مجموعه تحلیل تحولات صدر اسلام از آیت الله مصباح یزدی
در دفتر مقام معظم رهبری - قم
سه شنبه، 8 تیر 1395
37 دقیقه
گفتیم با توجه به نقش مخربی که دلبستگی به دنیا برای سعادت فردی و اجتماعی انسان دارد، پیشوایان دینی کوشیدهاند با شیوههای مختلف مردم را از این دلبستگی باز دارند. در شبهای گذشته انواعی از این بیانات را در فرمایشات اهلبیت یادآور شدیم. یکی دیگر از این شیوهها آن است که منافع زهد و بیاعتنایی به دنیا را بیان کنند. بيانهای گذشته بیشتر در این مقام بودند که ضررهای دلبستگی به دنیا را بیان میکردند، ولي یک دسته هم بیاناتی است که فواید دلبستگی به آخرت و بیاعتنایی به دنیا را بیان میکند. برای اینکه به یک جمعبندی کلی برسیم، نمونههایی از این بیانات را میخوانیم.
روایتی از پیغمبر اکرم خطاب به امیرالمؤمنینعلیهالسلام نقل شده که فرمودند: يَا عَلِيُ! إِنَ اللَّهَ تَعَالَى زَيَّنَكَ بِزِينَةٍ لَمْ يُزَيِّنِ الْعِبَادَ بِزِينَةٍ هِيَ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْهَا؛ خداوند به تو زینتی داده که به هیچ بندهای زینتی بهتر از این داده نشده است. این زینت محبوبترین زینتها نزد خداست. زَهَّدَكَ فِيهَا وَبَغَّضَهَا إِلَيْكَ، وَحَبَّبَ إِلَيْكَ الْفُقَرَاءَ فَرَضِيتَ بِهِمْ أَتْبَاعاً وَرَضُوا بِكَ إِمَاماً؛ آن زینت این است که تو را نسبت به دنیا بیرغبت و زاهد قرار داده است. «زاهد» به معنای بیرغبت است. در داستان حضرت یوسف ميفرمايد: وَكَانُواْ فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ؛[1]برادران یوسف نسبت به یوسف زاهد بودند؛ یعنی نسبت به یوسف میلی نداشتند، نمیخواستند کنارش باشند، و دوستش نداشتند. زَهَّدَكَ فِيهَا؛ يعني خدا محبت دنیا را به تو نداده است. وَبَغَّضَهَا إِلَيْكَ؛ آنرا مبغوض تو قرار داده است. وَحَبَّبَ إِلَيْكَ الْفُقَرَاءَ؛ خدا دوستی فقرا را به تو داده است. در اوصاف امیرمؤمنان ذکر کردهاند که یکی از ویژگیهای ایشان دوست داشتن فقیرها بود. برخی گفتهاند: یکی از آثار رسیدن به مقامات معنوی این است که انسان خودبهخود فقرا را بیشتر از اغنیا دوست میدارد. فَرَضِيتَ بِهِمْ أَتْبَاعاً؛ تو آنها را به عنوان پیروان خود پسندیدی؛ آنها هم تو را به عنوان امام خودشان پسندیدند. محبتی طرفینی بین تو و فقرا برقرار است.
در نصایحی که پیغمبر اکرم به ابوذر فرمودند، این روایت آمده است که يا أَبَاذَرٍّ! مَا زَهِدَ عَبْدٌ فِي الدُّنْيَا إِلَّا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ؛[2] هر که نسبت به دنیا بیرغبت باشد، خداوند حکمت را در دلش ثابت میکند. محبت دنیا با حکمت جمع نمیشود. هر کس نسبت به دنیا بیرغبت شد، خداوند حکمت را به قلبش الهام میفرماید و آن را ثابت میدارد. وَأَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ؛ زبانش را به حکمت گویا میکند و سخنانش حکمتآمیز میشود. وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنْيَا وَ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا؛ او را نسبت به عیوب دنیا بینا میکند؛ درد و درمان دنیا را به او میشناساند. وَأَخْرَجَهُ مِنْهَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَامِ؛ و نهایتا هنگام مرگ او را با سلامت به دارالسلام میبرند. دارالسلام یا یکی از اسماء بهشت است و یا نام درجهای از درجات آنجاست، و کسانی آنجا می روند که هیچ عیبی نداشته باشند. وَمَنْ يَرْغَبْ فِي الدُّنْيَا فَطَالَ فِيهَا أَمَلُهُ أَعْمَى اللَّهُ قَلْبَهُ عَلَى قَدْرِ رَغْبَتِهِ فِيهَا؛ در مقابل، کسانی که دلبستگی به دنیا داشته باشند، به همان اندازهای که دلبستگی دارند، از بینش باطنی و قلبی محروم و دچار کوردلی میشوند. آنهایی که خیلی وابسته میشوند، کاملا کوردل میشوند و آنهایی که دلبستگي نسبي دارند، چشم دلشان کمسو میشود. وَ مَنْ زَهِدَ فِيهَا فَقَصَّرَ فِيهَا أَمَلَهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ عِلْماً بِغَيْرِ تَعَلُّمٍ؛ کسی که نسبت به دنیا بیرغبت باشد و آرزوهایش نسبت به دنیا کم و کوتاه باشد، خدا علمی بیتعلم به او میدهد و درس نخوانده عالم میشود. به اصطلاح خودمان، خداوند علم لدنی به او میدهد. من اشخاصی را دیدهام که معلومات رسمی زیادي نداشتند و درس چندانی نخوانده بودند، اما مطالبی میگفتند که از جنس سخنان بزرگان علما، حکما و عرفا بود؛ پیدا بود که یافته بودند و میگفتند. یکی از این افراد مرحوم آقای اسماعیل دولابی بود. ایشان تحصیلاتی نداشت و درس زیادی نخوانده بود، اما یک انسان بسیار عالم، حکیم، بصیر و با اوصاف یک مؤمن کامل خدا بود. أَعْطَاهُ اللَّهُ عِلْماً بِغَيْرِ تَعَلُّمٍ وَ هُدًى بِغَيْرِ هِدَايَةٍ؛ بدون اینکه کسی دستش را بگیرد و راهنماییاش کند، خودبهخود راه را پیدا میکند. فَأَذْهَبَ عَنْهُ الْعَمَى وَ جَعَلَهُ بَصِيراً؛ خداوند کوردلی را از او میبرد و او را بصیر، بابصیرت، و بینا قرار میدهد.
باز پیامبر اکرم میفرماید: يَا أَبَاذَرٍّ! إِذَا رَأَيْتَ أَخَاكَ قَدْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا فَاسْتَمِعْ مِنْهُ فَإِنَّهُ يُلَقِّنُ الْحِكْمَةَ؛ اگر دوستی داشتی که نسبت به دنیا بیاعتناست، به او نزدیک شود و حرفهایش را گوش کن! چون در اثر بیرغبتی به دنیا، خداوند حکمت را به قلبش القا میکند.
روایتی به همین مضمون از امیرالمؤمنین نقل شده است که فرمود: مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا وَلَمْ يَجْزَعْ مِنْ ذُلِّهَا وَلَمْ يُنَافِسْ فِي عِزِّهَا، هَدَاهُ اللَّهُ بِغَيْرِ هِدَايَةٍ مِنْ مَخْلُوقٍ، وَعَلَّمَهُ بِغَيْرِ تَعْلِيمٍ، وَأَثْبَتَ الحِكْمَةَ فِي صَدْرِهِ، وَأَجْرَاهَا عَلَى لِسَانِهِ؛[3] کسی که نسبت به دنیا بیرغبت باشد و در امور دنیا با دیگران رقابت نکند؛ در فکر این نباشد که خانه دنیاییاش بهتر از خانه دیگران باشد، ماشینش بهتر از ماشین دیگران باشد، و لباسش بهتر از لباس دیگران باشد، خداوند او را بدون هدایتگيری از مخلوقي ديگر، هدایت میکند. در حدیثی که در جلسات گذشته خواندیم نیز بود که اگر کسی بخواهد حتی بند کفشش بهتر از بند کفش دیگری باشد، طالب علو و مشمول آیه «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا» است. چنین کسی به هماناندازهای که به دنیا علاقه دارد، از نعمتهای آخرت محروم میشود. ادامه این حدیث با عبارت دیگری همان مضامینی است که در حدیث گذشته نیز بود.
در روایتی از امیرالمؤمنین نقل شده که ایشان مکرر میفرمود: ياابْنَ آدَمَ! إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ مِنَ الدُّنْيَا مَا يَكْفِيكَ، فَإِنَّ أَيْسَرَ مَا فِيهَا يَكْفِيكَ؛ اگر در دنیا فقط به دنبال چیزی هستی که به آن نیاز داری، در دنیا خیلی چیزهای سادهای هست که رفع نیاز تو را میکند، و خیلی نیاز به تلاش زیاد و تنافس و رقابت و دعوا و... ندارد. وَإِنْ كُنْتَ إِنَّمَا تُرِيدُ مَا لَايَكْفِيكَ فَإِنَّ كُلَّ مَا فِيهَا لَايَكْفِيكَ؛ اما اگر از دنیا چیزهایی میخواهی که بیش از نیازت است و به آنها احتیاجی ضروري نداری، همه دنیا را هم به تو بدهند، باز هم راضی نخواهی شد. اگر چیزی را که به آن نیاز داری میخواهی، خیلی راحت میتوانی به آن دست پیدا کنی؛ اما اگر چیزهایی را که مورد حاجتت نیست میخواهی، چون دلت میخواهد و هوس داری که به آنها برسی، بدان هیچ وقت این هوس تو ارضا نمیشود و هر چه پیدا کنی باز بیشتر میخواهی.
از امام صادق نقل شده که فرمود: جُعِلَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فِي بَيْتٍ، وَجُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا؛[4] همه خوبیها را در انباری جمع کردهاند که کلیدش زهد و بیرغبتی به دنیاست. یعنی اگر نسبت به دنیا بیرغبت بودی، همه خوبیها را میتوانی دارا شوی، اما اگر انسان دلبستگی به دنیا داشته باشد، خوبیها یکی پس از دیگری از دست او میرود؛ مبتلا به حسد و حرص میشود. امروز مال مشتبه میخورد، فردا به دنبال حرامش میرود، بعد به همسایه ظلم میکند، بعد به یتیم ظلم میکند، و بعد به پیغمبر و امام ظلم میکند. سرّ همه اینها دلبستگی به دنیاست. اگر بخواهی از اینها راحت شوی، کلید همه خوبیها بیرغبتی به دنیاست.
ابن مسعود میگوید: پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به من فرمودند: النَّارُ لِمَنْ رَكِبَ مُحَرَّماً وَالْجَنَّةُ لِمَنْ تَرَكَ الْحَلَالَ، فَعَلَيْكَ بِالزُّهْدِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُبَاهِي اللَّهُ بِهِ الْمَلَائِكَةَ؛[5] روشن است که گناه انسان را به جهنم میبرد و اجتناب از گناه و انجام واجبات هم راه بهشت است؛ این را همه میدانند. ولي حضرت فرمود: اگر در حلال دنیا زهد داشته باشی، و نسبت به آن بیرغبت باشی، خداوند به وجود تو بر ملائکه مباهات میکند. یعنی به فرشتگان میفرماید: بنده مرا ببینید! من چیزی را برایش حلال کردهام، اما به خاطر اینکه من آن را دوست ندارم، او هم آن را دوست ندارد و دنبالش نمیرود. وَبِهِ يُقْبِلُ اللَّهُ عَلَيْكَ بِوَجْهِهِ وَيُصَلِّي عَلَيْكَ الْجَبَّار؛ خدا با نظر لطف به تو اقبال و توجه میکند و بر تو درود میفرستد. إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ؛[6] همچنانکه خداوند بر پیغمبر خود درود میفرستد، بر چنین بندهای که بهخاطر خشنودی خدا از حلال هم اجتناب میکند، درود میفرستد.
از امیرالمؤمنین نقل شده است که فرمودند: الزهد بين کلمتين؛[7] زهد با این دو کلمه از قرآن تعریف میشود؛ لِكَيْلا تَأْسَوْاعلى ما فاتكم وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ؛ زهد آن است که اگر چیزی از امور دنیا از دستتان رفت، ناراحت نشوید، و اگر نعمتی دنیايي به دستتان رسید، خیلی شاد نشوید. نعمتهای دنیا را ابزاری برای آزمایش تلقی کنید؛ نه به بودنش خیلی دل ببندید، و نه از نبودنش ناراحت شوید. نه از بودن ثروت، مقام و مرید خوشحال شوید و نه از اینکه کسانی از شما برگشتند، بیاعتنایی و جفا کردند، ناراحت شوید! بالأخره تحولات در دنیا زیاد است، و بسيار اتفاق میافتد که انسان زماني مورد محبت مردم قرار میگیرد، و یک وقت هم میبیند همان مردم فحشش میدهند! میفرماید: نه به محبت مردم دل ببند و نه از اعراضشان ناراحت شو؛ لِكَيْلا تَأْسَوْا على ما فاتكم وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ.
روایتی از امیرالمؤمنین است که میفرماید: مردم سه دستهاند؛ یک دسته زاهد، یک دسته راغب، و یک دسته صابر. إِنَّمَا النَّاسُ ثَلَاثَة زَاهِدٌ وَ رَاغِبٌ وَ صَابِرٌ؛ فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْءٍ مِنَ الدُّنْيَا أَتَاهُ، وَ لَا يَحْزَنُ عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا فَاتَهُ؛[8] زاهد کسی است که نه از دادههای دنیا خیلی شاد شود، و نه بهخاطر از دست دادنش خیلی ناراحت شود. اما صابر کسی است که در مقابل آلوده شدن به دنیا صبر میکند، دلش میخواهد، دوست دارد اما با خودش مبارزه میکند و وقتیکه دنیا از دستش میرود به دنبال این نمیرود که بدل حرامی به جای آن پیدا کند. به عبارت دیگر، اگر نعمتی از دنیا هم به دستش برسد، خیلی به آن دل نمیبندد و از آن اعراض میکند؛ چون میداند این وسیله ابتلا است و ممکن است نتیجه بدی برایش رقم بزند، اما با زحمت از آن دور میشود. واما الراغب فَلَايُبَالِي مِنْ حِلٍّ أَصَابَهَا أَمْ مِنْ حَرَامٍ؛ اما راغب نقطه مقابل زاهد است؛ با تمام وجود طالب دنیاست چه از راه حلال و چه از راه حرام.
زاهد از حلال هم اجتناب میکرد. صابر با زحمت و سختی از حرام اجتناب میکرد. ولی راغب به دنبال نعمت دنیا از هر راهی است؛ میگوید: هر چه پیش آید خوش آید؛ من به دنیا برسم، از هر راهی که شد؛ حلال یا حرام مشکلی نیست.
در روایتی امام رضا از جدشان امام صادق نقل میکنند که سُئِلَ الصَّادِقُ عَنِ الزَّاهِدِ فِي الدُّنْيَا قَالَ الَّذِي يَتْرُكُ حَلَالَهَا مَخَافَةَ حِسَابِهِ وَ يَتْرُكُ حَرَامَهَا مَخَافَةَ عَذَابِهِ؛[9] زاهد کسی است که از حرام و حلال دنیا اجتناب میکند؛ از حرامش بهخاطر ترس از عقوبت، و از حلالش بهخاطر اینکه نگران است که نتواند حسابش را درست پس بدهد. در روایات این تعبیر زیاد آمده است که فی حلالها حساب وفی حرامها عقاب؛ دستکم باید آن دنیا معطل شود تا حساب مالی که کسب کرده و کیفیت مصرفش را رسیدگی کنند؛ خود همین او را از نعمتهای اخروی باز میدارد و دیرتر به آن میرسد.
کراهت در استفاده از حلال، بیاعتنایی به حرام
روایات کم نظیری از پیغمبر اکرم نقل شده که میفرماید: من از جبرئیل تفسیر زهد را پرسیدم؛ قُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ! فَمَا تَفْسِيرُ الزُّهْدِ؟ قَالَ: الزَّاهِدُ يُحِبُّ مَنْ يُحِبُّ خَالِقُهُ وَ يُبْغِضُ مَنْ يُبْغِضُ خَالِقُهُ؛[10] گفت: علامت زاهد این است که هر کسی را که خدا دوست دارد، او هم دوست میدارد و هر کس که مبغوض خداست، او هم نسبت به او بغض دارد. یعنی ملاک حب و بغضش دوستی و دشمنی خداست. يَتَحَرَّجُ مِنْ حَلَالِ الدُّنْيَا وَلَا يَلْتَفِتُ إِلَى حَرَامِهَا؛ از حلال دنیا به سختی و با کراهت استفاده میکند، و به حرامش اصلا اعتنا نمیکند. فَإِنَّ حَلَالَهَا حِسَابٌ وَ حَرَامَهَا عِقَابٌ. سپس چند نشانه دیگر برای زاهد ذکر میفرماید.
دلسوزی برای همه مسلمانان
از آنجا که گفتیم زهد مفتاح همه خیرات است، برای زاهد علائم زیادی ميتواند باشد، زیرا همه خیراتی که شخص به دست آورده، نتيجه این است که کلیدش را داشته و از آن استفاده کرده است. يَرْحَمُ جميع الْمُسْلِمِينَ كَمَا يَرْحَمُ نَفْسَهُ؛ نسبت به همه مسلمانها مهربان است. همان طور که خیر خودش را میخواهد و برای خودش دلسوزی میکند، برای همه مسلمانها و بندگان خوب خدا دلسوز و مهربان است. حتی اگر مسلمانی راه غلطی برود و اشتباه و لغزشی از او سرزند، باز هم دلسوزش است. اگر نهی از منکر هم میکند یا اگر سعی میکند او را از گناه باز دارد، از سر دلسوزی است. آنها را دوست دارد و خیرشان را میخواهد.
کمگويي و پرهيز از زينتهاي دنيا
يَتَحَرَّجُ مِنَ الْكَلَامِ كَمَا يَتَحَرَّجُ مِنَ الْمَيْتَةِ الَّتِي قَدِ اشْتَدَّ نَتْنُهَا؛ از سخن گفتن فرار میکند همانطور که انسان از لاشه بدبو اجتناب میکند. یکی از نمونههای بارز اجتناب از سخنگفتن، حضرت امام بود. ایشان هرگاه لازم بود و مثلا چیزی از ايشان میپرسیدند و باید حتما پاسخ بگویند، با کوتاهترین بیان پاسخ میدادند. البته در درس و موعظه کاملا با بلاغت حق کلام را ادا میکرد، اما در حالات عادی به راحتی سخن نمیگفتند. اگر تکلیفی بود و حتما باید اظهار نظری کنند سخن میگفتند، ولی در حالت عادی معمولا ساکت بودند. وَيتَحَرَّجُ عَنْ حُطَامِ الدُّنْيَا وَزِينَتِهَا كمَا يَتَجَنَّبُ النَّارَ أَنْ تَغْشَاهُ؛ آنچنان که اشخاص از آتش فرار میکنند، از دنیا و زینتهای آن اجتناب میکند.
ياد مرگ و کوتاهي آرزو
ويُقَصِّرَ أَمَلَهُ وَ كَانَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ أَجَلُهُ؛ آرزوهای زاهد کوتاه است. آرزویش چیزهایی است که نزدیک است و به احتمال قوی میتواند انجام بدهد. وكَانَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ أَجَلُهُ؛ دائما اجل را بین دو چشم خودش میبیند. اگر چیزی بین دو چشم انسان باشد، نمیتواند از آن غفلت کند. دائما مرگ را بین دو چشم خودش میبیند. حواسش به این است که من باید چه کار کنم که برای بعد از مرگم مفید باشد.
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین.
[1]. یوسف، 20.
[2].الأمالي (للطوسي)، ص531.
[3]. بحارالانوار، ج75، ص63.
[4]. الکافی، ج2، ص128.
[5]. بحارالانوار، ج74، ص96.
[6]. احزاب، 56.
[7]. وسائل الشیعه، ج16، ص19.
[8]. الأمالي( للصدوق)، ص344.
[9]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص52.
[10]. معانیالاخبار، ص261.