ضرورت عشق و علاقه به دستور عبد بودن

مجموعه راز عبور از رنج‌های زندگی از حاج آقا پناهیان

در هیئت شهدای گمنام

یکشنبه، 18 مهر 1395

68 دقیقه

راز لذت بندگی و دوری از رنج زندگی

دین بر محور دستور

از سؤال‌های مهم زندگی خود ساده عبور نکنید؛ جدال و جنجال نیاز نیست ولی پای سؤال خود بیستید. یکی از سؤال‌های مهم که روان شناسان می‌گویند حدود سن ۱۴ سالگی ایجاد می‌شود اینکه «خدا چرا ما را خلق کرد؟» سؤالی است فیلسوفانه و عارفانه. پاسخ این سؤال ساده نیست و به‌سادگی نمی‌شود در کتابخانه جست‌وجو کرد. اگر خوب زندگی کرده باشد شاید چند سالی طول بکشد که به این سؤال پاسخ دهد. من حق‌دارم که از شما گله‌مند شوم که چرا از این سؤال راحت رد می‌شوید. فرصت نداشتن‌ها و بازی‌ها فرد را از پرداختن به سؤالات مهم و مقدس بازمی‌دارد.

اگر من آفریده نشده بودم نیازی نبود که کار خوبی انجام دهد و با گرفتاری رشد پیدا کنم و درنهایت به بهشت بروم. نیاز است که برای پاسخ دادن به سؤال مهم به‌پای آن بیستیم. کسی که ما را از پرداختن به سؤال‌های مهم بازدارد می‌خواهد ما را به حیوان تبدیل کند. برای هرکسی باید پاسخ این سؤال به شیوه‌ی خاصی پاسخ داده شود و آثار متفاوتی هم دارد. یکی دیگر از سؤالات مهم فلسفه‌ی زندگی است. این سؤال مطرح می‌شود که «چرا خداوند برای دین‌دار شدن دستور داده است؟» خوب خداوند پیشنهاد می‌داد. دستور لذت بالایی ایجاد می‌کند. تکلیف دشواری‌هایی دارد و رسیدن به پاسخ آن‌هم ارزش دارد. نه خدا می‌خواسته است ما را اذیت کند و نه اینکه می‌خواسته است که ما نفهمیم که چه کرده است، پس باید به دنبال پاسخ آن سؤالات باشیم. نمی‌شد که خداوند دین خود را بدون دستور ارائه می‌کرد تا دعوا سر دین‌داری و بی‌دینی نمی‌شد. باید پای جواب دادن به این سؤالات به یاستیم تا اینکه به این نقطه برسیم که عاشق دستور باشیم وگرنه اگر دین ما به هیچ دردی نمی‌خورد و مانند مارقین از دین بیرون می‌افتیم**.**

به‌زور دین‌داری نکنید هم حال خودتان و هم حال همه را به هم می‌زنید؛ خدا عزیز است و نمی‌خواهد ما با منت گذاشتن دین داشته باشیم. دینی که به‌زور می‌داریمش دین نیست. دین فرح‌بخش است و موجب می‌شود که صورت آدم گل بیندازد. اگر به‌زور دین‌داری کنیم باعث می‌شود خدا را به مردم بد معرفی کنیم و از دین فرار می‌کنیم یا دور می‌اندازندمان. باید بگوییم خدایا عاشق دستوراتت هستم. بدون خالی‌بندی و عارف گونگی وگرنه بتی در ذهن ساخته‌ایم و بت‌پرست شده‌ایم.

ما باید عاشق دستور دادن خدا باشیم وگرنه از دین خسته می‌شویم و از آن بهره‌ای نمی‌بریم. دستورات مانند آنتی‌بیوتیک نیست که عاشق باشیم یا نه، ادب داشته باشیم یا نه، روی بدن اثر کند. بلکه خداوند اجازه نمی‌دهد دین‌داری کنید.

ای انسان تو می‌دانی زمانی که نبودی تو را خلق کرد، اگر کسی بگوید خیلی خوب کاری کردی خلق کردی؟ این کسانی بودند که درب خانه‌ی حضرت فاطمه را آتش زد.

قرآن به شما می‌گوید «برخی جلوی پیامبران ایستادند چون پیامبران حرف زده‌اند مخالف هوای نفسشان» هوا می‌گوید من نمی‌خواهم دستور گوش دهم، برخی هواپرست هستند و برخی هم خداپرست. هواپرست‌ها هم خدا را قبول دارند، ولی می‌گویند می‌خواهم آن کاری را که می‌پسندم انجام دهد.

عاشق دستور نبودن مثل این است که دست و پای تو را به اسبی بسته‌اند و تو را این‌طرف و آن‌طرف می‌کشد و هیچ‌چیز از تو باقی نمی‌ماند ولی اگر عاشق دستور باشید سوار اسب می‌شوی و هر جا بخواهی می‌روی و از زندگی کردن لذت می‌بری**.**

سختی تکلیف را اذان از بین می‌برد. اذان اعلام می‌کند که من دستور دادم نماز بیایید، ما باید با شنیدن اذان بگوییم جانم که دستور می‌دهی. پیامبر به بلال می‌گفتند « ارحنا یا بلال» با اذان گفتن به ما حال بده.

او مؤذن برکشد فریاد را / تیشه‌ای ده،تیشه‌ای فرهاد را

عاشق شو آر نه روزی کار جهان سر آید ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

خداوند چرا دستور می‌دهد؟

اینکه ما جواب این مسائل را بگوییم برای شما حل نمی‌شود بلکه شما باید خودتان فکر کنید. عرفا فرقشان با چیست؟ این است که شهود می‌کنند، شهود یعنی همین مطالب را می‌بیند.

صاحب دلی با واسطه گفت به مردم بگویید که خدا چه قدر دوستشان دارد و امام زمان چه قدر دوستشان دارد. این مطلب بیان کردنی نیست و توضیح دادنی نیست.

در کشاکش جنگ بود که مادری فرزند خود را گم کرد و وقتی او را پیدا کرد همان وسط معرکه نشسته بود به او شیر می‌داد که پیامبر به اصحاب فرمودند، خدا شمارا بیشتر از دوست داشتن این مادر نسبت به بچه‌اش دوست دارد. اگر بدانیم خدا چه قدر ما را دوست دارد می‌میریم.

حتی درودیوار خانه‌ی بهشتی که الآن برای شما آماده‌شده است از شوق شما گریه می‌کنند.

احساس عبودیت فرح‌بخش‌ترین احساس است. بعضی آن‌قدر نادان هستند و زحمت فکر کردن به خود نمی‌دهند نمی‌دانم آن‌ها چرا غذا می‌خورند! می‌گویند من اگر عبد باشم دیگر وظیفه‌ای بر عهده ندارم و همه‌ی کارها بر عهده‌ی مولاست. آیا او خودش تنهایی فکر کرده است. داعش ها هم که خودشان را منفجر می‌کنند همین گونه فکر می‌کنند**.**

فرد وقتی عبد می‌شود مولا مسئولیت‌های مَشتی می‌دهد که از آن لحظه است که معنای مسئولیت را می‌فهمد مانند مسئولیت نجات جان بشریت. آیا آن‌ها فکر کرده‌اند عبد بدون یعنی گوسفند بودن که آن‌ها را ببرند بچرانند و کاری نداشته باشند. خیر حیات خلاقانه بعد از عبودیت مطرح می‌شود. گفت تنبل‌ها معمولاً منجم می‌شوند گفت چون کاری ندارند و وقتی شب می‌شود روی پشت‌بام دراز می‌کشند و آسمان را نگاه می‌کنند. (لطیفه‌ای است و منظور علم نجوم نیست.)

دلیل دوم این است که ما که عبد بشویم انسان را به اوج خودشکوفایی می‌رساند. مسئولیت‌های الکی مانند استرس‌ها و اضطراب‌های بی‌خود را از انسان دور می‌کند. خداوند به ما دستور داده است تا اینکه ما یک‌عمر دستور اجرا کنیم تا اینکه حس عبد بودن به ما دست بدهد. این احساس باعث می‌شود که حس محبت خدا را بچشیم.

عبد شدن زیباترین پیوند زندگی است بافهم آن دیگر ازدواج را زیباترین پیوند نمی‌دانیم**.**

عبد به‌جایی می‌رسد که دربه‌در است تا اینکه از مولا دستوری دریافت کند. وقتی این حس را درک می‌کنیم تا اینکه عبد شویم.

امام صادق (علیه‌السلام) : أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ يَدْعُو إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ لَيْسَ مَعَهَا طَاعَةٌ فِي أَمْرٍ وَ لَا نَهْي‏

خداوند پیامبری را مبعوث نکرده است مگر اینکه امرونهی‌ای را آورده است تا اینکه کسی از او اطاعت کند.

انسان اگر خالقش را بشناسد به‌صورت فطری برمی‌گردد و می‌گوید که خوب با من چی کارداری یا همان سؤال اول که مطرح کردیم که خدایا من را چرا آفردی. کسانی که می‌خواهند به‌راحتی به پاسخ این سؤال برسند خیال می‌کنند که می‌توانند بدون ظرفیت‌سازی به پاسخ آن برسند. اطاعت ظرفیت فهم ایجاد می‌کند ازاین‌جهت است که می‌گویند از هفت‌سالگی فرزند را به نمازخواندن امر کنید**.**

کوه و تفکر خیلی باهم همراه است. آیا کوه رفتن را به بچه یاد نمی‌دهید و او را همراه خود نمی‌برید تا اینکه بزرگ‌تر شد تربیت‌شده باشد و ورزش کند اصلاً خودان کوه می‌روید.

اصلاً ما عبد آفریده‌شده‌ایم و با اطاعت از خداوند به‌جای خود برمی‌گردیم. با اطاعت است که انسان، انسان است. اگر ما نسبت به خدا عبد نباشیم هیچ‌چیز دیگری نمی‌توانیم باشیم! شریک باشیم؟!

وقتی یک مقدار دستور اجرا کنیم مشاعر ما باز می‌شود و بیشتر عبودیت را می‌فهمیم. از هفت‌سالگی به بچه ادب یاد دهید، امام صادق فرموده‌اند اگر بنده شد که شد وگرنه نمی‌توانید او را وادار به بندگی کنید. اینکه بچه را در هفت‌سالگی دستور می‌دهیم وظیفه‌ی ماست که او را تعلیم دهیم ولی اگر پیروی نکرد و سرپیچی کرد خودش نخواسته است.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»