مجموعه تفسیر سوره توبه از حاج آقا قاسمیان
پنجشنبه، 23 اردیبهشت 1389
100 دقیقه
سم الله الرّحمن الرّحیم
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (۷۳) یَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن یَتُوبُواْ یَکُ خَیْراً لَّهُمْ وَإِن یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِی الأَرْضِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ (۷۴) وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ (۷۵) فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ (۷۶) فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُواْ یَکْذِبُونَ (۷۷)
نوع برخورد رهبر جامعه با پدیده نفاق
بحثی که محور این آیه است و در جلسه گذشته طرح شد، بعد از بحث نسبتاً مفصلی که در باب آیه های منافقین، ویژگیهای نفاق شد و اینکه نفاق فقط یک مسئله باطنی نیست بلکه کاملاً ظهور و بروز اجتماعی دارد و یک پدیده کاملاً اجتماعی ست، نوع برخورد پیامبر با این پدیده است که چند لایه دارد. اینجا پیامبر مورد خطاب قرار می گیرد که: یا ایّها النّبیّ جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم. با کفار و منافقین جهاد کن و نسبت به آنها غلظت داشته باش؛ حالت خشونت. حالت صلابت و هیبت همراه با خشونت و درشتی را می گویند غلظت داشتن. همچنین برخوردی با اینها داشته باش. این بحث دنیایشان است، در آخرت هم که و مأواهم جهنّم و بئس المصیر. مصیر هم از آن کلمههای لطیف قرآنیست. این همان مسیر فارسی نیست! از صار و به معنای شدن است. به معنای اینکه انسان در مسیر شدنهاست. و این شدن اهل کفر و نفاق، بد چیزی شدن است! بئس المصیر.
این جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم؛ پیکار با کفار معنا داشته و پیامبر هم چنین پیکاری داشته است. مثل پیکار با کفار در جریان تبوک که در همین سوره هم طرح شده است. به این شکل جهاد با منافقین ممکن نیست. یعنی به این سبک قتال و پیکار با منافقین -که از بدنه جامعه اسلامی بودند- امکان ندارد. ولی به هر حال پیامبر باید این دستور را عملی کرده باشد. حالا سؤال این است که این غلظت و این نوع برخورد با اینها چه برخوردیست و این قتال و پیکار با منافقین به چه معناست؟ و برای تحقق این معنا چه سبک برخوردی لازم است؟
غلظت در ادبیات دینی
خود مفهوم غلظت را اگر در قرآن ببینید. مثلا در همین آیه ۱۲۳ توبه داریم که یا ایها الذین امنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفارولیجدوا فیکم غلظه ای مومنین پیکار کنید با آن کفاری که در دسترس خودتان هستند و آنها باید در شما یک غلظت و درشتی و هیبت ببینند. قاعده برخورد با کفار همراه با غلظت است. گفتمان معنی ندارد. فضای نرمی و لطافت با اینها، با روح دین مخالف است. این هیبت باید دیده شود. این هیبت همان چیزیست که میگویند مرد باید هیبت و غلظت داشته باشد، همین است. خیلی از این پسرهای نرم و لوس و لطیف الان اصلاً به درد جایگاه مرد در خانواده نمیخورند.
این که در اصطلاح عربی داریم که «تازیانهت را جایی بیاویز که خانوادهات ببینند». یعنی بالاخره تو مرد خانوادهای. باید جذبه و صلابت و هیبت مرد ملحوظ باشد. چیزی که پسران جوان ما خیلی در آن نقص دارند و خیلی لنگ می زنند. آن اقتدار مرد باید حفظ بشود. خود خانمها هم باید حواسشان باشد که این هیبت و غلظت و اقتدار مرد حفظ بشود.
منافقین چند دستهاند و مدل برخورد با آنها هم چند مدل…
دسته اول: منافقین پناهنده
درباب منافقین از آنجا که دستهبندی خود منافقین هم متنوع است؛یعنی ما چند دسته منافق داریم، برخورد با اینها هم یک نوع برخورد نیست. چند مدل برخورد وجود دارد. ما یک دسته منافقین پناهنده داریم-که آیاتش را با هم خواهیم دید- مثل مهاجرانی و امثالهم! کسانی که با همان تفکر نفاق، پناهنده به دشمناند و توی آن دستگاه دارند عملاً توطئه میکنند. اینها عملاً ملحق به کفار هیستند. در صدر اسلام هم نمونههایش را داشتهایم که عدهای از مسلمانان منافق مدینه، به مکه پناهنده شدند، از سبک منافقان ملحق به کفار هستند. دستور برخورد با اینها خیلی سخت و شدید است. سوره نساء آیه ۸۸ ، در مورد همین گروه بوده که مؤمنان دو دسته میشوند در مورد نوع برخورد بامنافقین که آیه نازل شد: فما لکم فی المنافقین فئتین و الله ارکسهم بما کسبوا. شما چتون شده که در مورد منافقن دو دسته شدهاید و دو جور نظر دارید در حالی که خدا اینها را واژگونه کرده به خاطر آنچه کسب کردهاند. اتریدون ان تهدوا من اضل الله آیا میخواهید کسی که خدا گمراهش کرده را هدایت کنید؟ و من یضلل الله فلن تجد له سبیلا. ودوا لو تکفرون فتکونون سواء اینها مایلند شما هم مثل خودشان کافر بشوید. اینها دارند توی دستگاه آنطرف فعالیت میکنند. فلا تتخذوا منهم اولیاء حتی یهاجروا با اینها رابطه ولایی برقرار نکنید تا بیاییند و برگردند. فان تولّؤا فخذوهم و اقتلوهم حیث وجدتموهم اگر پشت کردند هر جا گیرشان آوردید. فقط راهش کشتن اینهاست. تکلیف اینها مشخص است. اگر مبدأ فهم قرآن است، تکلیف روشن است. فان تولوهم فخذوهم و اقتلوهم حیث وجدتموهم. فقط یک استثناء دارد و آن اینکه الا الذین یصلون الی قوم بینکم و بینهم میثاق. مگر این که زدن و کشتن اینها روایط شما و قومی که با آنها قرارداد و پیمان دارید را به هم بزند و این هم برای این اهمیتی ست که اسلام برای قرارداد و میثاق قایل است. و یا حالت دیگر اینکه آنها منزوی شده باشند: اقدامی علیه شما نمیکند اَو جاءووکم حصرت صدورهم سینههاشان تنگ شده که بخواهند دیگر پیکار کنند؛ آدمهای بریده. اینها دیگر بیطرف و منزویاند. اینها را هم بیخیال بشوید. حالا چه کفار باشند چه منافقین. نمونه کفارش را در آیات پایانی ممتحنه دیده بودیم قبلاً. لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ با این تیپ ممالک کفر قرارداد و رابطه داشته باشید هم هیچ مشکلی ندارد. روابط تجاری مثلاً. اما إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ اگر کسی بخواهد توطئه کند، به شدت با اینها برخورد میشود. اینجا هم همینطور است و لو شاءالله لسلّطهم علیکم حالا خدا خواسته و اینها بریدهاند، شما هم کاری باهاشان نداشته باشد. فالقوا الیکم السلم. حالا صلحنامه هم که آوردهاند و شما هم کوتاه بیایید.
دسته دوم
یک دسته دیگری از منافقین هستند که باز هم سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَن یَأْمَنُوکُمْ وَیَأْمَنُواْ قَوْمَهُمْ کُلَّ مَا رُدُّوَاْ إِلَى الْفِتْنِةِ أُرْکِسُواْ کسی که کنارهگیری و کنجنشینی نمیکند و دست از سر شما بر نمیدارد، باز هم فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثِقِفْتُمُوهُمْ وَأُوْلَـئِکُمْ جَعَلْنَا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً مُّبِیناً عدهای هستند که در حالت امنیت میان شما و کفار به سر میبرند. و اعتماد هر دو طرف را هم میخواهند جلب کنند. در رفت و آمد بین جبهه کفر و جبهه اسلام هستند. جاسوس دو جانبهاند. به شما میگویند ما با شماییم، آن طرف هم میگویند ما با شماییم. اینها هم البته در بدنه جامعه اسلامی نیستند. در رفت و آمد بین مثلاً غرب و ایران! فهم و شناختشان هم ثقافت فرهنگ و باریکبینی لازم دارد. حیث ثقفتموهم. اینها پناهندگی دو طرفه دارند. در هر دو طرف پناه دارند. و مشغول توطئهاند.به هر جهت کسی بخواهد لطمه بزند به حکومت اسلامی، بی برو برگرد دستور قرآن پیکار و کشتار اینهاست.
دسته سوم: منافقین در بدنه حکومت
اما وارد بدنه جامعه اسلامی که میشویم، مواجه میشویم با دستهای از منافقین که جزء حکومتاند. برخورد با اینها دیگر خیلی سخت میشود. دشمن همینها هستند به قول قرآن؛ هم العدوّ فاحذرهم. ومن الناس من یعجبک قوله فی الحیاة الدنیا ویشهد الله على ما فی قلبه وهو ألد الخصام؛ بدترین و لجوجترین دشمنان، همینها هستند.
منطق شیعه؛ رهبر و قانون با هم
این فریادی که ما قبل از انتخابات داشتیم که اینها دقیقاً جریان نفاق هستند و هدفشان هم زدن جایگاه رهبریست توی همین آیات واضح است که این دسته از منافقین، هدفشان جایگاه رهبری و خدشه دار کردن این جایگاه است. چون محوریترین جایگاه در حکومت اسلامی، جایگاه رهبریست. از زمان پیامبر هم همین جریان همین برنامه را داشتهاند. با همین مکانیزم در حکومت اسلامی، تأکید دارم که بگویم با همین مکانیزم، در حکومت اسلامی، بعد از پیامبر جایگاه رهبری تعیین میشود و با همین مکانیزم هم شخص رهبر انتخاب میشود. نقطه افتراق شیعه و سنی هم در همین نقطه است که آنها هم البته قبول دارند رهبر داشتن را ولی نه با این مکانیزم. شعار محوری آنها حسبنا کتاب الله است. از نظر آنها قانون کفایت میکند و رهبر را خودمان انتخاب میکنیم. قانون شیعه حسبنا کتاب الله نیست. کتاب به تنهایی کفایت نمیکند. حذف شیعه این است که آدم با قانون. این حرف محوری شیعه است؛ امام با کتاب. شعار حسبنا کتاب الله مردود است. در دوران غیبت هم با همین منطق شیعه معتقد است آدم با قانون. انتخاب آدم هم با همان مکانیزم. نه اینکه آدمش را خودمان انتخاب میکنیم. اگر میتوانستیم خودمان انتخاب کنیم، که دیگر بحث امامت نداشتیم. اگر ما منتهی به زمان ظهور نشویم – که خدا کند این طور نباشد- در تاریخ مکتبی به نام شیعه ولایی به جا خواهیم گذاشت. این اندیشه پخته شیعه تبدیل خواهد شد به اندیشه ولایی. عدهای از شیعیان ناب که ولاییاند. لذا نقطه رهبر و اصلاً حکومت اسلامی نقطه محوری تفکر شیعه است. اگر این تفکر سیلی بخورد اسلام و تشیع سیلی می خورد. بعد یک سری آدم نفهم با دلایل واهی، دارند سیلی میزنند و ضربه میزنند. و حال آنکه بعد از پیامبر و بعد از حکومت پیامبر، این نسخه کاملاً منحصر به فرد است. یعنی با همان ترکیبی که مد نظر پیامبر و ائمه بوده ما حکومت اسلامی تشکیل دادهایم. همان ترکیب آدم و قانون. متاسفانه بعضیها هنوز نمیدانند و نمیفهمند ما سر چه سفرهای نشستهایم. لذا الان من و شما در فضایی هستیم که این شصت، هفتاد سال عمر ما از آن فرصتها نابیست که برای کمتر مسلمانهایی در طول تاریخ پیش آمده، کارویژه ما الان کمک به این مجموعه و این حکومت اسلامیست. تحکیم پایههای حکومت اسلامی در عرصههای علم و فرهنگ و تکنولوژی. این الان وظیفه ماست. کار ویژه ماست. حق نداریم هیچ کار دیگری بکنیم. یعنی کسی حق ندارد ثانیهای به کار دیگری فکر کند. باید پایههای این حکومت را که با همان مسیر مدون شده اهل بیت به وجود آمده، تقویت کرد. این که رهبر چیزی میگوید که مذاق خیلیها خوش نمیآید، این که نشد. اتفاقا همین واغلظ بود توی این مدت. اصلاً هم نباید و نمی شد کوتاه آمد. این همان اقتدار رهبریست که باید باشد.
جهاد فرهنگی پیامبر در برخورد با منافقان: شناساندن آنها و بایکوت کردنشان
حالا پیغمبر نسبت به این دسته آخر منافقین که در بدنه حکومت بودند، چه میکرد؟ پیامبر یک جهاد فرهنگی داشت برای معرفی کردن و شناساندن تلویحی این منافقین و روشن کردن مؤمنان نسبت به این گروه. تا شناخته بشود این تفکر. و این پدیده را به عنوان یک پدیده اصلی اجتماعی معرفی می کند، اولاً و ثانیاً پیغمبر اینها را بایکوت و منزوی کرد. یعنی اول اینها را بشناساند و بعد منزوی کند. این حرکت پیغمبر است. که آیاتش را میبینیم. برخوردی که از این منافقین توقع می رود این است که برگردند به آغوش رهبر؛ فقط! و بروند پیش رهبر توبه کنند؛ یک توبه سیاسی. و نمیکنند! شما ببینید آیات معروف سوره نساء را ببینید. از آیه ۵۸٫
سؤال: خطاب دسته آیات قبلی جامعه است یا حکومت اسلامی؟
جامعه است. فرد فرد افراد جامعه اسلامی. از جرم این دسته منافقین، که جرم بدتری نیست. از جرم اینها جرمی سنگینتر نیست. چه طور یک فرد حق دارد دفاع کند از خودش و اگر کشته شد حق قصاص برای او قایلیم. آن وقت شما به حکومت اسلامی این حق را نمیدهید که از خودش دفاع کند؟!
سؤال: شاید این دستور برای زمانی ست که اسلام سیادت ندارد
اتفاقاً اینجا آنجایی ست که بعد احزاب است و حکومت اسلامی سیادت دارد.
این باعث هرج و مرج نمی شود؟
خدا جلوی هرج و مرج را با پدیده رهبری بسته. نقطه همگرایی رهبر است در برخورد با منافقان. خودِآقای منتظری در کتاب ولایت فقیهشان بحث میکنند که کسی اگر اختلاف داشته باشد با ولی فقیه در موضوعی، باید سر بسپرد به حرف ولی فقیه.
ببینید برخورد رهبر یک برخورد است و برخورد بقیه باید برخورد دیگری باشد. سبک برخوردها فرق میکند. رهبر نمی تواند بیاید و بگوید نقطه محوری جامعه، رهبریست. بقیه ولی باید بیاییند و تبیین کنند و بگویند. باید تلاش هم بشود هرج و مرج در جامعه نشود.
الان هم منزوی کزدن و بایکوت کردن این جریان سبز جزء وظایف جامعه اسلامی است. تمام ویژگی های اینها به ویژگیهای منافقین تطبیق پیدا میکند. بنده به عنوان کسی که دستش به قرآن است این را عرض میکنم. همه ویژگیهای اینها تطبیق دارد. این گروه اگر منزوی نشود این تفکر ، کار را به سقیفه می کشد، کما اینکه کشاند.
اختلاف باید نزد رهبر جامعه حل بشود
آیه ۵۸ نساء و ۵۹ را ببینید، این اصطلاح اولی لامر هم باید خوب و کامل و دقیق تبیین شود. فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً بعدش که این نقطه محوری تمام حکمیتها باید در این نقطه حل بشود. تمام اطلاعات باید در این نقطه تجزیه و تحلیل شود. و اذا جاءکم امر من الامن اوالخوف اذاعوا به و لو ردوه الی الرسول و الی اولامر منهم…؛ اگر شما دلسوز نظام هستی باید اختلافات را بیاوری و پیش رهبری حل کنی. مسائل را پیش رهبری تجزیه و تحلیل کنی و استنباط کنی. در این نقطه محوری باید همه چیز شکل بگیرد.
آنها که دل به حکمیت طاغوت خوش کردهاند؛ منافقان
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ گروهی هستند که گمان میکنند به خدا و کتاب خدا ایمان دارند. اما یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت. می گفتند خارجیها بیایند بر انتخابات ما نظارت کنند. یعنی اینقدر ما به افتضاح کشیده شدیم. مگر بازی پرسپولیس و استقلال است؟ مسئله حکومت است. این ها یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت. در مقبوله عمر بن حنظله استنادش به همین آیه است. شما حق ندارید اختلافت را ببری پیش طاغوت حل کنی. این جایگاه اولی الامر برای همین تعبیه شده است. چرا پیش غرب و بیگانه میبری اختلافت را؟ و قد امروا ان یکفروا به شما مأمور بودید که کفران بورزید به طاغوت، پس چرا نکردید؟
می بینید که همین جا بحث گره میخورد به بحث منافقین؛ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُوداً این منافقین هستند که صدّ عنک میکنند. سد راه میکنند برای اینکه مؤمنین به تو رجوع کنند. و امر حکمیت را پیش تو بیاورند. بعد هم میآیند قسم می خورند که ما فقط قصد خیر داشتیم. اولئک الذین یعلم الله ما فی قلوبکم خدا میداند چه توی دل اینهاست پیغمبر فاعرض عنهم از اینها اعراض کن این همان دستور بایکوت کردن منافقین است. البته موعظهشان هم بکن و عظهم و قل لهم فی انفسهم قولا بلیغا. که توضیحش را بعداً میدهیم.
مسجد ضرار؛ پایگاه فرهنگی منافقان و برخورد پیغمبر
بعد شما ببینید سیستم بایکوت کردن پیغمبر؛ در همین سوره مبارکه توبه کار به جایی می رسد که اینها میروند مسجد میسازند. پایگاه میزنند. مسجد ضرار نمونه برابر اصلش را اگر میخواهید بشناسید حسینیه ارشاد است! یعنی یک پاتوق فرهنگی از جنس خود پاتوقهای فرهنگی داخل مؤمنین، و داخل حکومت، تشکیلات فکری در آنجا انجام می شود. اصلاً شما به این کار ظریفی که اینها انجام میدهند دقت کنید. پدیده مسجد ضرار فقط متعلق به زمان پیغمبر نبوده است که. پدیده نفاق برای اینکه بتواند به فعالیتش را بتواند ادامه بدهد به پایگاه احتیاج دارد، پایگاهی از جنس پایگاه مؤمنان. چ.ن مسجد هم فقط محل نماز خواندن نبوده است. پایگاه فرهنگی و سیاسی حکومت بوده است. به همین دلیل هم برخورد پیامبر با مسجد ضرار خیلی عجیب است. یعنی بولدوزر می اندازد و کلا مسجد را صاف میکند. این برخورد غلیظ پیامبر رفته رفته خودش را نشان میدهد که به مؤمنان هم کد می داده است. سایتهایشان را میبندد. اینها را فیلتر میکند. باید نشان بدهد رابطه ما با اینها چطور هست. تریبون اینها باید از بین برود. آیه ۸۴ همین سوره دارد وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَداً وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ بر جنازهشان نماز نخوان و بر سر قبرشان هم توقف نکن. یعنی اینها را رفته رفته به جامعه میشناساند و بایکوتشان میکند. همان دستور اعراض. فاعرض عنهم. از اینها فاصله بگیر.
این که این دستور هم اول به خود پیامبر داده می شود، برای این است که رهبر نفطه محوریست. رهبری هر کاری بکند در برخورد با اینها بقیهشان هم باید چشمشان به رهبری باشد و همان کاری را بکنند که پیامبر میکند. بقیه باید جا پای رهبر بگذارند در برخورد با منافقین. در بحث منافقین هم عرض شد، جریان مهم است، نفر مهم نیست. این که یک نفر خوب است و ساده است و … اینها نیست. مهم این است که متعلق به چه جریانی ست. اگر به جریان نفاق متعلق بود، باید بایکوت بشود. باید با درشتی و اقتدار با اینها برخورد بشود. مگر اینکه کسی صفش را جدا کند از این جریان. خب حالا شما بیایید صفتان را جدا کنید. حالا که حرف نه غزه نه لبنان شد صفتان را جدا کنید، حالا که بی بی سی کف میزند شما صفتان را جدا کنید، حالا که شد روزهخواری در ماه رمضان دیگر صفتان را جدا کنید. بگویید ما با اینها نیستیم.
این خیلی کار ظریفی هست که بتوانید بدنه جامعه را نسبت به این جریان آگاه کنید. در جهاد با منافقین هر آنچه که در زمان مصلحت است باید انجام داد. مثلاً همین کرسیهای آزاداندیشی در سطح دانشگاه جواب میدهد نه در سطح جامعه. که دانشجو از بیاطلاعی دربیاید. در سطح روزنامه نمی شود این حرفها را گفت.
سؤال: توی جریانات اخیر، بعضیها مسئله شان این است که چون رهبری موضع متناسب نگرفته اند، با ایشان مشکل دارند و معتقدند ایشان شرایط لازم را ندارند.
اگر قرار باشد ما چندین فهم مسلط پیدا کنیم که نمی شود. کسی که ولایت فقیه را قبول دارد. به این معنا که فقط فقیه جامع الشرایط حق دارد در جایگاه رهبری جامعه بایستد. حالا کسی ولایت فقیه را قبول دارد، اما مثلاً راجع به شخص رهبری بحث عدم عدالت، یا عدم اعلمیت و مرجعیت را مطرح میکنند. این شرط اعلمیت و مرجعیت اصلاً وجود ندارد در مبنای ولایت فقیه. عقل هم همین را می گوید. بله، فقاهت لازم است، اما نه اعلمیت. اما جامع الشرایط بودن است که خیلی مهم است. شما کدام فقیهی پیدا میکنی که رمان دا بخواند؟ کدام فقیهی پیدا میکنید که راجع به ۵۰ سال آینده تکنولوژیکی ایران نظر داشته باشد؟ اعلمیت که نمیتواند ملاک باشد. الان فاصله آقای خامنهای در بحث جامعالشرایط بودن نسبت به سایر مراجع فاصله عرش تا فرش است. هیچ نمونه بدل وجود ندارد. فاصله افق خیلی بالاست. دیگر نداریم فقیهی که کار اجرایی کرده باشد، هشت سال رییس جمهور مملکت باشد، جهان را بشناسد، تکنولوژی را بشناسد، برای علم و تکنولوژی مملکت راهبرد داشته باشد. اینها کجا، اینکه آقا بنشیند پشت ماشین و برود مدرسه علمیهاش و با چهارتا طلبه فقط سر و کار داشته باشد، کجا؟ باور بفرمایید بعضیهایشان از اداره یک مدرسه هم ممکن است عاجز باشند. اگر چه فقیهاند و اعلم هم هستند. شما اصلاً بفرمایید آقای خامنهای نباشد، کی باشد؟ یک نفر را الان اسم ببرید که بتواند این جایگاه را پر کند.
سؤال: شورای رهبری چطور؟
خود آقای منتظری گفته است این مزخرفترین تئوری است.
سؤال: خب اصلاً خالی بماند!
یعنی شما حکمیت طاغوت را می پذیری فقط برای اینکه رهبری موضعی گرفته. ببینید این که نمی شود به خاطر موضعی که مثلاً رهبری توی جریانی گرفته از عدالت ساقط شده، پس دیگر نمیتواند رهبر باشد. آقای منتظری توی همین فرض هم میگوید طرف حق ندارد اعتراض کند. تشخیصها با هم متفاوت است.
سؤال: کوی دانشگاه و …
ببینید مشکلاتی که جامعه دارد را نمی شود فقط به رهبری نسبت داد و به این خاطر ایشان را از عدالت ساقط کرد. اگر این باشد، پس همه مشکلات زمان پیامبر و امیرالمؤمنین را هم باید به خودشان نسبت داد. اینقدر استاندارهای حضرت امیر خطا می کردند. مگر امور دست رهبری ست؟ مگر منویات رهبری دارد تمام و کمال اجرا می شود؟ کسانی که خودشان دارند این شبهات را مطرح می کنند میدانند امور فقط دست رهبری نیست. در ردههای پایین منویات اجرا نمی شود. رهبری که که یک کشوی پر از آدم ندارد که هی عوض کند و نصب کند. شما وقتی یک فهم مسلط در تشخیص گذاشتی در رأس امور یعنی اعتماد میکنی به آن فهم مسلط در جریانات جامعه. باید اعتماد کنی.
سؤال: ولی منویات رهبری توی مسائل اخیر به نفع یک جریان بود.
به نفع و ضرر نیست که. رهبر باید توی موضع حق باشد. شما بیا داستان را از اول مرور کن. یک عده آمدند با یک شبهه واهی کل مملکت را دادند هوا. آقای خامنهای به عنوان رهبر مملکت باید چه کار می کرد؟ باید میانه راه می رفت؟ باید جریان حق را تشخیص میداد، حق تر را نسبت به حق، باطلتر را نسبت به باطل این را باید تشخیص می داد و بعد تصمیم می گرفت.
سؤال: باید میسپرد دست یک گروه بیطرف. شورای نگهبان هم بی طرف نبود.
خود رهبر پس چی؟ اینطور که نمی شود. خب مثلاً توی هر دورهای مجلس یک طرف است. دوباره طرفش عوض میشود! جناح و نظر سیاسی آدمها و اشخاص یک بحث است، طرفشان یک بحث است، اما این به این معنا نیست که آنها به ناحق و ناعدالتی رای بدهند. این حرف بی مبنایی است. رهبری خودش منشأ قانون است. مشروعیت قوانین توی جامعه به واسطه ولایت فقیه است. خودش به عنوان حَکَم مشروعیت دارد. ببینید، مقبوله عمر بن حنظله، که آقایان همه در زمینه حکمیت قبولش دارند، اگر دلالت بر ولایت نداشته باشد. یعنی همانهایی که این مقبوله را دلیل بر ولایت نمیداند، معتقدند حتما بر افتاء و حکمیت دلالت میکند. اصلاً این فقیه، ولی هم نه، اقلا نقش حکمیتش را قبول میکردید. اگر قرار باشد به کسی نقش حکمیت بدهیم، بعد فهم خودمان هم توی حکمیت مسلط باشد که نمی شود. این می شود تفرقه. می شود هرج و مرج. حالا فقیه تا حالاش جامع الشرایط بوده، به اعتقاد دو طرف، حالا چون آمده و موضعی گرفته و انتخابات را باطل نکرده، از تمام جامع الشرایط بودنش میافتد. اینها توقع داشتند همهاش آقای خامنهای میانه برود. اتفاقا به پیامبر هم همین را می گفتند. میگفتند راههای میانهای بگیر که از اعتبارت کم نشود. معتبر بمانی. کبریت بی خطر باش! پیغمبر ولی اینکار را نمی کرد. منزوی می کرد. بایکوت می کرد.
در همان مکانیزم وقتی فقیه جامع الشرایط را انتخاب کردیم- که اگر آقای خامنهای جامع الشرایط نباشد، مطمئن باشید هیچ کس هم نیست. این را جدی عرض می کنم. برای همین هست که آنها نمی توانند بگویند جایگزین کی باشد؟ خودشان هم گزینه ندارند. کسی که به کل مسائل مسلط است، درس خارج فقهش را هم میدهد. با دانشمندان مؤسسه رویان مینشیند. برای آینده علمی کشور هم راهبرد دارد. کی افق فکریاش به این حرفها می خورد از توی فقهای ما؟
موضع گیری باید بکند. اگر میخواهید بگویید کل مشکلاتی که در نظام هست، به رهبری می خورد، پس امیرالمؤمنین افتضاح کرده است توی رهبری. حکومت ما در ترازوی نقد، به مراتب از جامعه امیرالمؤمنین موفقتر است. نه به خاطر رهبری و امیرالمؤمنین. بلکه به خاطر بدنه جامعه. سطح فهم مردم. کی امام به ما گفت: یا اشباه الرجال و لا رجال! ای مردان نامرد! الان آقای خامنهای یاران سینه چاکی دارد که این صحابه را امیرالمومنین نداشت. شما مشکلات کارگزاران را نمیتوانید به رهبر نسبت بدهید. امیرالمومنین با همه افتضاحاتی که کارگزارانش به بار می آوردند، عوضشان نمی کرده. نامههای سرگشاده هم نمی نوشته. این نامهها بعداً توی تاریخ آمده است. این پیشنهادهایی که بعضیها میدادند که آقای خامنهای باید مثل یک پدر مهربان برخورد می کرد و می گفت: عیبی ندارد آقای احمدی نژاد، حالا شما بیا برو کنار، آقای موسوی شما بیا!!! ما اینها را از عقلایشان شنیدیم! ببینید این پیشنهاد را! بعد چون همچین کاری نکرده دیگر از عدالت ساقط شده است. چون گفته بین هاشمی و احمدینژاد، نظرم به احمدینژاد نزدیکتر است. با چه زمینهای، یادتان هست؟ گفتند الان که توی نمازجمعه و در جایگاه حق هستم و به جز حق نباید بگویم این حرف را میزنم. می دانید مردم دلشان چه میخواهد؟ دلشان پاپ میخواهد. یک آدم بیطرفی که در جریان نیست و فقط نمایشی تنفیذ میکند. رهبری خیلی با پاپ فرق دارد.
ریشه این اختلافات فقط حسد است
ببینید ریشه این تفرقهها، قرآن را ببینید همهاش میگوید: بغیاً بینهم. ریشهاش حسد است. وگرنه تفرقه در هیچ شأنی از شئون جامعه اسلامی نباید باشد. اصلاً پذیرفته نیست. تفرقه کار اوتوالعلم است. زیر سر اهل علم است. بدنه درسخوانده و متفکر جامعه؛ آن هم از سر حسد. توی هیمن جریانات اگر چند تا از لیدرهای اینها میگفتند به خاطر حکومت اسلامی می رویم و از محاکم قانونی پیگیری میکنیم جریان را، قضیه به اینجاها کشیده نمی شد. تمام بود. هیچ اتفاقی نمی افتاد. چهارتا آدم نفهم آمدند و یک انقلابی را به باد دادند. بابت چی؟ بابت چیزی که اگر حق بود ارزشش را نداشت، حتی اگر آن شبهه حق بود، ارزش به باد دادن انقلاب را نداشت. حالا که حق هم نبود.
خلاصه اینکه حرف اقای منتظری در کتاب ولایت فقیه شان این است که ما حتی در فرض این که اقدامات ولی فقیه را قبول نداریم باید ساکت باشیم. مگر میشود در سیاستهای کلی چند تا فهم مسلط گذاشت؟ مگر میشود همه بیایند صاحب نظر باشند؟ مجلس خبرگان خودش در جایگاهی هست که صلاحیت رهبری را تشخیص می دهد. و اگر لازم باشد خودش ساقط شدن رهبری از عدالت را تشخیص می دهد. بله، یکی دیگر بیاید شاید نظرش و مدل برخوردش این نباشد. مگر مدل برخورد پیامبر و امیرالمومنین یکی بود؟ وقتی شما حجت زنده دارید، گه نباید گمانهزنی کنید روی حجتهای مرده، این سؤال اصلاً بی معناست که اگر امام زنده بود چه میکرد؟!
بین قانون و ولی فقیه، محور ولی فقیه است
این آیه سوره بینه را بیاورید: ببینید در این دو حجت نبی و کتاب، محور خود نبی است. بین قانون و ولی فقیه، محور ولی فقیه است. لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ ؛رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ خود رسول بینه است. رسول است که کتاب را میخواند. قانون را تفسیر می کند و مشروعیت می دهد. آن وقت تفرقه ها هم همه اش سر رهبر است. اوتو الکتاب و اهل علم و دانایان اینها تفرقه میکنند. و سر رهبری هم موضع تفرقه اینهاست. الا من بعد ما جاءتهم البینه. لذا ما اگر قرار بود خودمان آدمش را انتخاب کنیم، که دیگر هیچ اشکالی به سقیفه وارد نبود که. آن ها همین کار را کردند. وگرنه این ها از اول اصل رهبری و اطاعت از رهبری را به این شکل قبول نداشتند.