خوب عرض به خدمتتان که برای اینکه در این ۱۰ دقیقه یک ربع یک متنی هم خوانده باشیم. بالاخره هر جلسه یک بخش هایی از این کتاب را هم بخوانیم.
شما با این سبک موافق هستید؟ باید عادت بکنید که کلام را به همین سبک بخوانید. بعدش هم قرآنی، روایی، در مورد نصوص و غیره.
نقش مردم در حکومت اسلامی:
الان بحثی را که در حکومت اسلامی استارت میزنیم (می خواستیم بزنیم که نشد)، و به جای اون به توجیه کار پرداختیم، بحث نقش مردم در حکومت اسلامی بود. ما برای گفتن نقش مردم به این بحثها نیاز داریم، چون که نقش مردم، دو اندیشهٔ کلی سرش وجود دارد که می دانید دو نظریه (هم) سر بحث ولایت فقیه وجود دارد.در بین آنها که ولایت فقیه را قبول دارند.
که آن دو نظریه برای خودش آثار متفاوت هم به جا می گذارد. چیزی که می خواستیم در این جلسه بحث کنیم، مشروعیت و مقبولیت را می خواستیم تعریف بکنیم برای شما که این مفاهیم دقیقا به چه معنایی هستند. دو تا اصطلاح مختلف دارد که در بسیاری از موارد آدمها با هم قاطی می کنند این دو اصطلاح را. یک اصطلاح “legitimacy” وجود دارد که در حقیقت ترجمهٔ انگلیسی آن چیزی است که آنها میگویند، این طرف برخی آن را مشروعیت ترجمه می کنند. و ما این جلسه می خواستیم بگوییم که این لغات آنها نیستند. این از همان بحث لجیسلشین و قانون گذاری هست.
این افراد از دو گفتمان صحبت می کنند با دو مبنای مختلف، در حالی که این حوزهها باید تفکیک شود و معلوم شود که در هر بحثی مراد کدام است. ما باید این حوزهها را تفکیک کنیم، نظر آقای منتظری را به عنوان شاخصترین نظر در مقابل نظر حضرت امام (که امام در حقیقت در یک مسلکی از نظر دربارهٔ ولایت فقیه می گنجد، آقای منتظری در مسلک دیگری می گنجد) و این ۲ مسلک با هم دیگر حتما باید جایی تعارض بکنند و قطعاً به صورت سیستماتیک با هم تعارض دارند. بنا بر این گفتن این ۲ مسلک و نقش مردم در هر کدام از این ها یک ثمرات بسیار مفیدی دارد. اتفاقا ۲۵ صفحه از متن خود آقای منتظری را هم می خوانیم. این می شود آن روال کاری ما. همان طور که گفتم ۲ جلسه کار می برد این بحث. من الان از روی آن (کتاب آقای منتظری) میخواهم برای شما بخوانم. کتابهایی هم که فعلا می توانید بهش مراجعه بکنید، – گر چه که خواهید فهمید که در مستوای این بحث نیست- ، خاتمیت و نبوت آقای مطهری است.
یکی از حضار: وحی و نبوّت آقای جوادی چطور؟
استاد قاسمیان: اون کتاب را من دقیق ملاحظه نکردم.
کلا حتما میدانید که وقتی میگویند کتاب بخوانید، به این معنا نیست که بشینید و از اول تا آخر کتاب را بخوانید که! کتاب را بخوانید، یعنی فهرستش را بخوانید در درجهٔ اول. بعد از آن در موارد مرتبط، به فصلهای مرتبط هم مراجعه کنید. مثلا وقتی شما می گوئید که من کتاب ولایت فقیه آقای منتظری را خواندم، یعنی نشستم سر تا ته آن کتاب را خواندم؟ منظور که این نیست. کتاب خواندن یعنی اینکه شما فهرست را می خوانید و بعد میبینید که کدام بحث می تواند ارتباطی به این بحث شما داشته باشد، آن ۵ یا ۱۰ صفحه را می خوانید. البته الان سیدی آثار آقای مطهری هم هست، که می توانید صفحات مرتبطش را در بیاورید.
(استاد قاسمیان در پاسخ یکی از حضار می فرمایند که: اجازه بدهید که یک کتاب را به عنوان کتاب درسی با هم بخوانیم. بگذارید که ما دلمان قرص شود که این کتاب را خواندیم و تدریس کردیم – درست است که بسیاری موارد دیگر را هم گفتیم ولی این کتاب را خواندیم)
آقای سبحانی هم در نگارش بسیار نویسندهٔ قوی هستند. چون که ایشان در نجف که بودند تمرین نگارش می کردند، به صورت خاص، برای همین در حد عربها ظاهر می شوند وقتی که مطلب می نویسند. قلم، قلم خوبی است.
بسیار خوب: ما این بخشها را با هم می خوانیم تا بدانید که قرآن چطور وارد یک بحث می شود، کتابهای اعتقادی ما چگونه وارد یک بحث می شوند. (این هم از فواید این کتاب خواندن هاست)
متن کتاب:
(۲۲)
مباحث النبوة العامة
(البحث الأول)
لزوم بعثة الأنبیاء
إتفق أهل الملل قاطبة على لزوم بعثة الأنبیاء إلى الناس، بمعنى أن حکمة الخالق البالغة تقتضی إرسال الرسل لهدایة الناس و إرشادهم إلى سبل السعادة.
اهل ملل و ادیان، در مورد بعثت انبیاع، اینطور متفق هستند که بعث انبیاع به سمت مردم لزومی دارد. به معنای اینکه حکمت بالغهٔ خالق، این (مضاف الیه صفتش بعد از اسم می اید) همان نکتهای است که آن بنده خدا بلد نبود!
حکمت الخالق البالغه. (آن مثال هم همین بود که آن آقا گفت “دول الخلیج العربیه – چون که دول جمع مکثر است و صفتی که باید برایش آورده شود، مونث باشد، بنا بر این آن می شود عربیه)
و خالفهم فی ذلک البراهمة، فقالوا بأن المجتمع الانسانی بفطرته و عقلیته، یصل إلى تلک الغایة، من دون حاجة إلى معلم غیبی.
حکمت بالغه ای که مردم را به راه سعادت راهنمایی میکند. براهمه در این زمینه مخالفت کرده اند که ارسال رسل لازم است یا خیر. یک قولی به محمد ابن زکریای رازی هم منسوب است (در این زمینه). حالا باید دید که منظور از براهمه دقیقا چه کسانی بوده اند. باید به همان معنای متداول باشد، منتهای مراتب یک استدلالی اینجا وجود دارد. آن استدلال هم این است که یا در حرف انبیا مقتضای عقل است یا خیر. یعنی به این معناست که آیا این موافق عقل است یا مخالف عقل است. اگر مخالف عقل است خوب قبول نمیکنیم. اگر هم موافق عقل است که چون از ابتدا عقل خودش بوده است و به تنهایی کفایت می کرده و لزومی به آورده شدن انبیا وجود نداشته است. این براهمه یک چنین چیزی را میگویند و این قول را به محمد ابن زکریای رازی هم نسبت داده اند ولی علل قاعده نباید قول درستی باشد. ولی خلاصه استدلال همان بود که گفته شد. یا مخالف عقل است یا موافق عقل. اگر موافق عقل است که خوب عقل کافیست و اگر مخالف است که خوب هیچ آدم عاقلی حرفهای مخالف عقل را نمی پذیرد.
این حرفها حرفهای کلام جدیدی است که الان بحث از ضرورت وحی و بعثت انبیا را بیان می کنند (زیر سوال می برد)
شناسایی حرف و این مطلب متوقف است بر تحلیل ادلهٔ طرفین. اول ادلهٔ مثبتین را می گوییم، و کمی از تعداد زیاد آن را اختیار میکنیم. و بعدا آن موقع آن را ذکر میکنیم ادلهٔ نافین را و تحلیل میکنیم.
والتعرف على الحق فی ذلک یتوقف على تحلیل أدلة الطائفتین، ونقدم أولاً أدلة المثبتین، مختارین القلیل من الکثیر منها(۱)، ثم نتبعها بأدلة النافین فنذکرها ونحلّلها.
بالاخره تا اینجا وعدهٔ بسیار خوبی است! لا اقل تا این حد که، که ما اول ادله را میآوریم و برخی را می پذیریم و برخی دیگر را نفی میکنیم.
حالا بعدا در “ المهازرات ” خواهیم دید که المهازرات تلخیصی که کرده است، تلخیص انصافاً بعدی است. با اینکه یک شاگرد خوبی از ایشان تلخیص کرده اند (آقای ربّانی گلپایگانی) منتهای مراتب کتاب، کتابیست که از وزانت بالایی برخوردار نیست. خود این کتاب در حد توسط است، و با این خلاصه هم که انجام شده، کتاب از هم پاشیده شده. لذا به همین دلیل ما توجیه کرده ایم که ما آن کتاب را نمی خوانیم و به جای آن این کتاب را می خوانیم.
أدلة لزوم البعثة
(۱)
حاجة المجتمع إلى القانون الکامل
وبیان هذا الدلیل یستدعی رسم أمور:
این دلیلی که من میخواهم به شما بگویم، به عنوان ادلهٔ لزوم بعثت، اینها خواهد بود. قبل از اینکه این دلایل را بگویم باید یک مطلب را توضیح بدهم.
الأمر الأول: نزعة الإنسان إلى الحیاة المدنیة.
حرکت انسان به سمت جامعه مدنی:
نزع یعنی حرکت به سمت یک چیزی. تیتر این بخش هست، حرکت انسان به سمت حیات مدنی و شهری.
لا یشک احد من الفلاسفة والباحثین فی الحیاة الإنسانیة، فی أن للإنسان میلاً إلى الإجتماع والتمدن،
برای هیچ کس شکی نیست کهمیلانسان به سمت تمدن است. حالا تمدن اگر به منظور مدنیت است ما قبول میکنیم. اگر تمدن به معنای همین متمدن شدن است، نه ما همچنین قیدی را قبول نداریم. چرا که میل بشر به دریدن و پاره کردن هم دیگر بیشتر است تا متمدن شدن! حالا نظریه قرآن هم در این مورد بفهمیم.
فهو یفر من حیاة الإنفراد فی الغابات والصحاری وکهوف الجبال، ویتجه إلى التشکّل مع أبناء نوعه فی اطار المجتمعات الکبرى، وکلّما تکاملت الحضارة الإنسانیة، إنحسرت تلک الحیاة الفردیة وازدادت التشکّلات المدنیة والإجتماعیة .
و انسان فرار میکند از حیاتهای فردی، در جنگل ها و بیابانها و صحرا ها، از کوه ها. و توجه میکند به چهار چوب اجتماعات بزرگ.
و هر چقدر که این تمدن انسان زیاد میشود، خسته و درمانده میشود)از حیات فردی( – در قرآن هم داریم که
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَحَسِیرٌ
بار دیگر (به عالم هستی) نگاه کن، سرانجام چشمانت (در جستجوی خلل و نقصان ناکام مانده) به سوی تو باز میگردد در حالی که خسته و ناتوان است. (سورة الملک)
یعنی هر چقدر که سر می چرخانی، چشم در مانده میشود.
مفهومش این است که، آقا ما این امر اول را قبول میکنیم که بشر از آن حالت فردی میل به سمت حرکت اجتماعی و زندگی اجتماعی دارد و میرود که اجتماعی زندگی بکند (تا اینجا را قبول بکنیم که از حیاتهای فردی به اجتماعی پیش می رود).
۲ نظریه وجود دارد که این حرکت انسانی را به سمت جامعه مدنی (به مدنیت شهر نشینی و با هم زندگی کردن) پیش می برد. در حقیقت دو تفسیر وجود دارد.
این دو تفسیر را باید با هم نگاه بکنیم. (جلسهٔ بعد)