تفسیر سوره مائده - جلسه ۱۰

مجموعه تفسیر سوره مائده از حاج آقا قاسمیان

جمعه، 6 اسفند 1389

51 دقیقه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَ طَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکمُ‏ْ وَ طَعَامُکُمْ حِلٌّ لهَّمْ وَ المْحْصَنَاتُ مِنَ المْؤْمِنَاتِ وَ المْحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا ءَاتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ محُصِنِینَ غَیرْ مُسَافِحِینَ وَ لَا مُتَّخِذِى أَخْدَانٍ وَ مَن یَکْفُرْ بِالْایمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فىِ الاَخِرَةِ مِنَ الخْاسِرِینَ(۵)

آیه 5 مائده

ازدواج موقت با اهل کتاب
آیه ی ۲۴ سوره ی مبارکه ی نساء را بیاورید که این آیه یک مقارنه ی جدی با آن آیه دارد وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ کِتَابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَاءَ ذَالِکُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِکُم محُّصِنِینَ غَیرْ مُسَافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنهْنَّ فَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَه بعضی ها گفتند تعبیر اجر خودش به تنهایی کفایت می کند که این آیه مربوط به ازدواج موقت است. تعبیر اجر را در قرآن جستجو کردیم چنین تعبیری ندارد که لزوما به معنای ازدواج موقت باشد بلکه هم با ازدواج موقت سازگار است و هم با ازدواج دایم سازگار است. این بحث قرآنیش می شود. ازدواج موقت را نفی هم نمی کند. می آییم در بحث رواییش، در بحث رواییش گفته اند که این آیه ی ۲۴ بحث ازدواج موقت است. آن موقع با ضمیمه ی این بحث روایی به آن بحث قرآنی قبول می کنیم که این بحث ازدواج موقت است. اهل تسنن قبول دارند که ازدواج موقت در زمان رسول الله بوده منتهای مراتب اجتهاد خلیفه ی دوم باعث شده که این بحث دیگر نباشد و در حقیقت یک جور بدعت در دین می گذارند. اگر این آیه با آن آیه مقارن شود معلوم می شود که در آن آیه هم ازدواج با اهل کتاب، ازدواج موقت با اهل کتاب است نه ازدواج دایم با اهل کتاب. چون که اینجا هم تعبیر اجر را به همان صورت دارد.
ازدواج موقت
در حال حاضر دو مدل ازدواج موقت داریم، که در آن مدل اصلی نیست. یک مدل ازدواج موقت داریم که تقریبا مثل فحشا می ماند، صورتش همین گونه است، مردم هم این را در ذهنشان دارند که این چه فرقی دارد؟ مثلا می رود یک نفر را گیر می آورد یک ساعت، دو ساعت ازدواج موقت می کند می رود تمام می شود، این جنبه ی ضایع و پست این بحث است. یک مدل هم تکامل یافته ی این است که می خواهند ازدواج بکنند با همدیگر، یک ماهی با هم ازدواج موقت می کنند اینها تا با هم بتوانند یک محرمیتی باشند و اگر خدایی نکرده خواستند به هم بزنند، بزنند. درست است که صیغه ی ازدواج موقت دارد ولی یک گونه ی ازدواج دایم است، شبیه ازدواج است.
یک نوع ازدواج موقتی است که مصلحین باید رویش کار بکنند. آن شارعی که همه ی زمینه ها را بسته؛ اولا گفته زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ (آل عمران ۱۴) این قضیه را کاملا تقویت کرده و از آن طرف تمام ارتباط ها را بسته حتی متخذات اخدان یعنی رابطه ی دوست دختر دوست پسری را بسته حتی با اهل کتاب. در همین سوره ی مبارکه ی مائده بیاورید ببینید در همین جا المْحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا ءَاتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ محُصِنِینَ غَیرْ مُسَافِحِینَ وَ لَا مُتَّخِذِى أَخْدَانٍ اولا با زنان پاکدامن ازدواج باید کرد البته این حلیت و این توصیه به معنای توصیه به معنای خوب و کاملش است ولی این نیست که زن غیر پاکدامن را نشود گرفت. یک نفر می تواند خدایی نکرده زن زانیه بگیرد ولی توصیه نمی شود. آیه ۳ سوره ی مبارکه ی نور را ببینید الزَّانىِ لَا یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً زانی ازدواج نمی کند مگر با زانیه یا مشرکه وَ الزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ زانیه هم ازدواج نمی کند مگر با زانی یا مشرک وَ حُرِّمَ ذَالِکَ عَلىَ الْمُؤْمِنِین و این بر مومنین حرام شده. بحث حرمت تکوینی برای همین جاهاست، یعنی یک حرمت تکوینی دارد. یعنی در فقه می شود زن زانیه را گرفت منتهای مراتب یک حرمت تکوینی این هست که آلوده ها جذب آلوده ها می شوند. الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبات (۲۶ نور) یک تکوین بر قوائد عالم است که آلوده ها به سمت هم جذب می شوند، خوب ها به سمت هم جذب می شوند. این حرام تکوینی است که یک مومن گیر یک آلوده بیفتد. شما ممکن است بگویید همسر ائمه چطور؟ آنها نه زانی بودند و نه مشرک. این که آدم در طول زندگیش می تواند آدم بدی شود که بالاخره اختیار آدم است. ولی وقتی که این همسرشون را گرفتند به این معنی نبوده که آدم خیلی بدی بوده این گونه هم نبوده است بلکه رفته رفته بدی افزایش یافته است. گاهی اوقات شما می گویید همسر امام حسن، همسر امام جواد، اینها آن سبب مباشرش است. خیلی وقت ها اسباب اصلی داشته است و برای همین می گویند قاتل امام حسن معاویه است. مثل این می ماند شهرداری دستور بدهد به یک راننده بلدوزر بزند مسجد را خراب کند. برای همین است که الان دارد در فقه این بحث سبب مباشر و سبب اقوا می شود. کسی که اقوا سببا است این وسط باید مجازات شود ، چون که تا حالا می گفتیم ما سبب مباشر را خفت می گیریم. یک مسئولی دستور می دهد به راننده که فلان چیز را خراب کند خوب حالا خِر چه کسی را بگیریم؟ سبب مباشر را؟ نه آن سبب، اقوا از این سبب است. لذا همسر ائمه، همسر انبیاء بد می شدند، این گونه نبوده که از همان اول بد بودند یا خدایی نکرده آنها زانی یا مشرک بودند که بعد گیر ائمه افتادند. این حرام تکوینی است و آلوده ها جذب آلوده ها می شوند و خوبان جذب خوبان می شوند. برای همین من بارها در جلسات ازدواج گفتم اگر کسی می خواهد خوب گیرش بیاید آدم خوبی باشد. آدم خوبی باشد داخل در یک سنت عالم می رود و آدم خوبی گیرش می آید.
خدایی که همه راه هایش را بسته، اگر کسی بخواهد نظر ناپاک بکند این را قبول نکرده است. حتی شما بخواهید با زنان اهل کتاب ارتباط برقرار کنید اول این که باید با زنان پاکدامن اهل کتاب باشد بعدش هم محصنین مثل یک دژبان، شوهرانه، پاکدامنانه غیر مسافحین نه آبریزانانه نه زناکارانه و ناپاکدامنانه – این برخورد را حتی با اهل کتاب نمی توان داشت. ولا متخذی اخدان به عنوان دوست این را هم قبول نمی کند. نه زنا را قبول می کند نه نگاه های حرام و نه روابط ، هیچی را از این مورد قبول نمی کند طرحش چیست؟ هرکس می آید ما می گوییم ازدواج کن می گوید شرایطش را ندارم، می گوییم خوب ازدواج کن. ما دستمون خالی است. وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یجَدُونَ نِکاَحًا (نور۳۳) این هم یکی قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ (نور۳۰) وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِن (۳۱نور) این هم یکی آیا همه ی این کفایت می کند؟ اگر کفایت می کرد یک همچین چیزی نمی گذاشتند که وقتی این پله ی پایینی با این پله ی بالایی فاصله اش زیاد شده صورت گیرد. وقتی فاصله ی این دو پله زیاد می شود مسلمین باید چند تا کار بکنند؛ یکی این که فاصله ی پله ها را پایین بیاورند و دیگر این که این وسط یک پله تعریف بکنند. این پله در دین تعریف شده است. خیلی وقت ها آدم هزار تا خلاف بکند بد نیست ولی اگر بیاید این را احیا بکند، بسیار بد تلقی می شود! الان اگر کسی این ازدواج موقت را از من سوال بکند می گویم نه، چرا؟ به دلیل این که فضا آنقدرپیچیده شده در این زمینه که طرف وارد فضای فحشا می شود.
یوم حاکمیت اسلام، ارتباط با اهل کتاب موردی ندارد
ارتباط این بحث به مجموعه آیات مربوط به بحث ولایت این است که اگر یک الیومی باشد، یوم، یوم ولایتی باشد، یوم، یوم اقتدار حاکمیت اسلامی باشد ارتباط با اهل کتاب هیچ موردی ندارد و جامعه معاشرت با اهل کتاب را در خودش می تواند کاملا هضم بکند. شما تعبیر یهود ونصری را با الذین قالوالنصری تفاوت قایل شوید. آنها تعبیرات حکومتی است. با آنها رابطه ی ولایی نداشته باشید، تحت اشراف آنها هم نروید. یک موقع هست که ارتباط به گونه ایی است که شما می روید خانه ی آنها غذای آنها را شما می خورید و غذای شما را آنها می خورند یک ارتباط پایاپای است ولی ازدواج هیچ موقع تعبیرش پایاپای نیست، همیشه یک نفر تحت اشراف نفر دیگری است، برای همین پیوند امامت با امت همین گونه است. پیوندهای شیمیایی هر کدام یک الکترون کم و زیاد باید داشته باشند تا اینها بتوانند با یکدیگر چفت بشوند. ولی یک موقع من می خواهم بیایم خانه ی شما و شما می خواهید بیایید خانه ی ما، تمام شد رفت. یک موقع هست شما از غذای من می خورید من از غذای شما، یک موقع هست می خواهیم زن به هم بدهیم اینجا دیگر ارتباط پایاپای نیست این ارتباط بالا و پایین است. در این ارتباط های بالا و پایین حق دارید زن از اهل کتاب بگیرید ولی حق ندارید زن به اهل کتاب بدهید چون که این رابطه ی اشراف باید محفوظ بماند. یعنی حتی در رابطه ی فی ما بین جامعه ی مسلمین با نصری و اهل کتاب و به هر جهت یهودی هایی که تحت ذمّه هستند، این رابطه ی اشراف باید محفوظ بماند. آن تعبیر و هم صاغرون هم نسبت به کل فضای حکومت است یعنی مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُون (۲۹توبه ) هم قرار نیست به شما جزیه بدهند. شهروند درجه دو محسوب می شوند نسبت به بحث حاکمیت، یعنی او هم باید به امام و یا نماینده امام جزیه را بدهد. شهروند درجه دو محسوب می شود ولی در جامعه ی مسلمین می تواند راحت باشد و رابطه داشته باشید.
کفر به ایمان و حبط عمل
وَ مَن یَکْفُرْ بِالْایمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فىِ الاَخِرَةِ مِنَ الخْاسِرِین حالا این قسمت به کل آیه چه ارتباطی دارد؟ اولا تعبیر یکفر بالایمان خودش یک تعبیر خاصی است؛ معلوم است که اولا جامعه ی مومنین را می گوید، به ما دارد می گوید، کسانی که کفران نسبت به ایمان می کنند. ما یکفر بالله تا حالا دیده بودیم ولی یکفر بالایمان ندیده بودیم. کفر نسبت به ایمان؛ ایمان خودش مجموعه ایی از اعتقادات است، کفر متعلقات ایمان مثل یکفر بالله معلوم است آن هم برای مومنی که در عین این که مومن است یکفر باالایمان. ایمان مجموعه ی اعتقادات اصولی ما را می گویند. اگر کسی نسبت به این اعتقادات بخواهد کفران بکند این آدم عملش حبط است، عملش باطل است، عملش به درد نمی خورد. این هم خودش یک چیز عجیبی است. بحث حبط عمل را باید مستقل بحث کرد. ولی این که شما اعمالی انجام می دهید و می زنید کلا عمل را داغون می کنید این چنین اتفاقی می تواند بیفتد. یعنی شما می توانید این کار را بکنید، که چی کار بکنید؟ شروع بکنید یک درخت را بکارید، آبیاری بکنید، بزرگ که شد بعد تیشه بگیرید بزنید و هیزمش را هم آتش بزنید می شود حبط، یعنی کلا آدم می تواند این کار را بکند برای همین است که باید مراقب اعمال خودش باشد چون که اعمالی می تواند داشته باشد که بزند همه ی اعمال ماقبل خودش را خراب کند. یک موقع است که اصلا کاری نکرده اصلا هیچی نیست اینجا بهش حبط گفته نمی شود اگر هم حبط گفته شود من باب این که این عمل کلا از اول باطل است. برای کسانی که دنباله رو باطل هستند خوب این باطل وقتی که حرکت می کند باطل است دیگر. یک موقع هست که یک کاری انجام می دهد داره خوب هم انجام می دهد او بعدا می آید یک کارهای بدی هم انجام می دهد این هم می شود خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً (توبه ۱۰۲) یک سری کارهای خوب انجام می دهند یک سری کارهای بد انجام می دهند این اعتقاداتش سر جایش هست. یک موقع هست می آید مدت هایی یک کاری را با یک عقیده ایی انجام می دهد بعدا کلا در تمام عقایدش تردید می کند، در دین یک چیزهای این مدلی هست که می زند کل اعمال قبلی را خراب می کند یعنی شما حسابت پاک می شود به اینجا حبط می گویند. به این نقطه که می رسد طرف حبط عمل می شود.
اهمیت نیت در صالح بودن عمل
یک سوال این است که آیا اعمال کفار به دردشون می خورد یا نه؟ اینجاست که بحث نیت فوق العاده جدی می شود. بعضی ها فکر می کنند بیمارستان ساختن کلا یک عمل صالح است، بیمارستان ساختن در دین عمل صالح نیست، یک تعبیری را در قرآن فراوان دیدید وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ عمل صالح عملی است که مطابق با حجت عصر باشد و برای الله باشد. کسی روی متن فعل نمی تواند بگوید بیمارستان ساختن عمل صالح است یا نیست، یک نفر بیمارستان بسازد برای ریا، بخواهد تابلوی خودش را آنجا بزند و بعد همه بگویند که آفرین که تو این بیمارستان را ساختی، این کار اصلا ارزش ندارد و هیچی هم گیرش نمی آید. اگر یک نفر بیمارستان بسازد برای در حد کمک به محرومین، این به دلیل این که به ندای فطرتش پاسخ مثبت داده است، منتها فطرتی که در حد حیوانات است چون که از این نوع کمک به محرومین شیر هم کمک به محرومین می کند، خیلی از حیوانات از این کارها می کنند. برای همین است که این که چی کار می کنیم؟ برای چه کسی می کنیم؟ مهم است زیرا آنقدر چیزهای دیگر هست که اصلا جزو کمالات انسان نیست. مثلا این ورزش های حرفه ایی، یک موقع است که شما ورزش می کنید من باب قَوّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی اگر کسی این گونه ورزش بکند سراسر عبادت است. یک موقع هست که کل زندگیش را می خواهد که تندتر بدود، چند ثانیه زودتر برسد خوب این که از کمالات آدم نیست، آقای حسن زاده در درس هاشون می فرمودند این از کمالات آدم نیست از کمالات اسب است. آدم در حد آدم باید بدود، بعدش هم تمرین بکند بدنش سالم بماند برای این که این روح را بکشد در همین حد. این رکوردهایی که می زنند که چی ؟ این وسط انسان کجاست؟ این وزنه بردارها، این از کمالات جرثقیل است که بتواند ایتقدر وزنه بلند کند، بعد کل زندگیش را، تمام همتش را می گذارد برای این که یک هزارم جرثقیل بتواند وزنه بلند کند. نیت ها وقتی که می آید ضمیمه می شود تابع هایش به صورت نمایی هم هست. می بینید طرف یک کاری می کند به جهت صورت ظاهری بسیار بزرگ هیچی گیرش نمی آید، برای همین است که ما در روایات داریم که چیزی که بر قلب پیغمبر خطور کند از تمام اعمال انبیاء را جمع بزنی بالاتر است. این که یک سری آثار دنیوی داشته باشد خوب این چیزها آثار دنیویش را دارد، آدم دنبال تعریف مردم است تعریف می کنند. برای همین اگر آدم در این حد بماند که بگوید من یک بیمارستان می سازم برای کمک به محرومین، یعنی دلم می سوزد بیمارستان می سازم. او روی همان فطرت انسانی که جزو مشترکات با حیوان است در آن بخش یک پاسخ مثبتی داده است در همین حد هم گیرش می آید. کافر باشد یا مسلمان، کافر هم که باشد انقدر گیرش می آید. برای اینکه به یکی از حجج درونی دارد پاسخ مثبت می دهد و آن این که دلش می سوزد این هم جزو مشترکات با حیوان است در این حد یک چیزی گیرش می آید. برای همین است که باید روی نیت کار کرد. هر چقدر می توانید روی نیت کار کنید، برای همین آن موقع است که آدم می فهمد که مدحش که می کنند چه ضربه ایی به او دارد می زند، اگر چیزی باعث شود که آن نیت او را خراب بکند یا تخیلی در ذهن او به وجود بیاورد آن موقع است که می فهمد چقدر دارد ضرر می کند، چون که یک چیزی را کلا دارد داغون می کند یا ارزش و اعتباری که این کار می توانست داشته باشد تبدیل می شود به کار بسیار کم و کوچک، در حد تخفیف های عذاب می شود، اینهایی که برای وطنشون کاری می کنند برای محافظت از قلمرو خودش مثل شیر، برای اسلام نیست برای خدا نیست. یک موقع هست این چیزها را می خواهید ضمیمه اش بکنید می گویید که الان جمهوری اسلامی ایران خودش می خواهد در جهان خودش را معرفی بکند یکی از قالب هایش المپیک است و آن نفرات هم باید با همین دید بروند تا یک چیزی گیرشون بیاید یعنی زحماتی که می کشند با همین نیت باید بروند وگرنه اگر کسی با نیت این برود که من می خواهم برای وطنم همین، در همین حد است دیگر، بالاخره قدرش به اندازه ی نیتش است. کسی که برای خدا، برای اعتلای کلمه ی اسلام، برای این چیزها حرکت می کند او هم نتیجه ی کار خودش را می بیند. ما یک چیزهایی را آنقدر می گوییم خودمان هم رفته رفته باور می کنیم. این به خاطر این است که ما آدم را نمی شناسیم.
تفاوت بحث کلامی و فقهی
یک نکته ی دیگر که هست تفاوت بحث های کلامی با بحث های فقهی است که تا حالا خیلی دیدیم این را باید شما به جهت ذهنی انس پیدا بکنید. ما یک موقع بحث فقهی داریم که یک چیزی باطل هست یا باطل نیست، یک موقع بحث کلامی و اعتقادات است. این قیمت او را بالا می برد یا نه یا در دنیا به او حسنه ایی داده می شود یا نه؟ در بحث ارتداد، مرتد ملی کسی است که در کفر به دنیا آمده بعدش مسلمان شده و بعدش مرتد شده، او را توبه اش می دهند مرد هم باشد همین کار را می کنند ولی در مرتد فطری یعنی در فطرت اسلام به دنیا آمده مرتد شده او را اعدام می کنند. او اگر توبه کرد خدا توبه ی او را قبول می کند به جهت کلامی این مرتد خدا توبه اش را قبول می کند ولی به جهت فقهی قبول نمی کنند و او را می کشند. بین مباحث فقهی و کلامی تفاوت وجود دارد لذا وقتی می گویند اگر فلان کار را بکند اعمال گذشته اش حبط می شود نه این که باید باز دوباره شروع کند نمازهایش را بخواند یعنی این که هیچ بهره ی کلامی ندارد. اصلا این مباحث، مباحث فقهی نیست کلامی است.
حبط عمل در دنیا
کسی که کفرالله کار می کند هیچی نیست بهره های دنیوی می خواهد به او می دهند ولی نه حسنه ی دنیوی می دهند و نه اخروی. حسنه ی دنیوی چیست؟ عملش در دنیا حبط می شود یعنی چی؟ یعنی این عملی که شما می کنید مثل یک درختی است که می کارید، این درخت که بزرگ می شود آثار جدید پیدا می کند یعنی برگ می دهد از سایه اش می شود استفاده کرد، میوه می دهد از میوه هایش می شود استفاده کرد همین طور عمل رشد می کند این حسنه در همین دنیا رشد می کند ولی اگر عمل حبط بشود در همین دنیا هم حبط می شود کل کاری که کردید و می توانست ارتقایی به شما بدهد در همین دنیا این ارتقاء را نمی دهد، بخواهد در همین دنیا بهره های معنوی داشته باشد، رشد معنوی به شما بدهد دیگر نمی دهد. مثل اینکه شما درخت را تا یک جایی رشد دادید، قطعش کردید. عمل باطل می شود.
کفر به ایمان و بحث ارتداد از ولایت
چرا اینجا بحث کفر به ایمان آمده؟ شما گره خوردگیش را خواهید دید، بحث ارتداد از ولایت که در روایات انس گرفتید. ولایت به عنوان جزء رئیسه ی خود مجموعه ی دین، مثل گردن نسبت به آدم، وقتی می گویند گردنش را بزن یعنی بکش چون که هر جایی را بزنی معلوم نیست بمیرد ولی گردنش را بزنند می میرد. می گویند رقبه آزاد کن یعنی گردن آزاد کن، گردن یعنی آدم، چون که جزء رئیسه ی آدم است، ولایت هم به عنوان جزء رئیسه در مجموعه ی دین است اگر این اتفاق بیفتد ارتداد اتفاق می افتد. مصحح این، بیان ائمه است که ارتد الناس بعد رسول الله ثلاثه. این ارتد الناس، خوب مردم باز پنج بار نماز می خواندند، زکات بود، همه چی سر جای خودش بود، چی نبود؟ این آیات باید در بسترهای خودش دیده بشود و تبیین شود. همان چیزی که نبود باعث ارتداد شده بود. اگر کسی یک عمر مجاهدت بکند بعد رو بروی ولایت بایستد این حبط عمل می شود هیچی گیرش نمی آید. یعنی حبطت اعمالهم فی الدنیا و فی الاخره می شود. در آخرت هم می بیند تمام اینها هیچی نیست. هیچ کاری انجام نداده است. لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُک (زمر۶۵) اگر مشرک شوی عملت حبط می شود. اینجا مخاطب پیغمبر نیست خطاب به پیغمبر است. پیغمبر که در معرض شرک نیست. این یعنی همه این گونه هستند. چرا می گویند عملک؟ چون که در کنار ایمان آمده متعلقات ایمان را نمی گوید کل فرآیند ایمان را می گوید. برای اینکه لَئِنْ أَشْرَکْتَ اینجا بحث شرک است در مقابل ایمان، لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُک عمل حبط می شود چون که همه را یک کاسه دیده، چون که همه ی اینها با ایمان معنا پیدا می کند. حالا اگر کسی نسبت به خود ایمان کفران بکند طبیعتا جا دارد که مفرد بیاید به این معنا نیست که یک عمل خاصی را تو الان باطل می کنی.
همه ما موظفیم اعتقدات دینی را بیاموزیم
ما خیلی راحت می گوییم که آدم ها نمی دانستند. چه کسی گفته که نمی دانستند؟ خدا حجت ها را تمام می کند. ما فکر کردیم که یک عرض عریضی وجود دارد که آدم ها حجت ندارند. یعنی مستضعفین من الرجال را چنان دایره اش را عریض می گیریم در صورتی که این گونه نیست. اگر واقعا در فرض مذکور این گونه باشد که کسی واقعا حجت برایش تمام نشود که پیغمبر را امیرالمومنین نصب کرد، اگر همچین چیزی برایش تمام نشود طبیعتا او هم مرتد به آن معنا نیست. اگر یک نفر این چیزیها را نفهمید، باید برود بفهمد. ما گرفتار سکولاریزم واقعی شده ایم؛ فکر می کنیم که دین برای این آخوندهاست و آنها باید بروند یاد بگیرند ما هم درس بخوانیم. این عین معنای سکولاریزم یعنی نهادسازی است، یک نهاد درس دین می خواند و یک نهاد درس های دیگر می خواند. او که ظاهرا لزومی ندارد اعتقادات داشته باشد. او باید مثل ادیسون شروع کند برق کشف کند. حالا برای چی کشف کند؟ به درد چه کسی می خورد؟ اعتقاداتش چیست؟ این قرآن برای آخوندهاست آنها باید بروند یاد بگیرند ما که نباید قرآن یاد بگیریم. حجت ها را که ما نباید یاد بگیریم این یک سکولاریزم واقعی می شود. آدم ها نمی دانند باید بروند یاد بگیرند وگرنه آن کارهایی که بر اساس فطرتشان انجام می دهند در حد همان حیوانات انجام می دهند. و اگر آن طرف رفتند دیدند نیاتشان در همین حد است و در همین حد هم به ایشان یک چیزی می دهند. آدم تعجب می کند از یک سری از سوالاتی که می کنند: ادیسون کار مهم تری انجام داده یا پیغمبر؟ آن طرف ادیسون مقرب تر است یا پیغمبر؟!
اراده ی حیات دنیا؛ ضریب صفر اعمال
آیه ی ۱۵ سوره ی مبارکه ی هود را بیاورید. مَن کاَنَ یُرِیدُ الْحَیَوةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتهَا نُوَفّ‏ِ إِلَیهْمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُون کسی که اراده ی حیات دنیا بکند کسی که می خواهد به یک چیز از حیات دنیا برسد مثلا این کار را می کند برای این که اسم در کند اراده ی آخرت نمی کند، اراده ی لالله نمی کند و لوجه الله نیست، ما اعمالشان را به تمامی استیفا می کنیم در همین دنیا، یعنی به او بر می گردانیم. مثلا می خواهد درس بخواند که شهرت کسب کند خوب درس می خواند یاد می گیرد شهرت کسب می کند. در دنیا چیزی ازش کم نمی گذاریم. البته به این معنا نیست که هر کس هر چه بخواهد به او می دهیم، یعنی بالاخره کلا نتایج دنیوی اعمال خودش را در همین دنیا می بیند. أُوْلَئکَ الَّذِینَ لَیْسَ لهَمْ فىِ الاَخِرَةِ إِلَّا النَّار وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَ بَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُون ولی کسی که این گونه عمل کرد توقع چیز دیگری نباید داشته باشد، عملش حبط می شود و باطل می شود آنچه که انجام می داده یعنی هیچی. چون که همه ی اینها ضرب در صفر شده. یعنی در متن عمل و نیت کار و جریانی که او رفته سراغش اینها همه صفر بوده. عمل گم می شود یعنی این. لذا اینها حاکم است بر این آیه ی فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَه (زلزال ۷) اگر کسی مثقال ذره عملی انجام دهد می بیند ولی مثقال ذره هم انجام نداده که یره. کسی مثقال ذره هم اگر انجام داده باشد یره. بعدا معلوم می شود این برای مومن است چون که یک نفر دیگر اگر کاری را انجام داده باشد اصلا مثقال ذره هم حساب نمی شود. باید برگردیم نیت ها را درست کنیم. شب ها بلند شوی آنقدر گریه کنی تا این نیت ها خراب نشود. دائم تجدید نیت شود. این گونه نیست که کسی یک نیت بکند و شیرجه برود در عمل، باید دائم مراقب باشد که این کار را برای چی و برای کی داری انجام می دهی؟
أخسرین أعمال
سوره ی مبارکه ی کهف آیه ی ۱۰۳ و ۱۰۴: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالا می خواهید خبرتون بدهم از کسی که از همه بدتر در عصر سرمایه دارد ضرر می کند، کسانی که فی سبیل الله حرکت نمی کنند، برای اسلام حرکت نمی کند، دارد عمل را برای هیچی انجام می دهد، برای هوای خودش دارد انجام می دهد. کارهایی که جنبه ی خیر دارد خیلی وقت ها امثال ماها را بیشتر می فریبد. الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فىِ الحْیَوةِ الدُّنْیَا پس ببینید کار باید کاری باشد که نمایش نمای خوبی باشد که وَ هُمْ یحَسَبُونَ أَنهَّمْ یحُسِنُونَ صُنْعًا وگر نه کسی که فکر نمی کند که یک کار خلاف می کنم بعد یحسبون انهم یحسنون صنعا این گونه که نیست. گاهی اوقات شرایط توبه برای آنها خیلی بازتر است. برمی گردد وقتی نگاه می کند به خودش و می بیند آلوده بوده. ولی خیلی وقت ها آدم کار خوب انجام می دهد کارهایی که به ظاهر پتانسیل در این کار هست که فکر می کند کار خوبی است وَ هُمْ یحَسَبُونَ أَنهَّمْ یحُسِنُونَ صُنْعًا. أُوْلَئکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِایَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ فحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ عمل که این گونه حبط شود فَلَا نُقِیمُ لهَمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا اصلا برایش ترازو نمی گذارند اعمالش را بکشند. چیزی ندارد که بکشند. این است که وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِسابِ( نور۳۹) اعمالش را که نگاه می کند اعمالش مانند یک قطره آب نیست، هیچی نیست در یک بیابان داغ که تشنه فکر می کند این آب است وقتی می رود سراغش هیچی نمی یابد. این معنی گره می خورد به یک چیزی و آن بحث ارتداد از ولایت است.
ارتداد از ولایت و حبط عمل
اگر دین را همان گونه که روایات هم گفته ببینیم و آیات هم فراوان همین معنا را گفته می بینیم که ولایت جزء رئیسه است که بقیه را دارد معنا می کند وگرنه کسی دنبال حج و نماز ما نیست. در این بستر حاکمیت اسلام – حاکمیت اسلام در نظام امت و امامت معنا دارد نه در نظام دیگری – می بینید که یک چیزی به اسم ارتداد از ولایت دارید که همان ارتداد است. سوره ی مبارکه ی محمد آیه ی ۳۲ و ۳۳ را بیاورید. کافر را با مومن مرتد از ولایت یکی می کند إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّواْ الرَّسُولَ کسانی که کافرند و صد عن سبیل الله می کنند و با پیغمبر (این رسول که کنار خدا می آید به معنای شأن اجتماعی رسول است، رهبریت رسول است برای همین مشاقه دارد وگرنه اصلا شأن های دیگر مشاقه ندارد پیغمبر، پیغمبر است چه کسی قبولش بکند چه کسی قبولش نکند این شأن رهبریش است که اطاعتی در کنار اطاعت خدا می آید وگرنه غیر از این اگر باشد اطاعت خداست) مشاقه کند مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ‏َ لهَمُ الهْدَى‏ این قید را کلا می گذارد لَن یَضُرُّواْ اللَّهَ شَیْا وَ سَیُحْبِطُ أَعْمَالَهُم اعمالشان را خدا حبط می کند. این برای کفار . یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُواْ أَعْمَالَکم‏ وقتی نظام امت و امامت می شود دیگر بحث اطاعت است. یا با امام مرتبطی و یا با نایب امام مرتبطی. سوره ی مبارکه ی حجرات آیه ی ۱ را بیاورید یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَینْ‏َ یَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ای مومنین جلوتر از خدا و رسول نروید وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سمَیعٌ عَلِیم. یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَرْفَعُواْ أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبىِ‏ِّ صدایت هیچ موقع به رسایی صدای پیغمبر نباید باشد (در نظام امت و امامت قرار نیست تو با او یکی باشی تو هم می گویی او هم می گوید) وَ لَا تجَهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ با جهر حرف نزن آرام حرف بزن آن طور که خودتان با جهر با یکدیگر حرف می زنید. نظامی که طراحی شده نظام امت و امامت است ولی ما یک نظامی طراحی کردیم تا ۲۵۰ سال نظام امت و امامت است بقیه اش دمکراتیک است! نظام طراحی شده نظام امت و امامت است هیچ موقع هم به دیکتاتوری ختم نمی شود. أَن تحَبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُون این کار را نکن که بزنی عملت را حبط کنی. این منظور تن صدا نیست بعضی ها تن صداشان بالاست. إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ کسانی که اصواتشان را عند رسول الله پایین می آورند أُوْلَئکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبهَمْ لِلتَّقْوَى‏ آنها کسانی هستند که قلب ممتحن لتقوا دارند، قلبشان امتحان شده به تقوا، در تقوا امتحان پس داده این برای کسی است که رابطه ی امت و امامت را درست فهمیده و می داند کجا و چگونه باید عمل بکند لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیم سوره ی مبارکه ی بقره آیه ی ۲۱۷ را بیاورید وَ لَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتىَ‏ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا همواره با شما مبارزه کنند تا اینکه شما را از دینتان منصرف کنند اگر بتوانند این کار را می کنند وَ مَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کَافِرٌ کسی که ارتداد از دین پیدا کند بمیرد وکافر باشد فَأُوْلَئکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ اعمالش در دنیا حبط می شود و در آخرت هم حبط می شود در دنیا هم برایش دیگر حسنه ایی ندارد، رشد و بالندگی ندارد در آخرت هم به دردش نخواهد خورد. پس ما اعمال به این سبک داریم. اعمالی که حبط می کنند. اینجا که از دین دارد مرتد می شود، ارتداد از دین در جزء رئیسه اش یعنی ارتداد از ولایت است، لذا آثار ارتداد از دین دارد در آثار کلامیش، نه در آثار فقهیش. مثل اینکه گردن آدم را بزنی می میرد این هم همین طور است. وَ مَن یَکْفُرْ بِالْایمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فىِ الاَخِرَةِ مِنَ الخْاسِرِین (مائده ۵) در دنیا که عملش حبط می شود و در آخرت هم که از خاسرین است، به نظر می آید وجودش در این آیه ایی که محل بحث است به نظر می آید ارتباط با این معانی که الان گفتیم داشته باشد یعنی بحث ارتداد از ولایت.
"