مجموعه تفسیر سوره توبه از حاج آقا قاسمیان
پنجشنبه، 26 فروردین 1389
107 دقیقه
بسم الله الرّحمن الرّحیم.
یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُواْ مُؤْمِنِینَ (۶۲) أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّهُ مَن یُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیهَا ذَلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ (۶۳) یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِی قُلُوبِهِم قُلِ اسْتَهْزِئُواْ إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ (۶۴) وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ (۶۵) لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَّعْفُ عَن طَآئِفَةٍ مِّنکُمْ نُعَذِّبْ طَآئِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُواْ مُجْرِمِینَ (۶۶) الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (۶۷) وَعَدَ الله الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ (۶۸)
بحث توکل و تقدیر
سؤال: در باب روایاتی که در پایان جلسه گذشته نقل کردید، به نظرم نمیشود و نباید به این روحیه توصیه کرد. این شجاعت نیست.
ببینید ما به کارهای غیرعقلایی نمیتوانیم توصیه کنیم. علمای بزرگ ما هم از این کارها نمیکردهاند. منتها تماما در چارچوب معادلات حرکت کردن هم چندان درست نیست. ببینید این روایت را شما چهطور توجیه میکنید که فرمودهاند: در تدبیر کردن هلاکت است. ببینید ماها یک جوری راجع به عالَم فکر میکنیم انگار که یک موجود رها هستیم، دنیا هم هیچ برنامهای برای ما ندارد، و بعد این برنامه خودش را توی معادلات قرار می دهد. اینها مال عدم باور غیب است. مثلاً وقتی میفرمایند شما ازدواج بکن، خدا روزیات را میدهد. کسی که این را که باور ندارد، مینشیند حقوقش را حساب میکند، بعد ضرب و تقسیمهایش را هم میکند و می بیند که مثلاً نه، نمیشود این طوری زندگی تشکیل داد. بعد با این جملهها برخورد شاعرانه میکند، با این دست روایات، ببینید این نوع از تفکر آدم را زمین گیر میکند. اما این که شما بدانید به هر جهت تقدیر این عالم دست شما نیست. مگر اساساً چقدر از پارامترهای این دنیا برای ما قابل فهم است؟ مهم این است که آنجایی که گفتهاند راه بیفت راه بیفت دیگر! شما چهکار داری که خدا رزق میدهد، از کدام ناحیه میدهد؟ به ما مربوط نیست. خدا چه آدمهایی را قرار است توی مسیر ما قرار بدهد؟
این که در آیه سوره اسراء داریم که شما اهل قرآن باش، دیگر شما چکار داری؟ و اذا قرأت القرآن جعلنا بینک و بین الّذین لا یؤمنون بالآخره حجاباً مستوراً. شما قرآنت را بخوان. اهل قرآن که باشی یک حجابهای نامریی خدا قرار میدهد بین تو و آنهایی که ایمان به آخرت ندارند. شما کارَت را بکن. شما مطمئن باش ترتیب عالَم این است که ما را با یک سری آدم گره میزند، شما کارِ خودت را بکن، بگذار خدا هم کار خودش را بکند. کسی که بچه داشته باشد، این را میفهمد؛ کل معادلاتی که بچه میتواند در نظر بگیرد برای زندگیاش چهار پنج تا بیشتر نیست. پدر و مادر پانصد ششصد تا معادله میدانند که می شود در زندگی این بچه رقم زد! بعد هی این بچه تلاش میکند که با همان چهار پنج تا معادله، چوب لای چرخ والدین بگذارد تا خودش برنامه بریزد. خب اگر بچه به علم و حکمت والدین ایمان دارد باید همان چهار پنجتا کار وظیفهاش را انجام بدهد. بیشتر از این نمیخواهد فکرکنید شما. این اعتقاد به این که شما تقدیرهای رقم خورده دارید، میتواند یک آفت داشته باشد و آن تفکر جبریست. اما هزار تا مزیت هم دارد. برای اینکه آدم توی این عالَم بتواند با آرامش زندگی کند این تفکر را داریم: لن یصیبنا الّا ما کتب الله لنا. ولی قبول است باید این اعتقاد را داشته باشد تا این حرکت ارزش الهی داشته باشد. کسی میتواند این کار را بکند با فیلم راز مثلاً! اما وقتی اعتقاد الهی پشتش باشد، ارزش دارد. می شود یقین. میخواهم بگویم که توی منظومه ادبیات دینی ما فقط تدبیر در معیشت نیست. فقط تدبیر نیست. این هست. اما هزار تا معادله دیگر هم هست. کسی باید واقعاً چک بکشد و به خدا بگوید: پاس کن! تو به من گفتی چک بکش! کار خدا پسندانه بود، نیت هم کردیم، این چک من! اگر میخواهی خدایی کنی پاس کن این چک را! چهقدر این طوری میشود چکهای بیمحل کشید! و خدا پاس میکند همه را! بدون معادله! آن وقت شما آنجاست می فهمید که آدمها هیچکارهاند. بعد ارادتتان به آدمها کم میشود. این خاصیت این روحیه است.
رضایت خدا نه رضایت مردم
توی این آیه داریم: یحلفون بالله لکم لیرضوکم قسم میخورند که شما را راضی کنند و الله و رسوله احقّ ان یرضوه آنجاست که آدم دیگر دنبال رضایت مردم نیست. این احق هم این جا افعل تعیین است نه تفضیل. یعنی فقط خدا و رسول هستند که باید راضیشان کنی و دنبال جلب رضایتشان باشی و لاغیر. ببینید یک وقتی هست که شما دارید راجع به ادب صحبت میکنید. بله داریم که که احسن مجالسه من جالسک و لو کان یهودیّاً. شما موظف به ادب هستید و لو کان یهودیّاً. ولی یک وقت هست که ما تلاش میکنیم این آدم را راضی کنیم. اصلاً این آدم چهکاره است که من تلاش می کنم راضیاش کنم؟ قلبش را به دست بیاورم. اصلاً مگر قلب آدمها دست خودشان است که ما راضی شان کنیم؟ قلب مؤمن بین اصبعی من اصابع الرّحمن است. دست خداست. ما چه حقی داریم که بخواهیم آدمها را از خودمان راضی کنیم؟ اصلاً شما اینطوری نگاه کن. کاری نداشته باش که همسرت، استادت، رفیقت را راضی کنی. شما خدا و رسول را راضی کن. این پروژه را درست انجام بده. خدا خودش بلد است چطور رضایت آنها را جلب کند.
توی معادلات عملیتان تأثیر غیب را بگذارید.
شما یک جا باید تأثیر غیب را در فرآیند معادلات خودتان در عمل باید بگذارید. نه توی تئوری. ببینید. ما توی تئوری کاملاً میتوانیم اثبات کنیم خدا هست. راه کارها و امدادهایش هم هست تا آخر. اما به معادله و عمل که می رسید دیگر مثل بقیه حرکت میکنید. اگر جنگ میود مثلاً بگوییم اسلح ما این قدر است، اسلحه آنها هم این قدر، پس نمی جنگیم. میخواهیم صلح کنیم همین. میخواهیم زندگی کنیم همین. می خواهیم درس بخوانیم همین. یعنی همه زندگیمان را بر اساس معادلاتی بستهایم که معادلات الهی درش جایگاهی ندارد. در عمل خودتان جایی برای معادلات خدا بگذارید.
من هم خودم تجربه کردهام، هم دیدهام، کسی اگر توی کار طلبگیاش به خاطر خدا شروع کند به درس خواندن، شروع کند به تبلیغ کردن، خدا لنگ نمیگذاردش. و لله خزائن السّموات و الارض. مال خداست همه گنجینههای آسمان و زمین. بعد شما حسابش را بکنید لذت قرار گرفتن توی همچین معادلهای.
عملتان را درست کنید. رزقتان میآید.
توی بحث همین مصاحبه آقای احمدینژاد این تفکر را من بدون غرایض سیاسی پسندیدم. همین بحث تعداد بچه را. ببینید ما مگر قرار است روزی بچه را بدهیم؟ خود بچه که میآید روزی اش هم میآید. خیلیها هستند چند سال است ازدواج نکردهاند، بچهدار نمی شوند. چون معادلات اقتصادیشان با بچهدار شدن جور درنمیآید. پس تأثیر غیب عالم و وعدههای خدا چی می شود؟ مگر روزی این بچه دست شماست؟ حیف است آدم توی این دنیا هفتادسال زندگی کند و این چشمههای خدا را نبیند. یأکلون کما تأکل الانعام و النّار مثویً لهم. بگذارید خدا خداییاش را بکند. پیچ معادلههایتان را شل کنید. گر اندکی هم نه به رفق رضاست خرده مگیر.
سؤال: پس این مشکلات جمعیتی که ما داشتیم و این قدر پیک جمعیتی بالا رفت و مشکلات مسکن و اشتغال و … نسل حاضر؟
ببینید آن طرفش هم هست. این هم الان از دغدغههای دنیا هست که نسل خودشان توی غرب دارد پیر میشود. کسی توی غرب با اندیشههای فمینیستی و .. بچهدار نمیشود، آن وقت هی دارند پناهنده می گیرند. بعد هم شما ببینید شعار یهودیها الان هست: هر مادر هشت بچه! ما مشکلمان الان تبعیض اقتصادیست. وگرنه پولی که توی مملکت دارد رد و بدل میشود خیلی بیش از نیاز جامعه هست. تازه توی خانوادههای متمول میبینید خیلیها بچهدار نمی شوند. این درست نیست. شما بیست سی سال دیگر بیا ببین ترکیب جمعیت ما چهطور است؟ جمعیت پیر و بازنشسته. بماند که اصلاً بحث تک فرزندی چه مشکلاتی دارد توی جامعه ایجاد میکند و بچّههای تک فرزند چقدر مشکلساز هستند توی جامعه. پس نمیشود گفت و پافشاری کرد که دو بچه کافیست. بماند که خیلیها همان دو بچه اش را هم نمیآورند. باید نظام تبعیضامیز اقتصادی را عوض کرد. نظام زندگیهای پرخرج را عوض کرد. بعد هم اعتقاد داشت به این که نحن نرزقکم و ایّاهم. بگذریم.
قلب دست خداست
توی این آیه ضمیر هاء یرضوه فقط به خدا برمیگردد. با آن که خدا و رسول دو نفرند، داریم یرضوه، نه یرضوهما. چون رضایت فقط برای خداست. قلب رسول هم دست خداست. ائمه هم همین طورند. توی جامعه کبیره میخوانیم که قلوب آنها اوعیه مشیت خداست. ظرف مشیت الهیست. و بعد هم الاقرب فالاقرب همین اتفاق میافتد. آنجاست که داریم من یؤمن بالله یهد قلبه. هدایت را خدا روی قلب انجام میدهد. کسی که مؤمن است میتواند به قلبش اعتماد کند. به خوش آمدن و نیامدن قلب اعتماد کند. البته قلبی که ورودی و خروجی اش کنترل شده باشد. نه قلبی که هر چیزی را می بیند و میشنود. اما قلب رفته رفته میتواند بشود اوعیه مشیت خدا. خدا قلبش را هدایت میکند. آن موقع خطورات قلبی انسان میتواند کد باشد برایش. الان خوشم آمد یاخوشم نیامد. این آیه معروف سوره انفال را که آیه ۲۴ است: واعلموا انّ الله یحول بین المرء و قلبه. دل مردم مال خودشان نیست. دل مردم دست کس دیگریست.
منافقین زیاد قسم میخورند
این که این قدر در صفات منافقین داریم اینها زیاد قسم میخورند. یحلفون بالله. کثیرالحلف هستند. این است که داریم: ولا تطع کلّ حلّافٍ مَهین. مال همین جماعت است.
وحشت منافقین
الم تعلموا انّه من یحاددالله و رسوله محاده میکنند یعنی حدودشان را از حدود خدا و رسول جدا میکنند. برای خودشان محدوده تعیین میکنند. لذا این که راجع به خیلی احکام داریم تلک حدودالله فلا تعتدوها، اینها حدود الهیست، از این حدود نگذرید. فانّ له نار جهنّم خالداً فیها ذلک الخزی العظیم.
یحذر المنافقون ان تنزّل علیهم سوره تنبّئهم بما فی قلوبهم. یک نکتهای که در کار منافقین دیده میشود، همین وحشتهاست. جریان منافقین سوره توبه، مربوط به مقطعی از تاریخ است که اینها رسماً تبدیل شدهاند به یک گروه و لذا اینکه در آیات بعد داریم المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یعنی اینها دارند کار تشکیلاتی میکنند و رسماً یک گروه هستند. البته راجع به مؤمنان داریم بعضهم اولیاء بعض. چرا؟ چون اینها در سایه ایمان قلوبشان به هم ولایت و محبت پیدا میکند. اما توی کار تشکیلاتی جریان نفاق جمع هستند ولی رابطه ولایی با هم ندارند. تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّی. محبتهای واقعی فقط در راستای پیوند با دین شکل میگیرد. به هر حال در کار منافقان حذر زیاد است. ترس زیاد است. به دلیل اینکه مذبذبین بین ذلک. بعد هم دست به کارهایی میزنند بر خلاف نظام اسلامی، در حالی که اعتقاد دارند پیغمبر میتوانددستشان را رو کن و همین باعث وحشتشان میشود. ان تنزّل علیهم سوره.
مدل برخورد با منافقان
البته مدل پیامبر این است که اینها را اول داخل مومنان میداند بعد میگوید کفرتم بعد ایمانکم. یعنی شما جزء بدنه جامعه مؤمنان هستید و کفر ورزیدهاید. این کفر هم کفر فقهی نیست. کما اینکه در ارتدّ النّاس بعد رسول الله الا ثلاث آنجا هم ارتداد فقهی منظور نیست. ایمانها رها شد. نه اینکه مرتد باشند و حکم فقفی مرتد برشان روا بشود. اما خدا میگوید کفروا بعد اسلامهم. چون خدا که با اینها تعارف ندارد. نمیگوید، ایمان، میگوید: اسلام. شما فقط اسلام ظاهری داشتید. مؤمن نبودید اصلاً. پیغمبر به واسطه رهبر جامعه بودنش یک جوری عمل میکند خدا جور دیگری. لذا خدا دستور میدهد. جاهد الکافرین و المنافقین و اغلظ علیهم. جهاد با کفار با جهاد منافقین البته خیلی فرق دارد. پیغمبر هم نوع جهادشان با منافقان با مدل خاصی بود. توی همین آیات هم نوع برخورد با منافقان را داریم. اصلاً هم کوتاه آمدن نداریم. ان نعف عن طائفه نعذّ طائفه اخری. ممکن است عدهای را ببخشیم، ولی عده دیگری حتماً باید مجازات بشوند. این هم بحث عفو روز قیامت نیست. بستر آیه، بستر برخوردهای سیاسیست. یک عده هستند سیاهی لشکر نفاق هستند. با آنها می شود عفو و صفح و جذب کرد. اما یک عده ائمه کفر هستند توی این جریان. نسبت به این ها دیگر باید شدت داشته باشید و اغلظ علیهم. عذرش را هم نباید پذیرفت لا تعتذروا مملکت را به آشوب کشیده بعد هم توجیه می کند. این جریان مال تئوری براندازی اینهاست. اصلاً منافقین همچین تئوری داشتند برای براندازی رهبر جامعه، برای از بین بردن فیزیکی یا جایگاهی پیامبر. توی آن جریان عقبههای تبوک، بعد از آن کاری که با پیامبر کردند، گفتند نخوض و نلعب. داشتیم شوخی میکردیم! در حالیکه قصد کشتن پیامبر را داشتند. در هر حال این ها ترس دارند. وقتی میترسند، آن وقت نوع ادبیاتی که ارائه میکنند این ترس را میپوشاند. قل استهزؤا بگو هر قدر میخواهید مسخره کنید. آنچه ازش میترسیدید خدا رو میکند. انّ الله مخرج ما کنتم تحذرون.
ببینید آیات ابتدایی سوره بقره را. ما از اینجا هم منافق داشتهایم. اینها توی تاریخ اسلام نیست. توی تاریخ اسلام از بعد از احد به جریان نفاق اشاره میشود، در حالی که این آیات مال اوایل مدینه هست. یعنی از بدو تشکیل حکومت اسلامی توی مدینه منافق بوده است. و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا امنّا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انّا معکم انّما نحن مستهزءون. دشمن واقعی همینها هستند داریم که هم العدوّ. این نوع بیان افاده حصر میکند. دشمن دقیقاً همینها هستند. لرزه و صدمهای که اینها میزنند، به مراتب بیشتر از صدمه کفار است. لذا انّ المنافقین فی الدّرک الاسفل من النّار. اینها با همین ادبیات جریان مؤمنین مسلط میشوند به جامعه، اما بلندگوی آنطرف هستند: و منهم سمّاعون.
توی مثالهایی که در آیه های بعد میآید حذر و ترس اینها معلوم است. یک لحظه جلو میرود، بعد دوباره جلوی پایش تاریک میشود. کمثل الذی استوقد نارا فلمّا اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات. یا اینکه کصیب من السّماء یا تندبارانهای آسمانی که فیه ظلمات و رعد و برق یجعلون اصابعهم فی آذانهم من الصّواعق حذر الموت والله محیط بالکافرین.
باز دوباره ببینید وضعیت روز قیامت اینها را؛ سوره حدید، آیه ۱۲: یوم تری المؤمنین و المؤمنات یسعی نورهم بین ایمانهم: تو قیامت نور مؤمنها پیشاپیش خودشان حرکت میکند. این حکایت مؤمنین است. اما یوم یقول المنافقین و المنافقات یعنی همان جریانهای تشکیلاتی منافقین نه آدمهای ضعیفالایمان. این عبارات منافقین، منافقات، مال تجمعهای جامعهگونِ منافقان است. این را بارها گفتهایم. فی قلوبهم مرض بعدها تبدیل می شوند به منافقان و بعد فی قلوبهم مرض می شوند پیادهنظام جریان نفاق. خلاصه این که به آنها میگویند انظرونا نقتبس من نورکم به ما هم نور بدهید تا از نورتان استفاده کنیم. قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نوراً. اگر می توانید برگردید و نور را از دنیا بیاورید. فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرّحمه و ظاهره من قبله العذاب.
زلزله تهران و لزوم تضرع و استغفار
یک بحث هم در باب فرمایش آقای خوشوقت و اینکه فرمودهاند تا ماه رمضان زلزله تهران مقدر است. اولا داریم که بداء ممکن است اتفاق بیفتد. مادامی که استغفار باشد و توجه باشد، عذاب دور میشود. میشود شد بلاگردان تهران. ببینید در همین آیه و لولا دفع الله النّاس بعضهم ببعض لفسدت الارض با این که آیه مربوط به جنگ است، اما توی روایت در وسائل الشیعه داریم که: خدا به واسطه آن که نماز میخواند دفع بلا میکند از آنها که نماز نمیخوانند، و خدا دفع میکند عذاب را از زکات ندادهها به واسطه آنهایی که زکات نمیدهند، و حج نرفتهها را به واسطه حجرفتهها. و این است قول خدا که و لولا دفع الله النّاس بعضه ببعض لفسدت الارض.
پس تضرع و استغفار میتواند دفع کند عذابها را. و ما کان الله معذّبهم و هم یستغفرون. آقایان هم میفرمایند به خاطر فساد تهران است. امر به معروف و نهی از منکر را رها کنیم همین می شود دیگر. به هر جهت استغفار و تضرع وظیفه ماست. اگر در لوح محو و اثبات خدا باشد مرتفع میشود. در روایت داریم که: کافی ج ۲ ص ۴۸۱: هیچ چیزی نیست که اندازه و قیمتی دارد مگر اشک. یک قطره اش دریایی از آتش را خاموش می کند. وقتی اشک کاسه چشم را پر میکند هچ غبار و ذلتی بر چهره نمینشیند و خدا آتش را بر آن چهره حرام میکند، اگر یک نفر توی یک امت گریه کند بر آن امت رحم می شود.