بسم الله الرّحمن الرّحیم.
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِیهِنَّ أَنفُسَکُمْ وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (۳۶) إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُحِلِّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِّیُوَاطِؤُواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ (۳۷) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ (۳۸) إِلاَّ تَنفِرُواْ یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۳۹) إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُواْ السُّفْلَى وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۴۰)
نسیء؛ نسخهای از دین فروشی
در بحثی که راجع به دین فروشی احبار و رهبان به میان آمد، یک مدل از دینفروشی اینها هم تحت عنوان نسیء ماههای حرام آمده بود که در پایان جلسه گذشته عرض شد.
بار حقیقی ماههای قمری
اینکه تعداد ماهها چندتاست یک اعتبار و قرار داد نیست. یک واقعیت عندالله ی دارد. عندالله، اثنی عشر است. و این همان ماههای قمریست. لذا خصوصیاتی بر ماههای قمری مترتب است. چهارماه از این ماهها حرام است. در این چهارماه شما نسیء نمیتوانید بکنید. نسیء زیاده فی الکفر است. از همینجا میشود این را هم فهمید که کفر هم یک مقوله تشکیکیست. ذات مراتب است. کفر در مباحث کلامی، کم و زیاد میشود. به هر حال این ها با وجوی که کاری می کردند که تواطی دربیاید. لیواطئو عده ما … ولی همین زیاده فی الکفر است. پس یعنی واقعیتی بر این چهارماه مترتب است که نسیء جایز نیست. و این در مورد بقیه زمانهای وارد شده هم صادق است. در باب شب قدر این که متداول شده، بعضیها با این شعار میگویند که هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی! این اصلاً درست نیست. شب قدر یک شب خاص است.در ماه مبارک رمضان هم واقع شده است. اینطور نیست که بشود این ها را عوض کرد. یک خاصیتهای حقیقی بر این ماههای قمری بار هست. اینها هم خرافات نیست. این بحث اول ماه و آخر ماه و خواص آن ها و بحث قمر در عقرب و … اینها خرافه نیست. مرز خرافه را خودِ دین معلوم میکند. پس ماههای قمری، ماههای حقیقی ست و بر آن خواصی مترتب است. مثلاً همین بحث صدقه دادن در ماه صفر. به هر حال یک واقعیتی بر این ماه هست که پیامبر میفرمودند به من بشارت بدهید خروج صفر را. چطور است که تمام کارهای ما روی عالم تأثیر میگذارد، اما کارهای عالم روی ما تأثیر نمیگذارد؟!
معنای حرام بودن ماه
این قاعده ماههای حرام از زمان حضرت ابراهیم(ع) هم بوده است. حرام بودن این ماهها به معنای حرام بودن جنگ و قتال است. است. فرصت نفس کشیدن به جامعه میدهد. فرصت قیام و قوام برای جامعه است. توجه کنید به آیه ۲۱۷ بقره. در این آیه یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه قل قتال فیه کبیر. قتال در این ماهها خیلی بزرگ و نابخشودنیست. و صد عن سبیل الله و کفر به و المسجدالحرام و اخراج اهله منه اکبر عندالله و الفتنه اکبر من القتل. البته صد عن سبیلالله و کفر و اینها بزرگتر از آن هست. گاهی اوقات در آیات و روایات به این نسبتها هم توجه شده است. و لا یزالون یقاتلونکم حتّی یدّوکم عن دینکم ان استطاعوا؛ این یک قاعده است که آنها تلاش میکنند تا شما را از دینتان برگردانند. و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدّنیا و الآخره و اولئک اصحاب النّار هم فیها خالدون. و هر کس برگردد هم زحمات دنیا و آخرتش بر باد است.
ماههای حرام؛ شعائر الهی
باز در آیه ۲ سوره مائده، همین عنوان شهر حرام، دارد که: خدا اینها را جزء شعائرالله میداند. لا تحلّوا شعائرالله. هتک حرمت این شعائر الله نکنید و لا الشّهر الحرام این شهر حرام را و لا الهدی و لا القلائد این قربانی، آن قلاده گوسفند که لنگه کفش حاجی را قلاده میکردند و لا آمّین البیت الحرام آمّین یعنی قاصدین. اصلاً چرا خانه خدا را بیت الله الحرام میگفتند؟ چون و من دخله کان آمنا. کسی که وارد اینجا میشود آمن است و ایمن است. این شهر حرام هم نسبت به پدیده جنگ است. برای این حرام است که کسی نجنگد توی این ماهها. این هم به عنوان قیام و قوام جامعه است. شما همین مائده آیه ۹۷ را ببینید، جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للنّاس و الشّهر الحرام خدا اینها را قرار داده که مایه قیام جامعه باشد. این سکون، برای رسیدگی به اوضاع داخلیست. حتی همین هدی و قلائد مایه قیام است. همین پاسداشت حرمات. اینها شعائرالله است. پاسداشت اینها برای اینکه مردم بایستند. این پرچم امام حسین(ع) شعائرالله است. اسم امام حسین که میآید روی این پارچه مشکی شعائرالله میشود. چطور لنگه کفش حاجی شعائرالله است، پرچم امام حسین نیست؟! همینها هم هست که جامعه را نگه میدارد.
به هر حال از بحث ماههای حرام، در میآید که جامعه همهاش نباید در حال جنگ باشد. البته اگر جنگیدند با شما، شما هم با آنها بجنگید. قاتلوا المشرکین کافّه کما یقاتلونکم کافّه. آتش بس یک طرفه نیست. ولی بگذارید جامعه یک نفسی هم بکشد.
نفر فی سبیل الله
در آیه بعد دوباره به آیات مربوط به تبوک میرسیم که این تثاقل و چسبندگی به زمین در جامعه رواج یافته و چرب و شیرین به دهانشان مزه کرده، و جامعه بسیار چند وجهی که سال پنجم در ماجرای احزاب که در آیات همان سوره احزاب هم آمده، جهاد و زیر بار حرف پیغمبر رفتن دیگر برایشان بیمعنی شده. اینجاست که خدا با لحن توبیخ و تحقیرآمیز میفرماید یا ایها الذین امنوا ما لکم. چتونه؟ چرا اینجوری شدید؟ اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله. وقتی به شما گفته میشود که کوچ بکنید، نمانید، خیلیها هستند توی سنگر و خاکریز کم نمیآورند ولی توی چرب و شیرینهای دنیا کم میآورند.
(من خیلی خوشحالم از نسلی که از توی انقلاب دارد درمیآید از لابه لای اینترنت و ماهواره و تبلیغات و … از این لا به لا آنهایی که در میآیند ترازشان اصلاً قابل مقایسه نیست با نسل قبل و نسل انقلاب و جنگ. تراز این فعلیها خیلی فرق دارد و خیلی بالاتر است. اینها مصداق همان رجال این زرق و برق دنیا اینها را نگرفته. هیچ تجارت و بیعی آنها را از یاد خدا باز نمیدارد. ترازشان بالاست.)
اذا قیل لکم انفروا فی سبیلالله اثاقلتم الی الارض. چون کوچ در راه خدا همیشه همراه با پرواز است. هیچ موقع دعوت دینی دعوت به سمت زمین و دنیا نیست. چه جهاد علمی، چه جهاد معنوی، جهاد اصغر. با یک حالت پرواز باید باشد. همهاش سبکبالی و انفاق و کمک به جامعه اسلامی و حرکت و کوهنوردی همراه با کمتوشگی. کلّاً کوچ به سمت خدا آسمانی ست. یصعد الی السّماء. وجه این حرکت الهیست و اصلاً در مردم هم گاهی منتشر نمیشود و به سمت آسمان صعود میکند. بعد دوباره با حالت تحقیر آمیزی میفرماید ارضیتم بالحیوه الّدنیا من الآخره. یعنی واقعاً تمام معادلات شما همین است؟ همین زندگی دنیا؟ همین درس بخوانم و کار پیدا کنم و ازدواج کنم و بچهدار بشوم و… همین؟ به هر حال یک بار شما دنیا را در مقابل آخرت قرار میدهید و این یک حلقه از حلقههای قرآن در رویکردش به دنیاست. که اگر آخرت را میخواهید، دنیا را کنار بگذارید. این همان دنیای مذموم است. اما آن قسمت ممدوح است همان لهم البشری فی الحیوه الدنیاست. یک جنبههای مثبتی از زندگی دنیایی ست. همین بشارتها، همین باران، همینها… و این دنیا هم فریب نمی دهد. به قول حضرت امیر شمایید که فریب میخورید. وقتی کنار زایشگاه ها، غسّالخانهها را نشان میدهد این فریب نیست. دسته سوّمی هم هست که مقایسه این دو طرف است که این آیه از همین دسته سوم است. شما چی را دارید با چی مقایسه میکنید اصلاً؟ اصلاً شما بر فرض که این کار را هم کردید در دنیا و برای دنیا، دنیای بد هم نیست، اما قابل مقایسه نیست.
مهم این است که هر سنخی از نفر فی سبیلالله که شما در نظر بگیرید با چسبندگی به دنیا قابل وصول نیست. بعد هم میفرماید: الا تنفروا یعنی اِن لا تنفروا اگر این کار را نکنید اولا توی همین دنیا یعذبکم عذاباً الیماً. شما را توی همین دنیا خوار میکنیم. و یستبدل قوماً غیرکم قوم دیگری را خدا به جای شما میگمارد.
سوره مبارکه محمّد را بیاورید. آیه انتهایی. همان معنای انفاق فی سبیل الله به معنای کمک به حکومت اسلامی در این جا هم هست. میفرماید انّما الحیوه الّدنیا لعب و لهو این همین دنیای مذموم است و ان تؤمنوا و تتّقوا یؤتکم اجورکم و لا یسئلکم اموالکم. خدا اموال شما را نمیخواهد، تقوا می خواهد. تا آنجا که ها انتم هؤلاء تدعون لتنفقوا فی سبیلالله شما همانهایید که دعوت شدید برای انفاق فی سبیلالله فمنکم من یبخل بعضیهایتان بخل ورزیدید، و من یبخل فانّما یبخل عن نفسه؛ هر کس بخل کرد از خودش بخل کرد. والله الغنیّ و انتم الفقراء. خدا غنیست و شما محتاجید به این قضیه. بعد هم فکر نکنید که دین خدا محتاج شماست، و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم. اگر پشت کنید، قوم دیگری را خدا میآورد که آنها هم کوتاهی نمیکنند برای یاری دین خدا. دین را خدا در هر زمانی نگه میدارد. دین،ناموس الهیست.
آیه چهلم؛ محلّ دقّت
تا میرسیم به این آیه معروف سوره مبارکه توبه. آیه ۴۰ که قابل دقت است. الا تنصروه فقد نصره الله اذ اخرجه الّذین کفروا هنگامی که الذین کفروا پیامبر را اخراج کردند، این ثانی اثنین را آنها می خواهند بگویند پیغمبر است و این عبارت بشود حالِجمله قبل، در حالیکه پیامبر، دوّمیِ دو نفر است! اولا از ادب عقلایی خارج است که کسی به پیامبر بگوید دوّمیِ دو نفر. این ثانی اثنین، ابوبکر است. با این اوصاف، این حالِ الّذین کفروا میشود. اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه. وقتی توی غار بودند و پیامبر به مصاحبش گفت، صاحب در قرآن فقط به معنی مصاحبت معمولی ست. همین مصاحب و معاشر معمولی. ببینید سوره کهف آیه ۳۲٫ فقال لصاحبه و هو یحاوره… در آیات بعد هم قال له صاحبه و هو یحاوره. بحث مصاحب در قرآن، صرف همراهی است و تلاقی روحانی با هم ندارند. بعد پیغمبر به او میفرماید: لا تحزن انّ الله معنا. نترس! خدا با ماست. بعد خودِ خدا نشان می دهد که خدا با پیامبر است نه با ابوبکر! فانزل الله سکینته و خدا سکینه اش را بر پیامبر نازل کرد و ایّده بجنود لم تروها…
آیه ۲۶ همین سوره مبارکه توبه را دقت کنید؛ ثمّ انزل سکینته علی رسوله و علی المؤمنین. معلوم است این ثانی اثنین در زمره الّذین کفروا هم نبوده است. چون سکینه از قلب پیامبر به قلب مؤمنین جاری میشود. در سوره مبارکه فتح ببینید. در جریان صلح حدیبیه. آنجا هم همین معنا هست که؛ فانزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین. خدا این سکینه را بر رسولش و بر مؤمنین نازل کرد. سکینه حالتی در مقابل اضطراب است. البته اضطراب در مقیاس انبیاء با اضطراب مثلاً اهل ایمان خیلی تفاوت دارد. مثلاً همان متی نصراللهِ پیامبر و مؤمنان با هم فرق دارد. مال مؤمنین استبطاء است، مال رسول، استدعاست. راجع به ماجرای موسی فاوجس فی نفسه خیفه موسی، فرمایشی امیرالمومنین در نهج البلاغه دارند که موسی به خودش نترسید بلکه از غلبه جهّال میترسید. نگران مردم بود. این اضطراب برای پیامبران در حد و حدود خودشان هست. تازه در مورد موسی ایجاس را داریم. یعنی یک حالت خیلی رقیقی که از ته دلش گذشت.
توی آیه مورد بحث انزال سکینه را فقط به پیامبر داریم و اشارهای به ثانیاثنین در باب انزال سکینه نداریم. و این آیه واقعاً تحقیر آمیز است برای ابوبکر. البته کل سوره توبه به عنوان سورهای در شآن امیرالمؤمنین و تحقیر ابوبکر مطرح است. چون از ابتدا ماجرای برائتی مطرح میشود که اعلانش اول با ابوبکر بود و بعد به حضرت امیر(ع) داده شد. و این مایه افتخار برای خود حضرت علی بوده که خودشان هم به این اشاره داشتهاند. در ماجرای خیبر هم نظیر این ماجرا داریم. در جنگ ذات السلاسل همین طور.
تفاسیر اهل تسنن همه ضمیرهایی که در این آیه به حضرت رسول برمیگردد، را به ابوبکر برمیگردانند. یا حتی لا تحزن را جملهای میدانند که ابوبکر به پیامبر گفته است!!! در حالی که وحدت سیاق نشان میدهد که همه این ضمایر به خودِ پیامبر میرسد؛ اخرجه، نصره، ایده، علیه، صاحبه …
و جعل کلمه الذین کفروا السّفلی و کلمه الله هی العلیا. خدا این کلمه الذین کفروا را سفلی قرار داد. کلمه هم به خود موجودات حقیقی قابل تطبیق است. تمام موجودات عالم کلمه الهی هستند. آن وقت توی کلمات، کلمه خبیثه و کلمه طیبه داریم. طبق آیات سوره ابراهیم. کلمه الذین کفروا السفلی به کلماتی که این ها در دارالنّدوه هم قابل تطبیق است. و الله عزیز حکیم. و خدا در این ماجرا اقتدار خودش را به رخ همه کشید.