مانعشان شد و گفت شما بنشینید با همان کسانی که نشستند.
بایکوت
بعدش هم همان سیستمهای بایکوت. یعنی افشاء و تحقیر و بایکوت. این بایکوت هم، جدی است. این نمونه کارها، کارهاییست که تا قبل از تبوک سابقه نداشته است. این همان فرآیند جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم را نشان میدهد که رفته رفته پررنگتر میشود. این همان غلظت است. یعنی غلظت پیامبر با اهل نفاق، از طریق جنگ نیست. با همین بایکوتها و رفتارهاست. بر جنازه شان نماز نخوان! سر قبرشان توقف نکن! وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَداً وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ ( از همین آیه این هم فهمیده می شود که پیامبر سر قبر میرفته اند و این نقض عقاید و نگرشهای وهابیت نسبت به زیارت اهل قبور است.) إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ و این برخوردها برای این است که این ها مشابه کفار شدند. نوعی کفر درونی داشتند. که قبلاً عرض شد. این فسق هم فسق سیاسی است که عرض شد. یعنی اینها بریده شدههای از جامعه اسلامی و نظام اسلامیاند. در حالت جداشدگی و بریدگی از نظام مردند آخرش. و ماتوا و هم فاسقون. یک موقع هایی نشر دادند معارف همین حکومت اسلامی و ولایت فقیه را. اما آخرش از روی حسادت و کینه به این آقا، گفت که از شروط، ولایت فقیه اعلمیت و مرجعیت است. قبلاً این را نگفته بود. به هر حال مرگ در این حالت در حالت بریدگی از نظام، در اینها وجود دارد. همین چیزی که حضرت آقا هم دیروز گفتند که این، شاخص است. این که کسی جزء نظام باشد یا بیرون نظام. ماها حوکت اسلامی را خیلی کمارزش جلوه داده ایم در نظرمان. که یک حکومت اسلامی وقتی با مسئولیت و ولایت فقیه تشکیل می شود، که ارکان نظام اسلامی، کامل می شود، این برای ما خیلی ساده است.
ولایت فقیه یا نظارت فقیه؟ قدرت دیکتاتوری می آورد؟
چند روز پیش بچهها ،جملههای آقای منتظری را در سیزده رجب چند سال پیش به من نشان دادند. آدم چه بگوید واقعاً؟ که این آقا از روی غرض، ولایت فقیه را ( که خودش قبلاً اثبات کرده بود) دقیقاً تبدیل میکند به نظارت فقیه. آن جملات، توبهنامه است انگار. توبه از نظام اسلامی! وقتی آنجا گفته مردم حکومت می کنند و فقیه، نظارت میکند. این همان «نظارت فقیه» است که بعداً کدیور و امثال او گفتند. در حالیکه ایشان در کتاب ولایتفقیه اش با صراحت تمام می گوید، اصلاً تیتر یک بخش از کتابشان است؛ ایادیه و اعضاده. میگوید تمام قوای سهگانه ایادی و عضد و بازوی ولایت فقیه است. یعنی ولیّ فقیه، فرمانده کل قوای سه گانه است. ایشان حتّی آنجا میگوید که اگر ولی فقیه صلاح بداند، نمایندههای مجلس را هم خودش میتواند انتخاب کند. چرا؟ دلیل دارد. چون اینها ایادی و بازوهای تشریعی ولی فقیه هستند. اصلاً نظام امامت و ولایت روی همین حرفها سرِ پاست. اینی که تفاوت نظام ما با بقیه نظامها همین است که ما اتفاقاً تمرکز قوا داریم. آنها دنبال تمرکززدایی و تشتت هستند، ما تمرکز داریم حول ولایت فقیه. این که قدرت، دیکتاتوری میاورد یا نه؟ اگر کلا و در هر صورتی، قدرت، ماهیت قدرت، دیکتاتوری بیاورد، پس تمام پیامبران و ائمهای که حکومت داشته اند، باید دیکتاتور میبودهاند. کافر، همه را به کیش خود پندارد! شما با خودتان مقایسه نکنید این را.
ماجرای آقای حسن زاده را گفتم برای شما؟ این را آقای صمدی هم نقل کردهاند. که آقای حسن زاده در جمعی نشسته بودند خدمت رهبری و هی ایشان را با عبارت مولای من! مولای من! خطاب می کردهاند. آقا می گویند نگویید این طوری، درست نیست. من هم اذیت میشوم. آقای حسن زاده گفته اند: والله اگر یک مکروه از تو سراغ داشتم این را نمی گفتم! و این همان آقای حسنزادهایست که علامه طباطبایی راجع به ایشان گفته اند: حسن زاده را فقط امام زمان (عج) می شناسد. گفتهاند: خاک پای حسن زاده توتیای چشم طباطبایی!
پس انصاف داشته باشید. شما تمرکز قدرت را کجا دارید؟ تمرکز را توی نقطهای دارید که تالی تلو معصوم است. نساب عصمتش اینقدر بالاست. این غیر از این است که شما ولی فقیه را با بقیه حاکمان دیگر کشورها مقایسه میکنید.
گره خوردن جریان نفاق با صاحبان ثروت
وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ یک بار دیگر، توی چند آیه، گره خوردن و اتصال این گروه با ثروت و صاحبان ثروت را یادآوری میکند. این را قبلاً هم داشتیم. مستضعفان به اینها اقبال ندارند. این هم خودش شاخص است. این ادبیات مستضعفان و مستکبران کاملاً جدیست. وعده به این است که نرید ان نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الارض. همین مستضعفان حاکم بشوند. اصلاً این ادبیات مستضعف، مستکبر، که خدا خیر بدهد به آن کسانی که این ادبیات را عوض کردند! شد اقشار آسیب پذیر و اقشار پر در آمد! این ادبیاتی که امام درست کردند تقابل مستضعفان و مستکبران را عوض کردند. دیروز حضرت آقا اشاره داشتند که این تقابل با مستکبران خودش شاخص است. ما مستضعف و مستکبر داریم، نه اقشار آسیبپذیر. یعنی این جریان مستضعفین همیشه مقابل جریان مستکبران بوده است. بله، ما توی اهالث ثروت اشخاصی داریم مثل حضرت خدیجه (س) که ثروتشان را برای پیش برد اهداف نظام هزینه کردند، ولی اینها اشخاص هستند. جریان غالب این نیست. اقبال
روآوردن ثروتمندان به یک جریان، این خودش یک شاخص دینی و قرآنی است. این که توی ماجرای همه پیامبران، اراذل و پابرهنهها؛ اراذلنا، یعنی طبقه پایین جامعه، اطراف پیامبران جمع می شدهاند و وقتی هم پیامبران را برای جمع کردن اینها سرزنش میکرده اند، جواب میدادهاند: ما انا بطارد الّذین آمنوا. به پیامبر خودمان هم گفتهاند: واصبر نفسک مع الّذین یدعون ربّهم… شما با این گروه مستضعفان باش نه با زرمداران. پس وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ. این یعنی مسخره کردن خدا. این که این ها این قدر متمول اند، هم نوعی مسخره کردن خداست که این ها را بالا میبرد تا زمین بزند. توی همین دنیا هم: إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ.
بعد هم یک اشارهای دوباره به اولواالطّول داریم. یعنی صاحبان ثروت. وَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَجَاهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُوْلُواْ الطَّوْلِ مِنْهُمْ این صاحبان ثروت، می آمدند و استیذان می کردند از پیامبر که جهاد نروند. اینجا باز هم این حرفها را اولوالطّول می زنند. صاحبان ثروت و سرمایه. و میگویند: ذرنا نکن مع القاعدین.
البته همین اولوا الفضل و السّعه میتوانند مانع فساد اجتماعی باشند. ثروت این ها میتواند در خدمت جامعه باشد. توی سوره نور داریم، آیه ۲۲ را : وَلَا یَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ این اولوالفضل و السعه نباید کوتاهی کنند. أَن یُؤْتُوا أُوْلِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ این فضل و ثروت و سعه الهی خودش میتواند در خدمت اقشار جامعه باشد. این صاحبان ثروت باید بیایند وسط گود، انکاح کنند. این حلقهای از حلقات بحث عفت اجتماعی هم هست که باید در جای خودش بحث بشود. و انکحوا الایمی منکم. لذا در سوره توبه اولوا الطّول را با یک سنگینی میبینید. هم توی مسائل عبادی هم توی مسائل اجتماعی.
نورانیت قلب، فهم قلب، شجاعت در فهم
رَضُواْ بِأَن یَکُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ اینجا باز قلب است که پررنگ میشود و مهم است. نورانیت، به قلب است. احکام باید باشد ولی احکام، خیلی جاها تکلیف را مشخص نمی کند. فهم قلب و طبع قلب و .. این ها ادبیات قرآنی ست. لذا قلب، طبع می شود و آن فهمهای نورانی از بین میرود. لذا این قلب، اگر قلب باشد، اگر حفاظت شده باشد، استفت نفسک، استفت قلبک…میشود توی شرایط خاص، ازش استفتاء کرد. وگرنه برای همه شرایط، پتانسیل برداشت از روایات داریم. برای جنگ روایت داریم، برای صلح روایت داریم. همه را می شود توجیه کرد. منتها این طور جاها قلبی که قلب است باید تشخیص بدهد. رهبر باید قلبش این قدر نورانی باشد که در این استفتاءهای از خودش در عزمت فتوکل علی الله در این عزمها بتواند درست تشخیص بدهد. خود ایشان بحث شجاعت در فهم را مطرح کردند. که کمیت این بحث توی فلسفه هم لنگ است. این شجاعت در فهم خیلی مهم است. این فهم باید فهم نورانیای باشد.
ما فقط یک وظیفه داریم
لَـکِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ اما رسول و مؤمنان جهاد به اموال و انفس میکنند. وَأُوْلَـئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون خیرات هم مال همینهاست و خوشبخت هم همینها هستند. أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا. بهشت هم مال همین هاست. حالا چه بهشت سیب و گلابی! که هست البته، ولی اصل بهشت فی جنّات و نهر فی مقعد صدقٍ عند ملیکٍ مقتدر است. یعنی باغ و بستانی که ملیک مقتدر آنجاست. اینها پیش او هستند. منتها باغ و بستان هم هست. اصل ماجرا اوست و پیش «او» بودن است. این فوز عظیم است. ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.
ما یک کار باید بکنیم، آن کار هم فقط هم یک نتیجه دارد. ما فقط باید جان خودمان را بفروشیم و فقط بیاد جهاد کنیم انّ الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم یقاتلون فی سبیل الله. همین. جانفروشی هم یعنی این که دیگر به ذوق و سلیقه خودش توجه نکند که من چه تصمیمی گرفتهام. من این وقتم را می خواهم این طوری بگذرانم. مهم فقط یقاتلون فی سبیل الله است. توی این، شصت هفتاد سال کار ما فقط همین است.
روایت؛ عدم مجالست با خطاکار
امام صادق(ع) میفرمایند: لآخذنّ البریّ مِنکم بِذنبِ السّقیم. من بریّ از شما و مبرای از شما و بیگناه از شما را خفت میگیرم به خاطر گناهِ گناه کار. و لم لا افعل؟ و چرا این کار را نکنم؟ و یبلغکم عن الرّجل ما یشیننی و یشیننکم از یک نفری خبری به شما می سد، که ما را زشت میکند، شما را زشت میکند، فتجالسونهم بعد شما هم کماکان با آن فرد مجالست میکنید و با هم فالوده می خوردید! بعد کسی از آنجا بگذرد می گوید: خود این بدتر از آنهاست. یعنی شمایی که منتسب به مایید، می نشینید با یک عدهای فالوده می خورید که مایه آبرویزی ما بوده است. ببینید این محل شبهه است که یک نفر می نشیند و بیخیال همه چیز با عده ای که خطاکارند مجالست میکند. این خیلی مورد نقد است. عین خیالش هم نیست که بابا همینهایی که تو داری باهاشان فالوه میخوری همان کسانی هستند که یک سال مملکت را به آتش کشیدند. البته انقلاب بیمه شد. لا تحسبوه شرّا لکم بل هم خیرٌلکم. خباثت آن ها باعث شد همه دوباره حول محور رهبری جمع بشوند. فلو انّکم اذا بلغکم عنه ما تکرهون زبرتموهم و نهیتموهم کان ابرّ بکم و بی. اگر وقتی به شما خبری رسید از چیزی که مورد کراهت ماست اگر با خشونت و زبری برخورد میکردید و نهی میکردید، این برای شما و ما بهتر بود… هر چه مورد نقد باشد توی آن جریان، از همه بیشتر این مورد نقد است. همین مجالست ایشان با عوامل فتنه. که حالا شما قهر کردهای و هی می روی خانه این مرجع و آن مرجع. که آنها هم موضعهایی بگیرند. که متاسفانه خواص ما دارند از عوام ما جا میمانند. خواص ما مرجعیت سیاسیشان را مدتهاست که از دست دادهاند و خودشان حواسشان نیست. شدهاند اسباب سوء استفاده طرفین. طرفین دارند سوء استفاده می کنند. خلاصه این که این مجالست خیلی نکته مهمیست.