تفسیر سوره بقره - جلسه ۱۰

مجموعه تفسیر سوره بقره از حاج آقا قاسمیان

در مجتمع فرهنگی امام رضا (ع)

چهارشنبه، 18 شهریور 1394

85 دقیقه

سوال شده است شما که می گویید انسان یک کتاب ننوشته نیست و واقعا با سرمایه ای به این دنیا می آید که این مستند است و در آیات هم هست که انسانی که به دنیا می اید با سرمایه ای می آید، با کتابی به دنیا می آید. لوح ننوشته نیست، این گونه نیست که هرکس هرچه دلش می خواهد بنویسد، این یک فطرت بشری دارد که لا تبدیل لخلق الله هم هست "فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ" 1اصلا اگر همینطور او را رها کنید او مسلمان می شود، نه این اسلامی که الان در مقابل یهود و مسیحیت هست، مسلمان به آن تعبیری که در قرآن می گوید "إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ" 2 آن خط فکر اصلی و شاهراه اصلی ای که همۀ ادیان توحیدی هستند به گونه ای منشعب از همین شاهراه هستند. بشر را اگر همینطور آزاد بگذارید این گونه در می آید، اصلا بشر مسلمان به دنیا می آید، مسلمان به همان تعبیری که عرض شد، بعدا داریم که مشرک می شود و غیره. این بشر من باب اینکه لوح دلش هم سنگ نوشته است و کسی با مداد ننوشته آن را که با پاک کن بشود پاک کرد، برای همین است که یک احساس تعارض می کند اگر یک چیز دیگری به او بدهند بخواهد آن را جذب بکند تبدیل به زندگی سختی برایش می شود. زندگی می کند منتها زندگی ای که سخت است. "وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى" 3 آنها در آن روزگار کور محشور می شوند، چون در این دنیا باطنشان کور بوده است، کسی که در اینجا کور باشد آنجا هم کور است، اما منظور این است که معیشتش ضنک است یعنی اگر کسی واقعا عیش دنیا را می خواهد بکند، عیش دنیا در حقیقت در همین بهشتی زندگی کردن است.

محتوای آیات سورۀ مبارکه بقره همین است که میخواهد بگوید شما در یک بهشتی زندگی می کنید که در این بهشت زحمتی نمی بینید و مشکلی در آن ایجاد نمی شود، یعنی یک عیش عالی می کنید تا اینکه شیطان شما را فریب بدهد و وارد دنیا می شوید و با بدبختی های دنیایی روبه رو می شوید. این نکته باید برای ما جا بیفتد، این تصور حاصل نشود که من اگر در راه غیر خدا باشم لذت می برم و اگر در راه خدا باشم رنج و زحمت باید بکشم. این تصور، تصور اشتباهی است. کسی که در زندگی دنیوی اش دارد با خدا زندگی می کند هم لذت دنیا را می برد و هم لذت آخرت را.

این آیۀ معروف که می فرماید "الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ" 4یعنی قلب با یاد خدا آرام میگیرد و انسان همش به دنبال این است که قلبش آرام باشد، یعنی تمام اینها برای این است که انسان به یک قلب آرام برسد. شما چقدر آدم می شناسید که در ظاهر خیلی زندگی خوبی دارند اما در واقع روان پریشانی دارند.

باتوجه به آیۀ 78 سورۀ نحل و آیۀ 5 سورۀ حج قرآن می فرماید که اولا انسان بدون علم می آید و بدون علم هم می رود ولی اینجاست که نشان می دهد نه بدون علم می آید و نه بدون علم می رود. در سورۀ مبارکه نحل آیۀ 78 می فرماید که "وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ" خداوند شما را از شکم های مادرانتان بیرون می کند در حالی که هیچ چیز نمی دانید، یعنی هیچ علمی ندارید و برای شما گوش و چشم قرار می دهد باشد که شکرگذار باشید. پس اینجا معلوم میشود که بشر بدون علم به دنیا می آید. در آیۀ 5 سورۀ حج هم داریم که "يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلي‏ أَجَلٍ مُسَمًّي ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ يُتَوَفَّي وَ مِنْکُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلي‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَي الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ" ما شما را به صورت یک طفل اخراج کردیم، برای اینکه به حد کمال برسید، بعضی از شما میمیرید، و بعضی از شما هم به سن کهولت می رسید تا اینکه دیگر هیچ علمی ندارید.

پس گفتیم انسان بدون علم می آید و بدون علم می رود ولی این آیات می گوید که با نفخۀ الهی این بشر را به دنیا می آوریم، پس با یک علمی به دنیا می آید، این بشر را هم وقتی از دنیا می بریم تمام اعمال و دانسته هایش همراهش هست و اصلا بخاطر همین است که مورد محاکمه قرار می گیرد. هرکدام از اینها یک جواب دارد، اگر بدون علم می آید منظور همین علوم حصولی است یعنی یکسری علم به صورت حضوری دارد، علوم حصولی که با مکتب و کتاب و شنیدن و دیدن و اینها به دست می آید اینها را ندارد وگرنه به این معنا نیست که اصلا علمی ندارد و اینکه گفتند بدون علم میرود این گونه نیست که کسی بدون علم برود، ما مرجع تقلیدهای بسیاری داشتیم که آخر عمر هیچ سوادی نداشتند، این به این معنا نیست که واقعا وقتی می رود به آن دنیا کلا یه آدم امی است، یک آدم درس نخواندۀ بی سواد، نه این گونه نیست. مادامی که انسان در این دنیا است با ابزار ذهنی خود کار می کند یعنی فهم او به ابزار مادی نیاز دارد، اگر ابزار مادی اش خراب شود فهم او خراب می شود، چه زمانی؟ تا وقتی که در این دنیا است. یعنی مادامی که شخص در این دنیا است چون ادراکاتش با ابزار مادی همراه است وقتی ابزار مادی اش خراب می شود ادراکاتش هم خراب می شود، اما این به این معنا نیست که قوه اش هم خراب شده.

شما فکرکنید یک نفر مادامی که در این دنیا است و می خواهد ببیند، با چه چیزی باید ببیند؟ با چشم. ما یک چشم داریم و یک قوۀ بینایی، شما اگر چشم یک نفر را کور کنید این به این معنا است که قوۀ بینایی اش از بین رفته است؟ نه این تنها ابزارش از بین رفته است. اینگونه نیست که انسان وقتی به آن دنیا می رود دیگر هیچ گونه علوم توحیدی در او نیست، بلکه قوه اش هست و ابزارش خراب شده است. آنجا هم وقتی برود دیگر به ابزار نیازی ندارد با همان قوه کار می کند، چه بسا انسانی که اینجا کور است و آنجا می بیند.

پس انسانی که میمیرد با تمام خاطرات و علومی که در او ذخیره شده است می رود، با تمام علومی که البته نه در حافظه اش جذب شده، آن که در حافظه اش جذب شده مربوط به دنیاست آن را می گذارد. برای همین است که مادامی که چیزی در قلب شخص فرو نرفته باشد با آن نمی رود. اگر ایمان در قلبش رفته باشد او مومن از دنیا می رود هرچند که آخر عمر از او بپرسی ائمه علیهم السلام را نام ببر ولی نتواند.

پس انسان نه بدون علم می آید و نه بدون علم می رود. اگر گفتند بدون علم می آید منظور علم حصولی است و اگر گفتند بدون علم می رود منظور این است که ابزار علمی اش از کار می افتد، به این معنا نیست که علمی نداشته باشد، اگر علم نداشته باشد که در قیامت بدون علم محشور می شود و یک حشر بسیار سخیف و سطح پایینی دارد، درحالی که اینگونه نیست.

نکتۀ بعد اینکه بعضی ها این سوال را کردند که در آیۀ 33 سورۀ بقره "قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ" این چه نکته ای بود که ملائکه آن را مکتوم کرده بودند؟ چند تذکر اینجا لازم است، یکی این نکته که در آیۀ 31 و 32 سورۀ بقره یک ادب و یک فرشته خویی را از فرشته شما می بینید، ادب فرشته این است که وقتی به او می گویند "أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلاء إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ" شما از این اسماء انباء کن میگوید " قَالُوا سُبْحَانَکَ لا عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ " ادب فرشته این است که می گوید من هیچ چیز نمی دانم مگر چیزی که تو به من می گویی. این ادب در مقابل خداوند است، فرشته خو شدن هم همینگونه است که وقتی به او می گویند چه میدانی؟ می گوید من هیچ چیز نمی دانم مگر چیزی که تو به من یاد میدهی.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید که راسخین در علم کسانی هستند که اقرار می کنند به نفهمیدن و ندانستن، یعنی اقرار می کنند که هیچ چیز نمی دانند. این اقرار آن ها را بی نیاز کرده از اینکه هی بخواهند پرده های آویخته را کنار بزنند و پشت پرده ها را ببینند، اقرار کرده اند به اینکه خدایا من هیچ چیزی نمی دانم مگر همان هایی که تو به من یاد داده ای. خداوند آنها را به واسطۀ اعترافشان به عجز از رسیدن به آنچه که احاطۀ علمی ندارند مدح کرده است " فمدح الله - تعالی - اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علما وسمی تركهم التعمق فیما لم یكفهم البحث عن كنهه رسوخا "5 آن موقع ترک تعمق اینها را که کسی بخواهد به کنه این مطالب راه پیدا بکند، اینها را به عنوان ترک این تعمق اسمش را راسخین فی العلم گذاشته است.

بعضی ها می گویند که کلا امیرالمؤمنین علیه السلام عقل فلسفی را می کوبد، این گونه که تعمق کردن در قدرت های خدا را کسی بخواهدکشف بکند به قدر عقل خودش. ما الان در فلسفه چنین چیزهایی داریم که میرسیم به اینکه میگویند محال است عصای موسی اژدها شود. این عقل که خودش را در مقابل وحی قرار میدهد به هیچ دردی نمی خورد. آن شخصی خوب است که وقتی عقلش می گوید معاد جسمانی نیست بگوید اما طبق آیات قرآن معاد جسمانی است، این که وحی می گوید درست است.اینکه حکایت عقل است چه برسد به تجربه، بشری که انقدر به تجربۀ خود اعتماد دارد که چند چیز کوچک را دیده و هزاران چیز ندیده دارد می آید به همان تجربه اتکا می کند و با آن تجربه به جنگ وحی می رود. در علوم تجربی خیلی ها به صورت سیستماتیک بی دین می شوند. یعنی چیزی به اسم نماز استسقا 6 را قبول نمی کند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند که راسخون فی العلم کسانی هستند که اینگونه نیستند، یعنی مدام حرفشان این است که ما چیزی نمیدانیم! این همان فرشته خویی است، تا اینکه طرف در مقابل گزاره های شریعت می ایستد و می گوید همین که من میگویم است. این فرشته خویی نیست و البته به این معنا هم نیست که کسی مطالعاتش را کنار بگذارد. نکته این است که تا می گویند راسخون فی العلم فکر می کنند کسی که شروع می کند و می رود تمام زیر و بم یک چیز را می خواهد دربیاورد.

خشیت اگر زیاد شود آن موقع است که فرد عالم می شود " إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ "7فقط علما از خدا می ترستند، یعنی نشانۀ این که فرد عالم می شود این است که بالهایش می افتد زمین و هی به خشیتش اضافه می شود.

پی نوشت:1- آیۀ 30 سورۀ روم، مشهور به آیۀ فطرت2- سورۀ آل عمران آیۀ 193- سورۀ طه آیۀ 1244- سورۀ رعد آیۀ 285- نهج البلاغه خطبۀ 906- نماز استسقا همان نماز باران است و کیفیت این نماز مانند نماز عید فطر و قربان است (یعنى دو رکعت؛ در رکعت اول پنج تکبیر و قنوت و در رکعت دوم چهار تکبیر و قنوت). براى آگاهى بیشتر از مستحبات و آداب آن ر. ک: تحریرالوسیله، امام خمینى، ج 1، قسمت نمازهاى مستحبى.در باره ارتباط بین نماز استسقا و آمدن باران، گفتنى است که در روایات وارد شده که عدم بارش باران، ممکن است به علت شیوع گناهان، کفران نعمت‏ها، پایمال کردن حقوق، کم‏فروشى، ظلم، ترک امر به معروف و نهى از منکر، نپرداختن زکات و رعایت ننمودن عدالت باشد. نماز استسقا، دربردارنده توبه، استغفار، دعا و ذکرهاى مختلف مى‏باشد، به حدى که مستحب است اطفال را از مادرانشان جدا کرده و همگى به گریه و زارى و توبه بپردازند و با پاى برهنه به صحرا روند و از آمدن کافران جلوگیرى کنند.7- سورۀ فاطر آیۀ 28