تفسیر سوره مائده - جلسه ۲

مجموعه تفسیر سوره مائده از حاج آقا قاسمیان

جمعه، 10 دی 1389

91 دقیقه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُم بهَِیمَةُ الْأَنْعَمِ إِلَّا مَا یُتْلىَ‏ عَلَیْکُمْ غَیرَْ محُِلىّ‏ِ الصَّیْدِ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یحَْکُمُ مَا یُرِیدُ(۱)
یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تحُِلُّواْ شَعَئرَِ اللَّهِ وَ لَا الشهَّْرَ الحَْرَامَ وَ لَا الهَْدْىَ وَ لَا الْقَلَئدَ وَ لَا ءَامِّینَ الْبَیْتَ الحَْرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبهِِّمْ وَ رِضْوَانًا وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَ لَا یجَْرِمَنَّکُمْ شَنََانُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الحَْرَامِ أَن تَعْتَدُواْ وَ تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِِّ وَ التَّقْوَى‏ وَ لَا تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ(۲)


وجه تسمیه برخی سوره ها
راجع به سوره ی مبارکه ی مائده، اسم این سوره ها عمدتا اینگونه نبوده است. به خصوص این سوره هایی که جزو سوره های بلند قرآن هست، اینطور بوده است که یک داستانی در آن خیلی داستان شاخصی بوده است و این داستان شاخص در نام این سوره ها ذکر می شده است. مثلا در سوره ی بقره، می گفتند فی السوره التی یُذکَرُ فیها البقره یعنی آن سوره ای که داستان گاو در آن آمده است و به مرور ابتدایش افتاده و آن نام البقره مانده است. وگرنه مقداری بی تناسب می رسد، نامگذاری این سوره به بقره. همچنین در بخش کوتاهی از این سوره ی مائده، داستان مائده ی بنی اسرائیل در بخش کوتاهی این سوره است. در روایت اینگونه هست که فی السوره التی یذکر فیها المائده، یعنی آن سوره ای که داستان مائده در آن آمده است و در نهایت نام سوره ی مائده باقی مانده است. اگر قرار باشد نامی بر این سوره گذارده شود، شاید حق این باشد که نام آن را سوره ی ولایت بگذارند. جلسه ی پیش هم عرض کردیم اگر این سوره را مرتب می خواندید می فهمیدید که این یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ دارد چه عقودی را مطرح می کند و البته با چه راهکاری که فراخور عرض خواهد شد. در تفسیر جامع قرطبی که نگاه می کردم، اسم ملکوتی آن را بر اساس روایتی المنقذه می دانست که تُنقِذُ صاحبها یعنی صاحبش را از آتش نجات می دهد. البته بالاخره این تعصب سنی گری در ایشان باعث شده که دلیلی را که ایشان ذکر کرده است این بوده که این نام به واسطه ی چند آیه ی فقهی بوده است که در این سوره آمده است. که البته آدرس غلطی است. اگر سوره را یک نگاهی بهش انداختیم در ادامه، آیات ولایت در این سوره است، آیات مربوط به نقبای بنی اسرائیل در آیه ۱۲ این سوره است. ببینید متوجه می شوید که سراسر این سوره اخذ پیمان است؛ پیمان هایی که از یهود و بنی اسرائیل و نصارا اخذ می کنند. وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنىِ إِسرَْ ءِیلَ وَ بَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنىَ‏ْ عَشرََ نَقِیبًا ۱۲ نقیب بنی اسرائیل که به تعداد ۱۲ امام ماست و ائمه هم به این آیه بسیار اشاره کرده اند که تعداد ما به اندازه ی نقبای بنی اسرائیل است و روایاتش هم توسط اهل سنت نیز نقل شده است که سر جایش عرض می کنم که خدا چگونه با یک هنرنمایی اینها را در این سوره جا داده است.

عنصر ولایت در سرتاسر سوره ی مائده
همچنین به این آیات ۴۴ همین سوره می رسید که در واقع قرار است عنصر ولایت در این سوره موتورگذاری شود، ولایتی که موتور محرکه ای است که می تواند مطالب را از چنگ زمان خارج کند در این سوره است. إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَئةَ فِیهَا هُدًى وَ نُورٌ ما تورات که در آن هدایت و نور است را نازل کردیم یحَْکُمُ بهَِا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ حکم کردند به آن نبیّونی که تسلیم تورات بودند، برای یهودیان. چون برخی پیامبران کتاب داشتند و برخی جزوه داشتند و خودشان تسلیم در کتاب دیگری بودند و شیعه ی یک پیامبر دیگری بودند مانند رابطه ی حضرت لوط و حضرت ابراهیم (ع) که دارد فأمن له لوط. اینها زبور داشتند یعنی جزواتی که به صورت وحی داشتند همه ی انبیا. اما کتاب نبوده است، کتاب تعریف خاصی دارد که شامل قوانین مدوّن و گره خورده به شریعت است. کتاب را تعداد معدودی از پیامبران داشته اند و بقیه بر اساس آن قانون اساسی حکم می کرده اند. وَ الرَّبَّنِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کِتَابِ اللَّهِ و این ربانیّون ( کسانی که منسوب به ربّ هستند) و دانشمندان هم به تورات حکم می کردند. این همان چیزی است که به عنوان ولایت فقیه در ما هم وجود دارد. یعنی یک حِبر و یک دانشمند، خودش حکم می کند. این طور نگفته است که پیامبران برای یهود و ربانیّون و احبار حکم می کرده اند بلکه همین دانشمند هم خودش حکم می کرده است. یعنی هم ائمه و هم ولی فقیه هایشان به آنچه از کتاب خدا حفظ داشتند و در آنها محفوظ بوده است، حکم می کرده اند. اینها همان موتور محرکه ی حفظ اسلام است، اسلامی که از حضرت نوح آغاز شده و ادامه می یابد. اینها را باید برسیم و دقیق تر و مفصل تر نگاه کنیم. اتفاقا دیشب هم در یک منبری گفتم اینها که می گویند ولایت در کجای قرآن است، بدون تعارف می گویم وقتی که آدم با هیچ پیش زمینه ای قرآن را مکرر می خواند می بیند از یک طرفی اینها می توانند حق داشته باشند و از طرفی در این سوال حقی ندارند. از طرفی حق دارند چون دنبال چهارتا آیه ای می گردند که مثلا صراحتا بگوید که علی حق است و علی خلیفه ی بلافصل است، که اینها به این صورت تابلو در قرآن نیست. ولی ولایت مانند نخ تسبیحی است که در آن همه ی این خرده دانه ها توسط این مفهوم به هم وصل شده اند و اگر شما بتوانید جایی این دو تا دونه را باز کنید و نشان دهید، این نخ تسبیح دیده می شود. در کوچکترین فقهیات وقتی که باز می کنی، در انفاق و صدقه و جنگ و همه ی اینها باز کنی یک نخ تسبیح دیده می شود که اگر نباشد این دانه ها هر یک به تنهایی هیچ هدف و اثری ندارند. این مطالب را باید با همین دقت در قرآن بخوانید و ببینید که پیدا می کنید یا نه، من که پیدا کردم!

بزرگ داشتن شعائر الله
به سوره بر می گردیم؛ دارد که یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُم بهَِیمَةُ الْأَنْعَمِ إِلَّا مَا یُتْلىَ‏ عَلَیْکُمْ ببینید این عقد چگونه است که اولش با یک سری بحث های فقهی آغاز می شود. دلیلی که می توان گفت – و این دلیل در آیه ی بعد هم تکرار می شود – این است کهلحث های فقهی که در ابتدای همین سوره هم بدان اشاره می کند، بحث شِعار است. ما با بحث های فقهی خیلی ضعیف برخورد کرده ایم، مثلا وقتی قرآن می خوانیم و می رسیم به آیات فقهی سعی می کنیم که این تیکه را نخوانیم! و بگذاریم برای فرصت دیگر و بحث های اعتقادی را دقت بکنیم الان. اول آیه ی دوم را نگاه کنید که می گوید یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تحُِلُّواْ شَعَئرَِ اللَّهِ شعائر جمع شعیره است که خود به معنای علامت و نشانه است. می گوید شما این شعائر را احتلال نکنید و حلال ندانید. لَا تحُِلُّواْ یعنی اینها را یک منطقه ی باز تصور نکنید و اینها را احترام کنید. اینها نشانه های خدا است. مثلا در همین فتنه ی پارسال، اگر به عموم مردم دقت بکنید می بینید که به آرمانهای امام سالیان درازی بی احترامی شد و هیچ خیالی نبود. بعد یک عده آدم جوگیر یک شبهه ای را راه انداختند و هیچ اتفاقی نیفتاد و انگار باز هم به رگ غیرت توده ای از مردم برنخورد. اصل ولایت فقیه، آش و جاش، داشت زیر سوال می رفت ولی انگار خیلی برنخورد. رسید به اینجا که عکس امام پاره شد ، اینها اقدامات خداست که می برد روی حساسیت ها. در مقابل این همه، پاره شدن عکس امام خیلی بزرگ نبود. همه ی آرمان ها داشت زیر سوال می رفت و گنده ها حرف نمی زدند! و کتمان می کردند. ولی پاره شدن عکس امام انگار به غیرت همه برخورد. یا حادثه ی روز عاشورا – این خریّت هایی که خدا می گذارد تو کاسه ی بعضی ها که رادیوهای بیگانه سعی در کتمانش داشتند. اینها همان علامت های دینی است که باید حساسیت ها را بر روی آنها تقویت کرد. شعار یک معنی اش در برابر دثار به معنای زیر پیرهنی است یعنی نزدیکترین لایه ای از پیرهن که به تن می چسبد. می گوید اینها را احترام کنید. فلسطین محتلّ که می گویند فلسطین اشغالی را به خاطر این است که محل برو و بیا است و هیچ قاعده و ضوابطی ندارد.

حدود الله، بیرونی ترین لایه ی دین
تعبیری که در مورد فقه شرعی در قرآن هست حدود الله است. مرتب می گوید اینها حدود الله است تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُون‏ (بقره ۲۲۹) یا می گوید أُوْلَئکَ هُمُ الفاسقون یا فَأُوْلَئکَ هُمُ الکافرون و از این محدوده ها بیرون نزن. اینها صریح ترین محدوده هایی است که آدم می فهمد. مسائل اعتقادی اینگونه نیست، می بینید در مسائل اعتقادی نظرات و تفاسیر متفاوت است و صریح نیست تا اینکه می رسد به لایه های بیرونی که همان فقه و شریعت است. در سطحی ترین لایه ی فقه و شریعت یک تار مویت را نمی توانی بیرون بگذاری یا اینقدر باید نماز بخوانی و … می بینی که از جنگ و صلح و همه چیز پر از محدوده است که اگر از آن خارج شوی، از مرز خدا بیرون زده ای. ماها خودمان حتی اگر خیلی اندیشمند دینی باشیم، زمانی می فهمیم از محدوده ها بیرون زده ایم که مرتکب گناه می شویم. نه گناه ذهنی و فکری، همین گناه های فقهی. اینها همان زنگ خطرهایی است که ما می فهمیم از جریان خدا بیرون زده ایم و باید برگردیم توبه کنیم. تدارک چیزی به نام محدوده های فقهی و شوخی نکردن با همین محدوده ها، چیزی است که نباید در دین ضعیف شود. اینها شعار و پرچم دین است. اصلا اسلام با همین چیزها شناخته می شود. در طول تاریخ، وجهه ی شناسایی دین اسلام همین لایه های بیرونی است که عده ای ریش می گذاشتند و عده ای چادر می پوشیدند و نماز می خواندند و …. و همین گونه به ما رسیده است. همین چیزهایی که برچسب خدا بر روی آن می خورد مانند همین هیأت ها و دستجات و … دین با اینها شناخته می شود تا با یک سری کار صرفا اعتقادی. گاهی ما می خواهیم روشنفکربازی در بیاوریم، می زنیم و این بیرونی ترین لایه ی دین و محدوده ی خدا را خراب می کنیم. تعبیر حُدُودَ اللَّهِ هم تعبیر عجیبی است، یعنی خدا هم یک سری محدوده دارد که از اینها می توان فهمید که از محدوده ی خدا بیرون زده ایم.

در غیر از حدود الله در کجا می خواهیم توقف کنیم؟
و اگر از حدود خدا بیرون بزنیم، آن گاه در کدام حدود می خواهیم خودمان را متوقف بکنیم؟ ربوبیت خدا کجا قرار است اِعمال شود؟ این بحث در دانشگاه امیرکبیر در باب حجاب شد که خدا می گوید تا اینقدر رعایت کن و شما می گویی نه تا این حد! پرسیدم خوب شما کجا می ایستی؟ گفت تا این حد. گفتم شما مطمئنی که در این حد می ایستی؟ اگر عُرف تغییر کرد شما تغییر نمی کنی؟ جوابی نداشت چون جواب ندارد. وقتی شما گفتی من محدوده را رد می کنم، دیگر رد کرده ای. اگر تا لب محدوده ایستادند که ایستادند وگرنه اگر رد کردند دیگر با چه ضمانتی می خواهد او را نگه دارد الّا خود آدم. آن وقت این خودم، مجموعه ای است از اغراض، فهم عُرف و … است که به شدت دستخوش تغییرات است. چه کسی می تواند بگوید که اگر من خودم باشم تغییر پیدا نمی کنم؟! أَرَءَیْتَ مَنِ اتخََّذَ إِلَهَهُ هَوَئه (۴۳ فرقان)‏ کسانی که الهشان را هوای خودشان می گذارند یعنی آویزان خودشان می شوند و کم کم حجابشان و نماز خواندشان و … تغییر می کند. بعد می بینید که همین عدم رعایت حدود، بی برو برگرد لطمه می زند به محتوای دینی طرف. این را به عنوان مشاور دینی را دارم عرض می کنم، به محض اینکه طرف محدوده ها دینی را نه اینکه رد می کند بلکه دیگر نسبت به آن تعظیم و احترام را ندارد یعنی برایش ضعیف شود آنگاه اعتقادات مرکزیش از بین می رود – که در آیات می بینیم (سوره ی حج آیه ی ۳۲ صفحه ی ۳۳۲) می گوید کسانی که این شعائر الله را تعظیم می کنند و بزرگ می دانند، احتلال نکنید و احترام بکنید یعنی همین که مثلا خانه ی ما بدون نماز! بی حجاب! برای اینها باید ما را یک مقدار برق بگیرد. یک دختر آمده بود برای مشاوره می گفت که پسر خیلی خوبی است ولی یک اشکال کوچک دارد و آن این است که خدا را قبول ندارد. گفتم واقعا اشکال کوچکی است!

گناه، دعوی ربوبیت بنده
مَن یُعَظِّمْ شَعَئرَِ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ(حج ۳۲) چه کسی می تواند این شعائر الله را تعظیم کند، یعنی هم بزرگ بداند و بزرگ بدارد؟ ریشه ی این، تقوای قلب و قلب خوب است. این همان نکته ی لطیفی است که قونوی در فکوک خودش دارد- چون اهل عرفان حرفهایی می زنند که مستند به آیات و روایت است و شاید مستنداتشان همین هاست – می گوید کسی که گناه می کند در حین گناه دعوی ربوبیت دارد. این حرف فوق العاده ای است. کسی که گناه می کند، اگر گناهش گناه باشد یعنی جاهل نباشد یا اضطراری و اکراهی نباشد و عامدا و عالما گناه انجام دهد، در این حین دارد ادعای ربوبیت می کند زیرا می گوید خدا این محدوده را تعیین کرده است مثلا خدا می گوید من نگاه به این نکنم یا این را بخوانم و … و من می گویم که اگر این کار را انجام بدهم اشکالی ندارد. همین است که در انتهای آیه ۱ با لحن تندی می گوید که إِنَّ اللَّهَ یحَْکُمُ مَا یُرِیدُ . خدا هم اراده اش مربوط به خودش است و هم حکمش به این اراده تعلق گرفته است، اینقدر نظر نده! می گوید به نظر من می آید که اینها مال ۱۴۰۰ سال پیش است! من بارها عرض کرده ام که ما صورت خودمان را نمی توانیم ببینیم جز در آینه، ما اینقدر ضعیفیم و حالا داریم درباره ی کل دنیا نظر می دهیم که مثلا به نظر من قصاص نباید اینطور باشد بلکه باید صورت دیگری داشته باشد! اصلا مبادی فهم نظراتمان مگر چیست؟ شما یک بار می گویید که من مجتهدا وارد می شوم و می بینم که نظر این نیست، اجتهاد اشکالی ندارد. ولی گاهی با دانستن نظر خدا، نظر می دهد. مگر اینجا منطقه ی پروازی عقل است؟ نیست اصلا. در مورد گزاره های کلی می تواند نظر دهد در این ها. این همان روایاتی است که داریم لا یزن الزانی و هو مومن و لا یسرق السارق و هو مومن. زانی در حین زنا و سارق در حین سرقت، مومن نیستند یعنی ایمانش را از دست می دهد و این کار را انجام می دهد. این می شود این محدوده های خدا و تعظیم آنها. شما این محدوده ها را دست کم نگیرید و اینها از تقوای قلب است.

حدود الله ورودی های دین هستند
ورودی دین می شود همین حدود. ورودی دین همه اش تبیین مسائل اعتقادی نیست بلکه با همین اعمالش است. می بینید در سیره ی تربیتی اهل بیت هم همینگونه بوده است، نباید از ابتدا شروع کرد و با بچه همه اش بحث اعتقادی کرد. البته بچه ها الان بلوغ های زودرس پیدا کرده اند و شروع به بحث می کنند. مسیر تربیتی اهل بیت این بوده است که از همان ابتدا بچه هایشان را می گرفته اند به انجام اعمال دینی و روح تعبد را در او می دمیده اند یعنی همین إِنَّ اللَّهَ یحَْکُمُ مَا یُرِیدُ. اینها دروازه های ورودی دین است ضمن اینکه حدود الله است و نقطه ی اول بیرون زدن از دین هم هستند. بهترین روش تربیت بچه همین است که بچه ها را در همین مجالس دینی ببرید تا شکل بگیرند. درست است که گناه اعتقادی به مراتب از گناه رفتاری بدتر است، منتها دروازه ی ورودی اش همین حدود است. حتی در بحث های اعتقادی هم توحید بر سایر بحث ها به جهت ترتیب منطقی اش مقدم است. ولی آیا راه واقعی وارد شدن دین هم این است که توحید را برای کسی ثابت کنی؟ اینگونه نیست و خدا و ائمه هم این کار را نمی کرده اند. در همین بحث های اعتقادی هم شاید مقدم همین بحث های مربوط به نبوت باشد. در مسئله ی دین که اساسا به صورت کلی، این حدود دیوارهای بیرونی است. برای ورود به دین باید طرف نماز بخواند و اعمال عبادی را انجام بدهد. حتی باور کنید که وقتی با خارجی های مسلمان شده صحبت می کنیم، می بینیم که آنها با همین چیزها آمده اند. مثلا می گوید مسلمان شدم چون می دیدم که این خانم های مسلمان حجابشان خیلی عالی است، یا نماز و حج و … یعنی تحولاتشان در همین زمینه هاست. زیرا فقه ما که بدون زمینه ی اعتقادی و معارف پشت صحنه که نیست. ببینید در طول تاریخ چقدر کتاب اسرار الصلوه نوشته شده است. چرا دارم بر روی این مسئله اینقدر تاکید می کنم؟ زیرا این تاکید قرآن است. شاید مسیر رسیدن به آن ولایت و اینکه شما بتوانید با آن ولایت جزم و جفت جلو بیایی، همین مسیر حرمات الله، تعظیم شعائر الله که از تقوای قلب است و … باید باشد. اول نسبت به خدا و محدوده های او محکم و قرص شوی و سپس بیای بالا. و اینکه متعّبد شوی.

سبک خاص قرآن در بیان آیات
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُم بهَِیمَةُ الْأَنْعَمِ گرچه لبه ی اصلی این عقود، عقود کلامی است ولی از همین جا شروع می کند که پیمان ببند که عقود را رعایت می کنی. و بر روی این عقود هم احتلال نکن و احترام کن. گوشت این بهیمه الانعام برای شما حرام شده است إِلَّا مَا یُتْلىَ‏ عَلَیْکُمْ الّا آنچه که برای شما تلاوت شده است و می شود. غَیرَْ محُِلىّ‏ِ الصَّیْدِ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ محلّ نباشید صید را در حالتی که مُحرم هستید. همین چسزهای به ظاهر کم اهمیت را خدا در قانون اساسی دین یعنی قرآن قرار می دهد. آیات قرآن هم توضیح یکدیگر را می دهند. به همین دلیل است که می گویند قرآن را تک آیه تک آیه نخوانید و برای برداشت معارفی باید تمام قرآن را بخوانید. در همین سوره ی مبارکه ی مائده در آیه ۹۶ دارد که: أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ یعنی صید بحر برای شما اشکالی ندارد در حالی که مُحرم هستید. وَ طَعَامُهُ مَتَاعًا لَّکُمْ وَ لِلسَّیَّارَة طعامی برای شما و اهل کاروان است وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبرَِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا برای شما صید برّ حرام شده است در حال احرام، یعنی صید خشکی اشکال دارد. شما در یک آیه می بینید که غَیرَْ محُِلىّ‏ِ الصَّیْدِ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ این می شود یک جمله ی عام و سپس باید مخصّصاتش را ابتدا در قرآن گیر آورد و سپس در روایات گیر آورد.
سوال: مگر محرمین با صید بحر هم مواجه می شدند در حالی که دریا نیست آنجا؟
به هر حال یک برکه هایی بوده است. ببینید أحرم دو معنی دارد یکی اینکه مُحرم شد و دیگری اینکه داخل در منطقه ی حرم شد. شنیدم که منطقه ی حرم تابلو دارد که ورود کفّار ممنوع است. تنها جایی در جهان است که چنین ویژگی دارد، ان شاء الله این خائنین حرمین از این حرمین دست بردارند، می بینید که آنجا اصلا پایتخت است. پایتخت همه ی انبیاء است و آغاز حرکت حجه هم از همان جا است که أنا ابن مکه و منا. الان هم کلی تک تیرانداز گذاشتند که بزنند ایشان را! آنجا منطقه ی ویژه ای است و ان شاء الله حضرت بیایند و آن را از دست اشرار آزاد کنند. برای داخل شدن در منطقه ی حرم باید حتما مُحرم شوند و بعد خارج شوند حتی اگر کار داشته باشند، که البته این ها رعایت نمی کنند. این ویژگی است مربوط به آنجا.
به هر جهت می خواهم این را عرض کنم که قرآن را باید با هم دید. اینکه این چه فرم گفتن است و چرا همه اش را در یک جا اشاره نکرده است، این برای این است که آدم بفهمه باید قرآن را خواند! هر گوشه ای چیزی می گوید و اینها باید جمع بندی شود و محتوای قرآن دربیاید و بعد بروی سراغ روایات و آنها را هم جمع بندی کنی و فاصله ی ۱۴۰۰ سال را بروی و برگردی و خودش یک کار بزرگی می شود. این سبک گفتن قرآن است.

حُکم و اراده، هر دو از آنِ خداست
در آخر آیه هم این را مطرح می کند که إِنَّ اللَّهَ یحَْکُمُ مَا یُرِیدُ خدا اراده اش، اراده ی خودش است و حُکمش هم حُکم خودش است. در بحث تقسیم ارث هم می گوید که شما نمی فهمید. وقتی می گوید که اینقدر به والدین و همسر و … می رسد آخرش می گوید که شما نمی فهمید نفع کدامش بیشتر است. شما نمی فهمید و اینقدر نظر ندهید! من می گویم که باید اینقدر به والدین برسد و اینقدر به همسر برسد. تا می آیی اعتراض کنی که چرا؟ می گوید لا تَدرونَ أیُّهُم أقربُ لَکُم نفعا شما نمی دانید که کدام یک نفعش برای شما بیشتر است. حاکمیت و اراده از آنِ خداست و کسی نباید در آن چنگ اندازی کند و بگوید من می فهمم. حتی در دعا کردن؛ بارها عرض شد که این از غُرر روایات امام سجاد است که امروز شهادتشان هم هست، یا مَن لا تُبَدَّل حِکمَتُهُ وسائل ای کسی که هیچ توسلی حکمتت را عوض نمی کند. حکمت هیچگاه عوض نمی شود. برای همین است که می گویند متواضعانه دعا کنید نه طلبکارانه. جوری دعا نکنید که انگار خدا می خواهد یک کار غیر حکیمانه انجام دهد، خدا هیچ گاه کار غیر حکیمانه انجام نمی دهد. بالاخره أُدعونی إستَجِب لَکُم یک عامی است که مخصّص دارد. اینگونه نیست که این را دستش بگیرد و سراغ هر چیزی برود. اینقدر داریم که خدایا الّلهُم إغفِر الذنوب الّتی تَحبسُ الدُّعا یعنی دعا بالا نمی رود. امر به معروف و نهی از منکر نمی کنیم و اینهمه داریم که لا تترکوا أمر بالمعروف و نهی من المنکر فیُولِّی علیکم شرارُکم ثُمّ یدعون و لا یستجب لکم. دعا می کنیم و مستجاب نمی شود. اصلا یک سری دعاها، دعاهای جاهلی است مثل اینکه من نمیرم! نمی شود خوب اینها سنّت خداست. گناهان جدید، ابواب عذابهای جدیدی باز می کند. من در این ۳۷ سال عمرم به یاد ندارم که برای باد دعا کنیم! که خدایا باد بیاید. حواسمان نبود چه چیز خوبی است، الان برگ تکان نمی خورد. وقتی بادها مسخّر خدا هستند و اینها شعور دارند و تحت ارسال خدا می روند و می آیند.
إِنَّ اللَّهَ یحَْکُمُ مَا یُرِیدُ اراده و حکم از او است. اگر حُکم های تکوینی باشد که قابل تخلّف نیست و فقط باید نسبت به آنها سرسپردگی باشد و اگر حُکم تشریعی باشد، باید این محدوده ها را رعایت کند. که در ادامه می گوید: شما این شعائر الله را بزرگ بدارید. اینها را منطقه ی باز محسوب نکنید.

ذکر خاص پس از عام
بعد هم از این شعائر الله به عنوان مثال چند مورد را می آورد. این هم باز سبک قرآن است که ذکر خاص پس از عام است و مفید یک سری فوایدی هم هست. مثلا دارد که مَن کاَنَ عَدُوًّا لِّلَّهِ وَ مَلَئکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبرِْیلَ وَ مِیکَئلَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ( بقره ۹۸) کسی که دشمن خدا و ملائکش هست، و بعد می گوید دشمن جبرئیل و میکائیل در حالی که این دو هم از ملائکه هستند دیگر. اینها را به طور خاص ذکر می کند زیرا که ویژگی وجود دارد. در این آیه هم در موارد خاصی که نام می برد ویژگی ای وجود دارد که بعد مشخص می شود.
لَا تحُِلُّواْ شَعَئرَِ اللَّهِ اینها شعار ها و نشانه های خداست و هر بلایی که سرشان آمد، اینها را شوخی نگیرید ( اگر توانسته باشم این شعائر الله را جا بیندازم خوب است!). وَ لَا الشهَّْرَ الحَْرَامَ ماه های حرام که ۴ ماه ذیحجه، ذیقعده، محرم و رجب است که ۳ تا پشت سر هم و یکی تک است. اینها چیزهایی بوده است که از ادیان ابراهیمی باقی مانده بوده است و در جاهلیت هم مانده و بسیاری از این احکام توسط پیامبر و دین اسلام امضا شده است.

بی توجهی به حدود الله و تغییر حکم الهی
در سوره ی توبه جریان نسیء را یادتان هست؟ آیه اش را بیاورید، ۳۶ سوره ی توبه:
إِنَّ عِدَّةَ الشهُُّورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شهَْرًا فىِ کِتَابِ اللَّهِ در این ۱۲ خاصیتی وجود دارد که ائمه هم اشاره کرده اند که این به تعداد ما است. این را دارد که تعداد ماها به اندازه ی تعداد ماها است. در جریان حضرت موسی هم ۱۲ نقیب وجود داشت. إِنَّ عِدَّةَ الشهُُّورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شهَْرًا فىِ کِتَابِ اللَّهِ در نزد خداوند ماه ها ۱۲ تا است. آن موقع هم گفتیم که اینها قرارداد نیست. آنچه حقیقت دارد ماه های قمری است و نه شمسی. آنچه که دیده می شود ماه های قمری است وگرنه ماه های شمسی دیده نمی شود. سال شمسی چیزی نیست که کسی بفهمد، اگر تقویم نداشته باشیم نمی فهمیم. فقط می فهمیم که گرم شد و حالا سرد شد و بعد هم خیلی سرد و … کسی که نمی تواند ارتفاع خورشید را اندازه بگیرد و اینها منجّم لازم دارد. آنچه که جزو ماه های اساسی و سال اساسی دین هست، سال قمری است که کاملا معلوم است زیرا ماه هی چاق و لاغر می شود و همه هم می فهمند. اصل ماه های قمری است و برای همین است که دین بر پایه ی ماه های قمری است. می گویند نه اینکه اینها عرب بودند و … بعد برای خودش می بافد! خود خدا گفته است که عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شهَْرًا . یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ از همان زمان که آسمانها و زمین را خلق کرد اینگونه بوده است و ترتیبش هم همین طور است. مِنهَْا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ۴تایش ماه حرام است. ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ این همان دین قیّم است که باید اینگونه باشد فَلَا تَظْلِمُواْ فِیهِنَّ أَنفُسَکُمْ به خودتان ظلم نکنید و جنگ و جدال راه نیندازید وَ قَتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کاَفَّةً کَمَا یُقَتِلُونَکُمْ کَافَّةً ولی اگر کافران این حرمات را پاس نداشتند، اینها لغو یکطرفه نیست والحُرُمات قصاص اگر در ماه حرام جنگیدند، با آنها می جنگیم و اینگونه نیست که بتوانند اینها را بهانه کنند وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ. و بعدش دارد که إِنَّمَا النَّسىِ‏ءُ زِیَادَةٌ فىِ الْکُفْرِ نسیء همین کاری بود که اینها می کردند، یعنی اگر می دیدند که در صورت جنگ در این ماه های حرام جنگ را خواهند برد می گفتند خوب این ماه ها را می کشیم این طرف و یک ۴ ماه دیگر! این است که اگر دین در دست اشرار قرار بگیرد، کانت اسیرا فی أید الاشرار، می بینید که دین می شود بازیچه ی دست یک سری آدم که این محدوده ها برایشان محدوده نیست! ببینید قرآن با چه عبارت شدید و غلیظی برخورد می کند که چرا داری با دین اینگونه برخورد می کنی؟! مثلا بگوید حالا من کارم را اینجا راه بیندازم آن وقت از آن طرف می روم صدقه می دهم، محدوده ها را نگه دار! هی ایستاده برای خودش معادل سازی می کند که من جای این، این کار را می کنم و جای آن … این ها را انجام نده. می گوید إِنَّمَا النَّسىِ‏ءُ زِیَادَةٌ فىِ الْکُفْرِ پدیده ی نسیء زیادی در کفر است یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ کفار با آن گمراه شده اند یحُِلُّونَهُ عَامًا وَ یحَُرِّمُونَهُ عَامًا لِّیُوَاطُِواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللَّهُ آخرش چه شد؟ اینکه فَیُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللَّهُ تهش این شد که حرام خدا را حلال کردند. حلال و حرام ماه ها دست خودشان افتاده بود. لِّیُوَاطُِواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ ببینید که حواس طرف هم جمع است که اندازه اش هم درست دربیاید ولی آخرش می شود فَیُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللَّهُ آنچه را خدا حرام کرده او حلال می کند زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَلِهِمْ خدا اینگونه سوء عمل آدم را به او تزیین می دهد. می گوید من اینجوری مال را کسب می کنم و بعد هم اینجوری صدقه می دهم تا خلل و فرج خودش را پر کند. اینطوری آدم خَر می شود ها! کسی از ملت ابراهیم روی برنمی گرداند إلّا ما سَفِه نفسه یعنی کسی که خودش را خر می کند. می گوید ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ یعنی به اینها دست نزن و همین طور حفظشان کن. حرف هم نزن! می گوید حالا این ماه با ماه دیگر چه فرقی می کند؟ حتما فرقی دارد دیگر! اینکه دیه در ماه های حرام فرق می کند، چه جنجالی درست می کند در ذهن عده ای! حالا این همه چیز است که ما نمی فهمیم، این هم رویش. یک جوری هم می گوید من مانده ام در این مسئله که کأنّه من مطمئنم که خدا اینجا اشتباه کرده است! چون گاهی هست که واقعا یک شبهه ی علمی است در ذهن برخی ها. آدم سرش را می اندازد پایین که دیه در این ماه ها اینگونه است، حالا اگر دلیلی پیدا کردیم یا صاحب الزمان بیاورند که با روش های عقلایی فهمیده ایم و گرنه مثل هزاران چیزی است که ما نفهمیده ایم. لذا این آیات آدم را متواضع می کند.

شعائر الله، آنچه که نام و رسم خدایی بگیرد
وَ لَا الشهَّْرَ الحَْرَامَ وَ لَا الهَْدْىَ چون اینها را جلوی مسجد الحرام مانع شده بودند، بر همین ها فرود می آید. هَْدْىَ یعنی قربانی، این ها هم جزو شعائر الله است و بزرگشان بدارید. گوسفندی که اسم قربانی حج پیدا کرده است، جزو شعائر الله است. بیا جلوتر وَ لَا الْقَلَئدَ یک نوع حجی داریم به نام حج قران که کسانی که از داخل سرزمین مکه حج می کنند باید قلّاده بیندازند گردن هدیشان و آن را سوق بدهند که این قلّاده هم لنگه کفش خود حاجی است که آن را بر گردن قربانی گره می زنند. تقلید به معنای قلّاده اندازی به منزله ی تلبیه است در حج یعنی به منزله ی اللّهم لبیک. می گوید این لنگه کفش حاجی جزء شعائر الله است آن وقت این پرچم امام حسین جزو شعائر الله نیست؟! این عمامه اگر در پارچه فروشی باشد چیزی نیست ولی اگر به صورت عمامه پیچیده شود جزو شعائر الله است. برای همین است که می بینید بزرگان عمامه شان را می بوسند و می گذارند کنار. یعنی هرچه که اسم خدا می آید رویش و یک رسم خدایی پیدا می کند جزو شعائر الله و علامت ها دین است و با آن شوخی نکن. این لنگه کفش حاااجی است! وَ لَا ءَامِّینَ الْبَیْتَ الحَْرَامَ آنچه که برای استجابت دعا می گوییم ءامین است و نه ءَامِّینَ. این از أمّ است. ءَامِّینَ الْبَیْتَ الحَْرَامَ یعنی کسای که قصد خانه ی خدا دارند. ببینید کسی که قصد بکند من می خواهم بروم خانه ی خدا، می شود جزو شعائر الله چون می خواهد برود حججج . وقتی اسمش درآمده، بزرگ می شود چون حاجی است و قصد خانه ی خدا کرده است. می توانید به لحاظ روحی با این آیات پیش بیایید؟ ببینید وقتی این محدوده ها برای آدم جدّی می شود، چه چیزهای دیگری برای او جدّی می شوند. یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبهِِّمْ وَ رِضْوَانًا حتی می خواهد فضل خدا را بطلبد و قصد خانه ی خدا را کرده است. حالا موقعیت شهر مکه هم در اینها بی تاثیر نیست و در جلسات بعد باید بگوییم. فضل بعضی وقت ها به معنای مال و پول است. فضل خدا به این معنا است زیرا دعای حضرت ابراهیم این بوده است که ثمرات هر چیزی در آنجا جمع شود و این دعای ایشان بوده است که مکه یک پاتوق اقتصادی شود. اینکه کسی حجش را به خاطر مسائل اقتصادی خراب کند که غیر عُقلایی است ولی در حد اینکه آنجا محل رفت و آمد کالا باشد، دیده شده است که از همان ابتدا مکه چنین موقعیتی داشته است. مکه ای که بواد غیر ذی زرع هست، در زمینی است که نه تنها لم یزرع بلکه اصلا چیزی در آن در نمی آید! عجیب است، همین الان هم بخواهند چیزی بکارند باید سنگ ها را بتراشند و خاک دستی بریزند و بعد بکارند. این فضل به معنای مال دیده شده است.

شروط معیّت ویژه با پیغمبر
شما سوره ی مبارکه ی مزمّل را به عنوان آیه ی پایانی بحث امروز بیاورید، صفحه ی ۵۷۵ آیه ی پایانی سوره ی مزمّل. این آیه خیلی خاص است، یادتان هست در آیه پایانی سوره ی فتح که کسانی که با پیغمبر هستند چه ویژگی هایی دارند، تَرَئهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا (۲۹ فتح) آن ویژه هاشان اینگونه اند حالا، یک طائفه ای از من الّذین معک هستند یعنی کسانی از آن اصحاب که می خواهند جدّی باشند باید دارای دو ویژگی باشند. یکیش شب زنده داری ویژه است و دیگری ارتباط با قرآن به صورت ویژه است. شما یک بار می خواهید در معیّت با پیغمبر باشید، سوره ی پایانی فتح را بخوانید و اگر می خواهید که در این معیّت هم ویژه باشید می شود آیه پایانی مزمّل: إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنىَ‏ مِن ثُلُثىَ‏ِ الَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طَائفَةٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ نمی گوید من الذین معک بلکه طَائفَةٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ یگ گروه ویژه ای از آن معک. خدا می داند تو و طائفه ای از همراهانت نزدیک دو سوم، نصف و یک سوم شب را شما بیدارید. شما الان یک سوم را حساب کنید می شود ۴ ساعت. برخی هستند که اینگونه اند، ما نماز شب خوان های ۶ ساعته داریم؛ کمی می خوابند و بقیه اش را دارند تهجّد می کنند. ما خودمان را نسبت به این چیزها خودمان را وِل داده ایم! خدمت به خلق و آدم باحالی باش و .. یک ساعت وقت داریم که فوتبال نگاه کنیم ولی وقت نداریم یک ربع قرآن بخوانیم. می نشینیم برنامه ی خانواده نگاه می کنیم الکی و هرزه بینی. نگاه می کنی و می بینی دو ساعت طول کشد. می روی پای اینترنت و هرزه گردی – فرض می کنیم گناه نمی کند و جای بدی نمی رود – تا سری به سایتها بزند می شود ۳ ساعت. اینها اشکال ندارد ولی تا نوبت به نماز خواندن و تهجّد شبانه می رسد وقت نداریم! خدا وکیلی اگر یکی دو تا بود در قرآن می شد فاکتور گرفت ولی می بینید پُر است در قرآن که کسانی که بخواهند ویژه باشند باید چه کنند. ما به اقلّ مراتب قناعت کرده ایم که اینها برایمان سخت شده است. اگر خدا قسمتمان کند و به تور بعضی از این آدم هایی بخوریم که جدّی اند، جدّی و جدّی. خدا رحمت کند آقای بهجت را، ایشان را آدم وقتی می دید جدّی می شد، این آدم انگار فکر می کند که دارد همین الان می میرد و تو این لحظات آخرین توشه هایش را بردارد؛ ایشان اینگونه بود. وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ الَّیْلَ وَ النهََّارَ خدا شب و روز را تقدیر می کند عَلِمَ أَن لَّن تحُْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکمُ‏ْ خدا می داند که شما نمی توانید اینها را محاسبه کنید بر شما می بخشاید، اون طائفه را بخشید چون ساعت نبوده که بیدار شوند فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَانِ هر چه می توانید قرآن بخوانید. این ویژه بودن به این دو عنصر گره خورده است؛ انس شدید با قرآن و انس با شب. عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکمُ مَّرْضىَ‏ خدا می داند که یک سری از شما مریضید وَ ءَاخَرُونَ یَضْرِبُونَ فىِ الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ یک سری از شما هم دارید ضرب در زمین می کند و مسافرت می کنید برای کسب و تجارت. یَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ می خواستم بگویم که به معنای تجارت هم هست، در سوره ی جمعه هم این معنا آمده است. وَ ءَاخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ گروهی هم مشغول جنگید، فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ باز هم هر چقدر که می توانید قرآن بخوانید. خیلی عجیب است! در جنگ و کسب و کار قرآن را بخوانید وَ أَقِیمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوةَ وَ أَقْرِضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا نماز را و زکات را و قرض الحسنه به خدا بدهید. قرض الحسنه همین هزینه های دین است. اصل قرض الحسنه به خدا دادن همین پرداخت هزینه برای دین است. وَ مَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکمُ مِّنْ خَیرٍْ تجَِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیرًْا وَ أَعْظَمَ أَجْرًا چیزی از خیر را که داری برای خدا پیش می فرستی، بعدا نزد او باز خواهی یافت وَ اسْتَغْفِرُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمُ استغفار کن و خدا غفور و رحیم است.
این ءَامِّینَ الْبَیْتَ الحَْرَامَ هم حتی اگر یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبهِِّمْ وَ رِضْوَانًا باشد، حتی اگر طرف بهره های دنیایی بخواهد ببرد هم جزو شعائر الله است. البته بین فضل و رضوان هم مراتب گوناگون وجود دارد. ادامه ی آیه را جلسه ی بعد توضیح خواهیم داد.

تلاش ۳۵ ساله ی امام سجاد در تدبیر شیعه
پیش از روضه هم نکته ای را درباره ی امام سجاد عرض کنم که ایشان یکی از ائمه ی بسیار مظلوم ما هستند. به دلیل اینکه همه اش گفته ایم ایشان فقط دعا می کرده است. ۳۵ سال دعا کردن باعث می شود که ۵۰۰ جلد کتاب دعا درست بشود! یکی از ائمه ای است که دوران امامت طولانی دارند، ایشان و حضرت موسی بن جعفر کسانی هستند که نسبت به دیگر ائمه، دوران امامت طولانی تری دارند. آنچه که تحت عنوان کَرَم در اخلاق امام سجاد می بینید که ایشان عید فطر به عید فطر برده آزاد می کرده اند، این روش کاری امام سجاد بوده است. امام سجاد شیعه را در وضعیتی تحویل می گیرند که خودشان می گویند در مدینه چند نفری بیشتر به ما سلام نمی کردند. در این وضعیت شیعه را تحویل می گیرند و از پا نمی نشینند! این که ما باید ببینیم فرصت ها را قدر بدانیم و ببینیم که از چه فرصت هایی می توان استفاده کرد. ایشان روی برده ها کار می کردند. تا ۳ الی ۴ هزار نفر را طی ۳۵ سال، در خانه شان تربیت می کردند و آزاد می کردند و فضای مدینه را به نفع خودشان تغییر دادند. ۳۵ سال! به طوری که تعجب ندارد که این همه شاگرد برای امام باقر از شیعیان محصول کار کیست؟ محصول کار امام سجاد است. نه اینکه قهر کرده باشند که حالا که شما اینگونه برخورد کردید، من هم می نشینم دعا می کنم فقط! این ها امام شیعه اند و تدبیر می کنند. تدبیری که امام سجاد در مردمی کردن شیعه داشته اند، یکی ایشان و دیگر حضرت موسی بن جعفر در این دوره های طولانی امامت شیعه را مردمی کرده اند. در حقیقت یک دور از نقطه ی صفر شیعه را بالا بردند و تحویل امام بعدی دادند. با همین تعلیم دادن برده ها و آزاد کردنشان. روی پایین ترین طبقه ی اجتماعی کار کردند ولی کار را رها نکردند. خودم را عرض می کنم؛ که اگر دانشجوها به آدم اقبال نکنند، می گویم دیگر تمام شد و وظیفه ساقط شده است! ولی امام دوباره از پایین ترین مرتبه ی اجتماعی کار را شروع نکردند، نه اینکه بخواهم نتیجه ی کار را دو ساله و ۶ ساله و طرح تحول و اینها و …. ببینم. یک طرح ۳۵ ساله بود و روی آن طرح، ۳۵ سال کار کرده اند که باید یاد بگیریم.