تفسیر سوره مائده - جلسه ۴

مجموعه تفسیر سوره مائده از حاج آقا قاسمیان

جمعه، 24 دی 1389

110 دقیقه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لحَمُ الخْنزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیرْ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُترَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ مَا أَکلَ‏َ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلىَ النُّصُبِ وَ أَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالْأَزْلَامِ ذَالِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلَا تخَشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتىِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فىِ غَیرْ مُتَجَانِفٍ لّاِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (۳)


برشمردن موارد حرام مربوط به مردار
آیه ی سه، آیه ی پر دردسر این سوره هست. مهمترین آیات مربوط به بحث ولایت در میانه ی این آیه قرار گرفته است. اگر بخواهیم یک ترجمه ایی از اول آیه بکنیم این است که: تحریم شده بر شما میته یعنی مردار، خون،گوشت خوک، وَ مَا أُهِلَّ لِغَیرْ اللَّهِ بِهِ و آن چیزی که برای غیرخدا به آن اهلال شده، اهلال به معنی رفع صوت است. یعنی مثلا به نام نامی غیر خدا به جای نام خدا اهلال بشود و موقع ذبحش رفع صوت بشود به غیر نام خدا، اینها حرام است. وَ الْمُنْخَنِقَةُ ، منخنقه به معنای حیوان خفه شده؛ حیوانی که خفه شده باشد یا ریسمانی به دورگردنش انداخته باشند که خفه اش کرده باشد یا به یک مناسبت یک جا گیر افتاده باشد و خفه شده باشد این هم جزیی از تحریم های گوشت است. وَ الْمَوْقُوذَةُ وحیوان کتک خوده و به ضرب کتک و تازیانه مرده این هم حرام است. وَ الْمُترَدِّیَةُ حیوانی که از جایی پرت شده باشد پایین، به واسطه ی این اگر مرده باشد این هم حرام است. وَ النَّطِیحَةُ وحیوانی که به ضرب شاخ مرده باشد این هم حرام است. وَ مَا أَکلَ‏َ السَّبُعُ آن چیزی که یک درنده ای آن را گرفته و خورده باشد، این هم حرام است مثلأ یک گرگی حمله کرده باشد به یک گله، یک گوسفندی را گرفته باشه حرام است. این پنج قسمش یعنی الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُترَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ مَا أَکلَ‏َ السَّبُعُ به شرط إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ مگر اینکه در زمانی که یک حیات مستمره ایی در آن هست نه حیاتی که صرفا نفس می کشد، چون که می شود که این جور باشد که در لحضات آخر که یک خورده نفس می کشد آن نه، این تزکیه نمی شود. یک حیات مستمره باید داشته باشد. چون آن لحظات پایانی که طرف می خواهد برود، مثلا یک انسانی که می خواهد برود، چشم برزخیش باز می شود، نفس هم می کشد، تو لبه ی این دنیا و اون دنیا قرار می گیرد، در آن موقع احکام خاص خودش را دارد. مثلا توبه دیگر قبول نیست، با اینکه هنوز تو این دنیا هست، ولی توبه اش را قبول نمی کنند. مادامی که چشمش باز نشده می تواند توبه کند. اگر چشمش باز شده باشد توبه اش قبول نمی شود. ولی اگر یک حیات مستمره ای در آن موجود باشد این حیوان را می شود تزکیه کرد، این هم یک بخشی از مُحرّمات.
قمار مایه ی حُرمت
یک بخشی از مُحرّمات وَ مَا ذُبِحَ عَلىَ النُّصُبِ این دیگر به مردار بودنش ربط ندارد. به اینکه ذبح در نُصُب شده باشد. نُصُب، جای تحقیقش باقی می ماند، تفاسیر هم چندان چیزی ننوشته اند؛ ظاهرا تکه سنگ های مقدسی بوده کنار خانه ی خدا که ذبح می کردند وخونش را می مالیدند به آنها. بت نبوده، ظاهرأ یک سری سنگ های شکل نیافته بوده و سنگ های مقدس بوده است. به این صورت ذبح می کردند و خونش را می مالیدند به اینها. وَ أَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالْأَزْلَامِ و اینکه حیوانی را ذبح کنند و به وسیله ی ازلام تقسیم بکنند. این یک شیوه قمار بازی بودهکه در میان عرب ها مرسوم بوده است. در این شیوه ی قمار بازی، یک تیرهایی بوده این تیرها امتیاز داشته، مثلا یک امتیازی، دو امتیازی، پوچ. یک شتری را قبل از پرداخت پولش می کشتند، بعد این زلم که مفرد ازلام است را می گذاشتند و هرکس باید شانس خودش را امتحان می کرد. مثلا تیر ده امتیازی را اگرمی آورد ده سهم از گوشت را می گرفت، وآن کسانی که پوچ بودند باید پولش را حساب می کردند. این برخورد با گوشت، آن را به گوشت حرام تبدیل می کرد. یعنی چیزی که ذبحش اشکال نداشته، بلکه تقسیمش اشکال داشته است. این تقسیم، گوشت را حرام می کرده است. این خودش جای دقتی دارد. چه جور است که گوشتی که حلال است و ذبحش به درستی و طبق قوائد انجام شده با یک تقسیم قمار بازانه حرام میشود؟ خدا نمی خواهد چنین تکسبی و چنین کسب وکاری در بدنه ی حرکت های دینی باقی بماند و کسی به این شیوه به چیزی برسد.
دقت در بازی ها و تکسب های بر پایه ی شانس
اگر بخواهیم اینجا یک توضیح بدهیم، اگر محتوای این را خوب بتوانیم بفهمیم، بازی هایی که بر مبنای تاس است، تاس یک چیزی است که شبیه همین زلم است که شما می اندازی هر چی آمد، به هیچ قابلیت و علمی از جانب شما هم بستگی ندارد. شما این قاپ بازها را دیدید؟می دانید قاپ چیست؟ قاپ یک تکه استخوان بدن است که شبیه تاس است، سر مفصلش است که بر روی آن قمار می زنند خیلی سنگین. حالا هر چقدر حیوانش بزرگتر باشد، قاپش بزرگتر می شود،خیلی هم خوش دست است. قاپ بندازها وقتی قاپ میندازند،کاملأ تکنیک است. یعنی این جوری نیست که شما بتونید قاپ بندازید. ولی روی یک قابلیتی بنا شده که حالا که چی؟ شاید تاس اندازی یک هنری داشته باشد که آدم شش بیاورد ولی هیچ بنای عقلایی پشت سر این جور تکسب ها نیست. ولو اینکه عقلای عالم الان، به دلیل اینکه عقلشون بسیار منحرف شده، یک شهری درست می کنند به نام لاس وگاس که در کل این شهر دارند قمار می کنند! اصلا این شهر را برای قمار یا برای گناه درست کرده اند. بازی منچ را دیدید؟ یا بازی مارپله، الآن بازی مارپله را که اسلامیش کرده اند را دیدید؟ مارش فرعون و هامان و فتنه گران و.. اینهاست. پله اش هم می خورد به اسم انبیاء و ائمه و انرژی هسته ای و بصیرت و اینها هم می ره بالا. این شاید از این بُعدش چیز خوب یا قابل توجهی باشد. برای اینکه یک نفر همیشه نگران است که نخورد به اسم فرعون یا از آن طرف خوشحال می شود از این که می خورد به اسم انبیاء. ولی این که برد و باختی تو این بازی انجام می شود بر مبنای تاس، یعنی بُعد بد این بازی این است که روی چیزی بنا می شود که که در عُرف امروز ما به آن می گوییم شانس. یعنی این بازی بازی است که شما اگر با بچه خود بازی کنید شاید ببازید. به عقل ودرایت شما هیچ ارتباطی ندارد. یک کسب و تکسبی است که بر مبنای شانس و اتفاق و اینها انجام می شود. این نوع از تقسیم گوشتی هم که انجام می شد با زُلم، این نوع تکسب گوشت حلال را حرام می کرده است. بعضی از بازی ها هم، بازی های فکریست، باید یک دقتی سرش کرد. شطرنج یک بازی فکری است ولی در مقابل این همه روایاتی که ما سر شطرنج بازی نکردن داریم،خوب است که آدم قدری احتیاط بکند. چند باری که خودم شطرنج بازی کردم دیدم که،این بازی با بازی های فکری دیگر مانند اتلو فرق دارد. اتلو خیلی بازی خوب وقشنگی هم هست، ما اصلا باید بازی معرفی بکنیم. یکی از کارهایی که حکومت اسلامی هنرمندانه تو این قضیه باید انجام بدهند این است که بتوانیم بازی ابداع بکنیم. من احساس می کردم شطرنج با بازی های دیگر فرق می کند. بعضی ها هم به گونه ایی می گویند امام حلال کرده است که گویی امام واجب کرده! خودش هم بعد از نماز صبح در تعقیباتش یک دست شطرنج بازی می کرده! شما مطمئن باشید امام دست به مهره ی شطرنج نمی زده. ماها در این چیزها بی احتیاطیم. آقای جاودان می گفت: کسانی که شطرنج بازی می کنند قیافشون شبیه آدم نیست. در بحث ارتباط با شیاطین چیزی که جزو بایسته های این کار است صفحه ی شطرنجی و کف شطرنجی است. یعنی کف باید حتما شطرنجی باشد و خود صفحه ی شطرنج نوع ارتباط با شیاطین است، یعنی قالب ارتباط با شیاطین است. حالا اگر یک فقیهی این را حلال دانسته، در دینت احتیاط کن.که وقتی من این را به آقای جاودان گفتم، گویی یک پازل تو ذهن ایشان مرتب شد؛ همین است که اینها قیافشون شبیه آدم ها نیست. یعنی به شدت تحت تأثیر شیاطین قرار می گیرند. احساس اعصاب خوردی تو این بازی به شما دست داده؟ بازی به شدت اعصاب خورد کن که شخص را به هم می ریزد. حالا دانشجویان بازی کنند می گوییم اینها روشنفکرند، ما که دیگر روشنفکرنیستیم معروفیم به مرتجع. در مقابل این روایت که از ائمه است که اگرکسی نگاه به مهره ی شطرنج کند قبحش مانند نگاه به شرمگاه مادرش است. با این وصف آدم اصلا رغبت می کنه به این مهره نگاه بکنه؟انتهای همین آیه هم می بینید کهغَیرْ مُتَجَانِفٍ لّاِثْمٍ که انسان در مسیر حرکتش جنیف نباشد و به سمت حاشیه نرود. همین گونه حنیف باشد، وسط باشد. این حنیف در مقابل جنیف است. مجنف و جنیف به معنای کسی است که به سمت کناره گرایش پیدا می کند، حنیف کسی است که وسط جاده می رود. کسی که وسط جاده می رود اگر پایش هم بلغزد، فرمونش هم کج شود باز هم در جاده است. ولی اگر مثل این خرهای امامزاده داوود باشد که لبه ی پرتگاه راه می روند، پایین هم می افتند و خوب طبیعی هم هست.
رجس معنوی آلات قمار
شما نگاه بکنید آیه ی ۹۰ سوره ی مبارکه ی مائده را: یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّمَا الخْمْرُ وَ الْمَیْسرِ وَ الْأَنصَابُ وَ الْأَزْلَامُ یعنی خود همین زُلم، نه حتی کاری که باهاش می کنند، خمر و میسر و انصاب رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَان اصلا خود این ها رجس است. اینها دارای قذارت معنوی است و اینها قذرند. این رجس به معنای نجاستی نیست که مثلا این تاس الان نجس است. رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون از عمل شیطانند. یعنی شیطان این تاس و اینها را وارد زندگی ها می کند. لذا بازی هایی که بر اساس اینها انجام می شود، البته فتوای به حرمت نمی شود داد چون آن یک کاردیگری است، ولی به نظر نمی آید که بازی ها ی خوبی باشد. باید یک بازی های فکری باشد، شطرنج هم نباشد، این چیزهایی که شریعت می گوید نباشد، نباشد. انصافأ پشت صحنه ی خیلی از چیزها را هم ما نمی دانیم که چیست. می گوییم چه اشکالی داره یک بازی فکری است دیگه؟ بالاخره وقتی که امام صادق یک چیزی می گویند گوش بدهیم بد نیست! خلاصه یقه ی آدم را نخواهند گرفت که تو چرا شطرنج بازی نکردی؟ برای همین این بحث زُلم از این ناحیه قابل دقت است. شما اگر اتلو بازی کنید می بینید که کشش ندارد، که حالا یک دست دیگر بازی کنیم. شطرنج اعصاب را به هم می ریزد ربطی هم به بلد بودن یا نبودن ندارد.
صفای دل
اگر کسی بتواند با لطافت ببیند خیلی چیزها را، خیلی چیزها را آدم باید با صفای قلب تشخیص بدهد و بفهمد. می گویند این صفای قلب نتیجه ی عمل خیلی زیاد است، عمل دینی خیلی زیاد نجوای دل را زیاد می کند و طرف آدم با صفایی می شود. با صفا نه به این معنای مصطلح امروزی به معنای با مرام و مشتی، عشقی این گونه نه. صفایی که از عمل زیاد، عبادت زیاد، گریه ی زیاد، شب زنده داری زیاد به دست می آید. که آن موقع با این صفا می تواند تشخیص بدهد. رو همین صفا هم که حالا یا با عمل به دست می آید یا بعضی ها همین جوری آدم های با صفایی هستند که خیلیش از روی عمل به دست می آید، خیلی چیزها ممکن است خدا بدهد. داستان رومییان و چینی ها را دیده اید در مثنوی؟ مسابقه رومی ها و چینی ها در مسابقه نقاشی که دو تا پرده گذاشته بودند رومی ها یا چینی ها داشتند نقاشی می کردند اینها هم داشتند صیقل می زدند. روز مسابقه شد، اول اینها تعجب کردند که چرا نقاشی نمی کنند؟ بعد که پرده را کنار زدند، دیدند چینی ها ( دقیقا مطمئن نیستم کدام گروه) نقاشی کرده اند و رومی ها اینها را با حجم ابهت انگیزی آینه کرده بودند. اگر کسی دلش به آینگی برسد، با این صفا خیلی چیز ممکن است گیر طرف بیاید. یکی از مساجد معروف اصفهان مسجد سیّد است. این مسجد سیّد برای آیت الله العظمی سید محمد شفتی است.خیلی مسجد معتبری است در اصفهان، وقتی آقای شفتی مسجد را می ساخته، کارگرها که آخر روز می آمدند پولشان را بگیرند، ایشان دستشان را می کرده زیر پتویش و پول اینها را در می آورده می داده و اینها می شمردند می دیدند کامل است و پتو هم زیرش باد نکرده است. یک کارگری آقا سید را امتحان می کند، یک روز کار نمی کند و شب میاد که پولش را بگیرد. ایشان دست می کند زیر پتو می بیند هیچی نیست. می گوید تو ظاهرا کار نکردی. بعد می پرسد که جریان چیست؟ می گوید آقا رزقت را نداده است. پیگیر می شود که ببیند چی شده که این بنده خدا به اینجا رسیده؟ ایام طلبگی ایشان این گونه بوده است که آن موقع طلبه ها خیلی چیزی گیر نمی آوردند بخورند که، و ایشان دو سال هوس خوراک دل و جگر داشته ! بعد یک پولی به ایشان می رسد و می رود خوراک دل و جگر می خرد، یک شب زمستان هم بوده، در راه برگشت می بیند صدای زوزه ی سگ می آید. می رود در خرابه و می بیند که این سگ با توله هایش گرسنه اند. این غدایی که برای خودش گرفته بوده را آماده می کند و می گذارد جلوی سگ. اینها می خورند و بعد می بیند سگ سرش را رو به آسمان کرد و اشکی از کنار چشمش آمد و تمام شد و ایشان هم می رود. شب در عالم رؤیا پیغمبر را می بیند که می گوید پسرم (سید هم بوده دیگر) تو دیگر احتیاج به درس خواندن نداری. فردا صبح آمد که یعنی چه؟ بالاخره خواب پیغمبره و این یعنی چه؟ می گفت آمدم سر کلاس دیدم یک جوری انگار هر چی استاد می گوید را می دونم. من اشکال می کنم استاد جواب می دهد، من اشکال می کنم استاد جواب نمی دهد و من جواب می دهم. و بعد این شد که شد آیت الله سید محمد شفتی! صفای دل است. حالا من این را نخورم نان و پنیر می خورم ولی این سگ چی؟
دست نیاز را به راحتی رد نکنید
بعضی وقت ها دیدید رابطه ی ما با معتادها چگونه است؟ برو بمیراصلا! خوبه ما خدا نشدیم، اگر خدا می شدیم روزی ها را می بریدیم، آدم ها را می کشتیم. ای انگل اجتماع من به تو پول بدهم؟! بالاخره که چی؟ آقای حق شناس به شاگردانشون توصیه می کردند که بدهید. نه! من بدهم می رود می کشد! خوب می رود می کشد دیگه، راضی هستی بره بمیره؟ می رود نصفش را می خورد نصفش را می کشد. شما فقط توصیه کن همه را نکشد! این چه روحیه ایی است؟ او هم لطیفه ی الهی وفطرت الهی در او هست، یکی از موجودات خداست، چرا اینقدر راحت فتوا به مرگ او می دهی؟ و اینکه می گوید من نمی دونم برای خود خدا بد نیست یک همچین موجوداتی دارد؟ اگر ما بودیم می زدیم خیلی از آدم ها را می کشتیم. این هم بنده ی خداست، حالا معلوم نیست ما اگر در شرایط او بودیم، این بودیم یا بدتر بودیم یا بهتر بودیم؟ به هرجهت این گونه نمی شود برخورد کرد. آدم با صفا نمی گوید که سگ نجس العین است، با صفایش کار می کند و معادلات در ذهن آدم با صفا جور دیگری است. البته بعضی ها هستند در بحث تکدی گری آدم های کلاشی هستند. معروف است آیت الله شربیانی ایشان وضعش خوب بوده، یک نفر داشته رد می شده، یک فقیری میاد جلو می گوید پول بده! می گوید نمی دهم. اصرار می کند، می گوید نمی دهم. داشتند می رفتند در منزلشون، می گوید پول ندهی اینجا می ایستم و از گرسنگی می میرم ها. او پول نمی دهد و این هم می میرد. بعد از ایشان می پرسند که چرا ندادید؟ می گوید این پول نمی گرفته که غذا بخورد، شما جلیقه اش را باز کنید. باز می کنند همش سکه ی طلا دوخته. ما یک موقع داشتیم می رفتیم قم، سوار تاکسی شدیم، یک گدا آمد کنار تاکسی به طرف گفت پول بده، راننده تاکسی هم چهار تا فحش آب دار داد به این گدا. من خیلی بدم آمد و نتوانستم تحمل کنم و گفتم آقا پول نمی دهی چرا فحش می دهی؟گفت این سه تا پژو دارد در خط تهران – قم برایش کار می کنند! همه هم او را می شناسند. یک موقع کلاش بازی است که برخی آدم ها دارند. یک موقع یک تکسبی است، اینها را عنایت بکنید. مثلا یک سری جوراب گرفته دستش، حالا این را یک تأملی بکنید، شاید لازم باشد آدم چند تا جوراب از او بخرد. یا یک نفر است اوضاعش از نظر جسمی خوب نیست، در هوای سرد است، معتادی است و … نظرتون این است که این بمیرد؟ بمیره خوبه؟ این توصیه ی آقای حق شناس است. الآن شاگردان آقای حق شناس، آقای جاودان با ایشان بروید این ور آن ور، می بینید به هر گدایی که می رسد یک چیزی می دهد. چون که آقای حق شناس گفته بوده اگر اینها راست بگویند چی؟ اگر راست بگویند و از کنار آدم رد شوند و دست نیاز دراز بکنند چه؟ یک نفر آمده به شما می گوید که من الان ابن السبیلم، یک سناریویی هم یا دارد یا جفت و جور کرده از این سناریوهایی که خیلی همه شنیدند. شما به هر جهت یک ذره احتمال می دید که این درست است، نه به عنوان اینکه حالش را بگیرید،یک اقدام بکنید کجا الآن می خواهی بری؟ بیا برویم برایت بلیط بگیرم. اگر دیدید زد زیرش گفت برو بابا پول بده خودم برم بگیرم! ندهید. یا اصلا حوصله اش را ندارید برید بلیط بگیرید، نباید این گونه رفتار بکنید که نه برو ما از این آدم ها زیاد دیدیم! من حتی به دوستانی که دلشان نمی آید کمک کنند، بالاخره راضیند که طرف بمیرد، یک توصیه ی تکمیلی دارم در اولین صندوق صدقاتی که می بینید پول بندازید.چون که این روحیه ی بدی است که دستی به سمت آدم دراز می شود و بعد طرف هم هیچ کاری نمی کند. لذا در لحظه ایی هم که دلتان نیامد یا احتمال دادید او کلاش است، این کار را انجام دهید که از خودتان یک چیزی کَنده باشید، صدقه داده باشید.
نام خدا در آغاز کارها
اهلال هم به معنای رفع صوت، هر کس صدایش بالا برود به نام غیر خدا، به نام خدا صدایش بالا نرود کاری بکند. آن موجب حرام شدن کار می شود. هر کاری به نام خدا شروع نمی شود ابتر می ماند و مقطوع و دم بریده است. نه اینکه حتما باید ذکر بسم الله باشد، البته خوب بسم الله باشد که خیلی بهتر است. مهم است این که این کار را دارد شروع می کند به نام چه کسی شروع می کند؟ واقعا دارد به نام خدا شروع می کند؟ این که اگر اهل لغیرالله باشد، رفع صوتش به نام غیر خدا باشد، این کار یک ذبیحه ایی را حرام می کند. وَ مَا أُهِلَّ لِغَیرْ اللَّهِ بِه این عمل وقتی به نام غیر خدا شروع می شود تبدیل به مردارمی شود. آدم باید به شدت دقت کند این کار برای خداست یا نیست؟ یک مثالی هست؛ این یک برگه چک است،کسی که تازه حساب باز می کند دسته چک کوچک به او می دهند. مثلا دسته چک ۲۵ برگی،۱۰ برگی. تا وقتی که حسابش خیلی حساب توپی شود، دسته چک ۵۰برگی، ۱۰۰برگی، کاربن دار. ولی شما نگاه بکنید بین این دسته چک تا آن دسته چک، قطع چک خیلی فرق نمی کند. ولی چیزی که مهم است آن چیزی است که در چک می نویسند با پشتوانه. شما اگر روی یک دسته چک کوچک پشتوانه اش باشد، یک میلیارد بنویس. این چک یک میلیارد می ارزد. واگر روی دسته چک ۵۰برگی قطع بزرگ کاربن دار شما بنویسی پنج هزار تومان، این پنج هزار تومان می ارزد. این نیت و برای خدا کار انجام دادن و اینها هم مثل این است، که شما تو دسته چک چی می نویسید؟! اگر آدم واقعا به این نکته دقت داشته باشد، آن موقع ضمن این که حواسش هست که عمل انجام بدهد، حواسش هم هست که این مثل برگه چک است که درآن چه می نویسی؟ فکر می کنید صورت ظاهری امیرالمؤمنین با نماز ما چقدر فرق داشته؟ نماز ما ده دقیقه طول می کشیده نماز امیرالمؤمنینن به جماعت می خوانده، پیش نماز مسجد بوده، حتما یک ربع طول می کشیده. دیگه نمی توانست که نمازشون پنج ساعت به طول انجامد. ولی چرا آن نماز یک چیز دیگر بوده نماز ما یک چیز دیگر است؟ صورت ظاهری عمل مثل فرق بین دو تا برگ چک است ولی آن چیزی که در متن چک می نویسند عملا نماز امیرالمؤمنین را می کرده نماز امیرالمؤمنین! نماز ما هم می شود نماز ما. این را توضیح دادم برای اینکه این آیه از این جهت آیه ی مغفولی است. انگار این قسمت هایش را می خوانیم که زودتر رد کنیم برسیم به الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُوا. نه این برای رد کردن نیست. بحث ازلام را باید دقت جدی کرد. بحث نُصُب هم پی گیری کردم خیلی چیزی، راجع به آن ننوشته اند. کتب تاریخی را نگاه نکردم، ولی به هرجهت شاید این روی انصاب، روی نصب می گذاشتند و ذبح می کردند، بالاخره این هم یک نوع اهل لغیرالله بوده است. به هرجهت جای پی گیری دارد. این از این بخش از سوره ی مبارکه ی مائده،که تا اینجا که وَ أَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالْأَزْلَامِ ذَالِکُمْ فِسْقٌ که این چیزها فسق است.
چهار فراز بخش میانی
یک بخش میانی دارد که چهار فراز دارد. الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ امروز روزی است که کفار از دین شما نا امید شدند،پس دیگر از آنها نترسید. فَلَا تخَشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ دیگر از آنها نترسید از من بترسید فقط، دیگه از کفار لزومی ندارد بترسید مشکلشون دفع شد. دومالْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ امروز روزی است که دینتان کامل شد. فراز سومش این است که وَ أَتمْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى‏ نعمتم بر شما تمام شد. فراز چهارم وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا امروز دین اسلام را برای شما به عنوان دین رضایت دادم.
در اضطرار هم خدا باید ببخشد
فَمَنِ اضْطُرَّ فىِ مخَمَصَةٍ کسی که مضطراست در مخمصه، مخمصه یعنی گرسنگی، فَمَنِ اضْطُرَّ فىِ مخَمَصَةٍ غَیرْ مُتَجَانِفٍ لّاِثْم بدون حالت متجانف و جنیف متمایل به سمت گناه باشد، اگر این گونه باشد و از این گوشت ها بخورد اشکالی ندارد. گویی این قسمت میانی را این وسط به زور جا داده بودند! فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم اگر بخورد اشکال ندارد که تازه می گویند خدا می بخشد. اگر کسی از روی اضطرار کاری بکند و خدا او را مضطر بکند و وظیفه ایی را از روی دوش او بردارد، خدا باید او را ببخشد. این جوری نیست که رفتم مرخصی! این گونه نیست خدا باید ببخشد و جبران بکند. برای همین است که در همان آیات جبهه و جهاد هم داشتیم اگر کسی اعمی بود، اعرج بود، لنگ بود اشکالی ندارد به جبهه نرود و خدا جبران می کند. در همان آیات سوره ی مبارکه ی نور دیدید که اگر اذن بگیرد و پیامبر اذن داد که او به دلیل مشکلاتش نیاید جبهه، خدا او را می بخشد. یعنی بالاخره یک سری مصالح دارد از آدم فوت می شود، که خدا باید این مصالح را تدارک کند برای آدم و آدم را ببخشد. برای همین است که باید گریه کنان جبهه نرود. وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ (۹۲توبه) در همین آیات سوره ی مبارکه ی توبه داشتیم که او گریه می کند و نمی آید جبهه، یعنی باید حال طرف این باشد.
عدم ارتباط بخش میانی آیه
آیات سوره ی مائده به ترتیب نزول آیات پایانی قرآن است. این که بخش میانی آیه ارتباط ظاهری با بخش بالا و پایینش ندارد، این جزو واضحات است که من الآن دلیلش را به شما می گویم. و خود اهل تسنن هم این را متوجه شدند. برای همین است که رفتند به این سمت که این الیوم مربوط به چه صحنه ای است، مربوط به چه داستانی است؟ برخی از بزرگان تفسیر شیعه این گونه تحلیل کردند،که این چیز مهمی بوده که این وسط آورده اند. مثل این که ما الان داریم با هم حرف می زنیم یک بچه ایی داره از در می رود بیرون بعد من در حین صحبتم می گویم آن در را ببند بچه بیرون نرود و بقیه ی حرفم را ادامه می دهم. این که ما در آیات قرآن ربط بدهیم همه ی قسمت هایش را به همدیگر این درست نیست. الان طبق این قائده ما باید بگوییم این قسمت الیوم یئس الذین کفروا… مربوط به همین گوشت و خوک و اینهاست. در این صورت قافیه چو به تنگ آید شاعر به جفنگ آید ببینید چه باید بگوییم الآن؟ یک روایت در وسائل جلد ۲۷ صفحه ی ۱۹۲از جابر بن یزید دارد سألت اباجعفر می گوید من از امام باقر یک چیزی از تفسیر سؤال کردم. حضرت یک جواب به من داد، یک بار دیگر همین را سؤال کردم ایشان یک جواب دیگر دادند. گفتم من قبلا هم سؤال کردم شما یک جواب دیگر دادید. فرمودند: ای جابر قرآن بطن دارد، بطنش بطن دارد، ظهر دارد ظهرش ظهر دارد. می آیی بالا می شود آمد بالا، می روی در عمق می شود رفت در عمق و چیزی از عقول رجال بعیدتر از تفسیر قرآن نیست. تفسیر قرآن خیلی کار سختی است، آیه اولش در یک چیزی است و آخرش در یک چیزی است. یعنی آیه ی قرآن خاصیتش این گونه است. اولش مربوط به یک مسئله و آخرش مربوط به یک مسئله ی دیگر باشد،در عین این که یک کلام متصل است ولی وجه به وجه دارد و حال آن که یک آیه اولش در یک چیز وآخرش در یک چیز است.
تدوین قرآن به دست پیامبر
این که کل آیه یک جا بوده یا نبوده مربوط به تفسیر نیست مربوط به علوم قرآن است. مهم این است که در نظم تدوینی قرآن به این صورت است. چون که چند رای وجود دارد که بعضی هایش را خود علوم قرآن هم قبول نمی کند. یک موقع هست می گوید کل این آیه یک جا نازل شده است، یُمکن. کلش یک جا نازل نشده و به امر پیامبر در میانه ی آیه گذاشته شده، یُمکن. یک احتمال دیگر است که این را علامه در المیزان نمی گویند در مهر تابان علامه تهرانی از قول علامه طباطبایی می گویند که علامه طباطبایی می گویند جای این آیه اینجا نبوده، بعدا در نظم تدوینی قرآن که به دست عثمان انجام شده -که من این را هم قبول ندارم و اینها باید سر جایش بحث شود- در اینجا قرار گرفته است. یعنی تا آن موقع این همه سال قرآن کتاب نبوده، روی استخوان های شترها بوده و یک انبار بوده به آن می گفتند قرآن؟ این گونه نبوده است. توحید مصاحف ممکن است باشد ولی نه جمع آوری صحف. یعنی جمع آوری قرآن نبوده، صرف توحید مصاحف ممکن است بوده باشد، هر کس تفسیری کنارش نوشته بود گفتند نه، همه ی اینها نه، خود قرآن. این ممکن است ولی این که در زمان تدوین قرآن این را گذاشته اند اینجا، این دیگر غیرقابل قبول است. این چیز عجیبی است که ما بگوییم زمان عثمان این را این وسط گذاشته اند. این همه حفاظ قرآن، اگر کسی می خواسته جابه جا کند آنها اعتراض می کردند. اینکه در آن زمان این را گذاشته اند این وسط حرف پر بی راهی است. ولی اصراری نداریم بگوییم که همه ی این آیه در یک زمان نازل شده یا به امر پیغمبر در اینجا گذاشته شده است، این مهم نیست. مهم این است که در نظم تدوینی قرآن به دستور پیامبر این اینجا بوده و جایش هم تغییر نکرده است. آن حرف اگر از علامه طباطبایی باشد که من بعید می دانم خیلی عجیب است.این که جایش یک جای دیگری بوده در قرآن و بعد در نظم تدوینی قرآن آوردند اینجا گذاشته اند یک جور ملازم است با تحریف قرآن. یعنی اگر این حرف را آدم قبول بکند چیزهای دیگر را چرا قبول نکند؟ البته این حرف را علامه در المیزان ندارند.
قرینه های داخلی عدم ارتباط
حالا شما از من می پرسید از کجا می دونی ارتباط ندارند؟ ما چون که به لحاظ ذهنی، یک انس ذهنی داریم به اینکه این آیه راجع به آیه ی ولایت است. این را که این آیه راجع به ولایت است را از ذهنمان کنار می گذاریم، خود عرب و کسی که در جایگاه نزول قرآن بوده هم این مطلب را واقف بوده است. شما ببینید آیات مکی که ما داشتیم. شما بیاورید سوره ی مبارکه ی انعام آیه ی ۱۴۵٫ آیه ی ۱۴۵ سوره ی مبارکه ی انعام، یک آیه ی مکی است. بینید این آیه چقدر نزدیک به این آیه است اگر شما این تکه ی میانی این آیه را بردارید. برای عرب هایی که قرآن دارد نازل می شود یک ذهنیتی وجود دارد برای این آیه قُل لَّا أَجِدُ فىِ مَا أُوحِىَ إِلىَ‏َّ محَُرَّمًا عَلىَ‏ طَاعِمٍ یَطْعَمُه ببینید به ترتیب قرآن دارد نازل می شود اول انعام، پیغمبر بگو که نیافتم در آن چیزی که به من وحی شده محرم برکسی که می خواهد بخورد تا الان، إِلَّا أَن یَکُونَ مَیْتَةً یا میته باشد، أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا یا خون ریخته شده باشد، دم مسفوح در مقابل دم متخلف یعنی این خونی که در بافت حیوان بعد از ذبح باقی می ماند،که یهودی ها این را می گویند حرام و ما همین را می گوییم حلال، دم مسفوح در مقابل دم متخلف است که در بافت باقی می ماند وخوردن آن اشکال ندارد. خون ریخته شده حرام است. أَوْ لَحْمَ خِنزِیر این لحم چون لحم خنزیر را مصرف می کردند لحم را گفتند وگرنه چربیش هم اشکال دارد. این کار فقهی می طلبد. فَإِنَّهُ رِجْس آن رجس است، أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیرْ اللَّهِ بِه یا فسقی که اهل لغیرالله به. فَمَنِ اضْطُر تعریف متجانف بالاثم یعنی این غَیرْ بَاغٍ وَ لَا عَاد فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَّحِیم. کسی که مضطر شود غیر باغ و لاعاد، تعریف متجانف بالاثم است. باغی یعنی کسی که با شهوت این کار را می کند، فرض کنید که طرف مضطر شد و هیچی جز گوشت خوک نیست (هم برگر یعنی برگر گوشت خوک) و می گوید عجب حالی می دهد! با شهوت استقبال می کند از این قضیه، در موارد ضروری هم که قرار گرفتی خون بخور و همچین کاری را انجام بده، نه اینکه یک نوع طلب تو قضیه باشد. بغی اصلا به معنای طلب کردن است، مثلا طرف پایش می شکند جبهه نمی رود، خدا را شکر پامون شکست نرفتیم جبهه یا الحمدلله خدا چه لطف می کند! تو باید گریه بکنی که نتوانستی بری جبهه نه اینکه یک مطالبه ایی هم در خودت نسبت به این جریان شکل بگیرد. اگرخدا می خواهد که او یک وظبفه ایی را انجام دهد، طلب نسبت به فعل حرام در او نباید وجود داشته باشد. غیر باغ و لاعاد، عاد هم به معنای کسی که تجاوز می کند. حالا قرار بود که شما نمیرید، در همین قدر! دیگه قرار نیست یک دست کامل کله پاچه ی خنزیر را بخورید! یعنی در حد ضرورت و بیشتر از این نباید وارد این قضیه بشوید. اگر این گونه نباشد او متجانف بالاثم است.به غیر باغ و لاعاد از یک زاویه ی دیگر هم ان شاالله نگاه می کنیم. این سوره ی انعام در مکه این گونه نازل می شود. سوره ی مبارکه ی نحل آیه ی ۱۱۵ را بیاورید. باز دوباره می بینید که نظیر این آیه ی سوره ی مبارکه ی مائده قبلا هم بوده. می خواهم بگویم که با این ترکیب، کسی که در زمان نزول آشناست،این را متوجه می شود که این را واقعا در سوره ی مائده کار گذاشته اند، یعنی بخش میانی ارتباط ظاهری با قسمت بالا و پایین خودش ندارد. نحل هم سوره ی مکی است. إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیرْ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرْ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم. این هم با همان توضیح. باز دوباره می آیید سوره ی مبارکه ی بقره آیه ی ۱۷۳ این هم اوایل مدینه نازل شده است. إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیرْ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرْ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم. ببینید این إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم ها الکی نیست، در همه ی آیات هست که اگر شما مضطر شدید یک کاری انجام دهید خدا می بخشد. در همان آیات اذن را هم نگاه کنید باز هم همین است که خدا شما را می بخشد. فَإِذَا اسْتَذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لهَمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم (۶۲نور). اگر آمدند اذن گرفتند و تو به آنها اذن دادی برای انها استغفار بکن خدا آنها را ببخشد. یعنی یک مصالحی از آدم فوت می شود وقتی که آدم مضطر می شود و خدا از او کاری را نمی خواهد این را خدا باید ببخشد.پس ببینید ذهن آشناست به این. این قرینه ی قرآنی که این قسمت میانی، قسمتی است که ارتباطی با قبل و بعد خودش ندارد. اگر این را برداری می بینی که یک آیه ی مانوس قرآنی می شود که در مکه دو بار نازل شده در مدینه نازل شده است. این قرینه ی داخلی خود قرآن است.
قرینه ی خارجی عدم ارتباط
قرینه ی بیرونیش هم که نگاه بکنید اینکه در فقره ی اول اینجا الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُم امروز روزی است که کفار مایوس شدند. اگر این مرتبط به این داستان بود که این از مکه هم بوده یعنی چه امروز کفار ناامید شدند از دین شما؟ که آن معنی ندارد. ممکن است یک نفر بگوید اینجا یک سری اضافه دارد مانند حیوان شاخ خورده، حیوان از کوه پرت شده، حیوان کتک خورده، که احتمالا به خاطر این قسمتش است که کفار دیگه مایوس شدند! این هم که معنی ندارد که حالا به خاطر شاخ خوردن حیوان و به خطر اینها کفار دیگه مایوس شدند! تا حالا منتظر بودند ببینند نظر دین راجع به حیوان های شاخ خورده چیست؟حالا دیگه مایوس شدند. این هم که معلوم است که ارتباطی با این بحث ندارد که حالا اینها بخواهند از دین مایوس شوند. یک قرینه در سوره ی مائده دارد که ما را به این بحث نزدیک می کند. در سوره ی مبارکه ی مائده یکی از آیات جدی که باید به آن برسیم،آیه ی ۴۴ مائده است. شما نگاه بکنید ببینید قرینه ای پیدا می کنید؟ این آیه، آیه ی ولایت فقیه است. این آیه یک مقارنه ی جدی با آن آیه دارد. که اینجا هم دارد فَلَا تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ دیگه از من بترسید. این آیه ۳ سوره ی مبارکه ی مائده راجع به هر نکته ایی که باشد دارای چهار خصوصیت است. که این را باید در جلسات بعدی بحث بکنیم.
ولایت پذیری، دارای شأن اجتماعی است
اگر راجع به ولایت باشد، ویژگی اولش این است که الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلَا تخَشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ. در اولین ویژگی خودش نشان می دهد مفهوم ولایت یک مفهومی است دارای شأن اجتماعی. یعنی اصلا ولایت پذیری یعنی شأن اجتماعی وگرنه کفار نسبت به این که شما چه اعتقادی دارید، نسبت به این که اینها جزو وسایط فیض الهی هستند یا نیستند حساس نیستند و اصلا این کفار نمی دانستند و حتی خود شیعیان هم نمی دانستند. شما به این وجه قضیه باید دقت بکنید که مطلب در یک شأن اجتماعی است. این ولایت پذیری که ما در مورد ائمه می گوییم یعنی چه؟ ولایت پذیری یعنی چه چیز را ما باید بپذیریم؟ باید بپذیریم معصومند؟ حالا ما پذیرفتیم، کفار مایوس شدند؟ بگوییم که آنها در رتبه های بالای وجودی این عالم قرار گرفته اند،این را ما باید بپذیریم؟ سالیانی است که اینها در کتب دینی ما هست و کفار مایوس نیستند و کاملا هم سر کارشان جدی هستند! چه چیزی را باید بپذیری که بشود ولایت پذیری ائمه و اینی که قرار است کفار را مایوس بکند. و اینکه دیگر اصلا هیچ ترس آمیخته با احترامی ما از آنها نداریم. دیگه لزومی ندارد به آنها فکر بکنیم، باید به خودمان فکر بکنیم. اساس بحث ولایت پذیری چیست؟ اگر از خود قرآن اثبات شود که این آیه راجع به بحث ولایت است، این اولین ویژگی اش چرا این گونه است؟چرا به ما آدرس اشتباه می دهی؟ ولایت پذیری و ولایت اهل بیت را داشتن، اصلا بحث وساطت فیض و معصومیت و اینها نیست. خوب آنها در رتبه های بالای وساطت فیض هستند من چه کار بکنم؟ الان کفار مایوس شدند؟ لذا شما یک دقتی بکنید و یک نکته ایی هم دقت بکنید که این کلام متصل چرا اصلا در این میانه ی آیات فقهی آمده است؟ آیا صرفا جهت حفظ آیه است؟جهت پر رنگ کردن این آیه است؟ که اینها را جزو احتمالات قضیه می شود گفت. یا نه مطلب خیلی عمیق تر از اینهاست؟ یک جور دیگری می شود به آیه نگاه کرد که شکوهمندی این که آیه در میانه ی آیات فقهی آمده توجیهات دیگری دارد یا ندارد؟ سوره ی مائده را مکرر بخوانید. روزی یک بار بخوانید تا ببینید چقدر این سوره معارف دارد، چقدر ولایت دارد، چقدر حرف در این سوره هست.