تفسیر سوره توبه - جلسه ۲۰

مجموعه تفسیر سوره توبه از حاج آقا قاسمیان

پنجشنبه، 19 فروردین 1389

96 دقیقه

بسم الله الرّحمن الرّحیم.

إِن تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَیَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ (۵۰) قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۵۱) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ (۵۲) قُلْ أَنفِقُواْ طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَّن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِینَ (۵۳) وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کُسَالَى وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ (۵۴)‏ فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ (۵۵) وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ وَمَا هُم مِّنکُمْ وَلَـکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ (۵۶) لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوْاْ إِلَیْهِ وَهُمْ یَجْمَحُونَ (۵۷) وَمِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ (۵۸) وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوْاْ مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللّهِ رَاغِبُونَ (۵۹) إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۶۰) وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (۶۱)‏ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُواْ مُؤْمِنِینَ (۶۲)

مقدمه بحث
این چیزی که تحت عنوان منافقین می‌بینید که از آیات سوره های مدنی با حجم بالایی شروع می‌شود، در این آیات سوره توبه که بالاخره این گروه تقریباً یک گروه مشخصی شده‌اند و گروه این‌قدر بزرگی هستند که آیات و سوری مختص این گروه می‌شود که خصوصیات‌شان را در جلسات گذشته عرض کردیم، در این طور آیات رفته رفته به نظر می رسد و ادبیات قرآن ادبیاتی می شود که گویی با یک دشمن سرسخت دارد صحبت می‌کند. نظیر ادبیاتی که قرآن با کفار دارد؛ به همان سرسختی.
ادبیات شدید قرآن در برخورد با منافقان
مثلاً اگر کسی آیه ۵۲ را مستقلاً ببیند، تصور خواهد کرد که این آیه برای کفار است و نه برای منافقین و نه برای یک گروه خودی. بله. ممکن اسنت بغض تا این حد بالا بگیرد. یعنی گروهی که یا منافق هستند یا الذین نافقوا یعنی حرکاتشان شبیه منافقان است. عمل‌شان منافقانه است. این که داریم الم تر الی الذین نافقوا یعنی گروهی هم در بدنه جامعه هستند که منافقانه عمل می‌کنند. . شاید حتی خودشان هم متوجه نباشند. قل هل تربّصون بنا الّا احدی الحسنیین. مخاطب این آیه به نظر می رسد کفار هستند در حالی که نه، گروهی از بدنه جامعه اسلامی هستند؛ همان منافقان. و نحن نتربّص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده او بایدینا در این سطح بغض داشتن نسبت به کسی که در بدنه جامعه اسلامی دارد فعالیت می‌کند، خیلی عجیب است؛ ما یا منتظریم که خدا بلایی سر شما بیاورد یا خودمان شما را خفه کنیم! در این سطح برخورد و مدل آیات انسان فکر نمی‌کند نسبت به بخشی از بدنه جامعه باشد، انگار خطاب به کفار است.


سطح درآمدی خاص منافقین: طبقات مرفه جامعه
جالب است که در آیات که غور می‌کنیم، این گروه متعلق به سطح درآمدی خاصی هستند! عمدتاً متعلق به گروه‌های با درآمد بالا در جامعه اسلامی! چرا؟ و از طرفی باز به روایت قرآن، هم انسان‌های مقبول و کاملاً موجّهی هستند و اذا رأیتهم تعجبک اجسامهم و هم منطق‌شان منطق شنیدنی‌ست! و ان یقولوا تسمع لقولهم. شما فرض بفرمایید همین کسانی که اندیشه‌های سکولاریستی دارند، یک گروه‌شان هستند که با نفی خدا همچین افکاری را ترویج می‌دهند که اتفاقاً شناختشان و بحث باهاشان خیلی هم سخت نیست. اما ما دسته‌ای داریم که سکولار دینی هستند، یعنی با قبول دین، با پذیرش دین، با پذیرش قرآن، گروهی داریم و نهادسازی داریم که نهادهای مختلف را از هم جدا می‌کنند. این اندیشه می‌تواند حتی با تدین کامل وجود داشته باشد. که با منطق اصلی دین هیچ‌گونه ارتباطی ندارد ولی چون دین را از همه نهادها جدا کرده، در یک اندیشه الحادی‌ست. این منطق‌ها اتفاقاً منطق‌های شنیدنی‌ست. روندی که آقای سروش طی کرده‌ان در همین بحث می گنجد. چطور شد که هم‌چین اندیشمندی سر از چنین جریانی درآورد؟ پس شما تصور نفرمایید که منافقین یک گروه معلوم الحالی هستند که اندیشه‌های سخیف در جامعه رواج می‌دهند. نخیر. اصلاً این طور نیست. این برخوردهای پیچیده‌ای که حضرت رسول با منافقان انجام می‌دهند نشان می‌دهد که این جریان چقدر جریان مبهم و پیچید‌ه‌ای ست. این که پیامبر حتی می نشیند و حرف‌های این‌ها را گوش می‌کند، منطق‌شان برای جامعه قابل پذیرش است و …لذا نهایتاً ‌قرآن شمشیر را از رو می‌بندد در برخورد با این ها.
قل لن یصیبنا الّا ما کتب الله لنا باز می بینید که ادبیات ادبیات حرف زدن با کفار است در حالی‌که خطاب این آیات منافقین هستند. هو مولانا خدا مولای ماست، نه مولاکم، نه مولای شما! به هر حال وقتی که ان تصبک حسنه تسؤهم اگر خیری به شما برسد، ناراحت می شوند، و اگر بدی برسد، ادعای عقلانیتی می‌کنند که بله ما از قبل می‌دانستیم که این‌طوری می شود. یقولوا قد اخذنا امرنا من قبل و یتولّوا و هم فرحون.
منطق و معادله مؤمن: توکل
سر جای خودش، آن بحث توکل مؤمن، هم توی این آیه گنجانده شده است؛‌ قل لن یصیبنا الّا ما کتب الله لنا. مؤمن می‌داندکه همه این تقدیرات نوشته شده است. و لنا هم هست نه علینا. برای همین هم هست که مؤمن کار خودش را انجام می‌دهد و باک ندارد و می‌رود جلو. مؤمن وظیف‌اش را انجام می‌دهد.. و علی الله فلیتوکّل المؤمنون. ببینید ما گاهی ترس‌های خودمان را پشت بعضی از عقلانیت ها قایم می‌کنیم. یعنی وقتی در اقدام می ترسیم، مجموعه ای از استدلال‌ها را می‌چینیم. در حالی که اتفاقاً مؤمن بی‌باک است. روایات را که می‌بینیم، گاهی در باب توکل تا جایی پیش رفته که خلاف منطق به نظر می‌آید. مسئول رزق خداست و من فقط مسئول عمل هستم. قد تُکُفّل لکم بالرّزق و اُمرتم بالعمل. من عمل خودم را انجام می‌دهم. ما که قرار نیست خدایی کنیم! این هم منطقی هست برای خودش. چرا فکر می‌کنید دنیا فقط با آن منطق دارد پیش می رود؟ بله کنار تدبیر و برنامه‌ریزی و این ها هم هست، اما در کنارش خیلی قوی بحث توکل و تقدیر هم هست. این در مجموعه دینی ما هست.
چند تا روایت از وسایل الشیعه با سند خوب ببینیم. یک بابی هست در وسایل الشیعه؛ باب وجوب الیقین بالله فی العمر و الرّزق و الن،ع و الضّرّ… لا یجد عبدا طعم الایمان…: بنده، حلاوت ایمان را نمی‌چشد مگر این‌که بداند که آن‌چه بهش رسیده، غیر ممکن بود نرسد، باید می‌رسید، و چیزی که به آن نرسید، غیر ممکن نبود به آن نرسد. و این‌که یقین کند ضارّ و نافع فقط خداست. فقط خداست که می‌تواند ضرر برساند یا نفع بدهد.
و داریم: حضرت امیر(ع) زیر دیوار کجی نشسته بودند و مشغول قضاوت بودند. به ایشان عرض شد: زیر این دیوار ننشینید، دیوار دارد می ‌ریزد. حضرت فرمودند: اجل هر کس حارس اوست. اگر قرار باشد، بریزد، می‌ریزد، و اگر نه، نمی ریزد! ببینید، می خواهم عرض کنم، این‌ها هم جزء معارف ما هست. وقتی بلند شدند دیوار ریخت. و داریم: امیرالمؤمنین، مشابه این کارها را زیاد انجام می‌دادند. مثلاً توی یکی از جنگ‌ها راوی می گوید دیدم که حضرت با یک پیراهن معمولی آمده‌اند جنگ. به سمت ایشان رفتم و از ایشان پرسیدم: با همین پیراهن معمولی آمده‌اید برای جنگ؟ فرمودند: بله ای سعید بن غیث، برای هر آدم خدا فرشته‌هایی نگهبان گذاشته است که مانع می‌شود از کوه بیفتد یا در ته چاه بیفتد. وقتی قضای حتمی اش برسد، این فرشته‌ها رهایش می‌کنند تا اجلش بیاید و عمرش تمام بشود!
ببینید، خیلی از همت‌های بلند مؤمن با بی‌پروایی همراه است. چون در همه معادلات عقلانی اش، معادلات دیگری هم هست. ببینید اگر من فکر کنم که الرّزق رزقٌ. رزقٌ‌طالب. رزق فقط یک رزق است و باید آن‌قدر دنبالش بدوی تا از زیر سنگ هم شده رزق پیدا کنی، خب از صبح تا شب باید بدوی. اما اگر منطق امیرالمؤمنین باشد که الرّزق رزقان: طالبٌ و مطلوب. رزقی که تو دنبالش می‌دوی و رزقی که او دنبال تو می‌آید تا به تو برسد. این هم منطقی هست برای خودش دیگر! این که داریم خدا فرموده‌اند: اگر بنده‌ای هوای من را بر هوای خودش ترجیح بدهد، من کفالت رزق و زندگی‌اش را می‌کنم، این معادله اش فرق می‌کند دیگر با معادلات اقتصادی جهان امروز. این که می فرماید هلاکت در تدبیر کردن است. ما البته نیازی نداریم که برای اهمیت تدبیر با هم بحث کنیم. همه دنیای امروز دراد ما را به سمت تدبیر و برنامه‌ریزی پیش می‌برد. اما این‌ها هم هست. توکل هم هست. و این شجاعت می‌آورد در شخص. حرکت می کند و با همت بلند هم حرکت می‌کند. چون خیالش راحت است.
امدادهای غیبی: معادلات غیرمادی
شما نگاه بفرمایید از ابتدای جنگ‌های پیامبر تا انتهایش را که در قرآن ردگیری کنی در همه آن‌ها می‌فرماید، معادلات دیگر غیر مادی وارد شده است. در جنگ بدر همین طور است. شما آن‌ها را کم دیدید و آن‌ها هم شما را کم دیدند، و تری یقللّکم فی اعینهم چون منِ‌ خدا می‌خواستم جنگ دربگیرد. بعد هم برای کمک سلسله ملائکه‌ام را فرستادم. در اُحد هم که آمدم. توی ماجرای یهود بنی النضیر که آن‌ها آن همه دژ و حصون داشتند، خدا از جایی که فکر نمی کردند وارد شد: فاتیهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فی قلوبهم الرّعب. با سپاه رعب آمدم. قلب که دست مقلب القلوب است دیگر! توی احزاب که آن‌ها آن همه جنود آورده بودند، فارسلنا علیهم ریحاً من باد فرستادم! من با باد از بین‌شان بردم! این مجموعه از تذکرات قرآن برای این است که شما حرکت دینی خودت را انجام بده، امدادها را اعتماد کن، که در حرکت شما امداد وجود دارد، همه عالم به امداد شما خواهد آمد. این‌ها جزء منطق رسمی قرآن است. از طرفی هم این که اگر قرار باشد چیزی به آدم برسد، می رسد، قرار نباشد هم نمی رسد. من به دوستان هم عرض می‌کردم، هر جا با دید غیر توحیدی می‌دویم، نمی‌رسیم! اما هر جا با دیدهای توحیدی فقط یک حرکت کوچکی هم انجام می‌دهیم، می‌رسیم! دستی توی این عالم وجود دارد که و لله خزائن السّموات و الارض همه گنجینه‌های زمین و آسمان مال اوست. شما به چی فکر می‌کنید؟ خودش وعده فرموده شما این حرکت را بکن، من تضمین می‌کنم، من وعده می‌دهم. شما بگو من همه زندگی‌ام، عمرم، جوانی‌ام را برای تو می‌دهم، آن وقت شما چه تصوری دارید؟ خدا اجره المثل این عمل را نمی دهد؟ من فقط باید بی‌پروا عمل کنم. تا امدادهای الهی را ببینم. و علی الله فلیتوکّل المؤمنون.
کمک‌های شما به نظام قبول نیست!
در هر حال گفتیم که زبان قرآن در این آیات در برخورد با منافقان، زبان برخورد با کفار است. تا می رسیم به این آیه که قل انفقوا طوعاً او کرهاً لن یتقبّل منهم شما طوعا یا کرها انفاق کنید، از شما قبول نیست. و این انفاق ها هم انفاقهای سیاسی و اجتماعی است که یعنی شما هر جور برای نظام اسلامی هزینه کنید، از شما پذیرفته نیست. این انفاق برای نظام از شما قبول نیست. چرا؟ الّا انّهم کفروا بالله ببینید دارد بوی کفر بلند می‌شود از منافقان و این کفرها کفرهای مصطلحی که شما شنیده‌اید نیست. و گرنه آن کافرها که اصلاً نماز نمی‌خوانند. نه، این کفرهای منافقانه است. نمازشان را با کسالت می‌خوانند و با کراهت انفاق می‌کنند.
طبقات مرفه به انحرافات فکری و سیاسی نزدیک‌ترند
بعدش هم نشان می‌دهد این نکته را که این منطق، علامه هم تذکر می‌دهند که در مورد مرفّهین این مشکل هست. منافقین را عمدتاَ توی طبقه مرفّه می‌بینید. یعنی مکنت مالی دارند این گروه. و لذا با خطاب به پیامبر، در واقع کل جامعه اسلامی را هشدار می‌دهد که گول ظاهرشان را نخورد. یعنی جریان فکری این‌ها متصل است و همراه است با یک جریان مالی. اهل کار اقتصادی و سطح اقتصادی و مالی خاصی هستند. اثباتاًو نفیاً. یعنی از آن طرف هم می‌بینید که جریانی که متصل به حرکت‌های اسلامی و پیامبر است، متعلق به سطح پایین و متوسط جامعه است. اینی که از زمان نوح می‌گفتند و اتّبعک الارذلون فقط آدم‌های پاپتی دنبال تو می دوند. ببینید چی می‌شود که وضعیت‌های مالی با وضعیت‌های فکری و انحرافات فکری و سیاسی گره می خورد؟ چرا این جریان، همه‌شان بالاشهری اند؟ آنها هم تأمل و تفسیر دارند البته! آن‌ها می‌گویند عمده نخبگان و کسانی که می‌فهمند، در بالای شهر تهران حضور دارند! حال آن‌که تحلیل قرآن این نیست. اصلاً قرآن می ستاید این توده‌های محروم را. و تذکر می‌دهد که نکند رها کنی این توده‌ها و این طبقه‌های ضعیف را. همین توده‌های مردم. همین به قول امام کسانی را به مجلس بفرستید که متعلق به توده‌های مردم باشند. این که در شأن نزول آیه واصبر نفسک آمده که پول‌دارهای مدینه آمده بودند به پیغمبر گفته بودند که این قدر با این پابرهنه‌ها نگرد، رعایت شأن ما را هم بکن. تو با این‌ها می‌چرخی،‌ما نمی‌توانیم به تو نزدیک بشویم. خبر به این محروم‌ها و ضعیف‌ها رسید. غصه دار شدند. جمع شدند توی یک گوشه مسجد و قدری از پیامبر فاصله گرفتند. آن آیه نازل شد. پیامبر رفت وسط‌شان نشست و فرمود: معکم المحیا و معکم الممات. مرگ با شما، زندگی هم با شما!
لذا به این تمکن‌های مالی شان و نظام اقتصادی ‌شان توجه نکنید. انّما یریدالله لیعذّهم بها فی الحیوه الدّنیا. نمی‌دانیم چقدر با قشرهای مرفه نشست و برخاست داشته‌اید؟! عمده‌شان گرفتاری‌های عجیب و غریب دارند. همان معیشت ضنک دارند. و من اعرض عن ذکری فانّ له معیشه ضنکا. خلاصه این‌که خدا می‌خواهد جان این‌ها را در حالت کفر بگیرد! و تزهق انفسهم و هم کافرون.
یحلفون بالله انهم لمنکم. مدام می‌آیند پیش شما و قسم می‌خورند که به خدا ما از شما هستیم. ما با شما هستیم. چرا خودتان را از ما جدا می‌کنید؟ در حالی که و ما هم منکم. از شما نیستند. مثل شما نیستید. دروغ می گویند. و لکنّهم قومٌ یفرقون. این ها هم فرق دارند و هم فَرَق دارند. یعنی دلهره و تذبذب دارند. تثبیت روی مبانی دین نیستند. شخصیت‌شان با این حرف‌ها شکل گرفته‌اند.
اندیشه‌های سکولاریستی
ببینید ماها خودمان هم گاهی از مبانی خیلی فاصله می‌گیریم. سکولار می شویم. هیئت و گریه و امام حسین و مسافرت جهادی و حج را داریم. بعد این‌ها را جدا می‌کنیم از اقتصاد و سیاست و روابط بین‌الملل. یعنی وقتی از اول توی مبانی این ها را از هم جدا می‌کنیم، توی عمل هم جدا می کنیم. نمی‌گوییم از بالا همه را باید از خدا و از دین بگیرم. مدل کار و فکر و برخورد با غرب و همه ر باید از دین گرفت. این آفت سکولاریست خیلی از ماها را گرفته. بعد آدم هی سؤال دارد و هی دچار ابهام و سردرگمی می‌کند. تعارض دین و دنیا. می‌دانید مثل کدام آیه؟ رجلا سلماً لرجله و رجلاً فیه شرکاء متشاخصون آدمی که صاحب‌های مختلف دارد. هر کسی یک دستوری بهش می دهد. بعد هم‌چین آدمی حتی به حکومت حضرت رسول هم که می‌رسد می‌گوید این حکومت هم یک حکومت دموکراتیک و مردم‌سالارانه است. یعنی پیامبر هیچ ادعایی و هیچ تلاشی برای حکومت اسلامی نداشت. چون مردم خواستند،‌حکومت مدینه تشکیل شد! یعنی به این جا هم شبهه‌های سکولار خودش را وارد می کند!
لو یجدون ملجأً او مغارات او مدّخلاً اگر سوراخ‌موشی یا پناهگاهی یا غاری پیدا کند، با شتاب به آن سمت می رود. یعنی به جهت، مقابله اش با مجموعه جامعه اسلامی، از هر زاویه‌ای که بتواند وارد می شود. و لو آن‌قدر تنگ باشد که در حد یک سوراخ موش باشد!‌ قسم خورن، عذر آوردن‌ها و توجیه کردن‌ها، همه این ها از حربه‌های این‌هاست. لا تعتذروا.
اموال مکتب فقط باید خرج مکتب بشود
و منهم من یلمزک فی الصّدقات یک گروهی از این‌ها شما بر تو خرده می گیرند در صدقات. یعنی توی نحوه پخش اقتصادی. پخش آن‌چه که مال نظام اسلامی و مال مکتب است خرده می‌گیرند. خیلی وقت‌ها طبقات بالا اعتراضی از زبان طبقات پایین می کنند که اتفاقا خودِ طبقات پایین و عامه مردم هم‌چین اعتراضی ندارند و خیلی هم راضی هستند؟ دیده‌اید این نمونه‌ها را؟ این طبقه‌های مرفه باز دارند سر پخشِ اقتصادی توی جامعه اعتراض می‌کنند. فان اعطوا منها رضوا اگر بهشان داده بشود توی مدل پخش اقتصادی راضی می‌شوند اما اگر بهشان داده نشود، غضب می‌کنند. همین‌هایی که اتفاقاً دارند.
و لو انّهم رضوا ما اتیهم الله و رسوله اگر این‌ها از خدا و رسول راضی می‌شدند و می‌گفتند خدا برای ما کافی‌ست و قالوا حسبنا الله اگر می‌گفتند به زودی خدا از فضلش و به واسطه رسولش به ما می‌دهد، اگر منطق و تفکرشان این بود، مشکلی نبود. درست این بود که منطق‌شان این باشد.
بعد هم می‌فرمایند، یک بخشی از این اموال مال مکتب است. شما خوشتان بیاید و یا نیاید، باید خرج مکتب بشود. ما سه دسته اموال داریم: اموال شخصی، اموال مملکت، اموال مکتب. انفال و فیء مال مکتب است. نفت هم جزء اموال مکتب است. ذخایر و معادن جزء انفال است و متعلق به مکتب است. مال شأن حقوقی امام است. چرا این بحث ملی را این قدر قوی می‌کنید که در تعارض قرار بگیرد؟ ملّه ابیکم ابراهیم. یک بار هم این را بگو. اموالی مکتب دارد که باید خرج مکتب بشود. توی لبنان خرج بشود. توی فلسطین خرج بشود، هر جا که به صلاح مکتب است هزینه بشود. چون مال ملت نیست، مال مکتب است. این مرزها را این‌قدر پررنگ نکنید. این‌ها قراردادی‌ست. این منطق‌ها قرآنی نیست. حب‌هایی هم که توی دین شکل می‌گیرد حب‌های مکتبی‌ست و به شدت غلبه مکتب توی آن زیاد است. اصلاً نگاه ملی نداریم. بله البته پیامبر پیوندهای عشیره‌ها و قبیله‌ها را در جای خودشان قبول داشتند و تقویت می‌کردند منتها در سایه‌سار و در خدمت اسلام و در افق بالا و با نگاه مکتبی. لذا مصارف اموال توی این آیه آمده است. مصارف هم فقط مال ملت نیست. مال مکتب هم هت. حتی توی خمس هم سهم خدا و رسول داریم: فانّ لله خمسه و لرسوله، این‌ها برای چیست؟ این مال مکتب است.
این مال فقرا و مساکین است که مسکین وضعش از فقیر بدتر است و برای جمع کنندگان زکوات، و هم سهم مؤلفه قلوبهم، و فی الرّقاب و برای آزادی برده‌ها و الغارمین برای برده‌ها و فی سبیل‌الله و در راه خدا. این‌ها مصارف هشت‌گانه زکات است. که حاکم اسلامی هم تشخیص می‌دهد که به هر کدام چقدر می‌رسد.
به پیامبر آزارهای سیاسی می‌رساندند
و منهم الذین یؤذون النّبی این‌ها گروهی از این هاف پیامبر رار آزار سیاسی می دهند. این با آن سنخ اذیت‌هایی که توی سوره نور خواندیم، انّ ذلکم کان یؤذی النّبی فرق می‌کند. البته قرآن از آن هم نهی می‌کند، ولی این اذیتی که توی این آیه آمده، اذیت های سیاسی است و لذا این‌جا زبان قرآن خیلی تند است و لهم عذاب الیم: این‌ها عذاب الیم می بینند.
اذیت‌شان هم این بود که پیامبر را طعنه می‌زدند و مسخره می‌کردند که این‌ها می‌گفتند پیامبر حرف همه را گوش می‌دهد و یقولون هو اذن پبامبر خودش که تصمیم نمی‌گیرد. بگو اذن خیر لکم. گوش خیرش برای شماست. مصلحتی در گوش کردنش هست. اما دلیلی ندارد مطابق حرف مردم و اکثریت را لزوماً به خاطر اکثریت بودن‌شان قبول کند. بله، باید گوش کند و مشورت بگیرد. قل اذن خیر لکم یؤمن بالله یؤمن للمؤمنین. به خدا ایمان دارد و مؤمنین را تصدیق می‌کند. و همان پیغمبری که انتظار دارید رحمه للعالمین باشد، رحمه للذین امنوا منکم هست. یعنی قرار نیست جذب صد در صدی کرد آدم ها را. معلوم است تصمیمات حاکم اسلامی یک عده را شاکی و معترض و مخالف می‌کند. ولی خب حرف شما را گوش می دهد. اذن خیر لکم. قرار نیست رهبر جامعه اسلامی برای این‌که دل دو نفر را به دست بیاورد، اصول را زیر پا بگذارد. مثلاً توی همین جریان خیلی‌ها منطق و استدلال‌شان این بود که مثلاً حضرت آقا باید دل این‌ها را به دست می آورد و می گفت: خب حالا انتخابات یک بار دیگر! این منطق خیلی‌ها بود! و الّذین یؤذون رسول‌الله لهم عذاب الیم.
برایشان رضایت مردم مهم است نه رضایت خدا
به خدا قسم می‌خورند تا این‌که شما را راضی کنند. برای شان رضایت مردمی خیلی مهم است. تلاش می‌کنند برای رضایت مردم. و الله و رسوله احق ان یرضوه ان کانوا مؤمنین. اگر ایمان داردند، خدا و رسولش اولویت دارند برای راضی شدن. و این‌ها اگر خدا و رسول را راضی نگه دارند، قلب مردم هم بین اصبعی من اصابع الرّحمن است. من اصلح ما بینه و بین الله اصلح الله ما بینه و بین النّاس اگر کسی رابطه‌اش را با خدا درست کند، خدا رابطه‌اش را با خلق درست میکند. من اصلاً وظیفه ندارم مردم را راضی نگه دارم، من وظیفه دارم خدا را راضی کنم ولو این‌که مردم ناراضی باشند. البته خیلی از مجاری رضایت خدا، از رضایت خلق می‌گذرد. اما جاهایی که تعارض داشت، من دنبال رضایت فقط خدا هستم. و الله و رسوله احق ان یرضوه ان کانوا مؤمنین.