مجموعه تفسیر سوره بقره از حاج آقا قاسمیان
در مجتمع فرهنگی امام رضا (ع)
پنجشنبه، 21 مرداد 1395
93 دقیقه
شفاعت بخشش های رایگان است، اما عدل (به معنی عِوَض و معادل نه به معنی عدل و داد) این است که انسان در عوض بخششی که در حق او صورت گرفته باید چیزی بپردازد. (95 مائده:... أَوْ عَدْلُ ذَ ٰلِکَ صِيَاماً لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ.... عدل در اینجا یعنی معادل آن روزه بگیرد[^1])
شفع در مقابل وتر است. یعنی جفت شدن کسی با کسی یا چیزی با چیزی برای تتمیم قابلیت قابل یا فاعلیت فاعل. یا اسماء الهی با هم جفت شود و تغییر کند (تتمیم فاعلیت فاعل)، یا در اثر جفت شدنها ظرف من عوض بشود (تتمیم قابلیت قابل) یا هر دو.
اساسا خود توبه یکی از شفیعان است. اصلا ما در روایت داریم که از توبه شفیعی بالاتر نداریم. چون با توبه کردن، شما، صفت عدل الهی را با رحمت الهی جفت میکنید. جفت شدن اسماء کنار هم، تولید اسماء جدید میکند. وقتی هم اسماء جفت شد، فاعلیت فاعل عوض میشود. از سوی دیگر شما با توبه کردن، اعمال خودتان را با سرشکستگی و فروتنی خودتان جفت میکنید. در اینجا معامله اسماء عوض میشود. چون برای این آدم با این ویژگی عمل، یک اسم کار میکند، ولی با این آدمی که به یک ویژگی ای جفت و شفع شده، اسم های دیگری هم شروع میکند به عمل کردن. اسم عفو خدا، اسم غفور خدا برای آدم متواضع است. تمام این مسیر جفت سازی ها را میگویند مسیر شفاعت. یک وقت من با آبروی خودم میروم در پیشگاه الهی، یک برخورد میشود. وقتی جفت شدم با کس دیگری و از آبروی او مایه گذاشتم، آنوقت خدا هم از عدل خودش صرفنظر میکند، سراغ احسان میرود. این اصل و ریشه شفاعت کردن است.وقتی این معنا درست فهمیده شود، شفاعت توبه، شفاعت انبیا، شفاعت ملائکه، اینها فهمیده میشود.
اشکالات اصلی در بحث شفاعت یکی این است که خلاف عدل الهی است. به هر حال کسی اگر کاری کرده باید تقاصش را ببیند. چطور میشود که به واسطه آبرو گذاشتن کسی، از او میگذرند. اگر آن جزا، عدل بوده، بخششی که به خاطر واسطه شدن کسی دیگر باشد، این بخشش ظلم است.
دومین اشکال این است که شفاعت باعث تجری میشود. بحث تفصیلی راجع به این اشکال در جلسهی قبل مطرح شد. اما در این جلسه نیز نکاتی بیان خواهد شد.نکته: ما با اهل تسنن در بحث شفاعت مشترکیم. فقط با وهابیت درگیریم.
در پاسخ به اشکال اول باید گفت یکی از نکاتی که مستشکلین به شفاعت توجه درست نکرده اند این است که آنها تصور میکنند آنچه عدل نیست، ظلم است. در حالی که آیات قرآن خلاف این است. چیزی که پایین عدل است، ظلم است اما چیزی که بالای عدل هست، احسان است. (90 نحل: إِنَّ ﭐللَّهَ يَأْمُرُ بِالعَدلِ و الاِحسانِ ...) پس اگر چیزی عدل نباشد، لزوماً ظلم نیست، بلکه ممکن است احسان باشد. در دستورات قرآنی که فضای احسان را ترویج میکند، چنین نمونههایی داریم:
مثال1
126نحل: وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ/ اگر میخواهید عقوبت کنید، نظیر آنچه عقوبت دیده اید عقوبت کنید، و اگر صبوری کنید ( یعنی عقوبت را انجام ندهید)، همین برای خود صابران بهتر است.
این صرف نظر کردن از عقوبت، احسان است. در حالیکه خود عقوبت دادن، عین عدل است. در این آیه، احسان در جایگاه بالاتری از عدل قرار گرفته است.
مثال2
280بفره: وَإِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيْسَرَةٍ :اگر بدهکار شما در تنگی و فشار است باید تا هروقت که توانایی پیداکند، مهلتش بدهید. (مثلا اگر از کسی چک دارید و آن را به اجرا بگذارید، این عدل است. اما قرآن میفرماید صبر کن تا به توانایی برسد و در ادامه حتی بالاتر:) وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ: اگر کلا بیخیال طلبتان بشوید، این بهتر است برای خودتان، اگر بدانید.[^2]
اینها عقلانیتهای قرآنی است که شاید سخت هم پذیرفته شود.
مثال3
40شوری: وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا
دو برداشت از آيه:1- اگر جزای سیئه ای را خواستید بدهید، به اندازه همان سیئه بدهید.
2-اگر کسی بخواهد جزای سیئه ای رابدهد، این هم خودش یک سیئه است و گناه.
بحث شفاعت در فضای احسان مطرح میشود و نباید آن را ظلم شمرد.
گفتمان ها خیلی مهم است. یک گفتمان رایج این است که شفاعت برای آدم هایی است که خیلی گناهکارند. اما میبینیم که شفاعت در معنای قرآنی اش، ناظر به چنین کسانی است: (28انبیاء)وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ﭐرْتَضَىٰ وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُون. کسانی که خدا از آنها راضی است و دل ترسان دارند از خدا. اینها مشمول شفاعت اند. متأسفانه مجموعه فکری ما در شفاعت، مطابق با قرآن نیست. طبق آیهی مورد بحث، باید کسی یک دین مرضی، یک عمل مرضی و یک دل لرزان در پیشگاه خدا بیاورد تا مشمول شفاعت شود.
وقتی این تابلو رفت بالا، آنوقت از مباحث دیگری استفاده میکنیم مثل اینکه خدا غفور است و رحیم، ان الله یغفر الذنوب جمیعا، إِنَّ ﭐللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَکَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَ ٰلِکَ لِمَن يَشَاءُ (49 نساء). اینکه خدا همه گناهان را بی توبه میبخشد، این در قرآن هست اما ادبیات رایج قرآن نیست. در درصد گذاشتن ها در دین باید دقت کرد. اینکه انسان هرچقدر بیشتر گناهکار باشد، توجه شافعین به او بیشتر است، این تلقی نادرست و واژگونه ای از شفاعت است.
گزاره های عام قرآن این چیزهاست: (ولا تزروا وازره وزر اخری)، (لا تجزی نفس عن نفس شیئا). باید به این گزاره ها توجه کرد و اصول را بر مبنای آنها چید.
26 انبیاء: وَقَالُواْ ﭐتَّخَذَ ﭐلرَّحْمَـٰنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ(گفتند : خداي رحمان فرزندي براي خود برگزيده ولي او منزه (از داشتن فرزند) است و اينها ( فرشتگان پسران وي نيستند بلکه) بندگان شايسته هستند.)27 انبیاء: لَا يَسْبِقُونَهُ بِـﭑلْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ هیچ قولی سابق برخدا ندارند. همیشه قولشان مسبوق به قول الهی است.[^3]
بحث اصلی در راستای اثبات شفاعت: آیهی ۲۸ انبیاء28 انبیا: يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ﭐرْتَضَىٰ وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُون : خدا هرچه جلو رویشان است و هرچه پشت سرشان است میداند و این فرشتگان شفاعت نمیکنند مگر برای آن کس که خدا از او راضی باشد و کسانی که از خشیت خدا در هراس باشند.
بالاخره کسانی هستند که خداوند از آنها راضی باشد. این را خود قرآن میگوید (لقد رضی الله عن المؤمنین/ ...) و کلا همه آیات مربوط به رضایت از یک عده، دلیل این مدعاست. چون این افراد وجود دارند، پس شفاعت هم وجود دارد.شفاعت حد والایش برای اهل کار و تلاش است با ویژگیهایی که بیان شد. حال خدا ناقصیهای ایشان را با شفاعت تتمیم میکند.
یک بار ممکن است شفاعت، با لفظ گفته شود و یک بار هم ممکن است محتوای شفاعت بیان گردد. در مورد فرشتگان، شفاعت به شکل مفهومی آن در برخی آیات مطرح شده است. این نکته هم از آیات برداشت میشود که ملائکه در همین دنیا هم شفاعت میکنند. یعنی بستری برای تکمیل ظرفیت افراد در این دنیا ایجاد میشود.
7 غافر: ﭐلَّذِينَ يَحْمِلُونَ ﭐلْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ (کسانی که عرش را حمل میکنند و کسانی که پیرامون عرش هستند، پروردگار خود را حمد و تسبیح میکنند و به او ایمان دارند و برای کسانی که ایمان آورده اند استغفار مینمایند) این عباد مکرمی که حامل عرش هستند و همچین مقاماتی دارند، وقتی استغفار کنند، این استغفار حتما اثر دارد. ایشان اینگونه برای مؤمنین استغفار میکنند:
رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْماً فَـﭑغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَﭐتَّبَعُواْ سَبِيلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ ﭐلْجَحِيمِ (خدایا علم و رحمت تو واسع است و همه جا را پوشانده، ببخش برای کسانی که توبه میکنند و پیروان راه تو هستند و آنها را از عذاب جحیم حفظ کن)
اینکه گاهی اوقات میخواهی کاری بکنی و نمیشود انجام دهی، به خاطر این است که ملکی از حاملان عرش، برای تو دست به دعا برمیدارد.
5 شوری: تَکَادُ ﭐلسَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَﭐلْمَلَائِکَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي ﭐلْأَرْضِ أَلَا إِنَّ ﭐللَّهَ هُوَ ﭐلْغَفُورُ ﭐلرَّحِيمُ ((اين وحي آن قدر عظيم است که) آسمانها ، نزديک است از بالا شکافته شود و ملائکه هم او را تسبيح و حمد ميگويند و براي سکنه زمين استغفار ميکنند ، و اعلام ميدارند که بدانيد خدا آمرزگار رحيم است. )این آیه حالت عمومی تر استغفار است.اشکال: ما در معارف مان داریم که برای یک عده ای نباید استغفار کرد، در این صورت جمع این با عمومیت استغفار در آیه چگونه است؟
جواب: ملائکه که در آسمان های بالا هستند، کسانی را از آسمان های مادون شفاعت میکنند که آنها را ببینند، یعنی هر کسی به چشم ملائکه نمیآید. لذا میگویند خانه هایتان را با تلاوت قرآن نورانی کنید. وقتی نور بدهی، دیده میشوی، آنوقت برایت استغفار میکنند. و هرکس نور بیشتری بدهد، بیشتر در چشم میآید و طبیعتا استغفارهای بیشتری را جذب میکند.شفاعت ملائکه، همین استفغار کردنشان است.
86 زخرف: وَلَا يَمْلِکُ ﭐلَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ ﭐلشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِـﭑلْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (و معبودهايي که به جاي خدا عبادت ميکنند ، مالک شفاعت ايشان نيستند، تنها کساني ميتوانند شفاعت کنند که شاهدان به حق اند در حالیکه علم دارند)
کسانی که شهود بر اعمال اند میتوانند شفاعت کنند. آیات مختلفی هم وجود دارد دال بر اینکه شاهدان بر اعمال داریم؛ مثل پیامبر و عدهای از مؤمنان:41 نساء: ... وَجِئْنَا بِکَ عَلَىٰ هَـٰؤُلَاءِ شَهِيداً . پیغمبر شاهد بر همه شهود استملاک شفاعت هم شهادت بر اعمال است. پس پیغمبر بالاترین مرتبه شفاعت را دارد.پس شفاعتی هست، چون شاهدانی داریم.
حالا وقتی بحث شفاعت اثبات شد، آیات دستهی سوم (که بحث مشروط بودن شفاعت به اذن را مطرح میکرد) جایگاه دیگری پیدا میکند و نتایج ویژهای را در پی دارد.
109 طه: يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ ﭐلشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ ﭐلرَّحْمَـٰنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلاً (در آن روز شفاعت سودي ندارد مگر از کسي که خداي رحمان اجازه شفاعتش داده باشد و سخن او را در شفاعت بپسندد). حال که شفاعت اثبات شده، از این آیات میفهمیم که کسانی هستند که اذن شفاعت دارند.[^4][^1]: در بحث کفارات و حدود و دیات، به اضافه بحث مریضی ها و .... یک علت اساسی، لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ است؛ یعنی اینکه شخص کیفر نافرمانی خود را بچشد. کفاراتی که برای خطاها هست، برای این است که عقوبتش در همین دنیا تمام شود. اینکه عده ای غوطه ور در گناه، دچار بلا نمیشوند، به خاطر سنت املاء و استدراج است. یعنی اگر بلایی سرشان نمیآيد به خاطر این است که قرار است بلای بزرگی سرشان بیاید. اگر بابت کارهای زشت، بلایی سر انسان بیاید، این علامت خوبی برای اینکه انسان متقی است و دارند در همین دنیا با او تسویه میکنند. [^2]: نکات مهم ذیل این آیه:
1-از امام رضا(ع) پرسیدند راجع به این آیه، ایشان فرمودند فنظره یعنی صبر کند تا صدای بدهکار به امام المسلمین برسد، آن وقت امام از سهم غارمین در زکات، بدهی او را بدهد.(میسره به معنی توانایی در پرداخت است نه صرفا پولدار شدن). این مباحث در جایگاه حکومت اسلامی و سیستم اقتصادی آن یعنی زکات، اینطور تبلور مییابد.
2-یک فرق اساسی میان مالیات با زکات در عبادت بودن زکات است. یعنی در پرداخت زکات باید نیت زکات کرد. مثل کسی که نیت نماز میکند. اما کسی لزومی ندارد نیت مالیات کند. این چه حسی درست میکند، آن یکی چه حسی؟!
3-کسی که بواسطه بدهکاری پایش به زندان باز شود چه بسا تبدیل شود به خلافکار. یعنی به راحتی خطاکار میشود خلافکار و این از آسیبهای جدی بحث زندان است.[^3]: اینطور نیست که فرشتگان مجبورند که خوب باشند. در اینصورت که دیگر مکرم نبودند. اینها مجبولند. یعنی در جبلتشان مکرم هستند. کسی که چشمش باز است - مثلا مال حرامی است، او هم این مال را به شکل آتش میبیند - پس اصلا آن را میخورد؟ نه! مجبور است نخورد؟ نه!. هر بنده ای به این نقطه برسد که جبلتش چنین بشود، دیگر کارهای خوب را راحت انجام میدهد: فَأَمَّا مَن أَعْطَىٰ وَﭐتَّقَىٰ وَصَدَّقَ بِـﭑلْحُسْنَىٰ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى. دیگر راحت گناه نمیکند. راحت باطن گناه را میبیند و گناه نمیکند، این مجبور است گناه نکند؟ نه! بلکه مجبول است که گناه نکند. در جبلت او اینگونه است. این عباد مکرم در جامعه کبیره خطاب به ائمه است. مجبور نیستند که کار خوب انجام دهند. اگر اینطور بود که آن شأن و مقامات برای ایشان نبود. عباد مکرم دارای چه ویژگی ای هستند که خدا ایشان را گرامی میدارد؟ (27 انبیاء ) لَا يَسْبِقُونَهُ بِـﭑلْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ هیچ قولی سابق برخدا ندارند. همیشه قولش مسبوق به قول الهی است. به محض اینکه میفهمد چیزی نظر خداست، پس حرف خداست و بس. این در عرصهی نظری. در عرصهی عملی هم (وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ) اند. فرشتگان و ائمه اینطوری اند. حالا هرکس اینطور باشد جزو عباد مکرم است. البته سطوح دارد. افراد در سطوح مختلفی از ارجمندی قرار دارند.[^4]: اذن در قرآن به معنای این است که کار همچنان تحت اقتدار خداست. نه مثل اذن گرفتن مصطلح ما که وقتی کسی اذن گرفت، مستقلا کار را انجام میدهد. لذا وقتی کسی شفاعت میکند،لِّلَّهِ ﭐلشَّفَاعَةُ جَمِيعاً است. اگر کسی قدرت دارد، فان القدرت لله جمیعا است. یعنی همه قدرتها و همه شفاعتها مال خداست. و هر صاحب قدرت و صاحب شفاعتی فقط مظهر قدرت و شفاعت خداست. یعنی آخرش خدا شفاعت میکند. اصلا مقتضای توحید همین است. همهی روزی ها مال خداست، همه قوت ها از آن خداست، همه شفاعتها متعلق به خداست. به بقیه چیزی جز شأن و تجلی نمیرسد. چون همه چیز مال خداست. و درانتهای همه چیز هم خداست: کُلُّ شَيْءٍ هَالِکٌ (88 قصص)، نه کُلُّ شَيْءٍ سیُهلَک (بعدا هلاک میشود). همه چیز الان هلاک است، إِلَّا وَجْهَهُ. کل من علیها فان، یعنی همه چیز فانی است. این فقط مال مرده ها نیست. نه اینکه کل من علیها سیفنا (بعدا فانی میشود). هرچه در زمین است، همین الآن فانی است. چیزی نیست اصلا. سهمی جز تجلی ندارد. فقط خداست.