مجموعه راز عبور از رنجهای زندگی از حاج آقا پناهیان
در هیئت شهدای گمنام
پنجشنبه، 15 مهر 1395
61 دقیقه
راز لذت بندگی و دوری از رنج زندگی
زندگی بندگان شکور
چند شبی به راههای متعدد پرداختیم، راههایی که میتوانست ما را از رنجها عبور دهد و رنجهای نابجا را حذف کند و ما را اهل تحمل رنجهای ارزشمند قرار دهد. چه قدر فلاکت میکشد کسی که فقط از لذتهای خودش لذت میبرد، همانگونه که یک سلسله راههایی برای عبور از رنج وجود دارد یک سلسله راه وجود دارد برای رسیدن به لذائذ.
منافق از خوردن سر سفرهی دیگران خوشحال میشود ولی مؤمن از خوراندن سر سفرهی خود به دیگران لذت میبرد. برای لحظههایی که شاد نبودهایم باید استغفارکنیم. همانگونه که خداوند آمار داده است «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّکورُ » (سباء، ۱۳) مابقی منفی گو و منفیباف هستند؛ ابلیس لبخند بر لبانش مینشیند وقتی تو اخم بر صورت داری. ما به بچههایمان باید یاد دهیم تا لذت ببرند. اینکه پدر و مادر به فرزندان آموزش دهند که از زندگی لذت نبرند و ناراحتی را به آنها انتقال دهند، گناه میکنند.
برخی افراد منتظر چیزی غیر از زندگی اند تا بهراحتی برسند، خیر آنها فقط با مرگ میتوانند راحت میشوند، درصورتیکه حتی بعد از مرگ هم آغاز ناراحتی آنهاست. شکر کردن خداوند در رنج سخت است شکر در نعمت که سخت نیست؛، درحالیکه شکر در نعمت هم نمیکنیم چون عادت نکردهایم و یاد نگرفتهایم، درست زندگی کردن را یاد نگرفتهایم، ایمان به خدا هم اخمهای ما را باز نکرده و قلب ما را شاد نکرده است. همان اول نماز به ما یاد دادهاند که بگوییم «الحمد لله رب العالمین» و انسان با این جمله باید به رقص بیاید ولی چند مرتبه تاکنون با این ذکر خوشحال شدهایم؟
لحظهی شنیدن این حدیث را در خاطرات خود یادداشت کنید الآن ساعت هفت و نیم شب پنجم محرم سال نودوپنج است. «پاداش تشکر کردن از خدا در نعمت بالاتر از پاداش صبر کردن در بالاست»، درصورتیکه ما صبر کردن در بالا را کار بزرگ میدانیم. راه رسیدن به لذتهای برتر چیست و تو چه میدانی لذت برتر چیست؟
بندگان شکور به دلیل نعماتی که برای همه هست شاد میشوند.
بندگان شکور فقط برای نعماتی که به آنها دادهاند شاد نمیشوند، بلکه شاد میشوند وقتی نعمتی به یک بندهی متکبر دادهشده است.
بندگان شکور نهفقط برای نعمتهایی که به همه داده میشوند شکر میکنند برای نعماتی که به دیگران رسیده است شاد میشوند.
با شنیدن فرازهای دعای عرفه به خاطر نعماتی که امام حسین (علیهالسلام) میشمارند، آدم دیوانه میشود، مگر برای آن نعمتهایی که به همه دادهشده است کسی شکر میکند؟
بندگان شکور تشکر میکنند از خدا به خاطر بلاهایی که دریافت میکنند. اگر تو من را دوست نداشتی میزدی؟ خیر بیاعتنایی میکردی.
اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
بندگان شکور کسانی هستند که برای اموری که برای همه در هرروز رخ میدهد خدا را شکر میکنند؛ مثلاً تشکر میکنند که خدایا امروز صبح بیدار شدم و خورشید برای من میدرخشد.
اینها آیات خداوند را باور کردهاند. آیاتی که میگوید وقتی از دنیا میروند آسمان و زمین برای آنها میگریند. آنها باور کردهاند که خداوند آنها را آدم خلق کردهاند ما خود را آدم حساب نمیکنیم.
او که همهی کائنات را به دور خود به چرخ میبیند «رَبَّنا مَا خَلقتَ هَذا باطِلاً» خوب اینها را برای من آفریدهای من شرمندهام! نمیتوانم پاسخ دهم! من را ببخش! اینها از زندگی لذت میبرند. راه رسیدن به این لذت چیست؟ و راه عبور از آن رنجها نیست؟
خوب یکی از این راهها این است که از وجود چنین لذتهایی خبر داشته باشی. برخی مانند مامان برای همهی مردم شدهاند؛ مثلاً میگویند جیگرم حال آمد همسایه ما ماشین نو خریده است به همسر خود میگوید خیلی خوشحال شدم همسایه ماشین نو خریده است. /اگر همسرش او را نگیرد حتی شیرینی میگیرد و برای همسایه میبرد./
آدم سالم به روستایی آمد که دائماً خودشان را میخاراندند. به او نگاه کردند گفتند: تو چرا تنت را نمیخارانی؟ گفتند او را در رودخانه بی اندازید او بیمار است و با بیل به جان او افتادند، که چرا او تن خود را نمیخاراند. ادامه ی این لطیفه را نمیدانم که چه به سر آن فرد آوردند! و این است حکایت حال ما؛ ما با افراد سالم اینگونه برخورد می کنیم.
راه های فرعی لذت بردن از زندگی و در نهایت راه اصلی
چرا باید از زندگی کم لذت ببریم و دائماً در خانوادهها دعوا باشد**.**راههای متعددی برای مثبت نگر شدن وجود دارد. ولی بنده در شبهای گذشته علیه این راهها که هرکدام خوب است و مؤثر است صحبت نکردم.
نمیخواهم روایاتی علیه دعا کردن بخوانیم. در روایت داریم که خداوند میفرمایند: گردنش بشکند چون تا این حد سجده کرده است و گریه کرده است او را با سر به جهنم میاندازم. چون راه اصلی را نرفته است و راههای متعدد فرعی را انتخاب کرده است. اگر راه اصلی را نروید و راههای فرعی را بروید گویند که به دوزخ راه پیدا میکنید.
راههای فرعی ما را به خوب بودن مانند صبور بودن، شکور بودن، شجاع بودن، حسود نبودن، دعا کردن، آگاهی داشتن، تمرین داشتن و دعوت میکند؛ اما همهی اینها راههای فرعی هستند. حتی مبارزه با هواهای نفس و ریاضت کشیدن هم راه فرعی است. این راههای فرعی که گفته شد همه و همه راههای خوبی هستند، که فطرت ما آنها را میفهمد ولی بالاتر از آن راهی هست که فطرت ما کمی دیر آن را میفهمد و آن راه اصلی است.
از این جهت آن راه اصلی راز است که عموم ما :
انکارش میکنیم.
اهمیت آن را درک نمیکنیم
توجه لازم به آن نداریم و عشق به آن نمیورزیم. اصل ما در دیدگان ما نیست.
چرا بهجای اینکه خداوند برنامهی خوبی به ما پیشنهاد کند دستور به ما میدهد؟ بعد از دستور ما را از جهنم میهراساند و تشویق به بهشت میکند؟ میداند که دستور و تکلیف سخت است؟ پزشکها چه افراد خوبی هستند که پول هم میگیرند و نسخه میدهند ولی پیامبران پولی نمیگرفتند و نسخه برای ما میدهند ولی آن را قبول نمیکنیم. مگر ما گرایش به ارزشهای اخلاقی نداریم ولی چون دستور است ما قبول نمیکنیم آخر این دستور برای چیست؟! با این کار حرمت خدا و دستور خدا شکسته میشود!
راه اصلی عبور از رنجها و رسیدن به لذتهای زندگی اطاعت از دستور استاینکه تو بدانی که بافضیلتترین کار اخلاقی بشر و زیباترین و ارزشمندترین فعل آدمی این است که به دنبال دستور باشد نه به دنبال کار خوب باشد. دستور اطاعت کردن خوبتر است از همهی کارهای خوبی که محتوای دستور است. بسیاری از مردم با محتوای دستورها موافق هستند ولی دستور که داده میشود باخدا دعوا میکنند. شاید برخی میگویند اگر دستور نبود ما خودمان اجرا میکردیم.
راز عبور از رنجهای دنیا و رسیدن به لذتهای زندگی این است که اهل شنیدن دستور و رسیدن به امر خدا و شنیدن امر خدا باشد**.**
اگر اهل شنیدن دستور نباشیم ، اخلاص هم از ما پذیرفته نیست.
تمام دستورات خدا فطری و طبق میل عمیق فطری ماست. ولی بالاترین زیبایی که دستورات خدا دارد این است که او دستور داده! مولا رابطهای با عبد ندارد، جز اینکه دستور دهد و عبد رابطهای با مولا ندارد جز اینکه دستور بگیرد!
کار اصلی مولا رزق دادن به بندگان نیست و خلق کردن آنها نیست حیوانها را هم خلق کرده و رزق داده است. حتی رحم کردن به آنها هم نیست چراکه خدا به تمام ذرات عالم رحم دارد. کار اصلی مولا دستور دادن است و رابطهی اصلی انسان با مولا اطاعت است. و این زیباترین اتفاقی است که در عالم میافتد یعنی اطاعت از امر مولا.
آدمی زاد سالم باشد دق میکند اگر خدا به او دستور ندهد. مانند نوزادی که به سینهی مادر عاشق است او هم به دستور و امر الهی عاشق است. اینکه نماز شب بر پیامبر واجب شده است. او عاشق خداست، چراکه این امر را فقط برای پیامبر واجب کرده است.
برخی احمقهای متکبر میگویند چرا میگویید تکلیف، بگویید عشقبازی باخدا. عشقبازی با چه کسی؟ عشقبازی با پسرخالهی خدا؟ بدبخت تو عشق عبد به مولا را نفهمیدهای تو فکر کردهای که این عشق همان رابطهی میان زن و شوهر است؟ دستور برای فرعون که عبد مولا نیست سخت است. دستور برای عبدی که عاشق مولایش است نفس عبد است، نفس عبد است ... .
یک عبد عاشق میمیرد اگر به او بگوید من با تو کاری ندارم. خداوند دستوری نمیدهد تا ببیند که کاری انجام میدهیم یا نه خیر هر کاری حکمتی دارد.
دو مثال ساده بزنم که ان شا الله شما هم تجربه کنید.
طواف خانهی خدا ذکر مستحب زیادی ندارد یک ذکر کوتاه دارد که یکبار هم میتوانی بگویی. بعضی از بندگان خدا میگویند چه ذکری خوب است؛ به آنها میگوییم دستوری نرسیده است. هر چه میگوییم دستوری نرسیده است دائم میگویند برای این لحظه چه چیز بهتر است بگوییم و انجام دهیم. //آدم شدهای دائم دستور از خدا میخواهی// از لباس احرام که بیرون میآیند زارزار گریه میکنند بااینکه محرِم شود کلی دستور به گردن آنها میآید. مانند کودکی در آغوش مادر بودند و وقتی از آغوش بیرون میآیند یخ میزنند و دوست دارند برگردند. //دستور میخواهی، آدم شدهای؟!//
تجربهی دیگر اجرای توضیح المسائل و مسائل شرعی توسط شهداست. شهدا قبل از شهادت سعی میکردند دانهدانهی مسائل شرعی را انجام دهند. رسالهی عملیه وسیلهی عشقبازی باخدا بود. //ای شهدا من از شما در قیامت شکایت میکنم اگر به خاطر این حرف من را شفاعت نکنید.//
با شهیدی به دعای کمیل میرفتیم (او شبه شهید بود بااینکه زنده بود از همان زمان خاطراتش را یادداشت میکرد) او عشق هیئت و دعا بود. خانمش میخواست او بیاید ولی به او اجازه نداد و به من گفت باهم برویم. به آنجا که رسیدیم به او گفتم شاید خدا راضیتر بود که خانمت را به همراه میآوردی؟ چون او میگوید دل زیردستانت را نشکنید. //ما بهقدری باهم رفیق بودیم که اسم من را روی پسرش گذاشته بود با این رفاقت// با من خداحافظی کرد و به دنبال خانمش رفت.
اخلاق پرست های حرفهای خودخواه که بویی از عرفان نبردهاند خیال کردهاند پسرخالهی خدا هستند و به خدا میگویند: خوب خدا چه طوری حال شما خوب است؟! شما فکر کردهاید که چرا خدا دستور زیاد نمیدهد چون هلاک میشویم و اگر زیاد دستور دهد برخی اطاعت نمیکند و عذاب میشوند**.**
خوب این راه اصلی چه ربطی به رنجها داشت؟ چشم، کار دارد اگر راحت بود که راز نبود!
جاهایی که در خلأ دستوری هستی و دستورت را صریحاً اعلام نمیکند آنجا باید به دنبال دستور ظریف باشیم. عشقبازی باخدا بهوسیلهی دستوراتش این چیزی است که در مدرسهها به ما یاد نمیدهند بهجای آن درسهای اخلاقی گذاشتهاند که اگر این اطاعت از دستور نباشد ارزشی ندارد**.**
قسمتی از حدیث عنوان بصری را بخوانم؛ مرحوم قاضی طباطبائی، کوه عرفان، میفرمودند این حدیث را بنویسید و یکی دومرتبه هفتهای بخوانید.
بر حضرتش سلام کردم. سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند بنشین! خداوند تو را بیامرزد! پس من نشستم. قدری به حال تفکر سربهزیر انداختند و سپس سرخود را بلند نمودند و گفتند: کنیهات چیست؟
گفتم: ابوعبدالله. حضرت گفتند: خداوند کنیهات را ثابت گرداند و تو را موفق بدارد، ای ابوعبدالله! سؤالت چیست؟ با خودم گفتم: اگر از این دیدار و سلامی که کردم غیرازاین دعای خیر، چیزی نصیبم نشود بازهم بسیار است.
سپس حضرت سرخود را بلند نمود و فرمود: چه میخواهی؟ گفتم: از خدا خواستم که قلب شمارا بر من منعطف گرداند و از علم شما به من روزی کند و امیدوارم که خدا آنچه را که از او درباره [حضرت] شریف تقاضا کردهام اجابت نماید.
فرمود: ای اباعبدالله! علم به آموختن نیست. علم نوری است که در قلب کسی که خدا بخواهد او را هدایت کند قرار میگیرید، پس اگر طالب علمی اول در نفس خودت حقیقت عبودیت را جستوجو کن و علم را با عمل به آن طلب کن و از خدا بپرس تا به تو پاسخ گوید و بفهماند.
گفتم: ای بزرگوار! فرمود: ای اباعبدالله بگو. گفتم: ای اباعبدالله حقیقت عبودیت چیست؟
فرمود: سه چیز است.
سومین ویژگی حقیقت عبودیت این است که «وجملة اشتغاله فیما أمره تعالی به ونهاه عنه»
«تمام مشغولیت عبد معطوف به انجام دادن کاری است که خدای تعالی به او امر نموده است و پرهیز از آنچه که او را نهی کرده است.»
کار دیگری در عالم ندارد و همهی اشتغالش برای خداست.
اینکه هیچ کار مباحی در زندگی نداشته باشیم یعنی هر کاری که انجام میدهیم دستور از جانب خداوند است مانند امام خمینی (ره) که به بیان آیتالله میلانی هیچ کار مباحی در زندگی انجام ندادند.
باید خود را برای دستور شنیدن تربیت کنیم و مسیر تربیت آن بسیار سخت است**.**
اینکه به حضرت اباعبدالله میگفتند زن و بچهها را دنبال خود مبر؛ میفرمودند دستوری است از جانب پروردگارم.
هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند.
امام حسین قبل از عاشورا مقربتر بودند یا عصر عاشورا؟
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»