تفسیر سوره مائده - جلسه ۸

مجموعه تفسیر سوره مائده از حاج آقا قاسمیان

جمعه، 22 بهمن 1389

89 دقیقه

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لحَْمُ الخِْنزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیرِْ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُترََدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ مَا أَکلَ‏َ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلىَ النُّصُبِ وَ أَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالْأَزْلَامِ ذَالِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلَا تخَْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتىِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فىِ مخَْمَصَةٍ غَیرَْ مُتَجَانِفٍ لّاِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ(۳)

یَسَْلُونَکَ مَا ذَا أُحِلَّ لهَُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَ مَا عَلَّمْتُم مِّنَ الجَْوَارِحِ مُکلَِّبِینَ تُعَلِّمُونهَُنَّ ممَِّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکلُُواْ ممَِّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُواْ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سرَِیعُ الحِْسَابِ(۴)

الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَ طَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکمُ‏ْ وَ طَعَامُکُمْ حِلٌّ لهَُّمْ وَ المُْحْصَنَاتُ مِنَ المُْؤْمِنَاتِ وَ المُْحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا ءَاتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ محُْصِنِینَ غَیرَْ مُسَافِحِینَ وَ لَا مُتَّخِذِى أَخْدَانٍ وَ مَن یَکْفُرْ بِالْایمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فىِ الاَْخِرَةِ مِنَ الخَْاسِرِینَ(۵)

آیه ی 4 سوره ی مائده

خشیت

این بحث آیه سه را باید فرود بیاییم. از این بخش میانی اش – پس از توضیحات مفصلی که گفته شد و ارتباطش با بقیه آیات را که گفتیم – فقط بحث خشیت مانده که نهی ارشادی است که نترسید. در انتهای جلسه پیش گفتیم که سوره احزاب آیه ۳۷ را که صفحه ۴۲۳ می شود: وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِى أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تخُْفِى فىِ نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تخَْشىَ النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تخَْشَئهُ فَلَمَّا قَضىَ‏ زَیْدٌ مِّنهَْا وَطَرًا زَوَّجْنَکَهَا لِکَىْ لَا یَکُونَ عَلىَ الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فىِ أَزْوَاجِ أَدْعِیَائهِمْ إِذَا قَضَوْاْ مِنهُْنَّ وَطَرًا وَ کاَنَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا این آیه سر بحث زینب بنت جهش بود که عرض کردم که روایات بیراهی نسبت به شأن پیامبر آمده تخُْفِى فىِ نَفْسِکَ یعنی که او رو می خواستی یا چشمداشتی خدایی نکرده نسبت به همسر فرزند خوانده خودت داشتی. این ها ازمسائلی است که اهل سنت در مورد پیامبر در روایاتشان دارند که از لحاظ آبرو هیچ چیز برای پیامبر نمی گذارد. طبق آیه تخَْشىَ النَّاسَ یعنی و تو از مردم میترسیدی!! این را اگر یادتان باشد ولله یعصمک من الناس که در آیه ۶۷ سوره مائده است و میگویند این دو آیه سروته یک قسمت هست و البته این ها بحث تفسیری نیست. یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ(۶۷) یک مطلبی است که اگر اعلام نشود، کل رسالت اعلام نشده و الله یعصمک من الناس که شرایط تاریخی است اگر مشخص شود که این آیه هم مربوط به ولایت است -که معلوم میشود – نشان میدهد که شرایط مدینه در اواخر عمر حضرت رسول (ص)، به این واضحی نیست که غدیری اتفاق افتاده و همه می دانند و قبول دارند که همه چیز قرار است به نفع حضرت امیر المؤمنین (ع)، تمام گردد. شرایط غیر از این بوده!

درست است که واقعه غدیر اتفاق افتاده، ولی انگار پیامبر (ص) می دانستند که قرار نیست امور به دست حضرت علی (ع) بیفتد. اینکه در سال آخر، در اقدامی عجیب، رسول الله حضرت علی را به یمن می فرستند، گواه همین مطلب است. بنابراین توجیهاتی که برای عدم حضور امیرالمؤمنین در سقیفه می شود و اینکه ایشان مشغول امور کفن و دفن پیامبر (ص) هستند، که رفته رفته و در اثر تکرار باورمان شده، کاملاً غلط است. بدین معنا که حضرت حاضرند کل مسیر تاریخ اسلام عوض شود ولی کفن و دفن پیامبر (ص)، انجام گردد. خیر! اصلاً فضا به گونه ای بوده که کار به دست حضرت علی (ع) سپرده نمی شد. وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس‏، نشان از وجود ترسی دارد نه از جنس ترسی که مردم چه می گویند؟ و یا پیامبر (ص) ترس از این داشته باشند که مردم بلایی بر سر ایشان بیاورند، چرا که ایشان در اصل دشمنی ها در مکه، به هیچ وجه نترسیدند. بلکه این همان خشیتی است که در مورد حضرت موسی در قرآن مطرح شده و حضرت امیر نیز آن را توضیح می دهند؛ سوره مبارکه طه، آیه شریفه ۶۷: قَالُواْ یَامُوسىَ إِمَّا أَن تُلْقِىَ وَ إِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى‏(۶۵) قَالَ بَلْ أَلْقُواْ فَإِذَا حِبَالهُُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یخَُیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنهََّا تَسْعَى‏(۶۶) تصور شد که ریسمان های سحره، می دوند. این به این معنا نیست که واقعاً این اتفاق افتاد، بلکه این گونه به نظر می رسید؛ و این مطلب احتیاج به توضیحات دقیق دارد. فَأَوْجَسَ فىِ نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسىَ‏(۶۷) در جان موسی ترسی دوید. آیه بعد توضیح می دهد که این ترس از چه جنسی است. قُلْنَا لَا تخََفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلىَ‏(۶۸) نترس، تو برتری. فهم این مطلب محتاج روایات نیست. از آیه فهمیده می شود که ترس موسی از این است که چه کسی پیروز نهایی خواهد بود و مردم از این ماجرا چه می فهمند؟ موسی نترسیده و شک نکرده که آیا خودش صاحب معجزه است یا خیر؟ حضرت در نهج البلاغه می فرمایند: لم یوجس موسی خیفة علی نفسه، بل من غلبة الجهّال و دِوَل الضلال موسی از غلبه جهّال ترسید و از اینکه کار به دست جهّال بیفتد و مردم درست فرق بین سحر و معجزه را نفهمند و گمراه شوند، یک میدان پر از مار در مقابل یک مار بزرگ! این خوف و خشیتی است که به ولی خدا عارض می شود، نه ترس از جان و شک در رسالت و … .

ترس از گمراهی مردم

در سوره مبارکه احزاب و پس از مطرح نمودن خشیت از مردم تخَْشىَ النَّاس‏ در آیه شریفه ۳۷، خداوند در همان سیاق در آیه ۳۹ می فرمایند: الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَلَتِ اللَّهِ وَ یخَْشَوْنَهُ وَ لَا یخَْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ (۳۹) یعنی رسولان از احدی غیر از خدا نمی ترسد. تنها و تنها از این می ترسد که مردم گمراه شوند و به انحراف بیفتند. این همان توضیح وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس‏ و تخَْشىَ النَّاس‏ است. در آیه ۳ سوره مائده هم فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن‏ از ایشان دیگر نترس، نهی ارشادی است و نه مولوی. به این معنا نیست که خداوند بفرمایند: من می گویم نترس و پیامبر، تو هم نترس! بلکه خداوند یأس کفار را بیان می دارد. واقعه ای اتفاق افتاد که پس از آن کفار مأیوس می شوند، بنابراین دیگر لزومی ندارد بترسی. به طور مثال اگر گفته شود: “دشمن در حال حمله کردن است، ولی نترس” این امر، مولوی است ولی اگر گفته شود: “دشمن اصلاً قصد حمله ندارد، بنابراین لزومی ندارد بترسی، نترس” این امر ارشادی است. در این آیه می خواهد بفرماید، اصلاً موضوع ترس به هیچ وجه مطرح نیست. چون این امر، امری ارشادی است.

تغییر قبله در زمینه ی حاکمیت اسلام

در سوره مبارکه بقره، آیه شریفه ۱۵۰در ماجرای تغییر قبله دارد که: وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلّ‏ِ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنهُْمْ فَلَا تخَْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنىِ وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتىِ عَلَیْکمُ‏ْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ(۱۵۰) این آیات مقارنه های جدی باهم دارند. زمینه حاکمیت اسلام است. اینکه در تحلیل ماجرای قبله که چه حرکتی بود در مدینه و پیامبر چه چیزی را جدا کردند، آخرین چیزی که برای اسلام مانده بود بعنوان لکه ای که پیامبر را آزار می داد، این مشترک بودن قبله بود که حالات عمیق پیامبر را داریم در آیات ۱۴۴ سوره بقره: قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ (۱۴۴) ادب پیامبر را در این آیه می بینیم که فقط چشم به آسمان دارد برای این تغییر قبله. در ماجرای تغییر قبله زمینه هایی است برای امت اسلامی جدید با هویت مجزا از تمام گروه هایی که در مدینه فعال هستند (مشرکین، نصاری و یهودیان). این هویت جدید در تغییر قبله اتفاق می افتد و می بینیم که در کل تاریخ اسلام تغییر قبله چه جایگاهی دارد. پس آیه ۱۵۰ سوره بقره در تغییر قبله وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنی‏ وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتی‏ عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون‏(۱۵۰) آیه ای سیاسی است. چهره تان را هر جا بودید به سمت قبله کنید تا بر شما احتجاج نکنند فَلا تَخْشَوْهُمْ از آن ها نترسید وَ اخْشَوْنی از من بترسید و لِأُتِمَّ نِعْمَتی‏ عَلَیْکُمْ برای اینکه تمام کنم نعمتم را. در آیه مورد بحث دیدیم که الیوم اکملت لکم دینا…. این جریان را ایجاد نمودم تا کم کم نعمتم را تمام کنم (أُتِمَّ فعل مضارع است) لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون باشد که هدایت شوید… ارتباط بین رو به قبله شدن با هدایت شدن چیست؟ رو به مسجدالحرام کنید تا هدایت شوید! می توان گفت همان اهدنا الصراط المستقیم است. در سیاق بندی اهتدی به آیه ۱۶ سوره نحل می رسیم: وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ دراین جا اهتدی؛ هدایت در مورد پیدا کردن راه های زمینی نیست (مثلادب اکبر و دب اصغر) در روایات اهل بیت هست که علامات یعنی ما و نجم یعنی رسول الله. الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا با یک دعا از این آیه خارج می شویم: خدا ما را از این ولایت برخوردار کن و در این زمینه باقی گذار. الان زمان آن نیست که بگوییم چرا انقلاب کردیم؟ انقلاب کردیم به این ماهی!! به اعتقاد من وقتی شمارش معکوس ظهور شروع شده وقت اون نیست که تازه بحث کنیم حکومت ولایی بهتر است یا حکومت دمکراسی؟ دهه چهل نیستیم که نظام پکیده غرب خودش رو نشون نداده باشه! انقلابهای تو دنیا مثل ساختمان های در حال ویرانی هستند. در این فضا این موضع انفعالی است که حکومت ولایی بهتر است یا دمکراسی؟! وقت این است که در حکومت ولایی وظیفه چیست؟ در حکومت ظهور وظایف چیست؟ شمارش معکوس ظهور است ان شاءالله؛ باید ببینیم چه کار باید برای این قضیه انجام دهیم .

کسی که خاص را دارد، عام را هم دارد

از همین زاویه اهمیت بحث تغییر قبلهمی توان فهمید که چرا زیارت امام حسین (علیه السلام) این همه ثواب دارد؟ چون شیعه و جماعت شیعه خودش را در کربلا پیدا می کند و همین طور چرا زیارت امام رضا از امام حسین بالاتر است؟ چون شیعه حول زیارت امام رضا هویت خودش را پیدا می کند. این ها نکاتی در تاریخ هست که با توجه به آن ها در می یابیم که ولایت اعتقاد صرف نیست و یک فعل است یک عملیات و یک کار است. فردی از من سوال کرد که بین دو سربند لبیک یا خامنه ای و لبیک یا حسین کدام را انتخاب می کنی؟ گفتم شک نکن که لبیک یا خامنه ای را می بندم و اساسا سوال کننده معنی اینکه لبیک یا خامنه ای همان لبیک یا حسین است را نفهمیده و متوجه نشده! وقتی کسی خاص را دارد عام را هم خواهد داشت ولی کسی که عام را دارد معلوم نیست که خاص را داشته باشد. کسی که ذهن را دارد حتما انسان را دارد اما کسی که انسان را دارد مشخص نیست که ذهن را داشته باشد!! افرادی عمری حسین حسین با اخلاص میگن ولی در کوچکترین اتفاقات مردد می شوند. ولایتی که از امام حسین به امام سجاد و در نهایت به ولایت فقیه رسیده اگر رشته را بگیری به تمام ماقبلی ها می رسی؛ بحث اصلا این نیست که امام حسین بالاتر است یا ولایت؟؟!! فتنه سال قبل یا هر فتنه ای بر همین اصل خواهد بود: بی ولایت همه فتنه ها پیچیده و با ولایت همه فتنه ها ساده است. با توجه به امروز که ۲۲بهمن است می گوییم، تمام سی و دو سال گذشته کسی که با ولایت بود هیچ جا ریزش نداشته است. در واقع ولایت همان جمع شدن جماعت حول یک هویت است. گاهی می پرسند فتنه بعد چیست؟ هر فتنه ای که باشد – فتنه شخصیت ها، فتنه علما یا …. – کسی می ترسد که می خواهد بی ولایت تصمیم بگیرد. ریزش نه این که خلاف ما حرف بزند، ریزش یعنی ولو اینکه با امام حسین باشد ولی دشمنان قسم خورده انقلاب که دشمنان قسم خورده اسلام هستند او را تایید کنند. ولایت فعل است باید دید ولایت را چطور فهمیده باشیم. ولایت فعل است از افعال است نه از مقوله اعتقاد نه از مقوله محبت. همین حالا خیلی ها آقا را دوست دارند و به عقیده من باید ببینیم این ها در فتنه بعد چه می کنند چون ملاک دوست داشتن نیست باید ولایت را فهمیده باشیم. از آقای حق شناس نقل است که بعد از حج خدمت امام خود مشرف شده بودند که تمام الحج لقاءامام، در فرودگاه می گویند که در ملاقات با امام زمان شنیده اند که عَلَم دست آقای خامنه ای است، پرچم دست این آقاست و اگر این علم و این علمدار زمین بخورد همه چیز زمین می خورد مواظب باشید. بنده اعتقاد دارم در قیامت که کارنامه اعمال باز می شود، معلوم خواهد شد که ثواب نمازجمعه ی آقا رفتن، راهپیمایی رفتن، الله اکبر گفتن و تایید آقا از بسیاری زیارت رفتن ها بیشتر است؛ در محتوای زیارت ها همین نکته نهفته است. لبه عملیاتی بحث ولایت در ایشان محقق می شود و تایید نائب امام غائب، تایید امام زمان است. هر چه قدر او تایید شود امام زمان و جریان ولایت تایید می شود. صرفاً عشق و ارادت به امام حسین اهمیت ندارد چرا که این ارادت باید به ولایت ختم شود که می بینیم در فتنه سال گذشته این اتفاق نیفتاد. اگر از ما نمی پذیرید در آیات و روایات تامل کنید تا مفهوم ولایت بر شما معلوم شود! مفهوم ولایت اعتقادی نبوده است. در سقیفه و در غدیر چه چیزی غصب و چه چیزی نصب شد؟؟ همین نکته بود. این مفهوم عملی غصب شد وگرنه تمام مفاهیم دیگر ولایت نه به غدیر مربوط است نه به سقیفه؛ مثل حب ولایت! کار عملیاتی آخر که جریان رهبری است، به غدیر و حضور مردمی و سقیفه ارتباط دارد. دشمن دوست دارد ما را مُحبّ اهل بیت نگه دارد. رَکَب دشمن از طریق اهل بیت وارد می شود و ما اصلا فکر نمی کنیم. در همین انگلیس که استعمار پیر است گزارش هایی هست که امروزه به دلیل وجود امام حسین (علیه السلام) در شیعه، اسلام خواهی از نوع شیعه خواهی دارد اتفاق می افتد، آخوندهایی که پرونده هایشان رو شده که خود استعمار آن ها را پرورش داده تلاش می کنند تا جریان شیعه را به جای یک جریان مجاهد مبارز تبدیل به یک جریان صوفی کنند. یک جریان صوفی با گریه و محبت به اهل بیت ودر همین مرحله نگه می دارند. برای آلترناتیو دین به صورت کلی که فیلم سکسی پخش نمیکنند. برای هرچیز فن بدل خودش را اجرا میکنند. در نهایت جریان شیعه ای با درس خوانده های حوزوی که پول گرفتند (پرونده هاشان موجود) به وجود می آورند که تبدیل به جریان محبت اهل بیت، صوفی گری، جریان ارتباط با خدا، جریان دعای کمیل می شود. ما اگر سینه می زنیم برای این است که برویم نمازجمعه آقا، نه این که سینه بزنیم که گریه کنیم که گریه کرده باشیم!! شک نکن که لبیک یا خامنه ای اصل است.

منافقین مأیوس نمی شوند

برگردیم به بحث؛ خشیت که یعنی از من بترس. در جلسات قبل گفتیم که کفار مأیوس هستند اما جریانی هست که مأیوس نیست. مثل اینکه می گوییم قرآن تحریف نمی شود؛ تحریف لفظی نمی شود ولی تحریف از مواضع قرآنی می شود. میتوان تفسیر قرآن گفت ولی آیات جهاد را نگفت. بله می شود!! بحث منافقین است که از داخل عمل می کنند. قرآن می گوید از کفار و مشرکین و یهود و نصاری نترس! دشمن بیرونی کاری نمی کند ولی از من بترس! اگر از من نترسی از درون متلاشی می شوید. کفر واقعا مأیوس شده بود که جریان جدی در منافقین به راحتی سقیفه را گرفت. چه زمینه هایی بود؟ کودتای نظامی نبود به راحتی اتفاق افتاد. از من بترسید چون از داخل حرکت هایی را جلو آورد که حکومت را از مردم خمار از فتح احزاب و مکه بدون کودتا گرفت. ترس آمیخته با احترام که خوف از مقام است خشیت است. سوره الرحمن آیه ۴۶؛ وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ (۴۶) اگر این حالت نسبت به خدا باشد، وقتی وحی الهی است که فوق آن کاری نمی کند. فوق رسول الله کاری نمی کند، تئوری نمی دهد. اما اگر خشیت نباشد گاهی انسان من باب ذوق خویش بخشی را می پذیرد و قرآن را عضو عضو می کنند طبق آیات سوره حجر: کَمَا أَنزَلْنَا عَلىَ الْمُقْتَسِمِینَ(۹۰) الَّذِینَ جَعَلُواْ الْقُرْءَانَ عِضِینَ(۹۱) و انتخابی با ذوق خود می خوانند در واقع سر سفره خودش می نشیند نه سر سفره قرآن؛ آیات جهاد را می خواند آیات اخلاق را نمی خواند یا برعکس. تربیت شده قرآن نمی خواهد بشود تربیت شده ذوق خودش است. اگر کسی واقعا از خدا بترسد، هیچ مشکلی ندارد. چیست که خدا نگفته؟ رسول الله نگفته؟ چه حجتی تمام نشده در قرآن؟ برای انسان روشن می شود. وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ (۱۳۰ بقره) جز کسی که خود را به نادانی بزند که هرگز نمی تواند بفهمد. در سوره قیامت داریم بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ (۱۴) تای بصیره تای مبالغه است نه تانیث مثل تای علامه. در هر چی عالم باشد علامه نام می گیرد. نباید گفت حجت تمام نمی شود و ممکن است هدایت نشویم! راه خدا این گونه نیست که قمار بازی باشد إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏ ( لیل۱۲) هدایت گردن خداست. اگر قرآن بخواند إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی‏ هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبیراً (۹ اسراء) نه تنها هدایت می شود بلکه پایش را روی محکم ترین جا می گذارد. اگر کسی راه خدا را برود قطعا می رسد لیکن اگر سفه نفسه باشد نمیرسد، اگر شریعت را رعایت کردی قطعا هدایت می شوی. قرآن خواندن یعنی تأمل کردن و عمل کردن!

طیّبات:عنوان عام و خاص

یَسَْلُونَکَ مَا ذَا أُحِلَّ لهَُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ می پرسند چه چیزی حلال شده؟ طیبات حلال شده. نه این که حلال شده طیّب است بلکه یک چیزی طیّب است بعد حلال شده است نسبت به انسان. مثلا خوک و سگ نسبتی با ما ندارد نه این که بی احترامی کنیم به خلق خدا بلکه نسبتی با آن ها نداریم. مخلوق خدا را حتی اگر شیطان باشد زیر سئوال نبریم که چرا خلق شده است؟ سناریوی خدا را زیر سوال نبریم. باد را لعنت نکنیم حوادث طبیعی را لعن نکنیم این ها حکمت الهی هستند. خوک نسبت به ما خبیث است. دیگری نسبت به ما طیّب است. ما دو عنوان طیّبات داریم: یکی کل حلال ها را در بر می گیرد طیّب بمعنی العام- طبق سوره اعراف آیه ۱۵۷ هر آنچه که طیب است به معنی حلال است: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبىِ‏َّ الْأُمِّىَّ الَّذِى یجَِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فىِ التَّوْرَئةِ وَ الْانجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنهَْئهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یحُِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یحَُرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَئثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتىِ کاَنَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ ءَامَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(۱۵۷) همان کسانى که از این رسول و پیامبر «ناخوانده درس» که او را نزد خود [با همه نشانه‏ها و اوصافش‏] در تورات و انجیل نگاشته مى‏یابند، پیروى مى‏کنند پیامبرى که آنان را به کارهاى شایسته فرمان مى‏دهد، و از اعمال زشت بازمى‏دارد، و پاکیزه‏ها را بر آنان حلال مى‏نماید، و ناپاک‏ها را بر آنان حرام مى‏کند، و بارهاى تکالیف سنگین و زنجیره‏ها [ىِ جهل، بى‏خبرى و بدعت را] که بر دوش عقل وجان آنان است برمى‏دارد پس کسانى که به او ایمان آوردند و او را [در برابر دشمنان‏] حمایت کردند و یاریش دادند و از نورى که بر او نازل شده پیروى نمودند، اینان همان رستگارانند. (۱۵۷) دوم طیب به معنی الخاص- یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (۱۶۸بقره) حلال طیب؛ اصل در وجود این قیدها احترازی بودن است یعنی طیبا توضیح حلالا نیست. ممکن است چیزی حلال باشد ولی طیّب و پاک نباشد. آیه ۲۶۷ بقره را ببینیم: یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَ لَا تَیَمَّمُواْ الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَ لَسْتُم بَِاخِذِیهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُواْ فِیهِ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَنىِ‏ٌّ حَمِیدٌ(۲۶۷) اى اهل ایمان! از پاکیزه‏هاى آنچه [از راه داد و ستد] به دست آورده‏اید، و آنچه [از گیاهان و معادن‏] براى شما از زمین بیرون آورده‏ایم، انفاق کنید و براى انفاق کردن دنبال مال ناپاک و بى‏ارزش و معیوب نروید، در حالى که اگر آن را به عنوان حقّ شما به خود شما مى‏دادند، جز [با] چشم پوشى [و دلسردى‏] نمى‏گرفتید، و بدانید که خدا بى‏نیاز و ستوده است. می گوید از طیبات آنچه به دست آوردید از طیبات آنچه از زمین خارج می شود انفاق کنید.

انفاق کنید تا حکمت در وجود شما بجوشد

بعضی اصلا انفاق نمی کنند، بعضی ها وقتی می خواهند انفاق کنند چیزی را انفاق می کنند که خودشان جز به ناچاری نمی گرفتند! وَ لَسْتُم بَِاخِذِیهِ إ ِلَّا أَن تُغْمِضُواْ فِیهِ اگر از آنچه خودت استفاده میکنی و برای خودت هم خوب است بگذری انفاق است. وقتی برای فرزند خود لباس و کفش نو را می پسندیم چطور است برای فرزند دیگری مندرس و مستعمل انفاق می کنیم و می دانیم که آن ها از روی ناچاری این انفاق را می پذیرند وگاهی مثلا برای خالی کردن انباری و خلوت کردن کمد انفاق می کنیم، وقتی برای انفاق چنین روشی داشته باشیم در ادامه آیات خواهیم دید که: الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ( بقره ۲۶۸) شیطان، شما را [به هنگام انفاق مال با ارزش‏] از تهیدستى و فقر مى‏ترساند، و شما را به کار زشت [چون بخل وخوددارى از زکات و صدقات‏] امر مى‏کند، و خدا شما را از سوى خود وعده آمرزش و فزونى رزق مى‏دهد و خدا بسیار عطا کننده و داناست. این که بتوانی از خودت بگذری مهم است وگرنه همه ذهن اقتصادی دارند که مثلا با وام خانه ای می خریم و اقساطی آن را می پردازیم و ادامه ی این جریان که با داشتن مبلغی دوباره وام می گیریم تا خانه ای بزرگتر بگیریم و … این جریان تمام شدنی نیست که بگوییم بعد از این انفاق خواهیم کرد. در نتیجه مازاد مستعمل خود را برای خالی کردن انباری خانه مان انفاق لحاظ می کنیم و بعد انتظار داریم که حکمت در ما بجوشد و سر سفره حکمت بنشینیم! وقتی بخواهیم حکمت بدون معلم از درون ما بجوشد مثل نفتی که در ابتدای استخراج مثل لجن می ماند که انفجار آن را می سوزاند ولی وقتی همین ماده تصفیه می شود به درجه ای می رسد که خود اشتعال می شود، این حکمت است!! أَنَّ اللَّهَ غَنىِ‏ٌّ حَمِیدٌ خدا خودش می توانست بدهد شیطان وعده فقر می دهد الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ و خدا وعده فضل میدهد اللَّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَ فَضْلًا و وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ خدا می خواهد ببیند که بنده انفاق می کند تا: یُؤْتىِ الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ وَ مَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتىِ‏َ خَیرًْا کَثِیرًا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَاب(۲۶۹ بقره)‏ حکمت را به هر کس بخواهد مى‏دهد، و آنکه به او حکمت داده شود، بى‏تردید او را خیر فراوانى داده‏اند، و جز صاحبان خرد، کسى متذکّر نمى‏شود. در رابطه با یَذَّکَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَاب آیه ۹ سوره زمر را می بینیم که حکمت در چه بسترهایی داده می شود و پوست را می شکافد و به مغز می رسد و می شوند اولی الالباب. أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ الَّیْلِ سَاجِدًا وَ قَائمًا یحَْذَرُ الاَْخِرَةَ وَ یَرْجُواْ رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ(۹) [آیا چنین انسان کفران‏کننده‏اى بهتر است‏] یا کسى که در ساعات شب به سجده و قیام و عبادتى خالصانه مشغول است، از آخرت مى‏ترسد و به رحمت پروردگارش امید دارد؟ بگو: آیا کسانى که معرفت و دانش دارند و کسانى که بى‏بهره از معرفت و دانش‏اند، یکسانند؟ فقط خردمندان متذکّر مى‏شوند.

حکم حیوانات شکاری

برگردیم به آیه ۱۶۸ بقره که گاهی طیّب در مقابل خبیث است ولی هر دو حلال است. غذاها حلال هستند ولی طیب و پاک نیستند. این برای همین است که حَلالاً طَیِّباً قید احترازی است قید توضیحی نیست. علی ای حال در این آیه ۴ مائده یَسَْلُونَکَ مَا ذَا أُحِلَّ لهَُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَ مَا عَلَّمْتُم مِّنَ الجَْوَارِحِ …. واو که مَا عَلَّمْتُم را جدا کرده دو تفسیر دارد: ذکر خاص پس از عام است یا یک مورد از موارد طیّب به معنی عام را می گوید. از تو مى‏پرسند: چه چیزى بر آنان حلال شده؟ بگو: همه پاکیزه‏ها و شکارى که حیوانات شکارى که به آنها شکار کردن را تعلیم داده‏اید، در حالى که از احکام تزکیه‏اى که خدا به شما آموخته به آنها مى‏آموزید، بر شما حلال شده است. بنابراین از آنچه آنان براى شما [گرفته‏اند و] نگاه داشته‏اند بخورید، و نام خدا را [هنگام فرستادن حیوان شکارى‏] بر آن بخوانید، و از خدا پروا کنید زیرا خدا حسابرسى سریع است. در احکام داریم که وقتی سگ را برای شکار می فرستی بسم الله الرحمن الرحیم بگویید تا شکاری که حیوان می کشد حلال باشد. اگر شکار زنده باشد باید ذبح شود. حیوان شکاری باید به ارسال صاحبش برود نه اینکه خودش برود. آیه در بیان حلّیت و حُرمَت است نه در بیان نجاست و طهارت. برای طهارت جای دندان سگ باید شسته شود چون نجس است کما اینکه جای چاقو در ذبیحه را هم باید شست. بین حلّیت و حُرمَت و نجاست و طهارت تفکیک داریم در آن جایی که تفکیک پذیر باشد، اگر جایی باشد که حلیت و حرمت با نجاست و طهارت تلازم منطقی داشته باشد باید لحاظ شود. مثل آشی که اهل کتاب می پزد و حلال است ولی (به نظر برخی علما) نجس است و نمی توان آن را پاک کرد. برای آنچه که برای شما می گیرند نام خدا را ببرید … وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سرَِیعُ الحِْسَاب‏ انتهای آیه معنی دار است در واقع یک تهدید است نشان می دهد که در بحث صید نکته ای مورد تهدید است. صید اگر به تفریح باشد حرام است، در حالی که مصید حرام نیست. در احکام داریم که در سفری که به قصد تفریح به صید می روید سفر معصیت است باید نماز کامل خوانده شود. اسلام منطقی است مثلا نمی گوید که گوشت نخورید بعضی می گویند چرا حیوانات را سر می برید و می خورید ما هم می گوییم چرا گیاهان را بی جان می کنید؟! اسلام می گوید شما بی خود نمی توانید حیوانات را بی جان کنید صید به قصد تفریح حرام است ولی حیوان صیدشده(مصید) حلال.

الیوم در آیه ی ۵ در تفاسیر گفته شده که برای توجه آورده شده یعنی الا؛ لطف معنایی است ولی الیوم ناظر به چیست؟ می توان گفت تمام حلّیت و حُرمَت ها بر حسب ولایت است الیوم اینجا مقارن با الیوم ولایت است که طیبات حلال می شود و این تفسیری است که وقتی آیات جمع می شود به این نتیجه می رسیم تا این که بگوییم به معنی توجه است. تفسیر این آیه را در جلسه ی بعد خواهیم کرد ان شاء الله.