تفسیر سوره توبه - جلسه ۱۹

مجموعه تفسیر سوره توبه از حاج آقا قاسمیان

پنجشنبه، 20 اسفند 1388

90 دقیقه

بسم الله الرّحمن الرّحیم.

إِن تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَیَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ (۵۰) قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۵۱) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ (۵۲) قُلْ أَنفِقُواْ طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَّن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِینَ (۵۳) وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کُسَالَى وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ

منافقین: گروهی از بدنه جامعه اسلامی
مشکلات آخر عمر شریف پیغمبر مشکلاتی ست که در بدنه خودِ جامعه پیدا شده و می بینید که خطاب‌ها و عتاب‌ها همه متوجه کسانی ست که در بدنه جامعه اسلامی رشد کرده‌اند و حالا مشکلی بر مشکلات جامعه افزوده‌اند. و همین طور که جریان جامعه مدینه پیش می‌رود، جریان منافقین هم پیش می‌رود. طبیعی هم هست. خب نیروی قدرتمندی دارد شکل می‌گیرد با مبانی خودش و کسانی مبانی‌شان فرق می‌کند با مبانیِ این نیروی عظیم. همین‌طور که حیطه اسلام اضافه می شود، به چند دلیل جریانی به نام جریان منافقین دارند اضافه می‌شود. هم این‌که مبانی این ها با مبانی اصیل متفاوت است و از آن طرف اسلام برایشان دردسرساز شده است. سر مبانی شروع کرد‌ه‌اند به جنگ‌های پی در پی. قرآن این‌ها را به عنوان کفروا بعد اسلامهم معرفی می کند. نه این‌که مرتدین‌اند و یا ارتداد فقهی قرار گرفته اند، از آن طرف علاقمندی این ها به جریان یهود و مبانی یهود کاملاً ملموس است. و لذا این‌که در ادامه داریم لو یجدون ملجأ او مغارات او مدّخلاً اگر این‌ها سوراخ موشی پیدا کنند می روند توش! عرب به این موش‌های صحرایی که دو تا سوراخ می‌زنند می‌گویند نافقات. راه فرار از هر طرف برای خودشان می گذارند. عملاً جامعه دچار پدیده‌ای شده، بعد از گذشت بیست سال از اسلام، ‌توی این سوره‌های آخر محتوا خود جامعه اسلامی شده و گروه‌های متعددی که توی جامعه اسلامی بوجود آمده است. و لذا پدیده نفاق را شما گمان نکنید باطناً کافر ظاهراً مسلمان. نه این جوری هم نیست.

آزارهای سیاسی
برای همین هم هست که پیغمبر می‌نشیند حرف‌های این‌ها را گوش می‌دهد. و منهم الّذین یؤذون النّبی و یقولون هو اذن… اینها اذیت‌های سیاسی می‌کنند پیغمبر را. البته پیامبر را اذیت های فردی هم می کردند. مثلاً آیه ۵۳ احزاب، اشاره به اذیت های فردی پبغمبر دارد. یایَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ وارد خانه های پیغمبر نشوید مگر این که اذن بدهند به شما.وَلَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا اگر دعوت شدید بروید. بعد هم دیر بیایید زود بروید. وقت پیغمبر را نگیرید.فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا و ننشینید با پیامبر گپ بزنید. وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ این طوری شما پیامبر را اذیت می‌کنید. و الی آخر. غرض این که گاهی اذیت ها اذیت‌های فردی پیغمبر است. ولی عده‌ای پیغمبر را به لحاظ سیاسی اذیت می‌کنند. و می‌گویند پیغمبر یک گوش است فقط. و یقولون هو اذن. معلوم است که پیامبر گوش می‌داده به این‌ها. قل اذن خیر لکم. یؤمن بالله و للمؤمنین او به خدا ایمان دارد و اثر عملی به مؤمنین مترتب می شود. مؤمنان را تصدیق می کند. و همان پیغمبری که در شأنش رحمه للعالمین است. رحمت خاص برای مؤمنان است. در مقام عمل، مؤمنان را تصدیق می‌کند. این اذیت‌های سیاسی در معرض تهدید این چنینی‌ست: لهم عذابٌ الیم.

کذب مخبری منافقین
پدیده منافقین پدیده‌ای نیست که تابلو باشد و پلاک داشته باشد. نه، گروهی هستند در بدنه جامعه اسلامی. شما در همین ابتدای سوره منافقین ببینید؛ ‌شما با این پدیده مواجه‌اید کهإِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وقتی منافقین می‌آیند پیش تو می‌گویند شهادت می‌دهیم تو رسول خدایی. اما خدا می‌داند که این‌ها دروغ می‌گویند: وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ این‌جا کذب مخبری‌ست. یعنی خبر انک لرسوله درست است و صدق است. اما این‌جا کذب مخبر است و این ها آثار رسول را بر تو در عمل بار نمی کنند؛‌ و الله یشهد انّ‌المناففقین لکاذبون. این دروغ مخبری‌ست. اتّخذوا ایمانهم جنّه این ها این قسم ها را سپر خودشان می‌کنند که اولا به خودشان ضربه نخورد و بعد هم صدّ عن سبیل الله می‌کنند. ذلک بانهم آمنوا ثمّ کفروا این همین پدیده نفاق است که داریم کفروا بعد اسلاهم. یا توی نساء داریم آمنوا ثم کفروا ثم امنوا ثم کفروا ثمّ ازدادوا کفرا. این ها هی ایمان می‌آورند، هی کافر می‌شوند، هی این‌طرف و آن طرف هستند در منطقه کفر و ایمان. بدترین برخوردهای قرآن هم با همین پدیده است.

منطق قوی منافقین
و اذا رآیتهم تعجبک اجسامهم یعنی از ظواهرشان نمی شود به چیزی پی برد و در منطقشان هم و ان یقولوا تسمع لقولهم. یعنی منطقشان هم منطق شنیدنی‌ست و قابل پذیرش هم هست. یعنی این‌جوری نیست که تا حرف بزنند همه می‌فهمند که این‌ها منافقند، نه. لذا تسمع این جا یعنی می‌پذیری. یعنی این‌قدر منطق محکم است. همان‌طور که وقتی داریم سمع الله لمن حمده، خب خدا سمع الله الغیبه و التهمه و الکذب هم هست. اما سمع آن‌جا یعنی می پذیرد. و البته این‌جا خطاب جامعه اسلامی‌ست. این قدر منطق آن‌ها محکم است که قابل پذیرش است. و لذا شما اگر با معارف و مبانی چفت و بست نباشی، واقعاً این منطق منطقی‌ست که پذیرفتنی‌ست. با دو دو تا چار تا هایی که از سیاسیت و روابط بین الملل می کنند خب جامعه می پذیرد. چیزی کم ندارد. ببینید پدیده منافقین که اولش با فی قلوبهم مرض شروع می شود و کم کم هم رشد می‌کند و تبدیل می‌شود به رفتار منافقانه و بعد کم کم گروه و تشکیلاتی می شوند که تزلزل‌های جدی در جامعه اسلامی ایجاد می کنند. و پیغمبر هم نمی تواند کسی را معرفی کند. این ها خودِ‌ توده‌های مردم هستند. پیامبر فقط هی شاخص باید بدهد. اگر کسی با مبانی دین آمد جلو می شود مسلمان، اگر با مبانی دین نیامد، می شود فی قلوبهم مرض. یعنی اگر کسی پیغمبر را به عنوان حَکَم قبول نداشته باشد در محاکمات، این مسلمان نیست. فلا و ربّک لا یؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم. و اگر در جانشینی پیغمبر هم کسی را قبول نداشته باشد مسلمان نیست. برای همین در مقبوله عمر بن حنظله همه اتفاق دارند که حتی اگر مقام حکومتی را برای ولی فقیه ثابت نکند، حداقل حَکَمیت را ثابت می‌کند. باید رضایت بدهند به این حکمیت؛ فلیرضوا به حَکَماً. تمام کسانی که در مقبوله عمر بن حنظله ولایت را قبول نکردند، قضاوت را قبول کرده اند. فانی قد جعلته حاکما و الرّادّ ‌علیه کالرّادّ‌ علینا و هو علی حدّ الشّرک بالله. ببینید. این همان فلا و ربّک لا یؤمنون به جایی می‌رسد که اگر قبول نکنید، در حد شرک به خدا قرار می گیرید. اگر با مبانی دین نیامدیم جلو و سفت و قرص نیامدیم، ‌منطق می شود همین منطقی که توی کتاب‌ها می نویسند. تا می خواهی حرف از تأییدات الهی و کمک‌های غیبی و منطق احدی الحسنیین و مستضعفین جهان و این ها حرف بزنی می شوی امّل. منطق امّلی که اتفاقاٌ همین منطق قرآنی‌ست!

سؤال: این‌ها منافقین اعتقادی‌اند یا سیاسی؟
ببینید نفاق سیاسی از همین نفاق اعتقادی شروع می‌شود. برای این که توی دین ما واقعاً سیاست‌مان عین دیانتمان است. یعنی دین ما بالاخره همین قرآن ماست دیگر؟ خب شما قرآن را شروع کنید به خواندن ببینید سیاست ما عین دیانت ماست یعنی چی؟ اصلاً همه چیز دین ما مکتبی‌ست. جلسه قبل بحث شد که قبل از احزاب کافران آمدند و پیشنهاد داداند که بیا دست از مساءل ایدئولوژی برداریم و با هم مذاکره کنیم و به روابط اقتصادی مان فکر کنیم که سوره احزاب نازل شد. می‌دانید که دو تا کشور توی دنیا هست که معروف به کشورهای ایدئولوژیک هستند؛ ما و اسرائیل. یعنی رفتار سیاسی ما را ایدئولوژی‌مان تعیین می‌کند. مثلاً می‌فرماید چرا خودتان را این‌قدر به کافران نزدیک می‌کنید و خودشیرینی می‌کنید؟ می‌خواهی رنکینگ ما را توی مناسبات سیاسی بالا ببری ایبتغون عندهم العزّه؟ نمی خواهیم ببرید بالا. این همان خطاب به منافقین است دیگر. نمی خواهیم بالا ببری. اصلاً ما رنکینگی که آن‌ها تعیین می‌کنند را قبول نداریم. یک عده وقتی برایشان رنکینگ دنیا مهم است خب معلوم است که تلاش‌هایی می‌کنند که شعاری بدهد که آن شعار بشود شعار سالِ‌دنیا. که بعد رنکینگ ما بالا برود. خب ما وقتی اصلاً قبول نداشته باشیم و برایمان مهم نیست این حرف‌ها خب از این شعارها هم نمی دهیم! لذا ایدئولوژیک که نگاه کنید می‌بینید بسیاری از علوم، لا ینفع است. حرف‌های بی‌خود است. خیلی از همین ورزش ها می شود لا ینفع. محتوی ندارد در دین ما. خب این‌ها در نصاب‌ها و ترازهای جهانی مهم است ولی در مبانی ما اهمیتی ندارد. لذا اگر مبانی ما با مبانی دین هماهنگ بود، می شویم مؤمن سیاسی. اگر هماهنگ نبود، می‌شویم منافق سیاسی. از همین بدنه جامعه اسلامی.

ائمه نفاق
برای همین است که ما ائمه نفاق هم داریم. کما این‌که ائمه کفر داریم. یعنی خواص منافقین الذین یتربّصون بکم که منتظرند ببینند ورق چه‌طور برمی‌گردد. موضع‌شان شفاف نیست. این که می گویند صریح و شفاف بگویید برای همین است که رفتارهای منافقانه بروز نکند. بعضی‌ها بسته به شرایط هر طور به نفع‌شان باشد موضع می‌گیرند. لذا داریم توی همین آیات توبه که یحلفون بالله لیرضوکم؛ این ها این‌قدر قسم می‌خورند و حرف می‌زنند که تو را و ملت را راضی کنند نه خدا را. و نمی فهمند که قلب بین اصبعین من اصابع الرّحمن است. قلب دست شما نیست. قلب دست سرانگشتان خداست. ببینید یک موقع است که شما احترام می گذارید به مردم و حسن مجالست دارید ولی یک موقع تلاشی ست در جهت راضی کردن مردم. این درست نیست. والله و رسوله احق ان یرضون ان کنتم مؤمنین. اگر راست می گید خدا و رسول را راضی کنید. کلید رضایت مردم هم در جلب رضایت خدا و رسول است. چون قلب مردم بین اصبعی من اصابع الرّحمن است. دستِ مقلب القلوب است. لذا شما می‌بینید امام خمینی که غرق در توحید است برای جلب رضایت الهی،‌ چطور جلب قلوب مردم می‌شود و چه‌طور مردم شیفته‌اش می‌شوند.
ما هم ائمه نفاق داریم و هم عده‌ای که رفتارشان منافقانه است. لذا خدا میگوید از بعضی‌ها می گذریم و از بعضی نمی گذریم. آیه ۶۶ را ببینید؛ لا تعتذروا عذر نیاورید قد کفرتم بعد ایمانکم بعد آن حرف‌های مؤمنانه پنجاه و هفتی شما فاصله گرفته‌اید. ان نعف عن طائفه اگر از یک عده بگذریم، از عده‌ای نمی‌گذریم.

سؤال: در عمل باید چه کنیم؟ اول حق را بشناسیم بعد ببینیم صاحب حق کیست یا بر عکس؟
مهم این است که آدم اول حجت را تشخیص بدهد و بعد بر مبنای حجت حرکتش را تعیین می‌کند. گاهی شما باید حجت را بشناسید. همه حرف این نیست که حق را بشناس و بعد اهلش را. برای همین است که زمان امام صادق، ‌عده‌ای از خود امام صادق جلوتر افتادند. همین محمّد نفس زکیه و این‌ها. یعنی شما اگر حجت را نشناسی و رفتارت را بر مبنای حجت پیش نبری، در موضع لغزش هستی.

بگردید دنبال حجت و رفتارتان را با حجت منطبق کنید.
سؤال: خب این‌طوری که خیلی سخت می شود. مدام باید دنبال حجت باشیم. مخصوصاً اگر حجت غیر معصوم باشد، پذیرشش سخت می شود.
شما باید دنبال حجت بگردید و رفتارتان را مطابق حجت قرار بدهید ولو این‌که اشتباه کند. شما مگر مرجع تقلیدتان را مطمئن هستید که حتماً دارد درست فتوا می‌دهد؟ نه، شما رفتارتان را مطابق فتوا می کنید در حالی که نمی دانیم حتماً درست می گوید ولی این حجت است. امام خمینی مگر معصوم بود؟ نه وقتی ما را فرستاده‌اند دنبال اولی الامر. ببینید یا آدم باید خودش حجت باشد یا دستش توی دست حجت باشد. این رزمنده‌هایی که جبهه می‌رفتند مگر به لحاظ معرفت و یقین کامل بودند؟ نه. این ها حجت را تشخیص داده بودند و دل سپردند به فرمان حجت. البته آدم باید شامّه هم داشته باشد وگرنه گیر می افتد.در ادبیات قرآن ما آن منطق پر از شک و تردید را اصلاً نداریم. در مبانی غربی همه‌اش شک است؛ شاید این درست ،‌شاید هم نادرست، اصل عدم قطعیت و … توی قرآن که اصلاً این را نداریم. این یتردّدون روایت قرآن از منافقان است. در هر حال تا حجت تان را نشناخته‌اید و معلوم نکرده‌اید، حق انجام کاری را ندارید. کاری نداریم که حجت آیا در در عالم واقع درست عمل کرده است یا نه. مهم این است که عمل، مطابق حجت باشد. و گرنه این که نمی شود تا رهبر جامعه تصمیمی می‌گیرد، یک عده می‌گویند درست است، عمل می‌کنیم، یک عده می گویند این درست نیست. این که حجت نمی شود. دیگر رهبری‌ی باقی نمی‌ماند. در احد اتفاقی که می افتد همین است که این ها این‌قدر به پیغمبر فشار سیاسی می‌آورند که پیامبر مجبور می شود، به جای ماندن در میدینه، خارج از مدینه جنگ کند. اصلاً و شاورهم فی الامر را پیامبر احتیاجی نداشتند. فقط برای این‌که استبداد رأی تلقی نشود پیامبر طبق آیه مشورت می کنند. ولی آن‌ها مشورت ندادند،‌ بلکه فشار آوردند به پیامبر. پیامبر را مجبور کردند که کاری که صلاح نمی دانست انجام بدهد.

به منافقین ساده‌انگارانه نگاه نکنیم

توی تاریخ، منافقان را خیلی ساده‌انگارانه داریم. آدم‌هایی مثل مثلاً مسعود رجوی که تابلو هستند و نه مقبولیتی دارند و نه توی بدنه جامعه هستند. این ساده‌انگاری‌ست. تعریف قرآنی و شاخص‌های قرآنی از بحث نفاق این نیست واقعاً. به خاطر این که اینها هویت جامعه‌اند و توی بدنه جامعه‌اند. باید شاخص‌ها را شناخت. لذا زمان ما را اگر بخواهید تطبیق بدهید با دوره‌ای نه با زمان امام علی(ع) بلکه با زمان اواخر عمر حضرت رسول(ص) می شود تطبیق داد. که رفته رفته بعد از بیست سال از اسلام،‌گروه‌ها و جریان‌هایی از درون خودِ‌ نظامِ‌ مدینه دارند خودنمایی می‌کنند. تمایل به یهود و غرب و روم زیاد می شود. لذا این ده سال مدینه را بیایید واقعاً واکاوی کنید ببینید چه جریاناتی دارد اتفاق می‌افتد.

بصیرت
سوره محمد آیه ۳۰ را ببینید: و لو نشاء لاریناکهم… ما اگر می‌خواستیم این ها را تابلو می‌کردیم توی جامعه و پیامبر هم با بصیرتی که دارند این ها را می‌شناسند. فلتعرفنهم بسیماهم… پیامبر آن‌ها را از روی بصیرت می شناسی. لذا بصیرت برای همین‌است که توی نطفه‌ها شما جریان‌ها را بشناسید. اگر شاخص‌ها دستتان باشد،‌ نورانیت هم داشته باشید، در لحن قول و سیما هم می‌شود این‌ها را شناخت.

رهبر قرار نیست موضعش به نفع همه باشد
سوره توبه را بیاورید.وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ لذا ترتیب اثر این شنیدن‌های پیامبر به نفع اهل ایمان است و رحمت برای اهل ایمان است. مثل قرآن که شأن شفا دارد ولی نه برای همه. مثل خود خدا که رحیمیت‌ش خاص است. رحمت عام دارد که توی آن رحمت، غضب هم وجود دارد. لذا موضع‌گیری‌های پیغمبر قرار نیست به نفع همه باشد. رهبر قرار نیست رفتارهاش به نفع همه باشد. خب یک عده‌ای متضرر می شوند توی این مواضع.

اهمیت اعتماد به رهبر
پس توی اوایل و حتی توی اُحُد، الذین نافقوا داشتیم. منافق نبودند، ولی بروز رفتارشان منافقانه بود. عملکردشان شبیه منافقان بود. همان کسانی که توی احد به رهبرشان اعتماد نکردند و این نکته احد است. پیغمبر گفت این تنگه را ول نکنید حتی اگر روی جنازه برادرانتان کرکس بنشیند. اما این‌ها بحث غنیمت که پیش آمد، به ذهنشان خطور کرد که نکند پیامبر ما را سرِ کار گذاشته؟! و لذا بعدش آیه نازل شد که ما کان لنبیّ ان یغلّ.

رفتار متظاهرانه منافقین
این‌هایی که اگر حسنه‌ای به شما برسد، ناراحت می شوند. از پیشرفت ها ناراحت می شوند. اگر مشکلی هم پیش بیاید ژست می‌گیرند که ما از قبل هم می‌دانستیم وپیش‌بینی می‌کردیم که چنین اتفاقی می‌افتد. و بعد هم عشق می‌کنند که جامعه با مشکلی مواجه شده است. قل لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا هو مولینا این جا وسط این بحث‌های اجتماعی،‌ بحث توحید و معارف هم داریم و این منطق دین ماست. این برای بازسازی روحی جامعه است. ارائه این بحث که الّا ما کتب الله لنا. از کل معارف حالا این را رو می‌کند که جایگاه دارد. اما جایی که کم‌کاری از خود مسلمانان باشد و ماجرای احد باشد می گوید؛ قل هو من عند انفسکم. این قسمت را رو می‌کند. این جا خودتان مقصر بودید. آن‌جا دیگر جای بحث سرنوشت نیست. هر جا قرآن متناسب با موضوع، معارف لازم را ارائه می‌دهد.
قل هل تربصٌون بنا الّا احدی الحسنیین ما فقط داریم به یکی از خوبی‌های دوگانه می‌رسیم. در هر حال برای ما حسن و خوبی است. فتربّصوا حتی یاتی الله بامره این هم خط و نشان. حالا مانده که معلوم بشود حق با چه کسی‌ست!

انفاق‌تان قبول نیست!
بعد خطاب به همین ها می فرماید که انفاق‌تان هم قبول نیست. البته مصداق انفاق این جا بیشتر انفاق‌های سیاسی‌ست. این‌ها حرکاتی می‌کردند که دست‌شان رو نشود. قرآن می گوید این‌ها اصلاً قبول نیست. قل انفقوا طوعاً او کرهاً لن یتقبل منکم.

سؤال: ما در زمان ائمه هم داشته‌ایم که یک جاهایی که عدّه و عُدّه کافی نبوده، با مماشات پیش می‌رفته اند؛ نظیر صلح امام حسن یا ولایت عهدی حضرت رضا(ع). یعنی همه جا هم قرار نیست ما تمام قد بیاییم و مبارزه کنیم.
ببینید جمله‌ای از آقامصطفی خمینی رساله ولایت فقیه را ما خواندیم توی مشکات برادران که ائمه متهم بوده‌اند به ریاست طلبی. بعد ایشون می فرماید اتفاقاً بودند. ریاست طلب بودند. و شواهدش در تاریخ هست. که داشتند حرکتی را پیش می‌بردند که حکومت حقه را تشکیل بدهند. در اسلام نه صلح اصالت دارد و نه جنگ. ولی پیکار اصیل است. شما جان و مالت را باید بدهی به خدا. فقط و فقط یک کار حق داری با این جان و مال بکنی. فقط پیکار و جهاد در راه خدا. این اصالت دارد. در زمان خودِ‌ پیامبر هم ما صلح داریم؛ حدیبیه. که اتفاقا به ظاهر خفت بار هم هست. انتقاد به این است که می‌خواهیم صلح بکنیم. خب قبول. اعتماد کنیم به رهبرها و ارشدهای نظام. و اگر خواستند صلح می کنیم. اما پیکار سرِ‌جای خودش هست. لذا بحث این است که چرا مذاکره را مساوی می‌کنید با این که ما سلاح را بگذاریم زمین؟ چرا می‌خواهید روحیه استکبارستیزی را از ما بگیرید؟ ما طبق قرآن در دو صورت با امریکا مذاکره می‌کنیم: الا متحرفا لقتال یا دنبال فرصت بهتری هستیم برای ضربه زدن یا متحیزا الی فئه یا برای این‌که در آینده عدّه و عدّه‌مان کامل بشود و بهتر بتوانیم پوزه‌اش را به خاک بمالیم. شما فقط حجت‌تان را بشناسید این که می گویند من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه کسی که بمیرد و امام زمان را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده، نه این‌که شناسنامه امام زمان را نداند، این نیست. یعنی امام زمان را به رسمیت نشناسد. و اگر واقعاً در جایگاه امام زمان، دارید ولایت فقیه تعریف می‌کنید، که این خیلی امر بزرگی‌ست که به یک غیرمعصوم جایگاه ولایت می‌دهید، اگر نپذیرید این را، می‌شود همان مقبوله عمر بن حنظله. این هیچ منافاتی هم با نقد و مشورت و این ها هم ندارد. اما رهبر را نباید تحت فشار قرار داد. وگرنه میَ‌شود همان جام زهر که به پیامبر هم نوشاندند. این که امام خمینی هم گفتند که من جام زهر نوشیدم، یعنی شرایطی پیش آمد که به امام تحمیل شد که هم‌چین تصمیمی بگیرند.