امام خمینی: اسلام یک حکومتی تأسیس می کند، نه جمهوری که بر اساس قوانین بشر باشد!

مجموعه حکومت ولایی از حاج آقا قاسمیان

چهارشنبه، 7 بهمن 1388

91 دقیقه

بحثی را که در جلسه ی گذشته گفتیم مفصلش باید در مباحث توحید مطرح شود. غرض این بود که اگر ولایتی چه در ناحیه ی تکوین و چه در ناحیه ی تشریع توسط دیگران هست جلوه ای است از ولایت مطلقه ی الهی. برای بیان فنی اش که می گوییم جلوه ای است از ولایت مطلقه ی الهی، لازم شد که بحث بالاصاله و بالتبع و بالعرض را مطرح کردیم. چون که یک موقع هست که آدم یک سری الفاظ را استفاده می کند، مثلأ حزب الله لبنان جلوه ای است از انقلاب اسلامی ایران. یک همچین ادبیات سیاسی این گونه به کار می رود و قابل فهم است. ولی اینجا با ادبیات فنی جلوه با همان معنی اصلی جلوه، شأن، تجلی به این معنا، با تفاوت هایی که بین ولایت های تکوینی با تشریعی هست، ولایت های تکوینی ولایت های تخلف ناپذیری است، هر کسی واقعأ ولایت تکوینی داشته باشد، جلوه ای است از ولایت الهی، ولی در ولایت های تشریعی به دلیل وجود تخلف این گونه نیست که هر کسی ولایتی داشته باشد جلوه ای است از ولایت تشریعی الهی. می تواند یک طاغوتی باشد که یک ولایتی پیدا کرده است. اگر ولایتی باشد که مشروع باشد نه طاغوت، در این صورت جلوه ای از ولایت مطلقه ی الهی می شود. فالله هو الولی ان الحکم الا لله.

برای ورود در بحث ولایت این معنا باید گفته می شد. راجع به اثبات هر ولایتی در بحث ولایت های تکوینی و تشریعی بازگشتش به همان ولایت های بالعرض است. بحثی که در انتهای جلسه ی پیش شد، به همین راحتی کسی متوجه نمی شود. وارد این بحث ها نباید شد، مگر با یک زمینه های علمی قوی. تصور این است که خدا ما را آزاد آفرید و ما خودمان اراده می کنیم. خیلی از تصورات ما راجع به خدا، خودمان، رابطه ی خودمان با خدا و ما تشائون الا ما یشاالله نیست. که در حقیقت آن چیزی که دارید شاء می کنید در شاء خدا دارید شاء می کنید. یعنی شما شاء نمی کنید مگر اینکه خدا شاء کرده باشد. این شائی که شما کردید همین هم خدا کرده، باید این جوری درست کرد نه اینکه برای اینکه در دام جبر نیفتیم در دام تفویض بیفتیم یا برعکس. به هر جهت مطلب پیچیده است ولی رابطه ی ما با خدا نه طولی است و نه عرضی است. مرحوم ملاصدرا بحث طولی بودن را آنقدر پالایش می کند در جلد دو اسفار می رسد به بحث تجلی. همان تجلی که گفته می شود :کل یوم هو فی شأن، همان شأن وتجلی را درست می کند.

آدم نظام طولی را دیگر دومینویی تصور نکند. که یک لوکوموتیوی است واگن اول را می کشد، واگن اول واگن دوم می کشد، واگن دوم، واگن سوم را می کشد به این صورت همه منتصبند به لوکوموتیو، این همان نظام طولی باطل است. خدا رابطه اش با ما این طور چیزی نیست. رابطه اش رابطه های غیر مستقیم نیست ضمن اینکه بحثی به نام بحث وساطت فیض محفوظ است، رابطه ی مستقیم خدا با ما محفوظ است. جمع تصور این دو بسیار مشکل است. دین این دو رابطه را به قدری ظریف و دقیق پیش بینی کرده که ما هر دو رابطه را با خدا داریم و در دین سفارش شده است. هم بحث زیارت که ارتباط با خداست از طریق واسطه ی فیض و هم بحث مناجات است که ارتباط مستقیم ما با خداست. کسی اگر در بستر دینی فکر بکند وحرکت بکند این دو را با هم می فهمد. منتها بخواهد علمیأ با هم جمع بکند، خوب البته کار سختی است. ولی ما هم اهل مناجاتیم، وقتی مناجات می کنید اصلأ حواستون نیست به اینکه امامی هست، واسطه ی فیضی هست، من دارم با خدای خودم صحبت می کنم، این درست است. از طرف دیگر هم شما از طریق زیارات خودتان را به خدا وصل می کنید، این هم درست است. ولی ما یک نوع رابطه با خدا داریم. حقیقت که چند وجهی نیست، یک حقیقت، حقیقت موجود در عالم است. ضمن اینکه نظام وساطت فیض هست رابطه ی ما با خدا مستقیم است.

هر ولایتی در ناحیه ی تکوین و تشریع اثبات شود جلوه ای از ولایت الهی است. برای همین است که ولایت ولی معصوم یا ولایت ولی فقیه هم جلوه ای از ولایت الهی است. به این معنا نیست که او می تواند از حیطه ی شرع بیرون بزند، اگر از حیطه ی شرع خارج شود طاغوت می شود.

بین تکوین و تشریع رابطه ای برقرار است؟ بین احکام شرعی اسلام با ادیان دیگر یک تفاوتی هست. تشریعات پشتوانه های تکوینی دارد، یعنی این که همه ی احکام تابع مفاسد و مصالح است. هر چیزی که تشریع می شود تابع مصالح و مفاسد است. این اجمالأ قابل قبول است، منتها در دین خاتم یک ویژگی دارد و آن این است که تابع مصالح و مفاسد واقعی، در داخل همین حکم است. ولی در ادیان دیگر ممکن است در متن خود حکم نباشد. «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیداً (۱۵۹) فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ کَثیراً» (۱۶۰- نساء)

و نیستند از اهل کتاب مگر اینکه ایمان می آورند به عیسی قبل از موتش. . . (۱۵۹) به واسطه ی ظلمی که یهودی ها می کردند و به خاطرش زیاد صد عن سبیل الله می کردند. یک چیزهایی که در متنش طیبات است، ما همین را تحریم می کردیم. یعنی مفسده ی واقعی در متن خود فعل نیست، متن فعل طیب است. یعنی یک طیباتی است که ما این را حرام کردیم. «وَ عَلَى الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما إِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوایا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ» (انعام-۱۴۶)

و بر یهودیان حرام کردیم حیوانهای ناخن دار را و از گاو و غنم چربی هاشان را حرام کردیم مگر آن مقدار چربی که پشت اینها و یا اطراف معده و یا آنقدری که چربی با استخوان مخلوط هست. به خاطر ستمی که اینها کردند ما اینها را حرام کردیم.

« الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (۱۵۷- اعراف)

راجع به دین خاتم و شریعت پیامبر یک همچین معنایی را می بینید. معروف بوده بعد آنها را امر می کند به آن. یعنی متن فعل معروف است. این منکر است نهی می شود، طیب است حلال می شود متن فعل پاک است مصالح واقعی دارد حلال می شود. این خبیث است و حرام شده نه این که چون حرام است خبیث شده. متن این فعل خبیث است و برای همین حرام شده است. واجب هم همین طور است یعنی مصلحتش آنقدر لازم بوده که گفتند شما حتمأ این کار را انجام بدهید. مطلوب ها که کمتر می شود یک امر مستحبی. این روال باید در هر تشریعی وجود داشته باشد، نباید همه آدم همه چیز را به ملزومات تبدیل کند.

بحث انزال ها را در مایه ی تجلی می بینید. خدا قرآن را نازل می کند یعنی چه؟

خدا می گوید همه چیز را ما نازل می کنیم، حتی آهن را می گوید من نازل کردم، همه ی موجودات به همین سبک نازل می شوند. این چه نظامی است که در آن همه چیز نازل می شود؟

قوانینی که بشر می گذارد هم همین گونه است منتهای مراتب شاید گیر در این باشد که تکوین قضیه، مصالح قضیه درست فهمیده نشده است، بی پشتوانه کسی تشریع نمی کند، معمولأ روی قواعد انسان شناسی، جهان شناسی یک چیزهایی را تشریع می کند، قانون می کند. لذا تشریع متکی به تکوین هست. هر قانونی که می گذارید باید متکی بر مبانی جهان شناسی شما باشد. تشریعیات بر پایه تکوینیات انجام می شود. هر چیزی را خدا تشریع کرده تابع مصالح ومفاسد واقعی بوده است گاهی اوقات مصلحت در متن فعل نبوده (در ادیان دیگر)

ائمه ولایت بر تشریع هم داشته اند. آیا ولایت بر تشریع را که داشته اند را اعمال کرده اند؟ بعضأ کدهایی گذاشته اند که ولایت بر تشریع دارند و اعمال نکردند. مثل اینکه گفتند: هر چیزی که ما گفتیم دلیلش را از قرآن از ما بپرسید یا اینکه گفتند ما هر چیزی گفتیم بگویید رسول الله گفته چون که ما هر چی می گوییم از رسول الله می گوییم. اینها کدهایی است که نشان می دهد ائمه ولایت بر تشریع داشته اند، در اعمال یا عدم اعمالش شک هست. یعنی آیا آنها چیزی از خودشان گفته اند یا چیزی از خودشان نگفته اند. مصدر تشریع بودند یا نبودند؟گرچه که می توانند باشند.

ما در درجه ی اول سه دلیلی که از بحث ولایت فقیه می خواهیم بگوییم یک دور همه ی ادله را از زبان حضرت امام می خوانیم تا یک ذهنیتی راجع به کل مباحث پیدا بکنیم.

یک بحثی امام مطرح می کنند به نام بداهت ولایت فقیه، وقتی بحث بداهت مطرح می شودکل پرونده دلیل زیر سؤال می رود چون که برای بدیهی که دلیل نمی آورند. مسئله ی ولایت فقیه را امام در این چند صفحه یک مرور مختصر می کنند.

پس از پذیرش اصل ولایت فقیه این مسئله چگونه باید پیاده شود؟ اینها مسائلی است که کسی تا حکومت تشکیل ندهد متوجه نمی شود. مسئله ی نظارت ها را چگونه باید ترتیب داد نظارت هایی که بر قوایی که مستقیمأ توسط رهبر تعیین می شود، آیا آنها نظارت پذیر هستند؟ آیا روی سپاه می شود نظارت داشت؟ اینها چیزهایی هست که تا حکومت تشکیل نشود نمی فهمد که می تواند یک ارگان هایی درست بشود که یک کارهایی از دستشون بر می آید. اینها مسائلی است که ثم آدم به این مطالب پی می برد. مدل ورودی امام را دقت کنید. امام به چه چیز می گوید بدیهی عقلی، یعنی چیزی که اصلأ نیاز به برهان ندارد. پس چرا خود ایشان برهان می آورد؟ منظور حضرت امام از بدیهی چه بوده است؟ چون که این مسئله را نمی شود جزء بدیهیات تلقی کرد. چون در بدیهی هیچ کس اختلاف ندارد. اما سر این مسئله، این همه آدم اختلاف دارند. پس این چهل صفحه را یک دور مرور کنیم، یک دور مطلب ولایت فقیه را به طور مختصر مرور کردیم، بعد مستقلأ میاییم هر کدام از دلیل های عقلی و نقلی و دلیل های تلفیقی را شروع می کنیم.

ببینید امام چگونه شروع می کنند؟

ج‏۲، ص: ۶۱۵

مسألة ولایة الفقیه‏

– کتاب البیع (للإمام الخمینی)، ج‏۲، ص۶۱۷

ضرورة الحکومة الإسلامیّة

ضروت حکومت اسلامی

و من جملة أولیاء التصرّف فی مال من لا یستقلّ بالتصرّف فی ماله الحاکم، و هو الفقیه الجامع لشرائط الفتوى‏، و لا بأس بالتعرّض لولایة الفقیه مطلقاً بوجه إجمالیّ، فإنّ التفصیل یحتاج إلى‏ إفراد رسالة لا یسعها المجال.

از جمله اولیاء تصرف در مال کسی که مستقل در تصرف در مالش نیست حاکم است، و او فقیه جامع الشرایط است، بد نیست که تعرضی بکنیم به بحث ولایت مطلقه ی فقیه مجملأ این بحث را بگوییم، تفصیلش محتاج جدا سازی یک رساله ای است که مجال گنجایش آن را ندارد. یعنی تفصیلش این هست که یک رساله ی جدایی بنویسیم، ولی حالا مجملأ راجع به آن یک مقداری می گوییم.

فنقول: من نظر إجمالًا إلى‏ أحکام الإسلام، و بسطها فی جمیع شؤون المجتمع؛ من العبادیّات التی هی وظائف بین العباد و خالقهم، کالصلاة و الحجّ، و إن کانت فیهما أیضاً جهات اجتماعیّة و سیاسیّة مربوطة بالحیاة و المعیشة الدنیویّة، و قد غفل عنها المسلمون، و لا سیّما مثل ما فی الاجتماع فی الحجّ فی مهبط الوحی و مرکز ظهور الإسلام.

(با دلیل های تلفیقی دارند بحث را شروع می کنند بعد می روند سراغ دلایل عقلی یک گزارش خیلی مختصر از آن دلیل عقلی می دهند وبعد می روند وارد دلایل نقلی می شوند این سیری است که حضرت امام دارند طی می کنند که ما هر کدام را گفتیم آن دلایل عقلی را باید سرجای خودش خوب بپزیم )

اینها وظایفی است بین عباد و خالقشان (می خواهند بگویند ولو اینکه این مطالب فردیش هم اجتماعی است) ولو این که در اینها هم جهات اجتماعی و سیاسی مربوط به حیات و معیشت دنیوی هست که مسلمین از آن غفلت کردند، به خصوص در آنچه که در حج در مهبط وحی و مرکز ظهور اسلام.

و مع الأسف، قد أغفلوا برکات هذا الاجتماع الذی سهّل تحقّقه لهم الشارع الأقدس بوجه لا یتحقّق لسائر الدول و الملل إلّا مع جهاد عظیم، و مصارف خطیرة.

و مع الاسف اغفال کردند از برکات این اجتماعی که شارع اقدس تسهیل کرده تحقق چنین اجتماعی را به وجهی که هیچ کدام از دول و ملل نمی توانند جماعت خودشان را این گونه جمع بکنند (امام می گوید: ببینید حج را با یک تشریع طوری ملل اسلامی را از تمام نقاط جمع می کند که هیچ ملل و دولتی نمی تواند این توده ی خودش را از سراسر دنیا جمع بکند مگر این که با مصارف خیلی بزرگ و جهادهای خیلی بزرگ بتواند این توده ها را جمع کند. )

و لو کان لهم رشد سیاسیّ و اجتماعیّ، أمکن لهم حلّ الکثیر من المسائل المبتلى‏ بها؛ بتبادل الأفکار، و التفاهم و التفکیر فی حاجاتهم السیاسیّة و الاجتماعیّة.

اگر اینها رشد سیاسی و اجتماعی داشتند…

و من القوانین الاقتصادیّة و الحقوقیّة و الاجتماعیّة و السیاسیّة، لرأى أنّ‏

(این و من القوانین لنگه ی دوم و من العبادیات است که در پنج سطر بالاست. )

– کتاب البیع (للإمام الخمینی)، ج‏۲، ص: ۶۱۸

الإسلام لیس عبارة عن الأحکام العبادیّة و الأخلاقیّة فحسب، کما زعم کثیر من شبّان المسلمین بل و شیوخهم؛ و ذلک للتبلیغات المشؤومة المسمومة المستمرّة من الأجانب و عمّالهم فی بلاد المسلمین طیلة التاریخ؛ لأجل إسقاط الإسلام و المنتسبین إلیه عن أعین الشبّان و طلّاب العلوم الحدیثة، و إیجاد الافتراق و التباغض بین المسلمین قدیمهم و حدیثهم.

و قد وقفوا فی ذلک إلى‏ حدّ لا یتیسّر لنا رفع هذه المزعمة و التهمة بسهولة، و فی أوقات غیر طویلة.

اگر کسی اینها را ببیند، می بیند که اسلام عبارت از احکام عبادی و اخلاقی به تنهایی نیست کما اینکه کثیری از جوانان مسلم بلکه حتی پیرمردها این گونه فکر می کنند، فکر می کنند همین عبادات و اخلاق است. این هم به خاطر تبلیغات شوم و مسمومی است که به صورت مستمر از جانب اجانب و عمال آنها در طول تاریخ کاری کردند اسلام این طور (احکام فردی) به نظر بیاید. چرا؟ تا این که اسلام و منتصبین به اسلام یعنی علمای اسلام از چشم جوانان و دانشجویان بیندازند. دارد افتراق و تباغض بین مسلمین قدیم و جدید می اندازد. و آنقدر روی این مطلب پا فشاری کردند، راحت نمی توانیم این گمان را دفع کنیم و در مدت زمان اندک این را نمی شود رفع کرد. یعنی وقت زیادی لازم است تا بگویید اسلام دین اجتماعی است.

فعلى المسلمین و فی طلیعتهم الروحانیّون و طلّاب العلوم الدینیّة القیام بوجه تبلیغات أعداء الإسلام بأیّة وسیلة ممکنة، حتّى یظهر أنّ الإسلام قام لتأسیس حکومة عادلة، فیها قوانین مربوطة بالمالیّات و بیت المال، و أخذها من جمیع الطبقات على‏ نهج عادل.

بر مسلمین و در طلیعه ی آن روحانیون و طلاب علوم دینی به هر وسیله ی ممکن تبلیغات دشمنان اسلام را نشان دهند، قیام کنند، تا ظاهر شود که اسلام قیام کرده برای تأسیس حکومت عادل.

و قوانین مربوطة بالجزائیّات قصاصاً و حدّاً و دیةً؛ بوجه لو عمل بها لقلّت الجنایات لو لم تنقطع، و انقطعت بذلک المفاسد المترتّبة علیها، کالتی تترتّب على استعمال المسکرات من الجنایات و الفواحش إلى‏ ما شاء اللَّه تعالى‏، و ما تترتّب على الفواحش ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ.

به وجهی که اگر به آن عمل شود، جنایات اگر قطع نشود کم می شود، مفاسد مترتب به آن هم قطع می شود. (چه گونه استعمال مسکرات این جنایات و مسکرات را به دنبال می آورد وقتی که ریشه ی مسکر را قطع می کند، جنایاتش هم قطع می شود. وقتی با احکام جلوی شراب خواری را بگیرند جلوی فواهش مترتب به شراب خواری را هم گرفته می شود. )

و قوانین مربوطة بالقضاء و الحقوق على‏ نهج عادل و سهل، من غیر إتلاف الوقت و المال، کما هو المشاهد فی المحاکم الفعلیّة.

و قوانین مربوطة بالجهاد و الدفاع و المعاهدات بین دولة الإسلام و غیرها.

فالإسلام أسّس حکومة لا على‏ نهج الاستبداد المحکّم فیه رأی الفرد و میوله النفسانیّة فی المجتمع، و لا على‏ نهج المشروطة أو الجمهوریّة المؤسّسة على القوانین البشریّة، التی تفرض تحکیم آراء جماعة من البشر على المجتمع.

اسلام یک حکومتی را تأسیس می کند، نه حکومت استبدادی و نه حکومتی که میل های نفسانی در آن محکم باشد، و نه جمهوری که بر اساس قوانین بشر باشد، که لازم است آراء یک جماعتی از بشر روی بشر باشد. (یک همچین چیزی را اسلام نمی خواهد. )

– کتاب البیع (للإمام الخمینی)، ج‏۲، ص: ۶۱۹

بل حکومة تستوحی و تستمدّ فی جمیع مجالاتها من القانون الإلهیّ، و لیس لأحد من الولاة الاستبداد برأیه، بل جمیع ما یجری فی الحکومة و شؤونها و لوازمها لا بدّ و أن یکون على‏ طبق القانون الإلهیّ، حتّى الإطاعة لولاة الأمر.

بلکه یک حکومتی که طلب وحی بکند و مدد بگیرد در جمیع مجالاتش از قوانین الهی، همه چیز باید طبق قانون الهی باشد، حتی اطاعت بر ولات امر هم در قانون الهی است. این اصل حاکم بر تمام اصول اسلام است که لا طاعت لمخلوق فی معصیت خالق، در معصیت خالق هیچ مخلوقی اطاعت ندارد، یعنی همه چیز تحت برنامه های الهی. (بحث در تشریع)

نعم، للوالی أن یعمل فی الموضوعات على‏ طبق الصلاح للمسلمین، أو لأهل حوزته، و لیس ذلک استبداداً بالرأی، بل هو على‏ طبق الصلاح، فرأیه تبع للصلاح کعمله.

بله، والی در موضوعات (در موضوعات، نه در احکام، حکم نمی تواند عوض کند.) طبق صلاح مسلمین عمل می کند، یا اهل حوزه ی مسلمین، این استبداد به رأی نیست، رأیش تابع صلاح است مثل عملش.

و بعد ما عرفت ذلک نقول: إنّ الأحکام الإلهیّة سواء الأحکام المربوطة بالمالیّات، أو السیاسیّات، أو الحقوق لم تنسخ، بل تبقى‏ إلى‏ یوم القیامة، و نفس بقاء تلک الأحکام یقضی بضرورة حکومة و ولایة، تضمن حفظ سیادة القانون الإلهیّ، و تتکفّل بإجرائه، و لا یمکن إجراء أحکام اللَّه إلّا بها؛ لئلّا یلزم الهرج و المرج.

بعد از اینکه اینها را فهمیدیم ما این طور می گوییم: … این احکام نسخ نشده، اینها احکامی است که پا بر جاست. تا روز قیامت همین هست، بقاء این احکام، حکومت و ولایت لازم دارد (این همان دلیل تلفیقی است که عرض می کنم) این ضامن حفظ قانون الهی است، و احکام الله بدون این حکومت و ولایت ممکن نیست، تا اینکه هرج و مرج لازم نیاید.

مع أنّ حفظ النظام من الواجبات الأکیدة، و اختلال أُمور المسلمین من الأُمور المبغوضة، و لا یقام بذا، و لا یسدّ هذا إلّا بوال و حکومة.

غیر از این که حفظ نظام از واجبات اکید است. اختلال در امور مسلمین از امور مغبوض شرع است، به این قیام نمی شود، و از این مطلب جلوگیری نمی شود، مگر به والی حکومت.

مضافاً إلى‏ أنّ حفظ ثغور المسلمین من التهاجم، و بلادهم من غلبة المعتدین، واجب عقلًا و شرعاً، و لا یمکن ذلک إلّا بتشکیل الحکومة، و کلّ ذلک من أوضح ما یحتاج إلیه المسلمون، و لا یعقل ترک ذلک من الحکیم الصانع.

فما هو دلیل الإمامة، بعینه دلیل على‏ لزوم الحکومة بعد غیبة ولیّ الأمر عجّل اللَّه تعالى‏ فرجه الشریف، و لا سیّما مع هذه السنین المتمادیة، و لعلّها تطول- و العیاذ باللَّه إلى‏ آلاف من السنین، و العلم عنده تعالى‏.

(از اینجا یک گریزی می زنند به دلیل عقلی ) آنچه که دلیل امامت است، بعینه همان دلیل لزوم حکومت در زمان غیبت ولی امر است، به خصوص در این سالهای متمادی که شاید به هزاران سال بکشد.

فهل یعقل من حکمة الباری الحکیم إهمال الأُمّة الإسلامیّة، و عدم تعیین تکلیف لهم، أو یرضى الحکیم بالهرج و المرج و اختلال النظام، و لا یأتی‏

آیا معقول است از حکمت باری اهمال امت اسلامی؟ امت اسلامی همین گونه رها شود در زمان غیبت؟ یا حکیم راضی شده به اختلال و هرج و مرج و اختلال نظام؟

بشرع قاطع للعذر؛ لئلّا تکون للناس علیه حجّة؟! و ما ذکرناه و إن کان من واضحات العقل (این جمله خیلی ها را به اشتباه انداخته است.)

فإنّ لزوم الحکومة لبسط العدالة، و التعلیم و التربیة، و حفظ النظم، و رفع الظلم، و سدّ الثغور، و المنع عن تجاوز الأجانب من أوضح أحکام العقول، من غیر فرق بین عصر و عصر، أو مصر و مصر، و مع ذلک فقد دلّ علیه الدلیل الشرعیّ أیضاً، (از این قسمت می خواهند شاهد بیاورند از روایات برای استدلالشان، نه این که از روایات می خواهند ولایت فقیه ثابت کنند. یک موقع شما دلیل نقلی می گویید بر ولایت فقیه، یک موقع روایت می آورید که بگویید یک همچین استدلالی کردید در روایات هم هست) ففی «الوافی» عقد باباً «فی أنّه لیس شی‏ء ممّا یحتاج إلیه الناس إلّا و قد جاء فیه کتاب أو سنّة»

در کتاب وافی بابی برقرار کرده است به نام باب چیزی نیست از آن چیزهای که مردم به آن محتاج اند مگر این که کتاب و سنتی در آن از طرف خدا آمده.

و فیه روایات:

منها: روایة مرازم، عن أبی عبد اللَّه (علیه السّلام) قال‏

إنّ اللَّه تبارک و تعالى أنزل فی القرآن تبیان کلّ شی‏ء، حتّى و اللَّه ما ترک اللَّه شیئاً یحتاج إلیه العباد، حتّى لا یستطیع عبد یقول: لو کان هذا أُنزل فی القرآن إلّا و قد أنزل اللَّه تعالى‏ فیه «۱».

خدا در قرآن تبیان هر چیزی را بیان کرده است، تا این که والله چیزی از آن چیزی که عباد به آن محتاج اند را ترک نکرده، تا این که یک عبدی نتواند بگوید کاش این مطلب در قرآن می آمد مگر این که خدا این را در آن آورده است. (مثل ولایت حضرت علی که آمده)

و قریب منها غیرها «۲»، و نظیرها- تقریباً فی خطبة حجّة الوداع «۳».

در خطبه ی حجةالوداع هم نظیرش آمده

و فی صحیحة محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللَّه (علیه السّلام) فی حدیث‏

إنّ أمیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه قال: الحمد للَّه الذی لم یخرجنی من الدنیا حتّى بیّنت للأُمّة جمیع ما تحتاج إلیه «۴».

حضرت فرمودند: حمد خدایی را که اخراج نکرد من را از دنیا تا این که برای امت بیان کردم جمیع آنچه که به آن محتاج اند. (یک استدلال روی این می کنند)

و أیّة حاجة کالحاجة إلى‏ تعیین من یدبّر أمر الأُمّة، و یحفظ نظام بلاد المسلمین طیلة الزمان، و مدى الدهر فی عصر الغیبة، مع بقاء أحکام الإسلام التی لا یمکن بسطها إلّا بید والی المسلمین، و سائس الأُمّة و العباد.

چه حاجتی بالاتر از این قضیه که چه کسی تدبیر امت را در زمان غیبت می خواهد به عهده بگیرد که نظام مسلمین را بخواهد در طول زمان حفظ بکند، مگر به دست والی مسلمین و. . . (استدلال را دارند تکمیل می کنند، از این طرف ما که اینها را داریم از طرف دیگر گفتند همه چیز را ما گفتیم، چه چیز بالاتر از این احتیاج که باید می گفتند، که خوب این را هم گفتند. )

– کتاب البیع (للإمام الخمینی)، ج‏۲، ص: ۶۲۱

و فی روایة «العلل» بسند جیّد «۱»، عن الفضل بن شاذان، عن أبی الحسن الرضا (علیه السّلام) فی حدیث قال: (فإن قال: فلم جعل اولی الأمر، و أمر بطاعتهم؟

گفته شد چرا اولی الامر آمدند و امر به اطاعتشان؟

قیل: لعلل کثیرة:

منها: أنّ الخلق لمّا وقفوا على‏ حدّ محدود، و أمروا أن لا یتعدّوا ذلک الحدّ- لما فیه من فسادهم لم یکن یثبت ذلک و لا یقوم إلّا بأن یجعل علیهم فیه أمیناً، یمنعهم من التعدّی و الدخول فیما حظر علیهم؛ لأنّه إن لم یکن ذلک کذلک، لکان أحد لا یترک لذّته و منفعته لفساد غیره، فجعل علیهم قیّماً یمنعهم من الفساد، و یقیم فیهم الحدود و الأحکام.

از آنجایی که خلق روی حد محدودی متوقف شده است و امر شدند از آن حد تعدی نکنند، یک فسادهایی وجود دارد که بدون آن حدها نمی تواند ثابت شود و نمی تواند قیام کند مگر این که خدا یک امین برای این حدود بگذارد، که این مردم را منع بکند از تعدی و دخول آن چیزی که بر آنها منع شده، او امین باشد و پاسدار و نگهبان، که کسی به این حدود تعرض نکند، اگر این چنین نباشد هیچ کس حاضر نیست لذت و منفعت خودش را کنار بگذارد یعنی انسان لذت مدار است، انسان منفعت طلب است ولو به قیمت پایمال شدن منافع دیگران. طبع انسان این گونه نیست که به فکر کسی دیگری باشد.

بر آنها یک قیمی قرار می دهد که آنها را از این فساد منع بکند و حافظ این حدود باشد و حدود و احکام را در اینها اقامه بکند.

و منها: أنّا لا نجد فرقة من الفرق، و لا ملّة من الملل، بقوا و عاشوا إلّا بقیّم و رئیس لما لا بدّ لهم من أمر الدین و الدنیا، فلم یجز فی حکمة الحکیم أن یترک الخلق ممّا یعلم أنّه لا بدّ لهم منه، و لا قوام لهم إلّا به، فیقاتلون به عدوّهم، و یقسمون به فیئهم، و یقیم لهم جمعتهم و جماعتهم، و یمنع ظالمهم من مظلومهم.

هیچ فرقه ای و هیچ مللی باقی نمی ماند مگر این که رئیس دارند، برای امر دین و دنیاشان باید رئیس داشته باشند بالاخره نمی شود که حکومت نداشته باشند. جایز نیست برای حکمت حکیم این که خلق را ترک بکند در صورتی که می داند که اینها نمی توانند بدون رئیس باشند…

و منها: أنّه لو لم یجعل لهم إماماً قیّماً أمیناً حافظاً مستودعاً، لدرست الملّة، و ذهب الدین، و غیّرت السنّة و الأحکام، و لزاد فیه المبتدعون، و نقص منه الملحدون، و شبّهوا ذلک على المسلمین؛ لأنّا قد وجدنا الخلق منقوصین، محتاجین غیر کاملین، مع اختلافهم و اختلاف أهوائهم و تشتّت أنحائهم.

اگر یک امام قیم، امین، حافظ، کسی که به او امانت می سپارند، ملت مندرس می شود و سنت و احکام متغیر می شود، بدعت گذاران زیاد می شوند، مبتدعون در دین زیادی ایجاد می کنند و ملحدون از آن کم می کنند و این مطلب را بر مسلمین مشتبه می کنند، به خاطر این که ما خلق را ناقص و محتاج و غیر کامل می یابیم، با وجود همه ی اختلافاتی که دارند اینها منقوصند، اینها نمی توانند خودشان ملت را حفظ بکنند دین را حفظ بکنند.

فلو لم یجعل لهم قیّماً حافظاً لما جاء به الرسول، لفسدوا على‏ نحو ما بیّنّا، و غیّرت الشرائع و السنن و الأحکام و الإیمان، و کان فی ذلک فساد الخلق أجمعین «۱».

اگر برایشان یک قیمی یک حافظی… فاسد می شوند به آن نحوی که ما تبیین کردیم…