فلسفه ابتلائات در جامعه اسلامی - جلسه ۴

مجموعه فلسفه ابتلائات در جامعه اسلامی از حاج آقا قاسمیان

در مسجد دانشگاه علم و صنعت

شنبه، 25 مهر 1394

47 دقیقه

بسم رب الحسین (ع)
در جلسه ی اول عبارتی خواندیم در رابطه باتوبه واستغفار؛سوالی شد در رابطه با سرزمین های کفر وگناه وبرکات ؛گفتیم در باز کردن غیر از برکات اسمان ها وزمین است؛ همانطور که میشود پای درختی آب باز کرد اما بگندد. اگر واقعا کارهای فردی واجتماعی مابررسی شودمتوجه میشویم خیلی ٫ ضلع بعدی اشکال در فرض مسأله بود کارهای ما زشت است؛در کشورهای غربی دروغ در زبان مردم کمتر است؛ البته دولتمردانشان دروغ میگویند اما در بین مردم دروغ کمتر دیده میشود. ضلع سوم بحث این است که خدا با مؤمنان طوری حساب میکند که باکفار حساب نمیکند.مایک تعجیل عقوبت داریم برای مؤمنان؛همان کار را کافرانجام دهد سرش نمی آید؛داریم خداوند میفرمایند؛ من بنده ای را که … مریضش میکنم یا رزقش را میبندم؛در دنیا حالت ناامنی یاخوف ایجاد میکنم ٫ بخواهم به او رحم کنم قران در مورد حضرت یونس(ع)میفرمایند:اگر در شکم ماهی تسبیح خدا نمیگفت تا روز قیامت می ماند.راه برون رفت غم وغصه در مؤمن اینطوری است ؛معلوم نیست در غیر مؤمن ابه این شکل باشد.چون غیر مؤمن به این چیزها تعلق ندارد. در روایت داریم:تعجب میکنم از کسی که از چهار چیز میترسد وبه چهار چیز پناهنده نمیشود؛یکی اینکه کسی پناهنده نمیشود؛مؤمن ارتباطش با » لا اله الّا اَنت سبحانَ کَ اّنی کنتُ مِن الظّالمین « که از چیزی میترسد اما به بعد اینکه مشکل از من ٫ خدا اینطور است؛باید بگوید خدایا من هیچکسی را ندارم؛ خدایا من فقط امین تو را دارم . نه .خدایا تو منزّهی ٬ از تو نیست.خدایا چرا این بلاها را سر من می اوری ٫ است این آیه را به خود بفهمانید:اگر خدا بخواهد به احدی رحمت بدهد احدی نمیتواند جلویش رابگیرد واگر نخواهد بدهد احدی نمیتواند بدهد.امر به معروف ونهی از منکر نه اجل کسی را جلو می اندازد نه به تاخیر. فستجبنا لَه ربّه وکذلک نُنجی «؛داریم» لااله الّا انت سبحانکَ انّی کنت من الظّالمین « این مفهوم توحیدی . مؤمنین راه برون رفتشان از غم اینطور است »المومنینچند طور میشود اینجا برخورد کرد؛ یک نفر میگوید طوری نیست ٬ یک زمانی می افتیم دستمان میشکند فراموش کن وبرو گچ بگیر.بدون اینکه اندک پیامی از غیب دریافت کند.یک نفر میگوید این اتفاقی که افتاد چون که داریم که مؤمن پایش نمیلرزد مگر به واسطه ی گناهی که ٬ بخاطر انجام گناهی بود که انجام دادم انجام داده باشد.قران میگوید؛بعضی سنگ ها هستند از خشیت خدا می افتد پایین .فرمول فیزیک برای چگونگی است نه چرایی افتادن سنگ.نه میتواند اثبات کند نه میتواند نفی کند.اینکه پات گیر کرد جایی ودستت شکست چگونگی شکستن است نه چرایی اش. در همین اتفاق شکستن دست نفر سوم میگوید خدایا این اتفاق افتاد که من تو را شکر کنم.یعنی با یک اتفاق شکستن دست سه عکس العمل از افراد مختلف میتوان دید؛ یکی رشد میکند یکی شکر میکند یکی هم که ایمان به غیب ندارد متوجه چیزی نمیشود.ه هر چقدر هم مومن تر ؛خدا با حساسیت بیشتر بر خورد میکند. ما از امیر المومنین(ع )که امیر المومنین تر نداریم!هیچ وقت امیر المومنین (ع)هوس مذاکره با معاویه قطعا نداشت.اما همین امیر المومنین (ع)به این سیاست رسیده شد ٫ داشت؟!اصلا این سیاست را داشت؟ نه به نام حکمیت .چه کسی این را در دامنش گذاشت؟یک سری خواص وبعد بی بصیرتی مردم.در آخر ٫ وانجام داد دوباره حضرت (ع )میخواستند بجنگند اما باز نشد.بعد ایشان امام مجتبی(ع )میخواستند اما نشد…امیر المومنین(ع )وارد مذاکره خفت بار شد با معاویه. دیگرنباید ایشان هزینه شوند.ماباید پشت سر آقا باشیم اما گاهی ٫ وقتی خط را حضرت آقا (مدظله العالی )دادند چون مسیر مین دارد.حضرت آقا خط را دادند؛ماسر چیز دیگری مذاکره نمیکنیم.اینکه ٬ جلوتر باید حرکت کنیم ما با آمریکا مذاکره نمیکنیم یک عالمه علت دارد. تو برو روی ٬ اگر کسی قرر است برود روی مین ٬ یکی یکی خط را خراب میکنند برایمان.خط معلوم است مین.اگر کسی قراراست فحش بخورد تو بخور.بفهمند که ما بغیر از این موضوع دیگر مذاکره نمیکنیم. باور انقلابی اگر در سطح مسولین نباشد فاجعه به بار می آورد. من باهمه ی قوا وملائکه می آیم ٫ امیرالمومنین (ع)میفرمایند اگر به غیب پناهنده شدید وبه من روی آوردید از وعده ها چیزی ٬ وسط.اما اگر دست برداشتید ورفتید سراغ محاسبه ی دنیایی خود؛همه با شما خواهند جنگید نمی اید وهیچ کدام به کمکتان نمی آیند.اصلا ماجرای خندق اسمش هم در قران نیامده.گزارش وحیانی از این خداوند خفیف تر وارد ٫ با .آمدیم.اصلا هر چه دشمن دماغش پر باد تر باشد ٫ ماجرا چیز دیگریست.ما با میشود.خدا نمرود را با پشه کشت.مابا باد آمدیم؛با لشکر نامرئی.آیا در باور سیاسی ما به چیزی به نام لشکر نامرئی قائلیم؟؟ امام(ره )قائل بودند؛ حضرت آقا(مدظله العالی) قائلند ؛ اما آیا ما قائلیم؟ یک عده در این صحنه جانشان رسید به گلوگاهشان.منافقان بعضی شان خودشان نمیدانند منافق هستند. بعضی جاها کار میرسد به پیچ و مهره و بزودی حل میشود .اما مشکل اینجاست وقتی به پیچ ومهره میرسد ما متزلزل میشویم.مؤمنان گاهی میخوابند.