تفسیر سوره مائده - جلسه ۹

مجموعه تفسیر سوره مائده از حاج آقا قاسمیان

جمعه، 29 بهمن 1389

78 دقیقه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
یَسَْلُونَکَ مَا ذَا أُحِلَّ لهَُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَ مَا عَلَّمْتُم مِّنَ الجَْوَارِحِ مُکلَِّبِینَ تُعَلِّمُونهَُنَّ ممَِّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکلُُواْ ممَِّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُواْ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سرَِیعُ الحِْسَابِ(۴)
الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَ طَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکمُ‏ْ وَ طَعَامُکُمْ حِلٌّ لهَُّمْ وَ المُْحْصَنَاتُ مِنَ المُْؤْمِنَاتِ وَ المُْحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا ءَاتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ محُْصِنِینَ غَیرَْ مُسَافِحِینَ وَ لَا مُتَّخِذِى أَخْدَانٍ وَ مَن یَکْفُرْ بِالْایمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فىِ الاَْخِرَةِ مِنَ الخَْاسِرِین (۵)

آیه 5 مائده

قیود فقهی آیه ۴
آیه ی ۴ تقریبا تمام شد، فقط ببینید تمام قیودش، قیودی است که در روایاتی که ذیل این باب است – یعنی صید حیوان شکاری – آمده است. این که احل لکم طیبات، طیبات بر شما حلال است وَ مَا عَلَّمْتُم مِّنَ الجَْوَارِحِ و آن چیزی که تعلیم دادید از این حیوانهای شکاری، مکلبین. یعنی حیوان باید چی باشد؟ کلب باشد. پس صید حیوانات دست آموز دیگر نمی شود؛ مثلا یوز و یا باز را پرورش بدهند برای این کار، این نمی شود. قرآن تمام قیدها را یک به یک می آورد برای این که گویی قرار است تمام حکم در این یک آیه گفته شود. مُکلَِّبِینَ در صورتی که شما سگ پرورید پس حیوان سگ است. تُعَلِّمُونهَُنَّ ممَِّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکلُُواْ ممَِّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ پس بخورید از آن چیزی که برای شما امساک کرده است، برای شما گرفته است اگر برای خودش رفته گرفته، یعنی با این که حیوان شکاری است و با این که سگ است، شما ارسالش نکردید خودش پی شکار رفته این هم خوردنش درست نیست. اذْکُرُواْ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ موقع ارسال اسم خدا را هم ببرید. پس اگر موقع ارسال اسم خدا را عمدا نبرید نه سهوا – در ذبح معمولیش هم اگر کسی سهوا یادش برود اسم خدا را ببرد ( اسم خدا را بردن به معنای فقط بسم الله الرحمن الرحیم گفتن نیست، فارسی، عربی و هر زبان دیگری بگوید الله اکبر بعد بِبُرد) اشکالی ندارد ولی اگر کسی عمدا اسم خدا را نبرد یا اسم ببرد و اسم غیر خدا را ببرد (حتی از انبیا و اولیا مثلا به اسم مسیح ( در روایات آمده )) و یک ذبیحه ایی را ذبح کند این هم نمی شود –شکار حلال نیست و باید اسم خدا برده شود. وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سرَِیعُ الحِْسَابِ. خود کلب نجس است، برای همین جای دندانش نجس است، یعنی آن قسمت را باید شست. منتهای مراتب این یک شیوه ی ذبح است. شاید بشود گفت این صید، خیلی صید مطلوبی نیست که سگ شکاری صید بکند. در مقابل طیبات وقتی می آید، می تواند این واو واوی باشد که طیبات را تفسیر می کند و یکی از مصادیق طیبات را بیان می کند و این می شود طیب به معنای اعم. و می تواند واو تفسیر نباشد، واو عطف معمولی باشد، که اگر این گونه باشد این وَ مَا عَلَّمْتُم مِّنَ الجَْوَارِحِ خبیث می شود، نه خبیثی که حرام است، خبیثی که جزیی از همان طیب به معنای اعم است. ما در روایت داریم اگر سگ دارد خفه می کند و شما رسیدید می توانید شما ذبحش بکنید و می توانید هم رهایش کنید آن را خفه کند. و شاهد این که سگ تربیت نشده است این است که اگر سگ حیوان را بخورد، این علامت تربیت نشدگی سگ است که امانت داری نمی کند. لذا اهل معنا از این استفاده می کنند که اگر کسی به صفاتی مثل امانت داری و اینها با دین می خواهد برسد و در این حد می خواهد باقی بماند او آدم خوبی نیست، حیوان خوبی است. انسان شدن حدی بالاتر از این حرف هاست. حتی اگر یک انفاق های معمولی بکند از روی حس های درونی، این حس های درونی که در آن لوجه الله نیست و همین جور دلش سوخته یک کاری می کند، این در حیوانات هم هست. حیوانات هم انفاق هایی به همین صورت دارند.

نجاست یا طهارت اهل کتاب
الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَ طَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکمُ‏ْ وَ طَعَامُکُمْ حِلٌّ لهَُّم امروز طیبات بر شما حلال شد و طعام اهل کتاب بر شما حلال است و طعام شما حلال برآنها است وَ المُْحْصَنَاتُ مِنَ المُْؤْمِنَات و زنان پاکدامن از مومنات هم حلال شد امروز وَ المُْحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ و زنان پاکدامن از کسانی که قبل از شما کتاب به آنها داده شده است اینها هم حلال شد. إِذَا ءَاتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُن وقتی که مهرشان را بدهید. شوهرانه، پاکدامنانه با آنها ارتباط برقرار کنید محُْصِنِینَ غَیرَْ مُسَافِحِینَ وَ لَا مُتَّخِذِى أَخْدَانٍ نه زناکارانه، نه به حالت دوست گیرنده، آنها دوست دختر شما نشوند. وَ مَن یَکْفُرْ بِالْایمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُه کسی که کفر به ایمان بکند عملش حبط است. وَ هُوَ فىِ الاَْخِرَةِ مِنَ الخَْاسِرِین. ببینید یک بحث راجع به این آیه، بحث های فقهی این آیه است. بحث نجاست و طهارت اهل کتاب یکی از جاهایش همین جاست. که اهل کتاب پاکند یا نجسند؟ عده ی زیادی از فقهای ما قائل به نجاست اهل کتاب شدند. روایات مربوط به نجاست اهل کتاب به مراتب بیشتر از روایات مربوط به طهارت اهل کتاب است. ولی گاهی اوقات آدم احساس می کند این قرآن در فقه هم مهجور مانده است. مرحوم صاحب جواهر با آن عظمت وقتی که راجع به طهارت اهل کتاب می خواهد بحث بکند این آیه را آورده و گفته اصلا شایسته نیست کسی بخواهد گوش بکند به این آیه برای اثبات طهارت اهل کتاب! ما می خواهیم به همین آیه استدلال بکنیم برای طهارت اهل کتاب. مشکل مهجور بودن قرآن است و مقدم بودن خیلی چیزها بر قرآن. ما دو دسته روایات داشته باشیم دسته ای قائل به نجاست اهل کتاب و دسته ایی قائل به طهارت اهل کتاب، راه اصلی در فقه این است که آدم آن خط اصلی را در قرآن پیدا بکند بعد تعارض این جور روایات را بتواند حل بکند. ببیند کدام موافق قرآن است؟ ولو اینکه آن دسته دیگر تعداد روایاتش بیشتر است. همین طور است بحث ذبیحه ی اهل کتاب، یعنی اگر اهل کتاب یک حیوانی را ذبح کنند، این یکی از مشکلات مسلمانان خارج نشین است. این طور که به نظر می آید ذبیحه ی اهل کتاب پاک است. یک بحث، بحث فقهی است راجع به اهل کتاب، یک بحث این است که مراد خدا چیست که مُصَدَّر شده الیوم احل لکم طیبات… امروز طیبات حلال است. من اول اشاره ای به بحث فقهیش بکنم.

معنای طعام
ما به دلیل این که روایات زیادی داریم که طعام اهل کتاب نجس است و اهل کتاب ناپاک هستند، و به دلیل این که فقها خواستند این بحث را توجیه بکنند طعام را به معنای گندم و جو و خشکبار گرفتند و گفتند اینها حلال است. هم می خواستند آیه را نگه دارند و هم می خواستند روایات را نگه دارند، جمعش شد طعام یعنی گندم و جو وخشکبار. این استدلال که طعام به معنای خشکبار است که البته شاهد دارد در قرآن در داستان حضرت یوسف. شما اگر قرآن را نگاه بکنید طعام به صورت واضح به معنای خشکبار نیست، طعام به معنای مطلق طعام است. طعام پخته شده، آرد شده، نان شده، حتی ذبیحه ی گوسفند، گاو از همه ی اینها به عنوان طعام در قرآن یاد شده است و در این صورت طعام اهل کتاب به معنای غذایی است که درست می کنند، آشی که درست می کنند، نانی که درست می کنند. در این آیه ی وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً ( ۸ انسان) تنها گندم نمی دادند که، نان می دادند. یعنی کلّا در فرآیند طبیعی هر چیزی که دستی در آن به کار می رود لازمه ی عرفی این قضیه این می شود که وقتی که طعام طبخ شده شان حلال است یعنی خودشون پاک هستند. گرچه ما بین حلّیت و پاک بودن ملازمه نداریم. یک چیزی ممکن است پاک باشد ولی حلال نباشد مانند خاک، برعکسش هم ممکن است. ممکن است یک چیزی یک نجاست عرضی داشته باشد ولی خوردنش حلال است مانند این که یک سگی که یک حیوانی را می گیرد جای دندانش که می گیرد نجس است ولی می شود پاک کرد و خورد. گوسفندی که ذبح می کنند دم مسفوحش نجس است. موقعی که نجس است حرام است. ولی در جاهایی بین حلّیت و پاکی ملازمه های عرفی وجود دارد، شما زن از اهل کتاب می توانید بگیرید درست است که زن وظیفه ایی در کار خانه ندارد ولی لازمه ی عرفی متشرعین از زمان پیغمبر بوده که تمام کارهای داخلی خانه، آشپزی، ظرف شستن و … به عهده ی او هست. بگویند زن از اهل کتاب می شود گرفت، منتها اینها نجس هستند؟! در این صورت تمام خانه نجس است. چون که او بالاخره در خانه راه می رود دستش خیس می شود. لذا یک سری ملازمه های عرفی وجود دارد. در بحث های فقهی که باید به این ملازمات عرفی دقت کرد که وقتی که ما طعام را در قرآن به معنای صرفا خشکبار نداریم. طعام کلی است. آیه ی ۵۳ سوره ی مبارکه ی احزاب را بیاورید. طعام به معنای یک غذای طبخ شده است نه صرفا به معنای خشکبار و اصلا به معنای خشکبارش را به زحمت می شود گیر آورد. یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتَ النَّبىِ‏ِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلىَ‏ طَعَامٍ غَیرَْ نَظِرِینَ إِنَئهُ ای مومنین وارد خانه های پیغمبر نشوید مگر این که به شما اذن بدهند برای غذایی که منتظر پختنش هم نشوید. این طعامی که پیغمبر می خواهد برای آنها بگذارد یک سری گندم و عدس نپخته که نیست. طعام به معنای غذای طبخ شده هست. از این چیزها نگاه بکنید زیاد است. أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُه (مائده ۹۶) یعنی صید بحر برای شما حلال شده و طعامه. خشکبارکه صید نمی کردند، حیوان صید می کردند. در روایات هم که بحث ذبیحه ی اهل کتاب را می بینید که گفتند بخوریم یا نخوریم؟ یک چیزی که به قوت در آن دیده می شود این است که به دلیل اینکه آنها اسم خدا را نمی برند ذبیحه شان را نمی شود خورد. اگر یک مسیحی در مملکت اسلامی باشد و یا اینکه آنجا آموزش دیده باشد به او آموزش بدهند که شما می خواهید ذبح کنید بگو بسم الله – چون که آنها موحد هم هستند- اشکالی نباید داشته باشد. این روایات باب را که آدم نگاه می کند بیشتر به این نکته می رسد که آنها چون اسم خدا را نمی برند و گاهی اوقات به اسم مسیح می کشند از این جهت هست که ذبیحه ی اینها دارای مشکل است.

سوال: دستگاه ذبح مکانیکی چگونه است؟

دستگاه مکانیکی که در غرب هست ذبح نمی کند شوک می دهد. اگر ذبح بکند همان دستگاه ها هم رو به قبله می گذارند و با نوار بسم الله پخش می کنند. به دل آدم نمی چسبد ولی قبول است. در ایران این گونه است. ولی در خارج از کشور باید مجوز بگیرند و ذبح دستی بکنند. غربی ها ذبح نمی کنند خفه می کنند و این روش ذبح که خون خارج شود را ندارند و خودشان هم به این نتیجه رسیده اند که خیلی از مشکلات گوارشی شان به این علت است که خون زیادی در بافت می ماند.

آیه ی ۵ ناظر به طهارت اهل کتاب است
لذا این بحث وَ طَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکمُ‏ْ وَ طَعَامُکُمْ حِلٌّ لهَُّمْ بیشتر به طهارت اهل کتاب می خورد. اگر دقت کنید نظر حضرت آقا هم این شده. نظر امام این نبود، نجاست اهل کتاب بود. روایات این باب متعارض است، این گونه نیست که اگر ما روایاتی داریم که به صورت کاملا واضحی این مطلب را گفته باشد. چرا عده ایی از فقها قائل به طهارت اهل کتاب هستند و عده ای قائل به نجاست اهل کتاب؟ چون که وقتی که در روایات باب می روید بیشتر یک حالت کراهتی دارد، و اصلا حمل بر کراهت می شود. مثلا روایت این گونه داریم می گویند گاهی اوقات یک مرغ بریانی این همسایه های یهودی برای ما می آورند، بخوریم؟ می فرمایند نه نخورید، بعد که دارند می روند می گویند صبر کن نخور ولی نروی بگویی حرام است و به دلیل حرمت من نخوردم، نخورید. خوب این روایات هست، آن دسته از روایات هم هست. در بحث تعارض روایات است که عملا کسی می آید استناد می کند به یک قول لغوی که طعام به معنای گندم، خوب این را قبول نمی کنیم. شما قرآن را نگاه کن، ببین طعام صرفا به معنای گندم است؟ یک روایاتی این گونه هم داریم که جزو دسته روایات متعارض است داریم که گفتند طعام اهل کتاب را بخوریم؟ فرمودند نه. گفتند پس این چه می شود طَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ ؟ فرمودند من از پدرم پرسیدم گفتند که عدس و آنچه که شبیه آن است. ولی آن روایات هم جزو دسته روایات متعارض ما است. روایات این مدلی هم داریم که بخورید اشکال ندارد. آن موقع برای توجیه این آیه کسی بیاید بگوید که طعام عند اهل الحجاز یعنی بُرّ. طعام در لغت قرآن را اول نگاه کن ببین به معنای بُر است واقعا یا نه؟ خشکبار مشرکین هم حرام نبوده که بخواهند الیوم احل لکم طیبات را مُصَدَّر به این کلمات بکنند. در داستان وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّه حضرت علی (ع) می روند گندم از یهودی ها قرض می کنند، و قبل از این آیه مائده بوده، این که اصلا حرام نبود. آن موقع است آن شاهکاری که نه تنها در آن معصومین بودند در آن فضه ی غیر معصوم، غیر امام، غیر امام زاده، هم در آن داستان بود وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیرا ( ۸ انسان) که آن قسمت آخر، روز آخرش رسید به اسیر. اسیر در مدینه چه کسی بوده؟ مشرکین بودند که در جنگ ها اسیر شده بودند وگرنه ما در مدینه اسیرمسلمان نداشتیم. یعنی امتحان و عظمت کار این گونه می شود، طعام خودشان را در روز سوم به یک مشرک دادند.

مراوده با اهل کتاب در یوم ولایت
این یک بحث فقهی آیه ۵ است، یک بحث این است که منظور خدا از آوردن این آیه در اینجا چیست؟ این الیوم احل لکم الطیبات چیست؟ این طعام الذین اوتوالکتاب حل لکم و طعامکم حل لهم وقتی می گوید طعام شما برای آنها حلال است یعنی چه؟ مگر آنها به دنبال حلیت هستند و به حکم ما مگر عمل می کنند؟ می آیند رساله های ما را نگاه می کنند می بینند طعام ما برای آنها حلال است یا نه؟ خوب طعام ما برای همه حلال است، برای سگ هم حلال است. طعام ما برای همه حلال است . این چیست که آیه مُصَدَّر به الیوم احل لکم … شده است؟ به نظر می آید که این باشد( البته هیچ مفسری این را نگفته است )آنجایی که حاکمیت با اسلام باشد و یوم، یوم ولایت باشد- یومی که یاس الذین کفروا – اگر یوم این یوم باشد، نظام چنین اقتداری داشته باشد رفت و آمد و مراوده با اهل کتاب هیچ اشکالی ندارد. وقتی که آنها تحت شعاع هستند در ارتباط با آنها مشکلی نداریم. آیه ی ۲۹ سوره ی مبارکه ی توبه را نگاه بکنید قَتِلُواْ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ لَا یحَُرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقّ‏ِ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتىَ‏ یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُون یک موقع هست رابطه ی اهل کتاب با حکومت ها و حاکمیت ها است. اینها باید تحت الشعاع و دست پایین باشند، نباید دست بالا باشند. با اینها پیکار بکنید، که وقتی می گوید با اینها پیکار بکنید با محوریت پیغمبر باید پیکار بکنند. آنهایی که حرام نمی دانند آنچه که خدا و رسول حرام دانسته به دین حق متمایل نمی شوند از اوتوالکتاب تا اینکه اعطای جزیه بکنند با دست خودشان در حالتی که دست پایین هستند، صاغر هستند، در حالی که خوارند. این آیه رابطه ی مسلمان با اهل کتاب نیست، یعنی این گونه نیست که یک مسلمانی بتواند از آنها جزیه بگیرد. این برخورد حاکمیت ها با آنها است. یعنی آنها در کل نظام شهروند درجه دو هستند. آنها باید شهروند درجه دو باشند ولی یومی که یوم ولایت و اقتدار حکومت اسلامی است شما می توانید با یکدیگر ارتباط برقرار کنید. ضمن اینکه در کل اینها دست پایین هستند، ارتباط متقابل است. در بحث همسر گرفتن از آنها می توانید همسر بگیرید ولی نمی توانید همسر بدهید. چرا؟ به دلیل این که باز دوباره او باید تحت الشعاع باشد. از آنجایی که زن این گونه است. نمی شود که دو قطب به اندازه ی همدیگر، یعنی یکی باید تحت پوشش دیگری قرار بگیرد. شما همین الان ترکیب های شیمیایی را که می بینید یکی باید مثبت باشد یکی باید منفی باشد، یکی باید یک اکترون بیشتر داشته باشد یکی کمتر داشته باشد تا ترکیب شیمیایی شود. اگر هر کسی برای خودش یک منی داشته باشد در مقابل همدیگر، برای همین است که الرجال قوامون علی النساء را مطرح کرده است. توضیح مفصلش را در سوره ی نساء دادیم که الرجال قوامون علی النساء به چه معناست. یک موقع قرآن بحث یهود و نصری را می کند، یک موقع الذین اوتوالکتاب را بحث می کند، اینها با هم دیگر فرق می کند. یهود و نصری همان حاکمیت هاست. مثلا وقتی به شما می گوید با یهود، با نصری مودت برقرار نکن وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم فرق این گزاره را با گزاره ی طَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکمُ‏ْ وَ طَعَامُکُمْ حِلٌّ لهَُّمْ را بفهمید. اینها باهم فرق دارد. این همان فرقی است که کسانی که می روند خارج دچار اشتباه می شوند. فکر می کنند ما با مسیحی روستا نشین هم مشکل داریم، نه کاری با دینتان دارد یک آدم آمفوتر، گفتند که شما با آنها رابطه ایی نباید داشته باشید! اولا رابطه ی دسته پایین نباید داشته باشید، رابطه ایی که بخواهند دین شما را مسخره کنند یک همچین رابطه ایی نباید داشته باشید. با یهود و نصری موالات هم نکنید منظور از یهود و نصری حکومت هاست نه این آدم نصری برای همین است که گفته لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ (مائده ۸۲) آنهایی که مودت دارند با مومنین الذین قالوا انا نصری هستند نه نصری. نصری همین ممالک کفر مثل آمریکا و همه ی اروپا و همه ی اینها نصری هستند. اینها نه موالات باید با آنها کرد نه رفاقت کرد و نه تحت ولایتشون رفت، یک ارتباط پایاپای ملت ها. باز در سوره ی ممتحنه آیه ی آمده لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین خدا نهی نمی کند که شما بخواهید با کسانی که این گونه هستند موالات برقرار بکنید، برِّ و قسط بخواهید برقرار بکنید رابطه ی دولت ها را بخواهید برقرار بکنید پایاپای با عزت برقرار بکنید. لذا بین یهود ونصری با الذین اوتوالکتاب باید تفاوت قائل شویم. آن هم زمانی که یوم، یوم ولایت است. اینها چیزهایی است که شاید یک فقه اکبری را لازم دارد بیاید در اینها دست ببرد. باید قواعد این کار در بیاید. من به نظرم می آید حتی آن زمانی که از امام صادق می پرسند و می فرمایند از غذای اینها نخورید، رفت و آمد نکنید، یوم، یوم ولایت، حاکمیت اسلام و اقتدار ولی نیست.

معنای مُحصَن و مُحصِن
بحث محصن و محصنات در قرآن سه معنی دارد. آیه ۵ یک مقارنه ایی با آیه ی ۲۴ نساء دارد. آیه ی ۲۴ نساء را بیاورید. محصن سه تا معنا دارد. چرا سه تا معنا را خدا در این کلمه ی محصنات می گذارد؟ و چرا در این ریشه می گذارد؟ یکی به معنای زن آزاد بودن است. یکی به معنای پاکدامن بودن، یکی به معنای شوهر داشتن است. و همه ی اینها در ریشه ی حصن آمده که به معنای مُحصَن یعنی در دژ رفته است و در مقابل مُحصِن که یعنی کسی که خودش یک دژ است که او مرد است. مُحصِن به معنای آن کسی که دژ را فراهم می کند مُحصَن به معنای کسی که وارد دژ می شود. چرا این سه تا معنا را در داخل یک واژه قرار داده است؟ معلوم است می خواهد اینها را با همدیگراشباع معنایی کند. چرا از این واژه ریشه ی حصن استفاده کرده است ؟ هر سه تا معنا را در این آیه ی ۲۴ و ۲۵ برده است. این آیه مرتبط با آیه ۲۳ خودش است. بعد می رسد به کسانی که حرامند وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ این معلوم است به معنای زن پاکدامن نیست به معنای زن شوهردار است. چون که زنان پاکدامن که نمی شود حرام باشد پس چه کسانی حلال می شوند؟ پس این به معنای زن شوهردار. إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ مگر کسی که ملک یمین شده باشد. یعنی در جنگ ها گرفته باشند طبیعتا اسارت او را ملک یمین می کند. کِتَابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَاءَ ذَالِکُم و حلال است ماوراء این زنهایی که گفته شد. أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِکُم اینکه بجویید آنها را با اموالتان. بحث مهر هم بحث بسیار مهمی است (در سوره ی مبارکه ی نساء ذیل همین آیه بحث کردیم) محُّْصِنِین شوهرانه یا پاکدامنانه . یعنی شما اتصالتان به زنهای دیگر این گونه باشد. غَیرَْ مُسَافِحِینَ معنی کلمه ی سفاح ، مانند همین دم مسفوح دم ریخته شده است. مسافح کسی است که فقط آبریز است یعنی نیتش یک نیت کاملا جنسی و سکسی است. نمی خواهد شوهری بکند نمی خواهد اتصال پاکدامنانه داشته باشد. که اینها در بحث متعه بسیار مهم است. بحث صیغه که در همین آیه ی ۵ سوره ی مبارکه ی مائده هم همین را باز دوباره داریم که زن از اهل کتاب فقط به عقد موقت و متعه می شود گرفت. فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنهُْنَّ فََاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضه به نظر اهل بیت اینجا بحث متعه را بیان کرده که در سوره ی نساء (زن و خانواده) این آیه را مفصل توضیح دادیم. وَ لَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا تَرَاضَیْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللَّهَ کاَنَ عَلِیمًا حَکِیمًَا وَ مَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلا کسی که هزینه ی پرداخت این را ندارد که أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَات اینجا محصنات یعنی زن آزاد به دلیل قرینه ی بعدش فَمِن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن فَتَیَتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ از کنیزکان مومن بگیرد. یک ارجحیت بحث زن آزاد نسبت به زن مملوک دارد، وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِکُم بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ ءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوف اجرشان را به معروف بدهید. محُْصَنَاتٍ یعنی پاکدامنانه به قرینه ی غَیرَْ مُسَافِحَاتٍ یعنی آنها کسانی باشند محصنات باشند، پاکدامن باشند ارتباط پاکدامنانه با من ما ملکت ایمانکم. این گونه نباشند که بخواهند سفاح کنند وَ لَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ اینها هم دوست پسر نگیرند بحث را نبرید در کانال دوست یابی، دوست دختر، دوست پسر در این فاز نه. فَإِذَا أُحْصِنَّ وقتی شوهر کردند فَإِنْ أَتَینْ‏َ بِفَاحِشَةٍ وقتی که فاحشه ایی انجام دادند فَعَلَیهِْنَّ نِصْفُ مَا عَلىَ الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ مجازاتشان نصف زنان آزاده است. ببینید انگار یک عمدی داشته است یک واژه را انتخاب کرده در معانی مختلف. این که محصنات سه معنی را اشباع می کند در خودش و در این ریشه وارد می شود این حاوی نکات لطیفی است و آن نکته ی لطیف این است که بحث پاکدامنی و شوهر کردن، که شوهر کردن است که یک جور پاکدامنی است نه ارتباط از هر سنخ دیگری، و هر دوی اینها یعنی در دژ رفتن. یعنی کسی که پاکدامن است خودش را در معرض آسیب نمی گذارد یعنی در داخل یک قلعه ایی دارد می رود که خودش را از معرض آسیب جدا می کند. چرا؟ چون که در غیر این صورت او را دست به دست خواهند کرد. این لطیفه ایی است که در متخذات اخدان و متخذین اخدان هست. چون که خدن جمع است. چه احتیاجی به آوردن جمع هست؟ اینجاست که مفسرین محترم فرمودند و همین گونه هم هست،کسی که وارد فضای دوست شدن می شود، در فضای دوست یابی که دیگر دقت وجود ندارد. من نمی خواهم که دوست دختر من از خانواده ی بسیار متشرعی باشد یا اخلاق های ما چگونه باشد! وقتی که آدم یک مدتی می خواهد زندگی بکند این چیزها مهم است ولی وقتی می خواهد رفیق شود و مسافح باشد این چیزها که دیگر مهم نیست. مگر می شود کسی یک! دوست دختر داشته باشد. آدم مگر یک دوست دارد؟ کسانی که دوست دختر دارند به راحتی به هم می زنند و می روند با یکی دیگر. بعد می شود متخذین اخدان از آن طرفش هم می شوند متخذات اخدان. به خدن بسنده نمی شود اخدان می آید وسط . لذا اگر کسی پاکدامنانه نخواهد برخورد کند او خودش را در معرض آسیب قرار می دهد. اگر پاکدامنانه برخورد بکند خودش را در دژ و محفوظ گذاشته است. حتی مرد این گونه است یعنی وقتی می گویند شما مُحصِن باشید یعنی شما یک دژی باشید. حالا این چه ارتباطی دارد به بحث شوهر کردن؟ شوهر کردن یکی از اتم موارد در دژ رفتن است. یعنی پتانسیل این که او شوهر کرده و در داخل دژ رفته و کسی مراقب او هست و او هم دژبان است. نه این که آدم بی غیرتی که هر جا رفت، هر کاری کرد، هر جور بود. و نه غیرت های بیجا که غیرت در غیر موضع غیرت امیرالمومنین می فرمایند زن صحیحه را می برد سراغ کارهای بد. ولی کسی که مُحصِن و دژبان باشد مثل دژ دارد از این محافظت می کند. کسی تنش به تنه ی او نخورد، جای شلوغ می روند حواسش به او هست. کسانی که خانم هایشان را می فرستند جاهایی که فضای کار به گونه ای است که در یک اتاق یک خانم با چهار تا مرد کار می کند، من تعجب می کنم! یا مرده مرد نیست یا نمی داند مرد چیه؟ اولش خانمه خودش را جمع می کند، مگر می شود؟ چقدر مگر می تواند ادامه دهد؟ بالاخره خنده اش می گیرد و آرام آرام روابط صمیمانه می شود و به رابطه ی همسری شان لطمه وارد می شود و چیزهای دیگر که در این مشاوره ها بسیار به ما ارجاع می شود. این چه مرد دژبانی است؟ شما به وظایف خودتون عمل بکنید خدا تامین رزق می کند. اینها چیزهایی است که اقتصاد دانان نمی فهمند. به امام علی ابن الحسین می گویند قیمت ها رفته بالا، می فرمایند رفته بالا که رفته بالا! خدا مسئول پول من که نیست، مسئول رزق من است. این گونه نیست که مثلا خدا یارانه ها را حساب نکرده است، هدفمند شدن در کارهای خدا حساب نشده بود! قرار است خدا رزق ما را بدهد نه اینکه خدا پول ما را بدهد. این چیزها را از خدا باور بکنید حسن ظن به خدا داشته باشید تا خدا با حسن ظن با شما برخورد کند. شما به تمام اسباب رزق تمسک بکنید. مگر فقط رزق کار کردن است؟ دعا برای مومن از اسباب رزق است. برای مونین زیاد دعا کنید. در روایات داریم از اسباب رزق خرج کردن است (نه ولخرجی کردن). اینها معلوم است. برای خانواده خرج کنید. این شیر را باز کن تا آب بیاید، فکر می کند شیر را می بندد آب پشت لوله جمع می شود، نه آب نمی آید. مرد باید دژبانانه نگذارد همسرش در هر جایی کار کند به حساب این که می خواهد دوزار پول بیاورد! که این دوزار پول آوردن ها – اگر زن یک خورده ظرفیت این را نداشته باشد- ایجاد مشکل می کند. اگر قبول دارید هر نهادی مدیر می خواهد الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ(نساء ۳۴). مدیریت هر جایی با جای دیگر فرق دارد، مدیریت کارخانه که نیست. مدیریتی است در عین احترام، اتفاقا خود زن ها دوست دارند به مرد قوی تکیه بکنند. یعنی دوست دارند یک مرد قوی قابل تکیه داشته باشند. نمی خواهند خودشان کسی باشند که بهشان تکیه بکنند.

متعه، پله ی میانی است که باید مدیریت شود
مملوک کسی بوده که به صورت طبیعی یک مقداری دست به دست می شده، یعنی این گونه بودند که یک موقع پیش مولای خودش بودند بعد او را به ازدواج غلام خودش در می آورده. وقتی به ازدواج غلام خودش در می آورد دیگر خودش نمی توانست با او ارتباط داشته باشد. یا هدیه می کرد به کس دیگری و همین جور او هدیه می کرد به کس دیگری. لذا کنیزکان کسانی بودند که دست به دست می شدند و دارای طبقه ی اجتماعی فرو دستی بودند. عبد و کنیز به منزله ی مال بودند. برای همین گرفتن اینها هزینه ایی نداشته است. برای همین گفته اگر هزینه ی پرداخت زن آزاد ندارید با کنیزان ازدواج کنید چون که برای زن آزاد هزینه ی خاصی باید پرداخت کند. برای همین این مهریه های یک سکه و دو سکه درست نیست. آنها مستأجرات که نیستند، متعه که نیستند. کفش دیگر ۱۴ سکه است، شاید آقا به دلیل اینکه قرار است یک فرهنگ سازی خاصی بکنند ۱۴ سکه می خوانند. لذا زن حُرّه گرفتن خرج دارد چون که زن از طبقه ی با کلاس گرفتن است، فرق دارد تا زن مملوک گرفتن. زن از طبقه ی فوق گرفتن به شئونات خودش باید برایش عمل کرد. اتفاقا کسانی که به متعه و صیغه می رفتند کسانی بودند که در روایات داریم آنها به منزله ی کنیز هستند از طبقه ی بسیار فرو دستی بودند که به صیغه می رفتند. کسانی که آدم های با شخصیتی بودند می رفتند ازدواج می کردند. البته صیغه واقع نگری دین است؛ هر جا بین دو تا پله اگر خیلی فاصله زیاد شود یک پله ی میانی پیدا می کند. دین می آید این پله ی میانی را خودش تاسیس می کند و مدیریت می کند به نام صیغه. معلوم باید باشد این صیغه برای چه کسانی هست این طور نیست که هر کس برود صیغه کند. ارتباط صیغه ایی شما با اهل کتاب باید شوهرانه باشد، نه مانند این که می خواهید خلاف بکنید، عملا می خواهید سفاح بکنید. نمونه ی عملیاتی بسیار دقیقش را که بسیار نزدیک است به آنچه که در روایات ما هست همان چیزی است که خارجی ها دارند به نام Common law. دقیقا صیغه ی ما را دارند اجرا می کنند البته با یک تفاوت های کوچکی، آنها وقتی نمی خواهند با هم ازدواج بکنند، مشکل آنها بحث هزینه ها نیست اتفاقا خیلی از پولدارها ازدواج نمی کنند چون که وقتی ازدواج بکنند و طلاق بگیرند کل در آمدها را نصف می کنند. برای همین زود ازدواج نمی کنند و Common law می شوند. یعنی مشترک قانونی می کنند با هم دیگر. واقعا هم شوهر اوست و کاملا هم غیرت شوهرانه دارد. مانند یک زندگی است فقط مانند ازدواج موقتی که ما داریم رزق ها گردن خودشان است. این پله ی میانی را تاسیس می کنند. اگر صیغه را درست تعریف می کردیم اینقدر تبدیل به فحشا نمی شد. این وظیفه ی بزرگان جامعه است که صیغه را تعریف بکنند. فاصله ی دو پله ی یا مجرد یا مزدوج در خیلی از اقشار خیلی زیاد است وقتی این فاصله خیلی زیاد است به فحشا تبدیل می شود. آدم به عنوان یک مصلح اجتماعی باید ببیند جامعه در چه وضیعتی است؟ تشویق هم نکند به صیغه، تشویق کند به ازدواج سعی کند شرایط ازدواج را آسان کند ولی پله ی میانی را باید مدیریت کند و گرنه تبدیل می شود به پله ی پایینی و تبدیل می شود به فحشا.