بسم الله الرّحمن الرّحیم
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّ کَثِیراً مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (۳۴) یَوْمَ یُحْمَى عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَـذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنفُسِکُمْ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ (۳۵) إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِیهِنَّ أَنفُسَکُمْ وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (۳۶) إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُحِلِّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِّیُوَاطِؤُواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ (۳۷)
اهمیت اعتقادات و بحث شرک
در ضرورت بحث اعتقادی که از جمله یضاهئون قول الذین کفروا بحث شروع شد،قبل از ورود در آیات روایتی را عرض میکنم. ما در روز قیامت با حقیقت اعتقادمان مواجه هستیم. در آن روز این روح است که دارد با اعتقاداتی که دارد محشور میشود و بس. بقیه اسماء و القاب میریزد.آیه٢٢ تا۲۴ سوره انعام را ببینید. بعد روایت را میخوانیم. سوره انعام است. سوره مکی است. وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُواْ أَیْنَ شُرَکَآؤُکُمُ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ ثُمَّ لَمْ تَکُن فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَن قَالُواْ وَاللّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ انظُرْ کَیْفَ کَذَبُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ روزی که همه را محشور میکینم و میپرسیم کجا هستند آن شرکاءی که برای خدا قایل بودید؟ آنها میگویند: والله ما مشرک نیستیم. خدا هم میگوید: ببینید چهطور دروغ میگویند. این گفت و گویی با مشرکین است. اما در روایتی در ج ۴۷ بحار ص ۲۲۰ آمده است، در ضمن مکالمات حضرت صادق(ع) با ابوحنیفه، ابوحنیفه راجع به همین بخش آیه والله ربنا ما کنا مشرکین از حضرت سؤال میکنند. حضرت میپرسند: خب، نظر خودت چیست؟ ابوحنیفه میگوید: خب چون قسم میخورند مشرک نیستند. حضرت جواب میدهند؛ ولی در آیه بعد داریم که خدا میگوید: دروغ میگویند. انظر کیف کذبوا علی انفسهم… ابوحنیفه جوابی ندارد و از حضرت میپرسند نظر خود شما چیست؟، حضرت میگویند : اینها جماعتی از اهل قبله (مسلمانان و موحدان) هستند. که اشرکوا من حیث لا یعلمون. مشرک هستند و خودشان نمیدانند. ببینید اینقدر قرآن میگوید خودشان نمیدانند، خودشان نمیدانند. برای این است که این اعتقادات را رو کند. این قضیه ارباب متفرق بحث جدییست. اینها بالاتر از شرک خفی است. مثل همین که خیلیها قائلند که مثلاً همین ، فقط با خواست خدا نیست که باران میآید، یک سری شرایط فلان باید فراهم بشود، ……
یا مثلاً حتماً ما اگر سرِ کار برویم، هیمن سرِ کار رفتن رزق ما را تأمین میکند، نه خدا، یعنی اینها این قدر درونی بشود که به اعتقاد آدم بدل بشود. این میشود همین یدالله مغلوله دستِ خدا بسته است.یعنی نظرشان این باشد خدا هم محدودهای دراد برای نفوذ در عالم. هر کاری را نمیتواند انجام بدهد. این شرک است دیگر. محدوده حکمت خدا هست البته ولی این به معنای بسته بودن دست خدا نیست. اما شرک خفی حالت قلیلتری ست. ذیل آن آیه سوره یوسف که و ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون. اکثر مؤمنان شرکند. که در روایات ذیلش داریم که مثلاً اگر کسی بگوید لولا فلان لهلک..اگر فلانی نبود ما بیچاره میشدیم. اگر فلانی نبود کذا و کذا. پرسیدهاند پس چطوری بگوییم، اعتقادمان چهطوری باشد،شرک نیست؟ فرمودهاند اینکه مثلاً لولا ان منّ الله علینا بفلان کذا و کذا….یعنی دست خدا را ببینید. این آدم فقط کانال است. شما مثلاً یاری دین را فکر کردهاید یعنی چه؟ این فقط برای این است که شما افتخار یاری دین را پیدا کنید، نه اینکه فکر کنید خب اگر ما نبویم، دین خدا فلان میشد. نه خیر. ان تتولّوا یستبدل قوماً غیرکم ثمّ لا یکونوا امثالکم. اگر شما هم پشت کنید، شما را با یک گروهی عوض میکنیم که مثل شما نیستند. کلاً دیدنِ اینکه همه عالم کانال است خیلی مهم است. اما ماها حتی گاهی با شرک جلیّ مواجهایم. به خصوص آدمهای تحصیل کردهتر. که ضلالشان ضلال بعید است نه ضلال مبین. در مکالمهای که امام رضا(ع) دارند،که عرض شد، امام رضا(ع) میفرمایند: من کم کم دارم فکر میکنم تو توی این باب یهوی هستی. یعنی داری مثل یهودیها فکر میکنی که و قالت الیهود یدالله مغلوله.
هر کس با عقیدهاش حشر میشود
و اگر کسی این طوری فکر کند، روز قیامت، حشرش با همین گروه است. یوم ندعوا کلّ اناس بامامهم. هر کس هر هقیدهای داشته باشد، با صاحبان همان عقیده محشور میشود. اصلاً در قیامت آنچه خودش را نشان میدهد ملکات است و نه هیچ چیز دیگر. اگر آدمِ بددهنی توی خواب حرف بزند بر اساس ملکاتش حرف میزند. شعر حافظ نمیخواند که! بددهنی میکند. ناسزا میگوید. ملکاتش بروز میکند. این اخلاق و ملکه به صورت ناخودآگاه بارز میشود. قیامت هم همینطور است. این که میفرمایند لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا. حرف صواب میزند. دروغگو همان دروغ خودش را میگوید. صواب این نییست که دروغگو، راست بگوید. روز قیامت هم همه به صواب حرف میزنند. این شهادت زبان و دست و پا هم همان ظهور ملکات است. برای همین هم داریم که از کسی سؤال نمیکنند به آن معنی. الیوم نختم علی افواههم و تکلّمنا ایدیهم. زبانها بسته میشود. جوارحاند که شهادت میدهند. آن روز لا یسئل عن ذنبه انس و لا جآنّ. هیچ کس سؤال نمی شود از گناهش. چرا؟ چون یعرف المجرمون بسیماهم. این هم که فرموده وقفوهم انّهم مسئولون. مسئولون یعنی باید مسئولیت کارهایشان را بپذیرند و پاسخگو باشند. نه این که از ما سؤال بشود. هر کسی مسئول است در برابر کارهایش. کسی که فی بطونهم نارا ست خب معلوم است که مال یتیم خورده و نیازی ندارد حرفی بزند یا جوابی بدهد. مسئول کار خودش هست. این همان است که راجع به انبیاء هم داریم: و لنسئلنّ الّذین ارسل الیهم و لنسئلنّ المرسلین.چه مرسلین و چه ارسل الیهم همه باید پاسخگو باشند. اینها مسئولند در برابر کارهایشان. چه خواب و چه مرگ اینطوریست که الله یتوفّی الانفس حین موتها و الّذی لم تمت فی منامها. آنجا بر اساس ملکاتش هست. آن مرگ هم یک تسلیم جان است. حین مرگ و حین خواب در هر دو حالت جان توفّی میشود. آن موقع شما ببینید که آن ذوق ختمی چه میشود. که حالا النآس نیامٌ. اصلاً این دنیاخواب است. همه این درگیریهای دنیا خواب بوده است انگار.
یک نکته اخلاقی در این آیه
در ابتدای آیه ٣۴ یک نکتهای هست که در تمام قرآن هم توجه به آن را میبینیم و آن انّ کثیراً هست. ببینید خدا در عین اینکه این گروه ضربات شدیدی به پیکره اسلام وارد کردند، وقتی میخواهد درباره این جماعت حرف بزند، نمیگوید اینها همهشان این طوری هستند. میگوید خیلیهایشان اینطوری هستند. و این خیلی نکته ظریفیست. یعنی به هرحال قلیلشان هم اینطوری نیستند. مثلاً در سوره مائده هی داریم که کثیر از این ها این طوری هستند. ولی به هر حال عدهای هم این طوری نیستند. این حدود شرعی را رعایت کردن، یک نکته اخلاقی ست که قرآن به ما یاد میدهد. راجع به هیچ گروهی نمیتوانید بگویید که همهشان اینجوریاند. نه. بگویید کثیرشان اینطوری هستند، یا اکثرشان اینطوری هستند. البته این را هم میدانید که کثیر و اکثر با هم در لسان فنّی دین فرق دارند. کثیر قوی تر از اکثر است. چون در مقابل کثیر، قلیل است و در مقابل اکثر، یک کثیر دیگری است که در مقایسه اقل شده است. این صفات افعل تفضیل خودش ضعیف میکند. به هر حال از حدود تعدی نکنید. همه را به یک چوب نزنید.
همه اهل کتاب مثل هم نیستند
از همین اهل کتاب، مثالهایی توی قرآن هست که نشان میدهد بعضیهایشان هم این طوری نبودند. صفات حمیدهای دارند بضیهایشان. به عنوان مثال آل عمران/ ۱۱۳ را ببینید: لیسوا سواءً من اهل الکتاب امّه قائمه آناء اللّیل و هم یسجدون. بعض ها یشان اهل قرآن و سجده و قیام هستند. اما ممکن است به هر حال به بعضی هایشان حجت تمام نشده باشد. شما نمیتوانید بگویید مثلاً همه کسانی که در لشکر عراق بودند همه شان میروند جهنّم. نمیشود اینطور گفت. دست ما هم نیست. اصلاً در بحث اشهر سیاحت چهارماه به امیر مؤمنان میگویند به این مشرکانی کهمثلاً توی کوهها و بیابانها هستند، به این مشرکین کاری نداشته باشید. یا مثلاً مادر ترزا را شما میتوانید بگویید میرود جهنم؟! انگار با معارف جور در نمیآید.
سوره اعراف آیه ۱۶۸ را ببینید وقتی راجع به همین اهل کتاب و به خصوص راجع به یهودیها بحث میشود: و اذ تأذن ربک یوم القیامه لیبعثن علیهم الی یوم القیامه من یسومهم سوء العذاب … و هنگامی که پروردگارت اعلان کرد که بر این یهودیها تا روز قیامت کسانی را بگمارد که این ها را عذاب چر کند! و قطّعناهم فی الارض امماً اینها را در زمین پراکنده کردیم. منهم الصّالحون و منهم دون ذلک. بعضیهاشان صالح هستند و بعضیهایشان هم این طور نیستند.
سوره آل عمران/ ۷۵ را ببینید: و من اهل الکتاب من ان تأمنه بقتطار یؤده الیک بعضی از اهل کتاب هستند که اگر قنطار (کیسه بزرگ پر از طلا) به اینها بدهی بازمیگردانند به تو، این قدر امانتدار هستند. و منهم من ان تأمنه بدینار لا یؤده الیک الّا ما دمت علیه قائما. بعضیهایشان هم اگر حتی دیناری بهشان بدهی برنمیگردانند. پس همهشان مثل هم نیستند.
نساء/۱۵۹ را ببینید. میفرماید اهل کتاب همه قبل از مرگشان به مسیح ایمان میآورند. و ان من اهل الکتاب الّا لیؤمننّ به قبل موته. حاال بسته به اینکه ضمیر ه به حضرت عیسی برگردد که یعنی اهل کتاب به عیسی قبل از مرگش ایمان میآورند. یعنی در زمان ظهور. اما اگر هاء به خود اهل کتاب برگردد یعنی در کانال برزخ و در موقع مرگ، خودشان ایمان میآورند، اینجا دیگر توبه قبول نیست. در آستانه ورود به مرگ.
دانشمندان دینی و مسائل مالی
در بحث احبار و رهبان که لیأکلون اموال النّاس باالباطل. یک وقتی داریم که لا تأکلون اموال النّاس باالباطل به صورت عام، اما یک جا راجع به دانشمندان و احبار و رهبان داریم به طور خاص. بحث خوردن اموال راجع به احبار و رهبان، یک نکته جدیست. به هر حال خطر نزدیک شدن به معادلات اقتصادی برای دانشمندان دینی یک خطر جدیست. اینها مال همین دینفروشی اینهاست. اولا مسئله مال مسئله بسیار مهمی ست که میتواند زمینگیر کند اینها را. چون میتوانند برای همین مسائل مالی، حلال خدا را حرام کنند، حرام خدا را حلال کنند. به هر حال ورود روحانیها و شخصیتهای دینی در امور مالی خیلی محل ظریفیست. اینها یبغونها عوجا. چون موقعیت شان حساس است، راه را کج میکنند اصلاً. معادلات مالی روی گروه دانشمندان مؤثر است. خود به خود قلبشان را به سمتی متمایل میکند. لذا اینکه مردم اکل مال به باطل میکنند، یک بحث است، بحث احبار و رهبان یک بحث دیگری ست. چون اینها راه را کج میکنند. موقعیتشان موقعیت حساسی توی جامعه است. کسانی که دقت نمیکنند،در معرض و محل خطر هستند. سوره انعام آیه ۹۱ را ببینید: و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزلالله علی بشر من شیء قل من انزل الکتاب الذی جاء به موسی نوراً و هدیً للنّاس تجعلونه قراطیس. کسانی که این تورات را کاغذ کاغذش کردید. یک سری اش را نشان دادید، یک سریاش را مخفی کردید. راجع به قرآن هم همین است. مثلاً الان من به دلیلی میخواهم یک دینی را نشان بدهم از اسلام که سراسر رحمت باشد. میآیم یک جاهایی از قرآن را میگویم، یک جاهاییش را هم نمیگویم. برای اینکه به هدفم نایل بیایم. یکتبون الکتاب بایدیهم. یعنی یواش یواش حکایت ما هم با قرآن همین میشود انگار! به جایی که بیاییم قرآن را نمایش بدهیم، پاره پاره اش میکنیم و نمایش میدهیم.
تهدید قرآنبرای جمع کردن ثروت و انفاق نکردن
الّذین یکنزون الذّهب و الفضّه، این بحث کنز کردنشان هم به معنای آن نیست که گنج میکنند و خاک میکنند. یعنی اینکه نگه داشتهاند و انفاق نمیکنند. چون بحثِ مال، در نظام اسلامی این است که مال، ضمن این که اموال خصوصی محفوظ است، مال پیکره جامعه اسلامیست. جعل الله لکم قیاماً و قعوداً. پشتوانه و قوام جامعه است. هر کس تحت عنوان کنز کزدن نگه داره و یا اسراف کند و هدر بدهد، نمیتواند بگوید این مالِ خودم است. این نگاه را در اسلام نداریم. مال، توی جامعه اسلامی، مالِ همه است. اگر به نظام اسلامی کمک نکند فبشرهم بعذاب الیم. چون عرض شد که فی سبیل الله ناظر به انفاق برای نظام اسلامی است. فتکوی بها. یعنی با همان اموال توی آن دنیا داغشان میزنند. ما مدلهایی داریم که مال را از این گنج کردن در بیاورد: صدقه دادن، قرض دادن، تولید شغل کردن که به ترتیب بهتر هم هست. یعنی صدقه پایین ترین کار است و ما معمولاً همین پایینترین کار را انجام میدهیم. در حالی که قرض دادن بهتر است و تولید شغل کردن از آن هم بهتر است. به مثابه احیاء یک نفر است. این کار به مراتب از قرض دادن بهتر است. ولی میبینید در سیستمهای اقتصادی الان پول در گردش هم قرار میگیرد ولی شما دارید استثمار میکنید طرف را. این نگاه اقتصاد اسلامی نیست.
تعدا ماهها، نزد خدا دوازده تاست.
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ عده ماهها عندالله دوازده ماه است. این خیلی مهم است. یعنی این قراردادی نیست. این ثابت است. یوم خلق السّموات و الارض از همان اول هم همین بوده است. دوازده ماه است که ماه قمری هم هست. ماه قمری ماهی ست که همه متوجه میشوند. ماه شمسی را فقط اهل فن متوجه میشوند. به هر حال این تغییرات شکل ماه برای همه قابل فهم است. همه دستورات دینی ما هم روی همین ماه قمری بسته شده است. آن وقت منها اربعه حرم ذی حجه و ذی قعده و محرم و رجب از ماههای حرام است. فلا تظلموا فیهنْ انفسکم یک عده هستند توی دین فروشی نسیء میکنند. یعنی یکی از مصداق هایش همین است. هماهنگ میکنیم خودمان قرار میدهیم ماههای حرام کدام باشد که راحت هر وقت لازم بود و جبهه به نفع ما بود بتوانیم برویم جلو و بجنگیم. اما رسماً اعلام می کند که این چهار ماه، حق جنگ ندارید. بله اگر آنها جنگ کردند، شما هم جواب میدهید. وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً اما انّما النّسیء زیاده فی الکفر. ماهها را نسیء نکنید. زین لهم … این میشود کلاههای شرعی که خودمان سرِ خودمان میگذاریم. شما حق این کارها را ندارید. داستان اصحاب سبت را شنیدهاید دیگر. همان شنبهها که اینها نباید ماهی میگرفتند ماهیها فراوان میشدند. اینها شنبهها تور میانداختند، یکشنبهها تور را میکشیدند بیرون. خدا هم بوزینه شان کرد. قرده خاسئین. اینها کلاه شرعی میگذاشتند، خدا هم عذابشان کرد.