مجموعه تفسیر سوره توبه از حاج آقا قاسمیان
پنجشنبه، 13 خرداد 1389
124 دقیقه
بِسمِ الله الرّحمنِ الرَّحیمِ
وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ (۷۵) فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ (۷۶) فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُواْ یَکْذِبُونَ (۷۷) أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (۷۸) الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ وَالَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (۷۹) اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (۸۰) فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ وَکَرِهُواْ أَن یُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَّوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ (۸۱) فَلْیَضْحَکُواْ قَلِیلاً وَلْیَبْکُواْ کَثِیراً جَزَاء بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ (۸۲) فَإِن رَّجَعَکَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَةٍ مِّنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِیَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِیَ عَدُوّاً إِنَّکُمْ رَضِیتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِینَ (۸۳) وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَداً وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ (۸۴) وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ (۸۵
ضمن تبریک میلاد حضرت صدیقه طاهره (س)؛ مادر گیتی و روز مادر و روز زن…
یکی از ریشههای نفاق: نگاه عملکرد گرایانه به دین
بحث شد که نوعی از ریشههای نفاق در ایمانهای موسمی خودش را نشان میدهد. در ایمانهایی که دور خدا جمع شدن برای این میشود که آدم به مواهبی برسد. این نگاههای فانکشنالیستی به دین، ایمانهای به این صورت شاید در بدایت کار مشکلی ایجاد نکند ولی واقعش اگر قرار باشد خدا وسیله رسیدن بندگان باشد به مواهب دنیایی، این خیلی آدم را به بیراهه میبرد. باید همه چیز را وسیله کنید، توسل کنید تا به خدا برسید؛ و ابتغوا الیه الوسیله، نه اینکه خدا را وسیله کنید برای رسیدن به بقیه چیزها. اگر این نوع نگاه در آدم بارور بشود میرود تا زمینههای نفاق در آدم شکل بگیرد. قرآن هم همین را میگوید. این ثعلبهای که مدتها عبا به عبای پیامبر نماز میخواند، چون خیلی خوشش میآمد از پول و پولدار شدن، خیلی پاپیِ پیامبر میشود تا به مواهب مادی برسد و عرض شد با اینکه او یک نفر است ولی در قرآن زیاد داریم که شأن نزول مربوط به یک نفر است اما قاعده، قاعده عمومیست، لذا صیغهها جمع میآید. لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ. این را هم بارها و بارها تذکر دادهایم که جریان نفاق را به صورت کفار نبینید، اینها کفری داخلی دارند ولی در ظاهر در بدنه اسلام و جامعه اسلامی هستند. وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ و بعد هم داریم که فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ.
دعوت به حیای درونی پیش از تبلیغ جهنم و جزا
این را هم عرض کنیم که در منطق خدا و ادبیات قرآن این است که پیش از اینکه از جهنم و از عذاب بترساند آدم را، از طریق نیروهای درونی متذکر میکند و به حیاء فردی دعوت میکند. در همین عتایق سوَر که از سورههای پیشکسوت قرآن است مثل سوره علق یعنی زمانی که هنوز بحث بهشت و جهنم را هم قرآن شروع نکرده ،داریم که اَلم یَعلَم بانّ الله یَری آیا نمیداند که خدا او را میبیند؟ این که خدا میبیند حرف خیلی مهمی ست! آدم این را خوب برای خودش درونی کند،که من این کاری که میکنم، یا این فکری که میکنم، همهاش را خدا میبیند و میداند. سرّ و اخفای سرّ را خدا وشاهدان و ملائکه دارند میبینند. این است که حتی اصلاً در تبلیغ دین هم به جز مسائل بیان مجازاتها، این هم تبلیغ میشود که خدا دارد می بیند. رسلنا لدیهم یکتبون. رسولان الهی دارند میبینند. شهود میبینند. در و دیوار می بینند. این اگر درونی بشود هم پشتوانه اعتقادی دارد، هم این که جنبه مخلوق بودن مان را میفهمیم. این که واعلموا انّ الله یحول بین المرء و قلبه. که او حد واسط بین من و من را پر کرده است. این که داریم خدا صمد است و انسان ها اجوفاند. یعنی همین. موجودات، تو خالیاند و خدا پرُشان کرده. و فکر و تعقل و همه را پر کرده است.
همه، اوست
این نگاه میتواند تبدیل به یک خودفراموشی زیبا بشود. یعنی که ذره ذره آدم خودش را در معادلات فراموش کند و در نظر نگیرد. این است که در دفتر اول مثنوی یکی دو داستان شبیه این داریم که شیری و روباهی و گرگی میروند شکار. یک گاو و یک بز و یک خرگوش شکار میکنند. موقع تقسیم که می شود – چون اینها در معیت شیر به شکار رفته بودند- شیر رو میکند به گرگ و میگوید حالا تقسیم کن این ها را ببینم. می گوید که خب این گاو برای شما، بز برای من و خرگوش هم برای روباه. می درد و پاره میکند این گرگ را که تو در محضر شیر، صحبت از سهم من و سهم تو و من و تو و اینچیزها میکنی؟ بعد به روباه میگوید تو تقسیم کن. روباه فکری می کند و میگوید که این گاو برای صبحانه شما، این بز هم برای ناهارتان، این خرگوش هم برای شامتان! بعد اینجاست که مثنوی به رقص میآید. میگوید حالا که من و تو نکردی و خودت را ندیده گرفتی، اصلاً همهاش برای تو! مادامی که خدا و ارادههای خدا و هوای خدا هست و من و اراده های من و هواهای من هم هستند و در صدد تطبیق این ها هستم، آن خودفراموشی لازم دست نمیدهد. انسان باید خودش را در ارادههای الهی محو ببیند.کسی که دارد راه می رود، خوب است که خودش را یاد خودش نیاندازی. مثنوی باز در ادامه داستان دیگری هم دارد. داستان آن عاشقی که میآید و درِخانه معشوق در میزند، معشوق میپرسد که کیست؟ جواب میدهد که: منم! در را باز نمیکند که تو هنوز خودت هستی. می رود و مدتی تأملی میکند و همه وجودش که پر از معشوقش می شود، برمیگردد و این بار در جواب این که کیست، میگوید که تو! همهاش تو. این که رفته رفته آدم خودش را نبیند.
لذا در معارف، بحث حیای از خداوند مدام تبلیغ میشود و اینکه فانّ الشّاهد هو الحاکم. با این وجود حتی جلوی پروراندن خیالهای ناجور و لغو هم گرفته میشود. برای خدا غیبی نیست. غیب و شهادت برای او بیمعناست.
لذا وسط مسائل سیاسی و اجتماعی، قرآن تذکرهای اینچنینی میدهد؛ اَلم یعلموا… توی این جریانات من خودم را خیلی توبیخ کردم که چطور ۵ سال ما کلاس قرآن داشتیم، اما یک حرف اجتماعی از قرآن نگفتیم؟ حالا هم به دلیل ذوق خودمان، هم فضای جلسات و همه اینها. بقیه هم نمیگفتند. توی این یک سال اخیر واژگون شده همه چیز. همه، مباحث اجتماعی را دارند میگویند، آن مباحث فردی و اخلاقی و معرفتی که اصلاً پایه درست وارد شدن در اجتماع هست، فراموش شده است. ببینید آقای منتظری توی بحث زندانها، بحثی دارد به نام السّجن الاحتیاطی. که استناد میکنند به روایتی از امیرالمؤمنین که میشود در شرایطی، کسی را وقتی در مظنه اتهامی هست، بگیرند و مدتی نگه دارند توی زندان تا وقتی که لازم باشد. این را ایشان کاملاً عُقلاییست. این را هم بگویم که از کتاب آقای منتظری توی بحث حکومت اسلامی، کاملتر نداریم. به مسائلی پرداخته شده که چند گام جلوتر از زمان خودشان است. این که متهمی را وقتی لازم است، پشت تلویزیون بیاید، به تشخیص ولی فقیه، میتواند بیاید و … اینها خیلی اخلاق لازم دارد. یک جاهایی لازم است کاری بشود، یک جاهایی لازم نیست بشود. این خیلی اخلاق میخواهد. این کتاب راجع به مثلاً امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و مسائل اقتصادی و … خیلی مباحث خوبی دارد. یک تذکر خیلی خوب هم توی این کتاب دارد و آن اینکه عده ای سؤال می کنند که چرا بحث حکومت اسلامی قبلاً نبوده و الان هست؟! بحث حکومت اسلامی نبوده و الان هست؟! میگویند به دلیل اینکه بحث حکومت اسلامی، بحثی بوده که علمای شیعه خودشان را در معرضش نمیدیدهاند. اصلاً تصور نمیکردهاند که محقق بشود. علمای سنت که از اول با حکومتها بودهاند و تکلیف شان مشخص است. اما علمای شیعه خیلی فاصله احساس میکردهاند تا این مسائل. نه اینکه نبوده و نیست، اما آنقدر بعید به نظر میرسیده که علما اصلاً خودشان را در معرض نمیدیدهاند و نیازی نمیدیدهاند که به این مباحث بپردازند. و بعد ایشان (آقای منتظری) همانجا میگویند: از فضلای کرام و از جوانان تقاضا می کنم بیایید و برسید به این حکومت. حالا که امام ما، آمده و این حکومت را تشکیل داده است. توی این هزار و چهارصد سال تا حالا چنین اتفاقی نیفتاده است. کاری که امام کرد از خیلی از انبیای الهی هم حتی برنمیآمد. توی این ابعاد اصلاحات کردن از کسی برنیامده بود تا حالا. الذین یمسکون بالکتاب و اقاموا الصلوه انا لا نضیع اجر المصلحین.
این را عرض میکردیم که قرآن در متن مباحث سیاسی و اجتماعی، بحثهای توحیدی و اخلاقی و تقواییِ ناب میکند. چون توفیقهای سیاسی در عرصه اجتماعی اسلام، وابسته به همین پایههای اخلاق و معرفت است. لذا اینجا وسط مباحث سیاسی، داریم؛ اَلَم یعلموا انّالله یعلم سرّهم؟ نمیدانند که خدا میداند؟
این آیه ۱۰ سوره روم را ببینید: این قاعده کار دنیاست ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون عاقبت کسانی که کار بد کردند، تکذیب آیات الهیست. اولش کار بد کرد، بعد رسید به تکذیب آیات و بعد هم استهزاء آیات. آدم توی این سراشیبیها میافتد. لذا این ها هم تبدیل میشوند که یلمزون المطّوّعین من المومنین. اینها هم عرض شد که بعد هم ذکر خاص بعد از عام میشود که: الّذین لا یجدون الّا جهدهم. کسانی که فقط همین تلاش را دارند و همین را هم دریغ نمیکنند و …
مشکل کتابهای کلامی ما در بحث نبوت
اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ببینید چیزی که دارد دنبال می شود توی این آیات و چه بسا توی قرآن، تبیین این معناست که بالاخره باید تکلیف این معنا روشن بشود که واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا؛ آن ریسمانی که باید بهش چنگ زد و جمعی هم باید به آن چنگ زد چیست؟ کیست؟ این ریسمان کو؟ این یک سؤال جدی قرآنی ست. بفرمایید دین است، خب توی دین، عنصر محوریاش کدام است؟ این که توی مجموعه قرآن وارد شوید و ببینید که توی این دوعنصر مهمی- که توی کتابهای کلامی ما هم فراموش شده است، توی تمام کتب کلامی ما عمده دلیلی که برای بعثت انبیاء آورده می شود میدانید چیست؟ این که اولاً انسان به هدایت نیاز دارد، ثانیاً انسان معرفت لازم را به تمام عالم ندارد، پس باید خدا این معرفت را بدهد، پس باید این معرفت را در قالب وحی و در قالب انسانهایی مثل انبیاء به انسان بدهد. این میدانید یعنی چه؟ یعنی رسول را و شأن رسول را منحصر کردهاند به تبلیغ. این است که ماها کلاممان هم آن طور که باید بوی قرآن نمیدهد. یعنی پیغمبری را داریم توی کلام اثبات میکنیم که فقط پیک وحی است و لاغیر. و این مشکل کتابهای کلامی ماست. اما توی قرآن اصلاً این طوری نیست. توی قرآن شخصیت نبی، یک شخصیت محوریست. توی همه زمینهها. شخصیت رافع اختلاف است توی اجتماع. یعنی در مقابل قرآن و نبی، محوریت با نبیست نه با قرآن. توی همان آیه کلی سوره ابراهیم آیه اول را ببینید: الَر کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ کتاب آورد که که توی پیغمبر مردم را هدایت کنی. این حرف، درّ و گوهر است. یعنی مدار کلی هدایت، پیغمبر است باکتاب. محور، پیغمبر است. ما پیغمبری میخواهیم که قرآن زیربغلش باشد. وگرنه قرآن که یک کتاب صامت است. مگر توی همه کشورهای اسلامی قرآن به وفور منتشر نمی شود؟ این که ما هی تأکید میکنیم که شأن اجتماعی نبی ارتباطی به عصمت او ندارد.این را بارها آقای منتظری هم توی کتابشان دارند. ببینید شأن نبی شأن ابلاغ وحی هست. اما فقط این نیست. چقدر ما این را داریم توی قرآن که ما کتاب را آوردیم که لتحکم بین النّاس بما اریک الله که توی پیامبر ببین مردم حکم و حکومت کنی به واسطه آن کتاب. این که و ما علی الرّسول الّا البلاغ. را داریم. اما توی زمینه خاص خودش داریم این حرفها را. زمینه اش هم این است که تو خودت را نباید بکشی برای هدایت این ها. نه به این معنی که رسول فقط شأن ابلاغ دارد.
تمسک کنید به حبل الله که همان ولی فقیه است.
یک نامهای هست در چهلم امام که حضرت آقای خامنهای خطاب به ملت نوشتهاند، اگر دیده باشید، توی آن نامه، آقای خامنهای به اقشار مختلف، تذکراتی میدهند، و از امام هم صحبت میکنند. آنجا میگویند: تمسک کنید به حبل الله که همان ولی فقیه است. خیلی این حرف، حرف عجیبیست. این که خودِ ایشان آن موقع توی جایگاه ولایت فقیه بوده اند خیلی سخت میکند گفتن و ابراز این مطلب را. اما ایشان گفتهاند این را با همه سختی و سنگینی که برایشان داشته است. این حرف، ریشه قرآنی دارد. یعنی شما باید اول محور بودن شأن رهبری نبی را دربیاورید. بعد ببینید توی آیات قرآن چقدر این محوریت، مطرح شده است. باید یک فهم مسلط به عنوان محوریت توی جامعه داشته باشیم. آقای منتظری توی همان کتابشان این را هم میگویند که ما در کل جهان باید یک ولیّ فقیه داشته باشیم. یعنی یک محوریت در کلّ عالم. این نظر آقای منتظریست.
توی قرآن شما همه اش دنبال یک محوریت هستید که در مسائل اجتماعی جامعه اسلامی هم بشود به آن متمسک شد. این محوریت، که همان شأن رهبری رسول است را کسی اگر خوب قرآن بخواند و اهل قرآن باشد، میفهمد.
محوریت شأن رهبری پیامبری در جامعه
این آیات سوره نساء را ببینید: این آیه ۶۴ را میشود در فضای خلأ خواند و بحث شفاعت کرد و همه اینها، اما توی زمینه خودش وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ باید بیایند پیش توی پیغمبر استغفار کنند. فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِیماً. این که بحث اطاعت از اولی الامر را میکند توی همین آیات قبل از این آیات مطرح میشود. که اگر این اطاعت و این قبول محوریت نباشد، شماها کافرید. همین نسبت کفری که به منافقین داده می شود. همین که انفاق اینها قبول نیست. این ها کافرند. کفرشان مربوط به همین نقطه است. یریدون ان یتحاکموا الی الطّاغوت. حکم و حکومت را پیش طاغوت می برند. طاغوت هم توی ادبیات دینی هر آن کسیست که طبق سیستم و مکانیزم دین و ائمه برای حکم و حکومت انتخاب نشده باشد. یعنی شما ولی فقیه را بگذاری کنار و همین طوری یک رهبری را انتخاب کنی برای جامعه. طبق یک سیستم غیر از ولی فقیه. مثل همان کاری که توی سقیفه کردند. آن سیستم طراحی شده را گذاشتند کنار و یک خلیفه انتخاب کردند. اسم همین میشود طاغوت. لذا این سه آیه محوری ۵۹ و ۶۰ و ۶۱ نساء که بارها عرض شده و سه بحث کلیدی اولی الامر، طاغوت و کفر را پشت سر هم مطرح کرده است، را اگر تأمل کنید و اگر بگذارید این بحث را کنار مقبوله عمر ابن حنظله چه مفاهیم نابی از ولایت فقیه دستگیرتان میشود. توی این آیه ۶۴ جهت تائب به سوی پیغمبر است. ببینید این نیست اصلاً که شما یک عصمت ضمیمه پیامبر کنید و همه شئون نبی را به این عصمت ربط بدهی و خلاص. این نیست. چرا تمام فقهاء ما بلا استثناء شئون نبی را جدا میکنند و جدا راجع به آن بحث میکنند و بعضی از این شئون را میگویند که به امام هم میرسد؟ برای این که همه چیز گره نمیخورد به عصمت نبی. اگر همه اینها موکول به عصمت باشد که تکلیف جامعه بعد از نبی و بعد از امام چه می شود؟
ببینید الان در سالگرد ارتحال امام هم هستیم. همه حرف امام همین بود. مهمترین حرف امام همین بود. چونکه ساختار حکومت اسلامی را با ولایت فقیه کامل کرد. و ما را عادت داد و زمینهسازی کرد برای ظهور. عادت داد ما را برای پذیرش حکومت اسلامی. پذیرش ولی فقیه. اینجاست که دیگر نافرمانی مدنی بار دیگری دارد. فقط نافرمانی مدنی نیست. مخالفت با منسوب امام است. و این است که توبه با محوریت نبیست. استیذان همهاش مربوط به نبی است. باید از نبی اذن بگیرد برای امور اجتماعی. جهاد نمیخواهد برود باید از نبی اذن بگیرد. یعنی هی این نقطه محوری توی قرآن تذکر داده میشود. میخواهی بیایی، میخواهی نیایی، میخواهی توبه اجتماعی کنی، همه اینها پیش نبی باید باشد. با محوریت نبی. توبه اجتمای که با استغفار نمیشود که. باید با وزان خودش توبه کرد. برای پدیده اجتماعی، توبه باید در محضر رهبری باشد. در محضر رسول به عنوان رهبر. شما این را بگیرید و قرآن را بخوانید ببینید که غیر از این می بینید. توی همان کتاب، آقای منتظری تقسیم اموال و بیت المال دینی را هم زیر نظر رهبری و ولایت فقیه میدانند. مراجع باید زیر نظر ایشان وجوهات را تقسیم کنند. این نظر آقای منتظریست.
شما فکر میکنید امام زمان بیاید چه میشود؟ همین میشود. همین سیستم است. همین دستورات و همین فرامین. آنجا هم میخواهید بگویید همین حرفها را؟ همین مخالفتها را؟
نکتهای در باب شفاعت
آیه ۶۴ نساء را البته را به صورت عام اگر بخواهید ببینید و معنا کنید بحث شفاعت می شود. که عرض شد؛ شما به چهار نحو میتوانی مثلاً از امام رضا (ع) بخواهی که سه حالتش درست است و یکی با مبانی جور نیست. اول؛ میتوانی بگویی: امام رضا! از خدا بخواه که فلان چیز را به من بدهد. این درست است. دوم؛ میتوانی بگویی امام رضا، از خدا بگیر و به من بده! این هم به لحاظ مبانی درست است. سوم اینکه: خدایا! به آبروی امام رضا(ع) فلان حاجت من را بده! این هم درست است. اما اگر بگویی: امام رضا! این خدا که نمیدهد به ما، تو بده! این غلط است و کفر است!
توبه سیاسی
توبه سیاسی، فسق سیاسی، انفاق سیاسی، همه اینها در ادبیات قرآن معنی و مصداق دارند. فسق سیاسی را در همان اوایل سوره توبه دیدیم که مثلاً عدهای از کفار فاسقاند؛ این به معنی فسق سیاسی آن هاست. وگرنه به لحاظ عمل دینی که کفار، همهشان فاسقاند.
معذرتخواهیهای تاکتیکی منافقان
توبه های تاکتیکی، معذرتخواهی را هم اگر در محوریت رهبری نباشد، قرآن قبول نمیکند. توبه هر چیزی هم عرض شد که باید مطابق وزان آن چیز باشد. این از قواعد کلی باب توبه است. مثلاً توبه کسی که تبیین نکرده، کتمان کرده حقیقتی را، این است که برود و تبیین کند. آمنوا و اصلحوا و بیّنوا مال همین جاست. مال اهل کتاب یکه حقیقت قرآن و رسول (ص) را کتمان کرده بودند. حالا کسی هم اگر خطای سیاسی و حکومتی کرده، نمیتواند برود و در پستوی خانه توبه کند، باید در عمل بیاید و در محوریت نظام علناً اظهار توبه کند.
الان جریان فتنه و نفاق پیچیده تر شده و بصیرت بیشتری هم میخواهد. الان شناختن امثال مهاجرانی که دیگر بصیرت لازم ندارد، اینها را بگذارید کنار. اینها را شناختن، فقط چشم میخواهد، بصیرت لازم ندارد! الان باید بصیرت داشته باشید برای شناختن مهرههای بعدی. باید رصد کرد عوامل جدید نفاق را. شما محور را نگاه کنید. این محور نباید از دست برود. شیرازه حکومت اسلامی، ولایت فقیه است.
شما این معذرتخواهیهای تاکتیکی این ها را ببینید. همین سوره توبه، آیه ۸۳: فَإِن رَّجَعَکَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَةٍ مِّنْهُمْ وقتی از تبوک برمیگردید، همان جماعتی که با شما نیامده بودند و بهانه ردیف کرده بودند، اذن میگیرند برای جهاد. که اگر دوباره جنگ شد ما چنین میکنیم و چنان میکنیم. فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ ببینید چه تاکتیک هایی ممکن است داشته باشند. لذا قرآن تبیین میکند که پیامبر بگو اینها را و اعلان کن و روشنگری کن راجع به اینها. افشاگریکن: فَقُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِیَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِیَ عَدُوّاً شماها دیگر حق ندارید با من بیاید و جهاد کنید. این «مَعِیَ» ها را دقت کنید، این است شخصیت محوری نبی. إِنَّکُمْ رَضِیتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِینَ.
ببینید با این که توبه واقعی را خدا قبول میکند و توی آیات بالایی هم داریم که و ان یتوبوا یک خیراً لهم. برایشان بهتر است توبه کنند. باب توبه واقعی حتی برای منافق بسته نیست. این قاعده کلی باب توبه است. اما اینکه بخواهد بعد از خطا،توبه هم نمیکند، میخواهد توجیه و معذرتخواهی تاکتیکی کند،این را قرآن میگوید لازم نکرده! شما کاری نکن! بنشین! نمیخواهد شما به نظام کمک کنی!
باز هم برخورد شدید با منافقان و روشنگری پیامبر
باز دوباره همان غلظت را داریم در ادامه: وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَداً. برای این ها نماز نخوان برای مرده هایشان. وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ سر قبرشان هم نایست. حتی جنازه اینها را هم خدا رها نمیکند! این هم برای روشنگریست. إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ این ها کفر سیاسی دارند. این نماز نخواندن هم حرکت اجتماعی نبی بوده است. که وقتی این آیه نازل شد، پیامبر تکبیر پنجم که همان جای دعا برای میت است، را برای این عده نمیگفتهاند. و این نوعی حرکت اجتماعی و روشنگری پیامبر بوده بعد از نزول این آیه.