مجموعه تربیت و مربیان تربیتی از حاج آقا مجتبی تهرانی
در مسجد جامع بازار
یکشنبه، 20 شهریور 1390
28 دقیقه
«روی عن علی(علیهالسلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»1
بحث ما راجع به مربّیان بود، يعني کسانی که میخواهند زمام تربیتی دیگران را به دست بگیرند و به آنها روش گفتاری و کرداری دهند و در اين روش دادن به ديگران، قاصِد هستند. من در جلسات گذشته عرض کردم که اگر این روش دادن بخواهد مفید بوده و ضرر نداشته باشد، کار هر کسی نیست و کسانی که ميخواهند مربّی باشند باید دارای شرایطی باشند. اوّلين شرط و سرآمد شرایط مربی تربیتی بودن، این است که فرد باید «خود ساخته» باشد؛ البته انشاءالله اگر برسم عرض میکنم که در حدّی که خود ساخته شده است، میتواند مربّی باشد. خود ساختگی در ابعاد گوناگون مطرح است. يكي از اين ابعاد، مسأله نفس است، يعني شخصي كه ميخواهد مربّي باشد، بايد نفس خود را چه در بُعد شهوی، چه غضبی و چه وهمیاش تربیت کرده باشد. سرآمد دعوت انبیا نسبت به ابنای بشر نیز همین «تأدیب نفوس» است یعنی اگر مربّي خود ساخته نباشد، تربيت بیفایده است. لذا انبيا سراغ تأديب نفوس ميرفتند.
من در جلسات گذشته بعضی از معارفمان را در اين رابطه مطرح کردم و در این جلسه، جملاتی را از علی(علیهالسلام) برای تتمیم آنها عرض میکنم. در نهجالبلاغه است كه حضرت علی(علیهالسلام) فرمود: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ» هر کس بخواهد خود را زمامدار دیگری قرار دهد، باید پیش از تعلیم دادن به دیگران، به تعلیم خویش بپردازد؛ تعلیم همان تأدیب است.
«وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ» و بعد که خودش را تربیت کرد و میخواهد مردم را تربیت کند، باید اوّل آنها را با کردار خویش تأدیب کند، نه با زبان؛ يعني قبل از اينكه بخواهد ديگران را با زبان خود تربيت كند، بايد آنها را با عمل خود تربيت كند. همين اعمالی که از او صادر می شود، قبل از آن که بخواهد دهان باز کند و به زبان بیاورد روش میدهد.
«وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ»2 و آن کسي که دارد خود را میسازد و تربیت میکند نسبت به کسی که میخواهد مردم را تأدیب کند، براي تجلیل سزاوارتر است، حتي اگر شخصي كه ميخواهد ديگري را تربيت كند خودش هم تربيت كرده باشد، باز آن كسي كه دارد خودش را تربيت ميكند براي تجليل سزاوارتر است، چون خودسازي اینقدر ارزشمند است.
اصلاً مکتب انبیا و اولیا همین است. سرلوحه دعوت آنها همین مسأله تأدیب نفوس است. علی(علیهالسلام) در نهج البلاغه ميفرمايد: «أَيُّهَا النَّاسُ تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا» ای مردم، تربیت خود را به دست بگیرید! خودتان را تربیت و ادب کنید! «وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا»3 و نفس را از گستاخیِ پذیرفتن خوهای زشت و نکوهیده رویگردان سازید؛ لذا در روايتي ديگر از علی(علیه السلام) دارد كه فرمود: «الاشتغال بتهذيب النفس أصلح»4
عرض کردم مسأله، مسأله تأدیب نفس است؛ انسانی که میخواهد مربّی باشد، باید ابتدا خودش را در رابطه با نفسش بسازد. دليلش را هم در جلسه گذشته گفتم که نفس، یعنی شهوت، غضب و وهم، مرز نشناس است. شهوت همینطور بیپروا انسان را به شهوترانی دعوت میکند، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»5 نفس میآید انسان را به بیبند و باری، شهوترانی، خشم وهم و شیطنت دعوت میکند. نفس این است لذا من عرض کردم به تعبیر اهلش باید جلوی این اطلاق مطلق را گرفت.
من خودم از بعضی بزرگان شنیدم که ميفرمودند: «جلوی این یابوی چموشِ نفست را بگیر»! ما باید دهنهاي از شرع و عقل به آن بزنیم و آن را به آداب الهیه مؤدب کنیم. چون من جلسه گذشته توضیح دادم الآن فقط اشاره كردم و رد شدم.
کسی که در زندگیاش از نظر شهوت، غضب و وهم نه شرع سرش میشود و نه عقل، هر کاری بگویی میکند! وقتي هم که بگوییم: چرا این کارها را میکنی؟ میگويد: دلم میخواهد! این دل نیست؛ بلکه شهوت تو است و اسمش را عوض کردهای! «قلب» خانه خدا است و تو به شهوت و غضب خود میگویی «دل»؟
اين شخص اگر بخواهد نفسش تربيت كند، در ابتدا کارش خیلی مشکل است. من مراجعات زیادي داشتم که برخی به من میگویند: «من نمیتوانم گناه نکنم!»، من به آنها میگویم: «نه! به من دروغ نگو! نگو: نمیتوانم؛ بگو: نمیخواهم!». «نمیتوانم» یعنی خدا قدرتش را به من نداده است، نخير خدا قدرت را داده است و تو میتوانی؛ ولی نمیخواهی! چون مخالفت با نفس فشار دارد و سخت است.
تأدیب نفس و مهار کردن شهوت، غضب و وهم، در ابتدا برای انسان خیلی فشار دارد و فشارش هم آنقدر زیاد است كه از آن به جهاد اكبر تعبير كردهاند. در اصطلاح به «مقابله کردن با نفس و مهار کردن آن» غلبه بر هوای نفسانی ميگويند. هوا یعنی خواستهها، چه در بُعد شهوت باشد، چه غضب و چه وهم. چون نفس به معنای خاصّش از این قوا تشکیل میشود. این تعلیم به تعبیر علی(علیهالسلام) و این تأدیب، ابتدا مشکل است و از غلبه کردن بر این نفس به «جهاد اکبر» تعبیر شده است. این که میگویند جهاد اکبر همین تربیت نفس و غلبه بر هوای نفس است. روايتي از علی(علیهالسلام) است كه میفرماید: «ردع النفس عن الهوى الجهاد الأكبر»6 اگر بخواهی نفست را از خواستههای گستردهاش برگردانی و جلوی اطلاقش را بگیری، جهاد اكبر كردهاي.
در تاریخ صدر اسلام آمده است که گروهی از مسلمین به جبهه رفته بودند. وقتی نزد پیامبر برگشتند و از سختيهاي زیاد جنگ بحث كردند، پيامبر فرمودند: این جهاد و جنگ و کشتن دشمن، جهاد اصغر بود، جهاد اکبر بر شما باقی مانده است؛ آن جنگ داخلی است، غلبه بر هوای نفس است، اين مشکلتر است.
من در روایتی دیدم كه از حضرت سلیمان نقل میکردند که دارد: «إن الغالب لهواه أشد من الذي يفتح المدينة وحده»7 آن کسی که بخواهد با هوای نفس مبارزه کند و بر هوای نفسش غلبه کند، كارش سختتر است از كسي که بخواهد تنهایی یک شهر را فتح کند. یعنی فتح یک شهر به تنهایی آسانتر از جنگ و غلبه بر هوای نفس است.
در ابتدا مشکل است و فشار دارد، امّا گام اوّل را که برداشتی، گام دوم فشارش شاید نصف گام اوّل باشد، گام سوم نصفِ نصف است. همینطور كه انسان جلو برود فشار كم ميشود تا جايي كه غلبه بر هوای نفس بسیار ساده میشود. ابتدا باید پایش بایستد. همه اینها روش دارد و ما فقط اصل قضیه را مطرح کردیم؛ کسانی که میخواهند مربّی دیگران شوند باید اوّل خودشان را در بُعد نفسانی تربیت کنند که تربیت در بُعد نفسانی فشار دارد، ولی بعد فشارش کم میشود. البته شیطان در اینجا هم شیطنت میکند، ان شاء الله اگر توانستم در بحث بعدی اين مطلب را توضيح ميدهم.
اين مطلب به خصوص در مورد کسانی است که معتقد به نشئه دیگر هستند، چون سرّ کار را من جلسه گذشته گفتم كه شکوفا كردن آن بُعد معنوی است. انبیا هم که آمدند، سرلوحه دعوتشان تربیت نفوس بود. انسان چند بُعدی است، آن بُعد سرنوشتساز که برای ما حیات جاودانه خوب میآورد تا از آن لذت ببريم، با جلوگیری از گستردگی هوای نفس و تربیت نفوس حاصل میشود.
اگر انسان بخواهد نفس را رها کند، آن بُعد درونیاش که در ارتباط با امور انسانی و معنویاش هست، از بین خواهد رفت و به تعبیری در روایات داریم كه کر و کور میشود؛ نه آهنگ معنویت را میشنود و نه ماورای ماده را میتواند شهود کند. اگر در آن بُعد معرفتیاش برویم، انسان اگر بخواهد نفس را رها کند آن بعد معنوياش کر و کور میشود.
در روایتي دارد كه علی(علیهالسلام) فرمود: «إِنَّكَ إِنْ أَطَعْتَ هَوَاكَ أَصَمَّكَ وَ أَعْمَاكَ وَ أَفْسَدَ مُنْقَلَبَكَ وَ أَوْدَاكَ»8 اگر تو بخواهی تحت فرمان خواستههای نفسانیات عمل کنی کر و کور میشوی و اين خواستهها در عاقبت تو را به وادی هلاکت میکشاند. عرض کردم تعبیرات مختلفه است و چه بسا میشود گفت كه عقل را از انسان زائل میکند، چون کار عقل روشنگری است و تبعيت از هواي نفساني چراغ عقل را در درون انسان خاموش میکند.
«عاقل» خود را تربیت میکندلذا ما در روایاتمان میبینیم كه وقتی میخواهند عاقل را تعریف کنند میگویند: عاقل کسی است که بر هوای نفسش غلبه کند و دیوانه کسی است که هوای نفس بر او غلبه کند: «العاقل من غلب هواه و لم يبع آخرته بدنياه»9 در روايت ديگر دارد: «العاقل من عصى هواه في طاعة ربه»10 روایات متعدده داريم که من نمیخواهم وارد شوم. انسان عاقل همین روشي را که انبیا به آن دعوت کردهاند در تربیت خودش میگیرد، تا صلاحیت تربیت نسبت به غیر خودش را پیدا کند.
. بحارالأنوار، ج89، ص21
. نهجالبلاغة، ص480
. نهجالبلاغة، ص537
. غررالحكم، ص239
. سوره يوسف، آيه 53
. غررالحكم، ص241
. مجموعةورام، ج1، ص60
. مستدركالوسائل، ج12، ص114
. غررالحكم، ص54
. غررالحكم، ص54