بسم الله الرّحمن الرّحیم.
إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُواْ السُّفْلَى وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۴۰) انْفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ (۴۱) لَوْ کَانَ عَرَضاً قَرِیباً وَسَفَراً قَاصِداً لاَّتَّبَعُوکَ وَلَـکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنفُسَهُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (۴۲) عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ (۴۳)
در مورد آیه ۴۰ که در روال ایات مربوط به تبوک است و بحث نفر اینهاست به سمت امپراطوری روم برای جنگ دفاعی. چون اسلام جنگ ابتدائی هم دارد، که قدر متیقّناش این است که باید به اذن امام معصوم باشد. به هر حال روم سپاهی آماده کرده بود که به جامعه اسلامی حمله کند. در اواخر عمر حضرت رسول هست و خیلی از اعضای جامعه اسلامی هم دیگر انگیزه و حوصله جهاد را ندارند. با یک توبیخی می فرماید یا ایها الذین امنوا ما لکم …
دینداری سخت است
این اثاقلتم، فعلش تثاقلتم است. بحث این است که نه اینکه شما ثقل دارید، بلکه دارید تثاقل میکنید، تمارض میکنید. اگر منظورتان این است که جنگ سخت است، که بعضیها فکر میکنند هیچ کار سختی توی دین نیست. به دلیل لا حرج. بعضی از قواعد اسلامی اصلاً در موضوع خودش حرج و ضرر است. کسی نمیتواند به دلیل حرج و ضرر خمس ندهد یا جهاد نرود. لذا اساساً هر چه دینداری را خالصترش کنید، سختترمیشود. انفروا خفافا و ثقالاً کوچ و نفر کنید برای جنگ، چه سبکبارید و چه ثقالاً. خصوصیت مؤمن این است که مؤمن از تکالیفش مرخصی نمیگیرد. همین آیات ۴۴ و ۴۵ را توجه بفرمایید. مؤمن نمیآید اجازه بگیرد که من نمیخواهم کارم را انجام بدهم. که در جاهایی که نظام اسلامی نیاز به موضع شما دارد، نیاز به حرکت شما دارد، نیاز به حضور شما دارد، میتوانم من نباشم؟ لا یستأذنک الذین یؤمنون بالله و الیوم الآخر ان یجاهدوا باموالهم و انفسهم… این هایی که به اسم موضع های خیلی حکیمانه، کلاً اذن میگیرند که کمک به نظام اسلامی نکنند، این ها ایمان ندارند و قلبشان پر از ریب و شک شده.انّما یستأذنک الّذین لا یؤمنون بالله و الیوم الآخر و ارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یتردّدون. توی خود شکشان هم مشکوکاند. شکهای تو در تو دارند. وگرنه وقتی اسلام احتیاج به جهاد باموالهم و انفسهم دارد، باید جهاد کرد. اگر مشکلتان دنیاست، که متاع دنیا قلیل است. دنیا که چیزی نیست. مشکلتان اگر این است که میخواهید با کوچ نکردن به پیغمبر و دین ضربه بزنید، این که دست شما نیست. این توفیقی است برای شما که دین را یاری کنید. وگرنه خدا کار خودش را میکند. دینش را در هر حال نگه میدارد. در سختترین لحظات، خدا دین را یاری کرده است.
آیه چهلم؛ محل دقت
الّا تنصروه… در شرایط پیچیده ای و در همان داستان غار، خدا دین و پیغمبرش را یاری کرده است. که ثانیاثنین پیش پیغمبر بوده است و گفته شد که این آیه، واقعاً مدح ابوبکر نیست. اذ یقول لصاحبه فعل مضارع است، پیامبر مرتب به او میگفتند، لا تحزن انّ الله معنا. خدا با او نبود. با پیغمبر بود. فانزل الله سکینته علیه؛ خدا سکینهاش را بر پیامبر نازل کرد. ما سه دسته معیت داریم: معیت عام خدا که برای همه است، معیت ویژه که مخصوص مؤمنین است. و یک معیت دیگر که سوره نساء آیه ۱۰۸ را اگر بیاورید: یک معیت ویژه هم هست که بر عکس است: یستخفون من الله و لا یستخفون من الله و هو معهم اذ یبیّتون: خدا توی آن جلسات مخفی شبانه، خدا با آنها بود. و لذا معیت ویژهای که با پیغمبر بود، با ابوبکر نبود. فانزل الله سکینته علیه… این که داریم لاتحزن هم البته عجیب است. چون حزن برای از دست رفتن است. خوف برای این موقعیتهاست. لا تخف ظاهراً بیشتر میخورد به این شرایط. یک نکتهای هم هست که عرفا به آن اشاره کردهاند که پیامبر میگوید انّ الله معنا، و موسی میگوید انّ معی ربّی سیهدین. و این شأن ویژه پیامبر است در مقایسه با موسی که پیامبر، اول خدا را میبیند.
سنت خدا: جریان غالب، جریان توحیدیست
یک نکته دیگر که در آیه وجود دارد این است که کلمةالله هی العلیا با نصب نیامده و حالت مفعولیت برای جَعَل ندارد. که خدا کلمه کفر را سفلی کرده و کلمه الله علیاست. این طور نیست. وقتی با سبک این آیه گفته میشود یعنی جریان عالم بر مدار توحید دارد حرکت می کند. یک جریان بیشتر وجود ندارد و آن کلمه الله است. ساختمان هستی فقط بر اساس توحید حرکت میکند و هر جریانی به جز این جریان نمی تواند رشد کند و این سنت الهی ست که جریان حق علیا باشد. اگر آیات دیگری هم داریم مثل آیه سوره مبارکه انفال که و یریدالله ان یحقّ الحقّ بکلماته و یقطع دابر الکافرین. لیحقّ الحقّ و یبطل الباطل. اینجا به آن سبک نیست. این جا هر دو حالت مفعول دارد. اما و کلمه الله هی العلیا، محکم آیات قرآنیست. در سوره اسراء هم داریم فیدمغه فاذا هو زاهق. تمام این چیزی که به عنوان تمدن غرب از آن یاد می شود، اگر شرک باشد، حق هنوز آنها را دماغ کوب نکرده است. خدا اگر بخواهد این جریانها را از بین ببرد، اگر بخواهد این ساختمانها را از بین ببرد، از پی خراب میکند ساختمان را. سوره مبارکه نحل، آیه ۲۶ را ببینید؛ خدا شالودههایشان را شل میکند و سقف را روی سرشان خراب میکند. همین سقف سالم ازقد مکر الّذین من قبلهم فاتیالله بنیانهم من القواعد فخرّ علیهم السّقف بالا روی سرشان میافتد. این سنّت خداست. توی همین دنیا هم هست. وقتی ماجرای کفر و شرک، مایه ندارد، میترکد. چون سبک فروپاشی حباب، ترکیدن است. لذا در جریان غیرحق امور این طور نیست که استحاله بشود. همین نظام غرب با این وضعیتی که دارد، مگر نداریم که و ما بلغوا معشار ما آتیناهم مگر این چیزها اتفاق نیفتاده، که شما یکدهم قبلیها را هم ندارید، چطور اینها را نابود کردید. این کلمه الله جریان توحید و جریان حقیقی در عالم است و باید خودتان را به آن بپیوندانید. و غیر آن میشود هیچی، میشود حباب. در ساختار درونی انسان هم همین است. ما توحیدخواهیم. و نفس و ما سوّاها. قرآن میگوید تسویه روح به این است که توحید و شرک را به او الهام شده است، درست خلق شدن روح انسان به این است که فجور و تقوی به او الهام شده است. اگر کسی انسان باشد، ناقص الرّوح نیست. از این جهت است که معتقدیم همان گونه که گفتار صادق و کاذب داریم، رفتار صادق و کاذب هم داریم، گرایش صادق و کاذب داریم و این را غرب نمیفهمد. گرایش که گرایش است، دیگر صادق و کاذبش کدام است؟ و حال آنکه ما گرایش کاذب و صادق داریم. اگر گرایش انسان به سمت کفر و شرک باشد، گرایش کاذب است. اگر گرایشش به سمت حق و توحید باشد،گرایشش صادق است. چهطور ما عطش صادق و کاذب داریم. نشاط صادق و کاذب داریم. آرامش خدایی و صادق داریم؛ سکینته. و آرامش کاذب هم داریم. فلا یأمن مکرالله الا القوم الخاسرون. این آرامش کاذب است. لذا در آیه ۴۰ دارد که و کلمه الله هی العلیا … و الله عزیز حکیم. و لذا وسط آیات تبوک، این آیه را داریم که مصداق نصرت الهی بر پیامبرش است. تفسیر این آیه هم که رفت که مدحی از این آیه برای ابوبکر درنمیآید.
سؤال:
ولی از معنای آیه برمی آید که فانزل الله سکینته علیه، بر ابوبکر باشد. چون پیامبر خودشان در موضع سکینه هستند. و دارند میگویند لا تحزن انّ الله معنا؟ اگر اینطوری بگوییم، وحدت سیاق از دست میرود، مگر اینکه دلیل روشنی داشته باشیم برای خروج از سیاق. مثل آیه پایانی یوسف. و گرنه وحدت سیاق، ایجاب میکند که همه ضمایر به پیامبر برگردد. اصلاً آیه برای تأیید پیامبر است. اگر سکینته ابوبکر باشد، ایّده را چه میگویید؟ باز هم ابوبکر است؟ این سکینه میتواند بر پیامبر باشد. چون سکینه برای پیامبر اشکالی ندارد، به عصمت هم لطمه نمی زند. البته که اضطراب رسول با اضطراب مؤمنین فرق دارد. کلّا شرایط جهان هم آماده است برای هجرت. جهان درگیر است با درگیری امپراطوری ایران و روم. شبه جزیره هم در آرامشی فرورفته است. گرایش اسلام در مدینه هم از آن جهت است که اوس و خزرج آنقدر با هم درگیر شدهاند که آمادهاند برای منجی. برای پیامبر. وقتی دعوتهای پیامبر را میشنوند به سرعت میگروند به اسلام. (اصلاً این طور وقتها نقاط ظهور منجیاست. این درگیریهای دنیا را شما خوب ببینید. یک جاهایی نمیشود توجیه کرد که ما به سمت ظهور نیستیم. واقعاً همه ظواهر نشان میدهد که ما به سمت ظهور هستیم. و بزرگان زیادی هم وعده را دادهاند. این مطلبیست که به راحتی نمیشود از کنارش عبور کرد. اتفاقات جوری دارد جلو میرود که دنیا دارد آماده می شود برای منجی. خودشان هم دارند با تولید مستندها دنیا را آماده میکنند برای آمدن منجی. ظهور منجی). کما این که داریم حتّی یقول الرسول و الذین امنوا معه متی نصرالله. متی نصرالله رسول و مؤمنین با هم فرق دارد. اولی استدعاست و دومی استبطاء.
تار عنکبوت بتند و دو تا پرنده، تخم بگذارند و این ها، اینطوری خدا پیامبرش را حفظ میکند. چهطوری خدا محافظت میکند از یک نفر اگر بخواهد. این ها ضرب شصت نشان دادن خداست که در طول تاریخ فراوان بوده است. حالا که همه را دارد فرعون می کشد که موسی را کشته باشد، حالا میدهم دست خودت که بزرگش کنی!
همهجوره در راه خدا جهاد کنید
انفروا خفافا و ثقالا با هر وضعیتی هستید، کوچ کنید، بجنگید. در عرصههای فرهنگی هم همین است. جهاد با مال و جان کنید فی سبیل الله. از این طرف شما اول جهاد مال میکنید بعد جهاد مال. اما خدا که میخواهد بخرد، اول جان را میخرد بعد مال را. انّ الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم. لذا در روایات هم داریم که اگر بلایی نازل شد، مال بدهید تا جانتان بماند، جان بدهید تا دینتان بماند. این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست/ روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم!
اردوگاهتان را تعیین کنید!
تعیین اردوگاه خیلی مهم است. شما اردوگاه خودتان را تعیین کنید، مگر نمیشود رفت آنطرف دنیا، یک زندگی راحت داشت، تحصیل کرد، نوارهای آقای جوادی آملی را هم گوش داد؟! میشود! ولی به چه قیمتی؟ ولی اردوگاهت کجاست؟ پیچ کدام چرخ و کدام ماشین را داری سفت میکنی؟ که در آخر الزمان دو تا اندیشه ایران و روم- همان غرب- میماند. اردوگاهت کجاست؟ وگرنه کاری ندارد بروی آنجا، راحت زندگی کنی،ماشین خوب، خانه خوب، بعد نماز و روزه و نماز و دعای کمیلت را هم داشته باشی، ولی شما داری پیچ کدام جریان را سفت میکنی؟ یعنی همین؟ ما آمدهایم برای همچین کاری؟ نفهمیم چه پیچی دارد توسط ما سفت میشود؟ توی کتاب جهاد داریم که آن طرف نمانید تا چهرهشان با ابهت دیده نشود! سیاهی لشکرشان دیده نشود. جبهه را تعیین کن! از الان! اینجا یک پیچ سفت کن که منتهی به جریان حق بشود. از خودت بیا بیرون! به ماجرا و جریان حق فکر کن! توی جبهه حق آشپزی کنی شرف دارد که کار تکنولوژیکی کنی توی جبهه باطل! اگر جبهه بندی نداریم، خب به ما هم بگید! خب ما هم برویم راحت بشویم! اگر در جبهه حق ماندن و شمشیر زدن مهم نیست خب به ما هم بگویید! بابا سیاهی لشکر جبهه حق باش همین! در همین آیه انفروا خفافا و ثقالا داریم که عدهای از پیرمردها به بچههاشان میگفتند: جهّزونی! ما را هم مجهز کنید برویم جنگ! میگفتند: آخر شما به چه درد میخورید؟ میگفتند: حداقل سیاهیلشکر که هستیم. چایی که میتوانم درست کنم! توی جبهه حق بمانید ولو برای چایی درست کردن. این جبهه جبهه حق در آخرالزّمان است. پایتختش همین تهران است. عَلَم حق را اینجا بلند کردهاند. خدا رحمت کند امام را! این بشر چه کرد! توفیقات ایشان، به دست بعضی از انبیاء هم عملی نشد. حالا اگر کسی بخواهد به قیمت نان و گوشت و سیبزمینی گیر بدهد این دیگر افق دیدش خیلی پایین است. که بگوید این انقلاب به درد نمیخورد چون قیمتها فلان شده. تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها توی لبنان، تو یمن. ما الان پای همچنین نظامی ایستادهایم. قدری فرازتر از دعواهای سیاسی و جناحی نگاه کنیم. اینجا دارد مبانی علوم انسانی عوض میشود، حرف از سنت های خدا زده میشود. معادلات به هم میخورد.
لذا هر چه که در توانتان هست در راه خدا جهاد کنید. جهاد علمی،جهاد فرهنگی و … و واقعاً جهاد با شمشیر و اسلحه، ساده ترین نوع جهاد است. وگرنه توی این جهادها، جهاد فرهنگی، جهاد کبیر است.