تفسیر سوره توبه - جلسه ۲۳

مجموعه تفسیر سوره توبه از حاج آقا قاسمیان

پنجشنبه، 16 اردیبهشت 1389

100 دقیقه

یاایها النبى جهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم و ماویهم جهنم و بئس المصیر (۷۳)

یحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا کلمه الکفر و کفروا بعد اسلامهم و هموا بما لم ینالوا و ما نقموا الا ان اغنیهم الله و رسوله من فضله فان یتوبوا یک خیرا لهم و ان یتولوا یعذبهم الله عذابا الیما فى الدنیا و الاخرة و ما لهم فى الارض ‍ من ولى ولا نصیر (۷۴)

منهم من عهد الله لئن آتئنا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصلحین (۷۵)

فلما آتئهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون (۷۶)

فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون (۷۷)

صلواتی عنایت بفرمایید.

آن چیزی که از آیات پیش باقی مانده است، یک مقدار بحث، شما مرحمت کنید و بیاورید آیه ی ۲۰ سوره ی مبارکه ی حدید صفحه ی ۴۰ را:

اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فى الاموال و الاولاد بدانید که این حیات دنیا لعب و لهو و زینت و تفاخر و تکاثر است کمثل غیث مثل بارانی است اعجب الکفار نباته که روییدنی های آن کفار را به تعجب می اندازد ثم یهیج فترئه مصفرا آن موقع پژمرده می شود و تو آنها را زرد می بینی ثم یکون حـطـامـا و فـى الاخـرة عـذاب شـدیـد و مـغـفـرة مـن اللّه و رضـوان و مـا الحیوة الدنیا الا متاع الغـرور(۲۰)

این حکایت دنیا است، البته بارها توضیح داده شده است که منظور از دنیا این آسمان و زمین نیست. به معنی همان است که در روایات به عنوان شارحین قرآن آمده است و از درون خود آیات هم مشخص است که الدنیا دنیاوان: دنیا دو نوع است یکی دنیا بلاغ که این می شود همین آسمان و زمین، دنیایی که پیام ابلاغ خودش کافی است و تذکرات خودش را دارد، اون بد نیست بلکه مخلوق خداست اگر منظور آسمان و زمین و همه ی مخلوقات و اینها است که چیز بدی نیست، پیامهایش هم کافی و کامل است. یعنی اگر در کنار زایشگاه ها قبرستان ها نبود، آدم می گفت که پیامش ناکافی است. بالاخره در کنار صحتش مرض و در کنار مرضش صحت، در کنار ثروتش فقر است و اگر اینها نبود می شد دنیای فریب. اینکه دنیا متاع الغرور است، اینکه کالای فریب است منظور دنیا به معنی من و ما است نه این آسمان و زمین. این همین دنیایی است که: الدنیا مضجر اولیاء الله ، مهبط وحی الله و اینکه الدنیا مزرعه الاخره همش که دنیا دنیای بدی نیست به هر حال اینها هم دنیا است. این برای همین است که گفته اند دنیا دنیاوان؛ دنیا دو دنیا است یک دنیا بلاغ و دیگری دنیا ملعونه یعنی دنیای ملعون شده . این جایی که (آیه ی ۲۰ حدید) دنیا اینگونه مثال زده شده است منظور همان دنیای ملعونه است. دنیای من و ما دیگه که می گوید تفاخر بینکم و تکاثر فى الاموال و الاولاد کی بیشتر در آورده، کی بالای مجلس است کی پایین است و و فـى الاخـرة عـذاب شـدیـد یک و مـغـفـرة مـن اللّه دو و رضـوان سه و در جای دیگر داشتیم که رضوان من الله اکبر این رضوان الهی است که

آدم به مقامی برسد که خدا از او راضی است و او هم از خدا راضی است. مهم این است که یک رضایت طرفینی در مسئله وجود داشته باشد یعنی از هم راضی باشند نه اینکه صابر باشند، صبر همان گیاه تلخی است که بخصوص برای گرفتن بچه از شیر می زنند و به آن می گویند صبر زرد. یک موقع آدم صابر است یعنی صابر است دیگر و با تلخی دارد قضیه را تحمل می کند تا اینکه بیاید به مقام رضا برسد فاصله وجود دارد. و اینکه کسی بتواند در جنت رضوان الهی واقع شود، چه در این دنیا و چه در آن دنیایش، نه فقط در آن دنیا بلکه این دنیایش هم به جایی برسد که از خدا راضی باشد و به خدا اعتماد بکند. شما نگاه بکنید می بینید که در آیات این به صورت فاصله ای دیده شده است شما بیاورید سوره ی طه آیه ۱۳۰ صفحه ی ۳۲۱ را:

فاصبر على ما یقولون و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من آناء اللیل فسبح و اطراف النهار لعلک ترضى (۱۳۰)

فاصبر على ما یقولون حالا فاصبرش را نگه دارید فاصبر یک کاری بکن و حالا آخر آیه دارد که لعلک ترضى این فقط هم مال پیغمبر نیست. فاصبر على ما یقولون باید صبر کنی اول و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها قبل از طلوع شمس یعنی قبل از قضا شدن نماز و قبل از غروب شمس، اینها مشخص است که زمانهای کاملا بخصوصی است قبل از طلوغ و غروب که ذکر هم خیلی وارد شده است، حتی ذکر خاص وارد شده است. یک ذکری هست که توصیه کرده اند ۱۰ مرتبه بگویید این ذکر را، ذکر دو سه خطی هم هست چونکه من نمی گویم یادم هم نیست ول خوب وارد شده است! خیلی هم عجیبه در روایتش دارد که فریضه علی کل مسلم که ده بار ذکر را بگوید ولی ما چون یک مقداری در سندش شک کنیم، چون چند تا مجهول در سندش دارد، کلا نمی گوییم! ولی چون دارد که سبح چون فعل امر است، اقل مراتبش استحباب است و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من آناء اللیل فسبح دوباره فسبح دارد که تسبحاتی در پاسی از شب و اطراف نهار در لبه های روز، اول و آخر روز. تو این ارتباط را با خدا داشته باش اون هم ارتباط با چه نگاهی ؟ ارتباط با سبح حتی حمد هم ندارد البته دارد که سبح بحمد ولی ارتباط با سبح یعنی اینکه خدا پاک و منزه است. یعنی با این زاویه دید که خدا از عیب و نقص منزه است حالا حتی با حمد سبح داشته باش . یعنی با این نگاه که خدا کارش درست است و اینکه خدایا من می دونم که کار تو درست است و این تا اینکه لعلک ترضى یعنی یواش یواش از مقام صبر ارتقا پیدا کنی به مقام رضا و راضی شوی و این بسیار مشکل آدم راحل می کند و در پایان بسیاری از آیات این هست که خداوند عزیز حکیم است. شما قبول کن که خدا حکیم است، در جلسه ی دیگری بود که عرض می کردم ما مدل داریم در دعا کردن تا مدل. یک مدل دعای شاکیانه است که کلا به خدا می گوید که اگه دادی، دادی و اگرنه از میروم بیرون ! مثلا به این مدل دارد دعا می کند که این مدل بی ادبی است در دعا کردن. اشکال ندارد که آدم کلا یک چیزهایی دلش بخواهد منتها دعا اینگونه است که کسی سرش را بگیرد به سوی آسمان و با توجه به اینکه می داند خدا کارش درست است بگوید خدایا هر چه صلاح ات است، نه اینکه یک عالمه دستور بدهد به خدا. چونکه در دعا خیلی وقتها پس زمینه ی کار این است که خدایا من که بهتر می فهمم و اینش که مشخص است، درسته تو زورت بیشتره ولی من بهتر می فهمم و حالا تو هم بیا بفهم که چکار باید بکنی یا زورش را به من بده! این خیلی وقتها می شود ته مایه ی دعا. در حالی که پیغمبر حتی در مورد مسئله ی تغییر قبله دارد که : قد نرى تقلب وجهک فى السماء فلنولینک قبلة ترضیها (۴۴ بقره) ما میدیم که تو چشم در آسمان می چرخاندی. این یک حرف است که چشم در آسمان بچرخانی و چیزی هم نمی گویی و خداوند عالم غیب و شهادت می داند که تو چه می خواهی بگویی که لازم نیست هی داد و بیداد بکنی که و شما به خدا اعتماد می کنید آنوقت فلنولینک قبلة ترضیها برای اینکه تو راضی شوی ولی تو فقط چشم می انداختی در آسمان. این در حقیقت یک مدل دعا کردن است و یکی دیگر این مدل های دعا کردن است که گاهی اوقات شاکیانه و با محتوای اینکه بالاخره مشخصا من بهتر می فهمم که چه چیزی به نفع من است. آن موقع با شدت و غلظت زیاد که گاهی ممکن است بدهند و صلاح هم نباشد. اینکه امام زادگانی که دارای مرتبه ی پایین تری هستند، گاهی در کاسه ی آنها انگار که بیشتر می دهند. گاهی یک امام زاده ی کوچک در یک گوشه پیدا می کنید که می گویند این خیلی حاجت می دهد و واقعا هم اینجوری است، در حالی که امام واسطه ی فیض است. خیلیش به خاطر آن است که آن امام زاده سطح درکش به اندازه ی امام نیست! وجاهتی دارد که بگیرد و بدهد ولی افق نگاهش به قدری نیست که ۵۰ سال بعدش را ببیند. لذا او می گیرد و می دهد. به حساب اینکه کدام امام زاده الان مجرب است نمی توان ارتباط با خدا را مدلش را عوض کرد. ارتباط با خدا و استشفاع از اهل بیت باید باید با یک ادبی همراه باشد. ادبش هم این است که اینها بهتر می فهمند بالاخره، اینها حکمت آدم را بهتر تشخیص می دهند. خدا خودش بهتر می داند، آن وقت شما قلبت به یک سمت کشش دارد پس چم بینداز به آسمان و یک چیزهایی طلب کن. از خدا یک چیزهایی طلب کنیم، گریه هم بکنیم ولی اون وجه را هم در نظر داشته باشیم. به هر جهت اینکه و فـى الاخـرة عـذاب شـدیـد و مـغـفـرة مـن اللّه و رضـوان و این نقطه ی اصلی است که در سوره ی توبه از آن به عنوان و رضوان من الله اکبر یاد شده است. یک نکته ی دیگر که از آیات قبل جا مانده است و نمی دانم که گفته ام یا نه، خود نقش امر به معروف و نهی از منکر که در آیات قبل می دیدید (۷۱ توبه)، مورد توجه شدید اهل بیت بوده است که این امر به معروف و نهی از منکر پایه ی اقامه ی نماز ذکر شده است، دقت کنید به آیه یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة (۷۱ توبه) حتی ما آیات بالاتر از این داریم که حتی پایه ی خود ایمان است. یعنی شما اینقدر درک بکن که یک منکر و معروف هایی است که قبل از ایمان به خدا قابل تشخیص است که شوق نسبت به آن معروف ها و پرهیز از آن منکرهاست که پایه های ایمان می شود. شما بیاورید سوره مبارکه ی آل عمران، آیه ی ۱۱۰ : کنتم خیر امة اخرجت للناس شما بهترین مردم هستید یعنی بهترین امتی که از میان این مردم اخراج کرده ایم و آن وقت چکار می کنید تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤ منون باللّه که آن موقع امر معروف و نهی از منکر مستقلا در قرآن قابل بحث است که اگر چنین پدیده ای در منظومه ی فکر دینی آدم نباشد و چیزی است که در سطح فردی نیست زیرا امر به معروف دقیقا جزء اخلاق فردی نیست اصلا، جزء دین فردی شخص نیست بلکه جزء دین فضولی در کار مردم است یا هر چیزی که در این مدت ها اسمش را گذاشتند. چون آدم خودش را که امر به معروف و نهی از منکر نمی کند، آنها همان اتقوا الله و خودتان را محاسبه بکنید و این چیزها است، آخر گاهی اوقات یک سخنان سخیفی گفته می شود که فکر نمی کنند که حداقل کمی توجه کنند! در این مدت گفته شده که حجاب یک مسئله ی کاملا شخصی و فردی است در اسلام. در حالی که اتفاقا حجاب دقیقا یک مسئله ی شخصی و فردی برای خودش نیست چون یک نفر برای شخص خودش که حجاب نمی گیرد یا اینکه در خانواده حجاب نمی گیرد که. یک مقدار بگذارند این حرفهاشان از مجرای عقل هم عبور کند و فیلتر شود هم بد نیست! این دیگر جزء واضحات است دیگر که یک نفر لازم نیست در مسئله ی شخصی خودش و خانواده ی خودش حجاب داشته است، حجاب دقیقا یک مسئله ی اجتماعی است و طبیعتا کار اجتماعی خودش را لازم دارد و برخورد اجتماعی خودش را می خواهد، حالا هر برخوردی که باشد ولی مسئله ی فردی نیست. اینکه حضرت علی (ع) می فرمایند که « لا تترکوا امر بالمعروف و نهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون و لا یستجاب لکم » اینها را فراموش نکنید وگرنه آن وقت شرار می آیند بالا، شرار مستولی می شوند، متولی می شوند نه اینکه حاکم حکومت می شوند چون روایت به این معنا ربطی ندارد گرچه می توانند حاکم حکومت هم بشوند، آنها سلطه و نفوذ پیدا می کنند آن موقع دعا می کنید و استجابت نمی شود.

سوال: از کجا استنباط می کنید که ایمان یا نماز بر پایه ی امر به معروف و نهی از منکر است؟

این نکته ی زبان قرآنی است که در قرآن ترتیب ها معنا دارد. این برمی گردد به حدود ۴ یا ۵ سال پیش که نکات زبان قرآنی را می گفتیم و جزوه هم شده است، این دأب تفسیری است که خود اهل بیت هم دارند که از خود ترتیب هایی که در قرآن ذکر شده است، استفاده می کنند. در آنجا چند مثال هم زدیم که مثلا در بحث سرقت به عنوان یک گناه مردانه می گوید: و السارق و السارقه یقطع ایدیهما ولی در مورد چیزهایی که مقداری مردانه تر نباشد یا اینکه مقدماتش مردانه نباشد می بینید که گناه را به صورت دیگری می گوید و ترتیبش را متفاوت می کند. موارد دیگری هم هست و آن موقع اهل بیت از این ترتیب ها استفاده می کنند مثلا در همان آیات سوره ی مبارکه ی توبه یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة اهل بیت از این ترتیب استفاده کرده اند و گفته اند که خود اقامه ی نماز بر پایه ی اینهاست و اگر امر به معروف و نهی از منکری نباشد خود اقامه ی نماز و اینها هم دیگر نخواهد بود.

سوال: این نگاه تشکیلاتی و از بالا است یا فردی است، در اجتماع باید باشد یا هر فردی باید انجام دهد؟

این بیانات اجتماعی است، این آیات، آیات اجتماعی است. من در جلسه گذشته یا قبل تر این نگاه تشکیلاتی قرآن را در واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا گفته ام که حتی لا تفرقوا آن هم یک نکته ای دارد که می گوید شما به حبل الله تمک بکنید و جمعی تمسک بکنید، جمیعا حال آن اعتصام است. مثل اینکه بگوییم این جمعیت نماز بخوانید، نماز جماعت و فرادی هم نخوانید با تاکید. اگر همه نماز بخوانند یعنی کسی گوش نکرده و نماز جماعت را نخوانده است. آیاتی که شما در توبه دارید، آیات اجتماعی است. آن آیات یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة یعنی اینکه می خواهیم نماز را اقامه کنیم نه اینکه نماز را بخوانیم، به هر حال جملات باید با هم سازگار باشد. اگر بگویند نماز یک چیز است، باید بخوانید ولی اگر نماز ستون است، دیگر ستون را نمی خوانند بلکه ستون دین آن را اقامه می کنند. حالا اینکه این حرف را در بستر اجتماعی زده است قطعی است، حالا بحث فردی و شخص می ماند. این سوال، سوال خوبی است چون یک بار برخوردهای شخصی و فردی داریم و اینکه چه معیارهایی برای برخوردهای فردی وجود دارد. مثلا گذشتن از حق برای برخوردهای فردی مناسب است، مثلا آدم از حقوق فردی خودش در مقابل یک نفر بگذرد یا از قرض فردی خودش در مقابل دگری بگذرد. اولا نظره علی المیسره یعنی تا زمانی که یک یسری برایش وجود بیاید فاصله بیندازد و اگر هم بگذرد که بگذرد و خیلی به شخص فشار نیاورد. «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به» اگر معاقبه می کنید به همان مقدار که اعقاب شدید، معاقبه بکن و دارد که و ان صبرتم فهو خیر لالصابرین یعنی اگر صبر کنید برای خود آن صابر خوب است ولی اینکه برای طرف دیگر خوب است یا نه معلوم نیست که خوب باشد ولی برای صابر این خوب است که بگذرد. در مسائل اجتماعی ولی این را نداریم که مثلا یک نفر از بیت المال چیزی را قرض گرفته است و کلا بیت المال اینها را ببخشد مثلا قرض های ملت به بانک ها را همه را ببخشد خوبه اتفاقا فهو خیر لالصابرین! یا اینکه مجازاتهایی که مثلا طرف یک کاری در سطح کشور کرده است و آن را ببخشند. اتفاقا این آیه بحثش این است که ای پیامبر جهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم بحث بخشیدن هم اصلا نیست و بحث غلظت است اتفاقا. در بحث سوره ی توبه اینش مشخص است که در پرتوی یک بحث اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر بکنید که اقامه ی نماز و اینها حاصل شود.

اما حالا یک فایل و بسته ی مهمی خداوند دارد در این بخش ارائه می دهد که نوع برخورد با منافقین که حالا شناسایی شده اند که چه می گویند و چه برخوردی دارند و بحث هایی که تا حالا عرض شد، حالا شما نوع برخورد با اینها را از لحاظ دینی چه پیشنهاد می دهید. کسانی که منطقهای غیر دینی، ترویج منطق های غیر دینی و اقدام بد دارند و همه ی اینها با تمام طیفی که دارند دیگر، حالا شما چه پیشنهادی می دهید؟ اینجاست که ما فقه حکومتی احتیاج داریم. یعنی فقه در بیاورد و به جای اینکه کتاب طهارت الصلوه ما کنار هم بگذاریم اینقدر بزرگ می شود، باید به جهت فقه جکومتی یک حرکتی انجام بشود که بگوید چکار باید کرد کلا. اصلا چشم اندازهای اینها را چگونه باید نوشت و چه حرکتهایی باید کرد، آن هم برخورد دینی . یک وقت راهنمایی و رانندگی است که می گوید چکار باید بکنیم و چه چشم اندازی باید داشته باشیم و چه حرکتهایی باید بکنیم ولی یک وقت برخورد متکی به دین با چیزی که اینقدرش باید برای همه ی شما واضح شده باشد- و باید این مسئله ترویج بشود – که نفاق بر عکس این که یک پدیده ی باطنی دارد تلقی می شود و خیلی ها می گویند که نفاق یک مسئله ی شناسایی نشده است زیرا شما دارید درباره ی پدیده های باطنی صحبت می کنید، کفار مشخص اند مومنین هم مشخص اند شما در این وسط مواجه اید با یک گروهی که اسمش را می گذارید منافق. آن وقت خیلی ها هم اینگونه آن را تفسیر می کنند که کسی که ظاهر مومن و باطن کافر دارد و چون که ظاهر مومن و باطنش کافر است پس شما با یک امر باطنی سر و کار دارید و طبیعتا غیر قابل شناسایی و طبیعتا غیر قابل برخورد است چون شناسایی نمی شود. ببینید اگر به این صورت بخواهیم حرکت کنیم که نه نفاق را می توان شناسایی کرد چون باطنی است و آن وقت نمی توانید جامعه را به شناسایی آنها رهنمون شوید، بعدش هم نمی توانید برخورد کنید چون نمی توانید شناسایی کنید. این می شود رگ و ریشه ی آن حرف غلط. این مشخص شده باشد که نفاق، معنای روایی اش را با معنای قرآنی اش قاطی نکنید. چون که نفاق را در معنای روایی اش به بحث ریا زده اند، ریا خودش یکنوع نفاق است. آیا برخورد قرآن با پدیده ی منافقین، با یک سری آدم های ریاکار یا کسانی است که نمازشان را درست نمی خوانند یا صرفا همین چیزها است؟ یا اینکه ممکن است با این چیزها شروع بشود و تبدیل شود به چیزهای دیگری که قرآن به صراحت نشان می دهد که اینها شناسایی می شدند. حتی اینها در خود مدینه با روشنگری های پیغمبر شناسایی می شدند که می گفتند بهشان بلند شوید و این کارها را نکنید یعنی رفته رفته در مدینه شناسایی می شدند. و اینها روندشان ادامه پیدا می کند تا اینکه تبدیل به گروه و تشکیلات می شود. این فکر و منطق های غیر دینی توسط آدم های آبرومند و با کانالیزه کردن دین که خیلی مهم است و در قرآن می بینید در همین سوره ی توبه و سوره ی منافقین که حالا می خواهیم یک گذری هم بر سوره ی منافقین داشته باشیم الان، که نسبت به منافقین با این حرف مواجه اید که اینها اصلا استغفار پذیر نیستند. چرا مگر این چه پدیده ای است که شما مواجه اید که این اصلا بخشودنی نیست، اصلا ماجرا، ماجرای بخشودنی نیست. یعنی خدا غیظ کرده اینجا؟ چه فکر می کنید شما؟ یعنی خدا اینقدر غیظ کرده نسبت به اینها که می گوید عمرا نمی بخشم. مگر می شود کسی توبه کند و خدا نبخشد؟ که به پیغمبرش می گوید که پیغمبر تو اگر هفتاد بار برای اینها استغفار کنی اینها بخشوده نمی شوند. مگر میشه پیغمبر خدا برای کسی استغفار کند و اون استغفار عمل نکند. این یعنی چه نسبت به پدیده ی نفاق؟ برای اینکه مسئله، مسئله ی بخشودنی نیست. ببینید شما یک وقت مواجه هستید با یک چیزی و پدیده ای و آدمی که این آدم خطاکاری است و بعدش می فهمد که خطا می کند و می آید طلب بخشش می کند و بخشیده می شود، این روال عمومی قرآن است. ولی شما دیگه با این مواجه نیستید بلکه مواجه با پدیده ای هستید که دین را کانالیزه می کند و تقسم بندی دین که دین حوزه ی نفوذش اینجاهاست و در اینجاها نیست و پیغمبر حق دارد این کارها را بکند و حق ندارد این کارها را بکند و طبیعتا چون پیغمبر حق ندارد که چنین حرکت هایی را انجام دهد پس طبیعتا من حق دارم که چنین برخوردی را با پیغمبر انجام بدهم. کسی که دین در منطق او به چنین تفکیک هایی افتاده است، او به صورت طبیعی به پیغمبر انتقاد می کند، او به صورت طبیعی به حکومت ضربه می زند و به صورت طبیعی همه ی این کارها را انجام می دهد. حالا این در چه فرآیندی باید فهمد که باید استغفار بکند. شما در این پدیده ی نفاق اخیر دیده اید که کلا نمی توانید کسی را راضی بکنید؟! دیدید بحث ها، بحث های بی فایده ای است همیشه؟ یعنی چیزی که اتفاق افتاده و خیلی عجیب است اینه که بحث ها به نتیجه ای نمی رسد! تا حالا شما شده یک نفر را قانع کنید اصلا؟ با اینکه نه تو خطابه چیزی کم داریم، نه در آیه و روایت ولی می بینید که نمی توانید کسی را راضی کنید. یعنی اون طرف در داخل آن جبهه بازیگر آن جبهه است نه پیاده نظام ها، اتفاقا قرآن نشان می دهد که پدیده ی نفاق و منافقین دقیقا گره می خورند به صاحب نفوذ های منطقه ی مدینه. مثلا یک نفر مثل عبد الله ابن ابی – که البته من قبول ندارم چون یک جور رد گم کنی است – که به عنوان یکی از شاخص های باند منافقین از او یاد می کنند که البته هست ولی فقط او نیست بلکه خیلی های دیگه هم هستند که وجاهت دارند و با این منطق های غیر دینی حرکت می کنند، این آدم کسی بوده است که قبل از اینکه پیغمبر به مدینه تشریف بیاورند قرار بوده است این آدم بشود حاکم مدینه! یعنی در چنین جایگاهی بوده است و یکدفعه همه چیز عوض می شود و تبدیل می شود به پیغمبر و پیغمبر حاکم می شود. این بالاخره وجاهتی داشته در سطح مدینه، و مجبور می شود که پیغمبر را قبول بکند و الی آخر. اینها جزء شاخص هایی است که در رفتار منافقین دیده می شود و به عنوان یک برخورد اجتماعی و با عوارضی خودش را نشان می دهد و البته پیدا کردنش سخت است چون دارد با منطق های شبه دینی حرکت می کند و غلظت پیغمبر هم نسبت به آنها یک شکل خاصی است. غلظت پیغمبر نسبت به بدنه ی کفار یک جور است ولی هیچ برخورد اینگونه ای را نسبت به منافقین نمی بینیم. با آن سبک برخورد نمی کند. به این نکته ها توجه کنید که چرا در دو جا آمده است که اینها استغفار پذیر نیستند. این باید چگونه بفهمد که دارد اشتباه می کند، فقط می توان جامعه را آگاه کرد و یک کاری که قرآن می کند و می بینیم برخوردش نسبت به جامعه است یعنی دارد جامعه را نسبت به فضای فکری اینها روشن می کند. یعنی به جامعه پادزهرهایی را می دهد که خودشان دچار پدیده ی نفاق نشوند و این را هم می بینیم. پس این یکی از عناوینی است که جا دارد یک گروهی بنشینند با کدهایی که مجموعا در قرآن وجود دارد این پدیده ی منافقین را بررسی کنند که مثلا منافقین چه کسانی هستند فصل اول کی هستند و چند دسته اند، برخوردهای دلجویانه چه مدلی است و نوع برخوردهای مجازات گونه چه گونه ای است، برخورد با بدنه ی جامعه چگونه است در این زمان، به عنوان یک فقه حکومتی مستند به قرآن. اینها قابل در آوردن است و ما کم هم آیه نداریم چونکه از همین جریان احزاب به بعد می بینید که آیات در این باره هست به گونه ای که اصلا دشمن ها را ول کرده است! دشمنان خارجی اصلا ول شده اند و همش همین ها هستند. از قبلش در بقره هست و بعدش احزاب و نساء و بعدش ممتحنه و تحریم و بحث خود سوره ی منافقون و حشر در این باره است و این جای کار کردن دارد. حالا می گوید یاایها النبى جهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم اصلا چه دأبی داشته است که این وسط بحث کفار و منافقین را بیاورد؟ اینجا همان جایی است که نقطه ی پیوندهایی بین کفار و منافقین دارید. یعنی کفار و منافقین به عنوان جریانهایی که اگر فعلا هم ارتباطی به هم نداشته باشند که داشتند، جهت جریانش یکی است و متفاوت نیست. فکر کنم در همین توبه است که می گوید وعد الله المنفقین و المنفقت و الکفار نار جهنم و در اینجا کفار را می گذارد کنار، نسبت به باند منافقینی که گفته شد هر جا منافقین و منافقات آمده است یعنی تشکیل گروه منافقین ولی کفار را اینگونه بیان نمی کند که و الکافرین و الکافرات.این کفار جدا هستند و الان دارد بحث تشکیلات منافقین را می گوید در مقابل تشکیلات مومنان که همان المومنین و المومنات اند که آنجا عرض کردیم. در اینجا داریم که با این کفار و منافقین غلظت نشان بده. ببینید کلا سه خط موازی هست که قرآن این سه خط را در همه چیز به صورت موازی پی می گیرد. یکی خط فرهنگی است، یکی تنظیم قوانین بر پایه ی اعتقادات فرهنگی است و دیگری مجازات در مقابل آن قوانین است و این سه خط را در همه جا پیاده می کند در مسائل دینی علی الخصوص در مسائل اجتماعی. یعنی کار فرهنگی، ساختن زمینه های اعتقادی برای طرف این یک ، کار دوم این است که تنظیم قوانین می کند نه اینکه هیچ قانونی برایش تنظیم نمی کند و فقط کلا یک سری اعتقادات ارائه می دهد که مثلا شما فقط طهارت قلب داشته باش و اگر شما طهارت قلب داشته باشی دیگه برای ما کافی است، نه می بینید که تمام این قوانین چه در بحث فردی و چه در اجتماعی همه بر اساس همان اعتقاداتش است. اگر این قانون، قانونی در سطح اجتماع باشد، قطعا مجازات هم خواهد داشت و آن وقت مجازات را هم برایش تنظیم می کند لذا هیچ کدام را به نفع دیگری خنثی نکنید. این سه خط هم به صورت موازی پیش می برد. شما سوره ی مبارکه ی حدید، آن آیه ی معروفش را بیاورید، آیه ی ۲۵ سوره ی مبارکه حدید صفحه ی ۵۴۱: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انـزلنـا الحـدیـد فـیـه بـاءس شـدیـد و مـنافع للناس ولیعلم اللّه من ینصره و رسله بالغیب ان اللّه قوى عزیز(۲۵)

لقد ارسلنا رسلنا بالبینات کلا رسل با بینات می آیند و انزلنا معهم الکتاب و المیزان و مجموعه ی قوانین و میزان هایی می آورد باهاش، یک سری شاخص می آورد. ببینید اینکه کتاب می آورد و میزان می آورد با آن یعنی شاخص می آورد. اولین مسئله ای که در مورد میزان مهم است، شاخص است یعنی دین بدون شاخص نمی آورد که کتاب هایی بیاورد که یک سری مجموعه قوانین دارد ولی شاخص ندارد اینها، شاخص اندازه گیری ندارد. چون بحث تقوای طرف نیست صرفا بلکه دارد قانون می آورد، که بحث کتاب را اگر خدا بخواهد در جای دیگری خواهم کرد که بهتان خبر می دهم چون سوره ی بقره آیه ی ۲۱۳ یک بحثی هست که باید مشخص شود که کتاب به معنای قانون و مجموعه ی قوانین ات نه به معنای چیزی که بین دو جلد قرار می گیرد و این یک فرهنگ قرآنی است در مورد کتاب، و بعدش با آن میزان هم می آورد یعنی شاخص اندازه گیری هم می آورد لیقوم الناس بالقسط تا این جایش کفایت می کند که مردم قسط را بپا دارند و باید خود مردم هم آن را بپا دارند ولی تا همین قسمتش دیگر کفایت می کند یعنی حرف با دلایل روشن برایش بیاید، قوانین و شاخص برایش بیاید، شاخص های اندازه گیری بیاید که فرد خودش را با آنها محک بزند که مثلا اینقدر باید نماز بخواند، اینجوری باید روزه بگیرد و حجابت اینجوریه و …شاخص دارد یعنی ما فقط اینکه حجاب داشته باشید نداریم، این را نداریم و این می شود تلک حدود الله که از اینها تجاوز نکن و من یتعد حدود الله فهم الظالمون، کافرون، فاسقون. حالا تو می خواهی بیشتر انجام بدهی، بیشتر زکات و صدقات مستحب بدهی بده ولی اینقدر زکات است و اینقدر خمس که می شود حدود الله. این نکته ی مهمی است درباره ی حدود الله که بارها عرض شده است که اگر این حدود وجود نداشته باشد پس شما چگونه می فهمید که از خطوط رفته اید بیرون شما؟ همه ی دنیا هم قبول دارند که باید قانون بدهند و قانون داشته باشد منتها نمی دانم چرا به این شرع خدای بی صاحب می رسند – چون می دونید که خدا صاحب ندارد!- نسبت به اینها حرفشان این می شود که این چیزها چی است. دانشجو می آید با سخیف ترین عباراتی که ما در بازار هم گاهی اوقات نمی شنویم – مثلا این آدم های فرهیخته، غیر فرهیخته که می گویند- می گوید مگر خدا بچه است که به این چیزها گیر بدهد! نه خدا بچه نیست آخه این چه استدلالی است! مثل اینکه بگویند این راهنمایی رانندگی بچه اند اینها مگر که آدم را جریمه می کنند چقدر آدم های عقده ای هستند مثلا. خدا مگر بچه است که گیر بدهد مثلا ۴ رکعت نماز بخون، طرف دانشجوی مهندسی آمده بود می گفت مگه خدا بچه است که می گوید ما یک شب تقدیرات عالم را رقم می زنیم، چه ربطی دارد به بچه بودن خدا خوب قاعده ی عالم اینگونه است حالا گیر داده بود به شب قدر! حدود الهی باید مشخص باشد و اگر از آنها بزنی بیرون در واقع از مرزهای الله داری می زنی بیرون چون دیگه روی مرزهای الله حرکت نمی کنی بلکه داری روی مرزهای خودت حرکت می کنی و می شوی أفرایت من اتخذ الهه هواء اینجاست که وقتی مرزها دست خود آدم می افتد رفته رفته یک چیز دیگری می شود. طرف می گوید حالا مگر جلوی مو اشکال دارد؟ اگر خدا گفته که جلوی مو اشکال ندارد می شود خدا گفته ولی اگر گفته است که اشکال دارد و تو اینجوری می کنی تا کجا می خواهی متوقف کنی که دیگه یک حدی. حد قائل یا نه پس اگر حد هست شما بگو کجا! من اینها را سوال کردم و جواب ندارد. جواب می دهند می گویند عرف می گوید. می پرسم کدام عرف می گوید؟ می گویند عرف الان. می گویم اگر عرف الان تغییر کرد چی؟ اگر همین طور رفت عقب چی و … اونوقت می بینه که نه اینجور که خیلی بد میشه و خودش هم می فهمد که اینجوریش بد است دیگر، خودش به بد بودن فعل پی می برد دیگر، جواب ندارد ما حدود الله داریم. تا اینجا تمومه ولی بعدش دارد و انـزلنـا الحـدیـد فـیـه بـاءس شـدیـد تا اینجاش برای اقامه ی قسط کفایت می کرد احتیاج داشت که قوانین حکیمانه ای بیاید و شاخصی هم داشته باشد ولی از اینجا به بعدش مجازات داریم، شمشیر می آید وسط و ما از آسمان آهن را نازل کردیم که توش یک درد شدیدی وجود دارد.

سوال: آهن را نازل کرده؟!

ببینید خدا کلا همه چیز را نازل می کند یعنی اشاره به این بحث می تواند باشد که همه چیز عندنا بقدر یعنی همه چیز یک قدری دارد در نزد ما عندنا خزائنه همه چیز نزد ما است و ما آنها را به اندازه از عوالم بالاتر نازل می کنیم. فقط به این معنا نیست که برای زره و لباس رزم نازل شده است آن را در آنجا که می گوید حدید را نرم کردیم در دست داوود گفته است. اینجا نسبت به این است که همه چیز در عوالم بالا هست و به عوالم پایین نازل می شود اینجور نیست که اینجا بوجود می آید ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم هر چیز به قدر معلومی نازل شده و به پایین می آید و بنابراین حدید را نازل کردیم. اصلا یک چیزهای دیگری هم در قرآن گفته نازل می کند که آدم تعجب می کند مگر اینها هم نازل می شوند؟! مثلا و انزل لکم من الانعام یعنی ما مثلا گاو نازل کردیم!

سوال: شما بحث منافقین را که مطرح کردید گفتید کسانی که می روند فرهنگ غرب را می گیرند و بعد همین ها حالا می خواهند دین شناس شوند و تئوری بدهند در دین و این می شود نفاق. درسته؟

همه را به این نگفتم، ولی یکی از ریشه های اصلیش این است.

سوال: اگر خاطرتان باشد قبلا به ما می گفتید و در تاریخ هم بوده که مثلا عالمی که در بغداد بوده و عالمی که در قم بوده است، نظرات فقهی متفاوتی داشته اند و شما به ما می گفتید که ممکن است فقیهی که در لبنان باشد، نظرش درباره ی حجاب با فقیهی که در قم است متفاوت باشد. حالا اینقدر اختلاف نظر قبول ولی شما فرض کنید که شما می رفتید یک کشور خارجه، چطور بگویم یعنی حالا کسانی که رفتند در فرهنگ غرب و حالا قرآن را می خوانند و با نگاه خودشان می فهمند و این می شود منافقانه آن وقت ممکن بود کسانی همین حرف را به شما بگوید که شما این آزادیهایی را که قائل اید به خاطر این است که با فرهنگ آنها و اینترنت آشنا شدید.

این برمی گردد به نکته ای که آیا مقوله ی فهم درست است که متفاوت است ولی آیا این تفاوت به معنای بی در و پیکر بودن و غیر اجتهادی بودن آن است؟ وقتی می گوییم فهم با توجه به شرایط متفاوت است آن هم فهم مبانی دین، آیا اینقدر بی در و پیکر است که ندانیم در مقابل کفار باید چه کنیم؟ یک نکته مربوط به امروز ماست که کی باید تشخیص بدهد، دقیقا مشخص است که چه کسی باید تشخیص بدهد و آن هم آقای خامنه ای است. می دانید چرا؟ این همان بحث هایی است که آقای منتظری در کتابشان می کنند ولی من با چشمی و صد نم جانی و صد آه باید آن کتاب را بخوانم که آقای منتظری کاش این حرف هایی را که اینجا نوشتید خودتان عمل می کردید که وقتی ولی فقیه زمان حرف می زند دیگر هیچ کس حق ندارد حرف بزند وگرنه تعدد حاصل می شود. در کدام فرض این حرف را می زند؟ در فرضی که شما ولی فقیه زمان را قبول ندارید این حرف را می گوید. چون در غیر اینصورت جامعه ی اسلامی می ترکد. در فرضی که شما ولی فقیه زمان را قبول ندارید حق ندارید حرف بزنید، یعنی وقتی شرایطش را برای او محرز نمی دانی. و خیلی هم عجیب است که آقای منتظری در کتاب ولایت فقیه خودشان ۸ شرطی را که گفته اند در هیچ یک از آنها مرجعیت و اعلمیت نیست در حالی که در سخنان اخیرشان هم مرجعیت را تاکید کردند و هم اعلمیت را! من به عنوان یک جوجه طلبه باید تعجب بکنم یا نباید تعجب بکنم؟! که چه شده است که آن جا که اینها را نوشتی نه مرجعیت و نه اعلمیت را طرح کردی فقط بحث فقاهت را طرح کردی که درست هم هست چون باید فقیه باشد پس چرا آخرش گیر دادی به مرجعیت و اعلمیت که اعلم هست یا نه. ببینید پدیده ی نفاق را اصلا بدنه ی حکومت اسلامی می تواند بفهمد و تحمل کند. متوجه اید؟ یعنی این پدیده در خارج از بحث حکومت اسلامی اصلا مورد پیدا نمی کند. در زمان شاه مگر ما کم عالم داشتیم، این همه علمایی که در زمان شاه وجود داشتند خوب شاه به عنوان سلطان و رئیس مملکت کارهایی می کرد، کبری و منطق های دینی را رگباری در جامعه پخش می کردند، علما هم اعتراض می کردند یا اعتراض نمی کردند. اصلا چه نفاقی باید اینجا شکل بگیرد؟ نفاق جایی شکل می گیرد که شما سیطره ی فکر و منطق های دینی را داشته باشید و در این سیطره کسانی هستند که با ادبیات دینی نمی توانند این سیطره را هضم کنند که اصلا دین می خواهد در تمام شئون تو تصرف بکند. این را نمی تواند هضم بکند. اصلا یکی از راهکارهایی که می بینید در همین سوره ی منافقون که می خواستم یک مرور تند از بالا به پایین آن برویم – این پروازهای از بالا روی سوره ها خیلی باحاله یک وقت مثل این سوره ی توبه می خواهیم برویم و شخم بزنیم یک بار فقط می خواهیم یک پرواز از بالا بکنیم و ببینیم که چیه اصلا این سوره – آن راهکاری که به جامعه می دهد در قبال توطئه ی منافقین فکر می کنید چیه و چه باید باشد؟ ترویج دین و ترویج ذکر الله و اینی که ای مسلمان اگر بخواهی حواست را به زن و بچه و کار و شغلت فقط معطوف کنی در کنار معارف دینی کم خواهی آورد. حالا این را در سوره ی منافقین می بینید که اصلا ترتیب آیات عجیب است که می بینی بحث منافقین است و یکدفعه بعد یـا ایـهـا الذیـن امـنـوا لا تـلهـکـم امـوالکـم و لا اولادکـم عـن ذکـر اللّه و مـن یـفـعـل ذلک فـاولئک هـم الخـاسـرون (۹) که نکند اینها شما را به لغو بیندازد!

بارها عرض شده که منطق دینی چون منطقی است که می خواهد در همه ی عرصه ها نفوذ بکند پذیرشش برای الان ما سخت است و برای آنها هم سخت بوده است. یادتان است آن آیه ای که خواندیم و ما کان لمومن و لا مومنه اذا قضى الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضللا مبینا (۳۶ احزاب). من امرهم یعنی در امور خودش هم نمی تواند تصرف کند شخص و اختیار دار امور شخصی خودش هم دیگر نیست. لذا شما اگر قبول بکنید که پدیده ی نفاق اصلا در بدنه ی حکومت اسلامی معنا دارد برای همین است که من بارها به شما گفته ام که خدا رحمت کند امام را که ما با امام، قرآن فهمیدیم. شما صد برابر فهم ما را بگذارید می شود المیزان. درسته؟ هزار برابر فهم ماها را بگذارید می شود علامه طباطبایی . چون این تفسیرها را قبل از انقلاب نوشته است می بینید که در این قسمتها چقدر دست خالی است. دست خالی است به این معنی که اصلا علامه نمی توانسته تصوری بکند که منافقین یعنی چه ها و چه کسانی؟ همه اش می بایستی ذهنیت های تاریخی را مرور می کرده است در حالی که ما الان اظهر من الشمس و ابین من الامس داریم می فهمیم که چه مجموعه ای را می گویند تفکر منافقین و اصلا به اون رجبی دیوانه و زنش نمی گویند منافقین چون آنها اصلا منافقین نیستند که. می فهمید هم العدو فحذرهم یعنی در اینجا دستور حذر داده است از آنها. ترس و کناره گیری یعنی اگر دشمن بخواهید اینها هستند. حالا وقتی اینها در بدنه ی حکومت اسلامی ذارد شکل می گیرد و حکومت اسلامی هم لابدّ منه رهبر باید داشته باشد، آن وقت همه ی اینها در قواعد اجتماعی مزمحل است. برای همین است که ما رهبر فرد داریم. امام رضا (ع) می گوید، ائمه می گویند که حالا شرحش را نخواهید ایشان می گویند که دو تا امام نمی توانند با هم کنار بیایند، دو تا امام! دو تا امام معصوم و مفترض الطاعه نمی توانند با هم کنار بیایند، تعجب نمی کنید؟ یعنی دو تا امام معصوم و مفترض الطاعه در یک زمان نمی توانیم داشته باشیم چون همم و عزمشان متفاوت است و اراده های متفاوت دارند، در حدیث صحیح آمده! برای همین است که می گویند پرسیده شده که آیا امامَین می تواند در زمین باشد؟ گفتند که لا الا و احدهما صامتا ماموما لصاحبه. یعنی نه اینکه دو امام و یکیشان صامت بلکه یکیشان ماموم یعنی یک امام. یک امام بیشتر نمی توانیم داشته باشیم در هر زمان چون که اصلا اراده های متفاوت ممکن است داشته باشند. حتی در همین بحث خود آقای منتظری در کتاب ولایت فقیه می گویند یکی از فرض های ولایت فقیه فرض شورای رهبری را مطرح می کنند و بعد که نقل می کنند می گویند که من اول فکر می کردم که این چیز خوبی است و بعدا فهمیدم که عمرا نمیشود چنین چیزی را داشت، اصلا محال است! خودشان می گوید که در تصمیمات کلان مگر می شود با شورای رهبری کار کرد؟ و ما الان می فهمیم که چه فتنه ای از سرمان برداشته شده است! شورای رهبری می شد کی می شد خوب حداقلش آقای رفسنجانی و آقای خامنه ای می شد دیگر! ببینید چه مشکلی در جامعه بوجود می آمد.

سوال: بحث جایگاه است یعنی آن زمان هم آقای رفسنجانی در جایگاه شورای رهبری قرار می گرفتند و آن جایگاه منزه است.

نه بحث شورای رهبری است، شورا یعنی ارداه ها را می خواهیم تجمیع بکنیم، اراده باید مال یک نفر باشد و فهم هم مال یک نفر باشد، فهم مسلط. نمی شود که همه بگویند من هم اینطوری می فهمم، اشکال ندارد خوب بفهم. شما یک اردو را می توانید با چهار تا فهم مسلط اداره کنید؟

سوال: خوب نظر قاطبه است و پنج تا عقل بهتر از یک عقل کار می کند.

اشکال ندارد، شورا برای رهبری، تشخیص مصلحت برای رهبری اشکال ندارد. الان صحبت من و شما این است، سوال اینست که ما الان در ایران چگونه باید زندگی کنیم؟ ببینید شما یک موقع می گویید که من اصلا تحت نفوذ حکومت اسلامی نیستم، اگر حکومت اسلامی نیست پدیده ی منافقین خیلی هم معنا ندارد چونکه پدیده ی نفاق پدیده ای است اجتماعی. ببینید من دارم همه ی زورم را می زنم که بگویم پدیده ی نفاق یک پدیده ای است اجتماعی نه یک پدیده ی فردی و باطنی. اگر حکومت اسلامی نیست اصلا پدیده ی نفاق به این شکل و با این دم و تشکیلات اصلا نیست، این یک نکته. اگر چیزی به اسم حکومت اسلامی هست، این باید با یک فهم مسلط اداره بشود، با یک فقیه باید اداره بشود. شما الان می خواهید بفهمید که اینجا چگونه باید عمل بکنیم که نشویم منافقین؛ نکته دقیقا همین است که شما باید گره بخورید به رهبری و گرنه تبدیل می شوید منافقین، بی برو برگرد. اگر آن حرکت گره نخورد به حرکت رهبری می شود همان منافقین چون که دارد با همان فرآیند استدلال های دینی دارد می آید به جنگ حکومت اسلامی، دارد می آید به جنگ بدنه ی حکومت اسلامی. ببینید من نمی گویم که نسبت به اینجا نقد نکن و مثلا نگو اینجا چرا و یا اینکه اینجا دیگر نقد نه! اینها نیست. گاهی اون داره اقدام می کند، منطق های غیر دینی که شاخ و دم ندارد. ۸ سال منطق های غیر دینی، منطق های کاملا غیر دینی در سطح روزنامه زده می شد. از بحث ترویج جامعه ی مدنی تا بحث پیوستن به کنوانسیون حقوق زنان تا هر چیزی که اینها دست گذاشتند رویش به کثافت کشیدند، تا ارتباطشان با کشورهای غربی و برخوردشان با کشورهای خارجی، عزت و تعریف عزت در مملکت، تمام مفاهیم را عوض کردند اینها و در سطح روزنامه هم ترویج کردند و بعد به اسم آزادی هر کسی که خواست در مقابل اینها جهت گیری بکند به بدترین وجهی او را منکوب کردند. ما کاریکاتور آخوند تا حالا ندیده بودیم که هیچ کجا کشیده بشود که اینها کشیدند، راجب به کی؟ کسی که دارد روی همین بدعت ها و انحراف مفاهیم که داریم یحرفون الکلمه عن مواضعه دارد در مقابل اینها موضع گیری می کند! ببینید چه بود که ما قبل از انتخابات این حرف ها را داشتیم و همیشه هم این هست و دیگر ما سر و صدامون در آمده بود و خیلی ها اعتراض کردند. گفتم اینها فهمیدند که نقطه ی محوری کجاست و نقطه ی محوری برای حکومت اسلامی همان ولی فقیه است. قبل از انتخابات وقتی که حرفهای ما چاپ شد و خیلی هم بابت آن فحش خوردیم، بحث این بود که نکته را یادتان نرود که این جریان می خواهد نقطه ی محوری را بزند! گفتند چقدر شما بدبین هستید. گفتیم این منطق باید این را بزند، کسی که این منطق ها را دارد باید این نقطه را بزند و اگر نزند احمق است! و بعد از انتخابات دقیقا نشان دادند که این را می خواهند بزنند، همه اش بهانه بود. اگر ما فکر می کنیم که در بدنه ی حکومت اسلامی فقیهی هست و باید یک نفر باشد که آنجا حرکت بکند، پس فهم مسلط می خواهد شما شدید ولی فقیه، فهم شما خواهد بود. من نمی خواهم بگویم که فقط یک فهم وجود دارد در مسئله ی دین، شما یک بار می خواهید در مقام ثبوت صحبت بکنید که آیا فهم های آدم ها در دین فرق می کند؟ من می گویم که در اصول و امهات نه ولی در فروعش فرقهایی می کند شاهدش این مجموعه ی رساله هایی که با هم فرق میکند، با یک روایت می بینید که حرفهای متفاوت زده می شود. یک موقع هست که شما می خواهید بگویید که در مسئله ی حکومت این فهم های متفاوت راهی دارد؟ هیچ راهی برای عرض اندام ندارد مگر اینکه در مسئله ی حکومت نباشد. فهم دو تا امام کنار هم می ریزد و فهم یک امام می شود، یعنی یک امام حرف می زند و یک امام ماموم است. همه ماموم آقای خامنه ای هستند، همه. چه گنده تر از آقای خامنه ای باشد از نظر علمی و چه کوچکتر باشد. لذا همه باید فهم هایشان را در آن راستا قرار بدهند. این آن نکته ای است که سرّ سیاسی عمیق دین است. امام به عنوان همین سرّ سیاسی عمیق، که می خواهد برود و حکومت را بگیرد و حکوت بدون یک قانون و یک منطق و یک فهم نمی تواند اداره شود، هر کاریش هم بکنید بر می گردد به یک فهم چونکه می خواهد به صورت یک امر الهی بشود که امضای شریعت پایش باشد. آن وقت اگر آدم خودش را با جهت رهبر تنظیم بکنند از خطر نفاق مصون هستند اصلا. بحث قرار بود به این جاها کشیده بشود ولی نه به این زودی. ببینید کبری های دینی را تشخیص دادن کار همه نیست. شما در سطح بازار نمی توانید این کار را بکنید که همه کبری های دین را تشخیص بدهند، منطق های دین را تشخیص بدهند و جهت گیری بکنند، این نمی شود ولی یک شاه بیت وجود دارد برای حکومت اسلامی که اگر بتوان آدم ها را به این شاه بیت متصل کرد، مصون می مانند و آن مسئله ی خود رهبری است. مسئله ی رهبری جامعه ی اسلامی توسط یک فقیه این خودش حرف گنده ای است که باید اینقدر بماسونید تا برایتان جا بیفتد. ببینید یک فقیه به عنوان نصب امام معصوم و به عنوان کسی که فقط او می تواند این جایگاه را بگیرد که آقای منتظری هم همین را می گویند که فقط فقیه می تواند این جایگاه را بگیرد، فقط و فقط حق فقیه است که آنجا بنشیند. اینکه فقط و فقط حق فقیه است که حکومت داری بکند این یعنی چه؟ فقط و فقط حق فقیه جامع الشرایط است که حکومت داری بکند؟ اگر کسی خودش را به ای نقطه گره بزند خوب است. آن وقت اگر فقیهی بشود رهبر که این فقیه کبری هایش کبری های دین نیست، فقیه جامع الشرایط عادل و شجاع که همه ی آن خصوصیات را دارد، بعد این برود و حرف های غیر دینی بزند مثلا بگوید امروز روزی است که در مقابل کفار باید کرنش بکنیم و دیگر باید این کفار را پذیرفت و اینها مسلط های روزگارند! ولی ما هر چیزی که می بینیم در این رهبر اینگونه نیست. بلا تشبیه- من این را به عنوان کسی که دیگر دینم را حاضر نیستم به این چیزها بفروشم- آقای خامنه ای بخصوص بعد از انتخابات، تک تک جملاتشان را به عنوان یک قرآن شناس پاورقی می زنم و بهتان نشان می دهم که اینها آیه های قرآن است، تک تک جملاتشان را. بارها و بارها پای صحبت های آقای خامنه ای یاد این صحبتی می افتم که البته گوینده اش آدم مثبتی نیست ولی حرف مثبتی زده است- خدا گذاشته توی دهنش- که گفته کان خُلقه القرآن که خُلقش قرآن بود پیغمبر. کسی که اینقدر ذوب است که تک تک حرفهایش از قرآن است خوب این اگر فقیه نیست که هست، اگر شجاع نیست که هست و … آن وقت اگر این نه پس کی؟ بقیه فرسنگ ها با آقای خامنه ای فاصله دارند که من می ترسم از بحران رهبری بعد از ایشان، چونکه فرسنگ ها فاصله است با ایشان الان مگر اینکه خدا کسی را در آستین داشته باشد و رو بکن