مجموعه تحلیل تحولات صدر اسلام از آیت الله مصباح یزدی
در دفتر مقام معظم رهبری - قم
چهارشنبه، 23 دی 1394
45 دقیقه
در جلسات گذشته مسئلهاي را مطرح کرديم که ميتواند موضوع بحثهای نسبتا گسترده و آموزندهاي واقع شود. آن مسأله اين بود که چگونه انساني که طالب سعادت خویش است، به کارهايي خطرناک و زيانبار اقدام ميکند؛ بهخصوص بعد از اينکه راه حق را شناخته و باور کرده است که بايد از راه خدا و انبيا پيروي کند، و با اینکه ميداند راهي که در آن قدم ميگذارد آن راه نيست؛ با اين وجود، از راه صحيح صرفنظر ميکند و گاهي بعد از ساليان دراز که در راه حق قدم برداشته، تغيير مسير ميدهد و به راهي انحرافي ميرود. البته اين بحث براي اين است که بکوشیم تا جايي که ميتوانيم خود را از چنين حوادث خطرناکي که انسان را تا ابد بدبخت ميکند، حفظ کنيم. مناسب دیدیم که فرمايشات اميرمؤمنان در نهجالبلاغه را مرور کنیم و بکوشیم آنها را زمينه فکري محکمي براي خود قرار دهيم، و براساس آنها برنامه اطمينانبخشي براي زندگي خود طراحي کنيم. در جلسه اول با دقت در مطالبی که در خطبه شقشقيه مطرح شده بود به این نتیجه رسیدیم که مهمترین عاملی که باعث شد مسير حکومت اسلامي از مجرايي که خداوند قرار داده بود انحراف پيدا کند، دنياگرايي بود؛ لَكِنْ حُلِّيتِ الدُّنْيا فِي أَعْينِهِمْ وَرَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا. عامل ديگري که از تورق این کتاب شریف به دستمان آمد اين بود که اين انحرافات ـبهخصوص انحرافات بيّن و سرنوشتسازـ معلول هواي نفس است.
عامل ديگري که حضرت در خطبههای مختلف درباره آن سخن گفتهاند، شیطان است. شیطان، نه تتها در فرهنگ ما بلکه در فرهنگ همه ادیان، به عنوان يک عامل منحرفکننده شناخته شده است. بسیار به زبان ميآوريم که کسانی را شيطان فريب داد یا فريب شيطان را خوردند، اما درباره اینکه شيطان کیست، چگونه فريب ميدهد، آثار اين فريب چيست، و انسان چه کار باید بکند که فريب او را نخورد، زیاد کار نشده است. جا دارد که انسان روي اين مسائل مقداري کار کند؛ زیرا شوخيبردار نیست و سرنوشت ابدي انسان در گرو محفوظ ماندن از اين عوامل است.
هنگامی که انسان میشنود يک بيماري مثلا همين آنفولانزا که معمولا هر سال پيش ميآيد و کساني مبتلا ميشوند شایع شده است و عدهای جانشان را از دست دادهاند، تکان ميخورد و درصدد برميآيد که ببينم چيست، چطور انسان به آن مبتلا ميشود، چگونه پيشگيري کنم، و اگر مبتلا شدم چگونه خود را معالجه کنم. این يک بيماري نسبتاً ساده است که ممکن است يک درصد احتمال تلفات داشته باشد؛ آن وقت جا ندارد که انسان درباره علل چيزي که باعث بدبختي ابدي و عذاب بينهايت انسان ميشود فکر کند، و به دنبال شناخت، پیشگیری و معالجه خود باشد؟! روشن است که حکم عقل اين است که اين کارها نه تنها خوب بلکه واجبترين کارهاست. اگر همه زندگي ما در اين دنيا تلف شود، هفتاد، هشتاد، و در نهایت صد سال از بين رفته است، اما اگر آخرتمان از بين برود هيچ عددي را نميتوانيم برای آن معرفي کنيم.
در چند خطبه از خطبههای نهجالبلاغه، اميرمؤمنان علل انحراف را بهگونهای به شيطان مستند میسازند. در این جلسه برخی از این فرازها را مرور میکنیم و انشاءالله در جلسات آینده درباره آن بحث و گفتوگو میکنیم.
حضرت در خطبه اول نهجالبلاغه اشاره ميفرمايند: قبل از اينکه خداوند انبيا ـبهخصوص انبیای صاحب شریعتـ را مبعوث فرمايد، مردم در گمراهيهاي بسیاري بودند. در آن زمان شياطين آنچنان مردم را احاطه کرده، مدیریت ميکردند که باعث شده بود معرفت خدا را فراموش کنند. از ذهن آنها بردند که خدايي نیز هست، خالق ماست، بايد او را شناخت و بر ما حقي دارد؛ وَاجْتَالَتْهُم الشَّياطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ. مردم آنچنان سرگرم کارهای خود بودند که شناخت خدا را هم فراموش کرده بودند. یعنی هم از لحاظ فکري و نظري، توجه قلبي نداشتند و هم از لحاظ عملي به فکر عبادت و بندگي خدا نبودند و انگيزهاي براي عبادت نداشتند. شياطين آنها را از عبادت خدا بريده بودند و کاري کرده بودند که اصلا فکر بندگي خدا را نکنند. از آنجا که عامل سعادت انسان، شناخت و پرستش خداست، شياطين به دنبال اين بودند که این دو چيز را از انسان بگيرند؛ از جهت فکر توجه به خدا نداشته باشند و فکر خداشناسي نباشند و در مقام عمل نیز با عبادت و اطاعت خدا سر و کاري نداشته باشند.
حضرت در خطبه دوم درباره علل انحراف کساني که راههاي انحرافي پيش گرفتند و بدبخت شدند، میفرماید: أَطَاعُوا الشَّيطَانَ فَسَلَكُوا مَسَالِكَهُ؛ منحرفان وارد راههایی شدند که شيطان پيش پايشان ميگذاشت. وَوَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَتْ أَعْلَامُهُ وَقَامَ لِوَاؤُهُ؛ منهل جايي است که در آن آب جمع ميشود و مردم در گذشته دور آن جمع ميشدند و از آن برای رفع تشنگي خود و حیواناتشان استفاده میکردند. در گذشته زندگی مردم بهخصوص عربهاي باديهنشين اینگونه بود که در بيابانها میگشتند تا آبشخوري پيدا کنند و چند روزي از آبش استفاده کنند. برای آنها شناخت راه آبشخورها و جايي که آب تميز و سالمي برای استفاده باشد، خيلي مهم بود، و بدون اينکه راههايي طولاني را بپيمايند، تا به آب برسند کارشان نميگذشت و حياتشان ادامه پيدا نميکرد. جناب شيطان برای انسانها اين نقش را بازي ميکند و به آنها میگويد که شما که دنبال راه ميگرديد، بياييد من نشانتان بدهم! او راههایی به انسانها نشان ميدهد و انسانها نیز که بهدنبال راه ميگردند، از او اطاعت ميکنند و از راهي که او ميگويد ميروند. هنگام تشنگيشان به آنها ميگويد بياييد از آن آبشخورهايي که شما احتياج داريد به شما نشان ميدهم و آبشخورهايي را نشان ميدهد که نتيجهاش چيزي باشد که او ميخواهد. حضرت میفرماید: شيطان آبشخورهايي را به انسانها نشان ميداد که موافق خواست آنها بود. آنها به سوی آبشخورهایی که شیطان معرفی میکرد، میرفتند و به انحرف و بدبختي گرفتار میشدند.
وقتي انسانها از راههاي شيطان پيروي ميکنند و از آبشخورهاي شيطاني مينوشند، پرچمدار راه شيطان میشوند. بِهِمْ سَارَتْ أَعْلَامُهُ وَقَامَ لِوَاؤُهُ؛پرچمهاي شيطان بهوسیله کسانی که راه او را رفتهاند، به حرکت درمیآید و در جامعه مورد توجه قرار ميگيرد. پرچم شیطان بلند و برافراشته ميشود و مردم دنبال آن به راه ميافتند.
در خطبه هفتم درباره منحرفان اینگونه آمده است؛ اتَّخَذُوا الشَّيطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً. هرگاه انسان میخواهد به جايي برود، میداند که ممکن است بعضي از راهها، کجراهه، انحرافي و خطرناک باشد، و ميخواهد راه سالم و مطمئني پيدا بکند، اما برخی ملاک شناسايي راه صحيح و ناصحيح را دعوت شيطان قرار دادند. حال ممکن است ندانند اين راه شيطان است و به عنوان راه شيطان از او تبعيت نکنند، اما در واقع کسیکه تعيينکننده است و در تعیین مسیر آنها اثر ميگذارد، شيطان است. اينها ملاک شناختشان را شيطان قرار دادند؛ اتَّخَذُوا الشَّيطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً. يک معامله طرفيني است! اينها شيطان را ملاک قرار دادند و شيطان نیز اينها را شريک خودش قرار داد. شیطان مزد آنها را شراکت با خود قرار میدهد و میگوید من هر جا رفتم شما هم با من هستيد. من شما را رها نميکنم و شما نیز رفيق من هستید. در این صورت اينها خود دام شيطان میشوند.
برای اینکه انسان دام شيطان شود، بايد ظاهر فريبندهاي داشته باشد. اینکه پرندهها در دام ميافتند بهخاطر این است که دانه را ميبينند و به سراغ آن میروند و در دام میافتند. شيطان برای اینکه افرادی را به دام خود تبديل کند، ظاهر آنها را چنان آرايش ميکند و جذاب قرار ميدهد که ديگران فريبشان را ميخورند. سپس جناب شيطان ميآيد و در دلهاي اينها تخمگذاري ميکند؛ فَبَاضَ وَفَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ؛شيطان در سينه اين کسي که ظاهر فريبندهاي پيدا کرده و خود دامي برای فریب ديگران شده، جاي خوشی پيدا ميکند و در آن تخمگذاري ميکند. «فرّخ» به معنای جوجهکشي و پرورش جوجه است. شيطان در سينههاي اينها تخم گذاشت و تخمها کمکم رشد کردند و جوجه شدند. وَدَبَّ وَدَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ ؛ اين جوجهها در دامن اين اشخاص پرورش پيدا کردند و رشد کردند. سينه اينها لانه شيطان و دامن آنها پرورشگاه بچه شيطانها شد. اما مسئله به اینجا ختم نمیشود؛ اینها اصلا يک نوع اتحاد با شیطان پيدا ميکنند و اين شخص خود شیطان میشود. قرآن هم ميفرمايد برخی از انسانها خود، شیطان هستند؛ شَياطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ.[1] حضرت ميفرمايد: فَنَظَرَ بِأَعْينِهِمْ وَنَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ؛اينها اصلا چشم و گوش شيطان میشوند؛ شیطان از راه چشم این انسان نگاه میکند و از راه زبان او سخن میگوید. اين شخص آنچنان در شيطان محو و تسليم او شده است که شیطان با او اتحاد پيدا کرده است و با زبان او سخن ميگويد و با چشم او میبیند. فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَزَينَ لَهُمُ الْخَطَلَ؛ شیطان به طرف هر لغزشي که بخواهد آنها را ميبرد و هر گناه بزرگي را که بخواهد به دست آنها مرتکب ميشود.
در خطبه دهم که مربوط به جنگ جمل است، اميرمؤمنان ميفرمايد: شيطان در اينجا در مقابل من و يارانم صفآرايي کرد و هرچه توان داشت به کار گرفت تا اين فتنه را به پا کند. حضرت خطاب به اصحاب جمل میفرماید: أَلَا وَإِنَ الشَّيطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَاسْتَجْلَبَ خَيلَهُ وَرَجِلَهُ؛ اين شيطان است که تمام سپاهيان و لشگريان را فراخوانده و شما را به اين جا کشانده تا این جنگ را بهراه بیاندازید. سپس اشاره ميفرماید که اگرچه شيطان تمام قوا و نیروهایش را عليه من بسيج کرده است، ولي من فريب شيطان را نميخورم. ممکن است کسانی در ميان شما فريب بخورند، اما خداوند به من بصيرتي داده که فريب شيطان را نميخورم؛ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَلَا لُبِّسَ عَلَي؛نه خودم عمداً اشتباهکاري ميکنم و کار را بر خودم مشتبه ميکنم و نه دیگران توانستند امر را بر من مشتبه سازند و وظيفهام را به من اشتباه نشان دهند.
مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي؛ خدا موجود عجيبي آفريده است. گاهي انسان در ناخودآگاه دلش چيزي را ميخواهد و خودش هم خيلي به آن توجه ندارد، ولی عامل قوياي است. در این صورت ناخودآگاه برای آن توجيه ميکند و مثلا ميگويد من که اين کار را ميکنم به خاطر فلان وظيفه شرعي است؛ اسلام در خطر است و اگر نکنم زمين و آسمان به هم میخورد. آن چنان کار را بر خودش مشتبه ميکند که گاهی خودش هم خیال میکند که برای خدا کار میکند. آدمیزاد گاهي اين طور ميشود. به تعبیر دیگر وقتي دلش چیزی را ميخواهد در مقام توجيهاش برميآيد. ابتدا خودش نیز ميداند که براي فريبدادن ديگران است ولي کمکم پيش خودش ميگويد که شايد همينطورها هم باشد و خودش هم کمکم باورش ميشود و امر بر خودش هم مشتبه ميشود. اميرمؤمنان ميفرمايد: من به واسطه بصيرتي که خدا به من داده است نه خودم خودم را فریب دادم و نه کسي من را فریب داد.
در خطبه بیستودوم حضرت درباره اين مسئله ميفرمايد: ألا وانّ الشيطان قد ذمّر حزبه وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَه**؛ تذمیر در جایی گفته میشود که کسی را با چاشني سرزنش و ملامت به کاری وادار کنند. حضرت میفرماید: شیطان اطرافيان و طرفدارانش را با فرياد دعوت کرد و با زبان ملامت گفت: چرا بيکار نشستهايد؟! چرا حرکت نميکنيد؟! خوب تحريکشان کرد تا جنگ جمل را به راه بياندازند. لِيعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَيرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ؛** شيطان همه سپاهيانش را دعوت کرد تا ظلم و جور به جايگاه خودش برگردد و باطل به نصاب خودش برسد. شیطان همه اين کارها را کرد، ولي خیال نکنيد که من اشتباه کردم و امر بر من مشتبه شده است.
در جای دیگر حضرت تعبير عجيبي دارند. ميفرمايد: من شب از بس درباره جنگ با شما فکر کردم خوابم نبرد؛[2] آخر اينها طلحه و زبير هستند که يکي پسر عمه امیرمؤمنان و دیگری از اصحاب بزرگ پيامبر است. اينها اصحاب شورايي بودند که براي تعیین خليفه تشکيل داده بودند. عايشه همسر پيغمبر با آنهاست. مسئله کوچکی نيست. اتفاقاً برخي از اهالی بصره آمدند و همين را گفتند. گفتند: آقا ما قبول داريم که شما پسر عموي پيغمبريد و پيغمبر هم به شما علاقه داشت، اما شما يک نفريد در مقابل آنهايي که اصحاب پيغمبر و همسر پيغمبرند. از کجا بفهميم سخن شما درست است يا آنها؟ اگر به تعداد هم باشد، آنها مقدم هستند؛ آنها سه برابر شما هستند. ببيند حضرت براي قانع کردن اصحاب خودش در چه تنگنايي بوده است. ميفرمايد خيال نکنيد من همين طوري تصميمی گرفتم. شب تا صبح فکر کردم، خوابم نبرد، به این نتیجه رسيدم که يا بايد به دين پيغمبر اسلام کافر شوم يا با اينها بجنگم. ببينيد علي چه قدر مظلوم بود!
اينها نمونههايي بود که حضرت صريحا عامل انحراف و لغزش و خطا را شيطان معرفي ميکند. انشاءالله در جلسات آینده این بحث را پی میگیریم.
[1]. انعام، 112.
[2]. نهجالبلاغه، خطبه 54، ص90.